۲۲٬۵۴۸
ویرایش
خط ۶۹: | خط ۶۹: | ||
در شرايطى كه خطابه پيامبر صلى الله عليه وآله در غدير به اواخر خود رسيده ، آن حضرت رابطه عاطفى مسلمانان را با قرآن از ديدگاه يادگار بودن آن از پيامبرشان مطرح مى فرمايد. [[وديعه]] اى كه در طول ۲۳ سال از لحظه «اقْرَأْ بِاسْمِ رَبِّكَ الَّذِى خَلَقَ ...»<ref>علق / ۱</ref>آغاز شد و نزول آن تا آخرين لحظه حيات پيامبر صلى الله عليه وآله ادامه يافت. اكنون صاحب اختيار آن با يك دنيا سفارش و با اميد به حفظ آن از سوى پروردگار چشم از جهان فرو مى بندد. | در شرايطى كه خطابه پيامبر صلى الله عليه وآله در غدير به اواخر خود رسيده ، آن حضرت رابطه عاطفى مسلمانان را با قرآن از ديدگاه يادگار بودن آن از پيامبرشان مطرح مى فرمايد. [[وديعه]] اى كه در طول ۲۳ سال از لحظه «اقْرَأْ بِاسْمِ رَبِّكَ الَّذِى خَلَقَ ...»<ref>علق / ۱</ref>آغاز شد و نزول آن تا آخرين لحظه حيات پيامبر صلى الله عليه وآله ادامه يافت. اكنون صاحب اختيار آن با يك دنيا سفارش و با اميد به حفظ آن از سوى پروردگار چشم از جهان فرو مى بندد. | ||
به تعبيرى قرآن را [[خليفه]] خود ياد مى كند | به تعبيرى قرآن را [[خليفه]] خود ياد مى كند يعنى هر كس قرآن را مى خواند، چنين انگارد كه آن را از دو لب من مى شنود. در عبارتى ديگر قرآن را امانت خود در دست مسلمانان مى خواند كه همراه عترت به آنان سپرده شده است. | ||
نگاه پر عاطفه پيامبرى مهربان كه ۲۳ سال تمام وجودش را براى دين خداوند تقديم كرد، از ما مى طلبد در حفظ و [[پرداختن]] به محتواى اين يادگار [[ذى قيمت]] به گونه اى باشيم كه لبخند رضايت بر لبان مباركش جاى گيرد، و اين آن چيزى است كه پيامبر صلى الله عليه وآله از ما مى خواهد. | نگاه پر عاطفه پيامبرى مهربان كه ۲۳ سال تمام وجودش را براى دين خداوند تقديم كرد، از ما مى طلبد در حفظ و [[پرداختن]] به محتواى اين يادگار [[ذى قيمت]] به گونه اى باشيم كه لبخند رضايت بر لبان مباركش جاى گيرد، و اين آن چيزى است كه پيامبر صلى الله عليه وآله از ما مى خواهد. | ||
خط ۷۵: | خط ۷۵: | ||
همچنين پيامبر صلى الله عليه وآله در فرازى از بخش دهم خطبه غدير [[تأكيد]] خاصى داشت كه امامتِ فرزندان معصوم على عليه السلام در متن قرآن است و آيه ۲۸ سوره زخرف آن جا كه خدا مى فرمايد :«وَ جَعَلَها كَلِمَةً باقِيَةً فى عَقِبِه»:« امامت را مطلبى باقى در نسل او قرار داديم»،را شاهد آن قرار داده و سپس به حديث ثقلين اشاره كرد كه «لَنْ تَضِلُّوا ما اِنْ تَمَسَّكْتُمْ بِهِما».«تا زمانی که به این دو چیز گرانبها تمسک کنید گمراه نخواهید شد». | همچنين پيامبر صلى الله عليه وآله در فرازى از بخش دهم خطبه غدير [[تأكيد]] خاصى داشت كه امامتِ فرزندان معصوم على عليه السلام در متن قرآن است و آيه ۲۸ سوره زخرف آن جا كه خدا مى فرمايد :«وَ جَعَلَها كَلِمَةً باقِيَةً فى عَقِبِه»:« امامت را مطلبى باقى در نسل او قرار داديم»،را شاهد آن قرار داده و سپس به حديث ثقلين اشاره كرد كه «لَنْ تَضِلُّوا ما اِنْ تَمَسَّكْتُمْ بِهِما».«تا زمانی که به این دو چیز گرانبها تمسک کنید گمراه نخواهید شد». | ||
