۲۱٬۹۷۲
ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش |
بدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۱۰۲: | خط ۱۰۲: | ||
با خود گفتم: گرفتاران به مرض طاعون هذيان مى گويند و چنين حرف مى زنند و سخنان عجيب مى گويند! لذا به او گفتم: خدا تو را رحمت كند، هذيان مى گويى؟ گفت: نه! | با خود گفتم: گرفتاران به مرض طاعون هذيان مى گويند و چنين حرف مى زنند و سخنان عجيب مى گويند! لذا به او گفتم: خدا تو را رحمت كند، هذيان مى گويى؟ گفت: نه! | ||
گفتم: پس چرا صداى واى بر من بلند كرده اى؟ گفت: به خاطر قبول | گفتم: پس چرا صداى واى بر من بلند كرده اى؟ گفت: به خاطر قبول [[ولایت]] دشمن خدا بر عليه ولى خدا ! گفتم: چه كسى؟ گفت: قبول ولايت دشمن خدا عتيق (ابوبكر) و عمر بر ضد خليفه و وصى پيامبر على بن ابى طالب. | ||
گفتم: هذيان مى گويى؟! گفت: اى ابن غنم، به خدا قسم، هذيان نمى گويم. اين پيامبر و على بن ابى طالب هستند كه مى گويند: | گفتم: هذيان مى گويى؟! گفت: اى ابن غنم، به خدا قسم، هذيان نمى گويم. اين پيامبر و على بن ابى طالب هستند كه مى گويند: | ||
اى معاذ بن جبل، بشارت باد به آتش! تو و اصحابت را كه گفتيد: «اگر پيامبر از دنيا رفت يا كشته شد خلافت را از على منع مى كنيم كه هرگز به آن نرسد»، تو و عتيق و عمر و ابوعبيده و سالم. | |||
سپس در زمان پيامبر، بشير بن سعيد و اسيد بن حضير<ref>بشير بن سعيد رئيس «خزرج» و اسيد بن حضير رئيس «اوس» بود، و اوس و خزرج دو طايفه اصلى انصار بودند كه بقيه قبايل از شعب اين دو به شمار مى آمدند. وقتى اصحاب صحيفه از سعد بن عباده كه رئيس كل انصار بود مأيوس شدند با اين دو نفر معاهده بستند كه هر كدام بر نيمى از انصار حاكم بودند.</ref> را به آنچه معاهده كرده بوديم دعوت كردم، و آن دو بر سر اين با من | گفتم: اى معاذ، اين چه زمانى بود؟ گفت: در [[حجةالوداع]]، كه گفتيم: «بر ضد على يكديگر را كمك مىكنيم كه تا مازندهايم به خلافت دست نيابد». | ||
وقتى پيامبر از دنيا رفت به آنان گفتم: من از جهت قوم خود انصار شما را كفايت مى كنم، شما هم از جهت قريش مرا كفايت كنيد. | |||
سپس در زمان پيامبر، بشير بن سعيد و اسيد بن حضير<ref>بشير بن سعيد رئيس «خزرج» و اسيد بن حضير رئيس «اوس» بود، و اوس و خزرج دو طايفه اصلى انصار بودند كه بقيه قبايل از شعب اين دو به شمار مى آمدند. وقتى اصحاب صحيفه از سعد بن عباده كه رئيس كل انصار بود مأيوس شدند با اين دو نفر معاهده بستند كه هر كدام بر نيمى از انصار حاكم بودند.</ref> را به آنچه معاهده كرده بوديم دعوت كردم، و آن دو بر سر اين با من [[بیعت]] كردند. | |||
گفتم: اى معاذ، گويا هذيان مى گويى؟ گفت: صورتم را بر زمين بگذار. و همچنان صداى واى و ويل بلند كرده بود تا از دنيا رفت.<ref>كتاب سليم: حديث ۳۷.</ref> | گفتم: اى معاذ، گويا هذيان مى گويى؟ گفت: صورتم را بر زمين بگذار. و همچنان صداى واى و ويل بلند كرده بود تا از دنيا رفت.<ref>كتاب سليم: حديث ۳۷.</ref> | ||
خط ۱۲۳: | خط ۱۲۷: | ||
== اصحاب صحيفه ملعونه اول در كلام پيامبر صلى الله عليه و آله<ref>واقعه قرآنى غدير: ص ۵۶ . سخنرانى استثنائى غدير: ص ۱۱۸،۳۱. اولين ميراث مكتوب درباره غدير: ص ۴۳.</ref> == | == اصحاب صحيفه ملعونه اول در كلام پيامبر صلى الله عليه و آله<ref>واقعه قرآنى غدير: ص ۵۶ . سخنرانى استثنائى غدير: ص ۱۱۸،۳۱. اولين ميراث مكتوب درباره غدير: ص ۴۳.</ref> == | ||
پس از پايان مراسم | پس از پايان مراسم [[حجةالوداع]]، ابوبكر و عمر و سه هم پيمانشان با اطلاع از آنچه در خانه پيامبر صلى الله عليه و آله مى گذشت و پايه ريزى هايى كه براى مراسم غدير انجام مى گرفت، در پى تصميمات شوم خود يک قدم جلوتر گذاشتند و تصميم گرفتند عهد و پيمان بين خود را رسميت دهند، تا در عمل به آن ملتزم باشند و در مراحل بعدى يكديگر را تنها نگذارند. | ||
پيامبر صلى الله عليه و آله از همه آن توطئه ها آگاه بود ولى در آن موقعيت حساس هر گونه عكس العملى را لطمه به برنامه غدير مى ديد كه به اجراى آن و آثارش لطمه مى زد، اما لازم مى ديد عده اى از اصحاب را از آن مطلع نمايد. | پيامبر صلى الله عليه و آله از همه آن توطئه ها آگاه بود ولى در آن موقعيت حساس هر گونه عكس العملى را لطمه به برنامه غدير مى ديد كه به اجراى آن و آثارش لطمه مى زد، اما لازم مى ديد عده اى از اصحاب را از آن مطلع نمايد. | ||
