۷۶۴
ویرایش
خط ۱۹۸: | خط ۱۹۸: | ||
همچنين ذهبى نقل كرده كه محمد بن يحيى مى گفت: اين بخارى قول لفظيّه را آشكار ساخت و نزد من لفظيّه از جَهميّه بدتر است.<ref>سير اعلام النبلاء: ج ۱۲ ص ۴۵۵.</ref> اين در حالى است كه پيشوايان اهل سنت و حافظان بزرگ آنان به كفر جَهميّه و گمراهى و هلاكت شان تصريح كرده اند. از جمله: ذهبى، على بن مدينى، ابن عمّار موصلى.<ref>سير اعلام النبلاء: ج ۱۱ ص ۴۱. ميزان الاعتدال فى نقد الرجال: ج ۱ ص ۴۲۶.</ref> | همچنين ذهبى نقل كرده كه محمد بن يحيى مى گفت: اين بخارى قول لفظيّه را آشكار ساخت و نزد من لفظيّه از جَهميّه بدتر است.<ref>سير اعلام النبلاء: ج ۱۲ ص ۴۵۵.</ref> اين در حالى است كه پيشوايان اهل سنت و حافظان بزرگ آنان به كفر جَهميّه و گمراهى و هلاكت شان تصريح كرده اند. از جمله: ذهبى، على بن مدينى، ابن عمّار موصلى.<ref>سير اعلام النبلاء: ج ۱۱ ص ۴۱. ميزان الاعتدال فى نقد الرجال: ج ۱ ص ۴۲۶.</ref> | ||
و نيز موارد ديگرى از اختلاف شديد بين ذهلى و بخارى به نقل ذهبى و ابن حجر ثبت شده است.<ref>سير اعلام النبلاء : ج ۱۲ ص ۴۵۶. هدى السارى: ج ۲ ص ۲۶۴.</ref> | و نيز موارد ديگرى از اختلاف شديد بين ذهلى و بخارى به نقل ذهبى و ابن حجر ثبت شده است.<ref>سير اعلام النبلاء: ج ۱۲ ص ۴۵۶. هدى السارى: ج ۲ ص ۲۶۴.</ref> | ||
و اما بسيارى از بزرگان اهل سنت محمد بن يحيى ذُهلى را ستوده و توثيق نموده اند، از جمله: حافظ ابوبكر خطيب (از قول چند تن از اعلام)؛ ذهبى، سمعانى، بدخشانى، سيوطى.<ref>تاريخ بغداد: ج ۳ ص ۴۲۰ - ۴۱۵. تذهيب التهذيب(مخطوط). سير اعلام النبلاء: ج ۱۲ ص ۲۷۳. العِبَر فى خبر من غَبَر: حوادث سال ۲۵۸. الكاشف: ج ۳ ص ۱۰۷. الانساب(الزهرى). تراجم الحفّاظ (مخطوط). مرآة الجنان: حوادث سال ۲۵۸. طبقات الحفّاظ: ص ۲۳۴.</ref> | و اما بسيارى از بزرگان اهل سنت محمد بن يحيى ذُهلى را ستوده و توثيق نموده اند، از جمله: حافظ ابوبكر خطيب (از قول چند تن از اعلام)؛ ذهبى، سمعانى، بدخشانى، سيوطى.<ref>تاريخ بغداد: ج ۳ ص ۴۲۰ - ۴۱۵. تذهيب التهذيب(مخطوط). سير اعلام النبلاء: ج ۱۲ ص ۲۷۳. العِبَر فى خبر من غَبَر: حوادث سال ۲۵۸. الكاشف: ج ۳ ص ۱۰۷. الانساب(الزهرى). تراجم الحفّاظ (مخطوط). مرآة الجنان: حوادث سال ۲۵۸. طبقات الحفّاظ: ص ۲۳۴.</ref> | ||
خط ۶۰۴: | خط ۶۰۴: | ||
از شروط تعارض در حديث هم سان بودن هر دو و شايستگى همه جانبه حديثى است كه به عنوان معارض گزيده مى شود. با چشم پوشى از دلايلى كه در بى اعتبارى حديث ياد شده گذشت، اين حديث خود از حيث سند مخدوش است: | از شروط تعارض در حديث هم سان بودن هر دو و شايستگى همه جانبه حديثى است كه به عنوان معارض گزيده مى شود. با چشم پوشى از دلايلى كه در بى اعتبارى حديث ياد شده گذشت، اين حديث خود از حيث سند مخدوش است: | ||
