پرش به محتوا

آيات ۲۲ تا ۲۸ محمد و غدیر: تفاوت میان نسخه‌ها

خط ۷۱: خط ۷۱:


=== ششم: بنى ‏اميه اولين ياوران صحيفه ===
=== ششم: بنى ‏اميه اولين ياوران صحيفه ===
{{قرآن|كَرِهُوا ما نَزَّلَ اللَّه}}، {{قرآن|سَنُطِيعُكُمْ فِى بَعْضِ الْأَمْرِ}}: اين دو عنوان در آيه مربوط به [[بنی امیه|بنى‏‌اميه]] است.
{{قرآن|كَرِهُوا ما نَزَّلَ اللَّه}}، {{قرآن|سَنُطِيعُكُمْ فِى بَعْضِ الْأَمْرِ}}: اين دو عنوان در آيه مربوط به [[بنی امیه|بنى‏‌اميه]] است. اصحاب صحيفه براى پيشبرد اهداف خود، به جمع نیرو می‌پرداختند و در این زمینه از بنی‌امیه هم کمک خواستند. بنى‏‌اميه فقط در حدّ ندادن خمس آماده همكارى با آنان شدند. بنی‌امیه از كسانى بودند كه {{قرآن|كَرِهُوا ما نَزَّلَ اللَّه}} يعنى ولايت اميرالمؤمنين ‏عليه السلام را خوش نداشتند. اين را معاويه بن ابوسفیان در غدير بر زبان جارى كرد: {{متن عربی|وَ اللَّه! لا نُصَدِّقُ مُحَمَّداً عَلى مَقالَتِهِ وَ لا نُقِرُّ عَلِيّاً وِلايَتَهُ|ترجمه=به خدا قسم! محمد را بر گفتارش تصديق نمى‏‌كنيم و براى على به ولايتش اقرار نمى‌نماييم}}.<ref>بحارالانوار، ج۳۷، ص۱۶۱.</ref> با اين همه، در ابتداى امر باور نمى‏‌كردند اصل غصب خلافت ممكن باشد، پس درباره ندادن خمس به اهل‏بيت‏ عليهم السلام با آنان موافقت كردند.


اصحاب صحيفه براى پيشبرد اهداف خود، براى جمع اعوان و انصار تلاش مى‏ كردند، در اين راستا دست به دامان گروه ‏هاى مختلفى مى‏ شدند كه در هر حدى با اهداف آنان موافق باشند.در اينجا مى ‏بينيم كه بنى‏ اميه فقط در حدّ ندادن خمس آماده همكارى با آنان بوده ‏اند، و همين اندازه را از آنان پذيرفته‏ اند. بنى‏اميه از كسانى بودند كه {{قرآن|كَرِهُوا ما نَزَّلَ اللَّه}} يعنى ولايت اميرالمؤمنين ‏عليه السلام را خوش نداشتند، و اين را معاويه در غدير به صراحت بر زبان جارى كرد و گفت:{{متن عربی|وَ اللَّه! لا نُصَدِّقُ مُحَمَّداً عَلى مَقالَتِهِ وَ لا نُقِرُّ عَلِيّاً وِلايَتَهُ}}: به خدا قسم! محمد را بر گفتارش تصديق نمى‏كنيم و براى على به ولايتش اقرار نمى ‏نماييم.<ref>بحار الانوار: ج ۳۷ ص ۱۶۱.</ref>با اين همه، در ابتداى امر باور نمى‏ كردند اصل غصب خلافت ممكن باشد و اصحاب صحيفه بتوانند اهداف خود را پيش ببرند، و لذا درباره ندادن خمس به اهل‏بيت‏ عليهم السلام با آنان موافقت كردند.
باور نداشتن به غصب خلافت در نامه معاویه به زياد بن ابیه آمده است: «خلافت به دست ابوبكر و عمر از بنی‌هاشم خارج شد و به بنى‌‏تيم رسيد و سپس به بنى‌‏عدى منتقل شد، در حالى كه در قريش طايفه‏‌اى بى‏‌مقدارتر و پست‏‌تر از آنان نبود. اين بود كه ابوبكر و عمر ما را هم در خلافت به طمع انداختند، چرا كه ما از آنها سزاوارتريم».<ref>كتاب سليم بن قیس الهلالی، ص۱۳۷-۱۳۸.</ref> البته اينكه ابوبكر و عمر گمان مى‏ كردند كه اگر خمس را به اهل ‏بيت‏ عليهم السلام بدهند آنان ديگر كارى به خلافت نخواهند داشت، فكر باطلى است.بلكه دنياپرستى اصحاب صحيفه و برداشت غلط آنان درباره اهل ‏بيت‏ عليهم السلام به اين جهت سوقشان داده است.اين احتمال هم وجود دارد كه عمر و ابوبكر اين مطلب را به خوبى مى‏ دانسته ‏اند و فقط براى اغواى بنى ‏اميه چنين فكرى را به آنان القا كرده ‏اند.<ref>غدير در قرآن، ج۱، ص۲۶۷-۲۷۸.</ref>
 
اين باور نداشتن را در سخن معاويه به وضوح مى‏ بينيم كه در نامه سرى ‏اش به زياد مى‏ گويد:
 
«خلافت به دست ابوبكر و عمر از بنى‏هاشم خارج شد و به بنى ‏تيم رسيد و سپس به بنى ‏عدى منتقل شد، در حالى كه در قريش طايفه‏ اى بى‏ مقدارتر و پست‏ تر از آنان نبود. اين بود كه ابوبكر و عمر ما را هم در خلافت به طمع انداختند، چرا كه ما از آنها سزاوارتريم»!!<ref>كتاب سليم: ص ۲۸۲.</ref>البته اينكه ابوبكر و عمر گمان مى‏ كردند كه اگر خمس را به اهل ‏بيت‏ عليهم السلام بدهند آنان ديگر كارى به خلافت نخواهند داشت، فكر باطلى است.بلكه دنياپرستى اصحاب صحيفه و برداشت غلط آنان درباره اهل ‏بيت‏ عليهم السلام به اين جهت سوقشان داده است.اين احتمال هم وجود دارد كه عمر و ابوبكر اين مطلب را به خوبى مى‏ دانسته ‏اند و فقط براى اغواى بنى ‏اميه چنين فكرى را به آنان القا كرده ‏اند.اكنون با دقت در روايات مربوط به اين آياتِ سوره محمد صلى الله عليه و آله و تحليل‏ هايى كه ذكر شد، به خوبى روشن شد كه خداوند در قرآن عمق ضلالت و انحراف اصحاب صحيفه ملعونه را با چه روش‏ ها و عباراتى خاطر نشان فرموده است.<ref>محمد صلى الله عليه و آله /  ۲۲-۲۸. غدير در قرآن: ج ۱ ص ۲۶۷-۲۷۸.</ref>


== پانویس ==
== پانویس ==
۲٬۰۲۹

ویرایش