پرش به محتوا

عمار بن یاسر عنسی (ابوالیقظان): تفاوت میان نسخه‌ها

بدون خلاصۀ ویرایش
جز (Modir صفحهٔ عماربن ياسر عنسي (ابواليقظان) را بدون برجای‌گذاشتن تغییرمسیر به عمار بن یاسر عنسی (ابوالیقظان) منتقل کرد)
بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۵۹: خط ۵۹:
ابتدا پيامبرصلى الله عليه وآله مقداد را براى بيعت به حضور پذيرفت و بعد از بيعت به او فرمود: برخيز و بر على به عنوان اميرالمؤمنين سلام كن. مقداد به خيمه اميرالمؤمنين‏ صلى الله عليه وآله آمد و همان گونه بر حضرتش سلام داد و با او بيعت كرد.  
ابتدا پيامبرصلى الله عليه وآله مقداد را براى بيعت به حضور پذيرفت و بعد از بيعت به او فرمود: برخيز و بر على به عنوان اميرالمؤمنين سلام كن. مقداد به خيمه اميرالمؤمنين‏ صلى الله عليه وآله آمد و همان گونه بر حضرتش سلام داد و با او بيعت كرد.  


سپس سلمان آمد و پيامبرصلى الله عليه وآله به او هم فرمود: برخيز و بر على به عنوان اميرالمؤمنين سلام كن. او هم اين كار را انجام داد. سپس به ابوذر فرمود: برخيز و بر على به عنوان اميرالمؤمنين سلام كن. او هم بدون هيچ گفتگويى اين كار را انجام داد. سپس به حذيفه و ابن‏مسعود و عمار و بُرَيده اسلمى همين دستور را داد و آنان برخاستند و بدون هيچ گفتگويى امر آن حضرت را امتثال نمودند.<ref>بحار الانوار: ج ۳۶ ص ۱۲۶ ۱۴۸ و ج ۳۷ ص ۳۱۱ ح ۴۳. اليقين: ص ۲۸۵. التحصين )ابن طاووس( : ص ۵۳۷ . </ref>
سپس سلمان آمد و پيامبرصلى الله عليه وآله به او هم فرمود: برخيز و بر على به عنوان اميرالمؤمنين سلام كن. او هم اين كار را انجام داد. سپس به ابوذر فرمود: برخيز و بر على به عنوان اميرالمؤمنين سلام كن. او هم بدون هيچ گفتگويى اين كار را انجام داد. سپس به حذيفه و ابن‏مسعود و عمار و [[بُرَيده اسلمى]] همين دستور را داد و آنان برخاستند و بدون هيچ گفتگويى امر آن حضرت را امتثال نمودند.<ref>بحار الانوار: ج ۳۶ ص ۱۲۶ ۱۴۸ و ج ۳۷ ص ۳۱۱ ح ۴۳. اليقين: ص ۲۸۵. التحصين )ابن طاووس( : ص ۵۳۷ . </ref>


== روايت حديث غدير <ref>چكيده عبقات الانوار )حديث غدير( : ص ۱۵۷. </ref> ==
== روايت حديث غدير <ref>چكيده عبقات الانوار )حديث غدير( : ص ۱۵۷. </ref> ==
يكى از صحابه كه حديث غدير را نقل كرده عمّار بن ياسر عنسى، ابواليقظان(م ۳۷ ق) است. نصر بن مزاحم در ‹‹كتاب صفّين›› و در‹شرح نهج ‏البلاغه›› ، احتجاج عمّار بن ياسر بر عمرو بن عاص به حديث غدير را نقل كرده‏ اند. همچنين حموينى ‹‹فرائد السمطين›› و خوارزمى و شمس‏ الدين جزرى در ‹‹اسنى المطالب›› او را در شمار راويان حديث غدير از صحابه ذكر كرده ‏اند. او از ركبان است كه براى اميرالمؤمنين ‏عليه السلام به حديث غدير شهادت دادند.<ref>كتاب صفّين (نصر بن مزاحم) : ص ۱۸۶. شرح نهج‏ البلاغة: ج ۲ ص ۲۷۳. فرائد السمطين (حموينى) : ص ۵۸ باب ۴۰. اسنى المطالب (جزرى) : ص ۴. </ref>
يكى از صحابه كه حديث غدير را نقل كرده عمّار بن ياسر عنسى، ابواليقظان(م ۳۷ ق) است. نصر بن مزاحم در ‹‹كتاب صفّين›› و در‹شرح نهج ‏البلاغه›› ، احتجاج عمّار بن ياسر بر عمرو بن عاص به حديث غدير را نقل كرده‏ اند. همچنين حموينى ‹‹[[فرائد السمطين]]›› و خوارزمى و [[شمس‏ الدين جزرى]] در ‹[[‹اسنى المطالب]]›› او را در شمار راويان حديث غدير از صحابه ذكر كرده ‏اند. او از ركبان است كه براى اميرالمؤمنين ‏عليه السلام به حديث غدير شهادت دادند.<ref>كتاب صفّين (نصر بن مزاحم) : ص ۱۸۶. شرح نهج‏ البلاغة: ج ۲ ص ۲۷۳. فرائد السمطين (حموينى) : ص ۵۸ باب ۴۰. اسنى المطالب (جزرى) : ص ۴. </ref>


