۲۲٬۰۱۸
ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش |
بدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۱۹: | خط ۱۹: | ||
== اقرار حسن بصرى به غدير<ref>اولين ميراث مكتوب درباره غدير: ص ۲۷ ۲۸ ۵۶</ref>== | == اقرار حسن بصرى به غدير<ref>اولين ميراث مكتوب درباره غدير: ص ۲۷ ۲۸ ۵۶</ref>== | ||
ابان از سليم نقل می كند كه گفت: در بيمارى [[ابوذر]] - كه در زمان حكومت عمر مبتلا شده بود - نزد او حاضر بودم. [[عمر]] به عنوان عيادت نزد او آمد، در حالى كه [[امیرالمؤمنین علی علیه السلام|اميرالمومنين عليه السلام]] و [[سلمان]] و [[مقداد]] هم نزد او بودند و ابوذر به آن حضرت وصيت كرده و نوشته بود و شاهد گرفته بود. | ابان از سليم نقل می كند كه گفت: در بيمارى [[ابوذر]] - كه در زمان حكومت عمر مبتلا شده بود - نزد او حاضر بودم. [[عمر]] به عنوان عيادت نزد او آمد، در حالى كه [[امیرالمؤمنین علی علیه السلام|اميرالمومنين عليه السلام]] و [[سلمان فارسی(محمّدی)|سلمان]] و [[مقداد بن عمرو کندی|مقداد]] هم نزد او بودند و ابوذر به آن حضرت وصيت كرده و نوشته بود و شاهد گرفته بود. | ||
وقتى عمر بيرون رفت مردى از فاميل [[ابوذر غفاری|ابوذر]] - كه از پسرعموهاى او از طايفه بنی غفار بود - گفت: چه مانعى داشت به اميرالمؤمنين عمر وصيت می كردى؟! | وقتى عمر بيرون رفت مردى از فاميل [[ابوذر غفاری|ابوذر]] - كه از پسرعموهاى او از طايفه بنی غفار بود - گفت: چه مانعى داشت به اميرالمؤمنين عمر وصيت می كردى؟! | ||
خط ۲۷: | خط ۲۷: | ||
هيچ يک از عرب و عجم در اين باره اعتراضى به پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله نكرد مگر همين شخص و رفيق بی مقدارش كه او را جانشين خود قرار داد. اين دو گفتند: آيا اين حقى از جانب خدا و رسولش است؟ حضرت غضب كرد و فرمود: به خدا قسم آرى، حقى از جانب خدا و رسولش است. خداوند اين دستور را به من داده و من به شما دستور دادم. | هيچ يک از عرب و عجم در اين باره اعتراضى به پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله نكرد مگر همين شخص و رفيق بی مقدارش كه او را جانشين خود قرار داد. اين دو گفتند: آيا اين حقى از جانب خدا و رسولش است؟ حضرت غضب كرد و فرمود: به خدا قسم آرى، حقى از جانب خدا و رسولش است. خداوند اين دستور را به من داده و من به شما دستور دادم. | ||
سليم می گويد: عرض كردم: اى | سليم می گويد: عرض كردم: اى ابوالحسن، و تو اى سلمان و تو اى مقداد، آيا گفتار ابوذر را تأييد می كنيد؟ گفتند: آرى، راست می گويد. گفتم: چهار نفر عادل اند كه اگر فقط يكى از آنان برايم نقل می كرد در صدق و راستى او شك نمی كردم، ولى چهار نفر شما براى اطمينان من و بصيرتم محكم تر است. | ||
گفتم: اصلحک اللَّه، آيا نام هشتاد نفر از عرب و غير عرب را ذكر می كنى؟ [[سلمان]] نام يک يک آنها را ذكر كرد. اميرالمومنين عليه السلام و ابوذر و مقداد گفتند: «سلمان راست می گويد» . رحمت خدا و مغفرتش بر او و بر آنان باد. | گفتم: اصلحک اللَّه، آيا نام هشتاد نفر از عرب و غير عرب را ذكر می كنى؟ [[سلمان]] نام يک يک آنها را ذكر كرد. اميرالمومنين عليه السلام و ابوذر و مقداد گفتند: «سلمان راست می گويد» . رحمت خدا و مغفرتش بر او و بر آنان باد. | ||
