۲۲٬۹۷۹
ویرایش
جزبدون خلاصۀ ویرایش |
جزبدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۶۶۹: | خط ۶۶۹: | ||
<big>... وَ مَنْ فارَقَ جَماعَةَ الْمُسْلِمينَ فَاقْتُلُوهُ، فَانَّ فى قَتْلِهِ صَلاحاً لِلامَّةِ؛ وَ قَدْ قالَ رَسُولُ اللَّه: »مَنْ جاءَ الى امَّتى وَ هُمْ جَميعٌ فَفَرَّقَهُمْ فَاقْتُلُوهُ، وَ اقْتُلُوا الْفَرْدَ كائِناً مَنْ كانَ مِنَ النّاسِ، فَانَّ الاجْتِماعَ رَحْمَةٌ وَ الْفُرْقَةُ عَذابٌ، وَ لا تَجْتَمِعُ امَّتى عَلَى الضَّلالِ ابَداً، وَ انَّ الْمُسْلِمينَ يَدٌ واحِدَةٌ عَلى مَنْ سِواهُمْ، وَ انَّهُ لا يَخْرُجُ مِنْ جَماعَةِ الْمُسْلِمينَ الاّ مُفارِقٌ وَ مُعانِدٌ لَهُمْ وَ مُظاهِرٌ عَلَيْهِمْ اعْدائَهُمْ، فَقَدْ اباحَ اللَّه وَ رَسُولُهُ دَمَهُ وَ احَلَّ قَتْلَهُ ... .<ref>بحار الانوار: ج 28 ص103-105. براى متن كامل صحيفه ملعونه دوم مراجعه شود به كتاب: غدير در قرآن: در ج 2 ص126-129.</ref></big> | <big>... وَ مَنْ فارَقَ جَماعَةَ الْمُسْلِمينَ فَاقْتُلُوهُ، فَانَّ فى قَتْلِهِ صَلاحاً لِلامَّةِ؛ وَ قَدْ قالَ رَسُولُ اللَّه: »مَنْ جاءَ الى امَّتى وَ هُمْ جَميعٌ فَفَرَّقَهُمْ فَاقْتُلُوهُ، وَ اقْتُلُوا الْفَرْدَ كائِناً مَنْ كانَ مِنَ النّاسِ، فَانَّ الاجْتِماعَ رَحْمَةٌ وَ الْفُرْقَةُ عَذابٌ، وَ لا تَجْتَمِعُ امَّتى عَلَى الضَّلالِ ابَداً، وَ انَّ الْمُسْلِمينَ يَدٌ واحِدَةٌ عَلى مَنْ سِواهُمْ، وَ انَّهُ لا يَخْرُجُ مِنْ جَماعَةِ الْمُسْلِمينَ الاّ مُفارِقٌ وَ مُعانِدٌ لَهُمْ وَ مُظاهِرٌ عَلَيْهِمْ اعْدائَهُمْ، فَقَدْ اباحَ اللَّه وَ رَسُولُهُ دَمَهُ وَ احَلَّ قَتْلَهُ ... .<ref>بحار الانوار: ج 28 ص103-105. براى متن كامل صحيفه ملعونه دوم مراجعه شود به كتاب: غدير در قرآن: در ج 2 ص126-129.</ref></big> | ||
خط ۶۷۵: | خط ۶۷۶: | ||
<big>... هر كس از جماعت و اكثريت مسلمانان جدا شد او را بكشيد، كه در قتل او صلاح امت اسلام است!! و اين در حالى است كه پيامبر فرموده:</big> | <big>... هر كس از جماعت و اكثريت مسلمانان جدا شد او را بكشيد، كه در قتل او صلاح امت اسلام است!! و اين در حالى است كه پيامبر فرموده:</big> | ||
<big> | <big>«هر كس سراغ امت من آيد در حالى كه آنان متحد هستند و بين آنان تفرقه بيندازد او را بكشيد! و كسى كه از اكثريت جداست بكشيد هر كس از مردم باشد، چرا كه اجتماع رحمت و تفرقه عذاب است. و امت من هرگز بر گمراهى متحد نمى شوند؛ و مسلمانان يد واحد در برابر ديگران هستند؛ و كسى از جماعت مسلمانان جدا نمىشود مگر كسى كه از اسلام جدا شده و با مسلمانان عناد مىورزد و دشمنان اسلام را يارى مى كند».</big> | ||
<big>بنابراين خدا و رسولش خون چنين كسى را مباح شمرده اند و قتل او را حلال دانسته اند ... .</big> | |||
