۲۲٬۹۷۹
ویرایش
(صفحهای تازه حاوی «== وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ يَقُولُ آمَنَّا بِاللَّهِ وَ بِالْيَوْمِ الْآخِرِ وَ ما هُمْ بِمُؤْمِنِينَ. يُخادِعُونَ اللَّهَ وَ الَّذِينَ آمَنُوا وَ ما يَخْدَعُونَ إِلَّا أَنْفُسَهُمْ وَ ما يَشْعُرُونَ. فِي قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ فَزادَهُمُ اللَ...» ایجاد کرد) |
|||
خط ۳۸: | خط ۳۸: | ||
'''اين لعنتى كه از آنان جدا نمىشود''': در دنيا بندگان خوب خدا آنان را لعنت مىكنند، و در آخرت به عذابهاى شديد الهى گرفتار مىشوند. | '''اين لعنتى كه از آنان جدا نمىشود''': در دنيا بندگان خوب خدا آنان را لعنت مىكنند، و در آخرت به عذابهاى شديد الهى گرفتار مىشوند. | ||
معجزه در برابر خط نفاق | ==== معجزه در برابر خط نفاق ==== | ||
هنگامى كه اين منافقين با چنين عذرهايى با پيامبر صلَّى اللَّه عليه و آله رو به رو شدند، آن حضرت با بزرگوارى خود ظاهر سخن آنان را پذيرفت و باطن آنان را به خدا واگذار كرد. اما جبرئيل بر آن حضرت نازل شد و گفت: يا محمد، خداوند علىّ اعلى به تو سلام مىرساند و مىفرمايد: | هنگامى كه اين منافقين با چنين عذرهايى با پيامبر صلَّى اللَّه عليه و آله رو به رو شدند، آن حضرت با بزرگوارى خود ظاهر سخن آنان را پذيرفت و باطن آنان را به خدا واگذار كرد. اما جبرئيل بر آن حضرت نازل شد و گفت: يا محمد، خداوند علىّ اعلى به تو سلام مىرساند و مىفرمايد: | ||
خط ۴۷: | خط ۴۶: | ||
پيامبر صلَّى اللَّه عليه و آله به اميرالمؤمنين عليه السلام فرمود: «يا على، خداوند عزوجل اينان را به نصرت و يارى تو و آمادگى در خدمتت و جديت در اطاعت تو امر فرموده است. اگر از تو اطاعت كنند براى آنان خير است و در بهشت خدا پادشاهان دائمى و غرق در نعمت خواهند بود، ولى اگر با تو مخالفت كنند براى آنان شرّ است و به جهنم خواهند رفت و در آنجا دائمى و معذب خواهند بود». | پيامبر صلَّى اللَّه عليه و آله به اميرالمؤمنين عليه السلام فرمود: «يا على، خداوند عزوجل اينان را به نصرت و يارى تو و آمادگى در خدمتت و جديت در اطاعت تو امر فرموده است. اگر از تو اطاعت كنند براى آنان خير است و در بهشت خدا پادشاهان دائمى و غرق در نعمت خواهند بود، ولى اگر با تو مخالفت كنند براى آنان شرّ است و به جهنم خواهند رفت و در آنجا دائمى و معذب خواهند بود». | ||
سپس حضرت رو به آن گروه منافق كرد و فرمود: «بدانيد كه اگر شما از على اطاعت كنيد سعادتمند مىشويد، و اگر با او مخالفت كنيد شقاوتمند مىگرديد. | سپس حضرت رو به آن گروه منافق كرد و فرمود: «بدانيد كه اگر شما از على اطاعت كنيد سعادتمند مىشويد، و اگر با او مخالفت كنيد شقاوتمند مىگرديد. | ||
خط ۶۵: | خط ۶۲: | ||
سپس فرمود: «يا على، از خداوند به جاه محمد و آل طيبين او- كه تو بعد از محمد آقاى آنان هستى- بخواه كه درختان اين زمين را به مردانى غرق در اسلحه، و صخرههاى آن را به شيرها و پلنگها و افعىها تبديل نمايد». | سپس فرمود: «يا على، از خداوند به جاه محمد و آل طيبين او- كه تو بعد از محمد آقاى آنان هستى- بخواه كه درختان اين زمين را به مردانى غرق در اسلحه، و صخرههاى آن را به شيرها و پلنگها و افعىها تبديل نمايد». | ||
اميرالمؤمنين عليه السلام از خدا اين درخواست را نمود، و آن كوهها و تپهها و روى زمين از مردان غرق در اسلحه پر شد كه در برابر يكى از آنان ده هزار نفر از آن منافقين تاب مقاومت نداشتند. همچنين از شيران و پلنگان و افعىها پر شد به گونهاى كه در آن كوهها و زمينها و تپهها جاى خالى باقى نماند. همه آنان صدا مىزدند: | اميرالمؤمنين عليه السلام از خدا اين درخواست را نمود، و آن كوهها و تپهها و روى زمين از مردان غرق در اسلحه پر شد كه در برابر يكى از آنان ده هزار نفر از آن منافقين تاب مقاومت نداشتند. همچنين از شيران و پلنگان و افعىها پر شد به گونهاى كه در آن كوهها و زمينها و تپهها جاى خالى باقى نماند. همه آنان صدا مىزدند: | ||
خط ۷۴: | خط ۶۹: | ||
يا على، اى وصى رسول اللَّه! براى تو نزد خداوند آن مقام عظيمى است كه اگر از او درخواست كنى همه زمين و جوانب آن را مانند كيسهاى در بسته در اختيار تو قرار دهد مىپذيرد، و يا اگر درخواست كنى آسمان را براى تو به زمين بياورد مىآورد، و يا بخواهى زمين را به آسمان ببرد انجام مىدهد. | يا على، اى وصى رسول اللَّه! براى تو نزد خداوند آن مقام عظيمى است كه اگر از او درخواست كنى همه زمين و جوانب آن را مانند كيسهاى در بسته در اختيار تو قرار دهد مىپذيرد، و يا اگر درخواست كنى آسمان را براى تو به زمين بياورد مىآورد، و يا بخواهى زمين را به آسمان ببرد انجام مىدهد. | ||
