۲۵۴
ویرایش
(صفحهای تازه حاوی «== چکیده:<ref>سید حسین حائری.</ref> == این مقاله در پی آن است که اثبات کند در ریشهٔ (و ل ی) تنها دو معنا را می توان یافت: اول «قرب و نزدیکی» یا پیاپی بودن و پشت سر هم بودن. دوم «سرپرستی» یا متصرّف بودن در امور کسی یا چیزی، یا فرمانروا بودن و امثال آن. پس از...» ایجاد کرد) |
بدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۱۲: | خط ۱۲: | ||
استاد جعفری رحمه الله برای اثبات مدّعای خویش ابتدا معانی ریشهایِ «ولی» ـ یعنی معناهایی که در ریشهی این واژه موجود است و مربوط به مشتقِّ خاصی نیست ـ را در چند کتاب لغت بررسی نموده و سپس به چند نکته در مباحث لغتشناسی اشاره مینماید و پس از آن به بیان ادلّهٔ خود میپردازد. | استاد جعفری رحمه الله برای اثبات مدّعای خویش ابتدا معانی ریشهایِ «ولی» ـ یعنی معناهایی که در ریشهی این واژه موجود است و مربوط به مشتقِّ خاصی نیست ـ را در چند کتاب لغت بررسی نموده و سپس به چند نکته در مباحث لغتشناسی اشاره مینماید و پس از آن به بیان ادلّهٔ خود میپردازد. | ||
اولین معنایی که فرهنگهای لغت برای ریشهٔ (و ل ی) ذکر نمودهاند «قُرب و نزدیکی» | اولین معنایی که فرهنگهای لغت برای ریشهٔ (و ل ی) ذکر نمودهاند «قُرب و نزدیکی» است<ref>این معنا در قرآن کریم نیز به کار رفته است، آن جا که میفرماید: ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آَمَنُوا قَاتِلُوا الَّذِينَ يَلُونَكُمْ مِنَ الْكُفَّارِ وَلْيَجِدُوا فِيكُمْ غِلْظَةً وَاعْلَمُوا أَنَّ الله مَعَ الْمُتَّقِينَ﴾. توبه (م) ۹/۱۲۳. البته آنچه گفته شد مربوط به صیغهٔ مضارع این ریشه بود و باید توجه داشت که این معنا در فعل ماضیِ این ریشه و در مصدرِ آن، نه در قرآن کریم و نه در استعمالات عرب وجودی نداشته و به کار نرفته است.</ref>. این فرهنگها معانیِ دیگری نیز برای این ماده ذکر کردهاند. از دید ایشان به کارگیری این ماده در این معانی، بر اساس اشتراک لفظی بوده و به همین جهت این واژه معانیِ متعدّدی را به دنبال دارد؛ ما در این نوشتار در صدد آنیم که اثبات کنیم این معانی، معنای جدیدی برای این مادّه نبوده و همگی به یک معنا بازگشت دارند. در نتیجه برای این مادّه ـ افزون بر معنای قرب و نزدیکی ـ تنها یک معنایِ دیگر قابل ذکر است. | ||
باید گفت هرچند ممکن است معنایِ دوم در ابتدا به طور مجازی برای این ریشه به کار رفته و شباهتِ میان آن با معنایِ «نزدیک» ـ به اصطلاحِ علمای معانی و بیان ـ مصحِّحِ این استعمال بوده است؛ اما مجازی بودنِ آن در ابتدای به کارگیریِ این واژه در معنای جدید بوده و با تکرارِ زیاد در معنای جدید، این واژه در معنای دوم وضع نویی یافته و دیگر به صورت مجازی استعمال نشده است. در نتیجه، هنگامِ به کارگیری معنای جدید، معنای سابقِ آن به ذهنِ مخاطب | باید گفت هرچند ممکن است معنایِ دوم در ابتدا به طور مجازی برای این ریشه به کار رفته و شباهتِ میان آن با معنایِ «نزدیک» ـ به اصطلاحِ علمای معانی و بیان ـ مصحِّحِ این استعمال بوده است؛ اما مجازی بودنِ آن در ابتدای به کارگیریِ این واژه در معنای جدید بوده و با تکرارِ زیاد در معنای جدید، این واژه در معنای دوم وضع نویی یافته و دیگر به صورت مجازی استعمال نشده است. در نتیجه، هنگامِ به کارگیری معنای جدید، معنای سابقِ آن به ذهنِ مخاطب نمیآید<ref>هرچند بنا بر گفتار بسیاری از دانشمندان ـ همچون دانشمندان لغت و تفسیر و حدیث و کلام که در صدد بیان معانی الفاظ گوناگون بودهاند ـ مناسبت و مشابهت معنای دوم به معنای اول هیچگاه از میان نمیرود و همواره در موارد کاربرد معنای جدید، باید معنای قدیم آن مدّ نظر قرار گیرد و اگر معنای اولیهٔ آن در نظر گرفته نشود، استعمال ناروا خواهد بود. همانگونه که رویکرد ابن فارس نیز در معجم مقاییس اللغه همین است، آن جا که گفته است: «تمامی معانی که [برای معنای ولی] ذکر کردیم، همانا از ولی به معنای قرب و نزدیکی برگرفته شده است». ۶/۱۴۱.</ref>. این فرایند، همان چیزی است که در منطق از آن به «منقول» یاد میشود. | ||
