یوم الدار (حدیث)

از دانشنامه غدیر

رابطه غدير و يوم الدار[۱]

يكى از زواياى روز غدیر، رابطه بين يوم الدار - يا همان یوم الانذار -  و روز غدير است؛ با اين توضيح كه:برخى از روزها به خاطر حماسه ‏اى كه در آنها به وقوع پيوسته بر ديگر روزها برترى دارند، و به سبب تأثير زيادشان بر زندگى بشر در تاریخ جاودانه گشته ‏اند.چنين روزهايى براى زنده نگه داشتن آن رويداد و به پاس سعادتى كه به ارمغان آورده‏ اند، تعظيم و تكريم مى‏ گردند. بر اين اساس در نزد مسلمانان، دو روز عيد است، كه هر يک را به ديگرى پيوندى ناگسستنى است.

الف. يكى از آن دو روز بعثت است. روزى كه تاج رسالت جهانى بر سر پيامبر خاتم‏ صلى الله عليه و آله نهاده شد و آن بزرگوارِ معصوم از جانب خداوند متعال به سوى همه مردم مبعوث گرديد. تا مکارم اخلاق را تكميل كند، و عدل را در ميان انسان‏ ها و در بسط خاک -  كه از ظلم و ستم آكنده شده بود -  حكم فرما نمايد.پس مبعث، روزى است جاودانه در حيات مسلمانان است، كه به خاطر بركاتى كه از جانب پيامبر بزرگ و سرور كريمشان به آنها رسيده عيدى مبارک است.پيامبر صلى الله عليه و آله از اين روز دعوت و انذار خود را آغاز كرد، و ابتدا از شيفتگان نداى الهى بود. در همان روز نخست، خدیجه بنت خویلد، على بن ابى‏ طالب‏ عليه السلام و زید بن حارثه به آن حضرت ايمان آوردند.پس از اندک زمانى، افراد ديگرى نيز به ايشان پيوستند، از جمله: جعفر بن ابی‏ طالب، اویس قرنی، ابوذر غفاری و سلمان. همان سلمان كه ترک وطن و خانواده كرده بود و براى دست يافتن به حقيقت، سختى‏ ها و مرارت‏ ها را به جان خريد. تا جايى كه به بندگى در آمد، و حال اينكه شريف‏ ترين آزادگان بود.اين حركت ۲۳ سال ادامه داشت و رسول‏ خدا صلى الله عليه و آله بيشتر اين مدت را در مكه و بخشى را نيز در مدینه سپرى نمود. دعوت او، هدايت به امور گرانقدرى بود كه بشر پيش از آن مانندش را نديده بود. او شريعتى را بنيان نهاد كه انسان را به زيستى كريمانه و سعادتى بزرگ رهنمون مى ‏كرد.انذار و هشدار آن حضرت نيز براى كسانى بود كه به خاطر تعصبات زشت جاهلى به آسانى در مقابل حق سر تسليم فرود نمى ‏آوردند. در اين راه، پيامبر اكرم ‏صلى الله عليه و آله از جانب پروردگارش دو گونه دستور داشت:انذار عمومى همه مردم، با اين فرموده خداى متعال: «قم فانذر»[۲]: برخيز و برحذر دار!انذار خاص خويشاوندانش، با اين كلام خداوند بزرگ: «فانذر عشيرتک الاقربين»[۳]: خويشان نزديک خود را هشدار ده!

پیامبر صلی الله علیه و آله نيز هر دو فرمان را اطاعت نموده و به انجام رسانيد؛ در روز انذار خويشاندانش، پس از آنكه معجزاتى چند بر رسالت خويش به منصه ظهور رساند و فرمود:اى فرزندان عبدالمطلب! به خدا قسم من در ميان عرب جوانمردى را نمى‏ شناسم كه بهتر از آنچه من براى شما آورده ‏ام براى قومش آورده باشد؛ من خير دنيا و آخرت را براى شما آورده ‏ام.خدا مرا فرمان داده تا شما را به اين امر دعوت كنم. و در ادامه فرمود: كدامين‏تان مرا در اين يارى مى ‏دهد، تا برادر و وصى و جانشین من در ميان شما باشد؟

