پرش به محتوا

بررسی شخصیت امام علی علیه السلام در آیه مباهله از منظر فریقین: تفاوت میان نسخه‌ها

خط ۱۱۶: خط ۱۱۶:
اگرچه به این ایراد نیز پاسخ‌هایی داده شده است که اولاً سخن درباره افضلیت علی علیه السلام بر همه امت غیر از پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله وسلم) است و این مطلب نیازی به اثبات برتری او بر سایر انبیاء ندارد. ثانیاً وقتی افضل بودن ثابت شود، خود دلیلی بر این است که پس از پیامبر، افضل و کسی که به منزله نفس پیامبر (صلی الله علیه و آله وسلم) است باید پیشوا باشد نه پیرو .<ref>.ر.ک. ، پیام قرآن، ج۹، ص۲۵۲.</ref>
اگرچه به این ایراد نیز پاسخ‌هایی داده شده است که اولاً سخن درباره افضلیت علی علیه السلام بر همه امت غیر از پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله وسلم) است و این مطلب نیازی به اثبات برتری او بر سایر انبیاء ندارد. ثانیاً وقتی افضل بودن ثابت شود، خود دلیلی بر این است که پس از پیامبر، افضل و کسی که به منزله نفس پیامبر (صلی الله علیه و آله وسلم) است باید پیشوا باشد نه پیرو .<ref>.ر.ک. ، پیام قرآن، ج۹، ص۲۵۲.</ref>


دو. جصاص در احکام القرآن ادعای اجماع و اتفاق همه دانشمندان حدیث و تاریخ نموده است و خود می‌گوید: راویان سیره و ناقلان آثار هیچ اختلافی ندارند که پیامبر (صلی الله علیه و آله وسلم) دست حسن و حسین و علی و فاطمه (رضی الله عنهم) را گرفت و نصارا که با او محاجه کردند را به مباهله دعوت کرد (جصاص، احکام القرآن، ج۲، ص۱۸).
دو. جصاص در احکام القرآن ادعای اجماع و اتفاق همه دانشمندان حدیث و تاریخ نموده است و خود می‌گوید: راویان سیره و ناقلان آثار هیچ اختلافی ندارند که پیامبر (صلی الله علیه و آله وسلم) دست حسن و حسین و علی و فاطمه (رضی الله عنهم) را گرفت و نصارا که با او محاجه کردند را به مباهله دعوت کرد .<ref>احکام القرآن، ج۲، ص۱۸.</ref>


سه. ابن اثیر در جامع الاصول (ج۹، ص۴۷۰) و ترمذی در سنن خود (ج۵، ص۲۵۰) شأن نزول آیه را درباره علی و فاطمه و حسین و حسین علیهم السلام صحیح و متواتر دانسته‌اند.
سه. ابن اثیر در جامع الاصول <ref>جامع الاصول ،ج۹، ص۴۷۰.</ref> و ترمذی در سنن خود <ref>سنن ترمذی، ج۵، ص۲۵۰</ref>شأن نزول آیه را درباره علی و فاطمه و حسین و حسین علیهم السلام صحیح و متواتر دانسته‌اند.


چهار. فخررازی ادعای اتفاق بین مفسران و محدیثان کرده است .<ref>مفاتیح الغیب، ج۸، ص۸۸.</ref>
چهار. فخررازی ادعای اتفاق بین مفسران و محدیثان کرده است .<ref>مفاتیح الغیب، ج۸، ص۸۸.</ref>
خط ۱۹۸: خط ۱۹۸:
در پاسخ به این شبهه گفته می‌شود:
در پاسخ به این شبهه گفته می‌شود:


۱. توجیه: اجتهاد در مقابل نصّ است، زیرا مطابق روایات صحیح، پیامبر (صلی الله علیه و آله وسلم) به همراه خود چهار نفر را آورد که مصداق «انفسنا» حضرت علی علیه السلام است. علامه تستری حدود شصت کتاب از متون اهل سنت را نام می‌برد که مطلب فوق را نقل کرده‌اند (تستری، احقاق الحق، ج۳، ص۱۶۷) معنای این سخن آن است که مطلب به قدری واضح و روشن است که در این کتب منعکس شده است.
۱. توجیه: اجتهاد در مقابل نصّ است، زیرا مطابق روایات صحیح، پیامبر (صلی الله علیه و آله وسلم) به همراه خود چهار نفر را آورد که مصداق «انفسنا» حضرت علی علیه السلام است. علامه تستری حدود شصت کتاب از متون اهل سنت را نام می‌برد که مطلب فوق را نقل کرده‌اند <ref>احقاق الحق، ج۳، ص۱۶۷.</ref>معنای این سخن آن است که مطلب به قدری واضح و روشن است که در این کتب منعکس شده است.


