پرش به محتوا

اکثریت: تفاوت میان نسخه‌ها

۱۱٬۳۴۴ بایت اضافه‌شده ،  ‏۲۶ ژوئیهٔ ۲۰۲۱
جز
بدون خلاصۀ ویرایش
جزبدون خلاصۀ ویرایش
جزبدون خلاصۀ ویرایش
خط ۷۴۶: خط ۷۴۶:
===== <big>نكته چهارم: سقيفه بارزترين مخالف اكثريت</big> =====
===== <big>نكته چهارم: سقيفه بارزترين مخالف اكثريت</big> =====
<big>جا دارد با پذيرفتن اين روايات، به جبهه ‏گيرى متعاكس سقيفه بخنديم و از غفلت خود متأسف باشيم!</big>
<big>جا دارد با پذيرفتن اين روايات، به جبهه ‏گيرى متعاكس سقيفه بخنديم و از غفلت خود متأسف باشيم!</big>
<big>آيا جامعه مسلمانان با حضور پيامبرصلى الله عليه وآله در هم ريخته بود كه سقيفه زحمت يكپارچه ساختن آنان را تقبل نمود؟!</big>
<big>اين اهل سقيفه از كجا ظهور كردند كه اتحاد و اجتماع مسلمانان را بر هم ريختند؟</big>
<big>آيا زمان پيامبرصلى الله عليه وآله مسلمانان اتحاد و انسجامى نداشتند كه اهل سقيفه آن اتفاق را به ارمغان آوردند و سپس براى دفاع از آن دست به دامان چنين رواياتى شدند؟</big>
<big>اينجاست كه ما بايد به پيروان سقيفه بگوييم:</big>
<big>اگر دست خدا با جماعت است، آن همان اكثريتى است كه شما آن را بر هم زديد!</big>
<big>اگر اجتماع مسلمانان رحمت و تفرقه آنان عذاب است، اين شما بوديد كه رحمت را به عذاب تبديل كرديد!</big>
<big>اگر امت اسلام بر گمراهى متفق نمى‏ شوند، آرى امت بر ولايت على‏ عليه السلام متفق بودند و شما به ضديت با اين اتفاق برخاستيد!</big>
<big>اگر حديث مى‏ گويد: «هر كس راه خاصى براى خود پيش گيرد و تكروى كند به سوى آتش مى‏ رود»، اين شما بوديد كه از مسير خلافت الهى تكروى كرديد و هر روز راهى را پيش پاى مردم گذاشتيد: يک روز بيعت «فَلْتة» (ناگهانى!) كه با زور شمشير گرفته شد و به عنوان شورى مطرح گرديد؛ روز ديگر خليفه‏ اى خليفه ديگرى را تعيين كرد، و روزى ديگر خليفه ‏اى شش نفر را مسئول تعيين خليفه كرد، و روز ديگر معاويه ‏اى اعلان سلطنت نمود!!</big>
<big>اگر شيطان با جدا شوندگان از اجتماع مسلمين مى ‏دَوَد، بايد بدانيد همين شيطان بود كه در روز سقيفه برايتان جشن گرفت و بر فراز منبر با اولى بيعت كرد!<ref>كتاب سليم: ص 145.</ref></big>
<big>اگر مخالفت با اجتماع مسلمانان به اندازه يك وجب باعث خارج شدن از اسلام است، كار شما از وجب و ذراع گذشته و به خرق و ضديت رسيده؛ و لايق شأن شما كلام امام باقرعليه السلام است كه فرمود:</big>
<big>... وَ بَثَقا عَلَيْنا بَثْقاً فِى الاسْلامِ لا يَسْكُرُ ابَداً حَتّى يَقُومَ قائِمنا...<ref>بحار الانوار: ج 30 ص 369. </ref>: آن دو نفر شكستى در اسلام بر ما وارد كردند كه هرگز ترميم نمى ‏شود تا قائم آل محمد قيام كند.</big>
<big>كار شما از بيرون آوردن قلاده اسلام از گردنتان گذشته و به انداختن قلاده كفر -  آن هم كفر جاهلى -  رسيده است!</big>