مَعاشِرَ النّاسِ، الْقُرْآنُ يُعَرِّفُكُمْ اَنَّ الاَئِمَّةَ مِنْ بَعْدِهِ وُلْدُهُ، وَ عَرَّفْتُكُمْ اَنَّهُمْ مِنّى وَ مِنْهُ، حَيْثُ يَقُولُ اللَّهُ فى كِتابِهِ: « وَ جَعَلَها كَلِمَةً باقِيَةً فى عَقِبِهِ»، و قُلْتُ: لَنْ تَضِلُّوا ما اِنْ تَمَسَّكْتُمْ بِهِما : | مَعاشِرَ النّاسِ، الْقُرْآنُ يُعَرِّفُكُمْ اَنَّ الاَئِمَّةَ مِنْ بَعْدِهِ وُلْدُهُ، وَ عَرَّفْتُكُمْ اَنَّهُمْ مِنّى وَ مِنْهُ، حَيْثُ يَقُولُ اللَّهُ فى كِتابِهِ: « وَ جَعَلَها كَلِمَةً باقِيَةً فى عَقِبِهِ»، و قُلْتُ: لَنْ تَضِلُّوا ما اِنْ تَمَسَّكْتُمْ بِهِما<ref>احتجاج : ج ۱ ،ص ۶۵ .</ref> :اى مردم، قرآن به شما مى شناساند كه امامان بعد از على فرزندان او هستند و من هم به شما شناساندم كه آنان از نسل من و از نسل اويند. آن جا كه خداوند در كتابش مى فرمايد: «وَ جَعَلَها كَلِمَةً باقِيَةً فى عَقِبِهِ»:«آن امامت را به عنوان كلمه باقى در [[نسل]] او قرار داد»، و من نيز به شما گفتم: اگر به آن دو(قرآن و اهل بيت)[[تمسک]] كنيد هرگز گمراه نمى شويد. | ||
== حديث ثقلين در روزهاى آخر پيامبرصلى الله عليه وآله<ref>واقعه قرآنى غدير: ص ۲۰۴ . </ref> == | |||
در روزهاى آخر عمر پيامبر صلى الله عليه وآله پس از مسموميت، [[عايشه]] كه از نزديك شاهد شدت بيمارى آن حضرت بود و مى ديد كه هرگاه پيامبر صلى الله عليه وآله نمى تواند براى نماز به مسجد برود على عليه السلام را به جاى خود مى فرستد، به «[[صهيب]]» - كه غلام عمر بود - دستور داد تا سراغ پدرش ابوبكر برود و از او بخواهد در اسرع وقت با همراهانش به مدينه بيايند و او صبح هنگام [[غافلگيرانه]] به جاى على عليه السلام به محراب رود و براى مردم نماز بخواند!! | |||
عايشه در اين [[پيام]] تأكيد كرده بود كه اين فرصت نبايد از دست برود چرا كه براى مراحل بعد مى تواند دست آويز قرار بگيرد. | |||
آن شب ابوبكر و عمر و عده اى از[[سردمداران]] نفاق به مدينه بازگشتند. پيامبر صلى الله عليه وآله در حال بيمارى فرمود: «امشب شر عظيمى وارد مدينه شده است» | |||
صبح هنگام در حالى كه مردم منتظر بودند على عليه السلام به جاى پيامبر صلى الله عليه وآله براى نماز بيايد، ناگهان ابوبكر را ديدند كه وارد مسجد شد و به سوى محراب رفت و ادعا كرد كه پيامبر صلى الله عليه وآله به او چنين دستورى داده است. مردم اعتراض كردند كه چرا [[لشكر اسامه]] را رها كرده؛ و در آن حال بلال را فرستادند تا از پيامبر صلى الله عليه وآله خبر بگيرد. | |||