برای بازشناسی معانی این مادّه ابتدا باید به فرهنگهای لغت مراجعه کنیم؛ اما متأسفانه بیشترِ این فرهنگها، معانیِ حقیقی و مجازیِ لغات را از یک سو و معانی صریح و کنایی آنها را از سوی دیگر در هم آمیختهاند، به گونهای که جدا سازی این معانی از یکدیگر دشوار به نظر میآید. در این میان برخی از فرهنگها همچون «اساس البلاغهٔ» زمخشری و «معجم الوسیط» مدّعیاند که این جداسازی را انجام | برای بازشناسی معانی این مادّه ابتدا باید به فرهنگهای لغت مراجعه کنیم؛ اما متأسفانه بیشترِ این فرهنگها، معانیِ حقیقی و مجازیِ لغات را از یک سو و معانی صریح و کنایی آنها را از سوی دیگر در هم آمیختهاند، به گونهای که جدا سازی این معانی از یکدیگر دشوار به نظر میآید. در این میان برخی از فرهنگها همچون «اساس البلاغهٔ» زمخشری و «معجم الوسیط» مدّعیاند که این جداسازی را انجام دادهاند<ref>کما اینکه در مقدّمهٔ معجم الوسیط ص۱۴ در زمرهٔ ویژگیهای این فرهنگ آمده است: «۳ـ مقدّم بودن معانی حسّی بر عقلی و حقیقی بر مجازی».</ref>؛ از سوی دیگر راغب اصفهانی دقّتی در معنای این واژه به کار برده، که شایسته است بدان نیز اشاره شود. بنابرین به ذکر این سه فرهنگ اکفتا نموده و بر این باوریم که دیگر فرهنگها چیزی بیشتر از آنچه بیان میشود ندارند. | ||
= أ. اساس البلاغة = | = أ. اساس البلاغة = | ||
(ولی، ولیه، ولیاً) یعنی: به او نزدیک شد، (اولیته ایاه) او را ولی آن قرار دادم: یعنی: او را نزدیک کردم، (کل مما یلیك) هرآنچه به تو نزدیک است. و (جلست مما یلیه) یعنی: کنار هر آنچه به او نزدیک است نشستم. (سقط الولی) ولی فرود آمد، و آن بارانی است که بعد از باران | (ولی، ولیه، ولیاً) یعنی: به او نزدیک شد، (اولیته ایاه) او را ولی آن قرار دادم: یعنی: او را نزدیک کردم، (کل مما یلیك) هرآنچه به تو نزدیک است. و (جلست مما یلیه) یعنی: کنار هر آنچه به او نزدیک است نشستم. (سقط الولی) ولی فرود آمد، و آن بارانی است که بعد از باران موسمی<ref>و آن اولین نمی از باران است که روی زمین اثر میگذارد و زمین را با رطوبتش مرطوب میکند، پس اگر بعد از آن بارانی بیاید آن را ولی مینامند، یعنی بعد از وسمی آمده است.</ref> میبارد. و (قد ولیت الارض وهی مولیه) زمین به باران ولی مرطوب شد. | ||
و (ولی الأمر وتولاه) سرپرست کاری شد و سرپرستی آن را به عهده گرفت. و (هو ولیه و مولاه) او سرپرستش است. و (هو ولی الیتیم) او سرپرست یتیم است. و (ولی القتیل) سرپرستِ خونِ کشته شده است. و (هم اولاؤه) آنها سرپرستان اویند. و (ولی ولایة و هو والی البلد) او فرماندار این سرزمین است. و (هم ولاته) آنها فرماندارانش هستند. و (رحم الله تعالی ولاة العدل) خداوند فرمانداران عادل را بیامرزد. و (استولى علیه) بر آن مسلط شد. و (هذا مولای ابن عمّی) پسر عمویم پیرو من است. و (هم موالیَّ) آنها پیروان من هستند. و (مولای) یعنی: صاحب من و همچنین یعنی: بندهٔ | و (ولی الأمر وتولاه) سرپرست کاری شد و سرپرستی آن را به عهده گرفت. و (هو ولیه و مولاه) او سرپرستش است. و (هو ولی الیتیم) او سرپرست یتیم است. و (ولی القتیل) سرپرستِ خونِ کشته شده است. و (هم اولاؤه) آنها سرپرستان اویند. و (ولی ولایة و هو والی البلد) او فرماندار این سرزمین است. و (هم ولاته) آنها فرماندارانش هستند. و (رحم الله تعالی ولاة العدل) خداوند فرمانداران عادل را بیامرزد. و (استولى علیه) بر آن مسلط شد. و (هذا مولای ابن عمّی) پسر عمویم پیرو من است. و (هم موالیَّ) آنها پیروان من هستند. و (مولای) یعنی: صاحب من و همچنین یعنی: بندهٔ من<ref>این اشاره به آن است که صیغه مفعل (مولی) هم به معنای فاعلی و هم به معنای مفعولی میآید، همانگونه که در صیغه فعیل گذشت.</ref>. سرپرستی که حقیقتا سرپرست باشد، یاور است. و (هو اولى به) او به این کار سزاوارتر است. و (والاه موالاة). و (والى بین الشیئین) دو چیز را یکی پس از دیگری قرار داد. و (هما على الولاء) آنها پشت سر یکدیگر هستند... و (تولّیته) یعنی: او را سرپرست خودم قرار دادم ﴿وَمَنْ يَتَوَلَّهُمْ مِنْكُمْ فَإِنَّهُ مِنْهُمْ﴾<ref>مائده (م) ۵/۱۵۱.</ref> هرکس آنها را سرپرست امور خود قرار دهد از آنان است. و (تولّاك الله بحفظه) خداوند سرپرستیش را به گونهای بر تو روا دارد که نگهدار تو باشد... و در معنی مجاز...<ref>زمخشری، اساس البلاغة، ۶۸۹.</ref> | ||
زمخشری برای «ولی» دو معنای حقیقی قائل است. وی از جملهٔ | زمخشری برای «ولی» دو معنای حقیقی قائل است. وی از جملهٔ «ولی، ولیه، ولیاً» تا آنجا که میگوید: «قد ولیت الارض وهی مولیه» در صدد بیان معنای اول این مادّه است، و آن «نزدیکی و پیاپی بودن» میباشد. پس از آن به بیان معنای دوّم پرداخته که همانا عبارت است از: «حقّ تصرّف و سرپرستی در کار چیزی یا کسی». ایشان از عبارت «ولی الأمر وتولاه» تا آنجا که میگوید : «تولّاك الله بحفظه»در صدد توضیح همین معناست. | ||
