۲۱٬۹۷۲
ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش |
|||
خط ۶۶: | خط ۶۶: | ||
«يا اَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا اَطيعُوا اللَّهَ و اَطيعُوا الرَّسوُلَ وَ اُولِى الاَمْرِ مِنْكُمْ»<ref>نساء / ۵۹ .</ref>: «اى كسانى كه ايمان آورديد از خدا و رسول و اولى الامرتان اطاعت كنيد». | «يا اَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا اَطيعُوا اللَّهَ و اَطيعُوا الرَّسوُلَ وَ اُولِى الاَمْرِ مِنْكُمْ»<ref>نساء / ۵۹ .</ref>: «اى كسانى كه ايمان آورديد از خدا و رسول و اولى الامرتان اطاعت كنيد». | ||
و آيه «اِنَّما وَلِيُّكُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذينَ يُقيمُونَ الصَّلاةَ وَ يُؤْتُونَ الزَّكاةَ وَ هُمْ راكِعُونَ»<ref>مائده / ۵۵ .</ref>: «صاحب اختيار شما خدا و پيامبرش و كسانى اند كه ايمان آورده و نماز را بپا مى | و آيه «اِنَّما وَلِيُّكُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذينَ يُقيمُونَ الصَّلاةَ وَ يُؤْتُونَ الزَّكاةَ وَ هُمْ راكِعُونَ»<ref>مائده / ۵۵ .</ref>: «صاحب اختيار شما خدا و پيامبرش و كسانى اند كه ايمان آورده و نماز را بپا مى دارند و در حال ركوع زكات میپردازند». | ||
و آيه «اَمْ حَسِبْتُمْ اَنْ تُتْرَكُوا وَ لَمّا يَعْلَمِ اللَّهُ الَّذينَ جاهَدُوا مِنْكُمْ وَ لَمْ يَتَّخِذُوا مِنْ دُونِ اللَّهِ وَ لا رَسُولِهِ وَ لاَ الْمُؤْمِنينَ وَليجَةً»<ref>توبه / ۱۶.</ref>: «گمان مى كنيد رها مى شويد در حالى كه هنوز خداوند نمى داند آنان كه از شما جهاد كردند و غير از خدا و رسولش و مؤمنين محل اعتمادى براى خود بر نگزيدند». | |||
و آيه «اَمْ حَسِبْتُمْ اَنْ تُتْرَكُوا وَ لَمّا يَعْلَمِ اللَّهُ الَّذينَ جاهَدُوا مِنْكُمْ وَ لَمْ يَتَّخِذُوا مِنْ دُونِ اللَّهِ وَ لا رَسُولِهِ وَ لاَ الْمُؤْمِنينَ وَليجَةً»<ref>توبه / ۱۶.</ref>: «گمان مى كنيد رها مى شويد در حالى | |||
كه هنوز خداوند نمى داند آنان كه از شما جهاد كردند و غير از خدا و رسولش و مؤمنين محل اعتمادى براى خود بر نگزيدند». | |||
وقتى اين آيات نازل شد مردم گفتند: يا رسول الله، آيا اين آيات درباره بعضى از مؤمنين است يا نسبت به همه آنان عموميت دارد؟ | وقتى اين آيات نازل شد مردم گفتند: يا رسول الله، آيا اين آيات درباره بعضى از مؤمنين است يا نسبت به همه آنان عموميت دارد؟ | ||
خداوند عزوجل به پيامبرش دستور داد تا واليان امرشان را به آنان بشناساند و ولايت را مانند نماز و زكات و روزه و حجشان براى آنان تفسير كند. لذا مرا در غدير خم براى | خداوند عزوجل به پيامبرش دستور داد تا واليان امرشان را به آنان بشناساند و ولايت را مانند نماز و زكات و روزه و حجشان براى آنان تفسير كند. لذا مرا در غدير خم براى مردم منصوب نمود، و سپس خطابه اى ايراد كرد و فرمود: «اى مردم، خداوند مرا به رسالتى فرستاده كه سينه ام از آن به تنگ آمده كه مبادا مردم مرا [[تکذیب]] كنند، ولى خداوند مرا ترسانيد كه بايد اين پيام را برسانم و گرنه مرا عذاب خواهد كرد». | ||
مردم منصوب نمود، و سپس خطابه اى ايراد كرد و فرمود: «اى مردم، خداوند مرا به رسالتى فرستاده كه سينه ام از آن به تنگ آمده كه مبادا مردم مرا [[تکذیب]] كنند، ولى | |||
خداوند مرا ترسانيد كه بايد اين پيام را برسانم و گرنه مرا عذاب خواهد كرد». | |||
سپس دستور داد ندا كنند تا مردم جمع شوند، و بعد خطابه اى ايراد كرد و فرمود: اى مردم، آيا مى دانيد كه خداوند عزوجل صاحب اختيار من است و من صاحب اختيار | سپس دستور داد ندا كنند تا مردم جمع شوند، و بعد خطابه اى ايراد كرد و فرمود: اى مردم، آيا مى دانيد كه خداوند عزوجل صاحب اختيار من است و من صاحب اختيار مؤمنين هستم و من از خود آنان به ايشان صاحب اختيارترم ؟ گفتند: بلى، يا رسول الله. | ||
مؤمنين هستم و من از خود آنان به ايشان صاحب اختيارترم ؟ گفتند: بلى، يا رسول الله. | |||
فرمود: برخيز، اى على. من برخاستم و حضرت فرمود: هر كس من صاحب اختيار او هستم اين على صاحب اختيار اوست. پروردگارا، هر كس او را دوست مى دارد دوست بدار و هر كس او را دشمن مى دارد دشمن بدار. | فرمود: برخيز، اى على. من برخاستم و حضرت فرمود: هر كس من صاحب اختيار او هستم اين على صاحب اختيار اوست. پروردگارا، هر كس او را دوست مى دارد دوست بدار و هر كس او را دشمن مى دارد دشمن بدار. | ||
خط ۹۴: | خط ۸۴: | ||