وقتى بلال خبر را به پيامبر صلى الله عليه وآله گزارش داد حضرت - با شدت بيمارى كه در اثر خيانت عايشه و حفصه بود - فرمود:«مرا بلند كنيد و به مسجد ببريد! قسم به آن كه جانم به دست اوست، فتنه و بلاى عظيمى بر اسلام نازل شده است»! | |||
در حالى كه پاهاى حضرت به زمين كشيده مى شد و زير بغل هاى حضرت را على عليه السلام و فضل بن عباس گرفته بودند پيامبر صلى الله عليه وآله را وارد مسجد كردند. در آن لحظات ابوبكر در محراب ايستاده بود و عمر و ابوعبيده و سالم و صهيب و عده اى ديگر كه شبانه وارد مدينه شده بودند اطراف ابوبكر را گرفته بودند تا نماز را شروع كنند، اگر چه اكثر مردم منتظر بلال بودند. | |||
مردم با ديدن پيامبر صلى الله عليه وآله كه با آن حال وارد مسجد شد، مطلب را بسيار مهم شمردند. پيامبر صلى الله عليه وآله جلو رفت و ابوبكر را از پشت سر كشيد و او را از محراب دور كرد. در يك لحظه در تاريكى صبح، ابوبكر و همراهانش متوارى شدند. | |||
سپس پيامبر صلى الله عليه وآله در محراب قرار گرفت و نماز جماعت خوانده شد. حضرت پس از نماز فرمود: اى مردم، از پسر [[ابوقحافه]] و اصحابش تعجب نمى كنيد كه آن ها را تحت فرمان اسامه قرار دادم، ولى مخالفت كردند و براى ايجاد فتنه به مدينه بازگشتند؟! | |||
سپس | سپس فرمود: مرا بر فراز منبر ببريد. حضرت در حالى كه دستمالى به سر بسته بود بر پايين ترين پله منبر نشست و پس از حمد و ثناى الهى فرمود: | ||
اى مردم، از امر پروردگارم آن چه همه به سوى آن مى روند(يعنى مرگ)بر من نازل شده است. من شما را با حجت واضحى كه شب آن مانند روز است ترك مى گويم. بعد از من اختلاف نكنيد آن گونه كه بنى اسرائيل قبل از شما اختلاف كردند. | |||
اى مردم، بر شما حلال نمى كنم جز آن چه قرآن حلال كرده و حرام نمى كنم جز آن چه قرآن حرام كرده است. من در ميان شما دو چيز گرانبها باقى مى گذارم كه اگر به آن دو تمسک كنيد گمراه نمى شويد و [[لغزش]] نمى يابيد: كتاب خدا و عترت من اهل بيتم. | |||
اين دو جانشينان من در ميان شما هستند و از يكديگر جدا نمى شوند تا بر سر حوض كوثر بر من وارد شوند و من از شما سؤال كنم با آنان چگونه رفتار كرديد. آن روز عده اى از حوض من كنار زده مى شوند همان گونه كه شتران غريبه از چشمه آب كنار زده مى شوند. آنان مى گويند:«من فلانى هستم»، و من پاسخ مى دهم: نامتان را مى دانم ولى شما بعد از من از دين بازگشتيد. خوار باشيد، خوار باشيد. | |||
