۲۱٬۹۷۲
ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش |
(اتمام عنوان جندب بن جناده غفاری (ابوذر)) |
||
خط ۱۰۴: | خط ۱۰۴: | ||
يكى از [[صحابه]] كه [[حدیث غدیر]] را نقل كرده جندب بن جناده غفارى، ابوذر (م ۳۱ ق) است. [[ابن عقده]] در «[[حدیث الولایة]]» و جعابى در «نخب المناقب» و در «فرائد السمطين» و خطيب خوارزمى در مقتل خود و شمس الدين جزرى شافعى در «اسنى المطالب»، همگى حديث غدير را از ابوذر نقل كرده اند.<ref>فرائد السمطين: باب ۵۸ . اسنى المطالب: ص ۴.</ref> | يكى از [[صحابه]] كه [[حدیث غدیر]] را نقل كرده جندب بن جناده غفارى، ابوذر (م ۳۱ ق) است. [[ابن عقده]] در «[[حدیث الولایة]]» و جعابى در «نخب المناقب» و در «فرائد السمطين» و خطيب خوارزمى در مقتل خود و شمس الدين جزرى شافعى در «اسنى المطالب»، همگى حديث غدير را از ابوذر نقل كرده اند.<ref>فرائد السمطين: باب ۵۸ . اسنى المطالب: ص ۴.</ref> | ||
== شهادت ابوذر براى غدير<ref>اولين ميراث مكتوب درباره غدير: ص ۱۹.</ref> == | |||
اميرالمؤمنين عليه السلام در زمان عثمان اتمام حجتى در [[مسجد]] داشتند و از جمله به غدير استناد فرمودند. | |||
در آنجا [[زید بن ارقم انصاری|زید بن ارقم]] و [[براء بن عازب انصاری|براء بن عازب]] و ابوذر و [[مقداد بن عمرو کندی|مقداد]] و [[عمار بن یاسر عنسی (ابوالیقظان)|عمار]] گفتند: ما شهادت مى دهيم كه سخن پيامبر صلى الله عليه و آله را به ياد داريم كه بر [[سخنرانی|منبر]] ايستاده بود و تو در كنار او بودى و مى فرمود: | |||
اى مردم، خداوند به من دستور داده كه معرفى كنم امام شما را و آن كه بعد از من در ميان شما قائم خواهد بود، و وصى خود و جانشينم را، و آن كسى كه خداوند در كتابش اطاعت او را بر مؤمنين واجب كرده و اطاعت او را قرين اطاعت خود و من نموده، و شما را در [[قرآن]] به ولايت او دستور داده است. من براى معاف شدن در اين باره - از ترس اهل نفاق و تكذيبشان - به پروردگارم مراجعه كردم، ولى مرا ترسانيد كه بايد اين رسالت را برسانم و گرنه مرا [[عذاب]] مى كند. | |||
اى مردم، خداوند در كتابش شما را به نماز امر كرده و من آن را برايتان بيان نمودم، و به [[زکات]] و [[روزه]] و حج دستور داده كه آن را هم براى شما بيان و [[تفسیر]] نمودم، و به ولايت دستور داده و من شما را شاهد مى گيرم كه ولايت مخصوص اين شخص است - و حضرت دست مبارک را بر على بن ابى طالب عليه السلام قرار دادند - و سپس براى دو پسرش بعد از او، و سپس براى اوصياء از فرزندانشان بعد از آن هاست. آنان از قرآن جدا نمى شوند و قرآن از آنان جدا نم ىشود تا بر سر حوضم بر من وارد شوند. | |||