اگر بخواهى درياهاى شور آن را به آب گوارا يا روغن ياسمن و يا روغن خوشبوى بان | اگر بخواهى درياهاى شور آن را به آب گوارا يا روغن ياسمن و يا روغن خوشبوى بان<ref>«بان» نام گياهى است كه از دانه آن روغن خوشبويى به دست مىآيد.</ref> و يا هر كدام از نوشيدنىها يا روغنها كه بخواهى تبديل كند، اين كار انجام خواهد داد. اگر بخواهى درياها را منجمد كند و بقيه جاهاى زمين را دريا قرار دهد مىكند. | ||
بنابراين از تمرد اين سركشان و مخالفت اين مخالفين محزون مباش. آنگاه كه دنياى اينان به پايان رسد به گونهاى خواهد شد كه گويى در اين دنيا نبودهاند، و هنگامى كه آخرت به سراغ آنان مىآيد به گونهاى خواهد بود كه گويى از اول آنجا بودهاند. | بنابراين از تمرد اين سركشان و مخالفت اين مخالفين محزون مباش. آنگاه كه دنياى اينان به پايان رسد به گونهاى خواهد شد كه گويى در اين دنيا نبودهاند، و هنگامى كه آخرت به سراغ آنان مىآيد به گونهاى خواهد بود كه گويى از اول آنجا بودهاند. | ||
يا على، آنچه اينان را با كفر و فسق و تمردشان از اطاعت تو، مهلت داده همان است كه فرعون صاحب ميخها و نمرود بن كنعان و ادعا كنندگان الوهيت از طاغيان و نيز طاغىترين طاغيان يعنى ابليس رئيس همه | يا على، آنچه اينان را با كفر و فسق و تمردشان از اطاعت تو، مهلت داده همان است كه فرعون صاحب ميخها و نمرود بن كنعان و ادعا كنندگان الوهيت از طاغيان و نيز طاغىترين طاغيان يعنى ابليس رئيس همه | ||
گمراهىها را مهلت داده است. نه تو و نه آنان براىدار فنا خلق نشدهايد، بلكه همگى براىدار بقا خلق شدهايد و از خانهاى به خانهاى منتقل مىگرديد. پروردگار تو هم نيازى نمىبيند كه كسى سياست اين منافقين و تنظيم امورشان را بر عهده بگيرد. خدا مىخواست شرافت تو را بر اينان ثابت كند و اينكه تو با فضل خود از آنان جدا هستى، و اگر بخواهد آنان را هدايت مىكند. | گمراهىها را مهلت داده است. نه تو و نه آنان براىدار فنا خلق نشدهايد، بلكه همگى براىدار بقا خلق شدهايد و از خانهاى به خانهاى منتقل مىگرديد. پروردگار تو هم نيازى نمىبيند كه كسى سياست اين منافقين و تنظيم امورشان را بر عهده بگيرد. خدا مىخواست شرافت تو را بر اينان ثابت كند و اينكه تو با فضل خود از آنان جدا هستى، و اگر بخواهد آنان را هدايت مىكند. | ||
==== عكس العمل منافقان در برابر معجزات ==== | |||
با ديدن اين مناظر قلوب منافقين مرض بيشترى يافت، گذشته از مرض حسدى كه نسبت به پيامبر و على عليهما السلام داشتند. اينجا بود كه خداوند چنين فرمود: «فِي قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ»: «در قلب آنان مرض است»، يعنى در قلوب اين متمردين شك كننده بيعت شكن '''از بيعتى كه براى على بن ابى طالب گرفتى''' مرضى ايجاد شد، «فَزادَهُمُ اللَّهُ مَرَضاً»: «خداوند هم اين مرض را بيشتر كرد» به گونهاى كه با ديدن اين نشانهها و معجزات قلوب آنان متحيّر گرديد، «وَ لَهُمْ عَذابٌ أَلِيمٌ بِما كانُوا يَكْذِبُونَ»: «و براى آنان عذاب دردناكى است به خاطر آنچه دروغ مىپندارند» كه پيامبر صلَّى اللَّه عليه و آله را تكذيب مىكنند و در اين سخنشان كه مىگويند «ما بر بيعت و پيمان خود ثابت هستيم» دروغ مىگويند. | |||
با ديدن اين مناظر قلوب منافقين مرض بيشترى يافت، گذشته از مرض حسدى كه نسبت به پيامبر و على عليهما السلام داشتند. اينجا بود كه خداوند چنين فرمود: «فِي قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ»: «در قلب آنان مرض است»، يعنى در قلوب اين متمردين شك كننده بيعت شكن از بيعتى كه براى على بن ابى طالب گرفتى مرضى ايجاد شد، «فَزادَهُمُ اللَّهُ مَرَضاً»: «خداوند هم اين مرض را بيشتر كرد» به گونهاى كه با ديدن اين نشانهها و معجزات قلوب آنان متحيّر گرديد، «وَ لَهُمْ عَذابٌ أَلِيمٌ بِما كانُوا يَكْذِبُونَ»: «و براى آنان عذاب دردناكى است به خاطر آنچه دروغ مىپندارند» كه پيامبر صلَّى اللَّه عليه و آله را تكذيب مىكنند و در اين سخنشان كه مىگويند «ما بر بيعت و پيمان خود ثابت هستيم» دروغ مىگويند. | |||
آنگاه كه به اين شكنندگان بيعت غدير گفته مىشود: «لا تُفْسِدُوا فِي الْأَرْضِ»: | آنگاه كه به اين شكنندگان بيعت غدير گفته مىشود: «لا تُفْسِدُوا فِي الْأَرْضِ»: | ||
