پرش به محتوا

انتصاب: تفاوت میان نسخه‌ها

۱۶۲ بایت اضافه‌شده ،  ‏۶ آوریل ۲۰۲۲
بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۱۵۲: خط ۱۵۲:
او به امر خداوند با دشمنان مى‏جنگد.
او به امر خداوند با دشمنان مى‏جنگد.


آنچه عموم مردم از غدير و فرمايشات پيامبر اكرم‏صلى الله عليه وآله مى‏دانند فقط چند كلمه يا حداكثر چند جمله است در حالى كه در خطبه غدير نكات و دستورالعمل‏هاى بسيار مهم، و نيز رفع شبهه‏ها و ابهامات از زبان خاتم الانبياءصلى الله عليه وآله آمده است. به عنوان نمونه مسئله انتصاب يا انتخاب است:
آنچه عموم مردم از غدير و فرمايشات پيامبر اكرم ‏صلى الله عليه و آله مى‏ دانند فقط چند كلمه يا حداكثر چند جمله است در حالى كه در خطبه غدير نكات و دستورالعمل‏ هاى بسيار مهم، و نيز رفع شبهه ‏ها و ابهامات از زبان خاتم الانبياء صلى الله عليه وآله آمده است. به عنوان نمونه مسئله انتصاب يا انتخاب است:


اينكه امر امامت و ولايت امرى الهى بوده نه تصميم رسول‏خداصلى الله عليه وآله جزو مسلّمات مكتب شيعه است. از اين رو انتخاب امامان‏عليهم السلام فقط با دستور خداوند صورت پذيرفته و پيامبرصلى الله عليه وآله به امر پروردگار آنان را منصوب فرموده‏اند. هيچ كس حق انتخاب امام را نداشته و ندارد. تا به صورت فردى يا جمعى خليفه‏سازى كرده، و يا با سليقه و خواست خود امام انتخاب و تعيين كنند و به تخت بنشانند و از او براى رسيدن به مطامع ظالمانه خود استفاده ابزارى نمايند.
اينكه امر امامت و ولايت امرى الهى بوده نه تصميم رسول ‏خدا صلى الله عليه وآله جزو مسلّمات مكتب شيعه است. از اين رو انتخاب امامان‏ عليهم السلام فقط با دستور خداوند صورت پذيرفته و پيامبرصلى الله عليه وآله به امر پروردگار آنان را منصوب فرموده ‏اند. هيچ كس حق انتخاب امام را نداشته و ندارد. تا به صورت فردى يا جمعى خليفه‏ سازى كرده، و يا با سليقه و خواست خود امام انتخاب و تعيين كنند و به تخت بنشانند و از او براى رسيدن به مطامع ظالمانه خود استفاده ابزارى نمايند.


'''الف) امامان حق و پيشوايان باطل'''


الف. امامان حق و پيشوايان باطل
اگر دقت شود، در رواياتى كه از ائمه‏ عليهم السلام رسيده، «امامان» بر دو دسته تقسيم مى شوند: يک گروه ائمه «كفر» و گروه ديگر امامان و پيشوايان «حق» هستند.<ref>در اصول كافى بابى پيرامون ائمه جور و كفر آمده است. كتاب الحجة: باب ۸۵ .</ref> ائمه كفر همان امامانِ دست‏سازِ سياستمداران براى حكومت باطل بر مردم مى‏ باشند. همانگونه كه پس از شهادت پيامبر صلى الله عليه و آله به دست منافقان صورت پذيرفت. در حالى كه امام حق وجودى مقدس و با ويژگى‏ هاى خاص هستند، كه جز خداوند او را نمى‏ تواند انتخاب كند. چرا كه امام داراى خصوصياتى ويژه مى ‏باشد، كه بعضى از آنها از قبل از تولد و بعضى ديگر پس از تولد در او وجود دارد.


اگر دقت شود، در رواياتى كه از ائمه‏عليهم السلام رسيده، »امامان« بر دو دسته تقسيم مى‏شوند: يك گروه ائمه »كفر« و گروه ديگر امامان و پيشوايان »حق« هستند.××× 1 در اصول كافى بابى پيرامون ائمه جور و كفر آمده است. كتاب الحجة: باب 85 . ××× ائمه كفر همان امامانِ دست‏سازِ سياستمداران براى حكومت باطل بر مردم مى‏باشند. همانگونه كه پس از شهادت پيامبرصلى الله عليه وآله به دست منافقان صورت پذيرفت. در حالى كه امام حق وجودى مقدس و با ويژگى‏هاى خاص هستند، كه جز خداوند او را نمى‏تواند انتخاب كند. چرا كه امام داراى خصوصياتى ويژه مى‏باشد، كه بعضى از آنها از قبل از تولد و بعضى ديگر پس از تولد در او وجود دارد.
مقاماتى از اين دست ويژگى ‏ها كه به محض منصوب شدن به امامت، از جانب خداوند به او اعطا مى ‏شود. مواردى همچون «علم لدنّى». يا ويژگى ‏هاى ديگرى كه فقط خداوند بر آن عالم است، همانند «عصمت»؛ چرا كه هرگز نمى ‏شود عصمت يعنى پاكى و طهارت قبل و بعد از امامت -  را يک شورى و يا يک نفر تشخيص داده و فردى را به عنوان معصوم معرفى كند! چون در اين صورت بايد مُعَرِّف عالم به غيب باشد، و علم غيب را جز خداوند و آنان كه او از آگاهى ايشان به غيب راضى است نمى‏ دانند.