'''الف-''' در سند اين حديث به نقل بخارى و مسلم سفيان ثورى هست. | '''الف-''' در سند اين حديث به نقل بخارى و مسلم سفيان ثورى هست.<ref>صحيح بخارى: ج ۴ ص ۲۲۰. صحيح مسلم: ج ۷ ص ۱۷۸.</ref> سفيان ثورى صوفى مسلک بوده و كسى است كه با امام صادق عليه السلام رابطه خوبى نداشت و حتى بعضاً توهين هم مى كرد! | ||
مثل ماجراى اعتراض او به | مثل ماجراى اعتراض او به جبّه اى كه امام صادق عليه السلام پوشيده بود. شعرانى، حافظ ابونُعَيم، ذهبى، ابن طلحه، سبط بن جوزى، ابن صبّاغ مالكى و عيدروس اين ماجرا را نقل كرده اند.<ref>لواقح الانوار فى طبقات الاخيار: ج ۱ ص ۳۲. حِليَة الأولياء: ج ۳ ص ۱۹۳. تذهيب التهذيب(مخطوط) . مطالب السئول: ص ۵۶ . تذكرة خواصّ الامّة: ص ۳۴۲. الفصول المهمة فى معرفة الائمّة: ص ۲۲۳. العقد النبوى و السرّ المصطفوى: ص ۷۲. </ref> | ||
'''ب-''' ذهبى و | '''ب-''' ذهبى و ابن حجر و سبط بن عجمى و ابراهيم بن محمد مكّى نَوَوى و سيوطى و خطيب و علايى و على قارى گفته اند كه سفيان ثورى تدليس مى كرده و راويان ضعيف را از سند حديث حذف مى كرده است.<ref>ميزان الاعتدال فى نقد الرجال: ج ۲ ص ۱۶۹. تهذيب التهذيب: ج ۴ ص ۱۱۵. تقريب التهذيب: ج ۱ ص ۳۱۱. التبيين لاسماء المدلّسين. التقريب. تدريب الراوى بشرح تقريب النواوى: ج ۱ ص ۲۲۴. نزهة النظر.</ref> حرمت و زشتىِ تدليس هم كه شكى در آن نيست و مورد پذيرش همگان است.<ref>تدريب الراوى: ج ۱ ص ۲۲۹ ۲۲۸. </ref> | ||
'''ج-'''بخارى اين حديث را به يعقوب بن ابراهيم نيز نسبت داده | '''ج-'''بخارى اين حديث را به يعقوب بن ابراهيم نيز نسبت داده است<ref>صحيح بخارى: ج ۴ ص ۲۱۸.</ref>، ولى ابومسعود دمشقى اين نسبت را دروغ شمرده <ref>اطراف الصحيحين (مخطوط). </ref>، و نيز گروهى از دانشمندان اهل سنت بر پدر يعقوب - يعنى ابراهيم بن سعد - خرده گرفته اند، كه ابن حجر كلمات ابوداوود سِجِستانى و خطيب و ابن عُيَينه و ابن عدى را در مورد او آورده است.<ref>تهذيب التهذيب: ج ۱ ص ۱۲۳ ۱۲۲.</ref> | ||
'''د-''' در سند حديث نام | '''د-''' در سند حديث نام «سعد بن ابراهيم »آمده، در حالى كه ابن حجر گفته كه مالک بن انس روايت سعد را صحيح نمى دانست.<ref>تهذيب التهذيب: ج ۳ ش ۸۶۶ .</ref> | ||
* ۷- اين حديث نقل به معنى شده است | |||
با فرض صحت اين حديث، به احتمال بسيار قوى ابوهريره آن را نقل به معنى كرده و دو واژه | با فرض صحت اين حديث، به احتمال بسيار قوى ابوهريره آن را نقل به معنى كرده و دو واژه «ليس»و «دون»را - كه مفيد حصر اند - خود در عبارت:«ليس لهم موالى دون اللَّه و رسوله»افزوده است. | ||
علماى اهل سنت نمونه هاى ديگرى هم براى اين سخن احاديث ديگر ابوهريره دارند، مانند: ابن حجر مكى د«الصواعق المحرقة»نسبت به حديث غدير، و كابلى در«الصواقع»و دهلوى در«تحفه اثنى عشريه»نسبت به حديث ابن عباس در معناى آيه مودّت. | |||