==== '''ج) كيفيت نزول آيه اكمال دين''' ==== | ==== '''ج) كيفيت نزول آيه اكمال دين''' ==== | ||
خداوند تعالى هم اين آيه را نازل كرد: «اَلْيَوْمَ اَكْمَلْتُ لَكُمْ دينَكُمْ وَ اَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتى وَ رَضيتُ لَكُمْ الاِسْلامَ ديناً»<ref>مائده / ۳.</ref>: «امروز دين شما را كامل كردم و نعمت خود را بر | خداوند تعالى هم اين آيه را نازل كرد: «اَلْيَوْمَ اَكْمَلْتُ لَكُمْ دينَكُمْ وَ اَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتى وَ رَضيتُ لَكُمْ الاِسْلامَ ديناً»<ref>مائده / ۳.</ref>: «امروز دين شما را كامل كردم و نعمت خود را بر شما تمام كردم و اسلام را به عنوان دين شما راضى شدم». پيامبر صلى الله عليه وآله سه مرتبه تكبير گفت و فرمود: اللَّه اكبر، كمال نبوت من و تكميل دين خدا ولايت على بعد از من است. | ||
شما تمام كردم و اسلام را به عنوان دين شما راضى شدم». پيامبر صلى الله عليه وآله سه مرتبه تكبير گفت و فرمود: اللَّه اكبر، كمال نبوت من و تكميل دين خدا ولايت | |||
على بعد از من است. | |||
==== '''د) سؤال ابوبكر و عمر در غدير''' ==== | ==== '''د) سؤال ابوبكر و عمر در غدير''' ==== | ||
خط ۱۱۲: | خط ۹۸: | ||
==== '''هـ) شهادت پنج نفر درباره غدير''' ==== | ==== '''هـ) شهادت پنج نفر درباره غدير''' ==== | ||
در اينجا زيد بن ارقم و براء بن عازب و ابوذر و مقداد و عمار گفتند: ما شهادت مى دهيم كه سخن پيامبر صلى الله عليه و آله را به ياد داريم كه بر منبر ايستاده بود و تو | در اينجا زيد بن ارقم و براء بن عازب و ابوذر و مقداد و عمار گفتند: ما شهادت مى دهيم كه سخن پيامبر صلى الله عليه و آله را به ياد داريم كه بر منبر ايستاده بود و تو در كنار او بودى و مى فرمود: | ||
در كنار او بودى و مى فرمود: | |||
باره - از ترس اهل نفاق و تكذيبشان - به پروردگارم مراجعه كردم، ولى مرا ترسانيد كه بايد اين رسالت را برسانم و گرنه مرا عذاب مى کند. | اى مردم، خداوند به من دستور داده كه معرفى كنم امام شما را و آن كه بعد از من در ميان شما قائم خواهد بود، و وصى خود و جانشينم را، و آن كسى كه خداوند در كتابش اطاعت او را بر مؤمنين واجب كرده و اطاعت او را قرين اطاعت خود و من نموده، و شما را در قرآن به ولايت او دستور داده است. من براى معاف شدن در اين باره - از ترس اهل نفاق و تكذيبشان - به پروردگارم مراجعه كردم، ولى مرا ترسانيد كه بايد اين رسالت را برسانم و گرنه مرا عذاب مى کند. | ||
اى مردم، خداوند در كتابش شما را به نماز امر كرده و من آن را برايتان بيان نمودم، و به زكات و روزه و حج دستور داده كه آن را هم براى شما بيان و تفسير نمودم، و به | اى مردم، خداوند در كتابش شما را به نماز امر كرده و من آن را برايتان بيان نمودم، و به زكات و روزه و حج دستور داده كه آن را هم براى شما بيان و تفسير نمودم، و به ولايت دستور داده و من شما را شاهد مىگيرم كه ولايت مخصوص اين شخص است - و حضرت دست مبارک را بر على بن ابى طالب عليه السلام قرار دادند - و سپس براى دو پسرش بعد از او، و سپس براى اوصياء از فرزندانشان بعد از آنهاست. آنان از قرآن جدا نمىشوند و قرآن از آنان جدا نمى شود تا بر سر حوضم بر من وارد شوند. | ||
ولايت دستور داده و من شما را شاهد مىگيرم كه ولايت مخصوص اين شخص است - و حضرت دست مبارک را بر على بن ابى طالب عليه السلام قرار دادند - و سپس | |||
براى دو پسرش بعد از او، و سپس براى اوصياء از فرزندانشان بعد از آنهاست. آنان از قرآن جدا نمىشوند و قرآن از آنان جدا نمى شود تا بر سر حوضم بر من وارد شوند. | |||
اى مردم، پناه و امامتان بعد از خودم و ولىّ و [[هدایت]] كننده شما را برايتان بيان كردم و او برادرم على بن ابى طالب عليه السلام است و او در ميان شما به منزله من در ميان شماست. دين خود را از او پيروى كنيد و در همه امورتان از او اطاعت نماييد، زيرا آنچه خداوند از علم و حكمتش به من آموخته نزد اوست. | اى مردم، پناه و امامتان بعد از خودم و ولىّ و [[هدایت]] كننده شما را برايتان بيان كردم و او برادرم على بن ابى طالب عليه السلام است و او در ميان شما به منزله من در ميان شماست. دين خود را از او پيروى كنيد و در همه امورتان از او اطاعت نماييد، زيرا آنچه خداوند از علم و حكمتش به من آموخته نزد اوست. | ||