<big>تنظيم كنندگان صحيفه راه بلند مدت خود را اين چنين مزورانه پيش بينى كردند، و پيروان آنان نيز با مطالعه اين ميراث شوم فرهنگى اصول كار خود را يافتند و صدها روايت براى آنها جعل يا تحريف كردند؛ و اين گونه راه باطل خود را قرن ها ادامه دادند.</big> | |||
==== <big>تحليل اعتقادى ششم</big> ==== | |||
<big>ريشه يابى سوء استفاده از «اكثريت» در مخالفين شيعه</big> | |||
<big>با توجه به آنچه از آيات قرآن درباره اكثريت خوانديم، و با در نظر گرفتن وجود نفاق حتى در زمان خود پيامبرصلى الله عليه وآله و هشدارهايى كه آن حضرت درباره آينده امت خود و وجود اسباب انحراف آنان در خطابه غدير و قبل و بعدِ آن داده، رواياتى كه اهل تسنن درباره «اكثريت» بدان ها تمسک كرده اند از سه جهت بايد مورد بازبينى قرار گيرد:</big> | |||
<big>در مواردى دست جعل حاكمان غاصب و دستيارانشان قابل كشف است.</big> | |||
<big>در مواردى ديگر روايات صحيح با حذف جمله اى يا افزودن عبارتى به سمت دلخواه آنان تغيير معنى داده است.</big> | |||
<big>در برخى از موارد روايات بدون كم و كاستى نقل شده ولى از معناى كلى آن ها سوء استفاده شده است.</big> | |||
<big>علماى بزرگوار ما در كتاب هاى اعتقادى مفصلاً به پاسخ اين روايات پرداخته اند و جوانب جعل و تحريف و سوء استفاده از آنها را در ذيل مسايل خلافت و امامت بيان كرده اند.</big> | |||
<big>ما نيز در اينجا با اشاره به هشت نكته اساسى، ريشه يابى اين مبانى عقيدتى را پى مى گيريم:</big> | |||
===== <big>نكته اول: پر كردن خلأ اعتقادى و عملى</big> ===== | |||
<big>مطرح كردن همه جانبه مسئله «اكثريت و اجماع» از روز اولِ غصب خلافت، براى پر كردن دو خلأ بزرگ است كه بر اثر جدايى از امامت و خلافت الهى طبعاً بوجود مىآيد: يكى خلأ اعتقادى و ديگرى خلأ در اصول عملى.</big> | |||
<big>از نظر اعتقادى اگر خليفه منصوب به حكم مستقيم خداوند كنار گذاشته شد، بايد خليفه غاصب را به صورتى قانونيت داد؛ و اين يک خلأ در زير بناى اعتقادى غاصبين بود كه بايد راه چاره اى براى آن پيدا مى كردند.</big> | |||
<big>استناد به اكثريت دستمايه نقدى بود كه راه يافتن به آن چندان هم مشكل نبود حتى اگر حصول آن با تزوير و ارعاب و تهديد باشد. لذا در صحيفه بر آن تأكيد شده تا نسل هاى آينده نپرسند:</big> | |||
<big>اين خلافت چه مشروعيتى داشته است! اگر چه تحقق اكثريت آن هم تحت عنوان شورايى كه ادعا مى كردند هرگز تحقق نيافت، و زور و ارعاب هياهويى به نام اكثريت را در اذهان مردم شايع نمود.</big> | |||
<big>از نظر عملى نيز در احكام شرعى و اجتماعى پشتوانه اى براى قانونيت دادن به هر اقدامى لازم بود، كه مقدارى از آن با اعطاى اختيارات به هر خليفه غاصبى حل مى شد و بقيه آن با استناد به تمايل اكثريت به آن كار به تصويب مى رسيد، و يا اكثريت صحابه يا تابعين يا علما كه به نام «اجماع» مطرح شد.</big> | |||
