۲۲٬۹۸۰
ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش |
بدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۸۵: | خط ۸۵: | ||
== انتصاب در مكه<ref>واقعه قرآنى غدير: ص ۲۱.</ref> == | == انتصاب در مكه<ref>واقعه قرآنى غدير: ص ۲۱.</ref> == | ||
در مسئله خلافت و امامت آنچه وجه تمايز اصلى بين شيعه و | در مسئله [[خلافت]] و [[امامت]] آنچه وجه تمايز اصلى بين شيعه و [[اهل سنت]] است اينكه شيعه خلافت و امامت را فقط با نصب از جانب خداوند و ابلاغ رسول مى داند، و اهل سنت با انتخاب مردم و اجماع امت. شيعه براى اثبات مدعاى خود ادله و موارد متعددى دارد، و اينكه پيامبرصلى الله عليه وآله در طول عمر خود بارها به اين حقيقت دينى اشاره كرد. از جمله: | ||
پيامبر صلى الله عليه و آله حركت از مكه را يک روز زودتر از آغاز اعمال حج اعلام كرد؛ و مسير حركت حجاج به سوى عرفات را از مِنا قرار داد تا با توقفى كوتاه در مِنا خيمه ها را برپا نمايند و لوازم استراحت و آذوقه را آماده كنند تا پس از بازگشت از عرفات و مشعر محل اسكان حاجيان براى توقف سه روزه در آنجا مهيا باشد. | |||
چهار روز از ورود به مكه مى گذشت و روز هشتم ذى الحجة فرا رسيده بود. پيامبر صلى الله عليه و آله دستور داد كسانى كه قربانى همراه خود آورده اند در همه مراحل مناسک حج از عرفه و مشعر و بعد از آن آنها را همراه خود ببرند تا به قربانگاه برسند.<ref>دعائم الاسلام: ج ۱ ص ۳۲۸. مستدرك الوسائل: ج ۱ ص ۹۴.</ref> | |||
چهار روز از ورود به مكه | |||
همچنين به كسانى كه از احرام اول به عنوان عمره بيرون آمده بودند، دستور داد تا از خود مكه به نيت حج احرام ببندند. | همچنين به كسانى كه از احرام اول به عنوان عمره بيرون آمده بودند، دستور داد تا از خود مكه به نيت حج احرام ببندند. | ||
مقارن شروع حج، با دو آيه از سوى خداوند به پيامبر صلى الله عليه و آله اعلام شد كه با پايان اين آخرين واجب الهى، برنامه اعلان ولايت و منصوب نمودن على عليه السلام آغاز مى شود. اين دستور با آيه ۷ - ۸ سوره انشراح نازل شد: «فَاِذا فَرَغْتَ فَانْصَبْ؛ وَ اِلى رَبِّكَ فَارْغَبْ». | |||
البته درباره قرائت كلمه «فانصَِب» در اين آيه با كسره يا فتحه در قرائت ها اختلاف است و بحث مفصلى در كتب تفسير وجود دارد. آنچه در روايات اهل بيت عليهم السلام رسيده معناى فوق را تأكيد مى كند. در اين باره به تفاسير مراجعه شود.<ref>تفسير قرطبى: ج ۲۰ ص ۱۰۹. شواهد التنزيل: ج ۲ ص ۴۵۱. بحار الانوار: ج ۳۶ ص ۱۳۸،۱۳۳ و ج ۳۸ ص ۱۴۲. مناقب ابن شهرآشوب: ج ۲ ص ۲۲۶. شرح الاخبار: ج ۱ ص ۲۴۵. تأويل الآيات: ج ۲ ص ۸۱۲ .</ref> | |||
البته درباره قرائت كلمه | |||
و چنين تفسير شد كه «هرگاه از بيان همه واجبات - كه آخرين آنها حج است فراغت يافتى على عليه السلام را منصوب كن و براى حركت به سوى پروردگارت آماده باش».<ref>بحار الانوار: ج ۳۶ ص ۱۳۳. تفسير القمى: ج ۲ ص ۴۲۸.</ref> | |||
== بهترين مولى با انتصاب<ref>اسرار غدير: ص ۲۰۱.</ref> == | |||
چقدر بايد مسلمانان، بلكه همه انسانها از پروردگار خود تشكر كنند كه اينچنين درهاى رحمت بيكران خويش را به سوى مردم گشوده است و انوار قدسيه چهارده معصوم پاک عليهم السلام را از آن عالم نورانى به صورت بشر آورده و به عنوان نمايندگان خود معرفى كرده است و با اين نعمت بزرگ منّتى عظيم بر همه بشر گذارده است. | |||
