۲۱٬۹۷۲
ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش |
بدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۹۴: | خط ۹۴: | ||
'''سه.''' احمد بن سند خويش از ابوليلى كندى<ref>مزّى گفته است: ابوليلى كندى، همپيمان كوفى قبيله كنده. گفته مى شود: اسمش سلمة بن معاويه است. احمد بن سعد بن ابىمريم از يحيى بن معين نقل كرده است: ثقه و مشهور است. تهذيب الكمال: ج ۳۴ ص ۲۳۹.</ref> نقل مى كند: از زيد بن ارقم شنيدم: منتظر تشيع جنازهاى بوديم كه كسى از اباعامر پرسيد: آيا از رسول خدا صلى الله عليه و آله شنيدى كه روز غدير خم به على عليه السلام بگويد: هر كس من مولاى اويم اين على عليه السلام مولاى او است؟ گفت: بله. ابوليلى گفت: به زيد بن ارقم گفتم: رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود؟ گفت: بله، آن را چهار مرتبه فرمود.<ref>فضائل الصحابة: ص ۲۳۵ ح ۱۰۵۰. در المعجم الاوسط (طبرانى): ج ۴ ص ۳۵۷، به سندش از حسن بن زيد، از پدرش زيد بن حسن، از جدش: از عمار ين ياسر شنيدم: در حالى كه على بن ابى طالب عليه السلام در حال ركوع نماز مستحبى بود، گدايى نزديک او ايستاد. پس حضرت انگشترش را درآورد و به او داد. او به رسول خدا صلى الله عليه و آله ماجرا را گفت. پس بر پيامبرصلى الله عليه وآله اين آيه نازل شد: «به راستى كه تنها سرپرست و ولىّ شما خدا و رسولش و مؤمنان هستند كه نماز به پا داشته و در حال ركوع زكات مى دهند». پس رسول خدا صلى الله عليه و آله او را فراخواند و فرمود : هر كس من مولاى اويم پس اين على عليه السلام مولاى او است. خدايا، دوست بدار هر كس او را دوست دارد، و دشمنش بدار هر كس او را دشمن دارد. شايد كسى شناخت كافى از موضوع ندارد، و گمان كند حديث «من كنت مولاه» تنها به موضوع صدقه اميرالمؤمنين على عليه السلام - كه انگشترش را به فقير داد - باز مى گردد. اما مى گوييم: مانعى ندارد كه رسول خدا صلى الله عليه و آله آن را دو بار فرموده باشد؛ يكبار هنگام صدقه دادن انگشتر، و يک بار ديگر روز غدير.</ref> | '''سه.''' احمد بن سند خويش از ابوليلى كندى<ref>مزّى گفته است: ابوليلى كندى، همپيمان كوفى قبيله كنده. گفته مى شود: اسمش سلمة بن معاويه است. احمد بن سعد بن ابىمريم از يحيى بن معين نقل كرده است: ثقه و مشهور است. تهذيب الكمال: ج ۳۴ ص ۲۳۹.</ref> نقل مى كند: از زيد بن ارقم شنيدم: منتظر تشيع جنازهاى بوديم كه كسى از اباعامر پرسيد: آيا از رسول خدا صلى الله عليه و آله شنيدى كه روز غدير خم به على عليه السلام بگويد: هر كس من مولاى اويم اين على عليه السلام مولاى او است؟ گفت: بله. ابوليلى گفت: به زيد بن ارقم گفتم: رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود؟ گفت: بله، آن را چهار مرتبه فرمود.