از او بپرسيد و از او و جانشينانش بعد از او بياموزيد. به آنان چيزى ياد ندهيد و بر آنان پيشى نگيريد و از ايشان عقب نمانيد كه آنان با حق و حق با آنان است. نه ايشان | از او بپرسيد و از او و جانشينانش بعد از او بياموزيد. به آنان چيزى ياد ندهيد و بر آنان پيشى نگيريد و از ايشان عقب نمانيد كه آنان با حق و حق با آنان است. نه ايشان از حق جدا مى شوند و نه حق از ايشان جدا مى شود. | ||
از حق جدا مى شوند و نه حق از ايشان جدا مى شود. | |||
زيد بن ارقم و بقيه پس از اين شهادت نشستند.<ref>بحار الانوار: ج ۳۱ ص ۴۱۰-۴۱۲.</ref> | زيد بن ارقم و بقيه پس از اين شهادت نشستند.<ref>بحار الانوار: ج ۳۱ ص ۴۱۰-۴۱۲.</ref> | ||
خط ۱۳۹: | خط ۱۱۳: | ||
طلحة بن عبيدالله - كه زيرک قريش خوانده مى شد - گفت: | طلحة بن عبيدالله - كه زيرک قريش خوانده مى شد - گفت: | ||
چه كنيم با ادعاى [[ابوبکر بن ابی قحافه|ابوبکر]] و عمر و اصحابش كه او را تصديق كردند و شهادت بر گفتار او دادند در آن روزى كه تو را به اجبار مى آوردند و در گردنت طنابى بود! به تو گفتند: | چه كنيم با ادعاى [[ابوبکر بن ابی قحافه|ابوبکر]] و عمر و اصحابش كه او را تصديق كردند و شهادت بر گفتار او دادند در آن روزى كه تو را به اجبار مى آوردند و در گردنت طنابى بود! به تو گفتند: «بيعت كن»، و تو در مقابل آنان با فضايل و سوابق خود استدلال كردى، و همه تو را تصديق كردند. | ||
«بيعت كن»، و تو در مقابل آنان با فضايل و سوابق خود استدلال كردى، و همه تو را تصديق كردند. | |||
جراح و سالم و معاذ بن جبل هم او را تصديق كردند؟! | ولى بعد از آن ابوبكر ادعا كرد از پيامبر صلى الله عليه وآله شنيده است كه گفته: «خداوند نخواسته است نبوت و خلافت براى ما اهل بيت جمع شود». عمر و ابوعبيده جراح و سالم و معاذ بن جبل هم او را تصديق كردند؟! | ||
سپس طلحه رو به حضرت كرد و گفت: همه آنچه گفتى و ادعا كردى حق است، و آنچه از سابقه و فضيلت كه با آنها استدلال كردى ما هم اقرار | سپس طلحه رو به حضرت كرد و گفت: همه آنچه گفتى و ادعا كردى حق است، و آنچه از سابقه و فضيلت كه با آنها استدلال كردى ما هم اقرار مى كنيم و قبول داريم ولى درباره خلافت، اين پنج نفر به آنچه شنيدى شهادت دادند! | ||
==== '''ز) افشاى صحيفه ملعونه''' ==== | ==== '''ز) افشاى صحيفه ملعونه''' ==== | ||
در اينجا على عليه السلام بپاخاست و از سخن طلحه به غضب آمد و چيزى را كه كتمان مى كرد فاش نمود و مطلبى را روشن كرد كه در روز مرگ عمر فرموده بود ولى | در اينجا على عليه السلام بپاخاست و از سخن طلحه به غضب آمد و چيزى را كه كتمان مى كرد فاش نمود و مطلبى را روشن كرد كه در روز مرگ عمر فرموده بود ولى مردم مقصود آن حضرت را نفهميده بودند.<ref>در بحار الانوار: ج ۸ قديم ص ۲۲ و ۲۷ روايت كرده كه وقتى عمر مُرد و جنازه او را در كفن پيچيدند، اميرالمؤمنين عليه السلام نگاهى به جنازه اش كرد و فرمود: «هيچكس را بيشتر دوست ندارم كه با صحيفه و نوشته اش خدا را ملاقات كنم مانند اين به كفن پيچيده»، كه اكثر مردم منظور حضرت از صحيفه را نفهميدند. در عبارات فوق اميرالمؤمنين عليه السلام منظور از صحيفه را بيان فرموده است.</ref> | ||
مردم مقصود آن حضرت را نفهميده بودند.<ref>در بحار الانوار: ج ۸ قديم ص ۲۲ و ۲۷ روايت كرده كه وقتى عمر مُرد و جنازه او را در كفن پيچيدند، اميرالمؤمنين عليه السلام نگاهى به جنازه اش كرد و فرمود: «هيچكس را بيشتر دوست ندارم كه با صحيفه و نوشته اش خدا را ملاقات كنم مانند اين به كفن پيچيده»، كه اكثر مردم منظور حضرت از صحيفه را نفهميدند. در عبارات فوق اميرالمؤمنين عليه السلام منظور از صحيفه را بيان فرموده است.</ref> | |||
حضرت رو به طلحه كرد و در حالى كه مردم مى شنيدند فرمود: اى طلحه، به خدا قسم نوشته اى كه روز قيامت با آن خدا را ملاقات كنم محبوبتر از نوشته اين پنج نفر | حضرت رو به طلحه كرد و در حالى كه مردم مى شنيدند فرمود: اى طلحه، به خدا قسم نوشته اى كه روز قيامت با آن خدا را ملاقات كنم محبوبتر از نوشته اين پنج نفر نيست كه در [[حجةالوداع]] در خانه كعبه بر سر وفاى به آن هم پيمان شدند كه: «اگر خداوند محمد را بكشد يا بميرد يكديگر را بر ضد من كمک كنند و پشتيبانى نمايند تا به خلافت نرسم»! | ||
نيست كه در [[حجةالوداع]] در خانه كعبه بر سر وفاى به آن هم پيمان شدند كه: «اگر خداوند محمد را بكشد يا بميرد يكديگر را بر ضد من كمک كنند و پشتيبانى نمايند تا | |||
به خلافت نرسم»! | |||
==== '''ح. غدير پاسخ حديث جعلى ابوبكر''' ==== | ==== '''ح. غدير پاسخ حديث جعلى ابوبكر''' ==== | ||
