پرش به محتوا

تحریفات واقعه بزرگ غدیر خم در گذر تاریخ: تفاوت میان نسخه‌ها

بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۶۴: خط ۶۴:
در جواب به این شبهه همین بس که حافظ ذهبی (م ۷۴۸ ق) بالاترین اعتبار را برای این حدیث قائل شده و نوشته است:{{متن عربی|إنّه حديثٌ حسنٌ عالٍ جدّاً و متنُه فمتواتر}}<ref>سیر أعلام النبلاء، ج ۵، ص ۴۱۵.</ref>
در جواب به این شبهه همین بس که حافظ ذهبی (م ۷۴۸ ق) بالاترین اعتبار را برای این حدیث قائل شده و نوشته است:{{متن عربی|إنّه حديثٌ حسنٌ عالٍ جدّاً و متنُه فمتواتر}}<ref>سیر أعلام النبلاء، ج ۵، ص ۴۱۵.</ref>


همچنین ذهبی در جای دیگر می‌گوید:{{متن عربی|«الحدیث ثابت بلا تردید»}}<ref>سیر أعلام النبلاء، ج ۸، ص ۳۳۵.</ref>
همچنین ذهبی در جای دیگر می‌گوید:{{متن عربی|الحديث ثابت بلا ترديد}}<ref>سیر أعلام النبلاء، ج ۸، ص ۳۳۵.</ref>


ذهبی علاوه بر دو عبارت فوق، یقین قلبی خود را نیز اظهار کرده و می‌گوید: «من یقین دارم که رسول خدا صلی الله علیه و آله این حدیث را بیان نموده است». <ref>«اتیقن أن رسول‌الله قاله.» سیر أعلام النبلاء، ج ۵، ص ۴۱۵ و ج ۸، ص ۳۳۵.</ref>
ذهبی علاوه بر دو عبارت فوق، یقین قلبی خود را نیز اظهار کرده و می‌گوید: «من یقین دارم که رسول خدا صلی الله علیه و آله این حدیث را بیان نموده است». <ref>«اتیقن أن رسول‌الله قاله.» سیر أعلام النبلاء، ج ۵، ص ۴۱۵ و ج ۸، ص ۳۳۵.</ref>


==== جواب دوم====
==== جواب دوم====
ترمذی (م ۲۷۹ ق) نیز در زمره حدیث شناسانی است که این حدیث را صحیح شمرده، می‌گوید: {{متن عربی|حدیث الغدیر حسن صحیح}}<ref>صحیح ترمذی، ج ۵، ص ۶۳۳.</ref>
ترمذی (م ۲۷۹ ق) نیز در زمره حدیث شناسانی است که این حدیث را صحیح شمرده، می‌گوید: {{متن عربی|حديث الغدير حسن صحيح}}<ref>صحیح ترمذی، ج ۵، ص ۶۳۳.</ref>


==== جواب سوم ====
==== جواب سوم ====
غزالی (م ۵۰۵) متن این حدیث را مورد اجماع و اتّفاق تمام مسلمانان شمرده و می‌نویسد: «أجمع الجماهیر علی متن الحدیث فی خطبته یوم غدیر بإتفاق الجمیع و هو یقول: من کنت مولاه فعلی مولاه»<ref>سرّالعالمین، ص ۴۵۳.</ref>
غزالی (م ۵۰۵) متن این حدیث را مورد اجماع و اتّفاق تمام مسلمانان شمرده و می‌نویسد: {{متن عربی|أجمع الجماهير علي متن الحديث في خطبته يوم غدير بإتفاق الجميع و هو يقول: من كنت مولاه فعلي مولاه}}<ref>سرّالعالمین، ص ۴۵۳.</ref>


با وجود تصریحات متخصصین در فن حدیث که به برخی از آنها اشاره شد، تردیدی در بی‌ارزش بودن ادعای ابن حزم باقی نمی‌ماند. در عین حال مناسب است که تصریح ابوهریره به صحت حدیث غدیر و عمل نکردن او به مضمون آن بیان شود.
با وجود تصریحات متخصصین در فن حدیث که به برخی از آنها اشاره شد، تردیدی در بی‌ارزش بودن ادعای ابن حزم باقی نمی‌ماند. در عین حال مناسب است که تصریح ابوهریره به صحت حدیث غدیر و عمل نکردن او به مضمون آن بیان شود.
خط ۹۰: خط ۹۰:
خوارزمی حنفی مذهب (م ۵۶۸ ق) با سندی از صحابی بزرگ رسول خدا ابوالطفیل نقل کرده که در روز شورا همراه علی علیه السلام در خانه بودم و شنیدم که او به حاضران فرمود: به چیزی با شما احتجاج می‌کنم که عرب و عجم شما نمی‌تواند آن را تغییر دهد.
خوارزمی حنفی مذهب (م ۵۶۸ ق) با سندی از صحابی بزرگ رسول خدا ابوالطفیل نقل کرده که در روز شورا همراه علی علیه السلام در خانه بودم و شنیدم که او به حاضران فرمود: به چیزی با شما احتجاج می‌کنم که عرب و عجم شما نمی‌تواند آن را تغییر دهد.