آن حضرت در اولين مرحله اميرالمؤمنين عليه السلام و سلمان و ابوذر و مقداد و زبير را فرا خواند و چنين فرمود: | آن حضرت در اولين مرحله اميرالمؤمنين عليه السلام و سلمان و ابوذر و مقداد و زبير را فرا خواند و چنين فرمود: [[ابوبکر بن ابی قحافه|ابوبکر]] و [[عمر بن خطاب|عمر]] و [[ابوعبیده جرّاح|ابوعبیده]] و [[سالم مولی ابی حذیفه|سالم]] و [[معاذ بن جبل|معاذ]] با هم معاهده كرده اند و پيمان بر غصب خلافت بسته اند و بين خود صحيفه اى نوشته اند كه اگر من كشته شدم يا از دنيا رفتم اين خلافت را از تو - يا على - مانع شوند. | ||
اميرالمؤمنين عليه السلام عرض كرد: پدرم فدايت يا رسول الله! اگر اينان به تصميمات خود جامه عمل پوشاندند دستور مى دهى چه عكس العملى نشان دهم؟ فرمود: «اگر يارانى در برابرشان يافتى با آنان جهاد و مقابله نما و اگر يارى نيافتى بيعت اجبارى را بپذير و خون خود را حفظ كن». | |||
اين گونه بود كه در روز چهاردهم ذى الحجة از سوى پيامبر صلى الله عليه و آله و نيز از سوى دشمنان ماجراهاى بسيارى رخ داد. | |||
در همين گير و دار مردم در حال آماده سازى مقدمات سفر براى حركت فردا صبح بودند كه بلال از سوى پيامبر صلى الله عليه و آله اعلام كرده بود. | |||
پيامبر صلى الله عليه و آله در باقيمانده روز چهاردهم ذى الحجة كنار كعبه آمد. در آنجا محاذى درب خانه | پيامبر صلى الله عليه و آله در باقيمانده روز چهاردهم ذى الحجة كنار كعبه آمد. در آنجا محاذى درب خانه [[کعبه]] ايستاد و دست بر حلقه در گرفت و خطابه مفصلى درباره امت خويش ايراد فرمود كه ضمن آن نگرانى هاى خود را از آينده آنان ابراز داشت و مردم را از انحرافات بر حذر داشت. | ||
روز چهاردهم ذى حجه به پايان رسيد، و شب را همه با آمادگى استراحت كردند تا سحرگاهان قبل از اذان صبح حركت كنند.<ref>بحار الانوار: ج ۲۸ ص ۲۷۴.</ref> | |||
== افشاگرى اميرالمؤمنين عليه السلام درباره اصحاب صحيفه ملعونه اول<ref>ژرفاى غدير: ص ۱۸۰ - ۱۸۲. واقعه قرآنى غدير: ص ۲۱۰. اولين ميراث مكتوب درباره غدير: ص ۲۰ - ۲۲.</ref> == | == افشاگرى اميرالمؤمنين عليه السلام درباره اصحاب صحيفه ملعونه اول<ref>ژرفاى غدير: ص ۱۸۰ - ۱۸۲. واقعه قرآنى غدير: ص ۲۱۰. اولين ميراث مكتوب درباره غدير: ص ۲۰ - ۲۲.</ref> == | ||
[[امیرالمؤمنین علی علیه السلام|امیرالمؤمنین علیه السلام]] در دو مقطع زمانى حساس در مورد صحيفه ملعونه اول و امضا كنندگان آن افشاگرى نمود: | |||
=== ۱. در غصب خلافت === | === ۱. در غصب خلافت === | ||
در لحظات بسيار حساس غصب خلافت كه آينه غدير در حال شكستن بود، اميرالمؤمنين عليه السلام از زير شمشيرهاى | در لحظات بسيار حساس غصب خلافت كه آينه غدير در حال شكستن بود، اميرالمؤمنين عليه السلام از زير شمشيرهاى [[منافقین]] - كه حضرت را كشان كشان به مسجد مى بردند - ايام غدير را يادآور شد، كه آيا در آن روز با آن جمعيت بى شمار [[جانشین|خلافت]] براى من تعيين نشد؟ | ||
غاصبين خلافت پاسخ اين لحظه حساس را پيش بينى كرده بودند، چرا كه هم رو در روى پيامبر صلى الله عليه و آله آن را گفتند و هم هنگام بيعت غدير آن را بر زبان آوردند، و هم در متن | غاصبين خلافت پاسخ اين لحظه حساس را پيش بينى كرده بودند، چرا كه هم رو در روى پيامبر صلى الله عليه و آله آن را گفتند و هم هنگام بيعت غدير آن را بر زبان آوردند، و هم در متن [[صحیفه ملعونه دوم]] آن را ثبت كردند. | ||
اين بود كه ابوبكر بلافاصله گفت: آرى، پيامبر آن مطالب را درباره خلافت تو گفته، ولى آن را نسخ كرده و گفته: اِنَّ اللَّهَ لا يَجْمَعُ لَنَا النُّبُوَّةَ وَ الْخِلافَةَ: خداوند نبوت و خلافت را براى ما جمع نمى كند! | اين بود كه ابوبكر بلافاصله گفت: آرى، پيامبر آن مطالب را درباره خلافت تو گفته، ولى آن را نسخ كرده و گفته: اِنَّ اللَّهَ لا يَجْمَعُ لَنَا النُّبُوَّةَ وَ الْخِلافَةَ: خداوند نبوت و خلافت را براى ما جمع نمى كند! | ||
خط ۱۴۷: | خط ۱۵۵: | ||
مى بينيم غدير قابل انكار نبود، كه عنوان منسوخ شدن غدير را با يک روايت جعلى - كه به پيامبر صلى الله عليه و آله نسبت دادند - به ميان آوردند. | مى بينيم غدير قابل انكار نبود، كه عنوان منسوخ شدن غدير را با يک روايت جعلى - كه به پيامبر صلى الله عليه و آله نسبت دادند - به ميان آوردند. | ||
صاحب غدير از ابوبكر پرسيد كه آيا درباره اين حديث شاهدى هم دارد كه از پيامبر صلى الله عليه و آله شنيده باشد؟ از ميان آن همه جمعيت فوراً چهار نفر براى شهادت برخاستند: عمر، ابوعبيده، معاذ بن جبل و سالم مولى ابى حذيفه!! مردم بى خبر از نقشه هاى پنهان با مسئله اى جديد رو به رو شده بودند كه قدرت فكر كردن و نفى و اثبات را از آنان گرفته بود. | صاحب غدير از ابوبكر پرسيد كه آيا درباره اين حديث شاهدى هم دارد كه از پيامبر صلى الله عليه و آله شنيده باشد؟ از ميان آن همه جمعيت فوراً چهار نفر براى شهادت برخاستند: | ||