== شاهد ترور نافرجام پيامبرصلى الله عليه وآله<ref>ژرفاى غدير: ص ۱۵۷.</ref> ==
== شاهد ترور نافرجام پيامبرصلى الله عليه وآله<ref>ژرفاى غدير: ص ۱۵۷.</ref> ==
   در ماجراى ترور نافرجام پيامبرصلى الله عليه وآله توسط منافقين پس از غدير و در عقبه هرشى، حذيفة بن يمان و عمار بن ياسر همراه حضرت و شاهد ماجرا بودند و از حضرت محافظت كردند، تا جايى كه مى ‏خواستند با منافقين درگير شوند. پيامبرصلى الله عليه وآله هم با اعجاز چهره چهارده نفر از منافقين كه مى ‏خواستند حضرت ترور كنند را به آن دو نشان داد.<ref>۴ بحار الانوار: ج ۲۸ ص ۱۰۰ و ج ۳۷ ص ۱۳۵ ۱۱۵. </ref>
   در ماجراى ترور نافرجام پيامبرصلى الله عليه وآله توسط منافقين پس از غدير و در عقبه هرشى، [[حذيفة بن يمان]] و عمار بن ياسر همراه حضرت و شاهد ماجرا بودند و از حضرت محافظت كردند، تا جايى كه مى ‏خواستند با منافقين درگير شوند. پيامبرصلى الله عليه وآله هم با اعجاز چهره چهارده نفر از منافقين كه مى ‏خواستند حضرت ترور كنند را به آن دو نشان داد.<ref>۴ بحار الانوار: ج ۲۸ ص ۱۰۰ و ج ۳۷ ص ۱۳۵ ۱۱۵. </ref>


== شهادت دادن عمار براى غدير<ref>اولين ميراث مكتوب درباره غدير: ص ۳۷ ۱۹</ref> ==
== شهادت دادن عمار براى غدير<ref>اولين ميراث مكتوب درباره غدير: ص ۳۷ ۱۹</ref> ==
   در دو مورد عمار براى غدير شهادت داد:
   در دو مورد عمار براى غدير شهادت داد:


۱-  شهادت براى غدير در زمان عثمان
'''۱- شهادت براى غدير در زمان عثمان'''


در اتمام حجتى كه اميرالمؤمنين‏ عليه السلام در زمان عثمان در مسجد داشت، از جمله به غدير استناد فرمود. در آنجا زيد بن ارقم و براء بن عازب و ابوذر و مقداد و عمار گفتند: ما شهادت مى ‏دهيم كه سخن پيامبرصلى الله عليه وآله را به ياد داريم كه بر منبر ايستاده بود و تو در كنار او بودى و مى‏فرمود:
در اتمام حجتى كه اميرالمؤمنين‏ عليه السلام در زمان عثمان در مسجد داشت، از جمله به غدير استناد فرمود. در آنجا [[زيد بن ارقم]] و [[براء بن عازب]] و ابوذر و مقداد و عمار گفتند: ما شهادت مى ‏دهيم كه سخن پيامبرصلى الله عليه وآله را به ياد داريم كه بر منبر ايستاده بود و تو در كنار او بودى و مى‏ فرمود:


اى مردم، خداوند به من دستور داده كه معرفى كنم امام شما را و آن كه بعد از من در ميان شما قائم خواهد بود، و وصى خود و جانشينم را، و آن كسى كه خداوند در كتابش اطاعت او را بر مؤمنين واجب كرده و اطاعت او را قرين اطاعت خود و من نموده، و شما را در قرآن به ولايت او دستور داده است.
اى مردم، خداوند به من دستور داده كه معرفى كنم امام شما را و آن كه بعد از من در ميان شما قائم خواهد بود، و وصى خود و جانشينم را، و آن كسى كه خداوند در كتابش اطاعت او را بر مؤمنين واجب كرده و اطاعت او را قرين اطاعت خود و من نموده، و شما را در قرآن به ولايت او دستور داده است.