'''ب) مقام امامت'''


مقاماتى از اين دست ويژگى‏ها كه به محض منصوب شدن به امامت، از جانب خداوند به او اعطا مى‏شود. مواردى همچون »علم لدنّى« . يا ويژگى‏هاى ديگرى كه فقط خداوند بر آن عالم است، همانند »عصمت« ؛ چرا كه هرگز نمى‏شود عصمت‏يعنى پاكى و طهارت قبل و بعد از امامت -  را يك شورى و يا يك نفر تشخيص داده و فردى را به عنوان معصوم معرفى كند! چون در اين صورت بايد مُعَرِّف عالم به غيب باشد، و علم غيب را جز خداوند و آنان كه او از آگاهى ايشان به غيب راضى است نمى‏دانند.
عبدالعزيز بن مسلم، يكى از اصحاب امام على بن موسى الرضا عليه السلام مى‏گويد: من در زمانى كه حضرت ثامن‏ الحجج ‏عليه السلام در مرو بودند به مسجد جامع مَرو رفتم. وقتى وارد شدم، مردم را ديدم كه در گروه‏ هاى مختلف دور هم جمع شده و از اينكه امام كيست سخن مى ‏گويند و با يكديگر در اين مسئله اختلاف دارند. چون از مسجد بيرون آمدم خدمت على بن موسى الرضا عليه السلام رسيدم، و به ايشان از آنچه در مسجد مشاهده كرده بودم خبر دادم. حضرت لبخندى زدند و فرمودند:


اى عبدالعزيز، اين مردم نمى‏ دانند و به اشتباه افتاده ‏اند! در حالى كه خداوند پيش از شهادت رسولش‏ صلى الله عليه و آله تكليف را روشن كرد و دين را كامل فرمود. قرآن را با بيان همه نيازمندى‏ هاى مردم؛ از حلال و حرام و حدود و احكام و هر چيز ديگر كه به آن احتياج دارند نازل فرمود، و در روز غدير هم با تعيين امام و روشن كردن امر ولايت و خلافت دين خود را كامل كرد، و تا امروز همه چيز و تمام امور براى مردم به روشنى بيان شده و واضح است، و آنچه را كه بايد از دينشان بدانند فهميده ‏اند (مگر آنكه نخواسته باشند). رسول ‏خدا صلى الله عليه و آله راه حق و صحيح را براى مردم تبيين نموده و به آنان نشان داده، و على ‏عليه السلام را به عنوان امام برايشان منصوب فرموده است. پس هر كس در اين فكر باشد كه چيزى بيان نشده و دين كامل نگشته، كتاب خدا را ردّ كرده و آن كس كه كتاب خدا را ردّ كند كافر است.


ب. مقام امامت
اى عبدالعزيز، اين مردمى كه در امر امامت اختلاف كرده ‏اند و يا از تعيين امام سخن مى ‏گويند، آيا جايگاه و مقام امامت را مى‏ شناسند؟ و مى ‏دانند مقام امام در امت چه مقامى است، تا بتوانند خود امامى انتخاب و اختيار كنند؟


عبدالعزيز بن مسلم، يكى از اصحاب امام على بن موسى الرضاعليه السلام مى‏گويد: من در زمانى كه حضرت ثامن‏الحجج‏عليه السلام در مرو بودند به مسجد جامع مَرو رفتم. وقتى وارد شدم، مردم را ديدم كه در گروه‏هاى مختلف دور هم جمع شده و از اينكه امام كيست سخن مى‏گويند و با يكديگر در اين مسئله اختلاف دارند. چون از مسجد بيرون آمدم خدمت على بن موسى الرضاعليه السلام رسيدم، و به ايشان از آنچه در مسجد مشاهده كرده بودم خبر دادم. حضرت لبخندى زدند و فرمودند:
مقام و جايگاه امامت والاتر و شأن آن بزرگ‏تر و مكان و مقام آن بالاتر و دستيابى به آن مقام غير ممكن، و رسيدن به عمق عظمت آن دورتر از آن است كه مردم با عقل يا آراء خود بتوانند آن را شناخته و انتخاب نموده و به عنوان امام اختيار كنند! امامت مقامى است كه پس از اعطاى مقام نبوت و مرتبه خليلى و دوستىِ ابراهيم ‏عليه السلام به آن برترى و فضيلت يافت، و خداوند در مورد او و اين مقام والايش فرمود: «انى جاعلك للناس اماماً»: من تو را بر مردم امام قرار دادم... .<ref>الكافى: كتاب الحجة ب ۱۵ ح ۱.</ref>