عمر، ابوعبيده، معاذ بن جبل و سالم مولى ابى حذيفه!! مردم بى خبر از نقشه هاى پنهان با مسئله اى جديد رو به رو شده بودند كه قدرت فكر كردن و نفى و اثبات را از آنان گرفته بود. | |||
خداوند در آن فتنه سياه، توسط حجت عظماى خود على بن ابى طالب عليه السلام اتمام حجت نمود. | |||
در حالى كه شمشيرها بالاى سر على عليه السلام براى بيعت اجبارى آماده فرود بود، و همه مى ديدند و مى شنيدند حضرت فرمود: | |||
وفا كرديد به صحيفه ملعونه خود كه در كعبه بر سر آن هم پيمان شديد، كه اگر خدا محمد را بكشد و يا بميرد اين خلافت را از ما اهل بيت عليهم السلام بگيريد. | وفا كرديد به صحيفه ملعونه خود كه در كعبه بر سر آن هم پيمان شديد، كه اگر خدا محمد را بكشد و يا بميرد اين خلافت را از ما اهل بيت عليهم السلام بگيريد. | ||
خط ۱۵۷: | خط ۱۶۹: | ||
ظاهراً اين مقدار اتمام حجت براى آن مردم كوردل كم بود كه نياز به شاهد بود. اميرالمؤمنين عليه السلام فوراً فرمود: | ظاهراً اين مقدار اتمام حجت براى آن مردم كوردل كم بود كه نياز به شاهد بود. اميرالمؤمنين عليه السلام فوراً فرمود: | ||
اى سلمان، اى ابوذر، اى مقداد، اى زبير، شما را به خدا و حق اسلام قسم مى دهم، آيا از پيامبر صلى الله عليه و آله نشنيديد كه در حضور شما مى فرمود: «اين پنج نفر - كه نامشان را به خصوص ذكر كرد - در كعبه بين خود صحيفه اى نوشته اند و پيمان بسته اند كه اگر من كشته شدم يا مُردم خلافت را - اى على - از تو مانع شوند»؟! | اى سلمان، اى ابوذر، اى مقداد، اى زبير، شما را به خدا و حق اسلام قسم مى دهم، آيا از پيامبر صلى الله عليه و آله نشنيديد كه در حضور شما مى فرمود: | ||
«اين پنج نفر - كه نامشان را به خصوص ذكر كرد - در كعبه بين خود صحيفه اى نوشته اند و پيمان بسته اند كه اگر من كشته شدم يا مُردم خلافت را - اى على - از تو مانع شوند»؟! | |||
اين چهار نفر شهادت دادند كه اين مطلب را از پيامبر صلى الله عليه و آله شنيده اند، و اين يادگارِ روزى بود كه پس از امضاى صحيفه، پيامبر صلى الله عليه و آله خبر آن را به اين چند نفر از اصحاب خود داد. آنان اضافه كردند كه تو از پيامبر صلى الله عليه و آله پرسيدى كه اگر نقشه اينان اجرا شد به من امر مى فرمايى چه كنم؟ پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود: | اين چهار نفر شهادت دادند كه اين مطلب را از پيامبر صلى الله عليه و آله شنيده اند، و اين يادگارِ روزى بود كه پس از امضاى صحيفه، پيامبر صلى الله عليه و آله خبر آن را به اين چند نفر از اصحاب خود داد. آنان اضافه كردند كه تو از پيامبر صلى الله عليه و آله پرسيدى كه اگر نقشه اينان اجرا شد به من امر مى فرمايى چه كنم؟ پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود: | ||
خط ۱۶۳: | خط ۱۷۷: | ||
اگر يارانى يافتى با آنان جهاد كن و در مقابل آنان مقاومت كن، و اگر يارانى نيافتى دست نگهدار و خون خود را هدر مده. | اگر يارانى يافتى با آنان جهاد كن و در مقابل آنان مقاومت كن، و اگر يارانى نيافتى دست نگهدار و خون خود را هدر مده. | ||
اكنون مُشت اصحاب صحيفه و سقيفه به گونه اى باز شده بود و چنان پرده از توطئه هاى آنان كنار رفته بود كه جاى هيچ گونه انكارى نبود. اگر غدير عظيم ترين اتمام حجت بر خلق جهان بود، پرده برداشتن از نقشه هاى دشمنان غدير كمتر از آن نبود. آن روز با آنكه هر چه بايد گفته مى شد در واضح ترين شكل خود بيان گرديد، ولى باز هم به اجبار از صاحب غدير براى دشمن غدير | اكنون مُشت اصحاب صحيفه و سقيفه به گونه اى باز شده بود و چنان پرده از توطئه هاى آنان كنار رفته بود كه جاى هيچ گونه انكارى نبود. اگر غدير عظيم ترين اتمام حجت بر خلق جهان بود، پرده برداشتن از نقشه هاى دشمنان غدير كمتر از آن نبود. | ||
آن روز با آنكه هر چه بايد گفته مى شد در واضح ترين شكل خود بيان گرديد، ولى باز هم به اجبار از صاحب غدير براى دشمن غدير [[بیعت]] گرفتند.<ref>بحار الانوار: ج ۲۸ ص ۲۷۵،۲۷۴،۱۲۶،۱۲۵.</ref> | |||
=== ۲. در زمان عثمان === | === ۲. در زمان عثمان === | ||
از جمله مطالبى كه اميرالمؤمنين عليه السلام در مجلس احتجاج و مناشده خود در زمان عثمان و در مسجد بيان نمود، افشاگرى در مورد صحيفه ملعونه بود. هنگامى كه طلحه شبهه افكنى نمود على عليه السلام بپاخاست و از سخن طلحه به غضب آمد و چيزى را كه كتمان مى كرد فاش نمود و مطلبى را روشن كرد كه در روز مرگ عمر فرموده بود ولى مردم مقصود آن حضرت را نفهميده بودند.<ref>در بحار الانوار: ج ۸ قديم ص ۲۲ و ۲۷ روايت كرده كه وقتى عمر مُرد و جنازه او را در كفن پيچيدند، اميرالمؤمنين عليه السلام نگاهى به جنازهاش كرد و فرمود: «هيچكس را بيشتر دوست ندارم كه با صحيفه و نوشته اش خدا را ملاقات كنم مانند اين به كفن پيچيده»، كه اكثر مردم منظور حضرت از صحيفه را نفهميدند. در عبارات فوق اميرالمؤمنين عليه السلام منظور از صحيفه را بيان فرموده است.</ref> | از جمله مطالبى كه اميرالمؤمنين عليه السلام در مجلس احتجاج و مناشده خود در زمان [[عثمان بن عفّان|عثمان]] و در [[مسجد]] بيان نمود، افشاگرى در مورد صحيفه ملعونه بود. | ||
