۲۱٬۹۷۲
ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش |
بدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۷۰: | خط ۷۰: | ||
در اينجا به پارهاى از اين نصوص - كه از مصادر معتبر نزد مسلمانان نقل شده - توجه فرماييد: | در اينجا به پارهاى از اين نصوص - كه از مصادر معتبر نزد مسلمانان نقل شده - توجه فرماييد: | ||
'''يک.''' امام حنابله، [[احمد بن حنبل]] (م ۲۴۰ ق) در كتاب خويش «فضائل الصحابة» نقل كرده است: عبدالله براى ما روايت كرد و گفت: پدرم براى من از ابن نمير از عبدالملک از عطيه عوفى روايت كرد: نزد [[زید بن ارقم]] آمدم و به او گفتم: يكى از بستگانم از تو حديثى درباره على عليه السلام در روز غدير نقل كرده است. دوست دارم آن را از زبان خودت بشنوم. | '''يک.''' امام حنابله، [[احمد بن حنبل]] (م ۲۴۰ ق) در كتاب خويش «فضائل الصحابة» نقل كرده است: عبدالله براى ما روايت كرد و گفت: پدرم براى من از ابن نمير از عبدالملک از عطيه عوفى روايت كرد: نزد [[زید بن ارقم انصاری|زید بن ارقم]] آمدم و به او گفتم: يكى از بستگانم از تو حديثى درباره على عليه السلام در روز غدير نقل كرده است. دوست دارم آن را از زبان خودت بشنوم. | ||
گفت: اى عراقيان، شما قابل اعتماد نيستيد! به او گفتم: از جانب من بيم و هراسى نداشته باش. گفت: باشد. ما در جحفه بوديم<ref>«جحفه» قريه اى بزرگ و داراى منبر نماز جمعه بر سر راه مدينه به مكه با فاصله چهار منزل بود، كه ميقات مصريان و شاميان است. بين جحفه و غدير دو ميل فاصله است. سكرى گفته است: جحفه در سه منزلى مكه بر سر راه مدينه است. معجم البلدان: ج ۲ ص ۱۱۱.</ref> كه رسول خدا صلى الله عليه و آله هنگام ظهر بر ما وارد شد، در حالى كه بازوى على عليه السلام را گرفته بود. پس فرمود: اى مردم، آيا نمى دانيد به مؤمنان از خودشان شايسته ترم؟ گفتند: آرى! فرمود: پس هر كس من مولاى اويم على عليه السلام مولاى او است. به او گفتم: آيا فرمود: خدايا، دوست بدار كسى كه على عليه السلام را دوست بدارد، و دشمن بدار كسى كه او را دشمن دارد؟ گفت: چنان كه شنيدم به تو خبر مى دهم.<ref>فضائل الصحابة: ص ۲۲۲ ح ۹۹۴.</ref> | گفت: اى عراقيان، شما قابل اعتماد نيستيد! به او گفتم: از جانب من بيم و هراسى نداشته باش. گفت: باشد. ما در [[وادی جحفه|جحفه]] بوديم<ref>«جحفه» قريه اى بزرگ و داراى منبر نماز جمعه بر سر راه مدينه به مكه با فاصله چهار منزل بود، كه ميقات مصريان و شاميان است. بين جحفه و غدير دو ميل فاصله است. سكرى گفته است: جحفه در سه منزلى مكه بر سر راه مدينه است. معجم البلدان: ج ۲ ص ۱۱۱.</ref> كه رسول خدا صلى الله عليه و آله هنگام ظهر بر ما وارد شد، در حالى كه بازوى على عليه السلام را گرفته بود. پس فرمود: اى مردم، آيا نمى دانيد به مؤمنان از خودشان شايسته ترم؟ گفتند: آرى! فرمود: پس هر كس من مولاى اويم على عليه السلام مولاى او است. به او گفتم: آيا فرمود: خدايا، دوست بدار كسى كه على عليه السلام را دوست بدارد، و دشمن بدار كسى كه او را دشمن دارد؟ گفت: چنان كه شنيدم به تو خبر مى دهم.<ref>فضائل الصحابة: ص ۲۲۲ ح ۹۹۴.</ref> | ||
بسيار جاى تأسف است كه اين صحابى به روشنى تمام [[حدیث]] را نقل نكرده و رعايت امانت را ننموده است! چگونه ممكن است بگوييم كه زيد صدر حديث را شنيده ولى ذيل و پايان حديث را نشنيده است؟ | بسيار جاى تأسف است كه اين صحابى به روشنى تمام [[حدیث]] را نقل نكرده و رعايت امانت را ننموده است! چگونه ممكن است بگوييم كه زيد صدر حديث را شنيده ولى ذيل و پايان حديث را نشنيده است؟ | ||