پس اينكه ادعا شود «شورى» مى‏ تواند و يا حق انتخاب امام را دارد، ادعائى باطل و فريبنده و ترفندى براى حذف اين حق و حاكم كردنِ جريان باطل مى ‏باشد. امام بايد بر همه چيز آگاه باشد تا بتواند رهبرى خلق را عهده‏ دار شود. از اين رو نياز به علم الهى دارد كه همان علم لدّنى است، زيرا كسى كه به تمام ابعاد وجود انسان از نظر روحى و جسمى و نيز تمام زوايا و ابعاد دنيايى كه آدمى در آن زندگى مى‏ كند. همين طور ديگر مخلوقاتِ آفريده شده، كه به هر نحو با زندگى مادى و معنوى انسان مربوط اند.


اى عبدالعزيز، اين مردم نمى‏دانند و به اشتباه افتاده‏اند! در حالى كه خداوند پيش از شهادت رسولش‏صلى الله عليه وآله تكليف را روشن كرد و دين را كامل فرمود. قرآن را با بيان همه نيازمندى‏هاى مردم؛ از حلال و حرام و حدود و احكام و هر چيز ديگر كه به آن احتياج دارند نازل فرمود، و در روز غدير هم با تعيين امام و روشن كردن امر ولايت و خلافت دين خود را كامل كرد، و تا امروز همه چيز و تمام امور براى مردم به روشنى بيان شده و واضح است، و آنچه را كه بايد از دينشان بدانند فهميده‏اند )مگر آنكه نخواسته باشند( . رسول‏خداصلى الله عليه وآله راه حق و صحيح را براى مردم تبيين نموده و به آنان نشان داده، و على‏عليه السلام را به عنوان امام برايشان منصوب فرموده است. پس هر كس در اين فكر باشد كه چيزى بيان نشده و دين كامل نگشته، كتاب خدا را ردّ كرده و آن كس كه كتاب خدا را ردّ كند كافر است.
اگر ناآگاه باشد هرگز لياقت امامت و رهبرى را ندارد، چرا كه ناآگاه نمى ‏تواند ديگران را آگاه كند و كور نمى‏ تواند عصاكشِ كور ديگر شود. كسى كه ميخواهد انسان را براى ابديّت هدايت و رهبرى كند، بايد انسان، راه، هدف، ابزار و لوازم حركت را بشناسد تا بتواند «هادى» باشد، و قطعاً بايد معصوم باشد تا با خطا و يا براى مقاصد و مطامع شخصى آدميان را به بيراهه نبرد.


اگر فقط همين دو ويژگى «علم» و «عصمت» را براى امام در نظر بگيريم، كافى است كه بگوييم آنچه را كه رسول ‏اكرم‏ صلى الله عليه و آله از جانب خداوند در غدير انجام داده‏ اند دقيقاً در اين راستا بوده است. زيرا خودشان فرمودند: خداوند مرا به همه علوم آگاه فرمود، و من تمام علوم را به على ‏عليه السلام آموختم. همچنين اشاره به آيه تطهير فرمود، كه در شأن اهل‏ بيت ‏عليهم السلام نازل شده و آنان را از هرگونه رجس و پليدى دور دانسته و طاهر و مطهّر معرفى كرده است.


اى عبدالعزيز، اين مردمى كه در امر امامت اختلاف كرده‏اند و يا از تعيين امام سخن مى‏گويند، آيا جايگاه و مقام امامت را مى‏شناسند؟ و مى‏دانند مقام امام در امت چه مقامى است، تا بتوانند خود امامى انتخاب و اختيار كنند؟
'''ج) شورايى كه مشروعيت نداشت'''


با توجه به آنچه كه گفته شد، به بطلان و شيطانى بودن آنچه كه بعد از شهادت رسول‏ خدا صلى الله عليه و آله رخ داد پى‏ مى‏ بريم؛ در يک شوراى ساختگى در مقابل نصّ صريح رسول ‏خدا صلى الله عليه و آله اجتهاد كردند و با بهانه‏ هاى واهى امام بر حق را كنار زده و بدون داشتن كوچک ‏ترين ويژگى‏ هاى ذكر شده بر تخت حاكميت تكيه زدند و نعمت ولايت را تبديل به نقمت كردند.


مقام و جايگاه امامت والاتر و شأن آن بزرگ‏تر و مكان و مقام آن بالاتر و دستيابى به آن مقام غير ممكن، و رسيدن به عمق عظمت آن دورتر از آن است كه مردم با عقل يا آراء خود بتوانند آن را شناخته و انتخاب نموده و به عنوان امام اختيار كنند! امامت مقامى است كه پس از اعطاى مقام نبوت و مرتبه خليلى و دوستىِ ابراهيم‏عليه السلام به آن برترى و فضيلت يافت، و خداوند در مورد او و اين مقام والايش فرمود: »انى جاعلك للناس اماماً« : من تو را بر مردم امام قرار دادم... .××× 1 الكافى: كتاب الحجة ب 15 ح 1. ×××
'''د) توجيهى نا آگاهانه يا مغرضانه'''