۲. اگر مراد از «انفسنا» را شخص پیامبر بگیریم، در این صورت دعوت شده، همان دعوت کننده (ندع) خواهد بود و جایز نیست که انسان خودش را هم دعوت کند. آلوسی در ردّ این پاسخ می‌گوید: قول شیعه که جایز نیست که انسان خودش را هم دعوت کند، هذیان کلامی است! زیرا در حدیث شایع است که کسی خود را بخواهد، مثلاً بگوید: «أمرتُ نفسی و شاورتُها»، با خودم مشاوره کردم. پس منظور از «ندع أنفسنا» یعنی خودمان را احضار می‌کنیم.
۲. اگر مراد از «انفسنا» را شخص پیامبر بگیریم، در این صورت دعوت شده، همان دعوت کننده (ندع) خواهد بود و جایز نیست که انسان خودش را هم دعوت کند. آلوسی در ردّ این پاسخ می‌گوید: قول شیعه که جایز نیست که انسان خودش را هم دعوت کند، هذیان کلامی است! زیرا در حدیث شایع است که کسی خود را بخواهد، مثلاً بگوید: «أمرتُ نفسی و شاورتُها»، با خودم مشاوره کردم. پس منظور از «ندع أنفسنا» یعنی خودمان را احضار می‌کنیم.
خط ۲۰۶: خط ۲۰۶:
# در صورت درست بودن این احتمال، لازم می‌آید کلمه «انفسنا و انفسکم» در آیه اضافه باشد؛ زیرا شخص پیامبر در جمله «تعالوا ندع» هست.
# در صورت درست بودن این احتمال، لازم می‌آید کلمه «انفسنا و انفسکم» در آیه اضافه باشد؛ زیرا شخص پیامبر در جمله «تعالوا ندع» هست.
# این که شخص خود را بخواند، حدیث نفس است و شامل دعوت به معنای عرفی که آیه نیز به آن اشاره دارد، نمی‌شود؛ مثلاً وقتی گفته می‌شود «یا أیها الناس إتقوا الله» متکلم در جمع مخاطبان نیست.
# این که شخص خود را بخواند، حدیث نفس است و شامل دعوت به معنای عرفی که آیه نیز به آن اشاره دارد، نمی‌شود؛ مثلاً وقتی گفته می‌شود «یا أیها الناس إتقوا الله» متکلم در جمع مخاطبان نیست.
# مطلبی که آلوسی ادعا کرده است که در ادبیات عرب به داماد، پسر گفته می، شود در ادبیات عرب دیده نشده و خطاب پسر به داماد نامأنوس و مجازی است (مکارم شیرازی،
# مطلبی که آلوسی ادعا کرده است که در ادبیات عرب به داماد، پسر گفته می، شود در ادبیات عرب دیده نشده و خطاب پسر به داماد نامأنوس و مجازی است .<ref>ولایت در قرآن، ص۲۰۸.</ref> ابن منظور این مطلب را آورده است.<ref>لسان العرب، ج۱، ص۲۳۷.</ref>
جلد ۱ صفحه ۲۴۷
 
ولایت در قرآن، ص۲۰۸). ابن منظور این مطلب را آورده است (ابن منظور، لسان العرب، ج۱، ص۲۳۷).


# در خطاب پیامبر نسبت به حضرت امیر علیه السلام از این عبارت استفاده نشده است و روایتی که بگوید فرزند منی یا مانند فرزند منی به چشم نمی‌خورد.
# در خطاب پیامبر نسبت به حضرت امیر علیه السلام از این عبارت استفاده نشده است و روایتی که بگوید فرزند منی یا مانند فرزند منی به چشم نمی‌خورد.
# نمی‌توان از یک لفظ دو چیز را اراده کرد. یک بار مجاز «در مورد داماد» و دیگر حقیقت «در مورد نوه دختری» استعمال شود. علاوه بر این که قراردادن داماد و فرزندان خردسال او و به کاربردن خطاب یکسان
# نمی‌توان از یک لفظ دو چیز را اراده کرد. یک بار مجاز «در مورد داماد» و دیگر حقیقت «در مورد نوه دختری» استعمال شود. علاوه بر این که قراردادن داماد و فرزندان خردسال او و به کاربردن خطاب یکسان
برای آن‌ها، نوعی خلاف عرف محسوب می‌شود (تستری، احقاق الحق، ج۳، ص۶۴؛ قندوزی، ینابیع المودة، ص۱۶).
برای آن‌ها، نوعی خلاف عرف محسوب می‌شود .<ref>احقاق الحق، ج۳، ص۶۴؛ ینابیع المودة، ص۱۶.</ref>