از جمله كسانى كه سلمان نام برد: [[ابوبکر بن ابی قحافه|ابوبكر]]، [[ | از جمله كسانى كه سلمان نام برد: [[ابوبکر بن ابی قحافه|ابوبكر]]، [[عمر]]، [[ابوعبیده جرّاح|ابوعبيده]]، [[معاذ بن جبل|معاذ]]، [[سالم مولی ابی حذیفه|سالم]]، پنج نفر ا[[صحاب شورى]] <ref>اصحاب شورى به جز اميرالمومنين عليه السلام عبارتند از: عثمان، طلحه، زبير، عبدالرحمان بن عوف، سعد بن ابىوقاص</ref>عمار بن ياسر، سعد بن عباده و بقيه [[اصحاب عقبه]] و اُبَىّ بن كعب و ابوذر و مقداد، و عده ديگرى كه اكثرشان از اهل بدر بودند و اكثر آنها از انصار بودند. در ميان ايشان ابوالهيثم بن تَيِّهان، خالد بن وليد، ابو ايوب، اسيد بن حضير و بشير بن سعيد بودند. | ||
سليم می گويد: گمان می كنم با همه اين افراد ملاقات كردم و از فرد فرد آنان در تنهايى و خلوت در اين مورد سؤال كردم. بعضى از آنان سكوت كردند و پاسخى ندادند و حقيقت را كتمان كردند. | سليم می گويد: گمان می كنم با همه اين افراد ملاقات كردم و از فرد فرد آنان در تنهايى و خلوت در اين مورد سؤال كردم. بعضى از آنان سكوت كردند و پاسخى ندادند و حقيقت را كتمان كردند. | ||
بعضى از آنان هم آن را نقل كردند و گفتند: فتنه اى به ما برخورد كه قلب و گوش و چشم ما را گرفت! و آن هنگامى بود كه | بعضى از آنان هم آن را نقل كردند و گفتند: فتنه اى به ما برخورد كه قلب و گوش و چشم ما را گرفت! و آن هنگامى بود كه ابوبکر ادعا كرد از پيامبر صلى الله عليه و آله شنيده است كه بعد از آن فرموده: «ما اهل بيتى هستيم كه خداوند ما را گرامى داشته و آخرت را براى ما بر دنيا ترجيح داده و خداوند نمی گذارد نبوت و خلافت براى ما اهل بيت جمع شود» ! | ||
هنگامى كه علی عليه السلام را براى بيعت آورده بودند به اين مطلب استدلال كرد و چهار نفر كه نزد ما از خوبان بودند و مورد تهمت نبودند او را تصديق كرده و برايش شهادت دادند كه عبارت بودند از: ابوعبيده، سالم، عمر، معاذ. و ما گمان كرديم آنان راست می گويند. | هنگامى كه علی عليه السلام را براى بيعت آورده بودند به اين مطلب استدلال كرد و چهار نفر كه نزد ما از خوبان بودند و مورد تهمت نبودند او را تصديق كرده و برايش شهادت دادند كه عبارت بودند از: ابوعبيده، سالم، عمر، معاذ. و ما گمان كرديم آنان راست می گويند. | ||
سليم می گويد: افرادى كه با آنان ملاقات كردم همچنين گفتند: وقتى علی | سليم می گويد: افرادى كه با آنان ملاقات كردم همچنين گفتند: وقتى [[امیرالمؤمنین علی علیه السلام|علی علیه السلام]] بيعت نمود به ما خبر داد كه پيامبر صلى الله عليه و آله چه مطالبى گفته و خبر داده است كه اين پنج نفر در بين خود مكتوبى نوشته اند و در آن با يكديگر عهد بسته اند و در كنار كعبه هم پيمان شدهاند كه «اگر محمد از دنيا برود يا كشته شود بر عليه على قيام كنند و خلافت را از او سلب كنند». | ||