بعضى در اين ماجرا -  آگاهانه يا ناخودآگاه -  قدم در كج راهه گذارده و به اصطلاح براى حلّ اختلاف -  كه فقط ظاهر قضيّه است و چيزى جز يک ترفند شيطانى نيست -  گفته ‏اند:


پس اينكه ادعا شود »شورى« مى‏تواند و يا حق انتخاب امام را دارد، ادعائى باطل و فريبنده و ترفندى براى حذف اين حق و حاكم كردنِ جريان باطل مى‏باشد. امام بايد بر همه چيز آگاه باشد تا بتواند رهبرى خلق را عهده‏دار شود. از اين رو نياز به علم الهى دارد كه همان علم لدّنى است، زيرا كسى كه به تمام ابعاد وجود انسان از نظر روحى و جسمى و نيز تمام زوايا و ابعاد دنيايى كه آدمى در آن زندگى مى‏كند. همين طور ديگر مخلوقاتِ آفريده شده، كه به هر نحو با زندگى مادى و معنوى انسان مربوط اند.
اينكه خداوند امامان را انتخاب فرموده و آنان توسط رسول‏ خدا صلى الله عليه و آله منصوب شده ‏اند كاملاً درست است و همه بايد بپذيرند، اما كار امام حكومت‏دارى و سياست نبوده و نيست. بلكه امام براى ارتقاء روح و معنويات مردم آمده تا آنان را هدايت معنوى و اخلاقى كند، و جز اين تكليفى ندارد. امر حكومت و سياست را مردم خود با خِرَد جمعى در شورى مشخص كرده و حاكم يا خليفه را انتخاب مى‏ كنند!


اين تفكر را -  با خوشبينانه ‏ترين برخورد -  بايد يک ساده ‏انديشى تلقّى كرد، زيرا اگر كسى حتى مختصر دقتى داشته باشد، به بى‏ارزش بودن يا سياسى بودن اين فرضيه پى مى‏ برد!


اگر ناآگاه باشد هرگز لياقت امامت و رهبرى را ندارد، چرا كه ناآگاه نمى‏تواند ديگران را آگاه كند و كور نمى‏تواند عصاكشِ كور ديگر شود. كسى كه ميخواهد انسان را براى ابديّت هدايت و رهبرى كند، بايد انسان، راه، هدف، ابزار و لوازم حركت را بشناسد تا بتواند »هادى« باشد، و قطعاً بايد معصوم باشد تا با خطا و يا براى مقاصد و مطامع شخصى آدميان را به بيراهه نبرد.
مگر مى ‏توان گفت در جامعه باتقواترين، داناترين، شجاع ‏ترين، عادل ‏ترين، سياستمدارترين و بالاخره كامل ‏ترين شخص وجود داشته باشد و كسى را كه هيچ يک از اين كمالات را ندارد بر مقدّرات مردم حاكم كرد؟! كدام عقل اين را مى ‏پذيرد؟ و كدام عاقل به چنين كسى رأى مثبت مى‏ دهد؟ مگر در انتخابات مردم به دنبال اعقل و اكمل نيستند؟ و آن را كه به نظر خود بهترين ميدانند انتخاب نمى ‏كنند؟ چگونه مى‏ شود در مقابل رأى و انتخاب شورايى تسليم شد كه عالم‏ ترين و باتقواترين و عادل‏ ترينِ مردم حتى در آن عضويت هم نداشت؟ اين چه انتخابى است؟!


بگذريم از اينكه در مقابل اراده و رأى خداوند رأى مردم باطل است. اگر خداوند چيزى را حلال يا حرام كند يا تحقّق و عدم تحقّق چيزى را اراده فرمايد بندگان او حق تغيير ندارند، چرا كه خالق به مصلحت مخلوق خود آگاه‏تر است؛ مخلوق اشتباه و خطا دارد چون عالم بر همه امور نيست. اما خالق، چون صاحب علم مطلق است خطا نمى‏كند. آن را كه مردم انتخاب مى ‏كنند، چون نيازمند است به جلب منافع خود مى ‏انديشد، گر چه به ديگران ظلم شود. اما خالق چون بى‏نياز است، فقط منافع مخلوق را اراده مى‏كند. پس بندگان خدا نمى‏ توانند در عرض اراده خداوند تصميمى بگيرند يا رأى دهند، جز تصميم باطل و رأى ناحق! همانگونه كه پس از شهادت پيامبر اكرم‏ صلى الله عليه و آله اتفاق افتاد.