اى مردم، پناه و امامتان بعد از خودم و ولىّ و هدايت كننده شما را برايتان بيان كردم و او برادرم على بن ابى طالب است و او در ميان شما به منزله من در ميان شماست. دين خود را از او پيروى كنيد و در همه امورتان از او [[اطاعت]] نماييد، زيرا آنچه خداوند از علم و حكمتش به من آموخته نزد اوست. از او بپرسيد و از او و جانشينانش بعد از او بياموزيد. به آنان چيزى ياد ندهيد و بر آنان پيشى نگيريد و از ايشان عقب نمانيد كه آنان با حق و حق با آنان است. نه ايشان از حق جدا مى شوند و نه حق از ايشان جدا مى شود. | |||
زيد بن ارقم و بقيه پس از اين شهادت نشستند.<ref>كتاب سليم: ح ۱۱.</ref> | |||
== شهادت ابوذر بر عليه منافقين<ref>واقعه قرآنى غدير: ص ۱۲۲. اسرار غدير: ص ۸۲ .</ref> == | |||
پس از [[بیعت]] در غدير، [[معاویة بن ابی سفیان|معاویه]] و [[مغیرة بن شعبه]] و [[ابوموسی اشعری]] در كنار ديگر [[منافقین]] از اين همه شكست در توطئه هايشان سخت كلافه شده بودند، و در حالى كه از خيمه بيعت بيرون مى آمدند غرغر كنان زير لب سخنانى مى گفتند.<ref>عوالم العلوم: ج ۳/۱۵ ص ۲۷۷،۹۷. بحار الانوار: ج ۳۰ ص ۳۱۵ و ج ۳۳ ص ۱۶۳ و ج ۳۷ ص ۱۹۴،۱۶۱.</ref> | |||
معاويه با تكبر و تبختر و غضب آلود، در حالى كه دست راستش را بر دوش ابوموسى اشعرى و دست چپش را بر دوش مغيرة بن شعبه گذاشته بود، به راه افتاد و اين گفته را در آن حال تكرار مى كرد: «هرگز محمد را بر گفته اش تصديق نمى كنيم و به ولايت على اقرار نخواهيم كرد». | |||
ابوذر و حذيفه شاهد اين حالت آنان بودند، و خبر اين كارشان فوراً به پيامبر صلى الله عليه و آله رسيد. همزمان آيات ۳۱ تا ۳۵ سوره قيامت درباره معاويه نازل شد: «فَلا صَدَّقَ وَ لا صَلّى، وَ لكِنْ كَذَّبَ وَ تَوَلّى، ثُمَّ ذَهَبَ اِلى اَهْلِهِ يَتَمَطّى، اَوْلى لَكَ فَاَوْلى، ثُمَّ اَوْلى لَكَ فَاَوْلى»: «نه تصديق كرد و نه سر تسليم فرود آورد، ولى [[تکذیب]] نمود و روى گردانيد، و سپس با تكبر به سوى دوستانش رفت. [[عذاب]] بر تو سزاوار و سزاوارتر است. بار ديگر عذاب بر تو سزاوار و سزاوارتر است». | |||
در آن لحظات حساس پيامبر صلى الله عليه و آله درباره معاويه سه تصميم در نظر گرفت: يكى اينكه بر فراز [[سخنرانی|منبر]] رود و باطن او را به مردم معرفى كند و خباثت او را به همه بشناساند. دوم اينكه بر فراز منبر [[برائت]] و بيزارى خود را از معاويه اعلام فرمايد. سوم اينكه دستور قتل او را صادر نمايد. | |||
اما بار ديگر وحى الهى - به خاطر مهلتى كه به ظالمين داده شده - نازل شد و آيه ۱۶ سوره قيامت را آورد: «لا تُحَرِّكْ بِهِ لِسانَكَ لِتَعْجَلَ بِهِ»: «درباره او زبانت را به سخنى باز مكن كه درباره او عجله كرده باشى»، حكايت از آنكه هنوز از مهلت او مانده است. اين بود كه پيامبر صلى الله عليه و آله سكوت كرد و درباره او چيزى نفرمود.<ref>عوالم العلوم: ج ۳/۱۵ ص ۱۲۵،۹۷،۹۶.</ref> | |||
== نظر منافقين در مورد ابوذر<ref>واقعه قرآنى غدير: ص ۱۷۶ - ۱۸۲.</ref> == | |||