«در زمين فساد نكنيد» با اظهار بيعت شكنى در برابر بندگان مستضعف خدا كه دين آنان را در دلشان مشوّش مىكنيد و آنان را در اعتقادشان متحير مىنماييد، «قالُوا إِنَّما نَحْنُ مُصْلِحُونَ»: «مىگويند: ما اصلاح كنندگانيم»، زيرا ما نه به دين محمد و نه غير محمد اعتقادى نداريم و در مسئله دين متحيريم. ما در ظاهر رضايت خود به محمد را با اظهار قبول دين و شريعت او نشان مىدهيم ولى در باطن طبق خواستههاى خود عمل مىكنيم. از امكانات زندگى و رفاه آن استفاده مىكنيم و نفس خود را از رقيّت | «در زمين فساد نكنيد» با اظهار بيعت شكنى در برابر بندگان مستضعف خدا كه دين آنان را در دلشان مشوّش مىكنيد و آنان را در اعتقادشان متحير مىنماييد، «قالُوا إِنَّما نَحْنُ مُصْلِحُونَ»: «مىگويند: ما اصلاح كنندگانيم»، زيرا ما نه به دين محمد و نه غير محمد اعتقادى نداريم و در مسئله دين متحيريم. ما در ظاهر رضايت خود به محمد را با اظهار قبول دين و شريعت او نشان مىدهيم ولى در باطن طبق خواستههاى خود عمل مىكنيم. از امكانات زندگى و رفاه آن استفاده مىكنيم و نفس خود را از رقيّت | ||
محمد آزاد مىنماييم و از اطاعت پسر عمويش على خود را رها مىسازيم به گونهاى كه اگر در دنيا پيروزى يافت ما نزد او مورد توجه باشيم، و اگر امر او به نابودى كشيده شد از اسير شدن به دست دشمنانش سالم بمانيم! | محمد آزاد مىنماييم و از اطاعت پسر عمويش على خود را رها مىسازيم به گونهاى كه اگر در دنيا پيروزى يافت ما نزد او مورد توجه باشيم، و اگر امر او به نابودى كشيده شد از اسير شدن به دست دشمنانش سالم بمانيم! | ||
خط ۱۰۲: | خط ۸۸: | ||
خداوند عز و جل مىفرمايد: «أَلا إِنَّهُمْ هُمُ الْمُفْسِدُونَ»: «بدانيد كه آنان فساد كننده هستند» با اين مطالبى كه درباره امور خودشان مىگويند، چرا كه خداوند نفاق آنان را به پيامبرش شناسانده و او آنان را لعنت مىنمايد و به مؤمنين دستور لعن آنان را مىدهد. دشمنان مؤمنين هم ديگر به آنان اطمينان ندارند، چرا كه مىپندارند كه با آنان نيز منافقانه رفتار مىكنند، همان گونه كه با اصحاب پيامبر صلَّى اللَّه عليه و آله با نفاق رفتار مىكنند. از اينجاست كه هيچ منزلتى برايشان نزد آنان وجود ندارد، و به عنوان افرادى موثق در دل آنان جاى ندارند. | خداوند عز و جل مىفرمايد: «أَلا إِنَّهُمْ هُمُ الْمُفْسِدُونَ»: «بدانيد كه آنان فساد كننده هستند» با اين مطالبى كه درباره امور خودشان مىگويند، چرا كه خداوند نفاق آنان را به پيامبرش شناسانده و او آنان را لعنت مىنمايد و به مؤمنين دستور لعن آنان را مىدهد. دشمنان مؤمنين هم ديگر به آنان اطمينان ندارند، چرا كه مىپندارند كه با آنان نيز منافقانه رفتار مىكنند، همان گونه كه با اصحاب پيامبر صلَّى اللَّه عليه و آله با نفاق رفتار مىكنند. از اينجاست كه هيچ منزلتى برايشان نزد آنان وجود ندارد، و به عنوان افرادى موثق در دل آنان جاى ندارند. | ||
اين كلام خداوند كه مىفرمايد: «وَ إِذا قِيلَ لَهُمْ آمِنُوا كَما آمَنَ النَّاسُ قالُوا أَ نُؤْمِنُ كَما آمَنَ السُّفَهاءُ أَلا إِنَّهُمْ هُمُ السُّفَهاءُ وَ لكِنْ لا يَعْلَمُونَ»: «و هنگامى كه به آنان گفته مىشود شما هم مانند بقيه مردم ايمان آوريد، مىگويند: آيا مانند سفيهان ايمان بياوريم؟ بدانيد كه آنان سفيهانند ولى خودشان نمىدانند». اين آيه درباره اين است آنگاه كه برگزيدگان مؤمنين مانند سلمان و مقداد و ابوذر و عمار به اين بيعت شكنان مىگويند: «ايمان آوريد به پيامبر و به على كه او را جاى خود قرار داده و مقام خود را به او داده و در همه مصالح دين و دنيا او را ضابطه قرار داده است. شما هم مانند ساير مردم ايمان به اين پيامبر آوريد و در ظاهر و باطن تسليم اين امام شويد»؛ آنان به اين مؤمنين پاسخى نمىدهند؛ زيرا جرئت ندارند جواب واقعى را به آنان بگويند، ولى به منافقينى كه نزد آنان مىآيند و مورد اعتمادشان هستند و همچنين به مؤمنين مستضعفى كه از كتمان آنان مطمئن هستند مىگويند: «أَ نُؤْمِنُ كَما آمَنَ السُّفَهاءُ»: «آيا ما هم مانند سفيهان ايمان بياوريم» و منظورشان از سفيهان سلمان و اصحاب او هستند كه در پيشگاه على عليه السلام محبت خالصانه و اطاعت محض را تقديم نمودهاند، و ولايت | اين كلام خداوند كه مىفرمايد: «وَ إِذا قِيلَ لَهُمْ آمِنُوا كَما آمَنَ النَّاسُ قالُوا أَ نُؤْمِنُ كَما آمَنَ السُّفَهاءُ أَلا إِنَّهُمْ هُمُ السُّفَهاءُ وَ لكِنْ لا يَعْلَمُونَ»: «و هنگامى كه به آنان گفته مىشود شما هم مانند بقيه مردم ايمان آوريد، مىگويند: آيا مانند سفيهان ايمان بياوريم؟ بدانيد كه آنان سفيهانند ولى خودشان نمىدانند». اين آيه درباره اين است آنگاه كه برگزيدگان مؤمنين مانند '''سلمان و مقداد و ابوذر و عمار''' به اين بيعت شكنان مىگويند: «ايمان آوريد به پيامبر و به على كه او را جاى خود قرار داده و مقام خود را به او داده و در همه مصالح دين و دنيا او را ضابطه قرار داده است. شما هم مانند ساير مردم ايمان به اين پيامبر آوريد و در ظاهر و باطن تسليم اين امام شويد»؛ آنان به اين مؤمنين پاسخى نمىدهند؛ زيرا جرئت ندارند جواب واقعى را به آنان بگويند، ولى به منافقينى كه نزد آنان مىآيند و مورد اعتمادشان هستند و همچنين به مؤمنين مستضعفى كه از كتمان آنان مطمئن هستند مىگويند: «أَ نُؤْمِنُ كَما آمَنَ السُّفَهاءُ»: «آيا ما هم مانند سفيهان ايمان بياوريم» و منظورشان از سفيهان سلمان و اصحاب او هستند كه در پيشگاه على عليه السلام محبت خالصانه و اطاعت محض را تقديم نمودهاند، و ولايت | ||
دوستان على و دشمنى با دشمنان او را علنى ساختهاند. اينان از آن جهت «سُفَهاء» هستند كه با روش تُند خود در برابر دشمنان محمد صلَّى اللَّه عليه و آله، هنگامى كه امر او مضمحل شود، دشمنانش آنان را نابود مىكنند، و ساير سردمداران و مخالفين محمد صلَّى اللَّه عليه و آله آنان را هلاك مىنمايند. | دوستان على و دشمنى با دشمنان او را علنى ساختهاند. اينان از آن جهت «سُفَهاء» هستند كه با روش تُند خود در برابر دشمنان محمد صلَّى اللَّه عليه و آله، هنگامى كه امر او مضمحل شود، دشمنانش آنان را نابود مىكنند، و ساير سردمداران و مخالفين محمد صلَّى اللَّه عليه و آله آنان را هلاك مىنمايند. | ||
خط ۱۱۴: | خط ۹۸: | ||
«وَ لكِنْ لا يَعْلَمُونَ»: «ولى خود منافقين متوجه اين حقيقت نيستند»، و خداوند پيامبرش را از اسرار آنان آگاه مىفرمايد، و آنان را خوار مىنمايد و مورد لعنت قرار مىدهد و بىارزش تلقى مىنمايد. | «وَ لكِنْ لا يَعْلَمُونَ»: «ولى خود منافقين متوجه اين حقيقت نيستند»، و خداوند پيامبرش را از اسرار آنان آگاه مىفرمايد، و آنان را خوار مىنمايد و مورد لعنت قرار مىدهد و بىارزش تلقى مىنمايد. | ||
==== برخورد منافقين با اصحاب غدير ==== | |||
كلام خداوند كه مىفرمايد: '''«وَ إِذا لَقُوا الَّذِينَ آمَنُوا قالُوا آمَنَّا وَ إِذا خَلَوْا إِلى شَياطِينِهِمْ قالُوا إِنَّا مَعَكُمْ إِنَّما نَحْنُ مُسْتَهْزِؤُنَ. اللَّهُ يَسْتَهْزِئُ بِهِمْ وَ يَمُدُّهُمْ فِي طُغْيانِهِمْ يَعْمَهُونَ»:''' | |||
كلام خداوند كه مىفرمايد: «وَ إِذا لَقُوا الَّذِينَ آمَنُوا قالُوا آمَنَّا وَ إِذا خَلَوْا إِلى شَياطِينِهِمْ قالُوا إِنَّا مَعَكُمْ إِنَّما نَحْنُ مُسْتَهْزِؤُنَ. اللَّهُ يَسْتَهْزِئُ بِهِمْ وَ يَمُدُّهُمْ فِي طُغْيانِهِمْ يَعْمَهُونَ»: | |||
«هنگامى كه ايمان آورندگان را ملاقات كنند مىگويند ايمان آورديم، ولى وقتى با شياطينشان خلوت كنند مىگويند: ما با شماييم و ما مؤمنين را استهزاء مىكرديم. | «هنگامى كه ايمان آورندگان را ملاقات كنند مىگويند ايمان آورديم، ولى وقتى با شياطينشان خلوت كنند مىگويند: ما با شماييم و ما مؤمنين را استهزاء مىكرديم. | ||
خط ۱۲۶: | خط ۱۰۷: | ||
ما هم مانند ايمان شما ايمان آوردهايم. | ما هم مانند ايمان شما ايمان آوردهايم. | ||
آنان با سلمان و مقداد و ابوذر و عمار كه ملاقات مىكردند به آنان مىگفتند: «ما به محمد ايمان آورده و در برابر بيعت على و فضيلت او سر تسليم فرود آوردهايم و مانند شما اوامر او را اجرا مىكنيم». به خصوص ابوبكر و عمر و بقيه نُه نفرى كه سرشناستر در نفاق بودند، گاهى كه در راه با سلمان و اصحابش رو به رو مىشدند از آنان احساس انزجار مىكردند و مىگفتند: «اينان اصحاب ساحر و احمق هستند»، كه منظورشان پيامبر و على عليهما السلام بود. سپس به يكديگر مىگفتند: «از اينان بپرهيزيد كه مبادا از گوشههاى سخنانتان درباره كفر محمد و آنچه درباره على گفتهايد با اطلاع شوند و خبر آن را براى او ببرند و باعث هلاك شما شود». | آنان با '''سلمان و مقداد و ابوذر و عمار''' كه ملاقات مىكردند به آنان مىگفتند: «ما به محمد ايمان آورده و در برابر بيعت على و فضيلت او سر تسليم فرود آوردهايم و مانند شما اوامر او را اجرا مىكنيم». به خصوص ابوبكر و عمر و بقيه نُه نفرى كه سرشناستر در نفاق بودند، گاهى كه در راه با سلمان و اصحابش رو به رو مىشدند از آنان احساس انزجار مىكردند و مىگفتند: «اينان اصحاب ساحر و احمق هستند»، كه منظورشان پيامبر و على عليهما السلام بود. سپس به يكديگر مىگفتند: «از اينان بپرهيزيد كه مبادا از گوشههاى سخنانتان درباره كفر محمد و آنچه درباره على گفتهايد با اطلاع شوند و خبر آن را براى او ببرند و باعث هلاك شما شود». | ||