اگر فقط همين دو ويژگى »علم« و »عصمت« را براى امام در نظر بگيريم، كافى است كه بگوييم آنچه را كه رسول‏اكرم‏صلى الله عليه وآله از جانب خداوند در غدير انجام داده‏اند دقيقاً در اين راستا بوده است. زيرا خودشان فرمودند: خداوند مرا به همه علوم آگاه فرمود، و من تمام علوم را به على‏عليه السلام آموختم. همچنين اشاره به آيه تطهير فرمود، كه در شأن اهل‏بيت‏عليهم السلام نازل شده و آنان را از هرگونه رجس و پليدى دور دانسته و طاهر و مطهّر معرفى كرده است.
پس مقدّرات مردم در تمام ابعاد بايد به دست اعلم و اعدل و اكملِ مردم سپرده شود. مال مردم، ناموس مردم، تعليم و تعلّم مردم، امور نظامى و حقوقى و قضائى مردم و حتى رفاه مردم، همه و همه بايد توسط معصومِ عالِم اداره شود، و الا راه گريزى وجود ندارد، مگر به سوى كج‏راهه ‏ها و خطاها و بالطبع ظلم‏ها.


'''هـ) شوراها و قراردادهاى اجتماعى'''


ج. شورايى كه مشروعيت نداشت
بله، اين قابل پذيرش است كه حاكميت از آن خداوند باشد و توسط منتخب خدا كه رسول‏ صلى الله عليه و آله يا امام ‏عليه السلام است تحقق يابد، و مردم تحت لواى چنين حكومتى قراردادهاى اجتماعى را، آن هم به شرط عدم تعارض با قانون خدا و با اجازه حجت خدا، براى خود تصويب و تدوين كنند. چنانچه در زمان پيامبر صلى الله عليه و آله هم بوده است. مثل شكل يا ارزش پول، قوانين ترافيكى، عمران و شهرسازى، داد و ستدهاى ديپلماتيک، شكل اداره كشور يا شهر و روستا و مديريت آن، برخوردهاى فردى يا اجتماعى، نحوه آموزش در رده‏ هاى مختلف و... ، و ده‏ها و صدها بلكه هزاران قرارداد و قانون ديگر براى زندگى كردن. البته همه آنها بايد بر اساس شريعت الهى باشند كه توسط رسول‏ خدا و ائمه ‏عليهم السلام تبيين گرديده است.


با توجه به آنچه كه گفته شد، به بطلان و شيطانى بودن آنچه كه بعد از شهادت رسول‏خداصلى الله عليه وآله رخ داد پى‏مى‏بريم؛ در يك شوراى ساختگى در مقابل نصّ صريح رسول‏خداصلى الله عليه وآله اجتهاد كردند و با بهانه‏هاى واهى امام بر حق را كنار زده و بدون داشتن كوچك‏ترين ويژگى‏هاى ذكر شده بر تخت حاكميت تكيه زدند و نعمت ولايت را تبديل به نقمت كردند.
== سابقه انتصاب در موقعيت‏ هاى مختلف<ref>ژرفاى غدير: ۷۱.</ref> ==
اهتمام پيامبر صلى الله عليه و آله درباره نظم امور و جانشين قرار دادن در موارد مختلف چشمگير است. اگر بر فرض، جانشين قرار دادن فقط امر راجحى باشد باز با توجه به اينكه پيامبر صلى الله عليه و آله به خصوص در اين باره در طول عمرش تأكيد داشته، انسان مطمئن مى‏ شود كه آن حضرت در مورد خلافت بعد از خود مسئله را مهمل نگذاشته است.


به عنوان نمونه در جنگ موته، سه فرمانده به ترتيب تعيين شدند. در لشكرى كه به يمن فرستادند تعيين كردند كه اميرالمؤمنين ‏عليه السلام و يک نفر ديگر به ترتيب فرمانده هستند، ولى امير بر همه حضرت على ‏عليه السلام است.


د. توجيهى نا آگاهانه يا مغرضانه
در مواردى كه احتمال اختلاف شديد باشد چه از نظر مسئله خاص مورد نظر، و چه از نظر وجود افراد ناشايست كه از وجودشان احساس خطر مى‏ شود، در چنين مواردى تعيين جانشين واجب است چرا كه در حال احتمال خطر، موضوع را به حال خود رها كردن مساوى است با بر باد دادن زحمات گذشته و بى‏ توجهى به عمرى به درازاى قرن‏ها براى اسلام، به خصوص كه خود حضرت از اختلاف امت خبر داده و پيش ‏بينى آينده ‏اى نه چندان روشن از روزهاى بعد از خود نموده است.


بعضى در اين ماجرا -  آگاهانه يا ناخودآگاه -  قدم در كج راهه گذارده و به اصطلاح براى حلّ اختلاف -  كه فقط ظاهر قضيّه است و چيزى جز يك ترفند شيطانى نيست -  گفته‏اند:
'''۱. غدير براى مردمى كه على‏ عليه السلام را مى ‏شناختند'''


پيامبر صلى الله عليه و آله در غدير، اميرالمؤمنين‏ عليه السلام را هنگامى منصوب مى ‏فرمود كه آن حضرت انواع آزمايش‏ هاى مربوط به دين و اجتماع را در شرايط مختلف از جنگ و صلح و سخاوت و عدل ...، در پيش چشم همگان داده بود و همه ديده بودند و همه اقرار داشتند كه كسى از او بهتر نيست. شايد اگر قبل از غدير بود ادعا مى‏ كردند كه آزمايشى پيش نيامده و گرنه ما هم چون على‏ عليه السلام هستيم!