۸. در کنزالعمال روایاتی ذکرشده که در آن، از سوی پیامبر (صلی الله علیه و آله وسلم) تصریح شده که علی علیه السلام نفس اوست. از جمله پیامبر (صلی الله علیه و آله وسلم) به قریشیان فرمود: «لتنهتن یا بنی ولیعه اولا بعثن الیکم رجلاً کنفسی» (متقی هندی، کنزالعمال، ج۶، ص۴۰۰؛ هیثمی، مجمع الزوائد، ج۷، ص۲۴۰) یا فرمود: «عدیل نفسی» و عمربن خطاب گفت: «من در آرزوی حکومت نبودم تا روزی که (پیامبر (صلی الله علیه و آله وسلم) چنین سخنی گفت) قلبم از جا کنده شد و امید داشتم که منظور پیامبر (صلی الله علیه و آله وسلم) این مرد نباشد و اشاره به علی بن ابی طالب علیه السلام کرد (هیثمی، مجمع الزوائد، ج۷، ص۱۱۰؛ ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج۱۰، ص۹۷) در حدیثی دیگر پیامبر (صلی الله علیه و آله وسلم) به بریده اسلمی فرمود: «ای بریده! نسبت به علی علیه السلام خشمگین نشو! زیرا او از من و من از اویم، همانا مردم از نسب‌های گوناگون هستند و من و علی‘ از یک نسب هستیم.» (شریف مرتضی، الشافی فی الامامة، ج۲، ص۲۵۶؛ هیثمی، مجمع الزوائد، ج۹، ص۱۲۷).
۸. در کنزالعمال روایاتی ذکرشده که در آن، از سوی پیامبر (صلی الله علیه و آله وسلم) تصریح شده که علی علیه السلام نفس اوست. از جمله پیامبر (صلی الله علیه و آله وسلم) به قریشیان فرمود: «لتنهتن یا بنی ولیعه اولا بعثن الیکم رجلاً کنفسی» (متقی هندی، کنزالعمال، ج۶، ص۴۰۰؛ هیثمی، مجمع الزوائد، ج۷، ص۲۴۰) یا فرمود: «عدیل نفسی» و عمربن خطاب گفت: «من در آرزوی حکومت نبودم تا روزی که (پیامبر (صلی الله علیه و آله وسلم) چنین سخنی گفت) قلبم از جا کنده شد و امید داشتم که منظور پیامبر (صلی الله علیه و آله وسلم) این مرد نباشد و اشاره به علی بن ابی طالب علیه السلام کرد (هیثمی، مجمع الزوائد، ج۷، ص۱۱۰؛ ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج۱۰، ص۹۷) در حدیثی دیگر پیامبر (صلی الله علیه و آله وسلم) به بریده اسلمی فرمود: «ای بریده! نسبت به علی علیه السلام خشمگین نشو! زیرا او از من و من از اویم، همانا مردم از نسب‌های گوناگون هستند و من و علی‘ از یک نسب هستیم.» (شریف مرتضی، الشافی فی الامامة، ج۲، ص۲۵۶؛ هیثمی، مجمع الزوائد، ج۹، ص۱۲۷).


سلیمان قندوزی در ینابیع المودة باب ۷ را اختصاص به این موضوع داده که در این باب ۲۴ حدیث به طرق مختلف و الفاظ متفاوت از حضرت پیامبر (صلی الله علیه و آله وسلم) نقل نموده که فرموده حضرت علی علیه السلام به منزله نفس من است. (ر.ک. سلطان الواعظین، درالمنثور فی تفسیر المأثور، ص۲۶۹).
سلیمان قندوزی در ینابیع المودة باب ۷ را اختصاص به این موضوع داده که در این باب ۲۴ حدیث به طرق مختلف و الفاظ متفاوت از حضرت پیامبر (صلی الله علیه و آله وسلم) نقل نموده که فرموده حضرت علی علیه السلام به منزله نفس من است. <ref>ر.ک. سلطان الواعظین، درالمنثور، ص۲۶۹.</ref>
 
جلد ۱ صفحه ۲۴۸


==== شبهه روایی آلوسی در مصداق آیه ====
==== شبهه روایی آلوسی در مصداق آیه ====
سیوطی از ابن عساکر از قول جعفربن محمد امام صادق علیه السلام روایتی به این مضمون نقل می‌کند که حضرت رسول (صلی الله علیه و آله وسلم) ابوبکر و پسرش، عمر و پسرش، عثمان و پسرش، علی و فرزندانش را برای مباهله فراخواند. این حدیث در تفسیر مراغی هم آمده است. (سیوطی، الدر المنثور، ج۲، ص۴۰؛ شوکانی، فتح القدیر، ج۱، ص۳۴۸؛ مراغی، تفسیر المراغی، ج۴، ص۱۷۵).
سیوطی از ابن عساکر از قول جعفربن محمد امام صادق علیه السلام روایتی به این مضمون نقل می‌کند که حضرت رسول (صلی الله علیه و آله وسلم) ابوبکر و پسرش، عمر و پسرش، عثمان و پسرش، علی و فرزندانش را برای مباهله فراخواند. این حدیث در تفسیر مراغی هم آمده است.<ref>الدر المنثور، ج۲، ص۴۰؛ فتح القدیر، ج۱، ص۳۴۸؛ تفسیر المراغی، ج۴، ص۱۷۵.</ref>


نقد
نقد


۱. آلوسی این روایت را خلاف جمهور دانسته است (آلوسی، روح المعانی فی تفسیر القرآن العظیم، ج۲، ص۱۸۹).
۱. آلوسی این روایت را خلاف جمهور دانسته است .<ref>روح المعانی ، ج۲، ص۱۸۹.</ref>


۲. در مورد سند حدیثی که ابن عساکر نقل کرده، گفته شده که:
۲. در مورد سند حدیثی که ابن عساکر نقل کرده، گفته شده که:
خط ۲۳۲: خط ۲۲۷:
الف) احدی از صاحبان صحاح و مسانید آن را نقل نکرده‌اند.
الف) احدی از صاحبان صحاح و مسانید آن را نقل نکرده‌اند.