من براى معاف شدن در اين باره -  از ترس اهل نفاق و تكذيبشان -  به پروردگار خود مراجعه كردم، ولى مرا ترسانيد كه بايد اين رسالت را برسانم و گرنه مرا عذاب مى‏ كند.
من براى معاف شدن در اين باره -  از ترس اهل نفاق و تكذيب شان -  به پروردگار خود مراجعه كردم، ولى مرا ترسانيد كه بايد اين رسالت را برسانم و گرنه مرا عذاب مى‏ كند.


اى مردم، خداوند در كتابش شما را به نماز امر كرده و من آن را برايتان بيان نمودم، و به زكات و روزه و حج دستور داده كه آن را هم براى شما بيان و تفسير نمودم، و به ولايت دستور داده و من شما را شاهد مى ‏گيرم كه ولايت مخصوص اين شخص است -  و حضرت دست مبارك را بر على بن ابى‏ طالب‏ عليه السلام قرار دادند -  .
اى مردم، خداوند در كتابش شما را به نماز امر كرده و من آن را برايتان بيان نمودم، و به زكات و روزه و حج دستور داده كه آن را هم براى شما بيان و تفسير نمودم، و به ولايت دستور داده و من شما را شاهد مى ‏گيرم كه ولايت مخصوص اين شخص است -  و حضرت دست مبارك را بر على بن ابى‏ طالب‏ عليه السلام قرار دادند -  .
خط ۸۴: خط ۸۴:
اى مردم، پناه و امامتان بعد از خودم و ولىّ و هدايت كننده شما را برايتان بيان كردم و او برادرم على بن ابى ‏طالب است و او در ميان شما به منزله من در ميان شماست. دين خود را از او پيروى كنيد و در همه امورتان از او اطاعت نماييد، زيرا آنچه خداوند از علم و حكمتش به من آموخته نزد اوست.
اى مردم، پناه و امامتان بعد از خودم و ولىّ و هدايت كننده شما را برايتان بيان كردم و او برادرم على بن ابى ‏طالب است و او در ميان شما به منزله من در ميان شماست. دين خود را از او پيروى كنيد و در همه امورتان از او اطاعت نماييد، زيرا آنچه خداوند از علم و حكمتش به من آموخته نزد اوست.


از او بپرسيد و از او و جانشينانش بعد از او بياموزيد. به آنان چيزى ياد ندهيد و بر آنان پيشى نگيريد و از ايشان عقب نمانيد كه آنان با حق و حق با آنان است. نه ايشان از حق جدا مى‏ شوند و نه حق از ايشان جدا مى ‏شود.
از او بپرسيد و از او و جانشينانش بعد از او بياموزيد. به آنان چيزى ياد ندهيد و بر آنان پيشى نگيريد و از ايشان عقب نمانيد كه آنان با حق و حق با آنان است. نه ايشان از حق جدا مى‏ شوند و نه حق از ايشان جدا مى ‏شود.زيد بن ارقم و بقيه پس از اين شهادت نشستند.<ref>كتاب سليم: ح ۱۱. </ref>'''۲-  شهادت براى غدير در صفين'''