در اینجا باید گفت که گفتارِ ایشان در ابتدای معنای دوم که میفرماید: | در اینجا باید گفت که گفتارِ ایشان در ابتدای معنای دوم که میفرماید: «و (ولی الأمر وتولاه) سرپرست کاری شد و سرپرستی آن را به عهده گرفت»برای بیانِ آن معنا کفایت میکرد و نیازی به جملههای بعد نبود؛ اما چون مواردِ استعمال آنها زیاد میباشد، ایشان توضیحِ معنای این واژه را بر اساسِ مصادیقِ مشهورِ آن به عهده گرفته است، نه این که در اینجا به بیانِ معانیِ دیگرِ این واژه پرداخته باشد. کما اینکه در اینجا مصادیق آن را نیز استقصا نکرده و مدّعی نیست تمامی مصادیقِ «ولی» به معنای سرپرست، همان تعدادی است که بیان نموده است. پس تمامی مواردی که زمخشری در معنای دوم ذکر کرده است، همگی در معنای واحدی به کار رفتهاند و تفاوت، تنها در آن است که متکلّم، معنایِ سرپرست را به حسبِ اختلاف مورد، در افرادِ مختلف استفاده نموده است. | ||
از سوی دیگر در گفتار ایشان عبارتِ | از سوی دیگر در گفتار ایشان عبارتِ «سرپرستی که حقیقتا سرپرست باشد، یاور است»<ref>مولاً بیّن الولایة: ناصرٌ.</ref> را مشاهده مینماییم. مقصود وی در این قسمت نیز بیانِ معنای جدیدی برای واژهٔ «ولی» نیست، بلکه نویسنده در اینجا در صدد تأکید بر برخی لوازمِ ولایت است. همانگونه که میگوییم: پدری که حقیقتا پدر باشد از فرزندش به بهترین وجه نگهداری مینماید<ref>أبٌ بیّن الولایة: یرعى ابنه رعایةً تامّة.</ref>، یا این که میگوییم: برادری که حقیقتا برادر باشد از برادرش آشکارا و نهان پشتیبانی میکند<ref>أخٌ ظاهرُ الأخوّة: یحمي أخاه سرّاً و علناً.</ref>، روشن است که مقصود ما در این دو جمله بیان معنا و مفهومِ جدیدی از واژههای پدر و برادر نیست، و اینگونه نیست که ـ به فرض مثال ـ کلمهٔ برادر را به معنای پشتیبان فرض کرده باشیم. | ||
آری، زمخشری در آن بخش از گفتار خود که آورده است: | آری، زمخشری در آن بخش از گفتار خود که آورده است: «و (والى بین الشیئین) دو چیز را یکی پس از دیگری قرار داد. و (هما على الولاء) آنها پشت سر یکدیگر هستند»به اشتباه مواردی از معنای اول را آنجا که در صدد بیان معنای دوّم بوده، ذکر نموده است. چرا که روشن است در این دو مورد، «ولی» به معنای پیاپی بودن است، مانندِ موالات در وضو که به معنای پیاپی انجام دادن اعمال وضو است. | ||
اکنون روشن شد که زمخشری در عین حالی که از دقّت نظر بالایی برخوردار است دچار لغزشهایی شده که اگر آنها را به دقّت بررسی نکنیم، در فهمِ گفتارِ وی دچار ابهام گشته و ایشان را نیز جزو کسانی قرار خواهیم داد که برای لفظ ولی معانیِ متعددی ذکر کردهاند. | اکنون روشن شد که زمخشری در عین حالی که از دقّت نظر بالایی برخوردار است دچار لغزشهایی شده که اگر آنها را به دقّت بررسی نکنیم، در فهمِ گفتارِ وی دچار ابهام گشته و ایشان را نیز جزو کسانی قرار خواهیم داد که برای لفظ ولی معانیِ متعددی ذکر کردهاند. | ||
خط ۳۶: | خط ۳۶: | ||
(ولی): (الولاء والتوالی) یعنی: فراهم آمدن دو چیز یا بیشتر به گونهای که بین آن دو، چیزی که از جنس آنها نباشد یافت نشود، این لفظ با تسامح در معنای (قریب و نزدیک بودن) استفاده میگردد؛ نزدیکی از جهت مکانی یا نسبی یا نزدیکی در دین و یا نزدیک بودن به لحاظ دوستی و یاری و یا نزدیکی به جهت اعتقاد. | (ولی): (الولاء والتوالی) یعنی: فراهم آمدن دو چیز یا بیشتر به گونهای که بین آن دو، چیزی که از جنس آنها نباشد یافت نشود، این لفظ با تسامح در معنای (قریب و نزدیک بودن) استفاده میگردد؛ نزدیکی از جهت مکانی یا نسبی یا نزدیکی در دین و یا نزدیک بودن به لحاظ دوستی و یاری و یا نزدیکی به جهت اعتقاد. | ||
(الوِلایة) به کسر واو به معنای یاری و (الوَلایة) به فتح آن، به معنای سرپرستی است. البته گفته شده است که حقیقتِ هر دو واژه ـ به فتح و به کسرِ واو ـ سرپرستی است. (ولی) و (مولی) هر دو در این معنا استفاده میگردند، هم در معنای فاعلی آن ـ یعنی صاحبِ برده ـ و هم در معنای مفعولی آن ـ یعنی برده ـ. به مؤمن گفته میشود: (هو ولیّ الله عزّ و جلّ) یعنی مؤمن بندهٔ خدا است. البته نسبت به مؤمن تعبیر (هو مولى الله عزّ و جلّ) نیامده است. در معنای فاعلی به هر دو صورت گفته میشود: (الله تعالى وليُّ المؤمنین و مولاهم) خداوند سرپرست مؤمنان است. و شاهد قرآنی آن مانندِ: ﴿اللَهُ وَلِيُّ الَّذِينَ | (الوِلایة) به کسر واو به