۲۱٬۹۷۲
ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش |
بدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۸۸: | خط ۸۸: | ||
در كتاب «المصنّف» ابن ابى شيبه آمده است: شريک براى ما از ابويزيد، و وى از پدرش نقل كرد: [[ابوهریره]] وارد [[مسجد]] شد. نزد او آمديم. در مقابل او جوانى برخاست و گفت: تو را به خدا قسم مى دهم، آيا از رسول خدا صلى الله عليه و آله شنيدى كه فرمود: هر كس من مولاى اويم، پس اين على عليه السلام مولاى او است. خدايا، دوست بدار كسى كه او را دوست دارد، و دشمنش بدار هر كس او را دشمن دارد؟ گفت: آرى. جوان گفت: اما من از تو بيزارم. گواهى مى دهم كه دشمنى كرده اى با كسى كه على عليه السلام را دوست دارد، و دوستى نموده اى با كسى كه على عليه السلام را دشمن مى دارد. مردم او را با سنگريزه زدند.<ref>المصنف (ابن ابى شيبه): ج ۷ ص ۴۴۹ ح ۲۹.</ref> | در كتاب «المصنّف» ابن ابى شيبه آمده است: شريک براى ما از ابويزيد، و وى از پدرش نقل كرد: [[ابوهریره]] وارد [[مسجد]] شد. نزد او آمديم. در مقابل او جوانى برخاست و گفت: تو را به خدا قسم مى دهم، آيا از رسول خدا صلى الله عليه و آله شنيدى كه فرمود: هر كس من مولاى اويم، پس اين على عليه السلام مولاى او است. خدايا، دوست بدار كسى كه او را دوست دارد، و دشمنش بدار هر كس او را دشمن دارد؟ گفت: آرى. جوان گفت: اما من از تو بيزارم. گواهى مى دهم كه دشمنى كرده اى با كسى كه على عليه السلام را دوست دارد، و دوستى نموده اى با كسى كه على عليه السلام را دشمن مى دارد. مردم او را با سنگريزه زدند.<ref>المصنف (ابن ابى شيبه): ج ۷ ص ۴۴۹ ح ۲۹.</ref> | ||
'''دو.''' همچنين احمد به سند خويش از براء بن عازب نقل كرده است: با پيامبر صلى الله عليه و آله در [[حجةالوداع]] حركت كرديم تا به غدير رسيديم. در اين هنگام ندا داده شد كه براى نماز جمع شويد، و زير درختى را براى پيامبر جارو و تميز كردند. | '''دو.''' همچنين احمد به سند خويش از براء بن عازب نقل كرده است: با پيامبر صلى الله عليه و آله در [[حجةالوداع]] حركت كرديم تا به غدير رسيديم. در اين هنگام ندا داده شد كه براى نماز جمع شويد، و زير درختى را براى پيامبر جارو و تميز كردند.<ref>در روايت واژه «الكسح» آمده است؛ يعنى جارو كردن. كسح البيت و البئر؛ يعنى آن را جارو و پاک كرد. لسان العرب: ج ۱۲ ص ۸۰ .</ref> | ||
حضرت دست | حضرت دست على عليه السلام را گرفت و فرمود: آيا به مؤمنان از خودشان سزاوارتر نيستم؟ گفتند: چرا اى رسول خدا. فرمود: اين (على عليه السلام) مولاى كسى است كه من مولا و سرپرست اويم. خدايا، دوست بدار هر كس او را دوست دارد، و دشمن بدار هر كس او را دشمن دارد. پس [[عمر بن خطاب|عمر]] به على عليه السلام برخورد و گفت: اى فرزند ابى طالب، مباركت باد، مولاى هر مرد و زن مؤمن گرديدى.<ref>فضائل الصحابة: ص ۲۳۳ ح ۱۰۴۴. انساب الاشراف: ج ۲ ص ۸۵۸ . مقتل الحسين عليه السلام (خوارزمى): ص ۸۱ .</ref> | ||
'''سه.''' احمد بن سند خويش از ابوليلى كندى<ref>مزّى گفته است: ابوليلى كندى، همپيمان كوفى قبيله كنده. گفته مى شود: اسمش سلمة بن معاويه است. احمد بن سعد بن ابىمريم از يحيى بن معين نقل كرده است: ثقه و مشهور است. تهذيب الكمال: ج ۳۴ ص ۲۳۹.</ref> نقل مى كند: از زيد بن ارقم شنيدم: منتظر تشيع جنازهاى بوديم كه كسى از اباعامر پرسيد: آيا از رسول خدا صلى الله عليه و آله شنيدى كه روز غدير خم به على عليه السلام بگويد: هر كس من مولاى اويم اين على عليه السلام مولاى او است؟ گفت: بله. ابوليلى گفت: به زيد بن ارقم گفتم: رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود؟ گفت: بله، آن را چهار مرتبه فرمود.<ref>فضائل الصحابة: ص ۲۳۵ ح ۱۰۵۰. در المعجم الاوسط (طبرانى): ج ۴ ص ۳۵۷، به سندش از حسن بن زيد، از پدرش زيد بن حسن، از جدش: از عمار ين ياسر شنيدم: در حالى كه على بن ابى طالب عليه السلام در حال ركوع نماز مستحبى بود، گدايى نزديک او ايستاد. پس حضرت انگشترش را درآورد و به او داد. او به رسول خدا صلى الله عليه و آله ماجرا را گفت. پس بر پيامبرصلى الله عليه وآله اين آيه نازل شد: «به راستى كه تنها سرپرست و ولىّ شما خدا و رسولش و مؤمنان هستند كه نماز به پا داشته و در حال ركوع زكات مى دهند». پس رسول خدا صلى الله عليه و آله او را فراخواند و فرمود : هر كس من مولاى اويم پس اين على عليه السلام مولاى او است. خدايا، دوست بدار هر كس او را دوست دارد، و دشمنش بدار هر كس او را دشمن دارد. شايد كسى شناخت كافى از موضوع ندارد، و گمان كند حديث «من كنت مولاه» تنها به موضوع صدقه اميرالمؤمنين على عليه السلام - كه انگشترش را به فقير داد - باز مى گردد. اما مى گوييم: مانعى ندارد كه رسول خدا صلى الله عليه و آله آن را دو بار فرموده باشد؛ يكبار هنگام صدقه دادن انگشتر، و يک بار ديگر روز غدير.</ref> | |||
'''چهار.''' در «تاريخ مدينة دمشق» آمده است: ابوعبدالله خلّال و امّ مجتبى دختر ناصر به نقل از ابراهيم بن منصور، از ابوبكر بن مقرى، از ابويعلى، از ازرق بن على، از حسان، از محمد بن سلمه، از پدرش، از ابوعبدالله شامى گفته است: وقتى نزد زيد بن ارقم نشسته بوديم و او در مجلس بنى ارقم نشسته بود، مردى از قبيله «مراد» بر استرى وارد شد و گفت: ميان شما زيد كسيت؟ قوم گفتند: اين شخص زيد است. گفت: تو را به خدايى كه جز او خدايى نيست قسم مىدهم، آيا از رسولخداصلى الله عليه وآله شنيدى كه فرمود: هر كس من مولاى اويم اين علىعليه السلام مولاى او است. خدايا، دوست بدار هر كس او را دوست بدارد، و دشمن بدار هر كس او را دشمن بدارد؟ گفت: آرى.××× 1 تاريخ مدينة دمشق: ج 45 ص 45. المستدرك على الصحيحين )حاكم نيشابورى( : ج 3 ص 126. ××× | |||
چهار. در | |||