<ref>فضائل الصحابة: ص ۲۳۵ ح ۱۰۵۰. در المعجم الاوسط (طبرانى): ج ۴ ص ۳۵۷، به سندش از حسن بن زيد، از پدرش زيد بن حسن، از جدش: از عمار ين ياسر شنيدم: در حالى كه على بن ابى طالب عليه السلام در حال ركوع نماز مستحبى بود، گدايى نزديک او ايستاد. پس حضرت انگشترش را درآورد و به او داد. او به رسول خدا صلى الله عليه و آله ماجرا را گفت. پس بر پيامبرصلى الله عليه وآله اين آيه نازل شد: «به راستى كه تنها سرپرست و ولىّ شما خدا و رسولش و مؤمنان هستند كه نماز به پا داشته و در حال ركوع زكات مى دهند». پس رسول خدا صلى الله عليه و آله او را فراخواند و فرمود : هر كس من مولاى اويم پس اين على عليه السلام مولاى او است. خدايا، دوست بدار هر كس او را دوست دارد، و دشمنش بدار هر كس او را دشمن دارد. شايد كسى شناخت كافى از موضوع ندارد، و گمان كند حديث «من كنت مولاه» تنها به موضوع صدقه اميرالمؤمنين على عليه السلام - كه انگشترش را به فقير داد - باز مى گردد. اما مى گوييم: مانعى ندارد كه رسول خدا صلى الله عليه و آله آن را دو بار فرموده باشد؛ يكبار هنگام صدقه دادن انگشتر، و يک بار ديگر روز غدير.</ref> | ||
'''چهار.''' در «تاريخ مدينة دمشق» آمده است: ابوعبدالله خلّال و امّ مجتبى دختر ناصر به نقل از ابراهيم بن منصور، از ابوبكر بن مقرى، از ابويعلى، از ازرق بن على، از حسان، از محمد بن سلمه، از پدرش، از ابوعبدالله شامى گفته است: وقتى نزد زيد بن ارقم نشسته بوديم و او در مجلس بنى ارقم نشسته بود، مردى از قبيله «مراد» بر استرى وارد شد و گفت: ميان شما زيد كسيت؟ قوم گفتند: اين شخص زيد است. گفت: تو را به خدايى كه جز او خدايى نيست قسم مىدهم، آيا از | '''چهار.''' در «تاريخ مدينة دمشق» آمده است: ابوعبدالله خلّال و امّ مجتبى دختر ناصر به نقل از ابراهيم بن منصور، از ابوبكر بن مقرى، از ابويعلى، از ازرق بن على، از حسان، از محمد بن سلمه، از پدرش، از ابوعبدالله شامى گفته است: وقتى نزد زيد بن ارقم نشسته بوديم و او در مجلس بنى ارقم نشسته بود، مردى از قبيله «مراد» بر استرى وارد شد و گفت: ميان شما زيد كسيت؟ قوم گفتند: اين شخص زيد است. گفت: تو را به خدايى كه جز او خدايى نيست قسم مىدهم، آيا از رسول خدا صلى الله عليه و آله شنيدى كه فرمود: هر كس من مولاى اويم اين على عليه السلام مولاى او است. خدايا، دوست بدار هر كس او را دوست بدارد، و دشمن بدار هر كس او را دشمن بدارد؟ گفت: آرى.<ref>تاريخ مدينة دمشق: ج ۴۵ ص ۴۵. المستدرک على الصحيحين (حاكم نيشابورى): ج ۳ ص ۱۲۶.</ref> | ||
'''پنج.''' ميمون راوى مى گويد: يكى براى من از زيد نقل كرد كه رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود: خدايا دوست بدار هر كس على عليه السلام را دوست دارد، و دشمن بدار هر كس او را دشمن بدارد. | |||
'''شش.''' امّ مجتبى علوى به ما خبر داد: بر ابراهيم بن منصور خوانده شد: ابوبكر بن مقرى نقل كرد: هدبة بن خالد، از حمّاد - يعنى ابن سلمه - از على بن (زيد)، از عدى بن ثابت، از براء نقل كرد: با رسول خدا صلى الله عليه و آله در [[حجةالوداع]] بوديم. وقتى به غدير خم رسيديم، زير دو درخت را براى رسول خدا صلى الله عليه و آله جارو كردند، و در ميان مردم ندا داده شد براى نماز جمع شوند. رسول خدا صلى الله عليه و آله على عليه السلام را فراخواند و دست او را گرفت و او را از جانب راست خويش بلند كرد و فرمود: آيا از هر مؤمنى شايستهتر و اولى از خود وى نيستم؟ گفتند: آرى. و در يكى از دو حديث آمده: آيا همسرانم امّ المؤمنين نيستند؟ - . پس اين (يعنى حضرت على عليه السلام) دوستدار كسى است كه من دوستارش هستم و مولاى شخصى است كه من مولايش هستم. خدايا، هر كس وى را دوست بدارد دوست بدار، و هر كس او را دشمن بدارد دشمنش باش.<ref>مسند ابى يعلى: ج ۱ ص ۲۵۷. مجمع الزوائد: ج ۹ ص ۱۰۵. سيوطى در تاريخ الخلفاء: ص ۱۶۹ مى نويسد: حديث را اينان نقل كرده اند: احمد از على و ابوايّوب انصارى، زيد بن ارقم، عمرو ذىمر، ابويعلى از ابوهريره، طبرانى از ابن عمر، مالک بن حويرث، حبشى بن جناده، جرير، سعد بن ابى وقّاص، ابوسعيد خُدرى، انس، بزاز از ابن عباس، عماره و بريده. در اكثر روايات اين عبارت اضافه هست: خدايا، هر كس او را دوست دارد دوست بدار، و هر كس با وى دشمن باشد دشمنش باش. احمد از ابى طفيل آورده است: سال ۳۵ هجرى امام على عليه السلام مردمان را در ميدان كوفه گرد آورد. سپس به آنان فرمود: هر مسلمانى را كه شنيد رسول خدا صلى الله عليه و آله روز غدير خم آن حديث را فرمود، به خدا سوگند مى دهم برخيزد. سى نفر برخاستند و شهادت دادند كه رسول الله صلى الله عليه و آله فرمود: هر كس مولايش هستم، على عليه السلام مولايش هست. خدايا، هر كس دوستش دارد دوستش بدار، و هر كس دشمنش باشد دشمنش باش!</ref> | |||
'''هفت.''' ابوالقاسم سمرقندى، از ابوالحسن بن نقور و ابوالقاسم بن بسرى و ابومحمد احمد بن على بن حسن بن ابى عثمان، از ابوالحسن احمد بن محمد بن قاسم بن موسى بن قاسم بن صلت، از ابوبكر احمد بن عبدالله (نحاس) دوست ابى صخره نقل مى كنند كه املا كرد، از محمد بن زنجويه، از حميدى، از يعقوب بن جعفر بن ابى كثير مدنى، از مجاهر بن مسمار، از ابن ابى نقور، از عايشه دختر سعد، از سعد: | |||
همراه رسول خدا صلى الله عليه و آله در راه مكه بوديم كه بدان سو مى رفت. وقتى به غدير خم رسيد - كه در منطقه خُمّ است - مردم توقف كردند. كسانى كه رفته بودند بازگشتند و كسانى كه عقب مانده بودند رسيدند. | |||
وقتى مردم گرد آمدند، رسول خدا فرمود: اى مردم! آيا فرمان هاى خدا را به شما رساندم؟ گفتند: آرى. فرمود: خدايا شاهد باش. دوباره فرمود: مردم، آيا فرمان خدا را به شما ابلاغ كردم؟ گفتند: آرى. فرمود: خدايا، گواه باش. بار سوم پرسيد: مردم، چه كسى ولىّ (سرپرست) شماست؟ سه بار گفتند: خدا و رسولش. سپس دست على بن ابى طالب عليه السلام را گرفت و برخيزاند. | |||
ابن نقور مى افزايد: سپس فرمود: هر كس خدا و رسولش صلى الله عليه و آله ولىّ او است، پس اين نيز ولى او است. خدايا، هر كس وى را دوست بدارد دوست بدار، و هر كس با وى دشمن باشد دشمنش باش.<ref>تاريخ مدينة دمشق: ج ۴۵ ص ۱۶۹. العقد الثمين فى تاريخ البلد الامين (مكى، م ۸۳۲ قه): ج ۵ ص ۲۷۱. بهجة النفوس و الاسرار فى تاريخ دار هجرة النبى المختار صلى الله عليه و آله (مرجانى، م ۷۷۰ ق): ج ۲ ص ۱۰۰۹.</ref> | |||