معنای یاری و (الوَلایة) به فتح آن، به معنای سرپرستی است. البته گفته شده است که حقیقتِ هر دو واژه ـ به فتح و به کسرِ واو ـ سرپرستی است. (ولی) و (مولی) هر دو در این معنا استفاده میگردند، هم در معنای فاعلی آن ـ یعنی صاحبِ برده ـ و هم در معنای مفعولی آن ـ یعنی برده ـ. به مؤمن گفته میشود: (هو ولیّ الله عزّ و جلّ) یعنی مؤمن بندهٔ خدا است. البته نسبت به مؤمن تعبیر (هو مولى الله عزّ و جلّ) نیامده است. در معنای فاعلی به هر دو صورت گفته میشود: (الله تعالى وليُّ المؤمنین و مولاهم) خداوند سرپرست مؤمنان است. و شاهد قرآنی آن مانندِ: ﴿اللَهُ وَلِيُّ الَّذِينَ آَمَنُوا﴾<ref>بقره (م) ۲/۲۵۷.</ref>... و (والی) که در آیهٔ کریمهٔ ﴿وَمَا لَهُمْ مِنْ دُونِهِ مِنْ وَالٍ﴾<ref>رعد (ک) ۱۳/۱۱.</ref> آمده است به همان معنای (ولی) است. خداوند در آیات متعددی ولایت را میان مؤمنان و کافران انکار نموده است، چرا که گفته است: ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آَمَنُوا لَا تَتَّخِذُوا الْيَهُودَ﴾ ـ تا آن جا که میگوید ـ ﴿وَمَنْ يَتَوَلَّهُمْ مِنْكُمْ فَإِنَّهُ مِنْهُمْ﴾<ref>مائده (م) ۵/۵۱.</ref>... (تولّي) در صورتی که متعدّی بنفسه باشد به معنای سرپرستی است... و (ولی) به معنای بارانی است که پس از باران وسمی میآید. واژهٔ (مولی)، هم به برده و هم به صاحبِ آن گفته میشود. همچنین به همپیمان و پسر عمو و همسایه نیز مولی گفته میشود. به طور کلّی هر کسی که سرپرستِ کارها و امورِ شخص دیگری شود، ولی اوست. همچنین گفته میشود (فلانٌ أولى بکذا) فلان شخص سزاوارتر به فلان چیز است. خداوند نیز در همین معنا فرموده است: ﴿النَّبِيُّ أَوْلَى بِالْمُؤْمِنِينَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ﴾<ref>احزاب (م) ۳۳/۶.</ref>... همچنین این که گفته میشود (وليَ الشيءُ الشيءَ) یا (أولیت الشيءَ شیئاً آخر) بدین معناست که من چیزی را در نزدیکی و پس از چیزِ دیگری قرار دادم. و (الولاء في العتق) همان است که به ارث برده میشود، چنانچه در حدیث آمده : (نهی [النبی صلى الله علیه وآله] عن بیع الولاء و عن هبته)<ref>بخاری، صحیح، ۳/۱۸۲؛ مسلم، صحیح، ۱۰/۱۴۸؛ مالک، موطّا، ۲/۷۲۸، به رقم۲۰؛ ترمزی، سنن، ۳/۵۳۷، به رقم ۱۲۳۶.</ref>. و موالات بین دوچیز، پی در پی بودن آنها است.<ref>راغب اصفهانی، مفردات، ۸۸۵ـ ۸۸۷.</ref> | ||
راغب اوّلین معنای این ریشه را اینگونه معرّفی مینماید: «فراهم آمدن دو چیز یا بیشتر به گونهای که بین آن دو، چیزی که از جنس آنها نباشد یافت نشود» و معتقد است بنا بر همین معنا، این واژه در معنای «قرب و نزدیکی» استفاده شده است. | راغب اوّلین معنای این ریشه را اینگونه معرّفی مینماید: «فراهم آمدن دو چیز یا بیشتر به گونهای که بین آن دو، چیزی که از جنس آنها نباشد یافت نشود» و معتقد است بنا بر همین معنا، این واژه در معنای «قرب و نزدیکی» استفاده شده است. | ||
خط ۴۲: | خط ۴۲: | ||
شاید معنایی که راغب اصفهانی به آن اشاره کرده است، معنای دقیقتری برای این ریشه باشد؛ اما باید گفت که دیدگاه ایشان نیز خالی از اشکال نیست، چرا که «فراهم آمدنِ دو چیز به گونهای که میانشان، چیزی که از جنس آنها نباشد یافت نشود»، فقط هنگامی صورت میپذیرد که آن دو چیز کاملا به یکدیگر چسبیده بوده و میانشان هیچ فاصلهای نباشد که در این صورت به یک چیز بدل خواهند شد. حال آنکه اگر به مواردِ کاربردِ این ریشه مراجعه نماییم، خواهیم دید که این معنا به هیچ وجه متّصل بودنِ دو چیز را نمیرساند، بلکه اساساً این واژه فقط در مواردی به کار میرود که یک گونه تعدّدی موجود باشد؛ و چند تا بودن، فقط در صورتِ جداییِ چند چیز از هم، و وجودِ فاصله میان آن دو ممکن است، که لازمهٔ آن وجودِ اشیایی میان آنها است. | شاید معنایی که راغب اصفهانی به آن اشاره کرده است، معنای دقیقتری برای این ریشه باشد؛ اما باید گفت که دیدگاه ایشان نیز خالی از اشکال نیست، چرا که «فراهم آمدنِ دو چیز به گونهای که میانشان، چیزی که از جنس آنها نباشد یافت نشود»، فقط هنگامی صورت میپذیرد که آن دو چیز کاملا به یکدیگر چسبیده بوده و میانشان هیچ فاصلهای نباشد که در این صورت به یک چیز بدل خواهند شد. حال آنکه اگر به مواردِ کاربردِ این ریشه مراجعه نماییم، خواهیم دید که این معنا به هیچ وجه متّصل بودنِ دو چیز را نمیرساند، بلکه اساساً این واژه فقط در مواردی به کار میرود که یک گونه تعدّدی موجود باشد؛ و چند تا بودن، فقط در صورتِ جداییِ چند چیز از هم، و وجودِ فاصله میان آن دو ممکن است، که لازمهٔ آن وجودِ اشیایی میان آنها است. | ||