<big>البته اجماع در اعتقاد شيعه اگر كاشف از قول معصوم عليه السلام باشد ارزش دارد، و اين غير از اجماع اهل تسنن است كه به رأى اكثريت ذاتاً ارزش قائلند و آن را حجت شرعى مى دانند.</big> | |||
<big>بنا بر اين غاصبينِ اول به خوبى متوجه اين دو خلأ بزرگ بوده اند كه اين گونه جاى آن را با «اكثريت» و ارزش دادن به آن پر كرده اند؛ و ادامه دهندگان راه خلافت از نوع سقيفه اى نيز در طول تاريخ اين ركن اساسى خود را از دست نداده اند و از هر فرصتى براى تحكيم آن استفاده كرده اند.</big> | |||
===== <big>نكته دوم: استفاده ابزارى از اكثريت</big> ===== | |||
<big>براى تحكيم بنيادين مسئله «اكثريت» و براى استفاده ابزارى از آن در مسير خلافت غصب شده و پيش بينى جنبه هاى كاربردى آن، دست جعل و تحريف بادقت فوق العاده اى دست به پردازش اين روايات زده و حتى ضرورت ها و زمينه هاى احتمالى آن را در نظر گرفته است، تا حاكم غاصب در مقام عمل بادست بازترى به سوى اهداف از پيش تعيين شده گام بردارد.</big> | |||
<big>اگر در اين روايات دقت كنيم خواهيم ديد در هر كدام از آنها مقدارى از دايره ارزش اكثريت گسترش يافته است:</big> | |||
<big>ابتدا دست خدا را كمک اكثريت مى داند كه نوعى از تأييد است. سپس راه گمراهى را درباره اكثريت مسدود مى كند. در مرحله بعد دستور پيروى از اكثريت را مى دهد. آنگاه به اقليت حمله مى كند و در درجه اول هر كس كه با اكثريت نباشد راهى جهنم مى شود.</big> | |||
<big>براى تأييد، شيطان را همراه اقليت مى كند تا در مقابل «يَدُ اللَّه مَعَ الْجَماعَةِ» قرار بگيرد.</big> | |||
<big>آنگاه قدرت بيشترى حس مى كند و براى اقليت حكم كفر و خروج از اسلام و مرگ جاهلى صادر مى كند، و سپس شمشير بر فرق او فرود مى آورد و حكم قتل او را صادر مى كند.</big> | |||
<big>در آخرين مرحله براى آنكه اكثريت در برابر خلاف ها و جنايت هاى غاصبين به اقليت ملحق نشوند، آنان را امر به صبر و سكوت و دم بر نياوردن مى كند و دليل آن را بر هم نخوردن اجتماع مسلمين مطرح مى نمايد و براى تحكيم اين صبر آنان را به مرگ جاهلى تهديد مى كند!</big> | |||
<big>همه اين ترفندها به خاطر آن است كه مسئله «اكثريت» از يک مسئله فكرى به يک ابزار حكومتى تبديل شده است. با اذعان كامل مى توان گفت:</big> | |||
<big>غاصبين خلافت هرگز به پايه هاى اعتقادى مردم نينديشيده اند تا اساسى براى آن بگذارند، بلكه براى باز گرداندن مردم به جاهليت و تخريب بنيادهاى اعتقادى كه توسط پيامبرصلى الله عليه وآله پايه گذارى شده بود، اين گونه دست به دامان «اجماع» و «اكثريت» و «اتفاق مسلمين» شده اند.</big> | |||
