۲۱٬۹۷۳
ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش |
بدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۱۳: | خط ۱۳: | ||
پ<big>يامبر صلى الله عليه و آله هم بپاخاست و دست على بن ابیطالب عليه السلام را گرفت و بلند كرد و فرمود: مَنْ كُنْتُ مَوْلاهُ فَهذا عَلِىٌّ مَوْلاهُ، اللَّهُمَّ والِ مَنْ والاهُ وَ عادِ مَنْ عاداهُ وَ انْصُرْ مَنْ نَصَرَهُ وَ اخْذُلْ مَنْ خَذَلَهُ.<ref>بحار الانوار: ج ۳۷ ص ۱۴۰ ح ۳۴.</ref></big> | پ<big>يامبر صلى الله عليه و آله هم بپاخاست و دست على بن ابیطالب عليه السلام را گرفت و بلند كرد و فرمود: مَنْ كُنْتُ مَوْلاهُ فَهذا عَلِىٌّ مَوْلاهُ، اللَّهُمَّ والِ مَنْ والاهُ وَ عادِ مَنْ عاداهُ وَ انْصُرْ مَنْ نَصَرَهُ وَ اخْذُلْ مَنْ خَذَلَهُ.<ref>بحار الانوار: ج ۳۷ ص ۱۴۰ ح ۳۴.</ref></big> | ||
== <big>اقرار حسن بصرى به غدير<ref>اولين ميراث مكتوب درباره غدير: ص ۲۷ ۲۸ ۵۶</ref></big> == | |||
<big>ابان</big> <big>از سليم نقل می كند كه گفت: در بيمارى ابوذر - كه در زمان حكومت عمر مبتلا شده بود - نزد او حاضر بودم. عمر به عنوان عيادت نزد او آمد، در حالى كه اميرالمؤمنين عليه السلام و سلمان و مقداد هم نزد او بودند و ابوذر به آن حضرت وصيت كرده و نوشته بود و شاهد گرفته بود.</big> | |||
<big>وقتى عمر بيرون رفت مردى از فاميل ابوذر - كه از پسرعموهاى او از طايفه بنی غفار بود - گفت: چه مانعى داشت به اميرالمؤمنين عمر وصيت می كردى؟!</big> | |||
<big>ابوذر گفت: من به اميرالمؤمنين حقيقى وصيت كرده ام. پيامبر صلى الله عليه و آله به ما - كه چهل نفر از عرب و چهل نفر از عجم بوديم - دستور داد و ما بر علی عليه السلام به عنوان «اميرالمؤمنين» سلام كرديم، و همين حاكم كه او را «اميرالمؤمنين» ناميدى (يعنى عمر) در بين ما بود.</big> |