آنگاه ابوبكر به اصحاب منافقش مىگفت: «اينك مرا بنگريد كه چگونه آنان را به مسخره مىگيرم و شرّ آنان را از شما دفع مىكنم»! وقتى به آنان نزديك مىشدند ابوبكر مىگفت: مرحبا به سلمان فرزند اسلام، كه محمد آقاى مردم درباره او گفته است: «اگر دين از ستاره ثريا آويخته باشد مردانى از فارسى زبانان خود را به آن مىرسانند، و اين سلمان افضل آنان است» و منظور او تو بوده است. مرحبا به تو كه دربارهات گفته: «سَلْمانُ مِنّا اهْلَ الْبَيْتِ»: «سلمان از ما اهل بيت است»، و با اين سخن تو را با جبرئيل قرين ساخته كه در روز كساء از پيامبر صلَّى اللَّه عليه و آله پرسيد: آيا من هم از شمايم؟ | آنگاه ابوبكر به اصحاب منافقش مىگفت: «اينك مرا بنگريد كه چگونه آنان را به مسخره مىگيرم و شرّ آنان را از شما دفع مىكنم»! وقتى به آنان نزديك مىشدند ابوبكر مىگفت: مرحبا به سلمان فرزند اسلام، كه محمد آقاى مردم درباره او گفته است: «اگر دين از ستاره ثريا آويخته باشد مردانى از فارسى زبانان خود را به آن مىرسانند، و اين سلمان افضل آنان است» و منظور او تو بوده است. مرحبا به تو كه دربارهات گفته: «سَلْمانُ مِنّا اهْلَ الْبَيْتِ»: «سلمان از ما اهل بيت است»، و با اين سخن تو را با جبرئيل قرين ساخته كه در روز كساء از پيامبر صلَّى اللَّه عليه و آله پرسيد: آيا من هم از شمايم؟ | ||
آن حضرت فرمود: «تو هم از مايى»، و سپس جبرئيل به ملكوت اعلى رفت و به ملائكه ديگر افتخار كرد و گفت: «چه كسى مثل من است؟ افتخار برايم باد كه از اهل بيت محمد هستم»! | آن حضرت فرمود: «تو هم از مايى»، و سپس جبرئيل به ملكوت اعلى رفت و به ملائكه ديگر افتخار كرد و گفت: «چه كسى مثل من است؟ افتخار برايم باد كه از اهل بيت محمد هستم»! | ||
آنگاه ابوبكر رو به مقداد كرد و گفت: مرحبا به تواى مقداد! تو همان كسى هستى كه پيامبر درباره تو به على گفت: يا على! مقداد برادر تو در دين است و از شدت محبتى كه به تو دارد و دشمنى كه با دشمنانت دارد و از ولايتى كه به اوليائت و عداوتى كه با اعداى تو دارد گويا پارهاى از تن توست. اما ملائكه آسمانها و حُجُب محبت بيشترى به على دارند و شدت دشمنى آنان با دشمنان او بيشتر است. پس خوشا به حالتاى مقداد، خوشا به حالت! | آنگاه ابوبكر رو به مقداد كرد و گفت: مرحبا به تواى مقداد! تو همان كسى هستى كه پيامبر درباره تو به على گفت: يا على! مقداد برادر تو در دين است و از شدت محبتى كه به تو دارد و دشمنى كه با دشمنانت دارد و از ولايتى كه به اوليائت و عداوتى كه با اعداى تو دارد گويا پارهاى از تن توست. اما ملائكه آسمانها و حُجُب محبت بيشترى به على دارند و شدت دشمنى آنان با دشمنان او بيشتر است. پس خوشا به حالتاى مقداد، خوشا به حالت! | ||
خط ۱۳۹: | خط ۱۱۸: | ||
آنگاه ابوبكر به عمار گفت: اهلًا و سهلًا و مرحباً بر تواى عمار! تو با ولايت برادر پيامبر- با آنكه شخص آرام و آسايش طلبى هستى و از عبادات فقط واجبات و مستحبات را انجام مىدهى- به درجهاى رسيدهاى كه آنان كه شب و روز بدن خود را به مشقت عبادت مشغول مىكنند و شب را به نماز و روز را به روزه سپرى مىكنند، بدان دست نيافتهاند؛ و همچنين به درجهاى رسيدهاى كه آنان كه بخشنده اموالاند به آن نرسيدهاند اگرچه همه اموال دنيا در اختيار آنان باشد و آن را ببخشند. مرحبا بر تو! پيامبر تو را براى برادرش على يار خالص و مدافع او انتخاب كرده تا آنجا كه خبر داده تو به زودى در راه محبت او كشته مىشوى و در روز قيامت در زمره بهترين يارانش محشور مىشوى. خدا مرا هم به مثل عمل تو و اصحابت موفق گرداند، به گونهاى كه | آنگاه ابوبكر به عمار گفت: اهلًا و سهلًا و مرحباً بر تواى عمار! تو با ولايت برادر پيامبر- با آنكه شخص آرام و آسايش طلبى هستى و از عبادات فقط واجبات و مستحبات را انجام مىدهى- به درجهاى رسيدهاى كه آنان كه شب و روز بدن خود را به مشقت عبادت مشغول مىكنند و شب را به نماز و روز را به روزه سپرى مىكنند، بدان دست نيافتهاند؛ و همچنين به درجهاى رسيدهاى كه آنان كه بخشنده اموالاند به آن نرسيدهاند اگرچه همه اموال دنيا در اختيار آنان باشد و آن را ببخشند. مرحبا بر تو! پيامبر تو را براى برادرش على يار خالص و مدافع او انتخاب كرده تا آنجا كه خبر داده تو به زودى در راه محبت او كشته مىشوى و در روز قيامت در زمره بهترين يارانش محشور مىشوى. خدا مرا هم به مثل عمل تو و اصحابت موفق گرداند، به گونهاى كه | ||