همچنين آنچه نبود دو واژه«ليس»و«دون»را در اصل حديث تقويت مى كند، نقل ديگرى است از اين حديث به طريقى ديگر توسط مسلم: الأنصار و مزينة و جهينة و غفار و أشجع و من كان من بنى عبداللَّه موالى دون الناس، و اللَّه و رسوله مولاهم: انصار و مزينه و جهينه و غفار و اشجع و فرزندان عبداللَّه مولاى ديگر مردماند و خدا و فرستاده اش مولاى آنان اند.<ref>صحيح مسلم: ج ۷ ص ۱۷۸.</ref> | |||
* ۸-«إنّما»گاهى به حصر دلالت نمى كند | |||
چند تن از دانشمندان اهل سنت مثل تَفتازانى در«شرح المقاصد»و قوشچى در«شرح التجريد»و دهلوى در«تحفه»و حتى خود فخر رازى در پاسخ به استدلال شيعه به آيه ولايت :«إنَّما وَليُّكُمُ اللَّه...»گفته اند كه ادات حصر تنها در جايى خصوصيتى را از ديگران نفى مى كند كه در وجود آن خصوصيت در ديگران ترديد و نزاع وجود داشته باشد. | |||
ما در پاسخ مى گوييم: آيا در ولايت خدا و فرستاده اش بر اين قبيله ها ترديد و نزاعى بود كه به ادات حصر احتياج باشد؟! هرگز! پس در حديثى كه فخر رازى به آن استدلال كرده حصر نيست تا با حديث غدير تعارض داشته باشد.<ref>التفسير الكبير: ج ۱۲ ص ۳۰.</ref> | |||
* ۹- ميان اين دو حديث منافاتى نيست | |||
اصلاً اين حديث معارضِ حديث غدير نيست، چرا كه«مولى»به هر معنى كه باشد، بخش نخست حديث نشان مى دهد كه قبايل ياد شده موالى رسول خداصلى الله عليه وآله هستند. | |||
اين با ولايت اميرالمؤمنين عليه السلام منافاتى ندارد، چرا كه بخش دوم حديث - كه ظاهراً به سبب وجود ادات حصر در آن محل استدلال است - نيز مانند بخش نخست است؛ اگر مراد از ولايت خدا و رسولش چيزى جز حق تصرف در امور باشد، حديث ابوهريره با حديث غدير تناقضى ندارد، زيرا معناى مولى در حديث غدير فقط «الأولى بالتصرف»یا «المتصرّف فى الأمور»است، در حالى كه مقصود از مولى در حديث ابوهريره اين معنى نيست. | |||
اما اگر مراد از ولايت در حديث ابوهريره اولويّت در تصرف باشد، آنگاه ولايت تنها مختص خدا و رسولش است و نه غير اين دو، و از اين رو حديث ابوهريره معارض حديث غدير خواهد بود. در پاسخ مى گوييم: اين سخن به طور ضمنى اعترافى است به اينكه در حديث غدير مولى به معناى«اولى به تصرف»است كه نظر شيعه هم همين است. | |||
افزون بر اين، اگر ولايت در حديث ابوهريره به معناى اولويت در تصرّف باشد، به مقتضاى حصر، اميرالمؤمنين عليه السلام در هيچ وقتى از اوقات ولى و امام نخواهد شد. اين سخنى است خلاف اجماع مسلمانان. | |||
افزون بر اين، اگر ولايت در حديث ابوهريره به معناى اولويت در تصرّف باشد، به مقتضاى حصر، | |||
علاوه بر اين، چنين سخنى خلافت خلفاء را هم باطل خواهد كرد، كه قطعاً اهل تسنن اين را نخواهند پذيرفت. | |||
بنابراين، ولايت در حديث ابوهريره به معنايى غير از اولويت در تصرف است، و لذا منافاتى با حديث غدير ندارد. | بنابراين، ولايت در حديث ابوهريره به معنايى غير از اولويت در تصرف است، و لذا منافاتى با حديث غدير ندارد. | ||