خدا را سپاس كه به ما اجازه نداد خودمان صاحب اختيارى تعيين كنيم تا دچار هزاران اشتباه بشويم، و در انتخاب خود هم انسان هاى عادى را به عنوان مولاى ما تعيين نكرده، بلكه كسانى را منصوب فرموده كه بهترين هاى تمام عالم اند، چنان كه خود حضرت در متن خطبه مى فرمايد: «پيامبرتان بهترين پيامبران، و وصىّ شما بهترين جانشين، و فرزندان او بهترين جانشينان اند». | |||
== پيامبر صلى الله عليه و آله و انتصاب<ref>ژرفاى غدير: ص ۷۱.</ref> == | |||
نصب فرمانروا از طرف حاكم اصلى در هر شهرى مى تواند شاهد خوبى در مسئله [[امامت]] به تنصيص باشد. چگونه است كه يک حاكم نمىتواند مردم هر شهرى را به حال خود رها كند تا به قوانين عمل كنند اگر چه مردم آن شهر مردمان خوبى باشند؟ پيامبر صلى الله عليه و آله هم به مسلمانان نمى تواند آنچنان اطمينانى داشته باشد كه خود به قوانين اسلام عمل كنند تا چه رسد به اينكه خليفه تعيين كنند! | |||
به عبارت ديگر: اگر مسئله اين است كه مردم خود مى توانند در كارى حضور و دخالت داشته باشند پس بهتر از هر چيز همان است كه به [[اسلام]] عمل كنند، و اصلاً تعيين خليفه لزومى ندارد؛ و اگر مردم آنقدر خوب نيستند كه خودشان به دستورات اسلام عمل كنند چگونه در اعظم امور اسلام كه تعيين خليفه است مىتوانند با سلامت كامل عمل كنند و شخص مناسب را انتخاب كنند؟! | |||
به تعبير ديگر فرضاً خود حضرت خليفه تعيين نكرده بود و شورا بودن را هم نگفته بود، پس گويا مىخواسته بگويد: همان طور كه من به فكر خلافت نبوده ام شما هم به اين فكر نباشيد. چطور شد يک عده كاسه از آش داغتر به فكر خلافت افتادند و از قلب ناسوخته فرياد زدند كه اسلام بدون امير نمىشود، و فقط بر سر كيفيت و شخص آن اختلاف كردند و بالاخره به داد اسلام رسيدند!! | |||
وقتى مى گوييم: چگونه ممكن است پيامبر صلى الله عليه و آله اسلام را به حال خود رها كرده باشد دلسوزى ها كنار مى رود، ولى وقتى نوبت خليفه تعيين كردن خودشان مى رسد دلسوزى هاى شديد ديده مى شود!! | |||
== تعيين امام هرگز از دست بشر ساخته نيست!<ref>ژرفاى غدير: ص ۶۳ .</ref> == | |||
مقام نيابت و جانشينى پيامبر صلى الله عليه و آله مسئله بسيار خطيرى است؛ و تعيين چنان مقام مهمى هرگز از دست بشر ساخته نيست. اين مسئله در اولين جانشين حضرت اهميت ويژه اى دارد، چرا كه نشانگر مبناى امت است. اگر مسئله تعيين خليفه درباره خليفه پنجم يا دهم پيامبر صلى الله عليه و آله مورد اختلاف مى شد و يا مورد هجوم قرار مى گرفت پاسخ روشنى داشت، و دشمن نيز همين را فهميده بود. مسئله آغاز راه خلافت مهم بود كه اگر مسير تغيير مى كرد كار در مراحل بعدى بسيار آسان پيش مى رفت. | |||
آنان كه با اصل نبوت و فرامين پيامبر صلى الله عليه و آله مخالف بودند خوب مى فهميدند كه در صورت امكان بايد خود پيامبر صلى الله عليه و آله و فرامين آن حضرت را مورد حمله قرار دهند، و در صورت عدم امكان مرحله اول نوبت آن است كه در اولين فرصت بعد از رحلت پيامبر صلى الله عليه و آله و قبل از انعقاد اولين مورد از خلافت حقيقى آن حضرت اقدام خود را عملى كنند تا ريشه مطلب در اذهان عمومى محكم نشود و راه پيامبر صلى الله عليه و آله با مبانى و اصولش ادامه داده نشود. | |||
== ثمره انتصاب<ref>ژرفاى غدير: ص ۶۱ .</ref> == | |||