زيد بن ارقم و بقيه پس از اين شهادت نشستند.<ref>كتاب سليم: ح ۱۱. </ref>
در صفين كه حضرت فضايل خود من جمله حديث و ماجراى غدير را فرمود، دوازده نفر از اهل بدر برخاستند و گفتند: ما شهادت مى‏ دهيم كه اين مطالب را همانطور كه گفتى از پيامبرصلى الله عليه وآله شنيديم، نه يك حرف زياد نمودى و نه كم كردى، و پيامبرصلى الله عليه وآله ما را بر اين مطلب شاهد گرفت.بقيه هفتاد نفر هم گفتند: اين مطالب را شنيديم ولى همه آن را حفظ نكرديم، ولى اين دوازده نفر برگزيدگان و بهتران ما هستند›› .از بين آن دوازده نفر چهار نفر برخاستند: [[ابوالهيثم بن تيهان]]، [[ابوايوب انصارى]]، عمار بن ياسر و [[خزيمة بن ثابت ذوالشهادتين]]، كه خداوند آنان را رحمت كند. اينان گفتند: شهادت مى‏ دهيم كه سخن پيامبرصلى الله عليه وآله را شنيديم و آن را حفظ كرديم كه در آن روز فرمود در حالى كه ايستاده بود و على هم در كنار او ايستاده بود.


سپس پيامبرصلى الله عليه وآله فرمود: اى مردم، خداوند به من دستور داده كه براى شما امام و وصىّ و جانشينى منصوب كنم كه وصى پيامبرتان در ميان شما و جانشين من در امتم و بين اهل بيتم بعد از من باشد. كسى كه خداوند در كتابش اطاعت او را بر مؤمنين واجب كرده و به شما دستور ولايت او را داده است. من از ترس اهل نفاق و تكذيب آنان از پروردگارم خواستم كه اين دستور را از عهده من بردارد، ولى خداوند مرا ترسانيد كه بايد ابلاغ كنم و گرنه مرا عذاب خواهد كرد.<ref>كتاب سليم: حديث ۲۵</ref>


۲-  شهادت براى غدير در صفين
== شهيد غدير<ref>اسرار غدير: ص ۳۰۷. چهارده قرن با غدير: ص ۱۹. </ref> ==
   اصحاب سقيفه در قيافه‏ هاى ظاهرفريبى آمدند كه كمر اجتماع در مقابل آن خم شد: بار اول عايشه و طلحه و زبير بودند و جنگ جمل.


در صفين كه حضرت فضايل خود من جمله حديث و ماجراى غدير را فرمود، دوازده نفر از اهل بدر برخاستند و گفتند: ما شهادت مى‏ دهيم كه اين مطالب را همانطور كه گفتى از پيامبرصلى الله عليه وآله شنيديم، نه يك حرف زياد نمودى و نه كم كردى، و پيامبرصلى الله عليه وآله ما را بر اين مطلب شاهد گرفت.
بار دوم به بهانه قتل عثمان، آخرين نماينده تام الاختيار سقيفه با نقشه صاحب سقيفه انتخاب شد. معاويه و بقاياى سقيفه حزب واحدى تشكيل دادند و به عنوان خون خواهى خليفه مقتولِ سقيفه پرچم برافراشتند. پيراهن سقيفه را بر منبر دمشق كه پايه‏ هاى سقيفه در آن محكم شده بود آويختند و عناوينى از قبيل«[[خال المؤمنين]]»و«كاتب وحى»را هم زيور آن نمودند و به جنگ غدير آمدند.


بقيه هفتاد نفر هم گفتند: اين مطالب را شنيديم ولى همه آن را حفظ نكرديم، ولى اين دوازده نفر برگزيدگان و بهتران ما هستند›› .
غديريان نيز آنچه بايد نشان دادند و به دست نيروهاى فداكار و ريشه ‏دار خود چون عمار و [[اويس قرنى]] و مالك اشتر چنان حماسه آفريدند كه نقش طلايى غدير را بر آسمان تاريخ حک نمودند.


از بين آن دوازده نفر چهار نفر برخاستند: ابوالهيثم بن تيهان، ابوايوب انصارى، عمار بن ياسر و خزيمة بن ثابت ذوالشهادتين، كه خداوند آنان را رحمت كند. اينان گفتند: شهادت مى‏ دهيم كه سخن پيامبرصلى الله عليه وآله را شنيديم و آن را حفظ كرديم كه در آن روز فرمود در حالى كه ايستاده بود و على هم در كنار او ايستاده بود.
بار سوم نيز جنگ نهروان بود و خوارج.


