۲۱٬۸۲۰
ویرایش
(←پانویس) |
(←پانویس) |
||
خط ۶۸: | خط ۶۸: | ||
از سوى ديگر كسانى كه دوازده امام عليهم السلام را به عنوان انسان هايى عالم و وارسته قبول دارند ولى آنان را صاحب اختيار مطلق خود نمى دانند در ركن اول ناقصند، و غدير هرگز داعى بر معرفى امامان به اين معنى نداشته است، چرا كه با ظهور علم و عملشان طبعاً مردم ايشان را مى شناسند و نيازى به معرفى در آن مراسم عظيم نيست. آنچه غدير براى آن تشكيل شد و دين با آن كامل شد اعلام صاحب اختيارى امامان عليهم السلام بود كه قِوام ولايت با همين است. | از سوى ديگر كسانى كه دوازده امام عليهم السلام را به عنوان انسان هايى عالم و وارسته قبول دارند ولى آنان را صاحب اختيار مطلق خود نمى دانند در ركن اول ناقصند، و غدير هرگز داعى بر معرفى امامان به اين معنى نداشته است، چرا كه با ظهور علم و عملشان طبعاً مردم ايشان را مى شناسند و نيازى به معرفى در آن مراسم عظيم نيست. آنچه غدير براى آن تشكيل شد و دين با آن كامل شد اعلام صاحب اختيارى امامان عليهم السلام بود كه قِوام ولايت با همين است. | ||
براى توضيح بيشتر مراجعه شود به عنوان: ائمه اثنى عشرعليهم السلام. | |||
== اتمام حجت اميرالمؤمنين عليه السلام با «صاحب اختيار»<ref>ژرفاى غدير: ص ۲۰۴. غدير از زبان مولى: ص ۴۰ ۲۵.</ref> == | |||
رمز غدير صاحب اختيار بودن على بن ابى طالب عليه السلام است كه با تابلوى«ولايت» شناخته مى شود. سقيفه براى شكستن اين رمز و پايين آوردن اين تابلو تلاش هاى فراوانى كرد، ولى از همه شكننده تر اين بود كه از صاحب اختيار همه مردم سلب اختيار كنند و از او التزام بگيرند كه حق ندارى از اوامر سقيفه سرپيچى كنى. | |||
بر حال امتى اشک بايد ريخت كه طناب بر گردن ولايت مدار غدير بيندازند و با شمشيرهاى آخته او را وادار به بيعت با سقيفه كنند. اشک خون بايد ريخت بر روزى كه اسلام به اين مصيبت دچار شد و ننگ ابدىِ آن بر چهره تاريخ ماند. | |||
و بر على عليه السلام بايد گريست كه فرمود: | |||
پيامبرصلى الله عليه وآله در غدير خم فرمود: «هر كس من نسبت به او صاحب اختيارم على نسبت به او صاحب اختيار است» . من چگونه نسبت به آنان صاحب اختيارتر از خودشان هستم در حالى كه آنان امير و حاكم بر من باشند؟!<ref>الاحتجاج: ج ۱ ص ۱۴۵. بحار الانوار: ج ۳۱ ص ۴۱۷ ۴۱۶.</ref> | |||
== ارزش دادن به انتخاب مردم در مقابل انتخاب خدا<ref>ژرفاى غدير: ص ۱۷۲.</ref> == | |||
پيداست كه بشر خوب مى داند انتخاب صاحب نظرانش به انتخاب خداوند نمى رسد. اين چيزى بود كه در تاريخ خلفاى منتخب سقيفه عملاً بر همه معلوم گرديد؛ كه خلفاى غاصب در جهات ظلم و جهل و بى لياقتى و گناه، سرآمد روزگار خود بودند. | |||
مى بينيم براى التيام اين نقص بشرى، در صحيفه ملعونه دوم - كه پس از غدير در مدينه و در خانه ابوبكر توسط رؤساى منافقين نوشته شد - وصله اى بىمايه به سخنان خود افزوده اند كه «بر اهل هر زمانى، كسى كه صلاحيت خلافت را دارد مخفى نمى ماند» ، ولى تاريخ به خوبى نشان مى دهد كه بر اهل هر زمانى آنكه صلاحيت خلافت را داشته مخفى مانده است! چنانكه به جاى على بن ابى طالب عليه السلام كه از هر جهت صلاحيت خلافت داشت، نالايق ترين افراد جاى او را گرفتند. عبارت صحيفه را بنگريد: | |||
بر مسلمين واجب است كه پس از رحلت هر خليفه اى، صاحب نظران جمع شوند و مشورت كنند و هر كس را كه مستحق خلافت ديدند امير خود نمايند و او را صاحب اختيار مسلمين قرار دهند؛ چرا كه بر اهل هر زمانى كسى كه صلاحيت خلافت را دارد مخفى نمى ماند. | |||
== پانویس == | == پانویس == |