پرش به محتوا

حارث بن نعمان فهری: تفاوت میان نسخه‌ها

۱٬۰۳۵ بایت اضافه‌شده ،  ‏۱۴ سپتامبر ۲۰۲۱
خط ۹۳۹: خط ۹۳۹:




نمونه‏اى از اين آيات است: آيات پايانى سوره نحل و آيات آغازين سوره روم و يا آيه »ما كانَ لِلنَبىِّ وَ الَذينَ آمَنُوا«××× 2 توبه /  113. ××× و نيز آيه روح××× 3 اسراء /  85 . ××× و آيه »أقِمِ الصَلاةَ طَرَفَىِ النَهارِ«××× 4 هود /  114. ××× و اينكه سوره‏هاى اسراء و هود مكّى‏اند، ولى سبب نزول اين دو آيه نشان مى‏دهد كه در مدينه نازل شده‏اند. حال آنكه اشكالى وجود ندارد، زيرا دوبار نازل شده‏اند. همچنين درباره سبب نزول سوره اخلاص نيز آمده كه در مكه و در پاسخ به مشركان، و نيز در مدينه در جواب اهل كتاب نازل شده است.
<big>نمونه ‏اى از اين آيات است: آيات پايانى سوره نحل و آيات آغازين سوره روم و يا آيه «ما كانَ لِلنَبىِّ وَ الَذينَ آمَنُوا» <ref>توبه /  ۱۱۳.</ref>  و نيز آيه روح<ref>اسراء /  ۸۵ .</ref>  و آيه «أقِمِ الصَلاةَ طَرَفَىِ النَهارِ» <ref>هود /  ۱۱۴.</ref> و اينكه سوره‏ هاى اسراء و هود مكّى‏ اند، ولى سبب نزول اين دو آيه نشان مى ‏دهد كه در مدينه نازل شده ‏اند. حال آنكه اشكالى وجود ندارد، زيرا دوبار نازل شده ‏اند. همچنين درباره سبب نزول سوره اخلاص نيز آمده كه در مكه و در پاسخ به مشركان، و نيز در مدينه در جواب اهل كتاب نازل شده است.</big>


همچنين گاهى اختلاف قرائت در قرآن را از اين نوع دانسته‏اند. حديثى كه مسلم از اُبَىّ نقل كرده دالّ بر اين مطلب است؛ اُبَىّ از پيامبرصلى الله عليه وآله روايت كرده است: پروردگارم به من وحى كرد كه قرآن را به يك حرف )گونه( بخوانم.
<big>همچنين گاهى اختلاف قرائت در قرآن را از اين نوع دانسته‏ اند. حديثى كه مسلم از اُبَىّ نقل كرده دالّ بر اين مطلب است؛ اُبَىّ از پيامبر صلى الله عليه وآله روايت كرده است: پروردگارم به من وحى كرد كه قرآن را به يك حرف (گونه) بخوانم.</big>


<big><br />من به او پاسخ دادم: خدايا، بر امت من آسان گير. خداوند به من پاسخ داد كه به دو حرف بخوانم. من به او پاسخ دادم: خدايا، بر امت من آسان گير. او نيز به من فرمود كه قرآن را بر هفت حرف بخوانم. اين حديث دلالت مى ‏كند كه قرائات نه در وهله نخست، بلكه يكى پس از ديگرى نازل شده ‏اند.</big>


من به او پاسخ دادم: خدايا، بر امت من آسان گير. خداوند به من پاسخ داد كه به دو حرف بخوانم. من به او پاسخ دادم: خدايا، بر امت من آسان گير. او نيز به من فرمود كه قرآن را بر هفت حرف بخوانم. اين حديث دلالت مى‏كند كه قرائات نه در وهله نخست، بلكه يكى پس از ديگرى نازل شده‏اند.
<big><br />سخاوى در «جمال القرّاء» پس از نقل اين قول كه سوره فاتحه دوبار نازل شده گويد: اگر گفته شود كه فايده نزول آن در بار دوم چيست؟ خواهم گفت: ممكن است كه بار نخست بر يك حرف و بار دوم به بقيه وجوه نازل شده باشد. «مَلِك» و «مالِك» و «السراط» و «الصراط» و مواردى از اين دست، مثال اين مطلب ‏اند.</big>


<big><br />تنبيه: بعضى منكر اين هستند كه آيه ‏اى از قرآن كريم چند بار نازل شده باشد. مثل كتاب «الكفيل بمعانى التنزيل» . در اين كتاب دليل آورده كه اين تحصيل حاصل است و فايده‏ اى در آن نيست. اما اين سخن به سبب فوايدى كه براى نزول مكرر ذكر شد باطل است.</big>


سخاوى در »جمال القرّاء« پس از نقل اين قول كه سوره فاتحه دوبار نازل شده گويد: اگر گفته شود كه فايده نزول آن در بار دوم چيست؟ خواهم گفت: ممكن است كه بار نخست بر يك حرف و بار دوم به بقيه وجوه نازل شده باشد. »مَلِك« و »مالِك« و »السراط« و »الصراط« و مواردى از اين دست، مثال اين مطلب‏اند.
<big><br />دليل ديگر او اين است كه لازمه قول به تكرار نزول آن است كه هر آنچه در مكه نازل شده بار ديگر در مدينه نازل شده باشد، زيرا جبرئيل در هر سال قرآن را بر پيامبر صلى الله عليه وآله عرضه مى‏ كرد.</big>


<big><br />پاسخ اين است كه ملازمه ‏اى در كار نيست. دليل ديگر وى اين است كه معناى انزال تنها اين است كه جبرئيل بر رسول‏خدا صلى الله عليه وآله نازل مى ‏شد و آيه ‏اى را كه پيشتر براى حضرتش نياورده بود بر او مى‏ خواند. پاسخ اين است كه شرط «آيه ‏اى را كه پيشتر براى حضرتش نياورده بود» لزومى ندارد. <ref>الاتقان فى علوم قرآن: ج ۱ ص ۳۵ ۳۳.</ref></big>


تنبيه: بعضى منكر اين هستند كه آيه‏اى از قرآن كريم چند بار نازل شده باشد. مثل كتاب »الكفيل بمعانى التنزيل« . در اين كتاب دليل آورده كه اين تحصيل حاصل است و فايده‏اى در آن نيست. اما اين سخن به سبب فوايدى كه براى نزول مكرر ذكر شد باطل است.
<big>عدم نزول آيه مذكور در بدر: ابن ‏تيميه درباره آيه «وَ إذ قالُوا اللهُمَّ...» گفته كه به اتفاق پس از جنگ بدر و سال‏ ها پيش از غدير خم نازل شده است. مفسران همگى بر آن هستند كه اين آيه به سبب سخن مشركانى مانند ابوجهل نازل شده است.</big>


<big><br />اين نشان مى‏ دهد كه مشركان پيش از نزول اين سوره آن سخن را گفته ‏اند. سخن ابن‏ تيميه عجيب است، زيرا در حديث سفيان بن عُيَينه نزول آيه مذكور در واقعه غدير خم سخنى به ميان نيامده است!</big>


