۲۱٬۹۷۲
ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش |
بدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۱: | خط ۱: | ||
== | == بيعت ابوموسى در غدير<ref>واقعه قرآنى غدير: ص۱۲۰، ۱۲۱.</ref> == | ||
پس از [[خطبه غدیر]] و دستور پيامبر صلى الله عليه و آله براى بيعت همگانى با اميرالمؤمنين عليه السلام، و بعد از بيعت [[مقداد]] و [[سلمان]] و [[ابوذر]] و [[حذيفه]] و [[ابن مسعود]] و [[عمار]] و بريده اسلمى، از اولين افرادى كه بايد براى بيعت مى آمدند [[ابوبكر بن ابى قحافه|ابوبكر]] و [[عمر]] و [[عثمان]] و [[طلحه]] و [[زبير]] و [[معاويه]] و [[مغيره]] و ابوموسى اشعرى بودند كه پيامبر صلى الله عليه و آله تأكيد خاصى بر بيعتشان داشت. | |||
براى توضيح بيشتر مراجعه شود به عنوان: [[بيعت]]. | |||
== | == ترور پيامبر صلى الله عليه و آله<ref>ژرفاى غدير: ص ۱۵۵. </ref> == | ||
يكى از چهارده نفرى كه براى ترور نافرجام پيامبرصلى الله عليه وآله پس از غدير و در عقبه [[هرشی]] و پس از غدير اقدام كردند ابوموسى اشعرى است.<ref>بحار الانوار: ج ۲۸ ص ۱۰۰ و ج ۳۷ ص۱۱۵، ۱۳۵.</ref> | |||
براى توضيح بيشتر مراجعه شود به عنوان: [[ترور پیامبر صلی الله علیه و آله]]. | |||
== | == نفاق ابوموسى پس از بيعت در غدير<ref>واقعه قرآنى غدير: ص ۱۲۲. اسرار غدير: ص ۸۲.</ref> == | ||
پس از بيعت در غدير، معاويه و [[مغيرة بن شعبه]] و ابوموسى اشعرى در كنار ديگر منافقين از اين همه شكست در توطئه هايشان سخت كلافه شده بودند، و در حالى كه از خيمه بيعت بيرون مى آمدند غرغر كنان زير لب سخنانى مى گفتند.<ref>عوالم العلوم: ج ۳ / ۱۵ ص۹۷، ۲۷۷. بحارالانوار: ج۳۰ ص۳۱۵ و ج۳۳ ص۱۶۳ و ج۳۷ ص۱۶۱، ۱۹۴.</ref> | |||
معاويه با تكبر و تبختر و غضب آلود، در حالى كه دست راستش را بر دوش ابوموسى اشعرى و دست چپش را بر دوش مغيرة بن شعبه گذاشته بود، به راه افتاد و اين گفته را در آن حال تكرار مى كرد: | |||
«هرگز محمد را بر گفته اش تصديق نمى كنيم و به ولايت على اقرار نخواهيم كرد». | |||
ابوذر و حذيفه شاهد اين حالت آنان بودند، و خبر اين كارشان فوراً به پيامبرصلى الله عليه وآله رسيد. همزمان آيات ۳۱ تا ۳۵ سوره قيامت درباره معاويه نازل شد: | |||
«فَلا صَدَّقَ وَ لا صَلّى، وَ لكِنْ كَذَّبَ وَ تَوَلّى، ثُمَّ ذَهَبَ اِلى اَهْلِهِ يَتَمَطّى، اَوْلى لَكَ فَاَوْلى، ثُمَّ اَوْلى لَكَ فَاَوْلى»: | |||
«نه تصديق كرد و نه سر تسليم فرود آورد، ولى تكذيب نمود و روى گردانيد، و سپس با تكبر به سوى دوستانش رفت. عذاب بر تو سزاوار و سزاوارتر است. بار ديگر عذاب بر تو سزاوار و سزاوارتر است». | |||
در آن لحظات حساس پيامبر صلى الله عليه و آله درباره [[معاويه]] سه تصميم در نظر گرفت: يكى اينكه بر فراز منبر رود و باطن او را به مردم معرفى كند و خباثت او را به همه بشناساند. دوم اينكه بر فراز منبر برائت و بيزارى خود را از معاويه اعلام فرمايد. سوم اينكه دستور قتل او را صادر نمايد. | |||
اما بار ديگر وحى الهى - به خاطر مهلتى كه به ظالمين داده شده - نازل شد و آيه ۱۶ سوره قيامت را آورد: «لا تُحَرِّكْ بِهِ لِسانَكَ لِتَعْجَلَ بِهِ»: | |||
«درباره او زبانت را به سخنى باز مكن كه درباره او عجله كرده باشى»، حكايت از آنكه هنوز از مهلت او مانده است. اين بود كه پيامبرصلى الله عليه وآله سكوت كرد و درباره او چيزى نفرمود.<ref>عوالم العلوم: ج ۳/۱۵ ص ۹۶، ۹۷، ۱۲۵.</ref> | |||
== پانویس == | |||
== |