همگى سكوت كردند، و فقط على‏ عليه السلام عرض كرد:من، اى رسول‏ خدا. در حالى كه از او از همه آنان جوان‏ تر بود. پيامبر صلى الله عليه و آله سپس سخن خود را تكرار نمود، اما باز هم ايشان پاسخى نگفتند و فقط على ‏عليه السلام دوباره عرضه داشت:اى رسول‏ خدا ! من در اين كار شما را يارى خواهم كرد. آنگاه پیامبر صلی الله علیه و آله دست برشانه او نهاده، خطاب به آنان فرمود: اين مرد برادر، وصى و جانشين من در ميان شما مى‏ باشد. بر سخنش گردن نهيد و او را اطاعت كنيد.آنها نيز از جا برخاستند و در حالى كه خنده تمسخرآميزى بر لب داشتند، به ابوطالب گفتند: او تو را امر كرد كه سخن فرزندت گوش داده و از او اطاعت كنى!اين ماجرا در آغاز دعوت آن حضرت بود؛ هنگامى كه فقط عده كمى به دين اسلام در آمده بودند؛ رسول‏ خدا صلى الله عليه و آله دعوت و انذار را تا هنگام وفات خويش ادامه داد و پيوسته مردم را به سوى خدا فرا مى ‏خواند و از عصيان برحذر مى‏ داشت، آنگونه كه پروردگارش وى را در كتاب كريم خود توصيف نموده است.اما از آنجا كه دعوت و برحذر داشتن، به تنهايى و بدون بنا نهادن احکام و اجراى آن براى دستيابى به يک مقصود عالى ثمربخش نيست و ارشاد با زبان و گفتار به منظور ايجاد حركت و رسيدن به مقصدى مقدس كافى نمى ‏باشد، و همچنين انذار مانند بيدار كردن خفته وبرحذرداشتن نابيناست كه بدون نشان دادن و تعيين راه سودى ندارد، از اين رو پيامبر بزرگوار صلى الله عليه و آله، قانون گذارى و بيان احكام الهى و تأسيس پايه ‏هاى اسلام را آغازنمود، تا هر مسلمانى واجباتش را نيک بداند، و نظرات، گفتار و كردارش از ديگران مشخص گردد.البته به شهادت آيات بسيارى از قرآن، پيامبر صلى الله عليه و آله علاوه بر تبلیغ آنچه از جانب خداوند بر او نازل شده بود، خود نيز حق قانون گذارى در دين را داشت.از جمله آنها اين آيه شريفه است: «يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا أَطِيعُوا اللَّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ...»[۴]: اى كسانى كه ايمان آورده‏ ايد اطاعت كنيد خدا را و اطاعت كنيد رسول را... .در اين آيه شريفه، بعد از عبارت «اطيعوا اللَّه» جمله «اطيعوا الرسول» آمده كه اين تكرار فعل و بسنده نكردن به عطف، بهترين دليل است بر اينكه اطاعت از دستورات پيامبر صلى الله عليه و آله و احكام صادره از جانب ايشان، همانند اطاعت از خداوند و احكام نازل شده از ناحيه او واجب و لازم مى ‏باشد.بايد اين نكته را مد نظر داشت كه در عبارات قرآن علاوه بر معناى ظاهرى، نكات ظريفى نيز وجود دارد كه ما را به اسرار كلام خداوند رهنمون مى‏ كند.پر واضح است كه مراد از اطاعت پیامبر صلی الله علیه و آله در اين آيه، منحصراً پيروى از دستورات الهى -  كه آيات كريمه قرآن بر آن صريح دارد -  نيست، زيرا در اين صورت آنچه انجام يافته همان اطاعت خدا خواهد بود و پيامبر صلى الله عليه و آله فقط نقش مبلغ آن را خواهد داشت، و ديگر نياز به بيان عبارت «اطيعوا الرسول» نخواهد بود.بنابراين، مقصود آيه شريفه، فرمانبردارى از پيامبر صلى الله عليه و آله در دستورات و احكام صادر شده از جانب خود او مى ‏باشد[۵]؛ خواه كلام وحى در اين موارد صراحت داشته يا نداشته باشد.