دليل ديگر او اين است كه لازمه قول به تكرار نزول آن است كه هر آنچه در مكه نازل شده بار ديگر در مدينه نازل شده باشد، زيرا جبرئيل در هر سال قرآن را بر پيامبرصلى الله عليه وآله عرضه مى‏كرد.
<big><br /> آيه «وَ ما كانَ اللَّهُ لِيُعَذِّبَهُم...» عذاب را به طور مطلق نفى نمى‏ كند: ابن‏ تيميه در ادامه گفته بود كه دقيقاً پس از آيه «وَ إذ قالُوا اللهُمَّ...» خدا به كافران وعده داده بود تا وقتى كه محمد صلى الله عليه وآله در ميان ايشان است عذاب بر آنان نفرستد: «وَ ما كانَ اللَّهُ لِيُعَذِّبَهُم وَ أنتَ فيهِم وَ ما كانَ اللَّهُ مُعَذِّبَهُم وَ هُم يَستَغفِرُونَ» <ref>انفال /  ۳۳.</ref> : و تا وقتى كه تو در ميان آنان هستى خدا هرگز آنان را عذاب نخواهد كرد و تا وقتى كه آنان آمرزش مى‏ خواهند خدا عذاب‏ كننده آنها نخواهد بود.</big>


<big><br />پاسخ او اين است كه اين آيه شريفه عذاب كافران را به طور مطلق نفى نمى ‏كند، و به تصريح قرآن و روايات در دوران نبوى كافران گرفتار عذاب شده‏ اند. خداى تعالى دقيقاً پس از همين آيه فرموده است: «وَ ما لَهُم ألاّ يُعَذِّبَهُمُ اللَّهُ وَ هُم يَصُدُّونَ عَنِ المَسجِدِ الحَرامِ... . وَ ما كانَ صَلاتُهُم عِندَ البَيتِ إلاّ مُكاءاً وَ تَصدِيَةً فَذُوقُوا العَذابَ بِما كُنتُم تَكفُرُونَ» <ref>انفال /  ۳۵ ۳۴.</ref> : «چرا خدا آنان را عذاب نكند حال آنكه آنان مردم را از مسجدالحرام باز مى‏ دارند... . نماز آنها نزد خانه خدا جز سوت كشيدن و كف زدند نبود پس عذاب را به سبب آنكه كفر مى‏ ورزيديد بچشيد» .</big>


پاسخ اين است كه ملازمه‏اى در كار نيست. دليل ديگر وى اين است كه معناى انزال تنها اين است كه جبرئيل بر رسول‏خداصلى الله عليه وآله نازل مى‏شد و آيه‏اى را كه پيشتر براى حضرتش نياورده بود بر او مى‏خواند. پاسخ اين است كه شرط »آيه‏اى را كه پيشتر براى حضرتش نياورده بود« لزومى ندارد.××× 1 الاتقان فى علوم قرآن: ج 1 ص 35 33. ×××
<big><br />بنابراين، اگر آيه مورد بحث به نفى عذاب به طور مطلق دلالت مى‏ كرد، بين آن و بين اين آيات متصل به آن تناقض پيش مى‏ آمد.</big>


هفتم: عدم نزول آيه مذكور در بدر: ابن‏تيميه درباره آيه »وَ إذ قالُوا اللهُمَّ..گفته كه به اتفاق پس از جنگ بدر و سال‏ها پيش از غدير خم نازل شده است. مفسران همگى بر آن هستند كه اين آيه به سبب سخن مشركانى مانند ابوجهل نازل شده است.
<big>از همين رو فخر رازى گفته است: بدان كه خداى تعالى در آيه نخست فرمود كه ما دام كه پيامبر صلى الله عليه وآله در ميان آنهاست عذابشان نمى‏ كند، و در اين آيه فرمود كه عذابشان مى‏ كند. معناى آيه اين است كه وقتى پيامبر صلى الله عليه وآله از ميان آنها خارج شود عذابشان مى‏ كند. مفسّران درباره اين عذاب اختلاف كرده ‏اند؛ بعضى گفته ‏اند كه اين عذاب موعود در روز بدر دامن ايشان را گرفت، و نيز گفته شده كه زمان وقوع عذاب روز فتح مكه بوده است. <ref>تفسير رازى: ج ۱۵ ص ۱۵۹.</ref></big>


<big><br />تمثيل ماجراى عذاب حارث به ماجراى اصحاب فيل باطل است: ابن‏ تيميه مى‏ گويد: اگر آنچه در اين حديث (درباره عذاب شدن حارث) آمده آيه بود، از جنس آيه اصحاب فيل مى‏ بود. براى نقل چنان آيه ‏اى انگيزه‏ هاى بسيارى وجود دارد، و دست كم گروهى از دانشمندان آن را نقل مى ‏كردند.</big>


اين نشان مى‏دهد كه مشركان پيش از نزول اين سوره آن سخن را گفته‏اند. سخن ابن‏تيميه عجيب است، زيرا در حديث سفيان بن عُيَينه نزول آيه مذكور در واقعه غدير خم سخنى به ميان نيامده است!
<big><br />پاسخ: اين قياس ناروايى است؛ چگونه فرود آمدن عذاب بر يك تن با عذاب شدن گروهى پرشمار كه براى ويران كردن و از ميان بردن خادمان و اطرافيان كعبه آمده بوده ‏اند مقايسه مى ‏شود؟! عذاب شدن اين گروه پرشمار رويدادى است كه انگيزه ‏هاى بسيارى در نقل آن هست، ولى واقعه فرود آمدن عذاب بر يك تن چنين نيست و انگيزه ‏هاى بسيارى در نقل آن وجود ندارد.</big>


<big><br />اگر چنين نباشد، همه معجزات نبوى كه به تواتر براى ما نقل نشده باطل مى‏ گردد! افزون بر اين، انگيزه ‏ها در پنهان كردن سرگذشت حارث بن نعمان (به سبب تعصّبات مذهبى) بسيار بوده است، بر خلاف ماجراى اصحاب فيل.</big>


هشتم: آيه »وَ ما كانَ اللَّهُ لِيُعَذِّبَهُم...« عذاب را به طور مطلق نفى نمى‏كند: ابن‏تيميه در ادامه گفته بود كه دقيقاً پس از آيه »وَ إذ قالُوا اللهُمَّ...« خدا به كافران وعده داده بود تا وقتى كه محمدصلى الله عليه وآله در ميان ايشان است عذاب بر آنان نفرستد: »وَ ما كانَ اللَّهُ لِيُعَذِّبَهُم وَ أنتَ فيهِم وَ ما كانَ اللَّهُ مُعَذِّبَهُم وَ هُم يَستَغفِرُونَ«××× 1 انفال /  33. ×××: و تا وقتى كه تو در ميان آنان هستى خدا هرگز آنان را عذاب نخواهد كرد و تا وقتى كه آنان آمرزش مى‏خواهند خدا عذاب‏كننده آنها نخواهد بود.
<big><br />بطلان ادعاى دلالت حديث به اسلام حارث: ابن ‏تيميّه مى‏ گويد: در اين حديث آمده كه آن گوينده (حارث بن نعمان) به مبانى پن جگانه اسلام ايمان داشته و از اين رو مسلمان بوده، زيرا گفته است: ما اينها را از تو پذيرفته‏ ايم. و ضرورى است كه در عهد پيامبر صلى الله عليه وآله هيچ يك از مسلمانان را چنين بلايى نرسيده است.</big>