حضرت فرمود: اى طلحه، دليل بر بطلان آنچه بدان شهادت دادند، سخن پيامبر صلى الله عليه وآله است كه در روز غدير خم فرمود: | حضرت فرمود: اى طلحه، دليل بر بطلان آنچه بدان شهادت دادند، سخن پيامبر صلى الله عليه وآله است كه در روز غدير خم فرمود: «هر كس من نسبت به او از خودش صاحب اختيارترم على هم نسبت به او از خودش صاحب اختيارتر است». من چگونه مى توانم بر آنان صاحب اختيارتر از خودشان باشم در حالى كه آنان اميران و حاكمان بر من باشند؟!<ref>بحار الانوار: ج ۳۱ ص ۴۱۶، ۴۱۷.</ref> | ||
باشم در حالى كه آنان اميران و حاكمان بر من باشند؟!<ref>بحار الانوار: ج ۳۱ ص ۴۱۶، ۴۱۷.</ref> | |||
==== '''ط) سلام به امرة المؤمنين''' ==== | ==== '''ط) سلام به امرة المؤمنين''' ==== | ||
خط ۱۷۳: | خط ۱۳۳: | ||
==== '''ى) اقرار عمر به صحيفه هنگام مرگ''' ==== | ==== '''ى) اقرار عمر به صحيفه هنگام مرگ''' ==== | ||
چرا عمر هنگامى كه ما شش نفر اصحاب شورا را يكى يكى فراخواند به پسرش عبدالله گفت؛ - در اينجا حضرت اشاره به پسر عمر كه در مجلس حاضر بود فرمود: هان، | چرا عمر هنگامى كه ما شش نفر اصحاب شورا را يكى يكى فراخواند به پسرش عبدالله گفت؛ - در اينجا حضرت اشاره به پسر عمر كه در مجلس حاضر بود فرمود: هان، او اينجاست - تو را به خدا قسم می دهم كه بگويى وقتى ما خارج شديم پدرت به تو چه گفت؟ | ||
او اينجاست - تو را به خدا قسم می دهم كه بگويى وقتى ما خارج شديم پدرت به تو چه گفت؟ | |||
عبدالله بن عمر گفت: حال كه مرا قسم دادى، او گفت: اگر با اصلع<ref>در اينجا اشاره به اميرالمؤمنين عليه السلام است.</ref> | عبدالله بن عمر گفت: حال كه مرا قسم دادى، او گفت: اگر با اصلع<ref>در اينجا اشاره به اميرالمؤمنين عليه السلام است.</ref> | ||
خط ۲۰۰: | خط ۱۵۸: | ||
==== '''ک) لِيَبْلُغَ الشّاهِدُ الْغائِبَ در غدير''' ==== | ==== '''ک) لِيَبْلُغَ الشّاهِدُ الْغائِبَ در غدير''' ==== | ||
طلحه گفت: اين مطلب را از پيامبر صلى الله عليه وآله شنيديم؛ ولى براى ما بيان كن كه چگونه احدى صلاحيت ندارد مطلبى را از پيامبر صلى الله عليه وآله ابلاغ | طلحه گفت: اين مطلب را از پيامبر صلى الله عليه وآله شنيديم؛ ولى براى ما بيان كن كه چگونه احدى صلاحيت ندارد مطلبى را از پيامبر صلى الله عليه وآله ابلاغ نمايد، در حالى كه آن حضرت به ما و به ساير مردم فرمود: «لِيَبْلُغَ الشّاهِدُ مِنْكُمْ الْغائِبَ» يعنى حاضران شما به غايبان اطلاع دهند؟ و در بيابان عَرَفه در حجةالوداع فرمود: | ||
خدا رحمت كند كسى كه سخن مرا بشنود و آن را در قلب خود جاى دهد و سپس از قول من برساند. چه بسا كسى كه علمى را حمل مى كند ولى خود نمى فهمد، و چه بسا كسى كه علمى را براى فهميده تر از خود حمل مى كند. سه چيز است كه قلب فرد مسلمان در آنها خيانت نمى كند: خالص كردن عمل براى خداوند، شنوا بودن و اطاعت و خير خواهى براى واليان امر، و همراهى با اجتماع مسلمانان، چرا كه دعوت واليان امر همه مسلمانان را در بر مى گيرد. | |||
خدا رحمت كند كسى كه سخن مرا بشنود و آن را در قلب خود جاى دهد و سپس از قول من برساند. چه بسا كسى كه علمى را حمل مى كند ولى خود نمى فهمد، و چه | |||
بسا كسى كه علمى را براى فهميده تر از خود حمل مى كند. سه چيز است كه قلب فرد مسلمان در آنها خيانت نمى كند: خالص كردن عمل براى خداوند، شنوا بودن و | |||
اطاعت و خير خواهى براى واليان امر، و همراهى با اجتماع مسلمانان، چرا كه دعوت واليان امر همه مسلمانان را در بر مى گيرد. | |||
و نيز پيامبر صلى الله عليه وآله در بيش از يک مورد بپا خاست و فرمود: حاضران به غايبان برسانند. | و نيز پيامبر صلى الله عليه وآله در بيش از يک مورد بپا خاست و فرمود: حاضران به غايبان برسانند. | ||
اميرالمؤمنين عليه السلام فرمود: آنچه پيامبر صلى الله عليه وآله در اين باره فرموده در روز غدير خم و در روز عرفه در [[حجةالوداع]] و در روز رحلتش بوده است! پيامبر | اميرالمؤمنين عليه السلام فرمود: آنچه پيامبر صلى الله عليه وآله در اين باره فرموده در روز غدير خم و در روز عرفه در [[حجةالوداع]] و در روز رحلتش بوده است! پيامبر صلى الله عليه وآله به عموم مردم دستور داده كه هر كس از مردم را ديدند واجب بودن اطاعت از امامان آل محمد عليهم السلام و واجب بودن حقشان را برسانند، و اين وظيفه ابلاغ را در هيچ مطلب غير از اين موضوع نفرموده است. در واقع پيامبر صلى الله عليه وآله به همه دستور داده كه به مردم برسانند حجت و دليل كسانى را كه آنچه پيامبر صلى الله عليه وآله بدان مبعوث شده را از قول او كسى جز ايشان نمى رساند.<ref>كتاب سليم بن قيس: حديث ۱۱.</ref> | ||