اينكه خداوند امامان را انتخاب فرموده و آنان توسط رسول‏خداصلى الله عليه وآله منصوب شده‏اند كاملاً درست است و همه بايد بپذيرند، اما كار امام حكومت‏دارى و سياست نبوده و نيست. بلكه امام براى ارتقاء روح و معنويات مردم آمده تا آنان را هدايت معنوى و اخلاقى كند، و جز اين تكليفى ندارد. امر حكومت و سياست را مردم خود با خِرَد جمعى در شورى مشخص كرده و حاكم يا خليفه را انتخاب مى‏كنند!
'''۲. تهديد براى مردم نه پيامبر صلى الله عليه و آله !'''


اين تفكر را با خوشبينانه‏ترين برخورد -  بايد يك ساده‏انديشى تلقّى كرد، زيرا اگر كسى حتى مختصر دقتى داشته باشد، به بى‏ارزش بودن يا سياسى بودن اين فرضيه پى مى‏برد!
تهديد در آيه «وإن لم تفعل فما بلَّغت رسالته» از نوع كلامى است كه به در مى ‏گويند تا ديوار بشنود! منظور از اين تهديد آن مردمى هستند كه پيامبر صلى الله عليه و آله خوف قبول نكردن آنان را داشت؛ چرا كه حضرت از ابلاغ ولايت ابايى نداشت، و در تمام عمر خود با اسلوب‏ هاى مختلف به ابلاغ آن همت گماشته بود.


'''۳. وحشت از مسلمانان در غدير!'''


مگر مى‏توان گفت در جامعه باتقواترين، داناترين، شجاع‏ترين، عادل‏ترين، سياستمدارترين و بالاخره كامل‏ترين شخص وجود داشته باشد و كسى را كه هيچ يك از اين كمالات را ندارد بر مقدّرات مردم حاكم كرد؟! كدام عقل اين را مى‏پذيرد؟ و كدام عاقل به چنين كسى رأى مثبت مى‏دهد؟ مگر در انتخابات مردم به دنبال اعقل و اكمل نيستند؟ و آن را كه به نظر خود بهترين ميدانند انتخاب نمى‏كنند؟ چگونه مى‏شود در مقابل رأى و انتخاب شورايى تسليم شد كه عالم‏ترين و باتقواترين و عادل‏ترينِ مردم حتى در آن عضويت هم نداشت؟ اين چه انتخابى است؟!
فرق بين غدير و دعوت ‏هاى قبلى پيامبر مكرم اسلام‏ صلى الله عليه و آله اين بود كه در غدير، اجتماعى منسجم و يكپارچه و عظيم از مسلمين بود، ولى در دعوت‏ هاى قبلى مجموعه ‏اى از كفار و مسلمين و يا اكثريتى از كفار در برابر حضرت بودند. ولى اين مسلمانان چه كسانى بودند كه نيمى از خطابه پيامبر صلى الله عليه و آله به اعلام خطر و حذر از منافقينِ آنان طى شد.


اگر چه دعوت‏ هاى قبلى پيامبر صلى الله عليه و آله هر يک در مرحله ‏اى از ضعف اسلام قرار داشتند و اين مرحله در اعلى درجه قوت اسلام بود، ولى در همين حال پيامبر صلى الله عليه و آله از مشركين خوفى نداشت و همه ترسش از مسلمين منافق بود!


بگذريم از اينكه در مقابل اراده و رأى خداوند رأى مردم باطل است. اگر خداوند چيزى را حلال يا حرام كند يا تحقّق و عدم تحقّق چيزى را اراده فرمايد بندگان او حق تغيير ندارند، چرا كه خالق به مصلحت مخلوق خود آگاه‏تر است؛ مخلوق اشتباه و خطا دارد چون عالم بر همه امور نيست. اما خالق، چون صاحب علم مطلق است خطا نمى‏كند. آن را كه مردم انتخاب مى‏كنند، چون نيازمند است به جلب منافع خود مى‏انديشد، گر چه به ديگران ظلم شود. اما خالق چون بى‏نياز است، فقط منافع مخلوق را اراده مى‏كند. پس بندگان خدا نمى‏توانند در عرض اراده خداوند تصميمى بگيرند يا رأى دهند، جز تصميم باطل و رأى ناحق! همانگونه كه پس از شهادت پيامبر اكرم‏صلى الله عليه وآله اتفاق افتاد.
'''۴. چرا سقيفه دلسوزتر از پيامبر صلى الله عليه و آله'''


نصب فرمانروا از طرف حاكم اصلى در هر شهرى مى‏ تواند شاهد خوبى در مسئله امامت به تنصيص باشد. چگونه است كه يک حاكم نمى‏ تواند مردم هر شهرى را به حال خود رها كند تا به قوانين عمل كنند اگر چه مردم آن شهر مردمان خوبى باشند؟ پيامبر صلى الله عليه و آله هم به مسلمانان نمى‏ تواند آنچنان اطمينانى داشته باشد كه خود به قوانين اسلام عمل كنند تا چه رسد به اينكه خليفه تعيين كنند!