<big>پاسخ: اولاً اين حديث چنانكه متضمّن پذيرش مبانى يادشده از سوى حارث است، همچنين متضمّن كفر و ارتداد او است، چرا كه در آن آمده كه حارث گفت: خدايا اگر آنچه محمد مى ‏گويد، درست است... . ثانياً اگر بپذيريم كه گوينده مسلمان بوده، ادعاى علم ضرورى به اينكه هيچ مسلمانى در عهد پيامبر صلى الله عليه وآله به چنين عذابى گرفتار نيامده چه دليلى دارد؟</big>


پاسخ او اين است كه اين آيه شريفه عذاب كافران را به طور مطلق نفى نمى‏كند، و به تصريح قرآن و روايات در دوران نبوى كافران گرفتار عذاب شده‏اند. خداى تعالى دقيقاً پس از همين آيه فرموده است: »وَ ما لَهُم ألاّ يُعَذِّبَهُمُ اللَّهُ وَ هُم يَصُدُّونَ عَنِ المَسجِدِ الحَرامِ... . وَ ما كانَ صَلاتُهُم عِندَ البَيتِ إلاّ مُكاءاً وَ تَصدِيَةً فَذُوقُوا العَذابَ بِما كُنتُم تَكفُرُونَ«××× 2 انفال /  35 34. ×××: »چرا خدا آنان را عذاب نكند حال آنكه آنان مردم را از مسجدالحرام باز مى‏دارند... . نماز آنها نزد خانه خدا جز سوت كشيدن و كف زدند نبود پس عذاب را به سبب آنكه كفر مى‏ورزيديد بچشيد« .
<big><br />حارث بن نعمان از صحابه است: ابن‏ تيميه گفتارش را با اين سخن به پايان برده كه: اين مرد در ميان صحابه شناخته شده نيست، بلكه نام حارث از اسامى است كه طُرُقيّه آنها را به كار مى‏ برند.</big>


<big><br />پاسخ: اولاً بطلان اين سخن، گفتار شخص ابن‏ تيميه است كه گفته بود: گوينده به مبانى پنجگانه اسلام ايمان داشته و از اين رو مسلمان بوده است. بنابراين گوينده نزد ابن‏ تيميه از صحابه مسلمان بوده است.</big>


بنابراين، اگر آيه مورد بحث به نفى عذاب به طور مطلق دلالت مى‏كرد، بين آن و بين اين آيات متصل به آن تناقض پيش مى‏آمد.
<big><br />ثانياً اينكه پيشتر گفتيم كه اين حديث به ارتداد و كفر حارث دلالت مى‏ كند و او به اين سبب از شمار صحابه بيرون مى‏ رود، زيرا يكى از شروط صحابى بودن مسلمان مردن است، و البته هر كس از اسلام بيرون رود صحابى به شمار نمى‏ رود و نويسندگان هرگز نام او را در ميان صحابه نمى‏ آورند.</big>


از همين رو فخر رازى گفته است: بدان كه خداى تعالى در آيه نخست فرمود كه ما دام كه پيامبرصلى الله عليه وآله در ميان آنهاست عذابشان نمى‏كند، و در اين آيه فرمود كه عذابشان مى‏كند. معناى آيه اين است كه وقتى پيامبرصلى الله عليه وآله از ميان آنها خارج شود عذابشان مى‏كند. مفسّران درباره اين عذاب اختلاف كرده‏اند؛ بعضى گفته‏اند كه اين عذاب موعود در روز بدر دامن ايشان را گرفت، و نيز گفته شده كه زمان وقوع عذاب روز فتح مكه بوده است.××× 1 تفسير رازى: ج 15 ص 159. ×××
<big><br />ثالثاً اگر هم با ابن ‏تيميه همراه شويم و بگوييم كه حارث به سبب آنچه بر زبان آورده از اسلام و از شمار صحابه رسول ‏اللَّه‏ صلى الله عليه وآله خارج نشده، چه دليلى وجود دارد كه نويسندگان نام همه صحابه پيامبر صلى الله عليه وآله را در كتاب‏ هايشان آورده باشند و نام صحابيان در آنچه نويسندگان در كتاب‏ هايشان آورده ‏اند منحصر باشد؟ نويسندگانى كه شرح حال صحابه را نوشته ‏اند، تصريح كرده ‏اند كه نتوانسته ‏اند حتى به يك دهم اسامى صحابه دست يابند.</big>


<big><br />در اين باره ابن‏ حجر عسقلانى در خطبه كتابش «الإصابة» ، پس از بيان اهميت علم حديث و كتب آن و نيز لزوم علم رجال و اشاره به كتاب‏ هاى «أُسد الغابة» از ابن ‏اثير و نيز حافظ ذهبى و كتابش، به سخن ذهبى از قول ابوزُرعه اشاره كرده كه پس از پيامبر صلى الله عليه وآله صد هزار مرد و زن بودند كه حضرتش را ديدند و سخنشش را شنيدند.</big>


نهم: تمثيل ماجراى عذاب حارث به ماجراى اصحاب فيل باطل است: ابن‏تيميه مى‏گويد: اگر آنچه در اين حديث )درباره عذاب شدن حارث( آمده آيه بود، از جنس آيه اصحاب فيل مى‏بود. براى نقل چنان آيه‏اى انگيزه‏هاى بسيارى وجود دارد، و دست كم گروهى از دانشمندان آن را نقل مى‏كردند.
<big><br />ابن‏ فتحون نيز در ذيل «الاستيعاب» پس از اين كلام گويد كه ابوزُرعه اين سخن را در پاسخ كسى گفته كه او را تنها از شمار راويان پرسيده بود. پس شمار غير راويان چه اندازه خواهد بود؟ با اين همه، همه نام‏ هاى مذكور در «الاستيعاب» -  يعنى كسانى كه نام يا كنيه آنان يا هم نام و هم كنيه آنان در اين كتاب آمده -  سه هزار و پانصد تن هستند! ابن ‏فتحون افزوده كه كار ابن‏ عبدالبَرّ را در «الاستيعاب» موافق با شروط وى استدراك كرده است.</big>


<big><br />همچنين من خود به خط حافظ ذهبى در پشت كتابش «التجريد» خواندم: شايد شمار همه صحابيانى كه نامشان در اين كتاب هست هشت هزار باشد. اگر بيش از اين نباشد كمتر نيست. سپس در جايى ديگر به خطّ او خواندم كه: جميع آنچه در «أُسد الغابَة» هست هفت هزار و پانصد و پنجاه و چهار تن است.</big>


پاسخ: اين قياس ناروايى است؛ چگونه فرود آمدن عذاب بر يك تن با عذاب شدن گروهى پرشمار كه براى ويران كردن و از ميان بردن خادمان و اطرافيان كعبه آمده بوده‏اند مقايسه مى‏شود؟! عذاب شدن اين گروه پرشمار رويدادى است كه انگيزه‏هاى بسيارى در نقل آن هست، ولى واقعه فرود آمدن عذاب بر يك تن چنين نيست و انگيزه‏هاى بسيارى در نقل آن وجود ندارد.
<big><br />حديثى كه در صحيحين درباره تبوك از كعب بن مالك نقل شده، سخن ابوزُرعه را تأييد مى ‏كند: صحابيان پرشمارند و هيچ ديوانى گنجايش ثبت نام آنها را ندارد. همچنين خطيب به سند صحيح از ثَورى نقل كرده است: هر كس على ‏عليه السلام را بر عثمان مقدّم بدارد دوازده هزار صحابى را -  كه پيامبر صلى الله عليه وآله در حال خشنودى از ايشان در گذشت -  خوار داشته است.</big>