با ديدن معجزات اميرالمؤمنين عليه السلام پس از غدير و در [[مدینه]]، قلوب [[منافقین]] مرض بيشترى يافت، گذشته از مرض حسدى كه نسبت به پيامبر صلى الله عليه و آله و على عليه السلام داشتند. در اين باره خداوند آيات ۱۰ الى ۱۵ سوره بقره را نازل كرد: «فى قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ». | |||
تا آنجا كه خداوند مى فرمايد: «وَ اِذا قيلَ لَهُمْ آمَنُوا كَما آمَنَ النّاسُ قالُوا اَنُؤْمِنُ كَما آمَنَ السُّفَهاءُ، اَلا اِنَّهُمْ هُمُ السَّفَهاءُ وَ لكِنْ لا يَعْلَمُونَ»: «و هنگامى كه به آنان گفته مى شود شما هم مانند بقيه مردم [[ایمان]] آوريد، مى گويند: آيا مانند سفيهان ايمان بياوريم؟ بدانيد كه آنان سفيهانند ولى خودشان نمى دانند». | |||
اين آيه درباره اين است كه برگزيدگان مؤمنين مانند سلمان و مقداد و ابوذر و عمار به اين بيعت شكنان مى گويند: ايمان آوريد به پيامبر و به على كه او را جاى خود قرار داده، و مقام خود را به او داده، و در همه مصالح دين و دنيا او را ضابطه قرار داده است. شما هم مانند مردم ايمان به اين پيامبر آوريد و در ظاهر و باطن تسليم اين امام شويد. | |||
آنان به اين مؤمنين پاسخى نمى دهند، زيرا جرأت ندارند جواب واقعى را به آنان بگويند. ولى به منافقينى كه نزد آنان مى آيند و مورد اعتمادشان هستند و همچنين به مؤمنين مستضعفى كه از كتمان آن مطمئن هستند مى گويند: «اَنُؤْمِنُ كَما آمَنَ السُّفَهاءُ»: «آيا ما هم مانند سفيهان ايمان بياوريم»، و منظورشان از سفيهان سلمان و اصحاب او هستند كه در پيشگاه على عليه السلام محبت خالصانه و اطاعت محض را تقديم نموده اند، و ولايت دوستان على و دشمنى با او را علنى ساخته اند. | |||
اينان را از آن جهت «سفهاء» مى دانند كه در برابر دشمنان محمد روش تندى دارند، و هنگامى كه امر او مضمحل شود دشمنانش آنان را نابود مى كنند، و ساير سردمداران و مخالفين محمد نيز آنان را هلاک مى نمايند. | |||
«اَلا اِنَّهُمْ هُمُ السُّفَهاءُ»: «بدانيد كه خودشان سفيهانند» و عقل و نظرشان پست است، چرا كه در مسئله پيامبر صلى الله عليه و آله آن گونه كه بايد توجه نكرده اند تا به نبوت او معرفت پيدا كنند و صحت ضابطه قرار دادن على عليه السلام را در امر دين و دنيا دريابند. | |||
اينان با دقت نكردن در اتمام حجت هاى خدا جاهل مانده اند، و از پيامبر صلى الله عليه و آله و يارانش و همچنين از مخالفينشان مى ترسند، چرا كه در امان نيستند كه كدامشان غالب مى شود، و مى ترسند كه مبادا همراه آنان هلاک شوند. بنابراين آنان سفيهند به دليل اينكه با نفاقشان نه محبت پيامبر صلى الله عليه و آله و مؤمنين و نه محبت يهود و ساير كافرين براى آنان قابل تحقق است! | |||
الى آخر آيات.<ref>بحار الانوار: ج ۶ ص ۳۰ و ج ۳۰ ص ۲۲۳ - ۲۶۶ و ج ۳۷ ص ۱۴۲ - ۱۴۸. عوالم العلوم: ج ۳/۱۵ ص ۱۵۴ - ۱۶۱.</ref> | |||
براى توضيح بيشتر مراجعه شود به عنوان: [[منافقین]] / قلوب مريض. | |||
== پانویس == | |||