صلى الله عليه وآله به عموم مردم دستور داده كه هر كس از مردم را ديدند واجب بودن اطاعت از امامان آل محمد عليهم السلام و واجب بودن حقشان را برسانند، و | |||
اين وظيفه ابلاغ را در هيچ مطلب غير از اين موضوع نفرموده است. در واقع پيامبر صلى الله عليه وآله به همه دستور داده كه به مردم برسانند حجت و دليل كسانى را | |||
كه آنچه پيامبر صلى الله عليه وآله بدان مبعوث شده را از قول او كسى جز ايشان نمى رساند.<ref>كتاب سليم بن قيس: حديث ۱۱.</ref> | |||
طلحه گفت: مشكل مرا آسان نمودى. نمى دانستم پيامبرصلى الله عليه وآله از اين مطلب چه قصد كرده است تا اينكه آن را برايم بيان نمودى. اى اباالحسن، خدا به تو از همه امت جزاى خير دهد.<ref>كتاب سليم: حديث ۱۱.</ref> | طلحه گفت: مشكل مرا آسان نمودى. نمى دانستم پيامبرصلى الله عليه وآله از اين مطلب چه قصد كرده است تا اينكه آن را برايم بيان نمودى. اى اباالحسن، خدا به تو از همه امت جزاى خير دهد.<ref>كتاب سليم: حديث ۱۱.</ref> | ||
خط ۲۲۵: | خط ۱۷۱: | ||
سليم بن قيس مى گويد: هنگامى كه عثمان ابوذر را به ربذه تبعيد كرده بود<ref>در بحار الانوار: ج ۸ قديم ص ۳۰۵ روايت كرده كه عثمان به ابوذر گفت: «اذيت تو به من و اصحابم زياد شده است، بايد به شام بروى»، و او را از مدينه به شام اخراج كرد. ابوذر در شام به كارهاى معاويه اعتراض مى كرد، و لذا معاويه به عثمان در مورد ابوذر نامه اى نوشت. عثمان در جواب نوشت: «ابوذر را بر چهار پايى سخت و خشن سوار كن و بفرست». معاويه هم ابوذر را همراه كسى فرستاد كه شب و روز راه مى پيمود و او را بر شتر پيرى كه غير از جهازى روى آن نبود سوار كرد، تا به مدينه آورد در حالى كه گوشت ران هايش از رنج و تعب ريخته بود.وقتى ابوذر به مدينه رسيد عثمان كسى را فرستاد كه هر جا مى خواهى برو. ابوذر گفت: به مكه؟ عثمان گفت: نه! گفت: پس بيت المقدس؟ گفت: نه! گفت: پس به يكى از دو شهر كوفه يا بصره؟ گفت: نه! ولى تو را به «رَبَذه» خواهم فرستاد. عثمان ابوذر را به آنجا فرستاد و در آنجا بود تا از دنيا رفت.</ref> در آنجا نزد ابوذر حاضر شدم. او به اميرالمؤمنين عليه السلام در مورد خانواده و اموالش وصيت كرد. كسى به ابوذر گفت: كاش به اميرالمؤمنين عثمان وصيت كرده بودى!! | سليم بن قيس مى گويد: هنگامى كه عثمان ابوذر را به ربذه تبعيد كرده بود<ref>در بحار الانوار: ج ۸ قديم ص ۳۰۵ روايت كرده كه عثمان به ابوذر گفت: «اذيت تو به من و اصحابم زياد شده است، بايد به شام بروى»، و او را از مدينه به شام اخراج كرد. ابوذر در شام به كارهاى معاويه اعتراض مى كرد، و لذا معاويه به عثمان در مورد ابوذر نامه اى نوشت. عثمان در جواب نوشت: «ابوذر را بر چهار پايى سخت و خشن سوار كن و بفرست». معاويه هم ابوذر را همراه كسى فرستاد كه شب و روز راه مى پيمود و او را بر شتر پيرى كه غير از جهازى روى آن نبود سوار كرد، تا به مدينه آورد در حالى كه گوشت ران هايش از رنج و تعب ريخته بود.وقتى ابوذر به مدينه رسيد عثمان كسى را فرستاد كه هر جا مى خواهى برو. ابوذر گفت: به مكه؟ عثمان گفت: نه! گفت: پس بيت المقدس؟ گفت: نه! گفت: پس به يكى از دو شهر كوفه يا بصره؟ گفت: نه! ولى تو را به «رَبَذه» خواهم فرستاد. عثمان ابوذر را به آنجا فرستاد و در آنجا بود تا از دنيا رفت.</ref> در آنجا نزد ابوذر حاضر شدم. او به اميرالمؤمنين عليه السلام در مورد خانواده و اموالش وصيت كرد. كسى به ابوذر گفت: كاش به اميرالمؤمنين عثمان وصيت كرده بودى!! | ||
ابوذر گفت: من به اميرالمؤمنين حقيقى وصيت كردهام. اميرالمؤمنين على بن ابى طالب عليه السلام كه در زمان پيامبر صلى الله عليه و آله و به دستور آن حضرت به | ابوذر گفت: من به اميرالمؤمنين حقيقى وصيت كردهام. اميرالمؤمنين على بن ابى طالب عليه السلام كه در زمان پيامبر صلى الله عليه و آله و به دستور آن حضرت به عنوان «اميرالمؤمنين» بر او سلام كرديم؛ آن حضرت فرمود: به برادرم و وزيرم و وارثم و خليفه ام در امتم و صاحب اختيار هر مؤمنى بعد از من به عنوان «اميرالمؤمنين» سلام كنيد، چرا كه اوست باعث قوام زمين كه به خاطر آن آرام گرفته است، و اگر او را از دست دهيد زمين و آنچه روى آن است به چشمتان زشت مى آيد<ref>كنايه از اينكه با فقدان او چنان دگرگونى در زمين ايجاد مى شود كه از صورت اصلى خارج مى شود. اين حديث میتواند در مجموع به معنى «لَوْ لاَ الْحُجَّةُ لَساخَتِ الاَرْضُ بِأَهْلِها» باشد، و منظور از «او» شخص اميرالمؤمنين و جانشينانش عليهم السلام هستند.</ref>.<ref>كتاب سليم: حديث ۲۰.</ref> | ||