و اما پاسخ صحيح در جمع بين حديث ابوهريره - به فرض صحتش و با الفاظى كه فخر رازى آورده - و حديث غدير اين است كه ممكن است رد حديث ابوهريره مراد نفى ولايت غير خدا و رسول صلى الله عليه وآله بر اين قبيله ها در زمان حيات پيامبرصلى الله عليه وآله باشد، و در حديث غدير به استقرار ولايت مستقيم على عليه السلام پس از نبى اكرم صلى الله عليه وآله دلالت مى كند. | |||
=== نهم :ردّ اين ادعا كه: على عليه السلام همراه نبى صلى الله عليه وآله نبود === | |||
فخر رازى مى گويد: على عليه السلام در آن وقت همراه نبى صلى الله عليه وآله نبوده و در يمن بود. در حالى كه اين دروغى بيش نيست، زيرا بازگشت اميرالمؤمنين عليه السلام از يمن و همراهى اش با پيامبرصلى الله عليه وآله در حجةالوداع بر اساس احاديث صحيح و نقلهاى تواريخ معتبر و آثار مشهور امرى مسلّم است. نمونه هايى از اين دست: بخارى، مسلم، ابن ماجه، ابوداوود، تِرمِذى، نَسايى، قارى، شريف جرجانى.<ref>صحيح بخارى: ج ۲ ص ۱۷۲. صحيح مسلم: ج ۴ ص ۴۰. سنن ابن ماجه: ج ۲ ص ۱۰۲۴. سنن ابى داوود: ج ۲ ص ۱۵۸. سنن تِرمِذى: ج ۲ ص ۲۱۶. سنن نَسايى: ج ۵ ص ۱۵۷. المرقاة فى شرح المشكاة: ج ۵ ص ۵۷۴ . شرح المواقف: ج ۸ ص ۳۶۰.</ref> | |||
مسئله آنقدر واضح است كه حتى ابن حجر مكّى درباره حديث غدير گفته است: نبايد به كسى كه صحت اين حديث را انكار مى كند و مى گويد كه على عليه السلام در يمن بوده و به اين سان به دنبال ردّ آن است اعتنايى كرد، چرا كه نقل هاى معتبر ثابت مى كند كه على عليه السلام از يمن بازگشت و همراه با پيامبرصلى الله عليه وآله حج گزارد.<ref>الصواعق المحرقة: ص ۲۵. </ref> | |||
=== دهم :پيامبرصلى الله عليه وآله در۱۸ ذى الحجه در جحفه نبود! === | |||
بعضى ديگر از اهل سنت، به گونه اى ديگر در صحت حديث غدير تشكيک كرده اند: در حديث غدير كه زيد بن ارقم روايت كرده آمده كه پيامبرصلى الله عليه وآله در روز هجدهم ماه ذى الحجه در جُحفه خطبه خواند، حال آنكه ممكن نيست كسى كه پس از حج از مكه بيرون آمده در اين روز به جُحفه برسد. | |||
علامه محمداسماعيل امير اين شبهه نقل و به پاسخ داده است: مسلّم است كه پيامبرصلى الله عليه وآله در روز پنجشنبه پانزدهم ذى الحجه از مكه خارج شد و راه مدينه را در پيش گرفت، و آنگونه كه فيروزآبادى در«قاموس»آورده، جُحفه در ۸۲ ميلى مكه است. | |||
همچنين روشن است كه مرحله عربى چهار بُرُد است، مانند فاصله ميان حَدَّه<ref>فاصله ميان دو منزل را مرحله گويند.(لسان العرب)بُرُد، جمع «بريد»: مسافت ميان دو منزلِ راه. (المعجم الوسيط).«حدة»منزلى است ميان مكه و جدّه. معجم البلدان: ج ۲ ص ۲۲۹ (مترجم).</ref> تا مكه. دليل اين مدعى مطلبى است كه بخارى در دنباله حديث ابن عباس و ابن عمر آورده، مبنى بر اينكه اين دو از مكه تا عرفات نماز خود را شكسته مى خواندند. | |||
