۲۱٬۹۷۳
ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش |
بدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۱۰: | خط ۱۰: | ||
<big>در چنين شرايط حساسى كه حسن بصرى خود را در اجتماع به عنوان يك مرجع علمى معرفى كرده بود، در مجلس امام باقر عليه السلام آيات غدير مطرح شد و سكوتى كه حسن بصرى درباره آنها به خرج می دهد.</big> | <big>در چنين شرايط حساسى كه حسن بصرى خود را در اجتماع به عنوان يك مرجع علمى معرفى كرده بود، در مجلس امام باقر عليه السلام آيات غدير مطرح شد و سكوتى كه حسن بصرى درباره آنها به خرج می دهد.</big> | ||
<big>امام باقر عليه السلام در چنين موقعيتى دستورالعمل كامل آيه تبليغ را شرح داد و نزول آن را براى تعيين «صاحب اختيار مردم» اعلام فرمود. اين مسئله هنگامى مطرح شد كه امام باقر عليه السلام براى مردم صحبت می كرد و مردى از اهل بصره به نام عثمان اعشى بپاخاست و عرض كرد: يابن رسول اللَّه، حسن بصرى آيه «يا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَيْكَ»<ref>مائده / ۶۷ . </ref>را می خواند و می گويد: «درباره مردى نازل شده است» و نام او را نمی گويد!</big> | <big>[[امام باقر]] عليه السلام در چنين موقعيتى دستورالعمل كامل آيه تبليغ را شرح داد و نزول آن را براى تعيين «صاحب اختيار مردم» اعلام فرمود. اين مسئله هنگامى مطرح شد كه امام باقر عليه السلام براى مردم صحبت می كرد و مردى از اهل بصره به نام [[عثمان اعشى]] بپاخاست و عرض كرد: يابن رسول اللَّه، حسن بصرى آيه «يا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَيْكَ»<ref>مائده / ۶۷ . </ref>را می خواند و می گويد: «درباره مردى نازل شده است» و نام او را نمی گويد!</big> | ||
پ<big>يامبر صلى الله عليه و آله هم بپاخاست و دست على بن | پ<big>يامبر صلى الله عليه و آله هم بپاخاست و دست [[على بن ابیطالب]] عليه السلام را گرفت و بلند كرد و فرمود: مَنْ كُنْتُ مَوْلاهُ فَهذا عَلِىٌّ مَوْلاهُ، اللَّهُمَّ والِ مَنْ والاهُ وَ عادِ مَنْ عاداهُ وَ انْصُرْ مَنْ نَصَرَهُ وَ اخْذُلْ مَنْ خَذَلَهُ.<ref>بحار الانوار: ج ۳۷ ص ۱۴۰ ح ۳۴.</ref></big> | ||
== <big>اقرار حسن بصرى به غدير<ref>اولين ميراث مكتوب درباره غدير: ص ۲۷ ۲۸ ۵۶</ref></big> == | == <big>اقرار حسن بصرى به غدير<ref>اولين ميراث مكتوب درباره غدير: ص ۲۷ ۲۸ ۵۶</ref></big> == | ||
<big>ابان</big> <big>از سليم نقل می كند كه گفت: در بيمارى ابوذر - كه در زمان حكومت عمر مبتلا شده بود - نزد او حاضر بودم. عمر به عنوان عيادت نزد او آمد، در حالى كه | <big>ابان</big> <big>از سليم نقل می كند كه گفت: در بيمارى [[ابوذر]] - كه در زمان حكومت عمر مبتلا شده بود - نزد او حاضر بودم. [[عمر]] به عنوان عيادت نزد او آمد، در حالى كه [[اميرالمومنين]] عليه السلام و [[سلمان]] و [[مقداد]] هم نزد او بودند و ابوذر به آن حضرت وصيت كرده و نوشته بود و شاهد گرفته بود.</big> | ||
<big>وقتى عمر بيرون رفت مردى از فاميل ابوذر - كه از پسرعموهاى او از طايفه بنی غفار بود - گفت: چه مانعى داشت به اميرالمؤمنين عمر وصيت می كردى؟!</big> | <big>وقتى عمر بيرون رفت مردى از فاميل ابوذر - كه از پسرعموهاى او از طايفه بنی غفار بود - گفت: چه مانعى داشت به اميرالمؤمنين عمر وصيت می كردى؟!</big> | ||
<big>ابوذر گفت: من به اميرالمؤمنين حقيقى وصيت كرده ام. پيامبر صلى الله عليه و آله به ما - كه چهل نفر از عرب و چهل نفر از عجم بوديم - دستور داد و ما بر علی عليه السلام به عنوان | <big>ابوذر گفت: من به اميرالمؤمنين حقيقى وصيت كرده ام. پيامبر صلى الله عليه و آله به ما - كه چهل نفر از عرب و چهل نفر از عجم بوديم - دستور داد و ما بر علی عليه السلام به عنوان «اميرالمومنين» سلام كرديم، و همين حاكم كه او را «اميرالمومنين» ناميدى (يعنى عمر) در بين ما بود.</big> | ||
<big>هيچ يک از عرب و عجم در اين باره اعتراضى به پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله نكرد مگر همين شخص و رفيق بی مقدارش كه او را جانشين خود قرار داد. اين دو گفتند: آيا اين حقى از جانب خدا و رسولش است؟ حضرت غضب كرد و فرمود: به خدا قسم آرى، حقى از جانب خدا و رسولش است. خداوند اين دستور را به من داده و من به شما دستور دادم.</big> | |||
<big>سليم می گويد: عرض كردم: اى [[ابوالحسن]]، و تو اى سلمان و تو اى مقداد، آيا گفتار ابوذر را تأييد می كنيد؟ گفتند: آرى، راست می گويد. گفتم: چهار نفر عادل اند كه اگر فقط يكى از آنان برايم نقل می كرد در صدق و راستى او شك نمی كردم، ولى چهار نفر شما براى اطمينان من و بصيرتم محكم تر است.</big> | |||
<big>گفتم: اصلحک اللَّه، آيا نام هشتاد نفر از عرب و غير عرب را ذكر می كنى؟ [[سلمان]] نام يک يک آنها را ذكر كرد. اميرالمؤمنينعليه السلام و ابوذر و مقداد گفتند: »سلمان راست مىگويد« . رحمت خدا و مغفرتش بر او و بر آنان باد.</big> |