با توجه به آنچه گفته شد و با در نظر گرفتنِ مواردِ کاربردِ این واژه در لغت، در مییابیم که: این واژه هنگامی به کار میرود که: دو چیزی که همانند یکدیگر | با توجه به آنچه گفته شد و با در نظر گرفتنِ مواردِ کاربردِ این واژه در لغت، در مییابیم که: این واژه هنگامی به کار میرود که: دو چیزی که همانند یکدیگر هستند<ref>روشن است که: لازم نیست این همانندی در نوع و یا حتی در جنس آن دو چیز باشد، همین که در وصفی یا حالتی خاص و یا در اثر گذاری یا اثر پذیری همانند باشند، کفایت میکند.</ref> به صورتی متوالی و پشت سر هم وجود داشته باشند، به گونهای که یکی از آن دو قبلتر و اول به حساب آمده و دیگری پس از آن قلمداد گشته و دومینِ آن محسوب گردد. این تصویر فقط هنگامی ممکن است که میان آن دو، چیزی از جنسِ خودشان یافت نشود؛ اما وجودِ چیزهای دیگر مانعِ تحقّق این معنا نیست. | ||
اکنون میتوانیم گفتارِ راغب اصفهانی را با تغییرِ اندکی، تصحیح نموده و به معنای واقعی این واژه نزدیکتر شویم و بگوییم که: اولین معنایی که میتوان برای ریشهٔ (و ل ی) ذکر کرد همانا «فراهم آمدنِ دو چیز یا بیشتر به گونهای که بین آن دو، چیزی که از جنس آنها باشد یافت نشود» است. و بنا بر همین معنا این واژه در معنای «قرب و نزدیکی» استفاده گردیده است. | اکنون میتوانیم گفتارِ راغب اصفهانی را با تغییرِ اندکی، تصحیح نموده و به معنای واقعی این واژه نزدیکتر شویم و بگوییم که: اولین معنایی که میتوان برای ریشهٔ (و ل ی) ذکر کرد همانا «فراهم آمدنِ دو چیز یا بیشتر به گونهای که بین آن دو، چیزی که از جنس آنها باشد یافت نشود» است. و بنا بر همین معنا این واژه در معنای «قرب و نزدیکی» استفاده گردیده است. | ||
خط ۶۴: | خط ۶۴: | ||
ولایت به معنایی که ذکر شد، معنایی کلّی بوده و مصادیقی را در بر دارد. نکتهای که در اینجا باید بدان تذکّر داد این است که: در ولایت سه جهتِ مختلف وجود دارد و بنابرین، تعدّدِ مصادیق نیز در همین سه جهت قابل فرض است. این سه جهت از این قرارند: | ولایت به معنایی که ذکر شد، معنایی کلّی بوده و مصادیقی را در بر دارد. نکتهای که در اینجا باید بدان تذکّر داد این است که: در ولایت سه جهتِ مختلف وجود دارد و بنابرین، تعدّدِ مصادیق نیز در همین سه جهت قابل فرض است. این سه جهت از این قرارند: | ||
۱ـ (من له الولایة) کسی که ولایت برای او است و این همان شخصی است که از آن به عنوان «ولی» به معنای فاعلی یاد میشود<ref>الولي بمعنى الفاعل. همانگونه که پیش از این در کلام راغب اصفهانی دیدیم این اصلاحی است که در زبان علمای لغت و غیر لغت موجود است.</ref>. | |||
۲ـ (من علیه الولایة) کسی که بر وی اعمال ولایت شده است. چنین شخصی طرفِ مقابل و زیر دستِ ولیّ به معنای پیشین است، کسی که ولیّ امور او را در دست دارد و به او امر و نهی کرده و بر وی اعمال نفوذ میکند و سود و زیانش را مدّ نظر قرار میدهد. این شخص همان ولیِّ به معنای مفعولی است. | |||
نکته آنکه این زیر دست باید در زمرهٔ ذویالعقول باشد، لذا هیچگاه در گفتارِ عرب «اولیاء الأغنام» یا «أولیاء هذه الأموال» نمیبینیم، بخلاف واژهٔ ملک و رب که گفته میشود : «مالک الأغنام» یا «ربّ هذه الأراضي». | نکته آنکه این زیر دست باید در زمرهٔ ذویالعقول باشد، لذا هیچگاه در گفتارِ عرب «اولیاء الأغنام» یا «أولیاء هذه الأموال» نمیبینیم، بخلاف واژهٔ ملک و رب که گفته میشود : «مالک الأغنام» یا «ربّ هذه الأراضي». | ||
۳ـ (ما فیه الولایة) چیزی که ولایت در آن است. مقصود در اینجا همان چیزهایی است که ولایت در آنها اعمال میشود. فی المثل پدر در امورِ تربیتیِ فرزندش ولایت دارد ولی در مسائل دینیِ وی ولایتی ندارد. یا حاکم در امور اجتماعیِ مردم ولایت دارد ولی در امورِ فردی ایشان ولایتی ندارد. یا اینکه امام در تمامیِ امورِ دینی، اجتماعی و تربیتی مردم ولایت دارد. بنابرین، مقصود، جهاتی است که ولی در آنها امر و نهی کرده یا اعمال سلطه نموده و در آنها تصرف مینماید، اموری که ولی در آنها سود و زیان شخص را مدّ نظر قرار میدهد. این جهات، جهاتی هستند که اگر ولی در آنها اعمال قدرت نماید میگوییم ولیّ، بالفعل از ولایت خود استفاده نموده است. | |||