همچنين، اندازه گذارى چهار برد به يک مرحله، بر پايه حديثى كه شافعى به سند صحيح روايت كرده است ثابت مى شود: به ابن عباس گفتند: آيا از مكه تا عرفات نمازت را شكسته مى خوانى؟ گفت: نه، اما تا عسفان و تا حدّه و تا طائف را شكسته مى خوانم، كه مسافت ميان هر يک از اين مناطق تا مكه يک مرحله است. | |||
پس اگر هر مرحله چهار بُرُد و بريد دوازده ميل باشد، هر مرحله چهل و هشت ميل خواهد بود. اين كه معلوم شد، مشخص مى شود كه از مكه تا جُحفه كمتر از دو مرحله كامل است، زيرا فاصله بين اين دو ۸۲ ميل<ref>هر ميل ۱۶۰۹ متر است. المعجم الوسيط (مترجم).</ref> است. | |||
پس اگر هر مرحله چهار بُرُد و بريد دوازده ميل باشد، هر مرحله چهل و هشت ميل خواهد بود. اين كه معلوم شد، مشخص | |||
وقتى پيامبرصلى الله عليه وآله روز پانزدهم ذى الحجه از مكه بيرون آمده باشد، روز هجدهم چهارمين روز سفرش خواهد بود. پس دانسته مى شود كه او شب هجدهم را در جُحفه گذرانده و نماز ظهر را در آنجا گذارده و پس از نماز در آن سرزمين خطبه خوانده است. | |||
حتى اگر بگويند اين كار در زمان كنونى ممكن نيست، در پاسخ خواهيم گفت: | حتى اگر بگويند اين كار در زمان كنونى ممكن نيست، در پاسخ خواهيم گفت: | ||
اگر سفرهاى مرفّهان يا بيماران و زمين گيران مقصود باشد اعتبارى به آنها نيست، و اگر مقصود اين است كه در سفرهاى عرب چنين امرى ممكن نيست بايد دانست كه عرب در اين زمان، سواره در چهار روز از مكه به مدينه مى رسد، و مردم مدينه در عصر ما روز پنجم يا چهارم ذى الحجه از مدينه براى سفر حج حركت مى كنند و به موقع به عرفات مى رسند. پيامبرصلى الله عليه وآله هم به روش عرب عمل مى كرد و در اين حج بنا بر روايات مختلف، هفت يا هشت روزه از مدينه به مكه رسيد.<ref>الروضة النديّة، شرح التحفة العلويّة: ص ۷۸. </ref> | |||
=== يازدهم :سخنانى در نكوهش فخر رازى === | |||
در پايان رد و ابطال پندارهاى فخر رازى، بد نيست اشاره كنيم كه عده اى از دانشمندان رجال و بزرگان اهل سنت در مورد فخر رازى نظر مساعدى نداشته اند و حتى از او خشمگين بوده و بر او و كتابها و سخنانش ردّيه نوشته اند. از جمله: ذهبى، ابن تيميه، شعرانى، مولوى عبدالعلى. | |||
در پايان رد و ابطال پندارهاى فخر رازى، بد نيست اشاره كنيم كه | |||
همچنين حافظ ابن حجر از قول عده اى از بزرگان كلماتى در ردّ فخر رازى آورده است. از جمله: | |||
ابن دحيه و ابن شامه، نجم طوخى در «الإكسير فى علم التفسير»، شرف الدين نصيبى از استادش سراج الدين سرمساجى مغربى در كتاب«المآخذ»، ابن خليل سكونى در كتاب«الردّ على الكشّاف»، ابن طبّاخ.<ref>ميزان الاعتدال فى نقد الرجال: ج ۳ ص ۳۴۰. منهاج السنّة: ج ۱ ص ۱۱۱، مبحث صفات بارى. ارشاد الطالبين. فواتح الرحموت: ج ۲ ص ۲۱۵. لسان الميزان: ج ۴ ص ۴۲۶. </ref> | |||
== پانویس == | == پانویس == |
ویرایش