پس از آن پيامبر صلى الله عليه وآله از منبر پايين آمد و به منزل رفت، ولى ابوبكر و همراهانش ديگر به چشم مردم ديده نشدند تا در ساعات آخر عمر پيامبر صلى الله عليه وآله بار ديگر عمر و هم دستانش در خانه عايشه كنار بستر پيامبر صلى الله عليه وآله خود را حاضر ساختند. در آن لحظات فتنه ديگرى از منافقين به وقوع پيوست و خير عظيمى را از دست همه مسلمانان گرفت، و آن ماجراى حديث [[قرطاس]] است.<ref>بحار الانوار: ج ۲۸ ، ص۱۰۷ ،۱۱۲ . </ref> | |||
== حديث ثقلين در كلام امام هادى عليه السلام<ref>غدير در قرآن: ج ۳ ، ص ۳۴۰ ، ۳۴۱. تبليغ غدير در سيره معصومين عليهم السلام: ص ۴۵، ۴۶.</ref>== | |||
در كنار آيات غدير، مى توان همه [[احاديث]] وارد شده در ارتباط غدير با قرآن را به نوعى [[اتمام حجت]] غديرى ، قرآنى به حساب آورد. از جمله آن ها اتمام حجت هاى قرآنىِ امام هادى عليه السلام از حديث «ثقلين»تا «إِنَّما وَلِيُّكُمُ اللَّهُ»تا «مَنْ كُنْتُ مَوْلاهُ»است: | |||
نامه اى از ايران براى امام هادى عليه السلام ارسال شد و آن حضرت در پاسخ با بيانى زيبا، [[پيوند غدير]] را با حديث ثقلين در يك ارتباط قرآنى ترسيم فرمود. | |||
آن حضرت آيه«إِنَّما وَلِيُّكُمُ اللَّهُ»را مرحله آغازين«انّى تارِكٌ فيكُمُ الثِّقْلَيْنِ كِتابَ اللَّهِ وَ عِتْرَتى»معرفى كرد و اين وجه تمايز على بن ابى طالب عليه السلام را تا غدير پيش برد، كه از فراز آن منبر به عنوان اولين [[مصداق]] عترت به جهانيان معرفى شد. | |||
امام هادى عليه السلام اين اتمام حجت را با كنار هم قرار داشتن ثقلين و توافق كامل آنها در | امام هادى عليه السلام اين اتمام حجت را با كنار هم قرار داشتن ثقلين و توافق كامل آنها در كامل ترين وجه بيان فرمود. ماجرا هنگامى بود كه اهل اهواز خدمت امام هادى عليه السلام نامه اى نوشتند و طى آن سؤالاتى مطرح كردند. حضرت در جواب آنان نامه اى نوشت و پاسخ سؤالاتشان را داد و از جمله فرمود: | ||
صحيح ترين خبرى كه اثبات آن از قرآن شناخته شده حديث ثقلين است كه نقل آن از | صحيح ترين خبرى كه اثبات آن از قرآن شناخته شده حديث ثقلين است كه نقل آن از پيامبر صلى الله عليه وآله مورد اتفاق است. آن گاه اين آيه را به صراحت در قرآن مى يابيم كه مى فرمايد:«إِنَّما وَلِيُّكُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذِينَ آمَنُوا ...»<ref>مائده / ۵۵ . </ref> | ||
و روايات متفق است كه اين آيه درباره اميرالمؤمنين عليه السلام است كه [[انگشتر]] خود را در حال ركوع صدقه داد و خدا از اين عمل او قدردانى نمود و اين آيه را درباره آن حضرت نازل فرمود. | و روايات متفق است كه اين آيه درباره اميرالمؤمنين عليه السلام است كه [[انگشتر]] خود را در حال ركوع صدقه داد و خدا از اين عمل او قدردانى نمود و اين آيه را درباره آن حضرت نازل فرمود. | ||