حال اگر پرسیده شود چه نوع اولیایی قابل فرض و تصور است؟ ممکن است در جواب، اولیای مختلفی را نام ببریم در عین حال که معنا و مفهومِ کلّیِ ولایت یک چیز بوده و در آن تغییری حاصل نشده است. در این هنگام باید سه جهت بالا را مورد تأمّل و دقّتِ نظر قرار دهیم. چرا که گاه ولی متّصف به یکی بودن یا چندتا بودن میشود از آن جهت که ولی بمعنای فاعلیِ آن، یکی یا چندتا است. مثلا گفته میشود که این شخص یک سرپرست دارد که همانا پدرش است یا چند سرپرست دارد که همانا پدر و جدّ پدری او هستند. گاه نیز ولی از آن جهت تعدّد مییابد که اشخاص تحت سلطهاش متعدّدند، فلذا یک شخص گاهی مصداق یک ولایت یا چند ولایت است. مثلا یک فرد چون پنج فرزند دارد، پنج ولایت دارد، گاهی نیز تعدّد به جهت وسعت دایرهٔ ولایت است، بنابرین یک شخص میتواند بر یک شخصِ دیگر از جهات متعدّدی ولایت داشته باشد. مثلا یک فرد هم پدر و هم معلم و هم امام و هم حاکمِ شخصی باشد در این هنگام آن شخص، هم به جهت پدر بودن و هم به جهت معلم بودن و هم به جهات دیگر بر طرف مقابل خود ولایت دارد. تفاوت این ولایتها در گسترهٔ نفوذِ ولایت است. | حال اگر پرسیده شود چه نوع اولیایی قابل فرض و تصور است؟ ممکن است در جواب، اولیای مختلفی را نام ببریم در عین حال که معنا و مفهومِ کلّیِ ولایت یک چیز بوده و در آن تغییری حاصل نشده است. در این هنگام باید سه جهت بالا را مورد تأمّل و دقّتِ نظر قرار دهیم. چرا که گاه ولی متّصف به یکی بودن یا چندتا بودن میشود از آن جهت که ولی بمعنای فاعلیِ آن، یکی یا چندتا است. مثلا گفته میشود که این شخص یک سرپرست دارد که همانا پدرش است یا چند سرپرست دارد که همانا پدر و جدّ پدری او هستند. گاه نیز ولی از آن جهت تعدّد مییابد که اشخاص تحت سلطهاش متعدّدند، فلذا یک شخص گاهی مصداق یک ولایت یا چند ولایت است. مثلا یک فرد چون پنج فرزند دارد، پنج ولایت دارد، گاهی نیز تعدّد به جهت وسعت دایرهٔ ولایت است، بنابرین یک شخص میتواند بر یک شخصِ دیگر از جهات متعدّدی ولایت داشته باشد. مثلا یک فرد هم پدر و هم معلم و هم امام و هم حاکمِ شخصی باشد در این هنگام آن شخص، هم به جهت پدر بودن و هم به جهت معلم بودن و هم به جهات دیگر بر طرف مقابل خود ولایت دارد. تفاوت این ولایتها در گسترهٔ نفوذِ ولایت است. | ||
خط ۸۴: | خط ۸۴: | ||
بنابر آنچه گفته شد تفاوت آشکاری که در معنای عالم و جاهل و ضارب موجود است، نباید در وزن آنها باشد، بلکه باید آن را در ریشه علم و جهل و ضرب بیابیم. حال اگر معنایی را در کلمهای خاص و با وزنی خاص یافتیم که در وزنی دیگر امّا از همان مادّه نبود، باید بتوان آن معنا را در ریشهٔ آن یافت. به طور مثال، گفتیم که در کلمهٔ «یَـلِـيُ» به صیغهٔ مضارع معنای قرب و نزدیکی را مشاهده میکنیم و این در حالی است که این معنا را در «وليّ» بر وزن فعیل نمییابیم، حال که چنین است باید بتوان معنای نزدیکی را در ریشهٔ (و ل ی) یافت، هرچند در استعمالات عرب این معنا در صیغهٔ ماضی و صفت مشبّههٔ آن استفاده نشده باشد. | بنابر آنچه گفته شد تفاوت آشکاری که در معنای عالم و جاهل و ضارب موجود است، نباید در وزن آنها باشد، بلکه باید آن را در ریشه علم و جهل و ضرب بیابیم. حال اگر معنایی را در کلمهای خاص و با وزنی خاص یافتیم که در وزنی دیگر امّا از همان مادّه نبود، باید بتوان آن معنا را در ریشهٔ آن یافت. به طور مثال، گفتیم که در کلمهٔ «یَـلِـيُ» به صیغهٔ مضارع معنای قرب و نزدیکی را مشاهده میکنیم و این در حالی است که این معنا را در «وليّ» بر وزن فعیل نمییابیم، حال که چنین است باید بتوان معنای نزدیکی را در ریشهٔ (و ل ی) یافت، هرچند در استعمالات عرب این معنا در صیغهٔ ماضی و صفت مشبّههٔ آن استفاده نشده باشد. | ||
پس از روشن شدن مطلبِ بالا میگوییم که در فرهنگهای لغت، معانی زیادی را برای ولی یا مولی ذکر کردهاند. این در حالی است که نمیتوان بسیاری از این معانی را در ریشهٔ این لغات | پس از روشن شدن مطلبِ بالا میگوییم که در فرهنگهای لغت، معانی زیادی را برای ولی یا مولی ذکر کردهاند. این در حالی است که نمیتوان بسیاری از این معانی را در ریشهٔ این لغات یافت<ref>به طور مثال پس از مراجعه به کتابهای (لسان العرب) و (الصحاح) و (النهایة فی غریب الحدیث) میبینیم ایشان در معنای کلمهٔ مولی، پسر عمو را ذکر میکنند و حال آنکه این معنا را در ریشهٔ آن نیاوردهاند. این در حالی است که معجم مقاییس اللغة ـ که مدّعی است تمامی معانی را، به معنای اصلی و ریشهایِ آن ارجاع میدهد ـ در رابطه با کلمه مولى گفته است: «مولى: برده و صاحبش و همراه و همپیمان و پسر عمو و یاور و همسایه. تمامی این معانی به ولی به معنای قریب و نزدیک باز میگردد». رکـ : ابن منظور، لسان العرب، ۱۵/۴۰۶ـ ۴۱۵؛ جوهری، صحاح، ۶/۲۵۲۸ـ ۲۵۳۱؛ ابن الاثیر، نهایة، ۵/۲۲۷ـ ۲۳۰؛ ابن الفارس، معجم مقاییس اللغة، ۶/۱۴۱ـ ۱۴۲.</ref>. در نتیجه یا این معانی، در واقع معنای جدیدی برای لفظ نبوده، بلکه مصداقی از مصادیق آنند ـ که در ادامه بیشتر راجع به آن سخن خواهیم گفت ـ یا این که باید برخی از این معانی را ساخته و پرداختهٔ افراد مغرضی بدانیم که از این کار سودی میبردهاند. | ||