<big><br />نَوَوى گفته كه اين شمار صحابيان مربوط به دوازده سال پس از وفات رسول‏خدا صلى الله عليه وآله است؛ پس از اينكه در دوران خلافت ابوبكر در جريان جنگ ‏هاى رِدَّه و فتوحات شمار بسيارى از آنان مردند و نامشان در جايى ضبط نشد، و پس از آنكه در خلافت عمر در جريان فتوحات و به سبب طاعون فراگير و طاعون <ref>عَمَواس عَمَواس يا عِمَواس: محلّه ‏اى در فلسطين، نزديك بيت ‏المَقدِس. معجم البلدان: ج ۴ ص ۱۵۷.</ref>  و به اسباب ديگر عده ‏اى بسيار كه به شماره در نمى‏ آيند از دنيا رفتند.</big>


اگر چنين نباشد، همه معجزات نبوى كه به تواتر براى ما نقل نشده باطل مى‏گردد! افزون بر اين، انگيزه‏ها در پنهان كردن سرگذشت حارث بن نعمان )به سبب تعصّبات مذهبى( بسيار بوده است، بر خلاف ماجراى اصحاب فيل.
<big>سبب پنهان كردن نام ‏ها اين است كه بيشتر آنان بيابان‏ نشين بودند كه البته همه در حجةالوداع حضور داشتند.</big>


== '''<big> ماجراى سنگ آسمانى<ref>چهارده قرن با غدير: ص ۲۵. واقعه قرآنى غدير: ص ۱۵۳. اسرار غدير: ص ۶۰ .</ref></big>''' ==
<big> </big>


دهم: بطلان ادعاى دلالت حديث به اسلام حارث: ابن‏تيميّه مى‏گويد: در اين حديث آمده كه آن گوينده )حارث بن نعمان( به مبانى پنجگانه اسلام ايمان داشته و از اين رو مسلمان بوده، زيرا گفته است: ما اينها را از تو پذيرفته‏ايم. و ضرورى است كه در عهد پيامبرصلى الله عليه وآله هيچ يك از مسلمانان را چنين بلايى نرسيده است.
<big>پس از اهانت‏ هايى كه منافقين پس از خطبه غدير نسبت به پيامبر صلى الله عليه وآله و اميرالمؤمنين‏ عليه السلام داشتند، حارث فهرى برخاست و با لسانى تند و با جسارت در برابر پيامبر صلى الله عليه وآله قرار گرفت و گفت: «وقتى قرار شد تو رسول اللَّه باشى و على جانشين بعد از تو باشد و فاطمه دخترت سيده زنان عالم و حسن و حسين سيد جوانان اهل بهشت باشند، پس براى ساير قريش چيزى باقى نگذاشته ‏اى»؟! پيامبرصلى الله عليه وآله فرمود: من اين مقامات را تعيين نكرده ‏ام بلكه خداوند معين فرموده است.</big>


پاسخ: اولاً اين حديث چنانكه متضمّن پذيرش مبانى يادشده از سوى حارث است، همچنين متضمّن كفر و ارتداد او است، چرا كه در آن آمده كه حارث گفت: خدايا اگر آنچه محمد مى‏گويد، درست است... . ثانياً اگر بپذيريم كه گوينده مسلمان بوده، ادعاى علم ضرورى به اينكه هيچ مسلمانى در عهد پيامبرصلى الله عليه وآله به چنين عذابى گرفتار نيامده چه دليلى دارد؟
<big><br />حارث سخن را به نقطه اصلى اعتقاد بازگرداند و گفت: اى محمد، ما را دعوت كردى كه «لا اِلهَ اِلاّ اللَّهُ» را قبول كنيم و ما هم پذيرفتيم. سپس دعوتمان كردى كه پيامبرى تو را بپذيريم و ما پذيرفتيم در حالى كه قلبمان رضايت نمى ‏داد!! سپس دستور نماز و بعد از آن روزه را دادى و ما انجام داديم. بعد از آن دستور حج و خمس و زكات را دادى و ما انجام داديم. به همه اينها اكتفا نكردى تا اكنون كه پسر عمويت را منصوب نمودى و گفتى: «مَنْ كُنْتُ مَوْلاهُ فَهذا عَلِىٌّ مَوْلاهُ، اللَّهُمَّ والِ مَنْ والاهُ وَ عادِ مَنْ عاداهُ ...» ، آيا واقعاً همه اين‏ها از طرف خدا بود؟</big>


<big><br />پيامبرصلى الله عليه وآله فرمود: از طرف خدا به من وحى مى‏ شود و جبرئيل سفير و واسطه الهى است و من به مردم خبر مى‏ دهم، و جز آنچه خدا دستور دهد چيزى را اعلام نمى ‏كنم.</big>


يازدهم: حارث بن نعمان از صحابه است: ابن‏تيميه گفتارش را با اين سخن به پايان برده كه: اين مرد در ميان صحابه شناخته شده نيست، بلكه نام حارث از اسامى است كه طُرُقيّه آنها را به كار مى‏برند.
<big><br />حارث دوباره گفت: تو را به خدايى كه خدايى جز او نيست، آيا اين حتماً از طرف خداست و از طرف خودت نيست؟! حضرت فرمود: «به خدايى كه جز او خدايى نيست، اين از طرف خداست نه از پيش خودم» ، و اين را سه بار تكرار فرمود.</big>


<big>حارث گفت: تو ما را به حب على بن ابى‏طالب دستور مى‏ دهى و گمان دارى كه او نسبت به تو همچون هارون نسبت به موسى است، و شيعيان او سوار بر شتران نورانى به محشر مى‏ آيند و در عرصه قيامت بر ديگران فخر مى‏ كنند تا آنكه كنار حوض كوثر آيند و از آن بنوشند، و اين در حالى است كه بقيه امت در يك گروه جداگانه محشور مى ‏شوند. آيا همه اينها از آسمان نازل شده يا از پيش خود مى ‏گويى؟</big>


پاسخ: اولاً بطلان اين سخن، گفتار شخص ابن‏تيميه است كه گفته بود: گوينده به مبانى پنجگانه اسلام ايمان داشته و از اين رو مسلمان بوده است. بنابراين گوينده نزد ابن‏تيميه از صحابه مسلمان بوده است.
<big><br />پيامبرصلى الله عليه وآله فرمود: آرى، از آسمان نازل شده و سپس من ابلاغ كرده ام كه خداوند ما را نورى در زير عرش خلق كرد.</big>


<big><br />حارث گفت: اكنون فهميدم كه تو ساحر كذاب هستى! اى محمد، مگر شما هم از فرزندان آدم نيستيد؟ حضرت فرمود: آرى، ولى خداوند ما را نورى در زير عرش خلق فرمود دوازده هزار سال قبل از آنكه آدم را خلق كند. سپس آن نور را در صلب آدم قرار داد. آن نور از صلبى به صلب ديگر منتقل شد تا آنكه در صلب عبداللَّه و ابوطالب از يكديگر جدا شديم. بنابراين خداوند ما را از آن نور خلق كرده و فرق من و على در اين است كه پيامبرى بعد از من نيست.</big>