<big>همان گونه كه به عنوان ابزارى براى سركوفت بر مؤمنين حقيقى و سوژه دادن به دست اكثريتى منحرف، تهديداتى را به صورت تبصره و ضميمه به اصل مسئله «اكثريت» افزوده اند، و با همين گرزهاى ظالمانه صدها سال، طرفداران امامت [[ائمه اثنی عشر|ائمه معصومين عليهم السلام]] را به بهانه بر هم زدن اجتماع مسلمانان و خروج از اكثريت و تكروى به شهادت رساندند يا به زندان انداختند و يا تبعيد نمودند و يا مجبور به فرارشان كردند.</big> | |||
===== <big>نكته سوم: ولايت رمز اتحاد و اكثريت مشروع</big> ===== | |||
<big>بر فرض صحت همه روايات ذكر شده از جهت سند و متن، آيا پيامبرى كه اين همه به فكر اتحاد جامعه مسلمين بوده، راهكارى براى حفظ اين اتحاد توصيه نفرموده است؟</big> | |||
<big>اگر روايات مزبور را پيامبرصلى الله عليه وآله فرموده، آيا اين پيامبر همان كسى نيست كه در غدير على عليه السلام را رهبر و امام چنين اكثريتى معرفى كرد؛ تا با جانشينى او به جاى مقام نبوت اتحاد و يكپارچگى جامعه مسلمين از خطر شياطين محفوظ بماند؟</big> | |||
<big>آيا دورانديشى پيامبر معظم صلى الله عليه وآله در آن حد نبود كه جامعه مسلمانان تا روز قيامت متحد و يكدست و بدون اختلاف بماند، و آيا اين مهم را با تعيين دوازده امام عليهم السلام تا آخرين روز دنيا تأمين نكرد؟ آيا با نصب امامانى معصوم، صيانت جامعه مسلمانان را از هر گونه ندانم كارى كه باعث اختلاف مى شود، ضمانت نفرمود؟</big> | |||
<big>اگر تفرقه براى امت عذاب است، همان پيامبر در خطابه غدير فرمود: «لا تَضِلُّوا عَنْهُ وَ لا تَنْفِرُوا مِنْهُ (وَ لا تَفَرَّقُوا عَنْهُ)»<ref>اسرار غدير: ص 142 بخش 3. </ref>، و در فراز ديگر خطبه فرمود: «لا تَتَفَرَّقْ بِكُمُ السُّبُلُ عَنْ سَبيلِهِ».</big> | |||
<big>اين هشدارى بود كه «راه درست كه امت بر آن مجتمع هستند و بايد باشند راه على عليه السلام است، و مبادا راه سقيفه و امثال آن مردم را از خط اصلى گمراه كنند».</big> | |||
<big>جا دارد بپرسيم: چگونه است كه پيامبرصلى الله عليه وآله در اين بلندترين خطابه عمر خود، اين همه درباره خلافت و جوانب آن سخن گفته كه ركن جامعه مسلمين است، ولى درباره اجتماع مسلمانان و اينكه تكروى كننده را بايد كُشت سخنى به ميان نياورده است؟ زيرا ضامن بقاى اتحاد در جامعه اسلامى را مطرح كرده كه با حفظ آن نوبت به اختلاف و تفرقه نمى رسد تا در صدد چاره آن باشيم! و آنچه اختلاف و تفرقه است از كنار گذاشتن همين ضمانت نامه اسلام نشأت گرفته است.</big> | |||
===== <big>نكته چهارم: سقيفه بارزترين مخالف اكثريت</big> ===== | |||
<big>جا دارد با پذيرفتن اين روايات، به جبهه گيرى متعاكس سقيفه بخنديم و از غفلت خود متأسف باشيم!</big> | |||
== <big>پانویس</big> == | == <big>پانویس</big> == |