ب) اما دومين روز، غدیر است. اين روز در واپسين ايام حيات پيامبر صلى الله عليه و آله واقع شد و آن حضرت به امر پروردگارش در غدير، به تكرار يوم الانذار (روز دعوت خويشاوندان) و به برپايى حماسه ديگرى در مقابل ديدگان امت خويش همت گماشت.دعوت آن حضرت در یوم الانذار به دستور خداى متعال بود، و در غدير نيز به فرمان الهى.

آن دعوت از خويشاوندان نزديكش بود، اما اين دعوت از همه مسلمانان.دعوت شدگان يوم الانذار اغلب مشرک و كافر بودند، اما در غدير همگى مسلمان و در زير سايه اسلام بودند.آن دعوت به هنگام غربت اسلام بود، و اين دعوت در وقت قوت و عزت اسلام.در آن دعوت پيامبر صلى الله عليه و آله از مشركان بيمناک بود، اما در اين دعوت از مسلمان!

شگفتا كه اين پيامبر صلى الله عليه و آله از مخالفينش هراسى نداشت، بلكه از پيروانش بيمناک بود!روز مبعث آغاز دعوت او در دوران نبوتش بود، و روز غدير پايان دعوتش كه اندكى پس از آن نيز به سوى پروردگارش عروج كرد. روز غدير تكرار يوم الانذار بود، زيرا مقصود هر دو دعوت يكى بود.روز غدير، پيامبر صلى الله عليه و آله در مقابل ديدگان همه مسلمانان همان مطلبى را اعلام كرد كه در يوم الانذار در برابر آن عده اندک از خويشان نزديكش بيان فرموده بود.دعوت اول و دعوت آخر با هم يكى شد و دو نيم دايره در زندگى با كرامتش به هم پيوست.روز بعثت با نيمه نزولى كه از جانب حضرت حق به سوى خلق فرود آمد آغاز شد، و روز غدير نيمه صعودى از خلق به سوى خالق آغاز گشت. اين همان نيمه فرمان بردارى بود. اما آيا تحقق هم يافت؟!البته روز غدير با يوم الانذار تفاوتى ‏هايى نيز داشت؛ پیامبر صلی الله علیه و آله در يوم الانذار دعوتش با بشارت همراه بود، اما در غدير دعوتش را با وعده عذاب ختم نمود. آنجا دعوت كافران به اسلام و ايمان بود، و اينجا دعوت مسلمانان به اطاعت و عمل، و بدين شكل روز غدير عهده ‏دار تحقق شرع مقدس در جهان گشت، و بركه خم با بر پايى اين حماسه بزرگ در دامان خود شرف يافت.پس مبعث و غدير يک روز است؛ گر چه از لحاظ زمان و مكان از هم دورند، و يوم الانذار برهه‏ اى از مبعث و حلقه واسطه بين اين روز و غدير است.دعوت يوم الانذار در خانه ‏اى محقّر بين پيامبر صلى الله عليه و آله و على‏ عليه السلام و خويشانش بود، آن هم فقط با مشاهده برخى معجزات، در حالى كه از بى ‏حرمتى ابولهب نيز هراسى در دل پيامبر صلى الله عليه و آله نبود.اما دعوت غدير در صحرايى وسيع بين پيامبرصلى الله عليه وآله و على ‏عليه السلام و همه مسلمانان و پس از مشاهده صدها معجزه و كرامت بود، و ترس پيامبرصلى الله عليه وآله از ايشان را نيز همراه داشت.با اين حال، لب مسلمانان به دعوت و نداى پيامبر صلى الله عليه و آله در روز غدير همچون پاسخ خويشانش در یوم الانذار بود!!

زمينه غدير[۶]

با دقت در روايات، حتى روايات اهل‏ سنت، سفارش اكيد پیامبر صلی الله علیه و آله بر ولايت آل‏ محمد عليهم السلام واضح و آشكار است.

رواياتى كه پيش ‏زمينه و يا زمينه ‏ساز غدير است. البته شايد از ظاهر هر بيانى ولايت‏نامه و يا ولايت تکوینی استنباط نشود، بلكه شايد از برخى روايات فقط ولايت به معناى خلافت استنباط شود.

