پرش به محتوا

جغرافیای غدیر: تفاوت میان نسخه‌ها

۶۳۲ بایت اضافه‌شده ،  ‏۲۱ فوریهٔ ۲۰۲۲
بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۲۵۳: خط ۲۵۳:
'''ج) قله «هَرشى» ادامه جغرافياى غدير'''
'''ج) قله «هَرشى» ادامه جغرافياى غدير'''


جغرافياى غدير اما هنوز گسترده مى ‏شود و تا «هَرشى» در ۲۰ كيلومتر بعد از غدير ادامه مى‏يابد. اين نام چه ارتباطى با غدير دارد و كجاست؟ همان كوهى است كه مى‏خواستند بر فراز آن نقشه قتل پيامبرصلى الله عليه وآله را و در پاى آن نقشه قتل على‏صلى الله عليه وآله اجرا كنند! چه كسانى؟ همانان كه بعد از رحلتش خلافت را غصب كردند!
جغرافياى غدير اما هنوز گسترده مى ‏شود و تا «[[هرشی(عَقَبه)|هَرشی]]» در ۲۰ كيلومتر بعد از غدير ادامه مى‏يابد. اين نام چه ارتباطى با غدير دارد و كجاست؟ همان كوهى است كه مى‏ خواستند بر فراز آن نقشه قتل پيامبر صلى الله عليه و آله را و در پاى آن نقشه قتل على‏صلى الله عليه وآله اجرا كنند! چه كسانى؟ همانان كه بعد از رحلتش [[خلافت]] را غصب كردند!


پس بياييد بعد از ديدار غدير سرى هم به قله هَرشى بزنيم و خاطره تلخ آن شب را مرور كنيم. در تاريكى، اكثريت كاروان مجبورند كوه را دور بزنند چون اين گونه براى شتران آسان‏تر است، اما پيامبر صلى الله عليه و آله و عده‏اى ديگر از كوه بالا مى‏روند تا با عبور از قله آن در سوى ديگر كوه زودتر پايين آيند و راه نزديك شود.


پس بياييد بعد از ديدار غدير سرى هم به قله هَرشى بزنيم و خاطره تلخ آن شب را مرور كنيم. در تاريكى، اكثريت كاروان مجبورند كوه را دور بزنند چون اين گونه براى شتران آسان‏تر است، اما پيامبرصلى الله عليه وآله و عده‏اى ديگر از كوه بالا مى‏روند تا با عبور از قله آن در سوى ديگر كوه زودتر پايين آيند و راه نزديك شود.
چشمان نافذى همچون [[حذیفة بن یمان یمانی|حذیفه]] مى‏ خواهد كه ببيند چهارده نفر زودتر از پيامبر صلى الله عليه و آله سربالايى كوه را در پيش گرفته به سرعت سمت قله را نشانه رفته ‏اند. كمى بعد، پيامبر صلى الله عليه و آله حركت مى‏ كند و عده‏ اى از قافله همراه مى‏ شوند، ولى سربالايى تند كوه حركت شتران را كُند مى‏ كند و قافله عقب مى ‏ماند.


افسار شتر پيامبرصلى الله عليه وآله در دست حذيفه است و عمار از پشت سر شتر را راهنمايى مى‏كند و سريع‏تر به قله مى‏رسند. كسى جز پيامبر صلى الله عليه و آله نمى‏ داند و نمى ‏بيند كه در دو سوى گردنه چهارده نفر با شمشيرهاى آخته آماده‏ اند و ظرف‏ هاى پر از شن را در ابتداى سراشيبى نگه داشته ‏اند تا با عبور شتر پيامبر صلى الله عليه و آله آنها را رها كنند و با وحشت و سقوط شتر، جان پيامبرصلى الله عليه وآله به خطر افتد.