<big>اگر دستور اين است كه اگر كسى از جماعت مسلمين تكروى كند بايد او را كشت، اولين كسى كه بايد بكشيم بنيانگذاران سقيفه ‏اند كه ناگهان با فرياد «مِنّا اميرٌ وَ مِنْكُمْ اميرٌ» وارد سقيفه شدند و بانگ «مَنْ كُنْتُ مَوْلاهُ فَعَلِىٌّ مَوْلاهُ» را كه شعار جماعت مسلمين بود شكستند.</big>
<big>اگر اعتقاد بر اين است كه اگر كسى از جماعت مسلمين فاصله بگيرد به مرگ جاهليت مرده، اين شما بوديد كه خود جاهليت را براى مسلمانان و جامعه اسلامى ارمغان آورديد، و آنان را با سير قهقرايى به سرعت به عقب و به سوى جاهليت باز گردانديد.</big>
<big>اگر در صحيفه خود قتل مُفارق از جماعت مسلمين را صلاح امت محمد صلى الله عليه وآله دانسته ‏ايد، اى كاش در همان روزهاى اول به دست شير مردان ولايت علوى كشته مى‏ شديد تا شر فتنه شما در نطفه خاموش مى‏ شد، و كار به آنجا نمى ‏رسيد كه بانوى بانوانِ جماعت مسلمين را به شهادت برسانيد و بعد از او در صدد قتل امام مسلمين على بن ابى ‏طالب ‏عليه السلام برآييد!</big>
<big>افسوس كه مقدر خدا چنين بود تا امتحانى بزرگ از مردم بگيرد و تا روز آخر دنيا برگ‏ه اى اين امتحان به دست نسل‏ هاى مسلمين داده شود تا باطن خود را نشان دهند، وگرنه اين على بن ابى‏ طالب‏ عليه السلام بود كه دومى را در خانه آتش گرفته بر زمين زد و بر سينه او نشست و تصميم بر قتل او گرفت تا در همان آغاز زمين را از لوث سقيفه پاک كند، ولى اراده خداوند را به ياد آورد و فرمود: قسم به خدايى كه محمد را كرامت بخشيده، اى پسر صهاک، اگر نبود آنچه خدا نوشته و مقرر فرموده و پيمانى كه پيامبرصلى الله عليه وآله با من نموده، مى‏ دانستى كه تو نمى ‏توانى وارد خانه من شوى!<ref>كتاب سليم: ص150، 387.</ref></big>
===== <big>نكته پنجم: سوء استفاده از مفاهيم كلى اكثريت</big> =====
<big>از آنجا كه برخى از روايات مطرح شده مفاهيم كلى دارد، غاصبين خلافت به راحتى از آن سوء استفاده كرده ‏اند.</big>
<big>شكى نيست كه اتحاد و همبستگى و يكپارچگى و همدلى يك جامعه بسيار پسنديده بلكه لازم و واجب است، چرا كه در سايه آن هم امورات داخلى آنان و اجراى قوانينشان و حتى مسائل عاطفى و اخلاقى به احسن وجه به اجرا در مى ‏آيد. مردم نيز از امنيت عمومى و همگانى برخوردار مى ‏شوند و در مشكلات به كمک هم مى ‏شتابند.</big>
<big>همچنين در برابر دشمنان خارجى دست در دست هم به دفاع مى ‏پردازند و دشمن نيز با مشاهده اتحادشان جرئت اقدامى بر عليه آنان به خود نمى‏ دهد.</big>
<big>اين اتحاد و اتفاق مسلمانان مسئله‏ اى است كه هر عاقلى مثبت بودن آن را مى‏ فهمد و نيازى به استدلال ندارد، چنانكه قرآن و پيامبرصلى الله عليه وآله و ائمه ما هم در اين باره سفارشات بسيارى فرموده ‏اند، كه برخى از روايات مورد استفاده اهل سقيفه از همين كليات است مثل «الْجَماعَةُ رَحْمَةٌ وَ الْفُرْقَةُ عَذابٌ».</big>