بعد مى بينيم كه | بعد مى بينيم كه پيامبر صلى الله عليه وآله او را از اصحابش [[متمايز]] كرد و درباره او فرمود:«مَنْ كُنْتُ مَوْلاهُ فَعَلِىٌّ مَوْلاهُ، اللّهُمَّ والِ مَنْ والاهُ وَ عادِ مَنْ عاداهُ». از اين ارتباط مى فهميم كه قرآن به درستى اين اخبار و [[حقانيت]] اين شواهد [[گواهى]] مى دهد. لذاست كه امت بايد بدان اقرار كنند چرا كه اين ها با قرآن موافق است و قرآن با آن ها موافق است. اين جاست كه پيروى از چنين احاديثى واجب مى شود و جز اهل [[عناد]] و [[فساد]] نمى توانند از آن سرپيچى كنند.<ref>بحار الانوار: ج ۲ ص ۲۲۶ ح ۳.</ref> | ||
== حديث ثقلين در مسجد خيف (منى)<ref>غدير در قرآن: ج ۱ ص ۵۹ . واقعه قرآنى غدير: ص ۲۹. سخنرانى استثنائى غدير: ص ۱۶.</ref> == | == حديث ثقلين در مسجد خيف (منى)<ref>غدير در قرآن: ج ۱ ص ۵۹ . واقعه قرآنى غدير: ص ۲۹. سخنرانى استثنائى غدير: ص ۱۶.</ref> == | ||
پيامبر صلى الله عليه وآله قبل از غدير، در دو موقعيت حساس در مراسم [[حجةالوداع]] براى مردم خطابه ايراد كردند كه در واقع زمينه سازى براى خطبه غدير بود و در آن اشاره به حديث ثقلين داشتند. | |||
پس از نزول سوره نصر و شنيدن خبر رحلت | پس از نزول سوره نصر و شنيدن خبر رحلت پيامبر صلى الله عليه وآله در سفر حجةالوداع و پيش از غدير، در فرصت باقيمانده از آخرين روز مراسم حج مردم را در [[مسجد خيف]] در مِنا جمع كند و براى آينده خلافت پيش بينى هاى اساسى بنمايد. | ||
با توجه به امامت ابدى دوازده امام عليهم السلام كه برنامه خلافت اسلام بود و مردم بايد دلسوزانه و از عمق جان از آنان حمايت مى نمودند و با حضور آنان از هر اختلافى پرهيز مى كردند، | با توجه به امامت ابدى دوازده امام عليهم السلام كه برنامه خلافت اسلام بود و مردم بايد دلسوزانه و از عمق جان از آنان حمايت مى نمودند و با حضور آنان از هر اختلافى پرهيز مى كردند، پيامبر صلى الله عليه وآله در برابر جمعيت عظيم حاجيان بر فراز منبر مسجد خيف چنين خطابه خواند. | ||
در واقع دومين خطبه پيامبرصلى الله عليه وآله پس از نماز ظهر و عصر در مسجد خيف - كه يادگار حضرت ابراهيم عليه السلام است - ايراد شد كه ضمن آن حضرت به حديث ثقلين اشاره كرد و قرآن و | در واقع دومين خطبه پيامبرصلى الله عليه وآله پس از نماز ظهر و عصر در مسجد خيف - كه يادگار حضرت ابراهيم عليه السلام است - ايراد شد كه ضمن آن حضرت به حديث ثقلين اشاره كرد و قرآن و اهل بيت را قرين قرار داد، كه اين خطابه نيز آماده سازى فكرى براى غدير بود. آن حضرت چنين فرمود: | ||