هنگامى كه طلحه شبهه افكنى نمود على عليه السلام بپاخاست و از سخن طلحه به غضب آمد و چيزى را كه كتمان مى كرد فاش نمود و مطلبى را روشن كرد كه در روز [[مرگ]] عمر فرموده بود ولى مردم مقصود آن حضرت را نفهميده بودند.<ref>در بحار الانوار: ج ۸ قديم ص ۲۲ و ۲۷ روايت كرده كه وقتى عمر مُرد و جنازه او را در كفن پيچيدند، اميرالمؤمنين عليه السلام نگاهى به جنازهاش كرد و فرمود: «هيچكس را بيشتر دوست ندارم كه با صحيفه و نوشته اش خدا را ملاقات كنم مانند اين به كفن پيچيده»، كه اكثر مردم منظور حضرت از صحيفه را نفهميدند. در عبارات فوق اميرالمؤمنين عليه السلام منظور از صحيفه را بيان فرموده است.</ref> | |||
حضرت رو به طلحه كرد و در حالى كه مردم مى شنيدند فرمود: اى طلحه، به خدا قسم نوشته اى كه روز قيامت با آن خدا را ملاقات كنم محبوب تر از نوشته اين پنج نفر نيست كه در حجةالوداع در خانه كعبه بر سر وفاى به آن هم پيمان شدند كه: «اگر خداوند محمد را بكشد يا بميرد يكديگر را بر ضد من كمک كنند و پشتيبانى نمايند تا به خلافت نرسم»! | حضرت رو به [[طلحة بن عبیدالله تمیمی|طلحه]] كرد و در حالى كه مردم مى شنيدند فرمود: اى طلحه، به خدا قسم نوشته اى كه روز قيامت با آن خدا را ملاقات كنم محبوب تر از نوشته اين پنج نفر نيست كه در [[حجةالوداع]] در خانه كعبه بر سر وفاى به آن هم پيمان شدند كه: «اگر خداوند محمد را بكشد يا بميرد يكديگر را بر ضد من كمک كنند و پشتيبانى نمايند تا به خلافت نرسم»! | ||
چرا عمر هنگامى كه ما شش نفر اصحاب شورا را يكى يكى فراخواند به پسرش | چرا عمر هنگامى كه ما شش نفر اصحاب شورا را يكى يكى فراخواند به پسرش عبدالله گفت؛ - در اينجا حضرت اشاره به پسر عمر كه در مجلس حاضر بود فرمود: | ||
هان، او اينجاست - تو را به خدا قسم مى دهم كه بگويى وقتى ما خارج شديم پدرت به تو چه گفت؟ [[عبدالله بن عمر عدوی (ابوعبدالرحمن)|عبدالله بن عمر]] گفت: حال كه مرا قسم دادى، او گفت: اگر با اصلع<ref>در اينجا اشاره به اميرالمؤمنين عليه السلام است.</ref> بنى هاشم [[بیعت]] كنند آنان را به وسط جاده روشن خواهد كشانيد و طبق كتاب پروردگار و سنّت پيامبرشان بپا خواهد داشت! | |||
پسر عمر گفت: چه چيزى به تو خبر داده است؟ فرمود: اى پسر عمر، تو را به خدا قسم مى دهم كه اگر برايت نقل كردم گفتارم را تصديق كنى؟ پسر عمر گفت: اگر هم خواستم ساكت مى مانم! حضرت فرمود: وقتى به او گفتى: چه مانعى دارى كه او را خليفه قرار دهى؟ گفت: مانع من صحيفه و نوشته اى است كه در بين خود نوشته ايم و معاهده اى كه در كعبه در حجةالوداع بر سر آن هم پيمان شده ايم! | سپس حضرت فرمود: اى پسر عمر، در آنجا تو چه گفتى؟ پسر عمر گفت: من به او گفتم: اى پدر، چه مانعى دارى كه او را خليفه قرار دهى؟ حضرت فرمود: عمر چه جوابى به تو داد؟ | ||
پسر عمر گفت: مطلبى گفت كه آن را كتمان مى كنم! فرمود: پيامبر صلى الله عليه و آله آنچه او به تو گفته و تو به او گفته اى به من خبر داده است؟ پسر عمر پرسيد: چه موقع خبر داده است؟! | |||
فرمود: در زمان حياتش به من خبر داد، و سپس در آن شبى كه پدرت از دنيا رفت در خواب به من خبر داد، و هر كس پيامبر صلى الله عليه و آله را در خواب ببيند گويا در بيدارى ديده است. | |||
پسر عمر گفت: چه چيزى به تو خبر داده است؟ فرمود: اى پسر عمر، تو را به خدا قسم مى دهم كه اگر برايت نقل كردم گفتارم را تصديق كنى؟ پسر عمر گفت: اگر هم خواستم ساكت مى مانم! | |||
حضرت فرمود: وقتى به او گفتى: چه مانعى دارى كه او را خليفه قرار دهى؟ گفت: مانع من صحيفه و نوشته اى است كه در بين خود نوشته ايم و معاهده اى كه در كعبه در حجةالوداع بر سر آن هم پيمان شده ايم! | |||
پسر عمر در اينجا ساكت ماند و گفت: تو را به حق پيامبر قسم مى دهم كه دست از سر من بردارى! | پسر عمر در اينجا ساكت ماند و گفت: تو را به حق پيامبر قسم مى دهم كه دست از سر من بردارى! | ||
[[سلیم بن قیس هلالی (ابوصادق)|سلیم]] مى گويد: پسر عمر را در آن مجلس مى ديدم كه گريه راه گلويش را بسته بود و از چشمانش اشک جارى بود. | |||