چشمان نافذى همچون حذيفه مى‏خواهد كه ببيند چهارده نفر زودتر از پيامبرصلى الله عليه وآله سربالايى كوه را در پيش گرفته به سرعت سمت قله را نشانه رفته‏اند. كمى بعد، پيامبرصلى الله عليه وآله حركت مى‏كند و عده‏اى از قافله همراه مى‏شوند، ولى سربالايى تند كوه حركت شتران را كُند مى‏كند و قافله عقب مى‏ماند.
'''د) «و اللَّه يعصمك من الناس» حافظ پيامبر صلى الله عليه و آله'''


اگر از هَرشى بازديد كرديد از كوه بپرسيد: آن چهارده نفر چه كسانى بودند كه با رسيدن پيامبرصلى الله عليه وآله به قله، ظرف ‏هاى پر از شن و سنگ‏ هاى بزرگ را به طرف شتر آن حضرت رها كردند؟


افسار شتر پيامبرصلى الله عليه وآله در دست حذيفه است و عمار از پشت سر شتر را راهنمايى مى‏كند و سريع‏تر به قله مى‏رسند. كسى جز پيامبرصلى الله عليه وآله نمى‏داند و نمى‏بيند كه در دو سوى گردنه چهارده نفر با شمشيرهاى آخته آماده‏اند و ظرف‏هاى پر از شن را در ابتداى سراشيبى نگه داشته‏اند تا با عبور شتر پيامبرصلى الله عليه وآله آنها را رها كنند و با وحشت و سقوط شتر، جان پيامبرصلى الله عليه وآله به خطر افتد.
نداى «و اللَّه يعصمك من الناس» حافظ رسول‏ صلى الله عليه و آله بود. با يک اشاره پيامبر صلى الله عليه و آله شتر متوقف شد و سنگ ‏ها رد شدند و به سمت پايين كوه رفتند، اما [[منافقین]] با شمشير حمله كردند. حذيفه و عمار  كه خطر را دريافته بودند شمشير بر كشيده حمله كردند و آنان را فرارى دادند.


اى كاش حاضر بوديم در لحظاتى بعد از آن كه پيامبر صلى الله عليه و آله با اشاره‏اى فضاى تاريک نيمه شب را روشن ساخت، و چهره‏هاى منحوس آنان را كه در پشت صخره ‏ها پنهان شده بودند به حذيفه و عمار نشان داد: [[ابوبکر بن ابی قحافه|ابوبکر]]، [[عمر بن خطاب|عمر]]، [[عثمان بن عفّان|عثمان]]، [[معاویة بن ابی سفیان|معاویه]]، [[عمرو بن عاص|عمروعاص]]، [[طلحة بن عبیدالله تمیمی|طلحه]]، [[سعد بن ابی وقاص (ابواسحاق)|سعد بن ابی ‏وقاص]]، [[عبدالرحمن بن عوف]]، [[ابوعبیده جرّاح|ابوعبیده جراح]]، [[ابوموسی اشعری]]، [[ابوهریره]]، [[مغیرة بن شعبه]]، [[معاذ بن جبل]]، [[سالم مولى ابی‏ حذیفه]].


د. »واللَّه يعصمك من الناس« حافظ پيامبرصلى الله عليه وآله
واقعاً اين جغرافيا نيست، كه [[تاریخ]] اعتقاد ماست. در همين كوه و دشت‏ هاى غدير است كه هم آينده اعتقادمان را بنا كرده‏ ايم و هم دشمنان دين و دنيا و آخرتمان را شناخته ‏ايم، و از اين جغرافياى تاريخى زير بناى فكرى خود را بنيان نهاده ‏ايم.


اگر از هَرشى بازديد كرديد از كوه بپرسيد: آن چهارده نفر چه كسانى بودند كه با رسيدن پيامبرصلى الله عليه وآله به قله، ظرف‏هاى پر از شن و سنگ‏هاى بزرگ را به طرف شتر آن حضرت رها كردند؟
'''۶. جغرافياى غدير در چهارده قرن'''


آن روزها گذشت، اما [[مسجد]] غدير در كنار بركه و [[آبگیر|چشمه]] و درختان بر جاى ماند. مسافران مكه در ايام حج و غير آن از جاده‏اى عبور مى ‏كردند كه غدير خم بر سر راهشان بود. در آنجا ياد آن روز بزرگ در دل‏ها زنده مى‏شد و در مسجد آن نمازى به جاى مى ‏آوردند و در آب بركه سر و رويى صفا مى ‏دادند و «من كنت مولاه فعلى مولاه» را زمزمه مى‏ كردند.


