پرش به محتوا

حارث بن نعمان فهری: تفاوت میان نسخه‌ها

خط ۱٬۰۵۵: خط ۱٬۰۵۵:
 
 


در همه دستورات الهى كه پيامبرصلى الله عليه وآله ابلاغ فرموده عده‏اى نپذيرفته‏اند، و خداوند هم برنامه خاصى براى مقابله با آنان در دنيا نداشته است. تنها در امر ولايت و امامت بعد از پيامبرصلى الله عليه وآله بود كه هم منكرين آن به صورتى غير عادى اقدام به انكار آن نمودند، و هم خداوند پاسخ دندان‏شكنى به آنان داد تا براى هميشه روزگار اهميت آن در خاطره‏ها بماند.
<big>در همه دستورات الهى كه پيامبر صلى الله عليه وآله ابلاغ فرموده عده ‏اى نپذيرفته ‏اند، و خداوند هم برنامه خاصى براى مقابله با آنان در دنيا نداشته است. تنها در امر ولايت و امامت بعد از پيامبر صلى الله عليه وآله بود كه هم منكرين آن به صورتى غير عادى اقدام به انكار آن نمودند، و هم خداوند پاسخ دندان‏ شكنى به آنان داد تا براى هميشه روزگار اهميت آن در خاطره ‏ها بماند.</big>


<big><br />بت‏ پرستان و مشركان و يهوديان و مسيحيان در تمام مواردى كه روى مخالفت با پيامبر صلى الله عليه وآله داشتند به صراحت سخن حضرت را انكار مى‏ كردند و مخالف آن را حق مى‏ دانستند. حتى مسيحيان نجران كه قرار بود با پيامبر صلى الله عليه وآله مباهله كنند ادعا مى‏ كردند كه آنچه حضرت مى ‏فرمايد درست نيست.</big>


بت‏پرستان و مشركان و يهوديان و مسيحيان در تمام مواردى كه روى مخالفت با پيامبرصلى الله عليه وآله داشتند به صراحت سخن حضرت را انكار مى‏كردند و مخالف آن را حق مى‏دانستند. حتى مسيحيان نجران كه قرار بود با پيامبرصلى الله عليه وآله مباهله كنند ادعا مى‏كردند كه آنچه حضرت مى‏فرمايد درست نيست.
<big><br />در آخرين مرحله كه قرار به مباهله و واگذارى امر به ذات اقدس الهى شد توقف كردند و حاضر شدند جزيه بپردازند ولى مباهله نكنند، و در واقع ترسيدند از اينكه مسئله را به خدا واگذار كنند و خداوند پاسخ دندان شكنى به آنان دهد.</big>


<big><br />در غدير مسئله به صورت ديگرى جلوه كرد و حارث فهرى صريحاً از خدا درخواست عذاب كرد. در آن لحظات هم گفتار منكر غدير و هم پاسخ خداوند عجيب بود. <ref>بحار الانوار: ج ۳۷ ص ۱۶۷ ۱۶۲ ۱۳۶. عوالم العلوم: ج ۳  / ۱۵ ص ۱۴۴ ۱۲۹  ۵۷ ۵۶. الغدير: ج ۱ ص ۱۹۳.</ref></big>


در آخرين مرحله كه قرار به مباهله و واگذارى امر به ذات اقدس الهى شد توقف كردند و حاضر شدند جزيه بپردازند ولى مباهله نكنند، و در واقع ترسيدند از اينكه مسئله را به خدا واگذار كنند و خداوند پاسخ دندان شكنى به آنان دهد.
<big><br />حارث فهرى به جاى آنكه بگويد: «من غدير را قبول ندارم و اگر سخن من در انكار غدير درست باشد خدا عذاب را بر شما نازل كند» ، عكس اين سخن را بر زبان آورد و در واقع آنچه بايد پيامبر صلى الله عليه وآله مى‏ گفت او براى خود گفت.</big>


<big><br />حارث گفت: «خدايا، اگر آنچه محمد درباره ولايت على مى ‏گويد حق است و از جانب توست عذابى بر ما منكرين نازل كن» ! مى‏ بينيم هم حقانيت مطلب و هم از جانب خدا بودن آن بر لسان حارث جارى شده و صريحاً از خدا درخواست عذاب كرده است.</big>