ثانياً اينكه پيشتر گفتيم كه اين حديث به ارتداد و كفر حارث دلالت مى‏كند و او به اين سبب از شمار صحابه بيرون مى‏رود، زيرا يكى از شروط صحابى بودن مسلمان مردن است، و البته هر كس از اسلام بيرون رود صحابى به شمار نمى‏رود و نويسندگان هرگز نام او را در ميان صحابه نمى‏آورند.
<big><br />آنگاه پيامبرصلى الله عليه وآله فرمود: اى حارث، از خدا بترس و از آنچه درباره دشمنى على بن ابى‏طالب بر زبان آوردى توبه كن.</big>


<big><br />حارث سر به سوى آسمان بلند كرد و گفت: «خدايا، اگر محمد در آنچه مى‏ گويد صادق و راستگوست سنگى از آسمان بر ما ببار يا عذابى بر ما نازل كن كه انتقامى در اولينِ ما (منكرين ولايت) و نشانه ‏اى براى آيندگان ما باشد؛ و اگر آنچه محمد مى‏ گويد دروغ است عذابى بر او نازل كن» .</big>


ثالثاً اگر هم با ابن‏تيميه همراه شويم و بگوييم كه حارث به سبب آنچه بر زبان آورده از اسلام و از شمار صحابه رسول‏اللَّه‏صلى الله عليه وآله خارج نشده، چه دليلى وجود دارد كه نويسندگان نام همه صحابه پيامبرصلى الله عليه وآله را در كتاب‏هايشان آورده باشند و نام صحابيان در آنچه نويسندگان در كتاب‏هايشان آورده‏اند منحصر باشد؟ نويسندگانى كه شرح حال صحابه را نوشته‏اند، تصريح كرده‏اند كه نتوانسته‏اند حتى به يك دهم اسامى صحابه دست يابند.
<big><br />خداوند فوراً سخن حارث را با آيه ۳۲سوره انفال براى پيامبرصلى الله عليه وآله فرستاد: «وَ اِذْ قالُوا اللَّهُمَّ اِنْ كانَ هذا هُوَ الْحَقُّ مِنْ عِنْدِكَ فَاَمْطِرْ عَلَيْنا حِجارَةً مِنَ السَّماءِ اَوِ ائْتِنا بِعَذابٍ اَليمٍ» : «خدايا اگر اين حقى از طرف توست بر ما سنگى از آسمان ببار يا عذاب دردناكى بر ما بفرست» . اينجا بود كه غدير وارد مباهله شد، و اين سخن حارث به معناى درخواست پاسخ الهى براى نشان دادن حق و باطل بود، و بايد معجزه‏ اى رخ مى‏ داد تا ثابت شود غدير «هُوَ الْحَقُّ مِنْ عِنْدِكَ» است.</big>


<big><br />به دنبال آن آيه  ۱۱ سوره يونس وحى شد: «وَ لَوْ يَجْعَلُ اللَّهُ لِلنّاسِ الشَّرَ اسْتِعْجالَهُمْ بِالْخَيْرِ لَقُضِىَ اِلَيْهِمْ اَجَلَهُمْ فَنَذَرُ الَّذينَ لا يَرْجُونَ لِقائَنا فى طُغْيانِهِمْ يَعْمَهُونَ» : «اگر خداوند براى مردم شر را فوراً مى ‏فرستاد -  همان گونه كه خير را فوراً مى‏ فرستد -  اجل آنان را مقدر مى‏ فرمود. ما رها مى‏ كنيم كسانى را كه اميد ملاقات ما را ندارند، تا در طغيان خود متحير بمانند» .</big>


در اين باره ابن‏حجر عسقلانى در خطبه كتابش »الإصابة« ، پس از بيان اهميت علم حديث و كتب آن و نيز لزوم علم رجال و اشاره به كتاب‏هاى »أُسد الغابة« از ابن‏اثير و نيز حافظ ذهبى و كتابش، به سخن ذهبى از قول ابوزُرعه اشاره كرده كه پس از پيامبرصلى الله عليه وآله صد هزار مرد و زن بودند كه حضرتش را ديدند و سخنشش را شنيدند.
<big><br />آنگاه آيه ۳۳ سوره انفال نازل شد: «وَ ما كانَ اللَّهُ لَيُعَذِّبَهُمْ وَ اَنْتَ فيهِمْ وَ ما كانَ اللَّهُ مُعَذِّبَهُمْ وَ هُمْ يَسْتَغْفِرُونَ» : «خدا آنان را عذاب نمى‏ كند در حالى كه تو در ميان آنان باشى، و خدا آنان را عذاب نمى‏ كند در حالى كه استغفار كنند» .</big>


<big><br />با اين آيه در حضور پيامبر صلى الله عليه وآله عذابى نازل نمى‏ شد، و در صورتى درخواست حارث عملى مى‏ شد كه از حضور آن حضرت خارج شود. راه ديگر توبه بود كه حارث از سخن خود باز گردد. لذا پيامبر صلى الله عليه وآله به او فرمود: اى حارث، يا توبه كن و يا از پيش ما برو! حارث گفت: اى محمد، راه ديگر اين است كه براى قريش هم نصيبى از آنچه در اختيار دارى قرار دهى، چرا كه با اين برنامه تو بنى‏ هاشم همه مناقب عرب و عجم را به خود اختصاص دادند! حضرت فرمود: اين مسئله در اختيار من نيست، بلكه مربوط به خداوند تبارك و تعالى است.</big>


ابن‏فتحون نيز در ذيل »الاستيعاب« پس از اين كلام گويد كه ابوزُرعه اين سخن را در پاسخ كسى گفته كه او را تنها از شمار راويان پرسيده بود. پس شمار غير راويان چه اندازه خواهد بود؟ با اين همه، همه نام‏هاى مذكور در »الاستيعاب« -  يعنى كسانى كه نام يا كنيه آنان يا هم نام و هم كنيه آنان در اين كتاب آمده -  سه هزار و پانصد تن هستند! ابن‏فتحون افزوده كه كار ابن‏عبدالبَرّ را در »الاستيعاب« موافق با شروط وى استدراك كرده است.
<big><br />حارث گفت: «اگر اين گونه است اعلام مى‏ كنم كه قلبم توبه را نمى‏ پذيرد، ولى از حضور تو مى ‏روم»! آنگاه برخاست و به سرعت به طرف شترش رفت و سوار شد و حركت كرد.</big>


<big><br />معجزه عظيم پيش چشمان آن جمعيت انبوه كه براى پايان ماجرا گردن كشيده بودند به وقوع پيوست. خاطره‏ اى كه از اصحاب فيل در ذهن ‏ها مانده بود، اينك با تمام شدن سخن حارث و فاصله گرفتن او از مجلس پيامبر صلى الله عليه وآله تكرار شد.</big>