= ب ـ لوازم و مستلزمات معنای ولی = | = ب ـ لوازم و مستلزمات معنای ولی = | ||
خط ۱۵۰: | خط ۱۵۰: | ||
باید گفت مواردی که یاری کردن در آنها صحیح است بیشمار است؛ در بسیاری از این موارد بچهٔ کوچک میتواند ناصر پدرش باشد، یا برادر کوچک میتواند ناصر برادر بزرگترش باشد، و حال آنکه نمیتوانیم در این موارد بگوییم که بچهٔ کوچک ولیِّ پدرش است یا برادر کوچک ولیِّ برادر بزرگش میباشد. همچنین است مواردِ ضعیف و قوی، ذلیل و گرامیِ و موارد دیگری از این دست. | باید گفت مواردی که یاری کردن در آنها صحیح است بیشمار است؛ در بسیاری از این موارد بچهٔ کوچک میتواند ناصر پدرش باشد، یا برادر کوچک میتواند ناصر برادر بزرگترش باشد، و حال آنکه نمیتوانیم در این موارد بگوییم که بچهٔ کوچک ولیِّ پدرش است یا برادر کوچک ولیِّ برادر بزرگش میباشد. همچنین است مواردِ ضعیف و قوی، ذلیل و گرامیِ و موارد دیگری از این دست. | ||
اکنون اگر به قرآن کریم مراجعه نماییم میبینیم که خداوند متعال در مواردِ زیادی مؤمنان را به یاری کردنِ خدا و پیامبر تشویق نموده است؛ یا این که میبینیم خداوند متعال ایشان را بدین جهت که خدا و رسول را یاری نمودهاند تمجید کرده است. در مواردی نیز اساسا ایشان را، یاری کنندگانِ خدا و رسول معرفی نموده است. خدای تبارک و تعالی میفرماید: ﴿...وَالَّذِينَ آَوَوْا وَنَصَرُوا أُولَئِكَ هُمُ الْمُؤْمِنُونَ حَقًّا... | اکنون اگر به قرآن کریم مراجعه نماییم میبینیم که خداوند متعال در مواردِ زیادی مؤمنان را به یاری کردنِ خدا و پیامبر تشویق نموده است؛ یا این که میبینیم خداوند متعال ایشان را بدین جهت که خدا و رسول را یاری نمودهاند تمجید کرده است. در مواردی نیز اساسا ایشان را، یاری کنندگانِ خدا و رسول معرفی نموده است. خدای تبارک و تعالی میفرماید: ﴿...وَالَّذِينَ آَوَوْا وَنَصَرُوا أُولَئِكَ هُمُ الْمُؤْمِنُونَ حَقًّا...﴾<ref>انفال (م) ۸/۷۴.</ref> ، و همچنین میفرماید: ﴿...فَالَّذِينَ آَمَنُوا بِهِ وَعَزَّرُوهُ وَنَصَرُوهُ وَاتَّبَعُوا النُّورَ الَّذِي أُنْزِلَ مَعَهُ أُولَئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ﴾<ref>اعراف (ک) ۷//۱۵۷.</ref>، و در آیات دیگر میفرماید: ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آَمَنُوا إِنْ تَنْصُرُوا الله يَنْصُرْكُمْ وَيُثَبِّتْ أَقْدَامَكُمْ﴾<ref>محمد (م) ۴۷/۷.</ref>، و خدای منان میفرماید: ﴿... وَلَيَنْصُرَنَّ الله مَنْ يَنْصُرُهُ إِنَّ الله لَقَوِيٌّ عَزِيزٌ﴾<ref>حج (م) ۲۲/۴۰.</ref>. همچنین است آیات بسیاری از این دست که پژوهشگر به آسانی به آنها دست مییابد. | ||
این در حالی است که روا نمیباشد مؤمنان را ولی خداوند ـ به معنای فاعلی آن ـ | این در حالی است که روا نمیباشد مؤمنان را ولی خداوند ـ به معنای فاعلی آن ـ بدانیم<ref>مخفی نماند که ولایت به هر معنایی که باشد هم جهت فاعلی آن قابل ذکر است و هم جهت مفعولی آن، چرا که ولایت چه به معنای نصرت باشد و چه محبت و چه سرپرستی، هر سه جهتی که قبل از این گفته بودیم را در بر دارد. اما آنچه در این جا مورد بحث است معنای فاعلی است که در ناصر مدّ نظر قرار گرفته بود.</ref>، چنانکه در بسیاری از آیات قرآن کریم بر این نکته تأکید شده است که خداوندِ سبحان ولیِّ همگان است و هیچ کس جز او ولایت نداشته و کسی بر او ولایت ندارد. خداوند میفرماید: ﴿وَقُلِ الْحَمْدُ لله الَّذِي لَمْ يَتَّخِذْ وَلَدًا وَلَمْ يَكُنْ لَهُ شَرِيكٌ فِي الْمُلْكِ وَلَمْ يَكُنْ لَهُ وَلِيٌّ مِنَ الذُّلِّ وَكَبِّرْهُ تَكْبِيرًا﴾<ref>اسراء (ک) ۱۷/۱۱۱.</ref> بخشِ ﴿لَمْ يَكُنْ لَهُ وَلِيٌّ مِنَ الذُّلِّ﴾ بیان میدارد که بر خدای سبحان مطلقا هیچ ولایتی نیست، چرا که ولایت بر خداوند مستلزم ذلّت است<ref>در این جا گفته نشود که (مِن) جارّه در ﴿لَمْ يَكُنْ لَهُ وَلِيٌّ مِنَ الذُّلِّ﴾ تقییدیّة است به این معنا که ولایتی که موجب ذلّتِ خداوند باشد بر خداوند موجود نیست، اما ممکن است ولایتی که موجب عزّت خداوند باشد بر خداوند موجود باشد! چرا که در هر صورت هیچ چیز موجب عزّت خداوند نیست؛ کما این در آیات مذکور در متن اشاره شد. بنا بر این (مِن) در اینجا تعلیلیّه است و منظور آن است که چون ولایت بر خداوند موجب ذلت است خداوند از آن منزّه است.</ref> و خداوند منزّه از آن است آنگونه که از فرزند و شریک منزّه میباشد. | ||