در غدير مسئله به صورت ديگرى جلوه كرد و حارث فهرى صريحاً از خدا درخواست عذاب كرد. در آن لحظات هم گفتار منكر غدير و هم پاسخ خداوند عجيب بود.××× 1 بحار الانوار: ج 37 ص 167 162 136. عوالم العلوم: ج 3  / 15 ص 144 129  57 56. الغدير: ج 1 ص 193. ×××
<big>اين اقدام حارث فهرى در حضور همه مردم و كاملاً علنى بود، و به قدرى درخواست عجيبى بود كه خداوند متعال عين گفتار او را در قرآن كريم نقل كرده است: «اللهم إن كان هذا هو الحق من عندك فأمطِر علينا حجارة من السماء أو ائتنا بعذاب أليم» .</big>


<big><br />اكنون قاضى اين مباهله خداوند بود كه بايد تكليف مردم را روشن مى‏ كرد، چه آنكه بسيارى از منافقين و صاحبان ايمان ضعيف از مردمِ حاضر در غدير نيز سخنى همچون حارث در دلشان بود، ولى جرأت ابراز آن را نداشتند!</big>


حارث فهرى به جاى آنكه بگويد: »من غدير را قبول ندارم و اگر سخن من در انكار غدير درست باشد خدا عذاب را بر شما نازل كند« ، عكس اين سخن را بر زبان آورد و در واقع آنچه بايد پيامبرصلى الله عليه وآله مى‏گفت او براى خود گفت.
<big><br />اگر خداوند متعال پاسخ حارث فهرى را نمى ‏داد آنان نيز همراه حارث مى ‏شدند و به اين باور نزديك مى ‏شدند كه غدير ساخته خود پيامبر صلى الله عليه وآله است و به خداوند ارتباطى ندارد.</big>


<big><br />پيامبر اكرم‏صلى الله عليه وآله باز هم خواست راه توبه را به همه مردم نشان دهد؛ اينكه بازگشت و رو آوردن به صراط مستقيم هيچ وقت دير نيست و آشتى با خدا و اهل‏ بيت‏ عليهم السلام هميشه ممكن است.</big>


حارث گفت: »خدايا، اگر آنچه محمد درباره ولايت على مى‏گويد حق است و از جانب توست عذابى بر ما منكرين نازل كن« ! مى‏بينيم هم حقانيت مطلب و هم از جانب خدا بودن آن بر لسان حارث جارى شده و صريحاً از خدا درخواست عذاب كرده است.
<big><br />همچنين خواست اين نكته را خاطر نشان كند كه بايد از دشمنان غدير فاصله گرفت و از آنان دورى جست. از اين رو به حارث فرمود: «يا از اين گفته ‏ات توبه كن يا از ما فاصله بگير و از پيش ما برو» .</big>


اين اقدام حارث فهرى در حضور همه مردم و كاملاً علنى بود، و به قدرى درخواست عجيبى بود كه خداوند متعال عين گفتار او را در قرآن كريم نقل كرده است: »اللهم إن كان هذا هو الحق من عندك فأمطِر علينا حجارة من السماء أو ائتنا بعذاب أليم« .
<big><br />حارث باطن ظلمانى خود را بار ديگر نشان داد و مطلبى را بر زبان آورد كه حرف دل منافقين حاضر در غدير بود. او گفت: «قلبم براى توبه مرا همراهى نمى ‏كند، ولى از نزد تو مى‏ روم» !</big>


<big><br />معجزه عظيم پيش چشمان آن جمعيت انبوه كه براى پايان ماجرا گردن كشيده بودند، به وقوع پيوست. خاطره ‏اى كه از اصحاب فيل در ذهن ‏ها مانده بود و خداوند قدرت خود را با سنگ ريزه‏ هاى آسمانى نشان داده بود.</big>


اكنون قاضى اين مباهله خداوند بود كه بايد تكليف مردم را روشن مى‏كرد، چه آنكه بسيارى از منافقين و صاحبان ايمان ضعيف از مردمِ حاضر در غدير نيز سخنى همچون حارث در دلشان بود، ولى جرأت ابراز آن را نداشتند!
<big>اينك با تمام شدن سخن حارث و فاصله گرفتن او از مجلس پيامبر صلى الله عليه وآله تكرار شد. پرنده ‏اى در آسمان ظاهر شد كه سنگى به اندازه عدس در منقار داشت و آن را بر سر حارث فرود آورد. آن سنگ طول قامت او را درنورديد و او را نقش زمين ساخت و پيش چشمان مردم دست و پا زد و جان داد.<ref>بحار الانوار: ج ۳۱ ص ۳۲۰.</ref></big>