ب) در بین راویان آن افرادی مثل سعیدبن عنبسه و هیثم بن عدی قرار دارند که رجال شناسان اهل سنت آنان را ثقه نمی‌دانند. از جمله ابن حجر الحافظ در لسان از قول بخاری آورده که در مورد هیثم بن عدی می‌گوید: لیس بثقة کان یکذب و نسایی آن را متروک الحدیث و ابوداود وی را کذاب معرفی کرده است (ابن حجر، لسان المیزان، ج۶، ص۲۹۰) و در مورد سعیدبن عنبسه نیز از قول امام سجاد علیه السلام آمده که صادق نیست و هیثم بن عدی نیز متروک الحدیث است (رازی، الجرح و التعدیل، ج۴، ص۵۲؛ ج۹، ص۸۵).
ب) در بین راویان آن افرادی مثل سعیدبن عنبسه و هیثم بن عدی قرار دارند که رجال شناسان اهل سنت آنان را ثقه نمی‌دانند. از جمله ابن حجر الحافظ در لسان از قول بخاری آورده که در مورد هیثم بن عدی می‌گوید: لیس بثقة کان یکذب و نسایی آن را متروک الحدیث و ابوداود وی را کذاب معرفی کرده است <ref>لسان المیزان، ج۶، ص۲۹۰.</ref> و در مورد سعیدبن عنبسه نیز از قول امام سجاد علیه السلام آمده که صادق نیست و هیثم بن عدی نیز متروک الحدیث است .<ref>الجرح و التعدیل، ج۴، ص۵۲؛ ج۹، ص۸۵.</ref>
 
ج: از نظر علامه طباطبایی برخی از آن‌ها که در روایت آمده‌اند در آن زمان اصلاً پسری نداشتند (طباطبایی، تفسیر المیزان، ج۳، ص۲۸۰). دیگر این که این حدیث جز از ابن عساکر از فرد دیگری نقل نشده است (میلانی، نفحات الازهار فی خلاصة عقبات الانوار، ج۲۰، ص۲۵۳).


جلد ۱ صفحه ۲۴۹
ج: از نظر علامه طباطبایی برخی از آن‌ها که در روایت آمده‌اند در آن زمان اصلاً پسری نداشتند.<ref>تفسیر المیزان، ج۳، ص۲۸۰.</ref> دیگر این که این حدیث جز از ابن عساکر از فرد دیگری نقل نشده است .<ref>نفحات الازهار ، ج۲۰، ص۲۵۳.</ref>


==== شبهه ادعای جعل احادیث ====
==== شبهه ادعای جعل احادیث ====
رشیدرضا نیز در مورد آیه مباهله و روایات مربوط به آن، ادعای ساختگی بودن احادیث و روایات مربوط به آن را کرده است. وی در همین خصوص چنین می‌نویسد:
رشیدرضا نیز در مورد آیه مباهله و روایات مربوط به آن، ادعای ساختگی بودن احادیث و روایات مربوط به آن را کرده است. وی در همین خصوص چنین می‌نویسد:


«مصادر این روایات مربوط به شیعه است و منظور آن‌ها نیز معلوم است. آن‌ها در ترویج این روایات به اندازه توان خود کوشش نموده و بدین وسیله این روایات در میان بسیاری از اهل سنت رایج گشته است» (رشیدرضا، تفسیر المنار، ج ۳، ص۳۲۲).
«مصادر این روایات مربوط به شیعه است و منظور آن‌ها نیز معلوم است. آن‌ها در ترویج این روایات به اندازه توان خود کوشش نموده و بدین وسیله این روایات در میان بسیاری از اهل سنت رایج گشته است» .<ref>تفسیر المنار، ج ۳، ص۳۲۲.</ref>


==== پاسخ به شبهه ====
==== پاسخ به شبهه ====
خط ۲۴۷: خط ۲۴۰:


==== شبهه تعبیر جمع و پاسخ آن ====
==== شبهه تعبیر جمع و پاسخ آن ====
اشکال دیگری که رشیدرضا به روایات مربوط به آیه مباهله گرفته است، مربوط به کلمه جمع نساءنا و انفسنا است که از نظر وی بر یک نفر اطلاق نمی‌شود (رشیدرضا، تفسیر المنار، ج۳، ص۳۲۲).
اشکال دیگری که رشیدرضا به روایات مربوط به آیه مباهله گرفته است، مربوط به کلمه جمع نساءنا و انفسنا است که از نظر وی بر یک نفر اطلاق نمی‌شود.<ref>تفسیر المنار، ج۳، ص۳۲۲.</ref>


در پاسخ به این شبهه نیز باید گفت:
در پاسخ به این شبهه نیز باید گفت:


۱. قرآن کریم مملو از چنین مواردی است که به جای یک فرد، ضمیر یا صیغه جمع
۱. قرآن کریم مملو از چنین مواردی است که به جای یک فرد، ضمیر یا صیغه جمع به کار رفته است. هم چون آیه ۱۷۳ سوره آل عمران: (الَّذِینَ قَالَ لَهُمُ النَّاسُ إِنَّ النَّاسَ قَدْ جَمَعُوا لَکُمْ فَاخْشَوْهُمْ …) که براساس و دیدگاه عده ای از مفسران قائل سخن «نعیم بن مسعود اشجعی» است. یا آیه ۱۸۱ آل عمران: (لَقَدْ سَمِعَ اللهُ قَوْلَ الَّذِینَ قَالُوا إِنَّ اللهَ فَقِیرٌ وَنَحْنُ أَغْنِیاءُ سَنَکْتُبُ مَا قَالُوا وَقَتْلَهُمُ الأَنْبِیاءَ بِغَیرِ حَقٍّ وَنَقُولُ ذُوقُوا عَذَابَ الحَرِیقِ) که براساس ادعای عده ای از مفسران فریقین، قائل آن محاذبن اخطب یا فتحاص بوده است .<ref>تفسیر القرآن العظیم، ج۱، ص۴۴۳؛انوارالتنزیل ، ج۱، ص۱۹۳.</ref>
 