همچنين من خود به خط حافظ ذهبى در پشت كتابش »التجريد« خواندم: شايد شمار همه صحابيانى كه نامشان در اين كتاب هست هشت هزار باشد. اگر بيش از اين نباشد كمتر نيست. سپس در جايى ديگر به خطّ او خواندم كه: جميع آنچه در »أُسد الغابَة« هست هفت هزار و پانصد و پنجاه و چهار تن است.
<big>دو عذاب الهى با هم بر حارث نازل شد در حالى كه پيامبر صلى الله عليه وآله و اصحابش از فاصله‏ اى او را مى ‏ديدند. خداوند پرنده‏ اى از آسمان فرستاد كه در منقار او ريگى به اندازه عدس بود و آن را بر سر حارث رها كرد. سنگ ريزه از سر او وارد شد و طول قامت او را در نورديد و او را نقش زمين ساخت، در حالى كه پاهايش را بر زمين مى‏ كوبيد. در همين حال ابر سياهى ظاهر شد و رعد و برقى زد و صاعقه‏ اى پديد آورد كه بر بدن حارث خورد و او را سوزانيد.</big>


<big><br />با اين معجزه، بر همگان مسلم شد كه «غدير» از منبع وحى سرچشمه گرفته و يك فرمان الهى است.</big>


حديثى كه در صحيحين درباره تبوك از كعب بن مالك نقل شده، سخن ابوزُرعه را تأييد مى‏كند: صحابيان پرشمارند و هيچ ديوانى گنجايش ثبت نام آنها را ندارد. همچنين خطيب به سند صحيح از ثَورى نقل كرده است: هر كس على‏عليه السلام را بر عثمان مقدّم بدارد دوازده هزار صحابى را -  كه پيامبرصلى الله عليه وآله در حال خشنودى از ايشان در گذشت -  خوار داشته است.
<big><br />در آن لحظات جبرئيل نازل شد و سند قرآنى اين معجزه غدير را با آيات ۱ تا ۳ سوره معارج آورد: «سَأَلَ سائِلٌ بِعَذابٍ واقِعٍ، لِلْكافِرينَ لَيْسَ لَهُ دافِعٌ، مِنَ اللَّهِ ذِى الْمِعارِجِ» : «درخواست كرد درخواست كننده‏ اى عذاب واقع را كه كافران قدرت دفع آن را ندارند، و اين از طرف خداوند بود» .</big>


<big><br />پيامبر صلى الله عليه وآله به اصحابش فرمود: اكنون به طرف او برويد كه آنچه از خدا خواست بر او رسيد. آنگاه حضرت آيه  ۱۵ سوره ابراهيم را شاهد آورده فرمود: چنانكه خداوند عز و جل مى‏ فرمايد: «وَ اسْتَفْتَحُوا وَ خابَ كُلُّ جَبّارٍ عَنيدٍ» : «ابتدا خودشان درخواست كردند، و اين گونه هر جبار معاندى ضرر كرد و به هدف خود نرسيد» .</big>


نَوَوى گفته كه اين شمار صحابيان مربوط به دوازده سال پس از وفات رسول‏خداصلى الله عليه وآله است؛ پس از اينكه در دوران خلافت ابوبكر در جريان جنگ‏هاى رِدَّه و فتوحات شمار بسيارى از آنان مردند و نامشان در جايى ضبط نشد، و پس از آنكه در خلافت عمر در جريان فتوحات و به سبب طاعون فراگير و طاعون عَمَواس××× 1 عَمَواس يا عِمَواس: محلّه‏اى در فلسطين، نزديك بيت‏المَقدِس. معجم البلدان: ج 4 ص 157. ××× و به اسباب ديگر عده‏اى بسيار كه به شماره در نمى‏آيند از دنيا رفتند.
<big><br />سپس آيه ۲۰۴ سوره شعراء در توبيخ گستاخى حارث و امثال او نازل شد: «اَفَبِعَذابِنا يَسْتَعْجِلُونَ» : «آيا به عذاب ما عجله مى ‏كنند»؟</big>


سبب پنهان كردن نام‏ها اين است كه بيشتر آنان بيابان‏نشين بودند كه البته همه در حجةالوداع حضور داشتند.
<big><br />اكنون صد و بيست هزار نفر جنازه بى‏ جان حارث را نظاره ‏گر بودند كه بر اثر انكار غدير به عذاب الهى دچار شده بود. در آن حال پيامبر صلى الله عليه وآله خطاب به جمعيت فرمود: آيا با چشم خود ديديد؟ گفتند: آرى. فرمود: آيا با گوش خود شنيديد؟ گفتند: آرى. فرمود: «خوشا به حال كسى كه على را دوست بدارد، و واى به حال كسى كه با او دشمنى كند. گويا على و شيعيانش را مى‏ بينم كه در روز قيامت سوار بر شترانى به طرف باغ‏ هاى بهشت برده مى‏ شوند، در حالى كه چهره‏ هايشان جوان و تاج بر سر و سرمه كشيده ‏اند» .</big>


<big><br />حضرت در ادامه سخنانش به آيه ۴۹ سوره اعراف «ادْخُلُوا الْجَنَّةَ لا خَوْفٌ عَلَيْكُمْ وَ لا اَنْتُمْ تَحْزَنُونَ» اشاره كرده فرمود: «ترسى بر آنان نيست و محزون نمى‏ شوند» .</big>


30.  ماجراى سنگ آسمانى××× 1 چهارده قرن با غدير: ص 25. واقعه قرآنى غدير: ص 153. اسرار غدير: ص 60 . ×××
<big><br />سپس به آيه ۷۲ سوره توبه «وَ رِضْوانٌ مِنَ اللَّهِ اَكْبَرُ ذلِكَ هُوَ الْفَوْزُ الْعظيمُ» اشاره كرده فرمود: «آنان با رضايت بزرگ خدا تأييد شده‏ اند و اين رستگارى بزرگ است، تا هنگامى كه در مقام قدس در محضر رب العالمين ساكن شوند» .</big>


  پس از اهانت‏هايى كه منافقين پس از خطبه غدير نسبت به پيامبرصلى الله عليه وآله و اميرالمؤمنين‏عليه السلام داشتند، حارث فهرى برخاست و با لسانى تند و با جسارت در برابر پيامبرصلى الله عليه وآله قرار گرفت و گفت: »وقتى قرار شد تو رسول اللَّه باشى و على جانشين بعد از تو باشد و فاطمه دخترت سيده زنان عالم و حسن و حسين سيد جوانان اهل بهشت باشند، پس براى ساير قريش چيزى باقى نگذاشته‏اى«؟! پيامبرصلى الله عليه وآله فرمود: من اين مقامات را تعيين نكرده‏ام بلكه خداوند معين فرموده است.
<big><br />آنگاه به آيه ۷۱ سوره زخرف «فيها ما تَشْتَهيهِ الاَنْفُسُ وَ تَلَذُّ الاَعْيُنُ» اشاره كرده فرمود: «بهشتى كه آنچه دل طلب كند و چشم لذت ببرد در آن آماده است، و در آنجا هميشگى خواهند بود» .</big>


<big><br />بعد از آن به آيه ۲۴ سوره رعد «سَلامٌ عَلَيْكُمْ بِما صَبَرْتُمْ فَنِعْمَ عُقْبَى الدّارِ» اشاره كرده فرمود: «ملائكه به آنان مى‏ گويند: سلام بر شما به خاطر صبرى كه كرديد و اين عاقبت نيكويى است» .</big>