عنوان «اميرالمؤمنين» بر او سلام كرديم؛ آن حضرت فرمود: به برادرم و وزيرم و وارثم و خليفه ام در امتم و صاحب اختيار هر مؤمنى بعد از من به عنوان «اميرالمؤمنين» سلام كنيد، چرا كه اوست باعث قوام زمين كه به خاطر آن آرام گرفته است، و اگر او را از دست دهيد زمين و آنچه روى آن است به چشمتان زشت مى | |||
آيد<ref>كنايه از اينكه با فقدان او چنان دگرگونى در زمين ايجاد مى شود كه از صورت اصلى خارج مى شود. اين حديث میتواند در مجموع به معنى «لَوْ لاَ الْحُجَّةُ لَساخَتِ الاَرْضُ بِأَهْلِها» باشد، و منظور از «او» شخص اميرالمؤمنين و جانشينانش عليهم السلام هستند.</ref>.<ref>كتاب سليم: حديث ۲۰.</ref> | |||
== اتمام حجت پيامبر صلى الله عليه و آله بر عثمان<ref>اولين ميراث مكتوب درباره غدير: ص ۲۱.</ref> == | == اتمام حجت پيامبر صلى الله عليه و آله بر عثمان<ref>اولين ميراث مكتوب درباره غدير: ص ۲۱.</ref> == | ||
در ماجرايى كه اميرالمؤمنين عليه السلام بر طلحه [[اتمام حجت]] فرمود، نام عثمان و اينكه حجت بر او تمام شده را آوردند: | در ماجرايى كه اميرالمؤمنين عليه السلام بر طلحه [[اتمام حجت]] فرمود، نام عثمان و اينكه حجت بر او تمام شده را آوردند: | ||
ابان از سليم نقل مى كند در گفتگويى كه اميرالمؤمنين عليه السلام با منافقين و دشمنان در زمان عثمان داشت، از جمله حضرت فرمود: اى طلحه، دليل بر بطلان آنچه | ابان از سليم نقل مى كند در گفتگويى كه اميرالمؤمنين عليه السلام با منافقين و دشمنان در زمان عثمان داشت، از جمله حضرت فرمود: اى طلحه، دليل بر بطلان آنچه بدان شهادت دادند، سخن پيامبر صلى الله عليه وآله است كه در روز غدير خم فرمود: «هر كس من نسبت به او از خودش صاحب اختيارترم على هم نسبت به او از خودش صاحب اختيارتر است». | ||
من چگونه مى توانم بر آنان صاحب اختيارتر از خودشان باشم در حالى كه آنان اميران و حاكمان بر من باشند؟! | |||
دليل بر دروغ و باطل و ناحقشان اين است كه آنان به دستور پيامبر صلى الله عليه وآله بر من به عنوان «اميرالمؤمنين» سلام كردند. | دليل بر دروغ و باطل و ناحقشان اين است كه آنان به دستور پيامبر صلى الله عليه وآله بر من به عنوان «اميرالمؤمنين» سلام كردند. | ||
و اين مطلب بر آنان ([[ابوبکر بن ابی قحافه|ابوبکر]] و عمر) و بر تو (اى طلحه) به خصوص و بر اين كه همراه توست - يعنى زبير - و بر همه امت و بر اين دو نفر - و حضرت به [[سعد بن ابی وقاص (ابواسحاق)|سعد بن ابی]] | و اين مطلب بر آنان ([[ابوبکر بن ابی قحافه|ابوبکر]] و عمر) و بر تو (اى طلحه) به خصوص و بر اين كه همراه توست - يعنى زبير - و بر همه امت و بر اين دو نفر - و حضرت به [[سعد بن ابی وقاص (ابواسحاق)|سعد بن ابی]] [[سعد بن ابی وقاص (ابواسحاق)|وقاص]] و عبدالرحمان بن عوف اشاره كردند - و بر اين خليفه ظالم شما - يعنى عثمان - حجت است.<ref>كتاب سليم: ح ۱۱.</ref> | ||
[[سعد بن ابی وقاص (ابواسحاق)|وقاص]] و عبدالرحمان بن عوف اشاره كردند - و بر اين خليفه ظالم شما - يعنى عثمان - حجت است.<ref>كتاب سليم: ح ۱۱.</ref> | |||
== ارتداد عثمان<ref>غدير در قرآن: ج ۳ ص ۳۳۴، ۳۳۵.</ref> == | == ارتداد عثمان<ref>غدير در قرآن: ج ۳ ص ۳۳۴، ۳۳۵.</ref> == | ||
شناسايى آنان كه سه بار كافر شدند و در واقع «اشربوا فى قلوبهم الكفر» بودند، با استناد به آيه قرآن و نشان دادن مراحل كفر آنان احتجاجى از امام صادق عليه | شناسايى آنان كه سه بار كافر شدند و در واقع «اشربوا فى قلوبهم الكفر» بودند، با استناد به آيه قرآن و نشان دادن مراحل كفر آنان احتجاجى از امام صادق عليه السلام درباره غدير است كه نشان میدهد در چنين كسانى اثرى از ايمان باقى نمانده است. | ||
السلام درباره غدير است كه نشان میدهد در چنين كسانى اثرى از ايمان باقى نمانده است. | |||