پس مقدّرات مردم در تمام ابعاد بايد به دست اعلم و اعدل و اكملِ مردم سپرده شود. مال مردم، ناموس مردم، تعليم و تعلّم مردم، امور نظامى و حقوقى و قضائى مردم و حتى رفاه مردم، همه و همه بايد توسط معصومِ عالِم اداره شود، و الا راه گريزى وجود ندارد، مگر به سوى كج‏راهه‏ها و خطاها و بالطبع ظلم‏ها.
به عبارت ديگر، اگر مسئله اين است كه مردم خود مى‏ توانند در كارى حضور و دخالت داشته باشند پس بهتر از هر چيز همان است كه به [[اسلام]] عمل كنند، و اصلاً تعيين خليفه لزومى ندارد؛ و اگر مردم آنقدر خوب نيستند كه خودشان به دستورات اسلام عمل كنند چگونه در اعظم امور اسلام كه تعيين خليفه است مى‏ توانند با سلامت كامل عمل كنند و شخص مناسب را انتخاب كنند؟!


به تعبير ديگر فرضاً خود حضرت خليفه تعيين نكرده بود و شورا بودن را هم نگفته بود، پس گويا مى‏ خواسته بگويد: همان طور كه من به فكر خلافت نبوده ‏ام شما هم به اين فكر نباشيد. چطور شد يک عده كاسه از آش داغ‏تر به فكر خلافت افتادند و از قلب ناسوخته فرياد زدند كه اسلام بدون امير نمى‏ شود، و فقط بر سر كيفيت و شخص آن اختلاف كردند و بالاخره به داد اسلام رسيدند!!


ه  . شوراها و قراردادهاى اجتماعى
وقتى مى‏ گوييم: چگونه ممكن است پيامبر صلى الله عليه و آله اسلام را به حال خود رها كرده باشد دلسوزى‏ ها كنار مى‏رود، ولى وقتى نوبت خليفه تعيين كردن خودشان مى‏ رسد دلسوزى‏ هاى شديد ديده مى‏ شود!!
 
بله، اين قابل پذيرش است كه حاكميت از آن خداوند باشد و توسط منتخب خدا كه رسول‏صلى الله عليه وآله يا امام‏عليه السلام است تحقق يابد، و مردم تحت لواى چنين حكومتى قراردادهاى اجتماعى را، آن هم به شرط عدم تعارض با قانون خدا و با اجازه حجت خدا، براى خود تصويب و تدوين كنند. چنانچه در زمان پيامبرصلى الله عليه وآله هم بوده است. مثل شكل يا ارزش پول، قوانين ترافيكى، عمران و شهرسازى، داد و ستدهاى ديپلماتيك، شكل اداره كشور يا شهر و روستا و مديريت آن، برخوردهاى فردى يا اجتماعى، نحوه آموزش در رده‏هاى مختلف و... ، و ده‏ها و صدها بلكه هزاران قرارداد و قانون ديگر براى زندگى كردن. البته همه آنها بايد بر اساس شريعت الهى باشند كه توسط رسول‏خدا و ائمه‏عليهم السلام تبيين گرديده است.
 
 
13.  سابقه انتصاب در موقعيت‏هاى مختلف××× 1 ژرفاى غدير: 71. ×××
 
  اهتمام پيامبرصلى الله عليه وآله درباره نظم امور و جانشين قرار دادن در موارد مختلف چشمگير است. اگر بر فرض، جانشين قرار دادن فقط امر راجحى باشد باز با توجه به اينكه پيامبرصلى الله عليه وآله به خصوص در اين باره در طول عمرش تأكيد داشته، انسان مطمئن مى‏شود كه آن حضرت در مورد خلافت بعد از خود مسئله را مهمل نگذاشته است.
 
 
به عنوان نمونه در جنگ موته، سه فرمانده به ترتيب تعيين شدند. در لشكرى كه به يمن فرستادند تعيين كردند كه اميرالمؤمنين‏عليه السلام و يك نفر ديگر به ترتيب فرمانده هستند، ولى امير بر همه حضرت على‏عليه السلام است.
 
 
در مواردى كه احتمال اختلاف شديد باشد چه از نظر مسئله خاص مورد نظر، و چه از نظر وجود افراد ناشايست كه از وجودشان احساس خطر مى‏شود، در چنين مواردى تعيين جانشين واجب است چرا كه در حال احتمال خطر، موضوع را به حال خود رها كردن مساوى است با بر باد دادن زحمات گذشته و بى‏توجهى به عمرى به درازاى قرن‏ها براى اسلام، به خصوص كه خود حضرت از اختلاف امت خبر داده و پيش‏بينى آينده‏اى نه چندان روشن از روزهاى بعد از خود نموده است.
 