سپس فرمود: شما را به خدا سوگند می‌دهم که آیا در میان شما کسی هست که در غدیر از رسول خدا نشنیده باشد که فرمود: «من کنت مولاه فعلی مولاه اللّهم وال من والاه و عاد من عاداه» همگی گفتند نه به خدا (همه ما این سخن را شنیده‌ایم).
سپس فرمود: شما را به خدا سوگند می‌دهم که آیا در میان شما کسی هست که در غدیر از رسول خدا نشنیده باشد که فرمود: {{متن عربی|من كنت مولاه فعلي مولاه اللّهم وال من والاه و عاد من عاداه»}} همگی گفتند نه به خدا (همه ما این سخن را شنیده‌ایم).


==نبودن جمله «اللّهم وال من والاه و عاد من عاداه» در خطبه غدیر!==
==نبودن جمله «اللّهم وال من والاه و عاد من عاداه» در خطبه غدیر!==
ابن عدی (م ۳۶۲ ق) در کتاب الکامل فی الضعفاء (ج ۳، ص ۸۰) این شبهه را مطرح کرده و جمله «اللّهم وال من والاه و عاد من عاداه» را به برخی دروغگویان نسبت داده که آنها آن را از شریک نقل کرده‌اند.<ref>تاریخ دمشق، ج ۴۵، ص ۱۷۶.</ref>
ابن عدی (م ۳۶۲ ق) در کتاب الکامل فی الضعفاء (ج ۳، ص ۸۰) این شبهه را مطرح کرده و جمله {{متن عربی|اللّهم وال من والاه و عاد من عاداه}} را به برخی دروغگویان نسبت داده که آنها آن را از شریک نقل کرده‌اند.<ref>تاریخ دمشق، ج ۴۵، ص ۱۷۶.</ref>


===حقیقت و واقعیت===
===حقیقت و واقعیت===
خط ۱۲۱: خط ۱۲۱:
منابع معتبر اهل سنت روز غدیر را به عنوان عید مطرح کرده‌اند. مرحوم علامه امینی از بیرونی (متوفای قرن پنجم) در کتاب «الآثار الباقیة عن القرون الخالیة» نقل کرده که مسلمانان روز غدیر را به عنوان عید می‌شناسند.<ref>الغدیر، ج ۱، ص ۵۰۴؛ به نقل از: الآثار الباقیة عن القرون الخالیة، ص ۳۳۴.</ref>
منابع معتبر اهل سنت روز غدیر را به عنوان عید مطرح کرده‌اند. مرحوم علامه امینی از بیرونی (متوفای قرن پنجم) در کتاب «الآثار الباقیة عن القرون الخالیة» نقل کرده که مسلمانان روز غدیر را به عنوان عید می‌شناسند.<ref>الغدیر، ج ۱، ص ۵۰۴؛ به نقل از: الآثار الباقیة عن القرون الخالیة، ص ۳۳۴.</ref>


ثانیاً ابن طلحه شافعی (م ۶۵۲ ق) می‌گوید: «و صار ذلک الیوم عیداً … فلهذا صار ذلک الیوم یوم عید و موسم سرور لأولیائه»<ref>مطالب السؤول، ص۱۶.</ref> او دلیل عید بودن را این دانسته که در چنین روزی علی علیه السلام به منزلتی والا و شرافتی عالی و درجهای بالا و جایگاهی رفیع دست یافته است.
ثانیاً ابن طلحه شافعی (م ۶۵۲ ق) می‌گوید: {{متن عربی|و صار ذلك اليوم عيداً … فلهذا صار ذلك اليوم يوم عيد و موسم سرور لأوليائه}}<ref>مطالب السؤول، ص۱۶.</ref> او دلیل عید بودن را این دانسته که در چنین روزی علی علیه السلام به منزلتی والا و شرافتی عالی و درجهای بالا و جایگاهی رفیع دست یافته است.


ثالثاً ابن خلّکان (م ۶۸۱ ق) در الوفیات (ج ۱، ص ۱۸۰، و ج ۵، ص ۲۳۰) با تعبیر (التسالم علی تسمیة هذا الیوم عیداً) تصریح کرده که مسلمین بر عید بودن چنین روزی اتفاق نظر دارند.<ref>الغدیر، ج ۱، ص ۵۰۴.</ref>
ثالثاً ابن خلّکان (م ۶۸۱ ق) در الوفیات (ج ۱، ص ۱۸۰، و ج ۵، ص ۲۳۰) با تعبیر {{متن عربی|التسالم علي تسمية هذا اليوم عيداً}} تصریح کرده که مسلمین بر عید بودن چنین روزی اتفاق نظر دارند.<ref>الغدیر، ج ۱، ص ۵۰۴.</ref>


رابعاً مقریزی (م ۸۴۵ ق) مستقیماً از کتاب سیرة المعزّ نقل کرده که مردم در روز غدیر برای دعا تجمع می‌کنند زیرا آن روز، روز عید است و در چنین روزی رسول خدا صلی الله علیه و آله با امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب عهد بست و او را جانشین خویش ساخت.<ref>المواعظ و الاعتبار، ج ۲، ص ۳۰۰.</ref>
رابعاً مقریزی (م ۸۴۵ ق) مستقیماً از کتاب سیرة المعزّ نقل کرده که مردم در روز غدیر برای دعا تجمع می‌کنند زیرا آن روز، روز عید است و در چنین روزی رسول خدا صلی الله علیه و آله با امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب عهد بست و او را جانشین خویش ساخت.<ref>المواعظ و الاعتبار، ج ۲، ص ۳۰۰.</ref>