== افشاگرى پيامبر صلى الله عليه و آله در خطبه غدير درباره اصحاب صحيفه<ref>سخنرانى استثنائى غدير: ص ۵۶، ۱۷۹ - ۱۸۶. اسرار غدير: ص ۲۱۶،۵۰.</ref> == | == افشاگرى پيامبر صلى الله عليه و آله در خطبه غدير درباره اصحاب صحيفه<ref>سخنرانى استثنائى غدير: ص ۵۶، ۱۷۹ - ۱۸۶. اسرار غدير: ص ۲۱۶،۵۰.</ref> == | ||
مردمى كه در برابر منبر | مردمى كه در برابر [[سخنرانی|منبر غدیر]] نشسته بودند خبر از معاهده پنج نفرى اصحاب صحيفه ملعونه، يعنى اولى و دومى و ابوعبيده جراح و معاذ بن جبل و سالم مولى ابى حذيفه نداشتند، جز چند نفر از اصحاب خاص مانند [[سلمان فارسی(محمّدی)|سلمان]] و [[ابوذر غفاری|ابوذر]] و [[مقداد بن عمرو کندی|مقداد]]. سياست پيچيده اى لازم بود كه هم تصريح به عنوان اين بزرگترين پيمان نامه ضد اسلام شده باشد، و هم براى مردمى كه از آن اطلاعى نداشتند قابل مطرح كردن باشد. | ||
اين بود كه حضرت مدار سخن را از معرفى امامان ضلالت آغاز كرد و آنان را با همه پيروان و هوادارانشان در پايين ترين درجه جهنم دانست، و ناگهان كلمه «اصحاب صحيفه» را به كار برد و به صراحت فرمود: «آگاه باشيد كه اين امامان ضلالت اصحاب صحيفه اند». | اين بود كه حضرت مدار سخن را از معرفى امامان ضلالت آغاز كرد و آنان را با همه پيروان و هوادارانشان در پايين ترين درجه جهنم دانست، و ناگهان كلمه «اصحاب صحيفه» را به كار برد و به صراحت فرمود: «آگاه باشيد كه اين امامان ضلالت اصحاب صحيفه اند». | ||
اين عنوان ناآشنا براى مخاطبين شوكى بر مغز آنان وارد كرد در حالى كه - به جز چند نفر معين - هيچ كس منظور حضرت را از اصحاب صحيفه متوجه نشد، با اينكه همه مطمئن بودند | اين عنوان ناآشنا براى مخاطبين شوكى بر مغز آنان وارد كرد در حالى كه - به جز چند نفر معين - هيچ كس منظور حضرت را از اصحاب صحيفه متوجه نشد، با اينكه همه مطمئن بودند [[حضرت محمّد صلی الله علیه و آله|پیامبر صلی الله علیه و آله]] از نام بردن چنين گروهى هدف و منظورى را دنبال مى كند و بى جهت اين كلمه را بر زبان نياورده است. مقصود حضرت نيز همين مقدار از تلنگر فكرى بود، تا در آينده ها اسرار بيشترى درباره آنان افشا شود و اخبار مفصلترى به دست مردم برسد. | ||
عجيب ترين مسئله اى كه در اثناء خطبه غدير اتفاق افتاد ذكر صريح «اصحاب صحيفه» توسط پيامبر صلى الله عليه و آله بود كه هم خود اصحاب صحيفه را به شدت تكان داد و هم اكثريت مردم منظور حضرت از اين عبارت را متوجه نشدند و در انديشه ماندند كه مقصود حضرت چه بود. | عجيب ترين مسئله اى كه در اثناء خطبه غدير اتفاق افتاد ذكر صريح «اصحاب صحيفه» توسط پيامبر صلى الله عليه و آله بود كه هم خود اصحاب صحيفه را به شدت تكان داد و هم اكثريت مردم منظور حضرت از اين عبارت را متوجه نشدند و در انديشه ماندند كه مقصود حضرت چه بود. | ||
مرحله ششم از سخنان پيامبر صلى الله عليه و آله جنبه غضب الهى را نمودار كرد. حضرت با تلاوت آيات عذاب و لعن از قرآن فرمودند: «منظور از اين آيات | مرحله ششم از سخنان پيامبر صلى الله عليه و آله جنبه غضب الهى را نمودار كرد. حضرت با تلاوت آيات عذاب و لعن از قرآن فرمودند: «منظور از اين آيات عده اى از اصحاب من هستند كه مأمور به چشم پوشى از آنان هستم، ولى بدانند كه خداوند ما را بر معاندين و مخالفين و خائنين و مقصرين حجت قرار داده، و چشم پوشى از آنان در دنيا مانع از عذاب آخرت نيست». | ||
سپس به امامانِ گمراهى كه مردم را به جهنم مى كشانند اشاره كرده فرمودند: «من از همه آنان بيزارم». اشاره رمزى هم به «اصحاب صحيفه ملعونه» داشتند و تصريح كردند كه بعد از من مقام امامت را غصب مى كنند و سپس غاصبين را لعنت كردند. | سپس به امامانِ گمراهى كه مردم را به جهنم مى كشانند اشاره كرده فرمودند: «من از همه آنان بيزارم». اشاره رمزى هم به «اصحاب صحيفه ملعونه» داشتند و تصريح كردند كه بعد از من مقام امامت را غصب مى كنند و سپس غاصبين را لعنت كردند. | ||
خط ۱۹۷: | خط ۲۲۳: | ||
پيامبر صلى الله عليه و آله در خطبه غدير و در حاشيه شناخت ائمه ضلال خبر دادند كه امامتِ امامان بر حق را گروهى غصب مى كنند و به عنوان رياست طلبى و پادشاهى بر اَريكه آن مى نشينند، و سپس غاصبانه و ظالمانه و ناحق بودن آنان را براى مردم روشن كردند. | پيامبر صلى الله عليه و آله در خطبه غدير و در حاشيه شناخت ائمه ضلال خبر دادند كه امامتِ امامان بر حق را گروهى غصب مى كنند و به عنوان رياست طلبى و پادشاهى بر اَريكه آن مى نشينند، و سپس غاصبانه و ظالمانه و ناحق بودن آنان را براى مردم روشن كردند. | ||