نداى »واللَّه يعصمك من الناس« حافظ رسول‏صلى الله عليه وآله بود. با يك اشاره پيامبرصلى الله عليه وآله شتر متوقف شد و سنگ‏ها رد شدند و به سمت پايين كوه رفتند، اما منافقين با شمشير حمله كردند. حذيفه و عمار  كه خطر را دريافته بودند شمشير بر كشيده حمله كردند و آنان را فرارى دادند.
'''الف) اولين خرابى مسجد غدير به دست سقيفه'''


اين مسجد خارى در چشم دشمنان بود كه به عنوان شاهدى زنده از ولايت على ‏عليه السلام در قلب بيابان مى ‏درخشيد، و پيداست كه دشمنان هرگز چشم ديدن چنين بناى اعتقادى -  تاريخى را نداشتند.


اى كاش حاضر بوديم در لحظاتى بعد از آن كه پيامبرصلى الله عليه وآله با اشاره‏اى فضاى تاريك نيمه شب را روشن ساخت، و چهره‏هاى منحوس آنان را كه در پشت صخره‏ها پنهان شده بودند به حذيفه و عمار نشان داد: ابوبكر، عمر، عثمان، معاويه، عمروعاص، طلحه، سعد بن ابى‏وقاص، عبدالرحمن بن عوف، ابوعبيده جراح، ابوموسى اشعرى، ابوهريره، مغيرة بن شعبه، معاذ بن جبل، سالم مولى ابى‏حذيفه.
طبيعى بود كه اولين اقدام براى نابودى اين آثار به دست عمر بن الخطاب باشد، چرا كه او مؤسس صحيفه و [[سقیفه]] بود. آرى، به دستور [[عمر بن خطاب|عمر]] مسجد غدير كه توسط پيامبر صلى الله عليه و آله و اصحابش علامت گذارى شده بود از ميان برده شد و علائم آن محو گرديد؛ و سقيفه پنداشت كه آخرين يادگار غدير از صفحه روزگار برداشته شد.


ولى دلسوختگان غدير جغرافياى غدير را حفظ كردند، و در زمان اميرالمؤمنين‏ عليه السلام بار ديگر آنجا را احيا كردند و ياد غدير را زنده نمودند.


واقعاً اين جغرافيا نيست، كه تاريخ اعتقاد ماست. در همين كوه و دشت‏هاى غدير است كه هم آينده اعتقادمان را بنا كرده‏ايم و هم دشمنان دين و دنيا و آخرتمان را شناخته‏ايم، و از اين جغرافياى تاريخى زير بناى فكرى خود را بنيان نهاده‏ايم.
'''ب) خرابى دوم مسجد غدير به دست معاويه'''


پس از شهادت اميرالمؤمنين ‏عليه السلام، بار ديگر معاويه دشمن كينه ‏توز [[اسلام]]، ساربانى را با دويست نفر مأمور كرد و آنان را به غدير خم فرستاد، تا هر گونه آثارى در آنجا هست با خاک يكسان كنند.


6 -  جغرافياى غدير در چهارده قرن
اى درختان غدير كه در سايه شما پيامبر صلى الله عليه و آله دست على‏ عليه السلام را به عنوان نشان [[هدایت]] بالا برد؛ و اى بركه و چشمه غدیر و اى ريگ‏هاى وادى غدير، اگر اشک مى‏ ريزيد كه جاى پاى محمد و على‏ عليها السلام را با خاک يكسان كردند، خبر داريد كه خانه محمد و على ‏عليها السلام را به آتش كشيدند و طناب بر گردن صاحب غدير انداختند، تا به اجبار از او براى سقيفه [[بیعت]] بگيرند!!


آن روزها گذشت، اما مسجد غدير در كنار بركه و چشمه و درختان بر جاى ماند. مسافران مكه در ايام حج و غير آن از جاده‏اى عبور مى‏كردند كه غدير خم بر سر راهشان بود. در آنجا ياد آن روز بزرگ در دل‏ها زنده مى‏شد و در مسجد آن نمازى به جاى مى‏آوردند و در آب بركه سر و رويى صفا مى‏دادند و »من كنت مولاه فعلى مولاه« را زمزمه مى‏كردند.
ما هم با شما اشک مى ‏ريزيم، اما خوشحاليم كه مدافعان هميشه بيدار غدير نگذاشتند اين محدوده جغرافيايى در لابلاى ظلم سقيفه نابود گردد.