براى من هم خدمتگزارى محمد رسول اللَّه و برادرش على ولى اللَّه ميسر گردد، و همچنين دشمنى با دشمنانشان و خالص بودن با دوستانشان با پذيرش ولايت و پيروى از او. اين گونه خداوند به زودى ما را هم وقتى با هم ملاقات كنيم سعادتمند مىنمايد. | براى من هم خدمتگزارى محمد رسول اللَّه و برادرش على ولى اللَّه ميسر گردد، و همچنين دشمنى با دشمنانشان و خالص بودن با دوستانشان با پذيرش ولايت و پيروى از او. اين گونه خداوند به زودى ما را هم وقتى با هم ملاقات كنيم سعادتمند مىنمايد. | ||
سلمان و اصحابش برخورد ظاهرى آنان را مىپذيرفتند همان گونه كه خدا امر فرموده بود، و از كنار آنان مىگذشتند. آنگاه ابوبكر به اصحابش مىگفت: مسخره من نسبت به اينان را چگونه ديديد؟ و چگونه شرّ آنان را از خودم و از شما دفع كردم؟ | '''سلمان و اصحابش''' برخورد ظاهرى آنان را مىپذيرفتند همان گونه كه خدا امر فرموده بود، و از كنار آنان مىگذشتند. آنگاه ابوبكر به اصحابش مىگفت: مسخره من نسبت به اينان را چگونه ديديد؟ و چگونه شرّ آنان را از خودم و از شما دفع كردم؟ | ||
آنان در پاسخ او گفتند: هميشه راه خير را پيش بگيرى تا مادامى كه زنده هستى! ابوبكر در پاسخ آنان گفت: معامله شما با اينان بايد اينگونه باشد تا روزى كه فرصتى بدست آوريد، چرا كه عاقل فهميده كسى است كه غصه را گلوگير كند تا فرصتى به چنگ آورد! | آنان در پاسخ او گفتند: هميشه راه خير را پيش بگيرى تا مادامى كه زنده هستى! ابوبكر در پاسخ آنان گفت: معامله شما با اينان بايد اينگونه باشد تا روزى كه فرصتى بدست آوريد، چرا كه عاقل فهميده كسى است كه غصه را گلوگير كند تا فرصتى به چنگ آورد! | ||
==== حكايت خداوند از اوج نفاق ==== | |||
سپس نزد همفكران خود از منافقين و متمردين بازگشتند، همانان كه در تكذيب پيامبر صلَّى اللَّه عليه و آله شريك آنان بودند كه آنچه حضرت درباره فضيلت اميرالمؤمنين عليه السلام و منصوب شدن او به عنوان امام بر همه مكلفين از طرف خدا آورده بود تكذيب كردند. | سپس نزد همفكران خود از منافقين و متمردين بازگشتند، همانان كه در تكذيب پيامبر صلَّى اللَّه عليه و آله شريك آنان بودند كه آنچه حضرت درباره فضيلت اميرالمؤمنين عليه السلام و منصوب شدن او به عنوان امام بر همه مكلفين از طرف خدا آورده بود تكذيب كردند. | ||
خط ۱۵۶: | خط ۱۳۲: | ||
اينجا بود كه خداى عز و جل فرمود: يا محمد! «اللَّهُ يَسْتَهْزِئُ بِهِمْ»: «خدا اينان را مسخره مىكند» و به سزاى استهزاءشان آنان را در دنيا و آخرت مجازات مىكند، | اينجا بود كه خداى عز و جل فرمود: يا محمد! «اللَّهُ يَسْتَهْزِئُ بِهِمْ»: «خدا اينان را مسخره مىكند» و به سزاى استهزاءشان آنان را در دنيا و آخرت مجازات مىكند، | ||
«وَ يَمُدُّهُمْ فِي طُغْيانِهِمْ»: «و آنان را در ادامه طغيانشان آزاد مىگذارد» و به آنان مهلت مىدهد و با مداراى خود به تأنّى با آنان رفتار مىكند و به توبه دعوتشان مىنمايد؛ و اگر سراغ مغفرت آيند به آنان وعدههاى نيك مىدهد. اما آنان متحيرند و از كار قبيح خود دست بر نمىدارند و '''از هر اذيتى نسبت به محمد و على عليهما السلام كه برايشان ممكن باشد كوتاهى نمىكنند.''' | |||
«وَ يَمُدُّهُمْ فِي طُغْيانِهِمْ»: «و آنان را در ادامه طغيانشان آزاد مىگذارد» و به آنان مهلت مىدهد و با مداراى خود به تأنّى با آنان رفتار مىكند و به توبه دعوتشان مىنمايد؛ و اگر سراغ مغفرت آيند به آنان وعدههاى نيك مىدهد. اما آنان متحيرند و از كار قبيح خود دست بر نمىدارند و از هر اذيتى نسبت به محمد و على عليهما السلام كه برايشان ممكن باشد كوتاهى نمىكنند. | |||
=== تحليل تاريخى === | |||
تا اينجا متن اين داستان بلند پايان يافت. دقت در مسير طى شده در ماجرا '''سه مرحله مهم''' آن را نشان مىدهد: | |||
