۲۲٬۹۸۰
ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش |
بدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۲۸۲: | خط ۲۸۲: | ||
'''ز)''' ابومويهبه - خادم رسول خدا صلى الله عليه و آله - مى گويد: ايقظنى رسول اللَّه صلى الله عليه و آله ليلة و قال: انى قد اُمرت ان استغفر لاهل البقيع، فانطلق معى. فانطلقت معه، فسلّم عليهم، ثم قال: ليهنّئكم ما اصبحتم فيه. قد اقبلت الفتن كقطع الليل المظلم. ثم قال: قد اوتيت مفاتيح خزائن الارض و الخلد بها ثم الجنة، و خُيّرت بين ذلك و بين لقاء ربى فاخترت لقاء ربى. ثم استغفر لاهل البقيع. ثم انصرف فبدئبمرضه الذى قبض فيه... .<ref>كامل ابن اثير: ج ۲ ص ۳۱۸.</ref> پيامبر صلى الله عليه و آله شبى مرا از خواب بيدار كرد و فرمود: من امر شده ام تا بر اهل بقيع استغفار نمايم، همراه من بيا. با حضرت حركت كردم تا به بقيع رسيديم. پيامبر صلى الله عليه و آله بر اهل بقيع سلام نمود و سپس فرمود: جايگاه خوشى داشته باشيد، هر آينه فتنه ها مانند شب تاريک بر شما روى آورده است. آنگاه بر اهل بقيع استغفار نمود و برگشت و در بستر بيمارى افتاد، و با همان مرض از دنيا رحلت نمود. | '''ز)''' ابومويهبه - خادم رسول خدا صلى الله عليه و آله - مى گويد: ايقظنى رسول اللَّه صلى الله عليه و آله ليلة و قال: انى قد اُمرت ان استغفر لاهل البقيع، فانطلق معى. فانطلقت معه، فسلّم عليهم، ثم قال: ليهنّئكم ما اصبحتم فيه. قد اقبلت الفتن كقطع الليل المظلم. ثم قال: قد اوتيت مفاتيح خزائن الارض و الخلد بها ثم الجنة، و خُيّرت بين ذلك و بين لقاء ربى فاخترت لقاء ربى. ثم استغفر لاهل البقيع. ثم انصرف فبدئبمرضه الذى قبض فيه... .<ref>كامل ابن اثير: ج ۲ ص ۳۱۸.</ref> پيامبر صلى الله عليه و آله شبى مرا از خواب بيدار كرد و فرمود: من امر شده ام تا بر اهل بقيع استغفار نمايم، همراه من بيا. با حضرت حركت كردم تا به بقيع رسيديم. پيامبر صلى الله عليه و آله بر اهل بقيع سلام نمود و سپس فرمود: جايگاه خوشى داشته باشيد، هر آينه فتنه ها مانند شب تاريک بر شما روى آورده است. آنگاه بر اهل بقيع استغفار نمود و برگشت و در بستر بيمارى افتاد، و با همان مرض از دنيا رحلت نمود. | ||
اين فتنه همان فتنه اى است كه حضرت فاطمه زهرا عليها السلام از آن خبر داده؛ آنجا كه فرمود: زعمتم خوف الفتنة، الا فى الفتنة سقطوا<ref>خطبه حضرت زهرا عليها السلام. شرح نهج البلاغه: ج ۱۶ ص ۲۳۴.</ref>: از فتنه ترسيدند، ولى خود در فتنه گرفتار شدند. آرى اين همان فتنه است، بلكه بدون شک اصل و اساس همه فتنه هاست. چرا كه اين گونه قلب پاره تن پيامبر صلى الله عليه و آله را به درد آورده است؛ كه پرده از حقيقتى تلخ بر مىدارد و براى امت پدرش از آينده اى بس تاريک خبر مى دهد. | |||
آرى، اقدامات منافقين در آن روز فتنه اى بود كه در حقيقت اصل و ريشه همه فتنه ها شد. همان گونه كه از كلام عمر بن خطاب ظاهر مى شود كه گفت: [[بیعت]] ابوبكر امرى بدون فكر و تأمل بود كه خداوند مسلمين را از شرّ آن نجات داد!<ref>تاريخ طبرى: ج ۲ ص ۲۳۵. فدک در تاريخ (صدر).</ref> | |||
'''۳. سه راه پيش روى پيامبر صلى الله عليه و آله''' | |||
گفته شد كه پيامبر صلى الله عليه و آله از آينده امت خود و آن فتنه اى كه درباره [[خلافت]] اتفاق افتاد آگاهى داشت. حال سؤال اين است كه پيامبر صلى الله عليه و آله براى مقابله با آن فتنه چه تدابيرى انديشيده بود؟ آيا احساس مسئوليت كرده و راه حلّى براى پيشگيرى از آن ارائه داده است يا خير؟ | |||
در جواب مى گوييم: سه احتمال در اينجا متصوّر است: | |||
'''الف) روش سلبى:''' يعنى پيامبر صلى الله عليه و آله وظيفه اى را احساس نمىكرده است. | |||
'''ب) روش ايجابى با واگذارى به شورى:''' به اين صورت كه براى رفع اختلاف و نزاع، مردم را به شورى دعوت نموده تا طبق نظر شورى عمل كنند. | |||
'''ج) روش ايجابى با تعيين:''' يعنى پيامبر صلى الله عليه و آله براى رفع فتنه و اختلاف مردم كسى را به جانشينى خود معرفى كرده است. | |||
'''ترويج كنندگان راه اول''' | |||