 
1-  غدير براى مردمى كه على‏عليه السلام را مى‏شناختند
 
پيامبرصلى الله عليه وآله در غدير، اميرالمؤمنين‏عليه السلام را هنگامى منصوب مى‏فرمود كه آن حضرت انواع آزمايش‏هاى مربوط به دين و اجتماع را در شرايط مختلف از جنگ و صلح و سخاوت و عدل ...، در پيش چشم همگان داده بود و همه ديده بودند و همه اقرار داشتند كه كسى از او بهتر نيست. شايد اگر قبل از غدير بود ادعا مى‏كردند كه آزمايشى پيش نيامده و گرنه ما هم چون على‏عليه السلام هستيم!
 
 
2-  تهديد براى مردم نه پيامبرصلى الله عليه وآله !
 
تهديد در آيه »وإن لم تفعل فما بلَّغت رسالته« از نوع كلامى است كه به در مى‏گويند تا ديوار بشنود! منظور از اين تهديد آن مردمى هستند كه پيامبرصلى الله عليه وآله خوف قبول نكردن آنان را داشت؛ چرا كه حضرت از ابلاغ ولايت ابايى نداشت، و در تمام عمر خود با اسلوب‏هاى مختلف به ابلاغ آن همت گماشته بود.
 
 
3-  وحشت از مسلمانان در غدير!
 
فرق بين غدير و دعوت‏هاى قبلى پيامبر مكرم اسلام‏صلى الله عليه وآله اين بود كه در غدير، اجتماعى منسجم و يكپارچه و عظيم از مسلمين بود، ولى در دعوت‏هاى قبلى مجموعه‏اى از كفار و مسلمين و يا اكثريتى از كفار در برابر حضرت بودند. ولى اين مسلمانان چه كسانى بودند كه نيمى از خطابه پيامبرصلى الله عليه وآله به اعلام خطر و حذر از منافقينِ آنان طى شد.
 
 
اگر چه دعوت‏هاى قبلى پيامبرصلى الله عليه وآله هر يك در مرحله‏اى از ضعف اسلام قرار داشتند و اين مرحله در اعلى درجه قوت اسلام بود، ولى در همين حال پيامبرصلى الله عليه وآله از مشركين خوفى نداشت و همه ترسش از مسلمين منافق بود!
 
4-  چرا سقيفه دلسوزتر از پيامبرصلى الله عليه وآله
 
نصب فرمانروا از طرف حاكم اصلى در هر شهرى مى‏تواند شاهد خوبى در مسئله امامت به تنصيص باشد. چگونه است كه يك حاكم نمى‏تواند مردم هر شهرى را به حال خود رها كند تا به قوانين عمل كنند اگر چه مردم آن شهر مردمان خوبى باشند؟ پيامبرصلى الله عليه وآله هم به مسلمانان نمى‏تواند آنچنان اطمينانى داشته باشد كه خود به قوانين اسلام عمل كنند تا چه رسد به اينكه خليفه تعيين كنند!
 
 
به عبارت ديگر، اگر مسئله اين است كه مردم خود مى‏توانند در كارى حضور و دخالت داشته باشند پس بهتر از هر چيز همان است كه به اسلام عمل كنند، و اصلاً تعيين خليفه لزومى ندارد؛ و اگر مردم آنقدر خوب نيستند كه خودشان به دستورات اسلام عمل كنند چگونه در اعظم امور اسلام كه تعيين خليفه است مى‏توانند با سلامت كامل عمل كنند و شخص مناسب را انتخاب كنند؟!
 
 
به تعبير ديگر فرضاً خود حضرت خليفه تعيين نكرده بود و شورا بودن را هم نگفته بود، پس گويا مى‏خواسته بگويد: همان طور كه من به فكر خلافت نبوده‏ام شما هم به اين فكر نباشيد. چطور شد يك عده كاسه از آش داغ‏تر به فكر خلافت افتادند و از قلب ناسوخته فرياد زدند كه اسلام بدون امير نمى‏شود، و فقط بر سر كيفيت و شخص آن اختلاف كردند و بالاخره به داد اسلام رسيدند!!
 
 
وقتى مى‏گوييم: چگونه ممكن است پيامبرصلى الله عليه وآله اسلام را به حال خود رها كرده باشد دلسوزى‏ها كنار مى‏رود، ولى وقتى نوبت خليفه تعيين كردن خودشان مى‏رسد دلسوزى‏هاى شديد ديده مى‏شود!!
 
 
14.  غدير تنها گزينه صحيح براى خلافت××× 1 نگرشى نو به غدير )رضوانى( : ص 187  - 173. ×××


== غدير تنها گزينه صحيح براى خلافت<ref>نگرشى نو به غدير (رضوانى): ص ۱۷۳-۱۸۷.</ref> ==
  يكى از مطالب بسيار مهم و كاربردى در موضوع غدير مسئله افتراق امت و آگاهى پيامبرصلى الله عليه وآله از آينده مسلمين است. چرا كه افتراق امت حاصل انكار غدير است.
  يكى از مطالب بسيار مهم و كاربردى در موضوع غدير مسئله افتراق امت و آگاهى پيامبرصلى الله عليه وآله از آينده مسلمين است. چرا كه افتراق امت حاصل انكار غدير است.