دين پيامبر صلى الله عليه وآله گرويدند، ولى آنگاه كه ولايت بر آنان عرضه شد و پيامبر صلى الله عليه وآله فرمود: مَنْ كُنْتُ مَوْلاهُ فَعَلِىٌّ مَوْلاهُ كافر شدند. | آن حضرت درباره آيه «إِنَّ الَّذِينَ آمَنُوا ثُمَّ كَفَرُوا ثُمَّ آمَنُوا ثُمَّ كَفَرُوا ثُمَّ ازْدادُوا كُفْراً لن تقبل توبتهم»<ref>نساء / ۱۳۷.</ref> فرمود: اين آيه درباره اولى و دومى و سومى است. اينان ابتدا به دين پيامبر صلى الله عليه وآله گرويدند، ولى آنگاه كه ولايت بر آنان عرضه شد و پيامبر صلى الله عليه وآله فرمود: مَنْ كُنْتُ مَوْلاهُ فَعَلِىٌّ مَوْلاهُ كافر شدند. | ||
ولايت اميرالمؤمنين عليه السلام اقرار كردند ولى آنگاه كه پيامبر صلى الله عليه و آله از دنيا رفت كافر شدند و بر [[بیعت]] خود ثابت نماندند. | سپس به ولايت اميرالمؤمنين عليه السلام اقرار كردند ولى آنگاه كه پيامبر صلى الله عليه و آله از دنيا رفت كافر شدند و بر [[بیعت]] خود ثابت نماندند. | ||
و از آنان كه با على عليه السلام بيعت كرده بودند براى خود بيعت گرفتند!! اينان كسانى اند كه از ايمان برايشان هيچ نمانده است.<ref>اثبات الهداة: ج ۲ ص ۷ ح ۱۸.</ref> | سپس كفر خود را بالاتر بردند و از آنان كه با على عليه السلام بيعت كرده بودند براى خود بيعت گرفتند!! اينان كسانى اند كه از ايمان برايشان هيچ نمانده است.<ref>اثبات الهداة: ج ۲ ص ۷ ح ۱۸.</ref> | ||
== بيعت عثمان با اميرالمؤمنين عليه السلام<ref>چهارده قرن با غدير: ص ۴۴. اسرار غدير: ۲۶۳-۲۷۲. واقعه قرآنى غدير: ص ۱۲۰، ۱۲۱.</ref> == | == بيعت عثمان با اميرالمؤمنين عليه السلام<ref>چهارده قرن با غدير: ص ۴۴. اسرار غدير: ۲۶۳-۲۷۲. واقعه قرآنى غدير: ص ۱۲۰، ۱۲۱.</ref> == | ||
پس اتمام خطبه غدير و دستور پيامبر صلى الله عليه وآله براى بيعت همه با اميرالمؤمنين عليه السلام، و بعد از [[بیعت]] مقداد و [[سلمان فارسی|سلمان]] و ابوذر و [[حذیفة بن یمان یمانی|حذیفه]] و ابن مسعود و | پس اتمام خطبه غدير و دستور پيامبر صلى الله عليه وآله براى بيعت همه با اميرالمؤمنين عليه السلام، و بعد از [[بیعت]] مقداد و [[سلمان فارسی|سلمان]] و ابوذر و [[حذیفة بن یمان یمانی|حذیفه]] و ابن مسعود و عمار و بريده اسلمى، از اولين افرادى كه بايد بيعت مى كردند ابوبكر و عمر و عثمان و طلحه و زبير و معاويه و مغيره و ابوموسى اشعرى بودند، كه پيامبرصلى الله عليه وآله تأكيد خاصى بر بيعت آنان داشت. | ||
عمار و بريده اسلمى، از اولين افرادى كه بايد بيعت مى كردند ابوبكر و عمر و عثمان و طلحه و زبير و معاويه و مغيره و ابوموسى اشعرى بودند، كه پيامبرصلى الله عليه | |||
وآله تأكيد خاصى بر بيعت آنان داشت. | |||
اميرالمؤمنين عليه السلام در ماجرايى به اين حقيقت اشاره مى كند: | اميرالمؤمنين عليه السلام در ماجرايى به اين حقيقت اشاره مى كند: | ||
خط ۲۷۰: | خط ۱۹۹: | ||
روزى ابوبكر با اميرالمؤمنين عليه السلام در كوچه بنى النجار برخورد كرد و فرصت را غنيمت شمرده گفت: يا على، به خدا قسم اگر كسى كه به او اطمينان داشته باشم شهادت دهد كه تو به خلافت از من سزاوارترى، آن را به تو مى سپارم!! | روزى ابوبكر با اميرالمؤمنين عليه السلام در كوچه بنى النجار برخورد كرد و فرصت را غنيمت شمرده گفت: يا على، به خدا قسم اگر كسى كه به او اطمينان داشته باشم شهادت دهد كه تو به خلافت از من سزاوارترى، آن را به تو مى سپارم!! | ||
حضرت فرمود: اى ابوبكر، آيا احدى را مطمئن تر از پيامبر صلى الله عليه وآله سراغ دارى؟ آن حضرت در چهار مورد براى من از تو و عمر و عثمان و عدهاى از همراهيانت | حضرت فرمود: اى ابوبكر، آيا احدى را مطمئن تر از پيامبر صلى الله عليه وآله سراغ دارى؟ آن حضرت در چهار مورد براى من از تو و عمر و عثمان و عدهاى از همراهيانت بيعت گرفت كه يكى از آنها روز غدير در بازگشت از [[حجةالوداع]] بود. آن روز همه شما گفتيد: شنيديم و اطاعت خدا و رسول را پذيرفتيم. | ||
پيامبر صلى الله عليه وآله از شما پرسيد: خدا و رسولش بر شما شاهد باشند؟ | |||
همگى گفتند: آرى، شاهد باشند. | |||
حضرت فرمود: پس بر يكديگر شاهد باشيد و حاضرين | |||
شما به غائبين برسانند و آنانكه شنيدند به كسانى كه نشنيده اند برسانند. و شما گفتيد: قبول كرديم يا رسول الله! | شما به غائبين برسانند و آنانكه شنيدند به كسانى كه نشنيده اند برسانند. و شما گفتيد: قبول كرديم يا رسول الله! | ||
سپس همگى برخاستيد و به پيامبر صلى الله عليه وآله و به من بخاطر اين كرامت خداوند [[تبریک]] گفتيد. عمر جلو آمد و بر كتف من زد و در حضور شما گفت: خوشا به | سپس همگى برخاستيد و به پيامبر صلى الله عليه وآله و به من بخاطر اين كرامت خداوند [[تبریک]] گفتيد. عمر جلو آمد و بر كتف من زد و در حضور شما گفت: خوشا به حال تو اى پسر ابوطالب كه صاحب اختيار من و مؤمنين شدى!<ref>بحار الانوار: ج ۲۹ ص ۳۵-۳۷.</ref> | ||