خدا آباد كند زندگى كسى را كه به گفتار من گوش فرا دهد و آن را در قلب خود جاى دهد و حفظ نمايد و به كسانى كه نشنيده اند برساند. اى مردم، حاضران به غايبان برسانند. چه بسيار كسانى كه عِلم را منتقل | خدا آباد كند زندگى كسى را كه به گفتار من گوش فرا دهد و آن را در قلب خود جاى دهد و حفظ نمايد و به كسانى كه نشنيده اند برساند. اى مردم، حاضران به غايبان برسانند. چه بسيار كسانى كه عِلم را منتقل مى كنند ولى خود معناى آن را نمى دانند، و چه بسيار كسانى كه علم را به كسانى كه از خودشان عالم ترند منتقل مى كنند. اى مردم، من دو چيز گرانبها (ثقلين) را بين شما مى گذارم. | ||
پرسيدند: يا رسول اللَّه، ثقلين چيست؟ | پرسيدند: يا رسول اللَّه، ثقلين چيست؟ | ||
خط ۱۳۶: | خط ۱۳۸: | ||
آگاه باشيد! به زودى مردانى از شما بر سر حوض كوثر نزد من وارد مى شوند ولى آنان را از من دور مى كنند. من مى گويم: پروردگارا اصحابم! به من گفته مى شود: يا محمد، اينان بعد از تو [[بدعت]] گذاشتند و سنت تو را تغيير دادند. من هم گويم: دور باشند، دور! | آگاه باشيد! به زودى مردانى از شما بر سر حوض كوثر نزد من وارد مى شوند ولى آنان را از من دور مى كنند. من مى گويم: پروردگارا اصحابم! به من گفته مى شود: يا محمد، اينان بعد از تو [[بدعت]] گذاشتند و سنت تو را تغيير دادند. من هم گويم: دور باشند، دور! | ||
در بيان جهتى ديگر از ثقلين، | در بيان جهتى ديگر از ثقلين، پيامبر صلى الله عليه وآله، قرآن و اهل بيت را هر يك جداگانه مورد تأكيد قرار داده فرمود: | ||
اى مردم، من در بين شما دو چيز باقى گذارده ام كه هرگز گمراه نشويد: كتاب خدا و عترتم اهل بيتم. حلال آن را حلال بدانيد و حرام آن را حرام بدانيد و به [[محكمات]] آن عمل كنيد و به متشابهات آن ايمان داشته باشيد و بگوييد:«به | اى مردم، من در بين شما دو چيز باقى گذارده ام كه هرگز گمراه نشويد: كتاب خدا و عترتم اهل بيتم. حلال آن را حلال بدانيد و حرام آن را حرام بدانيد و به [[محكمات]] آن عمل كنيد و به متشابهات آن ايمان داشته باشيد و بگوييد:«به آن چه خدا در قرآن نازل كرده ايمان آورديم». اهل بيت و عترت من را دوست بداريد و هر كس كه آنان را دوست بدارد دوست بداريد و آنان را يارى كنيد در برابر كسانى كه با آنان دشمنى مى كنند. | ||
قرآن و عترت | قرآن و عترت هم چنان در بين شما خواهند بود تا روز قيامت بر سر حوض بر من وارد شوند ... . خدايا، هر كس با على عليه السلام دشمنى كند در زمين براى او جايگاهى قرار مده و در آسمان براى او جاى [[صعودى]] مگذار و او را در پايين ترين درجه آتش قرار ده.<ref>الكافى: ج ۲ ص ۴۰۳. تفسير القمى: ج ۱ ص ۳ و ج ۲ ص ۴۴۷. امالى المفيد: ص ۱۸۶. بحار الانوار: ج ۲ ص ۱۴۸ و ج ۲۷ ص ۶۸ ح ۵ و ج ۳۷ ص ۱۱۴ و ج ۴۷ ص ۳۶۵. امالى الصدوق: ص ۴۳۱. الخصال: ص ۱۴۹. جمهرة خطب العرب: ج ۱ ص ۱۵۱. سِفر السعادة: ص ۱۸۱. سنن ابن ماجة: ج ۱ ص ۸۴ و ج ۲ ص ۱۰۱۵. صحيح الترمذى: ج ۵ ص ۶۶۲ . صحيح ابن خزيمة: ج ۴ ص ۲۵۰. مسند الشاميين: ج ۱ ص ۲۹۱. الاحتجاج: ج ۱ ص ۴۰۶..</ref> | ||