در نهايت براى آنكه سر رشتهاى از اين امامانِ ضلالت در دست مردم باشد با كنايه فرمودند: «آنان اصحاب صحيفه اند»، چرا كه بنيان و پايه تمام امامت هاى ضلالت و گمراهى «صحيفه ملعونه»اى است كه در كعبه امضا شد. | در نهايت براى آنكه سر رشتهاى از اين امامانِ ضلالت در دست مردم باشد با كنايه فرمودند: | ||
«آنان اصحاب صحيفه اند»، چرا كه بنيان و پايه تمام امامت هاى ضلالت و گمراهى «صحيفه ملعونه»اى است كه در كعبه امضا شد. | |||
پيامبر صلى الله عليه و آله در فرازى از بخش ششم خطبه | پيامبر صلى الله عليه و آله در فرازى از بخش ششم [[خطبه غدیر]] و پس از ذكر امامان ضلالت بلافاصله فرمود: «آگاه باشيد كه آنان اصحاب صحيفه اند، پس هر يک از شما در صحيفه خويش نظر كند». | ||
اَلا اِنَّهُمْ اَصْحابُ الصَّحيفَةِ، فَلْيَنْظُرْ اَحَدُكُمْ فى صَحيفَتِهِ!! | اَلا اِنَّهُمْ اَصْحابُ الصَّحيفَةِ، فَلْيَنْظُرْ اَحَدُكُمْ فى صَحيفَتِهِ!! | ||
خط ۲۳۲: | خط ۲۶۰: | ||
سليم پس از نقل لحظات جان كندن معاذ از قول ابن غنم مى گويد: ابن غنم به من گفت: به خدا قسم اين حديث را قبل از تو هرگز براى كسى جز دو نفر نگفته ام، چرا كه از آنچه از معاذ شنيدم وحشت كردم. | سليم پس از نقل لحظات جان كندن معاذ از قول ابن غنم مى گويد: ابن غنم به من گفت: به خدا قسم اين حديث را قبل از تو هرگز براى كسى جز دو نفر نگفته ام، چرا كه از آنچه از معاذ شنيدم وحشت كردم. | ||
ابن غنم گفت: بعد به حج رفتم و با كسى كه در مرگ ابوعبيده جراح و سالم مولى ابى حذيفه<ref>ابوعبيده در سال ۱۸ هجرى در شهر | ابن غنم گفت: بعد به حج رفتم و با كسى كه در مرگ ابوعبيده جراح و سالم مولى ابى حذيفه<ref>ابوعبيده در سال ۱۸ هجرى در شهر «حمص» شام با مرض «دبيله» از دنيا رفته، و سالم در سال ۱۲ هجرى در جنگ يمامه كشته شد.</ref> حضور داشته ملاقات كردم و گفتم: مگر سالم در روز جنگ يمامه كشته نشد؟ گفت: بلى، ولى او را از ميدان جنگ حمل كرديم در حالى كه هنوز رمقى برايش مانده بود. | ||
ابن غنم گفت: هر كدام از آن دو<ref>يعنى دو نفرى كه در مرگ ابوعبيده و سالم حضور داشته اند.</ref> مثل آن را عيناً براى من نقل كردند، نه زياد كردند و نه كم، كه ابوعبيده و سالم هم هنگام مرگ مانند معاذ سخن گفته اند. | ابن غنم گفت: هر كدام از آن دو<ref>يعنى دو نفرى كه در مرگ ابوعبيده و سالم حضور داشته اند.</ref> مثل آن را عيناً براى من نقل كردند، نه زياد كردند و نه كم، كه ابوعبيده و سالم هم هنگام مرگ مانند معاذ سخن گفته اند. | ||
=== ۴. اقرار ابوبكر === | === ۴. اقرار ابوبكر === | ||
ابان مى گويد: سليم گفت: اين سخنان ابن غنم را به طور كامل براى محمد بن ابى بكر نقل كردم. او گفت: سرّ مرا كتمان كن، من هم شهادت مى دهم كه پدرم هنگام مرگش مثل آنان سخن گفت. | ابان مى گويد: سليم گفت: اين سخنان ابن غنم را به طور كامل براى محمد بن ابى بكر نقل كردم. او گفت: سرّ مرا كتمان كن، من هم شهادت مى دهم كه پدرم هنگام مرگش مثل آنان سخن گفت. | ||
[[عایشه بنت ابی بکر|عایشه]] در آنجا گفت: پدرم هذيان مى گويد! | |||
محمد بن ابىبكر گفت: نزد اميرالمومنين عليه السلام آمدم و آنچه از پدرم شنيده بودم و آنچه پسر عمر از پدرش نقل كرد براى حضرت گفتم. | محمد بن ابىبكر گفت: نزد اميرالمومنين عليه السلام آمدم و آنچه از پدرم شنيده بودم و آنچه پسر عمر از پدرش نقل كرد براى حضرت گفتم. | ||
خط ۲۴۴: | خط ۲۷۴: | ||
=== ۵. اقرار عمر === | === ۵. اقرار عمر === | ||
سليم مى گويد: اميرالمؤمنين عليه السلام فرمود: چرا عمر هنگامى كه ما شش نفر اصحاب شورا را يكى يكى فراخواند به پسرش | سليم مى گويد: اميرالمؤمنين عليه السلام فرمود: چرا عمر هنگامى كه ما شش نفر اصحاب شورا را يكى يكى فراخواند به پسرش عبدالله گفت: | ||
- در اينجا حضرت اشاره به پسر عمر كه در مجلس حاضر بود فرمود: هان، او اينجاست - تو را به خدا قسم مى دهم كه بگويى وقتى ما خارج شديم پدرت به تو چه گفت؟ | |||
عبداللَّه بن عمر گفت: حال كه مرا قسم دادى، او گفت: اگر با اصلع<ref>در اينجا اشاره به اميرالمؤمنين عليه السلام است.</ref> بنى هاشم بيعت كنند آنان را به وسط جاده روشن خواهد كشانيد و طبق كتاب پروردگار و سنّت پيامبرشان بپا خواهد داشت! | عبداللَّه بن عمر گفت: حال كه مرا قسم دادى، او گفت: اگر با اصلع<ref>در اينجا اشاره به اميرالمؤمنين عليه السلام است.</ref> بنى هاشم بيعت كنند آنان را به وسط جاده روشن خواهد كشانيد و طبق كتاب پروردگار و سنّت پيامبرشان بپا خواهد داشت! | ||
خط ۲۵۰: | خط ۲۸۲: | ||