جلد ۱ صفحه ۲۵۰
 
به کار رفته است. هم چون آیه ۱۷۳ سوره آل عمران: (الَّذِینَ قَالَ لَهُمُ النَّاسُ إِنَّ النَّاسَ قَدْ جَمَعُوا لَکُمْ فَاخْشَوْهُمْ …) که براساس و دیدگاه عده ای از مفسران قائل سخن «نعیم بن مسعود اشجعی» است. یا آیه ۱۸۱ آل عمران: (لَقَدْ سَمِعَ اللهُ قَوْلَ الَّذِینَ قَالُوا إِنَّ اللهَ فَقِیرٌ وَنَحْنُ أَغْنِیاءُ سَنَکْتُبُ مَا قَالُوا وَقَتْلَهُمُ الأَنْبِیاءَ بِغَیرِ حَقٍّ وَنَقُولُ ذُوقُوا عَذَابَ الحَرِیقِ) که براساس ادعای عده ای از مفسران فریقین، قائل آن محاذبن اخطب یا فتحاص بوده است (ابن کثیر، تفسیر القرآن العظیم، ج۱، ص۴۴۳؛ بیضاوی، انوارالتنزیل و اسرارالتأویل، ج۱، ص۱۹۳).


۲. براساس روایات و احادیث صحیح و موردقبول مذهب اهل بیت علیهم السلام و اهل سنت، پس از نزول آیه مباهله، پیامبر (صلی الله علیه و آله وسلم) جهت انجام مباهله با هیئت مسیحی نجران، علی بن ابی طالب علیه السلام فاطمه زهرا÷، حسن و حسین‘ را همراه خود آورده و آن‌ها را اهل بیت خود معرفی نموده است (مسلم، صحیح مسلم، ج۷، ص۱۲۰) به همراه آوردن این اشخاص در واقع نوعی تفسیر و تبیین کلمات به کار رفته در این آیه (ابناءنا، نساءنا، انفسنا) است و اگر کسی در این خصوص اعتراضی داشته باشد، در واقع به شخص پیامبر (صلی الله علیه و آله وسلم) اعتراض می‌کند.
۲. براساس روایات و احادیث صحیح و موردقبول مذهب اهل بیت علیهم السلام و اهل سنت، پس از نزول آیه مباهله، پیامبر (صلی الله علیه و آله وسلم) جهت انجام مباهله با هیئت مسیحی نجران، علی بن ابی طالب علیه السلام فاطمه زهرا÷، حسن و حسین‘ را همراه خود آورده و آن‌ها را اهل بیت خود معرفی نموده است <ref>صحیح مسلم، ج۷، ص۱۲۰.</ref>به همراه آوردن این اشخاص در واقع نوعی تفسیر و تبیین کلمات به کار رفته در این آیه (ابناءنا، نساءنا، انفسنا) است و اگر کسی در این خصوص اعتراضی داشته باشد، در واقع به شخص پیامبر (صلی الله علیه و آله وسلم) اعتراض می‌کند.


دیگر این که صاحب المنار می‌گوید: هیچ عربی نساء را بر دختران اطلاق نمی‌کند (رشید رضا، تفسیر المنار، ج ۳، ص۳۲۳).
دیگر این که صاحب المنار می‌گوید: هیچ عربی نساء را بر دختران اطلاق نمی‌کند.<ref>تفسیر المنار، ج ۳، ص۳۲۳.</ref>


این ادعا هم بی اساس است؛ زیرا در قرآن کلمه نساء برای دختران در برابر پسران هم به کار برده شده، نظیر آیه ۶ سوره ابراهیم: «یذَبِّحُونَ أَبْناءَکُمْ وَیسْتَحْیونَ نِساءَکُمْ» و آیات ۱۴۱ و ۱۲۷ سوره اعراف، آیه ۲ سوره بقره، آیه ۴ قصص، آیه ۲۵ غافر و این که این‌جا نفرموده شاید به خاطر حفظ عفاف بود.
این ادعا هم بی اساس است؛ زیرا در قرآن کلمه نساء برای دختران در برابر پسران هم به کار برده شده، نظیر آیه ۶ سوره ابراهیم: «یذَبِّحُونَ أَبْناءَکُمْ وَیسْتَحْیونَ نِساءَکُمْ» و آیات ۱۴۱ و ۱۲۷ سوره اعراف، آیه ۲ سوره بقره، آیه ۴ قصص، آیه ۲۵ غافر و این که این‌جا نفرموده شاید به خاطر حفظ عفاف بود.