<big><br />اگر در ماجراى نصاراى نجران كار به مباهله نرسيد تا يد قدرت خداوندى را در پشتيبانى از پيامبرش ببينند، اينك دشمن غدير مباهله را رسمى كرد و خداوند نيز با پاسخ به او، حاضرين غدير و شنوندگان ماجراى غدير تا آخر دنيا را در برابر هر شبهه ‏اى بيمه كرد و در واقع خداوند ارتباط غدير را به ذات اقدس خويش اعلام فرمود.</big>


اگر خداوند متعال پاسخ حارث فهرى را نمى‏داد آنان نيز همراه حارث مى‏شدند و به اين باور نزديك مى‏شدند كه غدير ساخته خود پيامبرصلى الله عليه وآله است و به خداوند ارتباطى ندارد.
<big><br />آنچه مورد تأمل است اينكه: تحليل درباره انگيزه حارث فهرى و مو شكافى سخنانش و كيفيت اعتقادى او در سخنى كه بر زبان آورد، نشان خواهد داد كه او يك نمونه از افرادى با چنين عقيده بود.</big>


<big><br />حارث فهرى در حقيقت خدا و رسول را قبول داشت و فقط در ولايت اميرالمؤمنين عليه السلام مردد بود، مانند بسيارى از آنانكه اميرالمؤمنين‏ عليه السلام را پس از شهادت پيامبر صلى الله عليه وآله تنها گذاشتند.</big>


پيامبر اكرم‏صلى الله عليه وآله باز هم خواست راه توبه را به همه مردم نشان دهد؛ اينكه بازگشت و رو آوردن به صراط مستقيم هيچ وقت دير نيست و آشتى با خدا و اهل‏بيت‏عليهم السلام هميشه ممكن است.
<big><br />حارث به طور علنى باطن خود را آشكار ساخت و جمله ‏اش به قدرى در رساندن اين مطلب صريح است كه روشن‏ تر از آن نمى‏ توان يافت. اين صراحت در چند جهت جلوه گر است:</big>


<big><br />'''جهت اول''': او كه مى ‏گويد: خدايا اگر اين مطلب حقى از جانب توست؛ يعنى خدا را قبول دارد كه استدعا از ذات او مى ‏نمايد!</big>


همچنين خواست اين نكته را خاطر نشان كند كه بايد از دشمنان غدير فاصله گرفت و از آنان دورى جست. از اين رو به حارث فرمود: »يا از اين گفته‏ات توبه كن يا از ما فاصله بگير و از پيش ما برو« .
<big><br />'''جهت دوم''': به پيامبر صلى الله عليه وآله مى‏ گويد: ما تو را قبول داريم در صدق و رسالت، فقط بگو اين مطلب از جانب خداست يا از مطالب شخصى خودت مى‏ باشد.</big>


<big>'''جهت سوم''': پس از آنكه حضرت اين جهت را براى او تبيين مى‏ كند او در مقابل صداقت پيامبرصلى الله عليه وآله تشكيك نمى ‏كند، بلكه به صراحت مى ‏گويد: خدايا اگر واقعاً چنين است من تحمل ندارم و حاضرم بميرم و اين منظره را نبينم و زير اين بار نروم.</big>


حارث باطن ظلمانى خود را بار ديگر نشان داد و مطلبى را بر زبان آورد كه حرف دل منافقين حاضر در غدير بود. او گفت: »قلبم براى توبه مرا همراهى نمى‏كند، ولى از نزد تو مى‏روم« !
<big><br />اينها چيزى بود كه در دل بسيارى وجود داشت! لذا مى ‏بينم خداوند صريحاً حكم به كفر چنين كسى كرده كه بگويد: «خدايا» و بعد دعا كند كه اگر اين مطلب حق و از جانب توست بر ما عذاب بفرست، آنجا كه مى ‏فرمايد: «للكافرين ليس له دافع، من اللَّه ذى المعارج» : «براى كافرين دفع كننده ‏اى از عذاب خداوندى وجود ندارد...» .</big>


<big><br />مهم‏ تر اينكه خدا عذاب چنين كسى را سريع فرستاد تا شدت غضبش بر منكرين ولايت على بن ابى‏ طالب‏ عليه السلام بر همه معلوم شود. <ref>مناقب آل ابى ‏طالب (ابن شهرآشوب) : ج ۱ ص ۵۳۸ .</ref></big>