سپس حضرت فرمود: اى پسر عمر، در آنجا تو چه گفتى؟ پسر عمر گفت: من به او گفتم: اى پدر، چه مانعى دارى كه او را خليفه قرار دهى؟ حضرت فرمود: عمر چه جوابى به تو داد؟ پسر عمر گفت: مطلبى گفت كه آن را كتمان مى كنم! | سپس حضرت فرمود: اى پسر عمر، در آنجا تو چه گفتى؟ پسر عمر گفت: من به او گفتم: اى پدر، چه مانعى دارى كه او را خليفه قرار دهى؟ حضرت فرمود: عمر چه جوابى به تو داد؟ پسر عمر گفت: مطلبى گفت كه آن را كتمان مى كنم! | ||
فرمود: پيامبر صلى الله عليه و آله آنچه او به تو گفته و تو به او گفته اى به من خبر داده است؟ پسر عمر پرسيد: چه موقع خبر داده است؟! فرمود: در زمان حياتش به من خبر داد، و سپس در آن شبى كه پدرت از دنيا رفت در خواب به من خبر داد، و هر كس پيامبر صلى الله عليه و آله را در خواب ببيند گويا در بيدارى ديده است. | فرمود: پيامبر صلى الله عليه و آله آنچه او به تو گفته و تو به او گفته اى به من خبر داده است؟ پسر عمر پرسيد: چه موقع خبر داده است؟! | ||
فرمود: در زمان حياتش به من خبر داد، و سپس در آن شبى كه پدرت از دنيا رفت در خواب به من خبر داد، و هر كس پيامبر صلى الله عليه و آله را در خواب ببيند گويا در بيدارى ديده است. | |||
پسر عمر گفت: چه چيزى به تو خبر داده است؟ فرمود: اى پسر عمر، تو را به خدا قسم مى دهم كه اگر برايت نقل كردم گفتارم را تصديق كنى؟ پسر عمر گفت: اگر هم خواستم ساكت مى مانم! | پسر عمر گفت: چه چيزى به تو خبر داده است؟ فرمود: اى پسر عمر، تو را به خدا قسم مى دهم كه اگر برايت نقل كردم گفتارم را تصديق كنى؟ پسر عمر گفت: اگر هم خواستم ساكت مى مانم! | ||
خط ۲۶۲: | خط ۲۹۶: | ||
همچنين محمد بن ابى بكر گفت: در زمان حكومت عثمان با عبداللَّه بن عمر ملاقات كردم، و آنچه پدرم هنگام مرگ گفته بود براى او نقل كردم و از او عهد و پيمان گرفتم كه سرّ مرا كتمان كند. | همچنين محمد بن ابى بكر گفت: در زمان حكومت عثمان با عبداللَّه بن عمر ملاقات كردم، و آنچه پدرم هنگام مرگ گفته بود براى او نقل كردم و از او عهد و پيمان گرفتم كه سرّ مرا كتمان كند. | ||
پسر عمر به من گفت: «تو هم سر مرا كتمان كن. به خدا قسم پدر من هم مثل سخن پدر تو را بدون كم و زياد گفت»! سپس | پسر عمر به من گفت: «تو هم سر مرا كتمان كن. به خدا قسم پدر من هم مثل سخن پدر تو را بدون كم و زياد گفت»! | ||
سپس عبدالله بن عمر سخن خود را ترميم كرد و ترسيد به على بن ابى طالب عليه السلام خبر دهم چرا كه محبت من نسبت به آن حضرت و ارتباط شديدم را مى دانست. لذا گفت: پدرم هذيان مى گفت.<ref>كتاب سليم: حديث ۳۷.</ref> | |||
== امامان ضلالت<ref>سخنرانى استثنائى غدير: ص ۵۶ .</ref> == | == امامان ضلالت<ref>سخنرانى استثنائى غدير: ص ۵۶ .</ref> == | ||
مردمى كه در برابر منبر غدير نشسته بودند خبر از معاهده پنج نفرى اصحاب صحيفه ملعونه، يعنى | مردمى كه در برابر منبر غدير نشسته بودند خبر از معاهده پنج نفرى اصحاب صحيفه ملعونه، يعنى [[ابوبکر بن ابی قحافه|اولی]] و [[عمر بن خطاب|دومی]] و [[ابوعبیده جرّاح|ابوعبیده جراح]] و [[معاذ بن جبل]] و [[سالم مولی ابی حذیفه]] نداشتند، جز چند نفر از اصحاب خاص مانند [[سلمان فارسی(محمّدی)|سلمان]] و [[ابوذر غفاری|ابوذر]] و [[مقداد بن عمرو کندی|مقداد]]. | ||
سياست پيچيده اى لازم بود كه هم تصريح به عنوان اين بزرگترين پيمان نامه ضد [[اسلام]] شده باشد، و هم براى مردمى كه از آن اطلاعى نداشتند قابل مطرح كردن باشد. | |||
اين عنوان ناآشنا براى مخاطبين شوكى بر مغز آنان وارد كرد در حالى كه - به جز چند نفر معين - هيچ كس منظور حضرت را از اصحاب صحيفه متوجه نشد، با اينكه همه مطمئن بودند پيامبر صلى الله عليه و آله از نام بردن چنين گروهى هدف و منظورى را دنبال مى كند و بى جهت اين كلمه را بر زبان نياورده است. مقصود حضرت نيز همين مقدار از تلنگر فكرى بود، تا در آينده ها اسرار بيشترى درباره آنان افشا شود و اخبار مفصل ترى به دست مردم برسد. | اين بود كه حضرت مدار سخن را از معرفى امامان ضلالت آغاز كرد و آنان را با همه پيروان و هوادارانشان در پايين ترين درجه جهنم دانست، و ناگهان كلمه «اصحاب صحيفه» را به كار برد و به صراحت فرمود: «آگاه باشيد كه اين امامان ضلالت اصحاب صحيفه اند». | ||
اين عنوان ناآشنا براى مخاطبين شوكى بر مغز آنان وارد كرد در حالى كه - به جز چند نفر معين - هيچ كس منظور حضرت را از اصحاب صحيفه متوجه نشد، با اينكه همه مطمئن بودند پيامبر صلى الله عليه و آله از نام بردن چنين گروهى هدف و منظورى را دنبال مى كند و بى جهت اين كلمه را بر زبان نياورده است. | |||
مقصود حضرت نيز همين مقدار از تلنگر فكرى بود، تا در آينده ها اسرار بيشترى درباره آنان افشا شود و اخبار مفصل ترى به دست مردم برسد. | |||