== حديث ثقلين در منى<ref>اسرار غدير: ص ۳۸. واقعه قرآنى غدير: ص ۳۳. </ref> == | == حديث ثقلين در منى<ref>اسرار غدير: ص ۳۸. واقعه قرآنى غدير: ص ۳۳. </ref> == | ||
پيامبرصلى الله عليه وآله قبل از غدير، در دو موقعيت حساس در مراسم حجةالوداع براى مردم خطابه ايراد كردند كه در واقع زمينه سازى براى خطبه غدير بود و در آن اشاره به حديث ثقلين | پيامبرصلى الله عليه وآله قبل از غدير، در دو موقعيت حساس در مراسم حجةالوداع براى مردم خطابه ايراد كردند كه در واقع زمينه سازى براى خطبه غدير بود و در آن اشاره به حديث ثقلين داشتند. | ||
حضرت فرمود:«من دو چيز گرانبها در ميان شما باقى مى گذارم كه اگر به اين دو [[تمسک]] كنيد هرگز گمراه نمى شويد: كتاب خدا و عترتم يعنى اهل بيتم»اشاره اى هم داشتند به | اولين خطابه آن حضرت در روز [[يازدهم ذى الحجة]] در مِنا و پس از [[رمى جمرات]] بود.حضرت فرمود:«من دو چيز گرانبها در ميان شما باقى مى گذارم كه اگر به اين دو [[تمسک]] كنيد هرگز گمراه نمى شويد: كتاب خدا و عترتم يعنى اهل بيتم»اشاره اى هم داشتند به اين كه عده اى از همين اصحاب من روز قيامت به جهنم برده مى شوند. | ||
نكته جالب توجه | نكته جالب توجه اين كه: در اين خطابه اميرالمؤمنين عليه السلام سخنان حضرت را براى مردم تكرار مى كردند تا آنان كه دورتر بودند بشنوند.<ref>'''اسرار غدیر''' بحار الانوار: ج ۳۷ ص ۱۱۳ و ج ۲۱ ص ۳۸۰. </ref> پس از نزول سوره نصر در منى در سفر حجةالوداع و اِخبار پيامبرصلى الله عليه وآله از رحلت خود، اولين مسئله اى كه به ذهن همه خطور كرد جانشينى حضرت بود، كه [[صريح]] ترين زمينه فكرى براى غدير بود. اصحاب پيامبرصلى الله عليه وآله سراغ سلمان فارسى رفتند و از او - كه به پيامبرصلى الله عليه وآله نزديكتر بود - خواستند تا از حضرت بپرسد:«امور ما را به كه مى سپارى و محل رجوع ما چه كسى خواهد بود و محبوبترين افراد نزد تو كيست»؟ | ||
در پاسخ اين سؤال آن حضرت تعلّلى نموده تا سه بار آن را به تأخير انداخت و گويا مردم را نسبت به مسئله حساس تر و نسبت به پاسخ آن تشنه تر مى نمود. سپس فرمود:«برادرم و [[وزيرم]] و جانشينم در اهلبيتم و بهترين كسى كه بعد از خود باقى مى گذارم كه دَيْن مرا ادا مى كند و به وعده هاى من وفا مى نمايد، على بن ابىطالب است».<ref>تفسير فرات: ص ۶۱۳ . شرح الاخبار: ج ۱ ص ۲۱۱ ح ۱۸۳. ترجمة الامام على عليه السلام من تاريخ دمشق: ج ۱ ص ۱۳۰. </ref> | |||
== فراز حساس خطبه غدير: حديث ثقلين<ref>غدير در گذر زمان(مهدى پور) : ص ۱۳۱ - ۱۲۷.</ref> == | == فراز حساس خطبه غدير: حديث ثقلين<ref>غدير در گذر زمان(مهدى پور) : ص ۱۳۱ - ۱۲۷.</ref> == |