اگر گفته شود: اهل دسيسه بالاخره كار خود را كردند، چه پيامبر صلى الله عليه و آله مراسم غدير و نصب اميرالمؤمنين عليه السلام را به انجام مى رساند و چه نمى رساند. پس چه فايده اى در اين برنامه بود؟ اين سؤال را در دو مرحله مى توان پاسخ داد: | |||
'''۱. پاسخ هاى اجمالى''' | |||
سه پاسخ كوتاه و پرمحتوا براى اين سؤال گوشه اى از اسرار آن را روشن مى كند: | |||
'''اولاً:''' مكتب زير سؤال مىرفت كه چرا اينچنين ناقص رها شده است. | |||
'''ثانياً:''' غاصبين تا امروز محكوم اند، ولى در آن صورت حجتى مى يافتند كه بدان استناد كنند. | |||
'''ثالثاً:''' نسل هاى آينده اى كه در عددهاى ميليونى پيرو على عليه السلام هستند و خط غدير را دنبال كرده اند مرهون همان اتمام حجتند. | |||
'''۲. پاسخ تفصيلى''' | |||
اگر غدير نبود اشكال معكوس آغاز مى شد! به تعبير ديگر اگر پيامبر صلى الله عليه و آله وصى خود را تعيين نمى فرمود قطعاً مردم از اين طرف اشكال تراشى مى كردند كه چرا بايد پيامبرِ يک دين، جانشين خود را تعيين نكرده از دنيا برود! چه پيامبر صلى الله عليه و آله اصل مسئله نصب خليفه را در طول عمرش مهمل مى گذاشت و چه فقط مسئله غدير پيش نمىآمد، در هر دو صورت مردم اشكال فوق را مى نمودند؛ چرا كه مسئله خلافت آنقدر مهم است كه گذشته از اعلانات مكرر مى بايست در يک شرايط خاص و به صورت رسمى نيز انجام گيرد. | |||
ممكن بود اين نصب و تعيين در روزهاى آخر عمر پيامبر صلى الله عليه و آله و در حالى كه حضرت در بستر بيمارى بود انجام بگيرد، ولى در آن صورت هزاران بهانه به دست دشمن مى افتاد. يكى مى گفت: ما حاضر نبوديم! يكى مى گفت: ما نشنيديم! يكى مى گفت: إن الرجل ليهجر! يكى مى گفت: ما حاضر بوديم و كلام حضرت را هم شنيديم ولى بعضى عبارات را نشنيديم! يكى مى گفت: ما شنيديم ولى منظور حضرت چنين بود. | |||
پس بهترين صورتِ ممكن، همان بود كه در اجتماعى عظيم كه حاضرينِ آن، مسلمانانى از همه مللِ اسلامِ آن روز بودند و در اجتماعى كه همه يک جا حاضر بودند و در آن زمان بىنظير و در حد غير ممكن بود، و در مجلسى رسمى و با صورتى عمومى و با لواحقى مثل بيعت در حال صحت كامل پيامبر صلى الله عليه و آله اعلام شود، تا راه هر گونه دسيسه بسته باشد. | |||
== خطبه غدير و انتصاب<ref>اسرار غدير: ص ۲۰۴.</ref> == | |||
»امام« در خطبه غدير يعنى كسى كه جوابگوى جميع ما يحتاج بشر است، و اين قدرت از جانب خداوند به او اعطا شده است. از جمله مواردى كه براى تبيين آنچه به عنوان »امامت« در قالب امامتِ اميرالمؤمنينعليه السلام در خطبه غدير منظور شده حكومت و ولايتِ مطلق بر مردم به عنوان صاحب امر و واجب الاطاعة، كه اين تعابير به چشم مىخورد: اميرالمؤمنين، امام، ولىّ مردم در حدّ خدا و رسول، خليفه، وصى، مفروضالطاعة، نافذ الامر. | »امام« در خطبه غدير يعنى كسى كه جوابگوى جميع ما يحتاج بشر است، و اين قدرت از جانب خداوند به او اعطا شده است. از جمله مواردى كه براى تبيين آنچه به عنوان »امامت« در قالب امامتِ اميرالمؤمنينعليه السلام در خطبه غدير منظور شده حكومت و ولايتِ مطلق بر مردم به عنوان صاحب امر و واجب الاطاعة، كه اين تعابير به چشم مىخورد: اميرالمؤمنين، امام، ولىّ مردم در حدّ خدا و رسول، خليفه، وصى، مفروضالطاعة، نافذ الامر. | ||