سپس پيامبرصلى الله عليه وآله فرمود: اى مردم، خداوند به من دستور داده كه براى شما امام و وصىّ و جانشينى منصوب كنم كه وصى پيامبرتان در ميان شما و جانشين من در امتم و بين اهل بيتم بعد از من باشد. كسى كه خداوند در كتابش اطاعت او را بر مؤمنين واجب كرده و به شما دستور ولايت او را داده است. من از ترس اهل نفاق و تكذيب آنان از پروردگارم خواستم كه اين دستور را از عهده من بردارد، ولى خداوند مرا ترسانيد كه بايد ابلاغ كنم و گرنه مرا عذاب خواهد كرد.<ref>كتاب سليم: حديث ۲۵</ref>
== عمار در نظر منافقين<ref>واقعه قرآنى غدير: ص ۱۸۲  - ۱۷۶. </ref> ==
   با ديدن معجزات اميرالمؤمنين‏ عليه السلام پس از غدير و در مدينه، قلوب منافقين مرض بيشترى يافت، گذشته از مرض حسدى كه نسبت به پيامبر و على‏ عليهما السلام داشتند. در اين باره خداوند آيات ۱۰ الى ۱۵ سوره بقره را نازل كرد:«فى قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ»:«در قلب آنان مرض است»... .
 
تا آنجا كه خداوند مى‏ فرمايد:«وَ اِذا قيلَ لَهُمْ آمَنُوا كَما آمَنَ النّاسُ قالُوا اَنُؤْمِنُ كَما آمَنَ السُّفَهاءُ، اَلا اِنَّهُمْ هُمُ السَّفَهاءُ وَ لكِنْ لا يَعْلَمُونَ»:«و هنگامى كه به آنان گفته مى‏ شود شما هم مانند بقيه مردم ايمان آوريد، مى‏ گويند: آيا مانند [[سفيهان]] ايمان بياوريم؟ بدانيد كه آنان سفيهانند ولى خودشان نمى ‏دانند» 
 
اين آيه درباره اين است كه وقتى برگزيدگان مؤمنين مانند سلمان و مقداد و ابوذر و عمار به اين بيعت شكنان مى ‏گويند:«ايمان آوريد به پيامبر و به على كه او را جاى خود قرار داده و مقام خود را به او داده و در همه مصالح دين و دنيا او را ضابطه قرار داده است. شما هم مانند ساير مردم ايمان به اين پيامبر آوريد و در ظاهر و باطن تسليم اين امام شويد».
 
آنان به اين مؤمنين پاسخى نمى‏دهند زيرا جرأت ندارند جواب واقعى را به آنان بگويند، ولى به منافقينى كه نزد آنان مى‏آيند و مورد اعتمادشان هستند و همچنين به مؤمنين مستضعفى كه از كتمان آن مطمئن هستند مى‏گويند: »اَنُؤْمِنُ كَما آمَنَ السُّفَهاءُ« : »آيا ما هم مانند سفيهان ايمان بياوريم« ، و منظورشان از سفيهان سلمان و اصحاب او هستند كه در پيشگاه على‏عليه السلام محبت خالصانه و اطاعت محض را تقديم نموده‏اند، و ولايت دوستان على‏عليه السلام و دشمنى با او را علنى ساخته‏اند.
 
اينان را از آن جهت »سفهاء« مى‏دانند كه در برابر دشمنان محمد روش تندى دارند، و هنگامى كه امر او مضمحل شود دشمنانش آنان را نابود مى‏كنند، و ساير سردمداران و مخالفين محمد نيز آنان را هلاك مى‏نمايند
 
»اَلا اِنَّهُمْ هُمُ السُّفَهاءُ« : »بدانيد كه خودشان سفيهانند« و عقل و نظرشان پست و زننده است، چرا كه در مسئله پيامبرصلى الله عليه وآله آن گونه كه بايد توجه نكرده‏اند تا به نبوت او معرفت پيدا كنند و صحت ضابطه قرار دادن اميرالمؤمنين على‏عليه السلام را در امر دين و دنيا دريابند.
 
اينان با دقت نكردن در اتمام حجت‏هاى خدا جاهل مانده‏اند، و از پيامبرصلى الله عليه وآله و يارانش و همچنين از مخالفينشان مى‏ترسند، چرا كه در امان نيستند كه كدامشان غالب مى‏شود و مى‏ترسند كه مبادا همراه آنان هلاك شوند.
 
بنابراين آنان سفيهند، به دليل اينكه با نفاقشان نه محبت پيامبرصلى الله عليه وآله و مؤمنين و نه محبت يهود و ساير كافرين براى آنان قابل تحقق است!!


== پانويس ==
== پانويس ==