'''هشت.''' ابن عساكر نيز به سند خود از سهم بن حصين اسدى نقل مى كند: من و عبدالله بن علقمه به مكه آمديم، روزگارى عبدالله علقمه به على عليه السلام ناسزا مى گفت. به ابوسعيد خدرى گفتم: در اين باره حديثى دارى؟ مقصودم سخن از عهد و زمان پيشين بود. گفت: آرى. اگر برايت نقل كردم، در اين باره از مهاجرين و انصار و قريش بپرس. رسول الله صلى الله عليه و آله روز غدير خم برخاست و فرمان خدا را ابلاغ كرد و فرمود: اى مردم! آيا از مؤمنان به خودشان سزاوارتر نيستم؟ عبدالله بن علقمه پرسيد: آيا اين را از رسول الله صلى الله عليه و آله شنيدى؟ ابوسعيد گفت: آرى، و به گوش و سينه اش اشاره كرد و گفت: با دو گوشم شنيدم و به دلم سپردم.<ref>تاريخ مدينة دمشق: ج ۴۵ ص ۱۷۳.</ref> | |||
'''نه.''' ابوهريره مى گويد: هر كس روز هجدهم ذى حجه را [[روزه]] بگيرد، پاداش روزه شصت ماه برايش نوشته مى شود. كه روز غدير خم است؛ وقتى كه پيامبر صلى الله عليه و آله دست على بن ابى طالب عليه السلام را گرفت.<ref>تاريخ مدينة دمشق: ج ۴۵ ص ۱۷۶.</ref> | |||
[[ابن کثیر]] در «البداية» به نقل از ابوهريره افزون بر مطلب فوق آورده است: پس خدا اين آيه را نازل كرد: «اليوم اكملت لكم دينكم و اتممت عليكم نعمتى».<ref>البداية و النهاية: ج ۵ ص ۲۰۳.</ref> | |||
'''ده.''' جرير بن عبدالله بجلى<ref>سال ۵۴ درگذشت. سير اعلام النبلاء: ج ۲ ص ۵۳۶ .</ref>: رسول الله صلى الله عليه و آله با دست بر بازوى على عليه السلام زد و او را برخيزاند، كه بازويش كشيده شد. پس دستانش را گرفت و فرمود:... .<ref>تاريخ مدينة دمشق: ج ۴۵ ص ۱۷۹.</ref> | |||
'''يازده.''' ابوسعيد خدرى: وقتى رسول الله صلى الله عليه و آله على عليه السلام را در غدير منصوب فرمود... .<ref>تاريخ مدينة دمشق: ج ۴۵ ص ۱۷۹.</ref> | |||
'''دوازده.''' عبدالله: ديدم پيامبر صلى الله عليه و آله دست على عليه السلام را گرفت... .<ref>تاريخ مدينة دمشق: ج ۴۵ ص ۱۷۹. انساب الاشراف: ج ۲ ص ۳۵۶ آورده است: اسحاق از عبدالله بن جعفر، از سعد بن اسحاق، از اسحاق بن ابى حبيب، از ابوهريره آورده است: در غدير به رسول الله صلى الله عليه و آله نگريستم كه ايستاده سخنرانى مى كرد و على عليه السلام كنارش بود. دستش را گرفت و برخيزاند و فرمود: هر كس مولايش هستم اين مولايش است.</ref> | |||
اين بود شمارى از نصوص و متونى كه تصريح دارد پيامبر مكرم اسلام صلى الله عليه وآله دست امام اميرمؤمنين على بن ابى طالب عليه السلام را در غدير گرفت. با ملاحظه اينها، آيا مجالى هست بگوييم على عليه السلام در يمن بود و در غدير خم حاضر نبوده است؟ واقعاً علت اين كينه ها در حق امام اميرمؤمنان عليه السلام و سرور اوصيا و صاحب ولايت كبرى پس از پيامبر صلى الله عليه و آله چيست؟! | |||
'''۳. قربانى اميرالمؤمنين عليه السلام همراه پيامبر صلى الله عليه و آله در حجةالوداع''' | |||
براى اثبات اينكه امام اميرمؤمنان عليه السلام از يمن بازگشت و در مكه مكرمه به پيامبر صلى الله عليه و آله پيوست، نصوص بسيارى است كه صراحت دارد امام فرمود: اهللتُ باهلال النبى صلى الله عليه و آله: همان كه پيامبر صلى الله عليه و آله قربانى كرد، قربانى نمودم. | |||
رويانى رازى (م ۳۰۷ ق) در «مسند الصحابة» به سند متصل از براء نقل كرده است: | |||