حارث سخن را به نقطه اصلى اعتقاد بازگرداند و گفت: اى محمد، ما را دعوت كردى كه »لا اِلهَ اِلاّ اللَّهُ« را قبول كنيم و ما هم پذيرفتيم. سپس دعوتمان كردى كه پيامبرى تو را بپذيريم و ما پذيرفتيم در حالى كه قلبمان رضايت نمى‏داد!! سپس دستور نماز و بعد از آن روزه را دادى و ما انجام داديم. بعد از آن دستور حج و خمس و زكات را دادى و ما انجام داديم. به همه اينها اكتفا نكردى تا اكنون كه پسر عمويت را منصوب نمودى و گفتى: »»مَنْ كُنْتُ مَوْلاهُ فَهذا عَلِىٌّ مَوْلاهُ، اللَّهُمَّ والِ مَنْ والاهُ وَ عادِ مَنْ عاداهُ ...« ، آيا واقعاً همه اين‏ها از طرف خدا بود؟
<big><br />لازم به تذكر است كه نام «حارث فهرى» در روايات به اسم‏ هاى مختلف آمده است كه احتمالاً بعضى از نام‏ها مربوط به دوازده نفر همراهان او باشد.<ref>بحار الانوار: ج ۳۷ ص ۱۶۷ ۱۶۲ ۱۳۶. عوالم العلوم: ج ۳  / ۱۵ ص ۱۴۴ ۱۲۹  ۵۷ ۵۶. الغدير: ج ۱ ص ۱۹۳.</ref></big>


<big>همچنين مراجعه شود به عنوان: [[حارث بن نعمان فهرى]] /  [[آيه «سَأَلَ سائِلٌ بِعَذابٍ واقِعٍ . لِلْكافِرينَ لَيْسَ لَهُ دافِعٌ...» ]].</big>


پيامبرصلى الله عليه وآله فرمود: از طرف خدا به من وحى مى‏شود و جبرئيل سفير و واسطه الهى است و من به مردم خبر مى‏دهم، و جز آنچه خدا دستور دهد چيزى را اعلام نمى‏كنم.
== '''<big> نكات ماجراى سنگ آسمانى <ref>ژرفاى غدير: ص ۸۲  - ۷۹ .</ref></big>''' ==
 


 
در همه دستورات الهى كه پيامبرصلى الله عليه وآله ابلاغ فرموده عده‏اى نپذيرفته‏اند، و خداوند هم برنامه خاصى براى مقابله با آنان در دنيا نداشته است. تنها در امر ولايت و امامت بعد از پيامبرصلى الله عليه وآله بود كه هم منكرين آن به صورتى غير عادى اقدام به انكار آن نمودند، و هم خداوند پاسخ دندان‏شكنى به آنان داد تا براى هميشه روزگار اهميت آن در خاطره‏ها بماند.
حارث دوباره گفت: تو را به خدايى كه خدايى جز او نيست، آيا اين حتماً از طرف خداست و از طرف خودت نيست؟! حضرت فرمود: »به خدايى كه جز او خدايى نيست، اين از طرف خداست نه از پيش خودم« ، و اين را سه بار تكرار فرمود.
 
حارث گفت: تو ما را به حب على بن ابى‏طالب دستور مى‏دهى و گمان دارى كه او نسبت به تو همچون هارون نسبت به موسى است، و شيعيان او سوار بر شتران نورانى به محشر مى‏آيند و در عرصه قيامت بر ديگران فخر مى‏كنند تا آنكه كنار حوض كوثر آيند و از آن بنوشند، و اين در حالى است كه بقيه امت در يك گروه جداگانه محشور مى‏شوند. آيا همه اينها از آسمان نازل شده يا از پيش خود مى‏گويى؟
 
 
پيامبرصلى الله عليه وآله فرمود: آرى، از آسمان نازل شده و سپس من ابلاغ كرده‏ام كه خداوند ما را نورى در زير عرش خلق كرد.
 
 
حارث گفت: اكنون فهميدم كه تو ساحر كذاب هستى! اى محمد، مگر شما هم از فرزندان آدم نيستيد؟ حضرت فرمود: آرى، ولى خداوند ما را نورى در زير عرش خلق فرمود دوازده هزار سال قبل از آنكه آدم را خلق كند. سپس آن نور را در صلب آدم قرار داد. آن نور از صلبى به صلب ديگر منتقل شد تا آنكه در صلب عبداللَّه و ابوطالب از يكديگر جدا شديم. بنابراين خداوند ما را از آن نور خلق كرده و فرق من و على در اين است كه پيامبرى بعد از من نيست.
 
 
آنگاه پيامبرصلى الله عليه وآله فرمود: اى حارث، از خدا بترس و از آنچه درباره دشمنى على بن ابى‏طالب بر زبان آوردى توبه كن.
 
 
حارث سر به سوى آسمان بلند كرد و گفت: »خدايا، اگر محمد در آنچه مى‏گويد صادق و راستگوست سنگى از آسمان بر ما ببار يا عذابى بر ما نازل كن كه انتقامى در اولينِ ما )منكرين ولايت( و نشانه‏اى براى آيندگان ما باشد؛ و اگر آنچه محمد مى‏گويد دروغ است عذابى بر او نازل كن« .
 
 
خداوند فوراً سخن حارث را با آيه 33 سوره انفال براى پيامبرصلى الله عليه وآله فرستاد: »وَ اِذْ قالُوا اللَّهُمَّ اِنْ كانَ هذا هُوَ الْحَقُّ مِنْ عِنْدِكَ فَاَمْطِرْ عَلَيْنا حِجارَةً مِنَ السَّماءِ اَوِ ائْتِنا بِعَذابٍ اَليمٍ« : »خدايا اگر اين حقى از طرف توست بر ما سنگى از آسمان ببار يا عذاب دردناكى بر ما بفرست« . اينجا بود كه غدير وارد مباهله شد، و اين سخن حارث به معناى درخواست پاسخ الهى براى نشان دادن حق و باطل بود، و بايد معجزه‏اى رخ مى‏داد تا ثابت شود غدير »هُوَ الْحَقُّ مِنْ عِنْدِكَ« است.
 
 
به دنبال آن آيه 12 سوره يونس وحى شد: »وَ لَوْ يَجْعَلُ اللَّهُ لِلنّاسِ الشَّرَ اسْتِعْجالَهُمْ بِالْخَيْرِ لَقُضِىَ اِلَيْهِمْ اَجَلَهُمْ فَنَذَرُ الَّذينَ لا يَرْجُونَ لِقائَنا فى طُغْيانِهِمْ يَعْمَهُونَ« : »اگر خداوند براى مردم شر را فوراً مى‏فرستاد -  همان گونه كه خير را فوراً مى‏فرستد -  اجل آنان را مقدر مى‏فرمود. ما رها مى‏كنيم كسانى را كه اميد ملاقات ما را ندارند، تا در طغيان خود متحير بمانند« .
 
 
آنگاه آيه 34 سوره انفال نازل شد: »وَ ما كانَ اللَّهُ لَيُعَذِّبَهُمْ وَ اَنْتَ فيهِمْ وَ ما كانَ اللَّهُ مُعَذِّبَهُمْ وَ هُمْ يَسْتَغْفِرُونَ« : »خدا آنان را عذاب نمى‏كند در حالى كه تو در ميان آنان باشى، و خدا آنان را عذاب نمى‏كند در حالى كه استغفار كنند« .
 