==تقيه راويان در مورد اصحاب صحيفه<ref>اسرار غدير: ص ۱۲۴.</ref>== | ==تقيه راويان در مورد اصحاب صحيفه<ref>اسرار غدير: ص ۱۲۴.</ref>== | ||
در خطبه غدير، دو يا سه مورد كه به مسئله تولى و تبرى مربوط مى شود، جمله مزبور در بعضى نسخه ها از هر سه روايت به صورت كنايه آمده و يا حذف شده است، و اين حاكى از شرائط خاص تقيه در راويان خطبه غدير است. نمونه آن مسئله «اصحاب صحيفه» و نام اولين بيعت كنندگان است كه در بعضى نُسخ صراحتاً نيامده است. | در خطبه غدير، دو يا سه مورد كه به مسئله تولى و تبرى مربوط مى شود، جمله مزبور در بعضى نسخه ها از هر سه روايت به صورت كنايه آمده و يا حذف شده است، و اين حاكى از شرائط خاص تقيه در راويان خطبه غدير است. نمونه آن مسئله «اصحاب صحيفه» و نام اولين بيعت كنندگان است كه در بعضى نُسخ صراحتاً نيامده است. | ||
خط ۲۷۹: | خط ۳۱۹: | ||
غصب خلافت در سقيفه بنى ساعده دست بردار نبود و در قيافه هاى ظاهر فريب و شكننده اى آمد، كه كمر اجتماع در مقابل آن خم شد. تا آنجا كه شهادت صاحب غدير با شمشيرى كه آب طلايى از اسم اسلام بر آن داده بودند و زهرى از ناب سقيفه بر تيغ آن كشيده بودند، آغاز راهى براى ذبح غدير به دست سقيفه به نظر مى آمد. | غصب خلافت در سقيفه بنى ساعده دست بردار نبود و در قيافه هاى ظاهر فريب و شكننده اى آمد، كه كمر اجتماع در مقابل آن خم شد. تا آنجا كه شهادت صاحب غدير با شمشيرى كه آب طلايى از اسم اسلام بر آن داده بودند و زهرى از ناب سقيفه بر تيغ آن كشيده بودند، آغاز راهى براى ذبح غدير به دست سقيفه به نظر مى آمد. | ||
معاويه، اين باقيمانده | معاويه، اين باقيمانده [[سقیفه]] در طول بيست سال مذبح بزرگى براى غدير آماده كرد و هزاران نفر از غديريان را در آن سر بريد، و خونشان را با لشكر سقيفه سركشيد تا براى [[کربلا]] قوى تر شوند و شدند. | ||
با مرگ | با مرگ [[معاویة بن ابی سفیان|معاویه]] و روى كار آمدن [[یزید بن معاویه|یزید]]، اين مذبح بزرگ آماده سر بريدن غدير بود، و اينسان شد كه غدير را به مسلخ كربلا كشاندند و مى رفت تا خواب هاى رؤساى سقيفه تعبير شود. | ||
«اِذا كُتِبَ الْكِتابُ قُتِلَ الْحُسَيْنُ عليه السلام»: «آنگاه كه صحيفه ملعونه امضا شد امام | [[امام صادق علیه السلام]] ارتباط مذبح كربلا به بازوى سياه سقيفه را چنين بيان مى فرمايد: | ||
«اِذا كُتِبَ الْكِتابُ قُتِلَ الْحُسَيْنُ عليه السلام»: «آنگاه كه صحيفه ملعونه امضا شد [[امام حسین علیه السلام]] به شهادت رسيد»!<ref>بحار الانوار: ج ۲۸ ص ۱۲۳.</ref> | |||
اين بار غدير با همه وجود و به همراه تنى چند از فداكارترين نيروهايش به ميدان سقيفه آمد. اكنون غدير «حسين عليه السلام» بود كه همراه گروهى آماده شهادت و قطعه قطعه شدن و فدا شدن و اسير شدن و اشک ريختن براى غديرِ سر بريده، و معرفى غدير به بىخبران شام به مصاف سقيفه رفت. | اين بار غدير با همه وجود و به همراه تنى چند از فداكارترين نيروهايش به ميدان سقيفه آمد. اكنون غدير «حسين عليه السلام» بود كه همراه گروهى آماده شهادت و قطعه قطعه شدن و فدا شدن و اسير شدن و اشک ريختن براى غديرِ سر بريده، و معرفى غدير به بىخبران شام به مصاف سقيفه رفت. | ||
خط ۲۹۰: | خط ۳۳۲: | ||
== عمر مؤسس صحيفه ملعونه اول<ref>غدير در قرآن: ج ۱ ص ۲۵۳.</ref> == | == عمر مؤسس صحيفه ملعونه اول<ref>غدير در قرآن: ج ۱ ص ۲۵۳.</ref> == | ||
در روايت امام باقر | در روايت [[امام باقر علیه السلام]] «إِنَّمَا النَّجْوى مِنَ الشَّيْطانِ»<ref>مجادله / ۱۰.</ref> به عمر تفسير شده است.<ref>بحار الانوار: ج ۱۷ ص ۲۹ ح ۷ و ج ۲۸ ص ۸۵ و ج ۳۷ ص ۸۵ ح ۲. تفسير القمى: ج ۲ ص ۳۵۶.</ref> | ||
يعنى در چنين نجوايى كه بر عليه [[جانشین|خلافت]] شد نيازى به ابليس نبود، و خود عمر با شيطنتى كه داشت بالاتر از شيطان عمل مى كرد؛ و از همين تطبيق آيه مهر «شيطانى بودن» بر پيشانى عمر نقش مى بندد. | |||
از همين كلام امام باقر عليه السلام نتيجه گرفته مى شود كه مؤسس غصب خلافت و نقطه آغاز همه اقدامات ضد ولايت اهل بيت عليهم السلام عمر بن الخطاب است؛ زيرا اين نجوى از ابوبكر و عمر آغاز شد و كم كم افرادى به آن اضافه شدند، و طبق فرموده حضرت اين عمر بوده كه ابوبكر را هم تحريک كرده و از يک نفر به دو نفر رسانده است. | از همين كلام امام باقر عليه السلام نتيجه گرفته مى شود كه مؤسس غصب خلافت و نقطه آغاز همه اقدامات ضد ولايت اهل بيت عليهم السلام عمر بن الخطاب است؛ زيرا اين نجوى از ابوبكر و عمر آغاز شد و كم كم افرادى به آن اضافه شدند، و طبق فرموده حضرت اين عمر بوده كه ابوبكر را هم تحريک كرده و از يک نفر به دو نفر رسانده است. | ||
== پانویس == | == پانویس == |