نخستين كسى كه اين شايعه را مطرح كرد - كه پيامبر صلى الله عليه و آله به كسى وصيت نكرده - عايشه بود. او مىگويد: پيامبر صلى الله عليه و آله در حالى كه سرش بر دامان من بود از دنيا رفت و به كسى وصيت ننمود.<ref>صحيح بخارى: ج ۶ ص ۱۶.</ref> | |||
ابوبكر نيز هنگام مرگش مى گفت: دوست داشتم از رسول خدا سؤال مى كردم كه امر خلافت در شأن كيست، تا كسى در آن نزاع نكند.<ref>تاريخ طبرى: ج ۳ ص ۴۳۱.</ref> | |||
در جايى ديگر نيز مى گويد: پيامبر صلى الله عليه و آله مردم را به حال خود گذاشت تا براى خود آنچه مصلحتشان در آن است انتخاب كنند.<ref>تاريخ طبرى: ج ۵۳،۴ .</ref> | |||
عمر بن خطاب نيز در جواب فرزندش كه از او خواسته بود تا مردم را مانند گله اى بدون چوپان رها نكند، گفت: اگر جانشين براى خود معين نكنم به رسول خدا صلى الله عليه و آله اقتدا كرده ام، و اگر خليفه معين كنم به ابوبكر اقتدا نموده ام.<ref>حلية الاولياء: ج ۱ ص ۴۴.</ref> | |||
'''اشكالات راه اول''' | |||
اين احتمال كه پيامبر صلى الله عليه و آله هيچ گونه احساس وظيفه اى نسبت به جانشينى بعد از خود نمى كرده اشكالاتى دارد كه در ذيل به آن اشاره مى كنيم: | |||
'''اول.''' نتيجه اين احتمال، اهمال يكى از ضروريات اسلام و مسلمين است. ما معتقديم كه اسلام دين جامعى است كه در تمام ابعاد زندگى انسان دستورات كاملى دارد كه مىتواند سعادتآفرين باشد. | |||
حال چگونه ممكن است پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله نسبت به اين وظيفه مهم (جانشينى) بى توجه باشد؟! | |||
'''دوم.''' اين احتمال خلاف سيره رسول خدا صلى الله عليه و آله است. كسانى كه توجهى به [[تاریخ]] پيامبر صلى الله عليه و آله دارند مى دانند كه چه مقدار آن حضرت در طول بيست و سه سال براى گسترش اسلام و عزت مسلمين كوشش نموده است. او كسى بود كه حتى در مرض موتش لشكرى را براى حفظد حدود و مرزهاى اسلامى تجهيز كرده و خود در حالى كه بيمار بود تا بيرون شهر آنان را بدرقه نمود. | |||
دوم. اين احتمال خلاف سيره | |||
حضرتش كسى بود كه براى حفظ مسلمين از اختلاف و ضلالت دستور داد: كاغذ و قلمى آماده كنند تا وصيتى كند كه مردم با عمل كردن به آن گمراه نشوند. | حضرتش كسى بود كه براى حفظ مسلمين از اختلاف و ضلالت دستور داد: كاغذ و قلمى آماده كنند تا وصيتى كند كه مردم با عمل كردن به آن گمراه نشوند. | ||
آن حضرت كسى بود كه هر گاه به خاطر جنگ از مدينه بيرون مى رفت كسى را به جاى خود نصب مى كرد تا امور مردم را ساماندهى كند. مثلاً: | |||
در سال دوم هجرت در غزوه «بواط» سعد بن معاذ، و در غزوه «ذو العشيره» ابوسلمه مخزومى، و در غزوه «بدر كبرى» ابن ام مكتوم، و در غزوه «بنى قينقاع» و غزوه «سويق» ابولبابه انصارى را جانشين خود كرد. | |||
در سال دوم هجرت در غزوه | |||
در سال سوم هجرى نيز در غزوه «قرقرة الكدر» و «فران» و «احد» و «حمراء الاسد» ابن ام مكتوم، و در غزوه «ذى امر» در نجد عثمان بن عفان را به جاى خود قرار داد. | |||
در سال | در سال چهارم و در غزوه «بنى النضير» ابن ام مكتوم، و در غزوه «بدر سوم» عبدالله بن رواحه را جانشين خود قرار داد. | ||
در سال پنجم هجرى در غزوه «ذات الرقاع» عثمان بن عفان، و در غزوه «دومة الجندل» و «خندق» ابن ام مكتوم، و در غزوه «بنى المصطلق» زيد بن حارثه را به جاى خود قرار داد. | |||
در سال | در سال ششم ابن ام مكتوم را در غزوه «بنى لحيان» و «ذى قرد» و «حديبيه» جانشين خود كرد. | ||
در سال هفتم، سباع بن عرفطه را در غزوه «خيبر» و «عمرة القضاء»، و در سال هشتم على بن ابى طالب عليه السلام را در غزوه «تبوک» جانشين خود در مدينه قرار داد.<ref>معالم المدرستين: ج ۱ ص ۲۷۳-۲۷۹.</ref> | |||
حال با اينچنين وضعى كه پيامبرصلى الله عليه وآله حاضر نبود تا براى چند روزى كه از مدينه خارج مىشود آنجا را از جانشين خالى گذارد، آيا ممكن است كسى تصور كند كه در سفرى كه در آن بازگشت نيست كسى را جانشين خود نكند تا به امور مردم بپردازد؟! | حال با اينچنين وضعى كه پيامبرصلى الله عليه وآله حاضر نبود تا براى چند روزى كه از مدينه خارج مىشود آنجا را از جانشين خالى گذارد، آيا ممكن است كسى تصور كند كه در سفرى كه در آن بازگشت نيست كسى را جانشين خود نكند تا به امور مردم بپردازد؟! |