منافقين پس از امضاى صحيفه ملعونه به صورت دو سويه وارد عمل شدند: از يك سو نقشههاى كوچك و بزرگى طرح مىكردند و به اقتضاى شرايط آنها را عملى مىكردند و برخى را براى آيندههاى خود در نظر مىگرفتند. از سوى ديگر براى كتمان كارهاى خود رفتارهاى منافقانه و ظاهر سازىهاى دروغين خود را در برابر پيامبر و اميرالمؤمنين عليهما السلام و اصحاب خاص آنان تشديد كرده، در هر فرصتى به شكلى به تمجيد از بيعت غدير و بيعت كنندگان مخلص آن مىپرداختند. پيامبر صلَّى اللَّه عليه و آله هم به امر خداوند عكس العملى نشان نمىداد و اطلاع خود از باطن آنان و نقشه هايشان را ظاهر نمىنمود. | ==== مرحله اول: تشديد نفاق پس از غدير ==== | ||
منافقين پس از امضاى صحيفه ملعونه به صورت دو سويه وارد عمل شدند: '''از يك سو''' نقشههاى كوچك و بزرگى طرح مىكردند و به اقتضاى شرايط آنها را عملى مىكردند و برخى را براى آيندههاى خود در نظر مىگرفتند. '''از سوى ديگر''' براى كتمان كارهاى خود رفتارهاى منافقانه و ظاهر سازىهاى دروغين خود را در برابر پيامبر و اميرالمؤمنين عليهما السلام و اصحاب خاص آنان تشديد كرده، در هر فرصتى به شكلى به تمجيد از بيعت غدير و بيعت كنندگان مخلص آن مىپرداختند. پيامبر صلَّى اللَّه عليه و آله هم به امر خداوند عكس العملى نشان نمىداد و اطلاع خود از باطن آنان و نقشه هايشان را ظاهر نمىنمود. | |||
==== مرحله دوم: اتمام حجت نهايى بر منافقين ==== | |||
امر خاصى از سوى پروردگار بود كه بايد بر منافقين و همه كسانى كه اين ماجرا را مىشنوند اتمام حجت شود كه پيامبر و اميرالمؤمنين عليهما السلام با پشتوانه خداوندى قادر بر خنثى كردن همه نقشههاى منافقين بلكه نابود كردن خود آنان بودند. اين بدان معنیاست كه ابوبكر و عمر نابغه روزگار نبودند كه چنان نقشههايى بكشند كه پيامبر و على عليهما السلام از برخورد با آنان عاجز باشند. اين فقط يك دستور الهى بود چه در زمان حيات پيامبر صلَّى اللَّه عليه و آله و چه بعد از رحلت آن حضرت، كه در برابر آنچه به دست منافقين انجام مىشود صبر و سكوت اختيار كنند تا خداوند امتحان پيچيدهاى از مردم آن زمان و همه آيندگان تاريخ بگيرد. با يك اشاره اميرالمؤمنين عليه السلام اين مرحله به انجام رسيد و منافقين ديدند كه چه از نظر لشكر و چه از نظر اموال نيروى عظيمى در اختيار آن حضرت است كه هيچ نيروى بشرى را تاب مقاومت با آن نيست. بنابراين بر آنان و هر شنوندهاى ثابت شد كه نمايندگان خدا در عين قدرت صبر مىكنند، و نمايندگان فرصت طلب شيطان چون صبر آنان را مىدانند اين گونه جرئت پيدا كردهاند، و گرنه از هه ترسوترند و با ديدن كوچكترين مقابلهاى پا به فرار مىگذارند و به التماس مىافتند. | |||
امر خاصى از سوى پروردگار بود كه بايد بر منافقين و همه كسانى كه اين ماجرا را مىشنوند اتمام حجت شود كه پيامبر و اميرالمؤمنين عليهما السلام با پشتوانه خداوندى قادر بر خنثى كردن همه نقشههاى منافقين بلكه نابود كردن خود آنان بودند. اين بدان | |||
==== مرحله سوم: اوج عملكردهاى خط نفاق ==== | |||
در اين حديث بلند روح نفاق و روحيه منافق با استناد به رفتار و گفتار خود آنان به روشنترين صورت نشان داده شده است. آنان تصريح كردهاند كه راه صحيح زندگى دو رو بودن و نفاق است! براى تأمين اين شيوه، عملكردهايى از قبيل استهزاء، قسم دروغ، تمجيد دروغين، شايعه سازى و فرصت طلبى نتايج مطلوبى براى نفاق به همراه دارد. جالب اين است كه همه اين موارد در اين داستان و در سايه آيات قرآنى به تصوير كشيده شده است. | در اين حديث بلند روح نفاق و روحيه منافق با استناد به رفتار و گفتار خود آنان به روشنترين صورت نشان داده شده است. آنان تصريح كردهاند كه راه صحيح زندگى دو رو بودن و نفاق است! براى تأمين اين شيوه، عملكردهايى از قبيل استهزاء، قسم دروغ، تمجيد دروغين، شايعه سازى و فرصت طلبى نتايج مطلوبى براى نفاق به همراه دارد. جالب اين است كه همه اين موارد در اين داستان و در سايه آيات قرآنى به تصوير كشيده شده است. | ||
=== تحليل اعتقادى اول === | |||
با در نظر گرفتن مجموعه اين ماجرا، '''سه نكته اساسى''' در مورد دشمنان غدير در يك جمع بندى از فرازهاى مختلف اين داستان بلند استفاده مىشود، كه اشاره مىكنيم: | |||
'''۱. شناختى از روح نفاق''' | |||
'''۲. عجز منافقين''' | |||
'''۳. لعن منافقين''' | |||
==== اول: شناختى از روح نفاق ==== | |||