<big>همان گونه كه تفرقه بين افراد يک جامعه و از هم گسيختگى نظام آنان نيز امرى قبيح است و هر عقلى به آن حكم مى‏ كند و ريشه شيطانى آن را درک مى‏ كند، كه بعضى از آن روايات نيز از همين كليات است مثل «الشَّيْطانُ مَعَ مَنْ فارَقَ الْجَماعَةِ يَرْكُضُ».</big>
<big>آنچه در اين ميان مهم است ضابطه اتحاد و اتفاق مردم و آن نقطه ‏اى است كه همه بايد پروانه آن باشند، نه اينكه هر كس به هر صورتى و با هر داعيه‏ اى كه بتواند اجتماعى را متحد كند يک مسئله مثبت تلقى شود.</big>
<big>آيا اگر زمينه ‏اى پيش آيد كه جامعه مسلمين را بر سر الحاد يا بت‏پرستى يا يهوديت يا مسيحيت متحد كند به بهانه اتحاد بايد آن را بپذيريم؟ كسى شک ندارد كه سفارشات خدا و رسول به اتحاد و اجتماع و تفرقه نداشتن به چنين اتحادى باز نمى ‏گردد.</big>
<big>با اين ضابطه معلوم مى ‏شود اجتماع بايد بر سر راه درست باشد و همان عقلى كه اتحاد را امرى مثبت تلقى مى‏ كند، اتحاد بر راه نادرست را قبيح مى‏ شمارد.</big>
<big>اين سوء استفاده غاصبين است كه پس از قرار دادن مردم در مسيرى نادرست، متخلف از آن را تفرقه انداز معرفى مى ‏كنند. آنان به مردم نمى ‏گويند كه اصل اين مفاهيم كلى براى كدام اتحاد و يكپارچگى جامعه است.</big>
<big>حتى اگر فرصت بيشترى پيدا كنند راه خود را يگانه طريق حق معرفى مى‏ كنند و به هيچ كس ديگرى اجازه ارائه راهش نمى‏ دهند.</big>
===== <big>نكته ششم: تحريف روايات اكثريت</big> =====
<big>در برخى از روايات مربوط به اكثريت دست تحريف مشهود است. مسئله تحريف كه بدون شک با حيله و مكر ادبى و گنجاندن اهداف شوم با زياد يا كم كردن متون روايات صورت مى ‏گيرد، از ابزارى است كه غاصبين را به صورت ميان بُر و با زحمتى كمتر از جعل حديث به مقصد مى‏ رساند.</big>
<big>با فرض اينكه روايت «مَنْ فارَقَ جَماعَةَ الْمُسْلِمينَ فَاقْتُلُوهُ» صحيح باشد، افزودن جمله «فَانَّ فى قَتْلِهِ صَلاحاً لِلاُمَّةِ» آن را جذاب‏ تر مى ‏كند و دليل اين قتل را چاشنى آن مى‏ كند چنانكه در صحيفه ملعونه مى ‏بينيم.</big>
<big>نمونه ديگر افزودن جمله «وَ اقْتُلُوا الْفَرْدَ كائِناً مَنْ كانَ مِنَ النّاسِ» است كه براى در هم شكستن شخصيت‏ هاى مورد اعتماد مردم در اعتقاد و عمل و حتى صاحبان فكر كه جنبه علمى براى مردم دارند، جاده را براى اهداف شوم غاصبين صاف مى ‏كند، چنانكه حتى على بن ابى‏ طالب ‏عليه السلام را با آن همه عظمتى كه لا اقل در چشم همان مردم داشت به عنوان «كائناً مَنْ كانَ» يعنى «هر كه مى‏ خواهد باشد» به زير شمشير كشيدند و از او بيعت گرفتند.</big>


== <big>پانویس</big> ==
== <big>پانویس</big> ==