حال تو اى پسر ابوطالب كه صاحب اختيار من و مؤمنين شدى!<ref>بحار الانوار: ج ۲۹ ص ۳۵-۳۷.</ref> | |||
== بيعت با عثمان<ref>اسرار غدير: ص ۲۲۹.</ref> == | == بيعت با عثمان<ref>اسرار غدير: ص ۲۲۹.</ref> == | ||
خط ۳۲۲: | خط ۲۴۹: | ||
نزد من مى آيد كه امام هفتاد هزار نفر از امت من است و من دست او را مى گيرم... . | نزد من مى آيد كه امام هفتاد هزار نفر از امت من است و من دست او را مى گيرم... . | ||
== روايت حديث غدير<ref>چكيده عبقات الانوار (حديث غدير): ص ۱۵۶.</ref> == | == روايت حديث غدير<ref>چكيده عبقات الانوار (حديث غدير): ص ۱۵۶.</ref> == | ||
يكى از صحابه كه [[حدیث غدیر]] را نقل كرده عثمان بن عفان (م ۳۵ ق) است. [[ابن عقده]] در «حديث الولاية» و منصور رازى در | يكى از صحابه كه [[حدیث غدیر]] را نقل كرده عثمان بن عفان (م ۳۵ ق) است. [[ابن عقده]] در «حديث الولاية» و منصور رازى در كتاب الغدير حديث غدير را با ذكر سند از عثمان بن عفان روايت كرده اند. همچنين او يكى از عشره مبشّره است كه ابن مغازلى به طُرق خود آنها را از جمله يكصد تن راويان حديث غدير شمرده است. | ||
عثمان بن عفان روايت كرده اند. همچنين او يكى از عشره مبشّره است كه | |||
== عدم اعتراض عثمان به غديريّه حسّان بن ثابت<ref>چكيده عبقات الانوار (حديث غدير): ص ۴۷۶، ۴۸۳.</ref> == | == عدم اعتراض عثمان به غديريّه حسّان بن ثابت<ref>چكيده عبقات الانوار (حديث غدير): ص ۴۷۶، ۴۸۳.</ref> == | ||
يكى از وجوه [[دلالت حدیث غدیر]] بر [[امامت]] و جانشينى، شعر [[حسان بن ثابت|حسّان بن ثابت]] است. قضيه شعر سرودن حسّان بن ثابت در روز غدير خم، در مقابل و به اذن پيامبرصلى | يكى از وجوه [[دلالت حدیث غدیر]] بر [[امامت]] و جانشينى، شعر [[حسان بن ثابت|حسّان بن ثابت]] است. قضيه شعر سرودن حسّان بن ثابت در روز غدير خم، در مقابل و به اذن پيامبرصلى الله عليه وآله را شمارى از بزرگان [[اهل سنت]] نقل كرده اند. نكته اى كه در اينجا قابل ذكر است تقرير خلفاى سه گانه نسبت به اين شعر است. | ||
شكى نيست وقتى كه حسّان شعرش را در روز غدير خم خواند خلفاى سه گانه حاضر بودند. در هيچ جا نقل نشده كه يكى از اين سه تن به حسّان و شعرش اعتراضى كرده باشد. | |||
با اينكه خليفه دوم از ميان اين سه خليفه در موارد متعدد بسيار اعتراض مىكرد. اين نشان مى دهد كه نزد اين سه خليفه، مانند ديگر مسلمانان حاضر در روز غدير، «مَولى» در حديث غدير به معناى «امام» و «هادى» بوده است. | |||
روز غدير، «مَولى» در حديث غدير به معناى «امام» و «هادى» بوده است. | |||
== كفر ابوبكر و عمر و عثمان<ref>اسرار غدير: ص ۲۷۷. چهارده قرن با غدير: ص ۷۲.</ref> == | == كفر ابوبكر و عمر و عثمان<ref>اسرار غدير: ص ۲۷۷. چهارده قرن با غدير: ص ۷۲.</ref> == | ||
امام صادق عليه السلام درباره آيه «ان الذين آمنوا ثم كفروا ثم آمنوا ثم كفروا ثم ازدادوا كفراً لن تقبل توبتهم» فرمود: اين آيه درباره ابوبكر و عمر و عثمان است. اينان | امام صادق عليه السلام درباره آيه «ان الذين آمنوا ثم كفروا ثم آمنوا ثم كفروا ثم ازدادوا كفراً لن تقبل توبتهم» فرمود: اين آيه درباره ابوبكر و عمر و عثمان است. اينان ابتدا به دين پيامبر صلى الله عليه وآله گرويدند، ولى آنگاه كه ولايت بر آنان عرضه شد و پيامبر صلى الله عليه وآله فرمود: «من كنت مولاه فعلى مولاه» كافر شدند. | ||
ابتدا به دين پيامبر صلى الله عليه وآله گرويدند، ولى آنگاه كه ولايت بر آنان عرضه شد و پيامبر صلى الله عليه وآله فرمود: «من كنت مولاه فعلى مولاه» كافر شدند. | |||
سپس به ولايت اميرالمؤمنين عليه السلام اقرار كردند ولى آنگاه كه پيامبر صلى الله عليه وآله از دنيا رفت كافر شدند و بر [[بیعت]] خود ثابت نماندند. | |||
بالاتر بردند و از آنان كه با علىعليه السلام بيعت كرده بودند براى خود بيعت گرفتند!! اينان كسانىاند كه از ايمان براى آنان هيچ نمانده است.<ref>اثبات الهداة: ج ۲ ص ۷ ح ۱۸.</ref> | سپس كفر خود را بالاتر بردند و از آنان كه با علىعليه السلام بيعت كرده بودند براى خود بيعت گرفتند!! اينان كسانىاند كه از ايمان براى آنان هيچ نمانده است.<ref>اثبات الهداة: ج ۲ ص ۷ ح ۱۸.</ref> | ||
== پانویس == | == پانویس == | ||
[[رده:دشمنان غدیر]] | [[رده:دشمنان غدیر]] |