بايد اذعان داشت كه مؤمن حقيقى به خاطر خلوص نيت و پاكى دلش، به سختى مىتواند روحيات و زير بناهاى فكرى منافق را در تصوّر خويش بگنجاند. خدا و معصومين عليهم السلام در قرآن و احاديث از راههاى مختلف سعى در فهماندن باطن نفاق به مؤمنين داشتهاند، تا از يك سو راههاى مقابله با آنان را تشخيص دهند و از سوى ديگر از برخوردها و تحركاتشان تعجب نكنند و آنان را با خود مقايسه ننمايند. اين حديث بلند از احاديث استثنائى در اين باره است كه حالات منافقين را زير ذره بين برده و آنها را در '''سه جنبه''' به ما مىشناساند: مرض قلب منافقين، پايههاى فكرى آنان، و رفتارهاى نفاق آميزشان. | |||
==== الف. مرض قلب منافقين ==== | |||
كالبد شكافى قلب منافق اين نتيجه را نشان مىدهد كه بيمارى لا علاجى در آن نهفته است، و اين مرض به گونهاى است كه حتى آنچه براى ديگران درمان است در اينان باعث شدت بيمارى مىشود؛ و در مرحله نهايى گذشته از شدت مرض، خداوند هم بر مريضى آنان مىافزايد كه خود هم از علاج بيمارىشان نااميد مىشوند. اين مراحل در سه فراز مهم از اين حديث مشاهده مىشود كه حالت منافقين را پس از نشان دادن آن معجزات چنين به تصوير مىكشد: | |||
'''فَمَرِضَتْ قُلُوبُ الْقَوْمِ لِما شاهَدُوا مِنْ ذلِكَ، مُضافاً الى ما كانَ فى قُلُوبِهِمْ مِنْ.''' | |||
'''مَرَضِ حَسَدِهِمْ لَهُ وَ لِعَلِىِّ بْنِ ابى طالِبٍ عليه السلام ... فَزادَهُمُ اللَّهُ مَرَضاً بِحَيْثُ تاهَتْ لَهُ''' | |||
'''قُلُوبُهُمْ جَزاءً بِما ارَيْتَهُمْ مِنْ هذِهِ الْآياتِ وَ الْمُعْجِزاتِ.''' | |||
قلب آن منافقين با مشاهده آن معجزات مرض گرفت، اضافه بر مرض حسدى كه نسبت به پيامبر و على عليهما السلام در قلبشان بود ... خدا هم مرض آنان را بيشتر كرد به گونهاى كه قلبشان متحير شد، و اين جزاى آن معجزاتى بود كه به آنان نشان دادى ولى درس نگرفتند.<ref>عوالم العلوم: ج ۱۵/ ۳ ص ۱۵۹.</ref> | |||
قلب آن منافقين با مشاهده آن معجزات مرض گرفت، اضافه بر مرض حسدى كه نسبت به پيامبر و على عليهما السلام در قلبشان بود ... خدا هم مرض آنان را بيشتر كرد به گونهاى كه قلبشان متحير شد، و اين جزاى آن معجزاتى بود كه به آنان نشان دادى ولى درس نگرفتند. | |||
مىبينيم كه با قلبى مريض كه مالامال از حسد است به مشاهده معجزه مىروند، و با ديدن معجزه به جاى آنكه از باطل خود باز گردند و مداوا شوند جرئت بيشترى پيدا مىكنند و نه تنها بر قلب مريضشان اثرى نمىكند كه قساوت و بىاعتقادى آنان و سِحر پنداشتنشان نسبت به معجزه بيشتر مىشود، و خداوند هم بر چنين قلبهاى تاريكى چنان مُهر حيرت مىزند كه به هر سو بنگرند جز ظلمت و جهل نبينند. | مىبينيم كه با قلبى مريض كه مالامال از حسد است به مشاهده معجزه مىروند، و با ديدن معجزه به جاى آنكه از باطل خود باز گردند و مداوا شوند جرئت بيشترى پيدا مىكنند و نه تنها بر قلب مريضشان اثرى نمىكند كه قساوت و بىاعتقادى آنان و سِحر پنداشتنشان نسبت به معجزه بيشتر مىشود، و خداوند هم بر چنين قلبهاى تاريكى چنان مُهر حيرت مىزند كه به هر سو بنگرند جز ظلمت و جهل نبينند. | ||
==== ب.پايههاى فكرى منافقين ==== | |||
طرز تفكر حاكم بر زندگى يك منافق كه با گوشت و خونش ممزوج است و تا مغز استخوانش رسوخ دارد، در يك جمع بندى باز مىگردد به اينكه اولًا راه نفاق را صحيح مىپندارد و پذيرفته است كه بايد اين گونه زندگى كرد تا در دولت حق و باطل سالم ماند. ثانياً تفسيرى كه از نفاق در ذهن خود دارد باز مىگردد به بىاعتقادى نسبت به همه طرفهاى درگير، يعنى نه به اسلام معتقد است نه به كفر. ثالثاً ايمان خالصانه و محبت و گرايش واقعى به حق را كارى سفيهانه مىپندارد كه از نظر او انسانهاى ساده لوح دچار آن مىشوند. | طرز تفكر حاكم بر زندگى يك منافق كه با گوشت و خونش ممزوج است و تا مغز استخوانش رسوخ دارد، در يك جمع بندى باز مىگردد به اينكه اولًا راه نفاق را صحيح مىپندارد و پذيرفته است كه بايد اين گونه زندگى كرد تا در دولت حق و باطل سالم ماند. ثانياً تفسيرى كه از نفاق در ذهن خود دارد باز مىگردد به بىاعتقادى نسبت به همه طرفهاى درگير، يعنى نه به اسلام معتقد است نه به كفر. ثالثاً ايمان خالصانه و محبت و گرايش واقعى به حق را كارى سفيهانه مىپندارد كه از نظر او انسانهاى ساده لوح دچار آن مىشوند. | ||
اين سه مرحله در فرازهاى اين حديث به خوبى بيان شده است، آنجا كه مىفرمايد: | اين سه مرحله در فرازهاى اين حديث به خوبى بيان شده است، آنجا كه مىفرمايد: | ||
<nowiki>#########</nowiki>1. صحيح پنداشتن نفاق | <nowiki>#########</nowiki>1. صحيح پنداشتن نفاق |