اميرالمومنين عليه السلام چهار نفر را كه سلمان و ابوذر و مقداد و | اميرالمومنين عليه السلام چهار نفر را كه سلمان و ابوذر و مقداد و [[زبیر بن عوام قرشی|زبیر]] بودند شاهد گرفت، و آنان هم گواهى دادند، و اين بعد از آن بود كه بيعت لعنت شده و گمراه كننده ابوبكر بر گردن ما قرار گرفته بود. و ما دانستيم كه علی عليه السلام از قول پيامبر صلى الله عليه و آله مطلب باطلى نقل نمی كند كه نيكان از اصحاب محمد صلى الله عليه و آله به آن شهادت دهند ... | ||
ابان می گويد: اين حديث را براى حسن بصرى نقل كردم. او گفت: سليم و ابوذر راست گفته اند. سپس حسن بصرى فضايل اميرالمؤمنين عليه السلام را بر شمرد تا آنجا كه گفت: پيامبر صلى الله عليه وآله او را در روز غدير خم نصب كرد و براى او صاحب اختيارى بر مردم را واجب كرد همانطور كه براى خود واجب كرده بود، و فرمود: هر كس من صاحب اختيار اويم على صاحب اختيار اوست؛ و به او گفت: تو نسبت به من به منزله هارون نسبت به موسى هستى و اين سخن را به هيچ | ابان می گويد: اين حديث را براى حسن بصرى نقل كردم. او گفت: سليم و ابوذر راست گفته اند. سپس حسن بصرى فضايل اميرالمؤمنين عليه السلام را بر شمرد تا آنجا كه گفت: پيامبر صلى الله عليه وآله او را در روز غدير خم نصب كرد و براى او صاحب اختيارى بر مردم را واجب كرد همانطور كه براى خود واجب كرده بود، و فرمود: هر كس من صاحب اختيار اويم على صاحب اختيار اوست؛ و به او گفت: تو نسبت به من به منزله [[هارون علیه السلام|هارون]] نسبت به موسى هستى و اين سخن را به هيچ يک از اهل بيتش و احدى از امتش جز او نفرموده است.<ref>كتاب سليم: حديث ۱۹.</ref> | ||
ابان می گويد: با حسن | ابان می گويد: با حسن بصری ملاقات كردم و به او گفتم: اگر خلافت از طرف [[خداوند|خدا]] و رسولش فقط براى علی عليه السلام باشد نه براى ديگرى، آيا بدعت ابوبكر و عمر را مثل بدعت عثمان و طلحه و زبير حساب می كنى؟ | ||
حسن بصرى گفت: اى احمق، مبادا بگويى: «اگر براى او باشد...» ! به خدا قسم خلافت براى على است و براى آنان نيست. چگونه فقط براى او نباشد بعد از آن چهار خصلت كه موثقين بی شمار از پيامبر صلى الله عليه و آله برايم نقل كرده اند. | حسن بصرى گفت: اى احمق، مبادا بگويى: «اگر براى او باشد...» ! به خدا قسم خلافت براى على است و براى آنان نيست. چگونه فقط براى او نباشد بعد از آن چهار خصلت كه موثقين بی شمار از پيامبر صلى الله عليه و آله برايم نقل كرده اند. | ||
خط ۵۱: | خط ۵۱: | ||
پرسيدم: آن چهار خصلت كدامند؟ | پرسيدم: آن چهار خصلت كدامند؟ | ||
گفت: سخن پيامبر صلى الله عليه و آله و منصوب نمودن او در روز غدير خم؛ و كلام آن حضرت در جنگ تبوک كه: «تو نسبت به من همچون هارون نسبت به موسى هستى به جز پيامبرى» . | گفت: سخن پيامبر صلى الله عليه و آله و منصوب نمودن او در روز غدير خم؛ و كلام آن حضرت در جنگ [[تبوک]] كه: «تو نسبت به من همچون هارون نسبت به موسى هستى به جز پيامبرى» . | ||
اگر غير از پيامبرى چيز ديگرى هم بود حضرت آن را استثنا می كرد و يقيناً می دانيم كه خلافت غير از نبوت است. | اگر غير از پيامبرى چيز ديگرى هم بود حضرت آن را استثنا می كرد و يقيناً می دانيم كه خلافت غير از نبوت است. |