معجزه عظيم پيش چشمان آن جمعيت انبوه كه براى پايان ماجرا گردن كشيده بودند، به وقوع پيوست. خاطره‏اى كه از اصحاب فيل در ذهن‏ها مانده بود و خداوند قدرت خود را با سنگ ريزه‏هاى آسمانى نشان داده بود.
<big><br />همچنين مراجعه شود به عنوان: [[حارث بن نعمان فهرى]] /  [[آيه «سَأَلَ سائِلٌ بِعَذابٍ واقِعٍ . لِلْكافِرينَ لَيْسَ لَهُ دافِعٌ...»]] .</big>


اينك با تمام شدن سخن حارث و فاصله گرفتن او از مجلس پيامبرصلى الله عليه وآله تكرار شد. پرنده‏اى در آسمان ظاهر شد كه سنگى به اندازه عدس در منقار داشت و آن را بر سر حارث فرود آورد. آن سنگ طول قامت او را درنورديد و او را نقش زمين ساخت و پيش چشمان مردم دست و پا زد و جان داد.××× 1 بحار الانوار: ج 31 ص 320. ×××
<big>پانویس</big>
 
<references />
 
[[رده:مبلّغ الهی]]
اگر در ماجراى نصاراى نجران كار به مباهله نرسيد تا يد قدرت خداوندى را در پشتيبانى از پيامبرش ببينند، اينك دشمن غدير مباهله را رسمى كرد و خداوند نيز با پاسخ به او، حاضرين غدير و شنوندگان ماجراى غدير تا آخر دنيا را در برابر هر شبهه‏اى بيمه كرد و در واقع خداوند ارتباط غدير را به ذات اقدس خويش اعلام فرمود.
[[رده:فضائل حضرت امیرالمؤمنین صلوات الله علیه]]
 
[[رده:برخورد جدّی خدا با مخالفین ولایت حضرت امیر علیه السلام]]
 
[[رده:مخالفین ولایت]]
آنچه مورد تأمل است اينكه: تحليل درباره انگيزه حارث فهرى و موشكافى سخنانش و كيفيت اعتقادى او در سخنى كه بر زبان آورد، نشان خواهد داد كه او يك نمونه از افرادى با چنين عقيده بود.
[[رده:بلای آسمانی]]
 
[[رده:غلو]]
 
حارث فهرى در حقيقت خدا و رسول را قبول داشت و فقط در ولايت اميرالمؤمنين‏عليه السلام مردد بود، مانند بسيارى از آنانكه اميرالمؤمنين‏عليه السلام را پس از رحلت پيامبرصلى الله عليه وآله تنها گذاشتند.
 
 
حارث به طور علنى باطن خود را آشكار ساخت و جمله‏اش به قدرى در رساندن اين مطلب صريح است كه روشن‏تر از آن نمى‏توان يافت. اين صراحت در چند جهت جلوه گر است:
 
 
جهت اول: او كه مى‏گويد: »خدايا اگر اين مطلب حقى از جانب توست؛ يعنى خدا را قبول دارد كه استدعا از ذات او مى‏نمايد!
 
 
جهت دوم: به پيامبرصلى الله عليه وآله مى‏گويد: ما تو را قبول داريم در صدق و رسالت، فقط بگو اين مطلب از جانب خداست يا از مطالب شخصى خودت مى‏باشد.
 
جهت سوم: پس از آنكه حضرت اين جهت را براى او تبيين مى‏كند او در مقابل صداقت پيامبرصلى الله عليه وآله تشكيك نمى‏كند، بلكه به صراحت مى‏گويد: خدايا اگر واقعاً چنين است من تحمل ندارم و حاضرم بميرم و اين منظره را نبينم و زير اين بار نروم.
 
 
اينها چيزى بود كه در دل بسيارى وجود داشت! لذا مى‏بينم خداوند صريحاً حكم به كفر چنين كسى كرده كه بگويد: »خدايا« و بعد دعا كند كه اگر اين مطلب حق و از جانب توست بر ما عذاب بفرست، آنجا كه مى‏فرمايد: »للكافرين ليس له دافع، من اللَّه ذى المعارج« : »براى كافرين دفع كننده‏اى از عذاب خداوندى وجود ندارد...« .
 
 
مهم‏تر اينكه خدا عذاب چنين كسى را سريع فرستاد تا شدت غضبش بر منكرين ولايت على بن ابى‏طالب‏عليه السلام بر همه معلوم شود.××× 1 مناقب آل ابى‏طالب )ابن شهرآشوب( : ج 1 ص 538 . ×××
 
 
  همچنين مراجعه شود به عنوان: حارث بن نعمان فهرى /  آيه »سَأَلَ سائِلٌ بِعَذابٍ واقِعٍ . لِلْكافِرينَ لَيْسَ لَهُ دافِعٌ...« .