اما بايد دانست كه اولاً مقام خود رسول‏ اللَّه ‏صلى الله عليه و آله چيست؟ آيا از ملائک برتر است يا نيست؟ پس خليفه حقيقى او نيز همين مقام را داراست! ثانياً اگر از يک روايت به تنهايى ولايت تامه استنباط نشد، از مجموع همگى استنباط خواهد شد.

يكى از اين روايات، حديث «يوم الدار» است، در اولين ابلاغى كه رسول اسلام‏ صلى الله عليه و آله به طور خصوصى نزديكان و اقرباى خود را جمع فرمود و رسالت خود را اعلام كرد و به حديث «يوم الدار» مشهور است، بلافاصله از وصى و وزير و خلیفه خويش سخن گفت. فرمود كه هر كس اكنون به رسالت من ايمان آورد، هم او وارث و وزير و وصى و جانشین من خواهد بود.

هر بار كه حضرت اين را مى فرمود، جز على‏ عليه السلام -  كه كودكى ده ساله بود -  كسى ديگر دست خود را بالا نمى‏ برد!

آيا كودک بودن على ‏عليه السلام باعث شد كه ايمانش قبول نشود و وصى و وزير و خليفه نگردد؟ آيا نبودند در ميان انبياء و اولياء و اوصياء عليهم السلام كسانى كه در كودكى از رسالت آنها سخن رفته است؟ و آيا كسى جز على‏ عليه السلام را براى آن وصايت و ولايت و خلافت انتخاب فرمود؟

تاريخ كه سراغ ندارد. اما همان تاريخ از انتخابات سقیفه بنی ‏ساعده براى ما مى ‏گويد؛ آيا انتخاب مردم تكليف دينى مى‏ آورد يا انتخاب خدا و رسولش؟ آيا برادران یوسف‏ علیه السلام ممكن نيست يوسف ‏عليه السلام را به چاه اندازند و كسى ديگر را از ميان خود برگزينند، در حالى كه صحابى پيامبر صلى الله عليه و آله و بلكه فرزند پيامبر صلى الله عليه و آله نيز باشند؟

و نيز: چرا در آن اولين ابلاغ رسالت خويش، در حالى كه هنوز كسى به او ايمان نياورده و هنوز كسى رسالت خودش را باور نكرده، از وصايت و ولايت و وزارت و خلافت سخن بگويد؟ آيا معنايى جز اين دارد كه روشن كند رسالت من بدون تعيين خلافت من ناتمام است؟

منابع اين روايت و ماجرا هم كه در شيعه و اهل‏ سنت فراوان است؛ خصائص نسائی و تاريخ طبرى و غيره.

در ضمن هر كدام از اين وقايع به زبان‏ هاى ديگرى تكرار و يادآورى شده، كه اگر همه را بياوريم اين تعداد به صدها مورد مى ‏رسد. مثلاً در همان خصائص نسائى آمده كه فردى از على‏ عليه السلام پرسيد: چرا تو وارث پس عمويت (پيغمبر) شدى ولى خود عمويت وارث او نشد؟ على ‏عليه السلام حديث یوم الدار را يادآورى كرد كه من آنجا وارث و وزير و وصى و خليفه شدم! يعنى باز با زبان ديگرى همان سفارش يادآورى شده است.

پانویس

  1. رستاخيز نور (ترجمه كتاب يوم الانسانية، صدر، شانه‏ چى) : ص ۲۱-۲۶.
  2. مدثر /  ۲.
  3. شعراء /  ۲۱۴.
  4. نساء /  ۴.
  5. البته برخواننده ارجمند پوشيده نيست كه پيامبر اكرم‏ صلى الله عليه وآله به دليل برخوردارى از عصمت، از هر گونه خطا و اشتباه مصمون بوده، و در نتيجه هر چه فرموده بر معيار وحى و مصداق اين آيه كريمه است: «و ما ينطق عن الهوى ان هو الا وحى يوحى» : و او از سر هواى نفس سخن نمى‏ گويد كلام او جز وحى آسمانى نيست.
  6. سفارشى به هفتاد زبان(واعظى) : ص ۱۲-۲۵.