خط ۷۸: | خط ۷۸: | ||
اين سخن او كه «چنان كه شنيدم به تو خبر مى دهم» چه معنى دارد؟! عجيب است كه ذيل [[روایت]]: «خدايا دوست بدار كسى كه على عليه السلام را دوست دارد، و دشمنش بدار كسى كه او را دشمن دارد». | اين سخن او كه «چنان كه شنيدم به تو خبر مى دهم» چه معنى دارد؟! عجيب است كه ذيل [[روایت]]: «خدايا دوست بدار كسى كه على عليه السلام را دوست دارد، و دشمنش بدار كسى كه او را دشمن دارد». | ||
احمد نيز از زيد بن ارقم در همين كتاب نقل كرده است: زيد بن ارقم گفت و من شنيدم: با رسول خدا صلى الله عليه و آله در منطقه اى فرود آمديم كه به آن خُمّ مى گفتند. حضرت فرمان نماز داد كه در گرماى سخت نماز خوانده شد. سپس پيامبر صلى الله عليه و آله براى ما سخن فرمود. براى رسول الله صلى الله عليه | احمد نيز از زيد بن ارقم در همين كتاب نقل كرده است: زيد بن ارقم گفت و من شنيدم: با رسول خدا صلى الله عليه و آله در منطقه اى فرود آمديم كه به آن خُمّ مى گفتند. حضرت فرمان نماز داد كه در گرماى سخت نماز خوانده شد. سپس پيامبر صلى الله عليه و آله براى ما سخن فرمود. براى رسول الله صلى الله عليه و آله پارچه اى از درختى كه از خورشيد زرد شده بود پهن گشت، و فرمود: آيا نمى دانيد يا گواهى نمى دهيد كه من شايسته تر به هر مؤمنى از خود او هستم؟ گفتند: آرى. فرمود: پس هر كس مولاى اويم، اين على عليه السلام مولاى او است. خدايا! دشمن بدار كسى كه او را دشمن دارد، و دوست بدار كسى كه او را دوست دارد.<ref>فضائل الصحابة: ص ۲۲۷.</ref> | ||
عجيب است كه نسائى در «الخصائص» اين روايت را كه در آن «خدايا دوست بدار كسى كه او را دوست دارد، و دشمن بدار كسى كه او را دشمن دارد» آمده است، از عامر بن واثله روايت مى كند: | عجيب است كه نسائى در «الخصائص» اين روايت را كه در آن «خدايا دوست بدار كسى كه او را دوست دارد، و دشمن بدار كسى كه او را دشمن دارد» آمده است، از عامر بن واثله روايت مى كند: | ||
على عليه السلام مردم را در ميدان [[کوفه]] گرد آورد و فرمود: هر كسى كه از رسول الله صلى الله عليه و آله در روز غدير خم شنيد: «آيا نمىدانيد از هر مؤمنى شايسته تر به اويم...»، سپس در حالى كه ايستاده بود، دست مرا (على عليه السلام) را گرفت و فرمود: هر كس مولايش هستم، على مولاى او است. خدايا! دوست بدار دوست بدار هر كس او را دست بدارد... ، گواهى دهد. ابوالطفيل مى گويد: خارج شدم و هنوز در ذهنم درباره امام اشكال وجود داشت. پس با زيد بن ارقم ملاقات كردم و به من خبر داد و گفت: شک دارى؟ حديث را از رسول الله صلى الله عليه و آله شنيدم.<ref>الخصائص: ص ۹۶ ح ۹۰. و مشابهش در: تاريخ مدينة دمشق: ج ۴۵ ص ۱۶۵.</ref> | على عليه السلام مردم را در ميدان [[کوفه]] گرد آورد و فرمود: هر كسى كه از رسول الله صلى الله عليه و آله در روز غدير خم شنيد: «آيا نمىدانيد از هر مؤمنى شايسته تر به اويم...»، سپس در حالى كه ايستاده بود، دست مرا (على عليه السلام) را گرفت و فرمود: هر كس مولايش هستم، على مولاى او است. خدايا! دوست بدار دوست بدار هر كس او را دست بدارد... ، گواهى دهد. ابوالطفيل مى گويد: خارج شدم و هنوز در ذهنم درباره امام اشكال وجود داشت. پس با زيد بن ارقم ملاقات كردم و به من خبر داد و گفت: شک دارى؟ حديث را از رسول الله صلى الله عليه و آله شنيدم.<ref>الخصائص: ص ۹۶ ح ۹۰. و مشابهش در: تاريخ مدينة دمشق: ج ۴۵ ص ۱۶۵.</ref> پس در اينجا زيد بن ارقم، عامر بن واثله صحابى را - كه هنوز در ذهنش شكى بود - مخاطب ساخت و او را از ترديد در حديث بيرون آورد. ولى وقتى از او در مورد اين اضافه «خدايا دوست بدار كسى كه على عليه السلام را دوست بدارد، و دشمن بدار كسى كه او را دشمن بدارد» مى پرسند، مى گويد: چنان كه شنيدم خبر مى دهم!؟ | ||
