۲۲٬۹۷۹
ویرایش
جزبدون خلاصۀ ویرایش |
جزبدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۷۴۶: | خط ۷۴۶: | ||
===== <big>نكته چهارم: سقيفه بارزترين مخالف اكثريت</big> ===== | ===== <big>نكته چهارم: سقيفه بارزترين مخالف اكثريت</big> ===== | ||
<big>جا دارد با پذيرفتن اين روايات، به جبهه گيرى متعاكس سقيفه بخنديم و از غفلت خود متأسف باشيم!</big> | <big>جا دارد با پذيرفتن اين روايات، به جبهه گيرى متعاكس سقيفه بخنديم و از غفلت خود متأسف باشيم!</big> | ||
<big>آيا جامعه مسلمانان با حضور پيامبرصلى الله عليه وآله در هم ريخته بود كه سقيفه زحمت يكپارچه ساختن آنان را تقبل نمود؟!</big> | |||
<big>اين اهل سقيفه از كجا ظهور كردند كه اتحاد و اجتماع مسلمانان را بر هم ريختند؟</big> | |||
<big>آيا زمان پيامبرصلى الله عليه وآله مسلمانان اتحاد و انسجامى نداشتند كه اهل سقيفه آن اتفاق را به ارمغان آوردند و سپس براى دفاع از آن دست به دامان چنين رواياتى شدند؟</big> | |||
<big>اينجاست كه ما بايد به پيروان سقيفه بگوييم:</big> | |||
<big>اگر دست خدا با جماعت است، آن همان اكثريتى است كه شما آن را بر هم زديد!</big> | |||
<big>اگر اجتماع مسلمانان رحمت و تفرقه آنان عذاب است، اين شما بوديد كه رحمت را به عذاب تبديل كرديد!</big> | |||
<big>اگر امت اسلام بر گمراهى متفق نمى شوند، آرى امت بر ولايت على عليه السلام متفق بودند و شما به ضديت با اين اتفاق برخاستيد!</big> | |||
<big>اگر حديث مى گويد: «هر كس راه خاصى براى خود پيش گيرد و تكروى كند به سوى آتش مى رود»، اين شما بوديد كه از مسير خلافت الهى تكروى كرديد و هر روز راهى را پيش پاى مردم گذاشتيد: يک روز بيعت «فَلْتة» (ناگهانى!) كه با زور شمشير گرفته شد و به عنوان شورى مطرح گرديد؛ روز ديگر خليفه اى خليفه ديگرى را تعيين كرد، و روزى ديگر خليفه اى شش نفر را مسئول تعيين خليفه كرد، و روز ديگر معاويه اى اعلان سلطنت نمود!!</big> | |||
<big>اگر شيطان با جدا شوندگان از اجتماع مسلمين مى دَوَد، بايد بدانيد همين شيطان بود كه در روز سقيفه برايتان جشن گرفت و بر فراز منبر با اولى بيعت كرد!<ref>كتاب سليم: ص 145.</ref></big> | |||
<big>اگر مخالفت با اجتماع مسلمانان به اندازه يك وجب باعث خارج شدن از اسلام است، كار شما از وجب و ذراع گذشته و به خرق و ضديت رسيده؛ و لايق شأن شما كلام امام باقرعليه السلام است كه فرمود:</big> | |||
<big>... وَ بَثَقا عَلَيْنا بَثْقاً فِى الاسْلامِ لا يَسْكُرُ ابَداً حَتّى يَقُومَ قائِمنا...<ref>بحار الانوار: ج 30 ص 369. </ref>: آن دو نفر شكستى در اسلام بر ما وارد كردند كه هرگز ترميم نمى شود تا قائم آل محمد قيام كند.</big> | |||
<big>كار شما از بيرون آوردن قلاده اسلام از گردنتان گذشته و به انداختن قلاده كفر - آن هم كفر جاهلى - رسيده است!</big> | |||
<big>اگر دستور اين است كه اگر كسى از جماعت مسلمين تكروى كند بايد او را كشت، اولين كسى كه بايد بكشيم بنيانگذاران سقيفه اند كه ناگهان با فرياد «مِنّا اميرٌ وَ مِنْكُمْ اميرٌ» وارد سقيفه شدند و بانگ «مَنْ كُنْتُ مَوْلاهُ فَعَلِىٌّ مَوْلاهُ» را كه شعار جماعت مسلمين بود شكستند.</big> | |||
<big>اگر اعتقاد بر اين است كه اگر كسى از جماعت مسلمين فاصله بگيرد به مرگ جاهليت مرده، اين شما بوديد كه خود جاهليت را براى مسلمانان و جامعه اسلامى ارمغان آورديد، و آنان را با سير قهقرايى به سرعت به عقب و به سوى جاهليت باز گردانديد.</big> | |||
<big>اگر در صحيفه خود قتل مُفارق از جماعت مسلمين را صلاح امت محمد صلى الله عليه وآله دانسته ايد، اى كاش در همان روزهاى اول به دست شير مردان ولايت علوى كشته مى شديد تا شر فتنه شما در نطفه خاموش مى شد، و كار به آنجا نمى رسيد كه بانوى بانوانِ جماعت مسلمين را به شهادت برسانيد و بعد از او در صدد قتل امام مسلمين على بن ابى طالب عليه السلام برآييد!</big> | |||
