پرش به محتوا

آیه تبلیغ و شبهات: تفاوت میان نسخه‌ها

خط ۲۵۷: خط ۲۵۷:


به اين متن توجه كنيد: همين كه رسول‏خداصلى الله عليه وآله قومش را به اسلام دعوت كرد، جمعى از سران قريش مانند عتبه و شيبه پسران ربيعة بن شمس و ابوسفيان پسر حرب و ابوبخترى و اسود و ابوجهل و وليد بن مغيره و نبيه و منبه پسران حجاج بن عامر و عاص بن وائل خدمت ابوطالب رسيدند و به او گفتند: پسر برادر تو به خدايان ما ناسزا مى‏ گويد و دين ما را سرزنش مى ‏كند و افكار ما را سفيهانه مى‏ پندارند و پدران ما را گمراه مى ‏داند. يا مانع او شو، و يا دست از حمايت او بردارد تا خود بدانيم كه با او چه كنيم.<ref>سيره ابن‏ هشام: ج ۱ ص ۲۶۵.</ref>
به اين متن توجه كنيد: همين كه رسول‏خداصلى الله عليه وآله قومش را به اسلام دعوت كرد، جمعى از سران قريش مانند عتبه و شيبه پسران ربيعة بن شمس و ابوسفيان پسر حرب و ابوبخترى و اسود و ابوجهل و وليد بن مغيره و نبيه و منبه پسران حجاج بن عامر و عاص بن وائل خدمت ابوطالب رسيدند و به او گفتند: پسر برادر تو به خدايان ما ناسزا مى‏ گويد و دين ما را سرزنش مى ‏كند و افكار ما را سفيهانه مى‏ پندارند و پدران ما را گمراه مى ‏داند. يا مانع او شو، و يا دست از حمايت او بردارد تا خود بدانيم كه با او چه كنيم.<ref>سيره ابن‏ هشام: ج ۱ ص ۲۶۵.</ref>


در اين مذاكره، ابوطالب با سخنانى دلگرم كننده آنان را قانع كرد و آنان برگشتند. ولى چون رسول‏خداصلى الله عليه وآله حاضر نبود دست از دعوت به حق خود بر دارد، دوباره خدمت ابوطالب رسيدند و به او گفتند:
در اين مذاكره، ابوطالب با سخنانى دلگرم كننده آنان را قانع كرد و آنان برگشتند. ولى چون رسول‏خداصلى الله عليه وآله حاضر نبود دست از دعوت به حق خود بر دارد، دوباره خدمت ابوطالب رسيدند و به او گفتند:


اى ابوطالب، سنّى از تو گذشته و در بين ما جايگاه و منزلتى دارى. از تو خواستيم جلو پسر برادرت را بگيرى، ولى جلو او را نگرفتى. به خدا قسم ما نمى‏ توانيم اين وضع را تحمل كنيم كه پدران ما دشنام داده شوند و افكار و انديشه ما سفيهانه دانسته شود و خدايان ما تحقير شوند. بنابراين جلو او را بگير، و يا اينكه ما با تو و او درگير مى‏ شويم؛ به گونه ‏اى كه يكى از ما از ميان برود.<ref>سيره ابن‏ هشام: ج ۱ ص ۲۶۵.</ref>


اى ابوطالب، سنّى از تو گذشته و در بين ما جايگاه و منزلتى دارى. از تو خواستيم جلو پسر برادرت را بگيرى، ولى جلو او را نگرفتى. به خدا قسم ما نمى‏توانيم اين وضع را تحمل كنيم كه پدران ما دشنام داده شوند و افكار و انديشه ما سفيهانه دانسته شود و خدايان ما تحقير شوند. بنابراين جلو او را بگير، و يا اينكه ما با تو و او درگير مى‏شويم؛ به گونه‏اى كه يكى از ما از ميان برود.××× ۲ سيره ابن‏هشام: ج ۱ ص ۲۶۵. ×××
'''اقدام دوم:''' مذاكره با تهديد براى جلوگيرى از تبليغ دين: اين دور از مذاكره چون همراه با تهديد جدى بود، ابوطالب رسول‏خداصلى الله عليه وآله را خواست و سخنان قريش را به اطلاع آن حضرت رساند.


رسول‏خداصلى الله عليه وآله در پاسخ قريش به حضرت ابوطالب فرمود: عمو! به خدا قسم اگر خورشيد را در دست راست و ماه را در دست چپ من بگذارند و از من بخواهند كه دست از اين كار بردارم، اين كار را نخواهم كرد. مگر اينكه يا خداوند اين دين را گسترش دهد، و يا اينكه من در اين راه كشته شوم.


اقدام دوم: مذاكره با تهديد براى جلوگيرى از تبليغ دين: اين دور از مذاكره چون همراه با تهديد جدى بود، ابوطالب رسول‏خداصلى الله عليه وآله را خواست و سخنان قريش را به اطلاع آن حضرت رساند.
پس از اين كلمات، اشک‏ هاى رسول‏خداصلى الله عليه وآله جارى شد و گريه كرد و از جا برخاست. همين كه دور شد، حضرت ابوطالب او را خواند و عرض كرد: پسر برادرم بيا ! وقتى رسول‏خداصلى الله عليه وآله آمد، ابوطالب به او عرض كرد: پسر برادرم، برو و هر چه دلت مى‏ خواهد تبليغ كن. به خدا قسم در برابر هيچ چيزى تو را تسليم نخواهم كرد!<ref>سيره ابن‏ هشام: ج ۱ ص ۲۲۶.</ref>
 
 
رسول‏خداصلى الله عليه وآله در پاسخ قريش به حضرت ابوطالب فرمود: عمو! به خدا قسم اگر خورشيد را در دست راست و ماه را در دست چپ من بگذارند و از من بخواهند كه دست از اين كار بردارم، اين كار را نخواهم كرد. مگر اينكه يا خداوند اين دين را گسترش دهد، و يا اينكه من در اين راه كشته شوم.


پس از اين كلمات، اشك‏هاى رسول‏خداصلى الله عليه وآله جارى شد و گريه كرد و از جا برخاست. همين كه دور شد، حضرت ابوطالب او را خواند و عرض كرد: پسر برادرم بيا ! وقتى رسول‏خداصلى الله عليه وآله آمد، ابوطالب به او عرض كرد: پسر برادرم، برو و هر چه دلت مى‏خواهد تبليغ كن. به خدا قسم در برابر هيچ چيزى تو را تسليم نخواهم كرد!××× ۱ سيره ابن‏هشام: ج ۱ ص ۲۲۶. ×××