==== ابن عاشور و شبهه روایی در مصداق آیه ====
==== ابن عاشور و شبهه روایی در مصداق آیه ====
ابن عاشور می‌گوید: ظاهراً ضمیر متکلم در ابناءنا و نساءنا به پیامبر و مسلمانانی که همراه ایشان بودند برمی گردد و مراد از نساءنا قطعاً ازواج است، وی می‌گوید: ابونعیم در الدلائل روایت کرده که پیامبر، علی و فاطمه و حسن و حسین علیهم السلام را برای مباهله آماده کرد،
ابن عاشور می‌گوید: ظاهراً ضمیر متکلم در ابناءنا و نساءنا به پیامبر و مسلمانانی که همراه ایشان بودند برمی گردد و مراد از نساءنا قطعاً ازواج است، وی می‌گوید: ابونعیم در الدلائل روایت کرده که پیامبر، علی و فاطمه و حسن و حسین علیهم السلام را برای مباهله آماده کرد، ولی حاضرشدن زنان پیامبر و سایر مسلمین را ذکر نکرده است .<ref>التحریر و التنویر، ج۳، ص۱۱۴.</ref>
 
جلد ۱ صفحه ۲۵۱
 
ولی حاضرشدن زنان پیامبر و سایر مسلمین را ذکر نکرده است (ابن عاشور، التحریر و التنویر، ج۳، ص۱۱۴).


پاسخ به شبهه
پاسخ به شبهه


اگر منظور ابن عاشور این باشد که قضیه مباهله اختصاص به فرد معینی ندارد، در پاسخ به او باید گفت: اولاً: نمایندگان نجران برای مجادله و محاجه در مورد عیسی علیه السلام آمده بودند و پیامبر (صلی الله علیه و آله وسلم) ادعای رسالت کرده بود و دعوت رسالت مستند به وحی است و مؤمنین اساساً دخالتی در ادعای پیامبر نداشتند (طباطبایی، تفسیر المیزان، ج۳، ص۳۵۶). آیه شریفه خطاب را متوجه شخص پیامبر کرده و پیامبر اگر این چند تن را شرکت در مباهله داد، از این جهت بود که دعوی او قائم به خودش و به همین چند نفر بوده، نه این که مؤمنین در محاجه شریک باشند و مسیحیان هم مشتاق دیدار مؤمنین نبودند؛ بنابراین حمل آیه بر جماعت مسلمانان که همراه پیامبر بودند، هیچ قرینه معینی ندارد و برخلاف اخباری است که از سوی فریقین آورده شده است.
اگر منظور ابن عاشور این باشد که قضیه مباهله اختصاص به فرد معینی ندارد، در پاسخ به او باید گفت: اولاً: نمایندگان نجران برای مجادله و محاجه در مورد عیسی علیه السلام آمده بودند و پیامبر (صلی الله علیه و آله وسلم) ادعای رسالت کرده بود و دعوت رسالت مستند به وحی است و مؤمنین اساساً دخالتی در ادعای پیامبر نداشتند <ref>تفسیر المیزان، ج۳، ص۳۵۶.</ref>. آیه شریفه خطاب را متوجه شخص پیامبر کرده و پیامبر اگر این چند تن را شرکت در مباهله داد، از این جهت بود که دعوی او قائم به خودش و به همین چند نفر بوده، نه این که مؤمنین در محاجه شریک باشند و مسیحیان هم مشتاق دیدار مؤمنین نبودند؛ بنابراین حمل آیه بر جماعت مسلمانان که همراه پیامبر بودند، هیچ قرینه معینی ندارد و برخلاف اخباری است که از سوی فریقین آورده شده است.


ثانیاً وقتی حاضرکردن یکی از زنان پیامبر یا احدی از مسلمانان در روایات وارد نشده و مفسران اهل سنت به آن اذعان دارند (بیضاوی، انوارالتنزیل و اسرارالتأویل، ج۲، ص۴۷؛ قرطبی، جامع الاحکام القرآن، ج۴، ص۱۰۴؛ طبری، جامع البیان، ج۳، ص۳۰۱، فخررازی، مفاتیح الغیب، ج۳، ص۲۷۴؛ زمخشری، کشاف، ج۱، ص۳۶۳) چگونه ابن عاشور منظور از نساء را همسران پیامبر می‌داند؟ ضمن این که پذیرش این امر باعث پذیرش سرپیچی پیامبر از امر خدا شود. [معاذالله]
ثانیاً وقتی حاضرکردن یکی از زنان پیامبر یا احدی از مسلمانان در روایات وارد نشده و مفسران اهل سنت به آن اذعان دارند <ref>انوارالتنزیل ، ج۲، ص۴۷؛ جامع الاحکام القرآن، ج۴، ص۱۰۴؛ جامع البیان، ج۳، ص۳۰۱، مفاتیح الغیب، ج۳، ص۲۷۴؛ کشاف، ج۱، ص۳۶۳.</ref> چگونه ابن عاشور منظور از نساء را همسران پیامبر می‌داند؟ ضمن این که پذیرش این امر باعث پذیرش سرپیچی پیامبر از امر خدا شود. [معاذالله]


جای تعجب است که ابن عاشور که یکی از منابع او کشاف است، به گفته زمخشری نیز اهمیت نداده که می‌نویسد: دلیل قوی تر از جریان مباهله در فضیلت اصحاب کساء نیست.
جای تعجب است که ابن عاشور که یکی از منابع او کشاف است، به گفته زمخشری نیز اهمیت نداده که می‌نویسد: دلیل قوی تر از جریان مباهله در فضیلت اصحاب کساء نیست.