ج) غدير خم در زمان ائمه‏ عليهم السلام


الف. اولين خرابى مسجد غدير به دست سقيفه
بعد از آن امام حسين‏ عليه السلام را در مسيرى كه از [[مکّه]] به [[عراق]] مى ‏آمد، مى‏ بينيم كه كاروان [[کربلا]] را از غدير عبور مى‏ دهد و در آنجا توقفى دارد.


اين مسجد خارى در چشم دشمنان بود كه به عنوان شاهدى زنده از ولايت على‏عليه السلام در قلب بيابان مى‏درخشيد، و پيداست كه دشمنان هرگز چشم ديدن چنين بناى اعتقادى -  تاريخى را نداشتند.
بار ديگر مسجد غدير را در زمان [[امام باقر علیه السلام]] احيا شده مى ‏بينيم. پس از آن [[امام صادق ‏علیه السلام]] را مى ‏بينيم كه رسماً در سفر از مدينه به مكه در غدير توقفى مى‏ نمايد و جاى [[منبر]] پيامبر صلى الله عليه و آله و جزئياتى از واقعه را نشان مى‏دهد. در نقطه ‏اى ديگر محل خيمه [[منافقین]] را نشان مى‏ دهد و برخى توطئه ‏هاى آنان را بيان مى ‏فرمايد.


در زمان [[امام کاظم ‏علیه السلام]] نيز مسجد غدير را آباد مى ‏بينيم و حضرت به اصحابشان دستور نماز در آن مسجد را مى ‏داد، و تصريح مى‏ فرمود كه پدرم نيز چنين دستورى را به اصحابش مى ‏داد.


طبيعى بود كه اولين اقدام براى نابودى اين آثار به دست عمر بن الخطاب باشد، چرا كه او مؤسس صحيفه و سقيفه بود. آرى، به دستور عمر مسجد غدير كه توسط پيامبرصلى الله عليه وآله و اصحابش علامت گذارى شده بود از ميان برده شد و علائم آن محو گرديد؛ و سقيفه پنداشت كه آخرين يادگار غدير از صفحه روزگار برداشته شد.
'''د) غدير خم از غيبت صغرى تا قرن چهاردهم'''


ولى دلسوختگان غدير جغرافياى غدير را حفظ كردند، و در زمان اميرالمؤمنين‏عليه السلام بار ديگر آنجا را احيا كردند و ياد غدير را زنده نمودند.
پيداست غدير خم به گونه‏ اى جاى خود را در جغرافياى [[اسلام]] باز كرده كه ديگر ظالمان جرئت خراب كردن آن را نداشته ‏اند و صفحات تاريخ همچنان حكايت از حفظ مسجد غدير دارد، تا آغاز غيبت صغرى (سال ۲۶۰ ق) كه على بن مهزيار اهوازى در سفرى كه به اشتياق ديدار امام زمان‏ عليه السلام عازم مكه است در غدير پياده مى‏ شود و در مسجد آنجا به مناجات مى‏ پردازد.


پس از آن [[شیخ صدوق]] (م ۳۸۱ ق) را مى ‏بينيم كه تصريح به بقاى مسجد غدير در زمان خود مى ‏نمايد، و بر استحباب نماز در آنجا تأكيد مى ‏كند.


ب. خرابى دوم مسجد غدير به دست معاويه
بعد از او [[شیخ طوسی]] (م ۴۶۰ ق) به مسجد غدير در زمان خود اشاره مى‏ كند.


پس از شهادت اميرالمؤمنين‏عليه السلام، بار ديگر معاويه دشمن كينه‏توز اسلام، ساربانى را با دويست نفر مأمور كرد و آنان را به غدير خم فرستاد، تا هر گونه آثارى در آنجا هست با خاك يكسان كنند.
قاضى ابن برّاج (م ۴۸۱ ق) به بقاى مسجد غدير تا زمان خود تصريح كرده است.


پس از او ابن حمزه (م ۵۶۰ ق) به اين مطلب تصريح مى‏ كند.