<big>افسوس كه مقدر خدا چنين بود تا امتحانى بزرگ از مردم بگيرد و تا روز آخر دنيا برگه اى اين امتحان به دست نسل هاى مسلمين داده شود تا باطن خود را نشان دهند، وگرنه اين على بن ابى طالب عليه السلام بود كه دومى را در خانه آتش گرفته بر زمين زد و بر سينه او نشست و تصميم بر قتل او گرفت تا در همان آغاز زمين را از لوث سقيفه پاک كند، ولى اراده خداوند را به ياد آورد و فرمود: قسم به خدايى كه محمد را كرامت بخشيده، اى پسر صهاک، اگر نبود آنچه خدا نوشته و مقرر فرموده و پيمانى كه پيامبرصلى الله عليه وآله با من نموده، مى دانستى كه تو نمى توانى وارد خانه من شوى!<ref>كتاب سليم: ص150، 387.</ref></big> | |||
===== <big>نكته پنجم: سوء استفاده از مفاهيم كلى اكثريت</big> ===== | |||
<big>از آنجا كه برخى از روايات مطرح شده مفاهيم كلى دارد، غاصبين خلافت به راحتى از آن سوء استفاده كرده اند.</big> | |||
<big>شكى نيست كه اتحاد و همبستگى و يكپارچگى و همدلى يك جامعه بسيار پسنديده بلكه لازم و واجب است، چرا كه در سايه آن هم امورات داخلى آنان و اجراى قوانينشان و حتى مسائل عاطفى و اخلاقى به احسن وجه به اجرا در مى آيد. مردم نيز از امنيت عمومى و همگانى برخوردار مى شوند و در مشكلات به كمک هم مى شتابند.</big> | |||
<big>همچنين در برابر دشمنان خارجى دست در دست هم به دفاع مى پردازند و دشمن نيز با مشاهده اتحادشان جرئت اقدامى بر عليه آنان به خود نمى دهد.</big> | |||
<big>اين اتحاد و اتفاق مسلمانان مسئله اى است كه هر عاقلى مثبت بودن آن را مى فهمد و نيازى به استدلال ندارد، چنانكه قرآن و پيامبرصلى الله عليه وآله و ائمه ما هم در اين باره سفارشات بسيارى فرموده اند، كه برخى از روايات مورد استفاده اهل سقيفه از همين كليات است مثل «الْجَماعَةُ رَحْمَةٌ وَ الْفُرْقَةُ عَذابٌ».</big> | |||
<big>همان گونه كه تفرقه بين افراد يک جامعه و از هم گسيختگى نظام آنان نيز امرى قبيح است و هر عقلى به آن حكم مى كند و ريشه شيطانى آن را درک مى كند، كه بعضى از آن روايات نيز از همين كليات است مثل «الشَّيْطانُ مَعَ مَنْ فارَقَ الْجَماعَةِ يَرْكُضُ».</big> | |||
<big>آنچه در اين ميان مهم است ضابطه اتحاد و اتفاق مردم و آن نقطه اى است كه همه بايد پروانه آن باشند، نه اينكه هر كس به هر صورتى و با هر داعيه اى كه بتواند اجتماعى را متحد كند يک مسئله مثبت تلقى شود.</big> | |||
<big>آيا اگر زمينه اى پيش آيد كه جامعه مسلمين را بر سر الحاد يا بتپرستى يا يهوديت يا مسيحيت متحد كند به بهانه اتحاد بايد آن را بپذيريم؟ كسى شک ندارد كه سفارشات خدا و رسول به اتحاد و اجتماع و تفرقه نداشتن به چنين اتحادى باز نمى گردد.</big> | |||
<big>با اين ضابطه معلوم مى شود اجتماع بايد بر سر راه درست باشد و همان عقلى كه اتحاد را امرى مثبت تلقى مى كند، اتحاد بر راه نادرست را قبيح مى شمارد.</big> | |||
<big>اين سوء استفاده غاصبين است كه پس از قرار دادن مردم در مسيرى نادرست، متخلف از آن را تفرقه انداز معرفى مى كنند. آنان به مردم نمى گويند كه اصل اين مفاهيم كلى براى كدام اتحاد و يكپارچگى جامعه است.</big> | |||
<big>حتى اگر فرصت بيشترى پيدا كنند راه خود را يگانه طريق حق معرفى مى كنند و به هيچ كس ديگرى اجازه ارائه راهش نمى دهند.</big> | |||
===== <big>نكته ششم: تحريف روايات اكثريت</big> ===== | |||
<big>در برخى از روايات مربوط به اكثريت دست تحريف مشهود است. مسئله تحريف كه بدون شک با حيله و مكر ادبى و گنجاندن اهداف شوم با زياد يا كم كردن متون روايات صورت مى گيرد، از ابزارى است كه غاصبين را به صورت ميان بُر و با زحمتى كمتر از جعل حديث به مقصد مى رساند.</big> | |||
<big>با فرض اينكه روايت «مَنْ فارَقَ جَماعَةَ الْمُسْلِمينَ فَاقْتُلُوهُ» صحيح باشد، افزودن جمله «فَانَّ فى قَتْلِهِ صَلاحاً لِلاُمَّةِ» آن را جذاب تر مى كند و دليل اين قتل را چاشنى آن مى كند چنانكه در صحيفه ملعونه مى بينيم.</big> | |||
<big>نمونه ديگر افزودن جمله «وَ اقْتُلُوا الْفَرْدَ كائِناً مَنْ كانَ مِنَ النّاسِ» است كه براى در هم شكستن شخصيت هاى مورد اعتماد مردم در اعتقاد و عمل و حتى صاحبان فكر كه جنبه علمى براى مردم دارند، جاده را براى اهداف شوم غاصبين صاف مى كند، چنانكه حتى على بن ابى طالب عليه السلام را با آن همه عظمتى كه لا اقل در چشم همان مردم داشت به عنوان «كائناً مَنْ كانَ» يعنى «هر كه مى خواهد باشد» به زير شمشير كشيدند و از او بيعت گرفتند.</big> | |||
== <big>پانویس</big> == | == <big>پانویس</big> == |