هنگامى كه رسول الله صلى الله عليه و آله على بن ابى طالب عليه السلام را بر يمن فرمانروا كرد همراهش بودم، و همراهش بر بعضى غنائم دست يافتم. وقتى خدمت پيامبر صلى الله عليه و آله رسيد، حضرت على عليه السلام عرض كرد: ديدم فاطمه عليها السلام خانه را با مواد خوشبوكننده خوشبو كرده است.<ref>در روايت «نضحت» دارد؛ يعنى خانه را خوشبو كرد. النهاية: ج ۵ ص ۷۰.</ref> بدين سبب از كنار خانه گذر كردم (چون حاجى نبايد در حال احرام خوشبو كننده استفاده كند). فاطمه عليها السلام پرسيد: چه دارى؟ | |||
رسول الله صلى الله عليه و آله به اصحابش دستور داد و مُحلّ شدند (از احرام در آمدند). پاسخ دادم: با همان كه پيامبر صلى الله عليه و آله قربانى كرد، قربانى مى كنم. پس خدمت پيامبر صلى الله عليه و آله رسيدم و رسول الله صلى الله عليه و آله به من فرمود: چه كردى؟ عرض كردم: با قربانى شما حج را به پايان رساندم. پس قربانى آورده و روى آنها علامت گذاردم. | |||
پيامبر صلى الله عليه و آله به يارانش فرمود: اگر سال آينده به حج آيم (چنان كه امسال ميسر گشت)، همان كارى را مى كنم كه اصحاب كردند. اما قربانى كرده و روى آنها علامت گذارده ام. به من فرمود: ۶۷ - يا ۶۶ - شتر قربانى كن. براى خود ۳۳ - يا ۳۴ - تا را نگهدار. از هر قربانى برايم مقدارى نگهدار.<ref>مسند رويانى: ص ۱۳۱ ح ۳۰۶. سنن ابى داوود: المناسک باب ۲۴. «بُدُن» جمع «بُدنة» كه به شتر و ماده شتر و گاو قربانى مى گويند. به شتر نر بيشتر شبيه است. بدنه مى گويند چون بزرگ و تنومند است. النهاية: ج ۲ ص ۱۰۸.</ref> | |||
طبرانى به سند خويش به نقل از مروان اصغر، از انس ابن مالک مى گويد: وقتى على بن ابى طالب عليه السلام از يمن آمد، پيامبر صلى الله عليه و آله به او فرمود: با چه قربانى كردى؟ عرض كرد: با قربانى (شما اى) پيامبر. پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود: اگر همراهم قربانى نبود، مُحِلّ مى شدم<ref>المعجم الاوسط: ج ۴ ص ۳۳۲ ش ۶/۴۷ . صحيح بخارى: ج ۳ ص ۴۸۶ ح ۱۵۵۸ كتاب الحج. صحيح مسلم: ج ۲ ص ۹۱۴ ح ۲۱۳.</ref> | |||
چنانچه مى بينيم اين احاديث نيز دلالت دارد كه در [[حجةالوداع]] امام حضور داشت و همراه پيامبر صلى الله عليه و آله قربانى كرد. پس در غدير نيز بود. | |||
'''۴. حضور اميرالمؤمنين عليه السلام در منى در حجةالوداع''' | |||
ابن سيدالناس در «السيرة النبوية» وقتى به چگونگى قربانى كردن پيامبر صلى الله عليه و آله اشاره مى كند، مى نويسد: على عليه السلام جزو اهل صفّه بود. سپس رسول الله صلى الله عليه و آله به قربانگاه در منى رو كرد و ۳۳ شتر قربانى نمود. بعد به على عليه السلام دستور داد هر چقدر باقى مانده بود قربانى كرد. از جمله قربانى هايى كه على عليه السلام از يمن آورد. همچنين آنچه پيامبر صلى الله عليه و آله از مدينه آورده بود؛ كه تمامى صد شتر مى شدند. | |||
حلبى شافعى مى نويسد: از ابنعباس نقل است: رسول الله صلى الله عليه و آله در حجةالوداع صد قربانى همراه آورد. سى تا از آنها را قربانى كرد، سپس به على عليه السلام دستور داد هر چه باقى مانده بود قربانى نمود. به او فرمود: گوشت و پوست و جهازشان را بين مردم تقسيم كند. وقتى رسول الله صلى الله عليه و آله به محلى بين مكه و [[مدینه]] رسيد و سپس به غدير خم (نزديک رابغ) رسيد، صحابه را گرد آورد و براى آنها سخنرانى كرد و در آن فضل على عليه السلام را بيان فرمود. | |||
حلبى شافعى | |||