 
با اين آيه در حضور پيامبرصلى الله عليه وآله عذابى نازل نمى‏شد، و در صورتى درخواست حارث عملى مى‏شد كه از حضور آن حضرت خارج شود. راه ديگر توبه بود كه حارث از سخن خود باز گردد. لذا پيامبرصلى الله عليه وآله به او فرمود: اى حارث، يا توبه كن و يا از پيش ما برو! حارث گفت: اى محمد، راه ديگر اين است كه براى قريش هم نصيبى از آنچه در اختيار دارى قرار دهى، چرا كه با اين برنامه تو بنى‏هاشم همه مناقب عرب و عجم را به خود اختصاص دادند! حضرت فرمود: اين مسئله در اختيار من نيست، بلكه مربوط به خداوند تبارك و تعالى است.
 
 
حارث گفت: »اگر اين گونه است اعلام مى‏كنم كه قلبم توبه را نمى‏پذيرد، ولى از حضور تو مى‏روم«! آنگاه برخاست و به سرعت به طرف شترش رفت و سوار شد و حركت كرد.
 
 
معجزه عظيم پيش چشمان آن جمعيت انبوه كه براى پايان ماجرا گردن كشيده بودند به وقوع پيوست. خاطره‏اى كه از اصحاب فيل در ذهن‏ها مانده بود، اينك با تمام شدن سخن حارث و فاصله گرفتن او از مجلس پيامبرصلى الله عليه وآله تكرار شد.
 
دو عذاب الهى با هم بر حارث نازل شد در حالى كه پيامبرصلى الله عليه وآله و اصحابش از فاصله‏اى او را مى‏ديدند. خداوند پرنده‏اى از آسمان فرستاد كه در منقار او ريگى به اندازه عدس بود و آن را بر سر حارث رها كرد. سنگريزه از سر او وارد شد و طول قامت او را در نورديد و او را نقش زمين ساخت، در حالى كه پاهايش را بر زمين مى‏كوبيد. در همين حال ابر سياهى ظاهر شد و رعد و برقى زد و صاعقه‏اى پديد آورد كه بر بدن حارث خورد و او را سوزانيد.
 
 
با اين معجزه، بر همگان مسلم شد كه »غدير« از منبع وحى سرچشمه گرفته و يك فرمان الهى است.
 
 
در آن لحظات جبرئيل نازل شد و سند قرآنى اين معجزه غدير را با آيات 1 تا 3 سوره معارج آورد: »سَأَلَ سائِلٌ بِعَذابٍ واقِعٍ، لِلْكافِرينَ لَيْسَ لَهُ دافِعٌ، مِنَ اللَّهِ ذِى الْمِعارِجِ« : »درخواست كرد درخواست كننده‏اى عذاب واقع را كه كافران قدرت دفع آن را ندارند، و اين از طرف خداوند بود« .
 
 
پيامبرصلى الله عليه وآله به اصحابش فرمود: اكنون به طرف او برويد كه آنچه از خدا خواست بر او رسيد. آنگاه حضرت آيه 19 سوره ابراهيم را شاهد آورده فرمود: چنانكه خداوند عز و جل مى‏فرمايد: »وَ اسْتَفْتَحُوا وَ خابَ كُلُّ جَبّارٍ عَنيدٍ« : »ابتدا خودشان درخواست كردند، و اين گونه هر جبار معاندى ضرر كرد و به هدف خود نرسيد« .
 
 
سپس آيه 205 سوره شعراء در توبيخ گستاخى حارث و امثال او نازل شد: »اَفَبِعَذابِنا يَسْتَعْجِلُونَ« : »آيا به عذاب ما عجله مى‏كنند«؟
 
 
اكنون صد و بيست هزار نفر جنازه بى‏جان حارث را نظاره‏گر بودند كه بر اثر انكار غدير به عذاب الهى دچار شده بود. در آن حال پيامبرصلى الله عليه وآله خطاب به جمعيت فرمود: آيا با چشم خود ديديد؟ گفتند: آرى. فرمود: آيا با گوش خود شنيديد؟ گفتند: آرى. فرمود: »خوشا به حال كسى كه على را دوست بدارد، و واى به حال كسى كه با او دشمنى كند. گويا على و شيعيانش را مى‏بينم كه در روز قيامت سوار بر شترانى به طرف باغ‏هاى بهشت برده مى‏شوند، در حالى كه چهره‏هايشان جوان و تاج بر سر و سرمه كشيده‏اند« .
 
 
حضرت در ادامه سخنانش به آيه 49 سوره اعراف »ادْخُلُوا الْجَنَّةَ لا خَوْفٌ عَلَيْكُمْ وَ لا اَنْتُمْ تَحْزَنُونَ« اشاره كرده فرمود: »ترسى بر آنان نيست و محزون نمى‏شوند« .
 
 
سپس به آيه 72 سوره توبه »وَ رِضْوانٌ مِنَ اللَّهِ اَكْبَرُ ذلِكَ هُوَ الْفَوْزُ الْعظيمُ« اشاره كرده فرمود: »آنان با رضايت بزرگ خدا تأييد شده‏اند و اين رستگارى بزرگ است، تا هنگامى كه در مقام قدس در محضر رب العالمين ساكن شوند« .
 
 
آنگاه به آيه 71 سوره زخرف »فيها ما تَشْتَهيهِ الاَنْفُسُ وَ تَلَذُّ الاَعْيُنُ« اشاره كرده فرمود: »بهشتى كه آنچه دل طلب كند و چشم لذت ببرد در آن آماده است، و در آنجا هميشگى خواهند بود« .
 
 
بعد از آن به آيه 24 سوره رعد »سَلامٌ عَلَيْكُمْ بِما صَبَرْتُمْ فَنِعْمَ عُقْبَى الدّارِ« اشاره كرده فرمود: »ملائكه به آنان مى‏گويند: سلام بر شما به خاطر صبرى كه كرديد و اين عاقبت نيكويى است« .
 
 
لازم به تذكر است كه نام »حارث فهرى« در روايات به اسم‏هاى مختلف آمده است كه احتمالاً بعضى از نام‏ها مربوط به دوازده نفر همراهان او باشد.××× 1 بحار الانوار: ج 37 ص 167 162 136. عوالم العلوم: ج 3  / 15 ص 144 129  57 56. الغدير: ج 1 ص 193. ×××
 
 
  همچنين مراجعه شود به عنوان: حارث بن نعمان فهرى /  آيه »سَأَلَ سائِلٌ بِعَذابٍ واقِعٍ . لِلْكافِرينَ لَيْسَ لَهُ دافِعٌ...« .
 
 
31.  نكات ماجراى سنگ آسمانى××× 2 ژرفاى غدير: ص 82  - 79 . ×××
 
  در همه دستورات الهى كه پيامبرصلى الله عليه وآله ابلاغ فرموده عده‏اى نپذيرفته‏اند، و خداوند هم برنامه خاصى براى مقابله با آنان در دنيا نداشته است. تنها در امر ولايت و امامت بعد از پيامبرصلى الله عليه وآله بود كه هم منكرين آن به صورتى غير عادى اقدام به انكار آن نمودند، و هم خداوند پاسخ دندان‏شكنى به آنان داد تا براى هميشه روزگار اهميت آن در خاطره‏ها بماند.