==== زمخشری و روایت شعبی ====
==== زمخشری و روایت شعبی ====
یکی از منابع اهل سنت روایات شعبی است، ولی در ذیل آیه مباهله به این روایت اشکال گرفته شده است. متن روایت چنین است: ابوحفص عمربن احمد واعظ از
یکی از منابع اهل سنت روایات شعبی است، ولی در ذیل آیه مباهله به این روایت اشکال گرفته شده است. متن روایت چنین است: ابوحفص عمربن احمد واعظ از عبدالرحمن بن سلیمان بن اشعث و او از یحیی بن حاتم عسکری و او از بشربن مهران از محمدبن دینار از داودبن ابی هند از شعبی از جابربن عبدالله نقل می‌کند که: وقتی وفد نجران نزد حضرت آمدند و با آنان عاقب و سید هم بودند، پیغمبر آن دو را به اسلام فراخواند. گفتند: ما قبل از تو اسلام آوردیم. پیامبر فرمود: دروغ می‌گویید اگر می‌خواهید می‌گویم چه چیز مانع اسلام آوردن شما می‌شود؟ آن دو گفتند ما را آگاه سازید. حضرت فرمود: دوستی شما به صلیب، شرب خمر، و خوردن گوشت خوک، مانع اسلام آوردن شماست. پس پیامبر (صلی الله علیه و آله وسلم) آن‌ها را به ملاعنه فراخواند. آنان قبول کردند. روز بعد حضرت با حسن و حسین و علی و فاطمه سلام الله علیها آمده بود. کسی را نزد آنان فرستاد، حاضر شوند، ولی آن دو از آمدن برای ملاعنه سر باز زدند و قرار گذاشتند به حضرت خراج دهند. حضرت فرمود: قسم به خدا اگر برای ملاعنه می‌آمدند، آتش بر آنان فرومی بارید… <ref>اسباب النزول، ص۱۰۷.</ref>
 
عبدالرحمن بن سلیمان بن اشعث و او از یحیی بن حاتم عسکری و او از بشربن مهران از محمدبن دینار از داودبن ابی هند از شعبی از جابربن عبدالله نقل می‌کند که: وقتی وفد نجران نزد حضرت آمدند و با آنان عاقب و سید هم بودند، پیغمبر آن دو را به اسلام فراخواند. گفتند: ما قبل از تو اسلام آوردیم. پیامبر فرمود: دروغ می‌گویید اگر می‌خواهید می‌گویم چه چیز مانع اسلام آوردن شما می‌شود؟ آن دو گفتند ما را آگاه سازید. حضرت فرمود: دوستی شما به صلیب، شرب خمر، و خوردن گوشت خوک، مانع اسلام آوردن شماست. پس پیامبر (صلی الله علیه و آله وسلم) آن‌ها را به ملاعنه فراخواند. آنان قبول کردند. روز بعد حضرت با حسن و حسین و علی و فاطمه سلام الله علیها آمده بود. کسی را نزد آنان فرستاد، حاضر شوند، ولی آن دو از آمدن برای ملاعنه سر باز زدند و قرار گذاشتند به حضرت خراج دهند. حضرت فرمود: قسم به خدا اگر برای ملاعنه می‌آمدند، آتش بر آنان فرومی بارید… (واحدی نیشابوری، اسباب النزول، ص۱۰۷).


==== نقد ====
==== نقد ====
زمخشری مدعی است روایتی که ابونعیم از شعبی در دلائل النبوه آورده، مرسل است. لیکن با مراجعه به دلائل النبوه ملاحظه می‌شود که روایت مرسل نیست. (بیهقی، دلائل النبوة، ص۳۵۳) البته در طریق شعبی به جابربن عبدالله، بشربن مهران وجود دارد که گفته شده ابی حاتم او را ترک می‌کرده است، اما حاکم در مستدرک و ذهبی حدیث بشربن مهران را تصحیح کرده‌اند (حاکم نیشابوری، المستدرک علی الصحیحین، ج۲، ص۵۹۳). نکته قابل توجه این است که زمخشری که حدیث شعبی را مرسل دانسته گوید: در مسئله برهان واضحی بر صحت نبوت وجود دارد؛ زیرا هیچ‌کس از موافق و مخالف روایت نکرده که مسیحیان نجران به دعوت قرآن و پیامبر (صلی الله علیه و آله وسلم) برای مباهله پاسخ مثبت داده باشند (زمخشری، الکشاف، ج۱، ص۳۷۰).
زمخشری مدعی است روایتی که ابونعیم از شعبی در دلائل النبوه آورده، مرسل است. لیکن با مراجعه به دلائل النبوه ملاحظه می‌شود که روایت مرسل نیست. <ref>دلائل النبوة، ص۳۵۳.</ref> البته در طریق شعبی به جابربن عبدالله، بشربن مهران وجود دارد که گفته شده ابی حاتم او را ترک می‌کرده است، اما حاکم در مستدرک و ذهبی حدیث بشربن مهران را تصحیح کرده‌اند .<ref>المستدرک علی الصحیحین، ج۲، ص۵۹۳.</ref> نکته قابل توجه این است که زمخشری که حدیث شعبی را مرسل دانسته گوید: در مسئله برهان واضحی بر صحت نبوت وجود دارد؛ زیرا هیچ‌کس از موافق و مخالف روایت نکرده که مسیحیان نجران به دعوت قرآن و پیامبر (صلی الله علیه و آله وسلم) برای مباهله پاسخ مثبت داده باشند .<ref>الکشاف، ج۱، ص۳۷۰.</ref>