اى درختان غدير كه در سايه شما پيامبرصلى الله عليه وآله دست على‏عليه السلام را به عنوان نشان هدايت بالا برد؛ و اى بركه و چشمه غدير و اى ريگ‏هاى وادى غدير، اگر اشك مى‏ريزيد كه جاى پاى محمد و على‏عليها السلام را با خاك يكسان كردند، خبر داريد كه خانه محمد و على‏عليها السلام را به آتش كشيدند و طناب بر گردن صاحب غدير انداختند، تا به اجبار از او براى سقيفه بيعت بگيرند!!
پس از آن [[ابن ادریس حلی]] (م ۵۹۸ ق) بقاى مسجد غدير در زمان خود را يادآور شده است.


بعد از او علامه حلى (م ۷۲۶ ق) اين مطلب را خاطر نشان كرده است.


ما هم با شما اشك مى‏ريزيم، اما خوشحاليم كه مدافعان هميشه بيدار غدير نگذاشتند اين محدوده جغرافيايى در لابلاى ظلم سقيفه نابود گردد.
تا زمان شهيد اول (م ۷۶۸ ق) كه مى ‏گويد: «ديوارهاى اين مسجد تا امروز باقى است».


بعد از آن شيخ يوسف بحرانى (م ۱۱۸۶ ق) را مى ‏بينيم كه به وجود مسجد غدير در زمان خود تصريح مى ‏كند.


ج. غدير خم در زمان ائمه‏عليهم السلام
بعد از آن امام حسين‏عليه السلام را در مسيرى كه از مكه به عراق مى‏آمد، مى‏بينيم كه كاروان كربلا را از غدير عبور مى‏دهد و در آنجا توقفى دارد.
بار ديگر مسجد غدير را در زمان امام باقرعليه السلام احيا شده مى‏بينيم. پس از آن امام صادق‏عليه السلام را مى‏بينيم كه رسماً در سفر از مدينه به مكه در غدير توقفى مى‏نمايد و جاى منبر پيامبرصلى الله عليه وآله و جزئياتى از واقعه را نشان مى‏دهد. در نقطه‏اى ديگر محل خيمه منافقين را نشان مى‏دهد و برخى توطئه‏هاى آنان را بيان مى‏فرمايد.
در زمان امام كاظم‏عليه السلام نيز مسجد غدير را آباد مى‏بينيم و حضرت به اصحابشان دستور نماز در آن مسجد را مى‏داد، و تصريح مى‏فرمود كه پدرم نيز چنين دستورى را به اصحابش مى‏داد.
د. غدير خم از غيبت صغرى تا قرن چهاردهم
پيداست غدير خم به گونه‏اى جاى خود را در جغرافياى اسلام باز كرده كه ديگر ظالمان جرئت خراب كردن آن را نداشته‏اند و صفحات تاريخ همچنان حكايت از حفظ مسجد غدير دارد، تا آغاز غيبت صغرى )سال 260 ق( كه على بن مهزيار اهوازى در سفرى كه به اشتياق ديدار امام زمان‏عليه السلام عازم مكه است در غدير پياده مى‏شود و در مسجد آنجا به مناجات مى‏پردازد.
پس از آن شيخ صدوق )م 381 ق( را مى‏بينيم كه تصريح به بقاى مسجد غدير در زمان خود مى‏نمايد، و بر استحباب نماز در آنجا تأكيد مى‏كند.
بعد از او شيخ طوسى )م 460 ق( به مسجد غدير در زمان خود اشاره مى‏كند.
قاضى ابن برّاج )م 481 ق( به بقاى مسجد غدير تا زمان خود تصريح كرده است.
پس از او ابن حمزه )م 560 ق( به اين مطلب تصريح مى‏كند.
پس از آن ابن ادريس حلى )م 598 ق( بقاى مسجد غدير در زمان خود را يادآور شده است.
بعد از او علامه حلى )م 726 ق( اين مطلب را خاطر نشان كرده است.
تا زمان شهيد اول )م 768 ق( كه مى‏گويد: »ديوارهاى اين مسجد تا امروز باقى است« .
بعد از آن شيخ يوسف بحرانى )م 1186 ق( را مى‏بينيم كه به وجود مسجد غدير در زمان خود تصريح مى‏كند.