پس در اينجا زيد بن ارقم، عامر بن واثله صحابى را - كه هنوز در ذهنش شكى بود - مخاطب ساخت و او را از ترديد در حديث بيرون آورد. ولى وقتى از او در مورد اين اضافه | |||
گويى زيد عبارت را نشنيده و خواسته در ذيل [[روایت]] تشكيک كند و آن را پنهان سازد، اما صدر و ابتداى روايت را تأييد مى كند! شايد ترديد او سبب شده كه بعضى از محدثان و راويان و اهل حديث و رجال و مانند ابن تيميه<ref>حال ابن تيميه و موضع گيرى اش درباره اهل بيت عليهم السلام و در خصوص امام اميرالمؤمنين عليه السلام روشن است.</ref> و ابن ابى داوود و ابن ابى حاتم در عبارت ترديد كنند. | |||
در كتاب «المصنّف» ابن ابى شيبه آمده است: شريک براى ما از ابويزيد، و وى از پدرش نقل كرد: [[ابوهریره]] وارد [[مسجد]] شد. نزد او آمديم. در مقابل او جوانى برخاست و گفت: تو را به خدا قسم مى دهم، آيا از رسول خدا صلى الله عليه و آله شنيدى كه فرمود: هر كس من مولاى اويم، پس اين على عليه السلام مولاى او است. خدايا، دوست بدار كسى كه او را دوست دارد، و دشمنش بدار هر كس او را دشمن دارد؟ گفت: آرى. جوان گفت: اما من از تو بيزارم. گواهى مى دهم كه دشمنى كرده اى با كسى كه على عليه السلام را دوست دارد، و دوستى نموده اى با كسى كه على عليه السلام را دشمن مى دارد. مردم او را با سنگريزه زدند.<ref>المصنف (ابن ابى شيبه): ج ۷ ص ۴۴۹ ح ۲۹.</ref> | |||
'''دو.''' همچنين احمد به سند خويش از براء بن عازب نقل كرده است: با پيامبر صلى الله عليه و آله در [[حجةالوداع]] حركت كرديم تا به غدير رسيديم. در اين هنگام ندا داده شد كه براى نماز جمع شويد، و زير درختى را براى پيامبر جارو و تميز كردند.××× 4 در روايت واژه «الكسح» آمده است؛ يعنى جارو كردن. كسح البيت و البئر؛ يعنى آن را جارو و پاك كرد. لسان العرب: ج 12 ص 80 . ××× | |||
دو. همچنين احمد به سند خويش از براء بن عازب نقل كرده است: با | |||
حضرت دست علىعليه السلام را گرفت و فرمود: آيا به مؤمنان از خودشان سزاوارتر نيستم؟ گفتند: چرا اى رسولخدا. فرمود: اين )علىعليه السلام( مولاى كسى است كه من مولا و سرپرست اويم. خدايا، دوست بدار هر كس او را دوست دارد، و دشمن بدار هر كس او را دشمن دارد. پس عمر به علىعليه السلام برخورد و گفت: اى فرزند ابىطالب، مباركت باد، مولاى هر مرد و زن مؤمن گرديدى.××× 1 فضائل الصحابة: ص 233 ح 1044. انساب الاشراف: ج 2 ص 858 . مقتل الحسينعليه السلام )خوارزمى( : ص 81 . ××× | حضرت دست علىعليه السلام را گرفت و فرمود: آيا به مؤمنان از خودشان سزاوارتر نيستم؟ گفتند: چرا اى رسولخدا. فرمود: اين )علىعليه السلام( مولاى كسى است كه من مولا و سرپرست اويم. خدايا، دوست بدار هر كس او را دوست دارد، و دشمن بدار هر كس او را دشمن دارد. پس عمر به علىعليه السلام برخورد و گفت: اى فرزند ابىطالب، مباركت باد، مولاى هر مرد و زن مؤمن گرديدى.××× 1 فضائل الصحابة: ص 233 ح 1044. انساب الاشراف: ج 2 ص 858 . مقتل الحسينعليه السلام )خوارزمى( : ص 81 . ××× |