۲۶٬۵۸۴
ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش |
بدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۱: | خط ۱: | ||
== | == اتمام حجت با غدير<ref>چهارده قرن با غدير: ص ۱۰۸. اسرار غدير: ص ۲۹۷.</ref>== | ||
از نمونه هاى بارز اتمام حجت و استدلال و يادآورى هاى غدير، مواردى است كه توسط خود خداوند و معصومين عليهم السلام و اصحابشان صورت گرفته است. | |||
تمام راويانى كه در طول هزار و چهارصد سال حديث غدير را روايت كرده اند نيز به گونه اى جهاد خود را در مقابله با اهل سقيفه به نمايش گذاشته اند. | |||
يكى از اصحاب معصومين عليهم السلام كه با غدير اتمام حجت نموده حضرت خوله حنفيه است: | |||
در حكومت غاصبانه ابوبكر عده اى از پذيرفتن خلافت او سر باز زدند و اعلام كردند كه فقط خليفه تعيين شده در غدير را قبول دارند. | |||
از جمله اين افراد مالک بن نويره رئيس قبيله بنى حنيفه بود كه به نمايندگان ابوبكر زكات پرداخت نكرد. | |||
ابوبكر سرلشكر خود خالد بن وليد را به جنگ مالک فرستاد. خالد كه در خباثت و جنايت و بى حيايى يد طولايى داشت با لشكر خود از مدينه خارج شد تا به منطقه مزبور رسيد. | |||
مالک برخورد مسلحانه ابوبكر را كه ديد فهميد با تهمت ارتداد مى خواهند با آنها بجنگند. لذا در مقابل آنها اعلام كرد كه ما مسلمانيم و اذان گفتند و همه به نماز ايستادند؛ و بهانه خالد از اين جهت قطع شد، ولى دستور كار به او داده شده بود. | |||
پس از نماز مغرب و عشا قرار شد شب را هر دو گروه به استراحت بپردازند تا فردا صبح در حل و فصل امور مذاكره كنند. | |||
خالد با يک اقدام ناجوانمردانه به مالک نيرنگ زد و در حالى كه آنها سلاح ها را بر زمين گذارده بودند همه را اسير كردند و در يک فرمان اسيران را كشتند و خالد همان شب با همسر مالک همبستر شد تا اسلام سقيفه اى به همه معرفى شود. | |||
به اين همه اكتفا نكردند و زنان و دختران مسلمان قبيله را به عنوان اسير به مدينه آوردند تا بين مسلمانان قسمت كنند! خوله دخترى از آنان بود كه او را به عنوان اسير وارد مسجد كردند. | |||
او در ابتداى ورود به مسجد صدا زد: | |||
پانویس | اى مردم، محمد صلى الله عليه و آله چه شده است؟ گفتند: از دنيا رفت. پرسيد: آيا قبر و زيارتگاهى دارد؟ گفتند: آرى اين تربت و قبر اوست. | ||
از همانجا خطاب به پيامبر صلى الله عليه و آله صدا زد: | |||
«السلام عليک يا رسول اللَّه. من شهادت مى دهم كه صداى مرا مى شنوى و قادر بر پاسخ من هستى. ما بعد از تو اسير شده ايم در حالى كه به لا اله الا اللَّه و محمد رسول اللَّه شهادت مى دهيم». سپس نشست. | |||
در اينجا طلحه و زبير او را به عنوان كنيز براى خود درخواست كردند. | |||
خوله گفت: اى اعرابى (كه از دين خدا خبر نداريد)، چگونه است كه زنان خود را در پس پرده ها نگه داشته ايد و زنان ديگران را هتک حرمت مى كنيد؟! | |||
سپس گفت: به خدا و پيامبر قسم، كسى مالک من نخواهد شد مگر آن كسى كه خبر دهد آنچه مادرم در زمان حامله بودنش به من در خواب ديده، و آنچه هنگام ولادتم به من گفته و علامتى كه بين من و اوست. | |||
در اينجا اميرالمؤمنين عليه السلام وارد مسجد شد و پرسيد: | |||
اين چه سر و صدايى است كه در مسجد پيامبر صلى الله عليه و آله برپا شده؟ داستان خوله را گفتند. | |||
حضرت فرمود: من اگر بگويم او از آن من خواهد بود؟ گفتند: آرى. حضرت از خوله هم در اين باره پرسيد. | |||
خوله گفت: تو كيستى كه در بين اين مردم چنين ادعايى مى كنى؟!! فرمود: من على بن ابى طالبم. | |||
خوله عرض كرد: شايد تو همان كسى هستى كه پيامبر صلى الله عليه و آله در غدير خم به عنوان عَلَم و راهنماى مردم برايمان منصوب كرد؟ | |||
حضرت فرمود: من همانم. | |||
خوله عرض كرد: ما به خاطر تو غضب كرديم و به خاطر تو به ما حمله كردند و ما را غارت كردند و اسير گرفته آوردند؛ زيرا مردان ما گفتند: ما صدقات اموالمان و اطاعت خود را در اختيار كسى قرار نمى دهيم مگر آن كه پيامبر صلى الله عليه و آله او را براى ما و شما نصب كرده است.<ref>اثبات الهداة: ج ۲ ص ۳۲ ح ۱۷۰. بحار الانوار: ج ۲۹ ص ۴۶۰.</ref> | |||
== پانویس == | |||
<references /> | <references /> | ||
[[رده:شرافت بی بی حنفیّه]] | [[رده:شرافت بی بی حنفیّه]] | ||
[[رده:ولایت امیرالمؤمنین]] | [[رده:ولایت امیرالمؤمنین]] | ||
[[رده:وصی و خلیفۀ بلافصل پیامبر]] | [[رده:وصی و خلیفۀ بلافصل پیامبر]] |