==== نتیجه ====
==== نتیجه ====
خط ۲۹۱: خط ۲۷۴:
۱. روایت مربوط به آیه مباهله، از حیث استفاضه و شهرت نقل و نداشتن معارض و نیز از حیث تناسب داستان نزول با محتوای آیه، قرینه یقین آوری است بر فضائل اهل بیت علیهم السلام و برتری آنان نسبت به دیگران، به ویژه برتری امام علی علیه السلام به عنوان جان پیامبر (صلی الله علیه و آله وسلم).
۱. روایت مربوط به آیه مباهله، از حیث استفاضه و شهرت نقل و نداشتن معارض و نیز از حیث تناسب داستان نزول با محتوای آیه، قرینه یقین آوری است بر فضائل اهل بیت علیهم السلام و برتری آنان نسبت به دیگران، به ویژه برتری امام علی علیه السلام به عنوان جان پیامبر (صلی الله علیه و آله وسلم).


۲. براساس آیه شریفه مباهله و روایات و احادیث مربوط به آن، می‌توان نتیجه گرفت که امام حسن و امام حسین علیهم السلام پسران رسول گرامی اسلام (صلی الله علیه و آله وسلم) محسوب می‌شوند. شیخ طبرسی در همین باره می‌نویسد: «مفسران اتفاق نظر دارند که منظور از ابناءنا [پسران ما در آیه مباهله] حسن و حسین‘ است و ابوبکر رازی می‌گوید: این دلالت می‌کند که حسن و حسین علیهم السلام دو پسر رسول خدا (صلی الله علیه و آله وسلم) هستند و همانا فرزندان دختر، در حقیقت پسر به‌شمار می‌آید. فخررازی نیز در این باره می‌نویسد: این آیه دلالت بر آن دارد که حسن و حسین علیهم السلام دو پسر پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله وسلم) هستند (فخررازی، مفاتیح الغیب، ج۸، ص۸۹).
۲. براساس آیه شریفه مباهله و روایات و احادیث مربوط به آن، می‌توان نتیجه گرفت که امام حسن و امام حسین علیهم السلام پسران رسول گرامی اسلام (صلی الله علیه و آله وسلم) محسوب می‌شوند. شیخ طبرسی در همین باره می‌نویسد: «مفسران اتفاق نظر دارند که منظور از ابناءنا [پسران ما در آیه مباهله] حسن و حسین‘ است و ابوبکر رازی می‌گوید: این دلالت می‌کند که حسن و حسین علیهم السلام دو پسر رسول خدا (صلی الله علیه و آله وسلم) هستند و همانا فرزندان دختر، در حقیقت پسر به‌شمار می‌آید. فخررازی نیز در این باره می‌نویسد: این آیه دلالت بر آن دارد که حسن و حسین علیهم السلام دو پسر پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله وسلم) هستند.<ref>مفاتیح الغیب، ج۸، ص۸۹.</ref>


بدون شک تلقی علی بن ابی طالب به عنوان انفسنا خود به نزدیک و گرامی بودن آن حضرت نزد رسول خدا (صلی الله علیه و آله وسلم) دلالت آشکار دارد و نشانگر این است که وی برترین صحابه برای تصدی رهبری به‌شمار می‌آید.
بدون شک تلقی علی بن ابی طالب به عنوان انفسنا خود به نزدیک و گرامی بودن آن حضرت نزد رسول خدا (صلی الله علیه و آله وسلم) دلالت آشکار دارد و نشانگر این است که وی برترین صحابه برای تصدی رهبری به‌شمار می‌آید.
خط ۲۹۹: خط ۲۸۲:
آیه مباهله در رساندن معنای فضیلت و برتری پیامبر (صلی الله علیه و آله وسلم) و اهل بیت علیهم السلام است.
آیه مباهله در رساندن معنای فضیلت و برتری پیامبر (صلی الله علیه و آله وسلم) و اهل بیت علیهم السلام است.


۶. مسئله مباهله حکم کلی و عمومی است و دو گروه یا دو نفر می‌توانند در صورت اختلاف در مسئله مهم دینی، برای اثبات حقانیت خود دست به مباهله بزنند، هم چون دستور مباهله ای که امام صادق علیه السلام به ابومسروق دادند و حویزی آن را در تفسیر خود آورده است (حویزی، نورالثقلین، ج۱، ص۳۵۰).
۶. مسئله مباهله حکم کلی و عمومی است و دو گروه یا دو نفر می‌توانند در صورت اختلاف در مسئله مهم دینی، برای اثبات حقانیت خود دست به مباهله بزنند، هم چون دستور مباهله ای که امام صادق علیه السلام به ابومسروق دادند و حویزی آن را در تفسیر خود آورده است.<ref>حویزی، نورالثقلین، ج۱، ص۳۵۰.</ref>


جلد ۱ صفحه ۲۵۴
جلد ۱ صفحه ۲۵۴


==== منابع ====
==== منابع ====
۴۱۱

ویرایش