در اینجا باید به نکتهای اشاره کنیم و آن اینکه: ممکن است معنا و مفهومِ نصرت، در برخی استعمالات لغوی، گستردهتر از آنچه در این جا بیان داشتیم گردد. در این معنا نصرت تمام آنچه ممکن است مورد یاری قرار گیرد را شامل میشود، به گونهای که هیچ امری در منصور باقی نمیماند مگر آنکه اختیارِ آن به دست ناصر است. در این حال، نصرت معنای جدیدی نبوده و کاملاً با ولایت هم معنا گشته و مترادف آن خواهد بود؛ لذا نمیتوان آن را یکی از مصادیق ولایت، یا از لوازم آن دانست. | در اینجا باید به نکتهای اشاره کنیم و آن اینکه: ممکن است معنا و مفهومِ نصرت، در برخی استعمالات لغوی، گستردهتر از آنچه در این جا بیان داشتیم گردد. در این معنا نصرت تمام آنچه ممکن است مورد یاری قرار گیرد را شامل میشود، به گونهای که هیچ امری در منصور باقی نمیماند مگر آنکه اختیارِ آن به دست ناصر است. در این حال، نصرت معنای جدیدی نبوده و کاملاً با ولایت هم معنا گشته و مترادف آن خواهد بود؛ لذا نمیتوان آن را یکی از مصادیق ولایت، یا از لوازم آن دانست. | ||
خط ۱۵۸: | خط ۱۵۸: | ||
ما مواردی را یافتیم که نصرت در آنها به همین معنای گسترده و وسیع به کار رفته است؛ شاید منظورِ بسیاری از افرادی که ناصر را یکی از معانی ولی دانستهاند، همین معنای گسترده و وسیع از نصرت بوده باشد: | ما مواردی را یافتیم که نصرت در آنها به همین معنای گسترده و وسیع به کار رفته است؛ شاید منظورِ بسیاری از افرادی که ناصر را یکی از معانی ولی دانستهاند، همین معنای گسترده و وسیع از نصرت بوده باشد: | ||
طبری در تفسیر آیهٔ شریفهٔ ﴿الله وَلِيُّ الَّذِينَ آَمَنُوا يُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُمَاتِ إِلَى النُّورِ وَالَّذِينَ كَفَرُوا أَوْلِيَاؤُهُمُ الطَّاغُوتُ يُخْرِجُونَهُمْ مِنَ النُّورِ إِلَى الظُّلُمَاتِ... | طبری در تفسیر آیهٔ شریفهٔ ﴿الله وَلِيُّ الَّذِينَ آَمَنُوا يُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُمَاتِ إِلَى النُّورِ وَالَّذِينَ كَفَرُوا أَوْلِيَاؤُهُمُ الطَّاغُوتُ يُخْرِجُونَهُمْ مِنَ النُّورِ إِلَى الظُّلُمَاتِ...﴾<ref>بقره (م) ۲/۲۵۷.</ref> چنین میگوید:<blockquote>يعني تعالى ذكره بقوله: ﴿الله وَلِيُّ الَّذِينَ آَمَنُوا﴾: نصيرهم وظهيرهم، يتولاهم بعونه وتوفيقه... فأخبر تعالى ذكره عبادَه أنّه وليّ المؤمنين ومبصرهم حقيقة الإيمان وسبله وشرائعه وحججه، وهاديهم، فموفّقهم لأدلّته المزيلة عنهم الشكوك، بكشفه عنهم دواعي الكفر، وظلم سواتر أبصار القلوب. | ||
منظورِ خداوند سبحان از ولایت بر مؤمنان در جملهٔ ﴿الله وَلِيُّ الَّذِينَ آَمَنُوا﴾ این است که وی یاور ایشان و پشتیبان ایشان است... پس خداوند جل و على به بندگانش خبر داد که وی ولی ایشان است و به ایشان حقیقت ایمان و راههای رسیدن به آن و احکام و شرایع دین را نشان میدهد و ایشان را هدایت نموده و راهنماییهایش باعث توفیقشان میگردد. چنان که با پرده برداری از جذابیتهای کفر و ظلم و هر آنچه بر روی قلبها کشیده شده است، از ایشان شکها را برطرف مینماید. | منظورِ خداوند سبحان از ولایت بر مؤمنان در جملهٔ ﴿الله وَلِيُّ الَّذِينَ آَمَنُوا﴾ این است که وی یاور ایشان و پشتیبان ایشان است... پس خداوند جل و على به بندگانش خبر داد که وی ولی ایشان است و به ایشان حقیقت ایمان و راههای رسیدن به آن و احکام و شرایع دین را نشان میدهد و ایشان را هدایت نموده و راهنماییهایش باعث توفیقشان میگردد. چنان که با پرده برداری از جذابیتهای کفر و ظلم و هر آنچه بر روی قلبها کشیده شده است، از ایشان شکها را برطرف مینماید.<ref>تفسیر، ۳/۲۱.</ref></blockquote>قرطبی نیز گرچه شکل گفتارش با طبری تفاوت دارد، اما آن را همینگونه تفسیر نموده است؛ بلکه کلام قرطبی در این جهت صریحتر میباشد<ref>تفسیر، ۳/۲۸۳.</ref>. | ||
ب ـ کلمهٔ «ولی» همچنین نمیتواند در تمامیِ موارد، جایگزینِ «محب» بشود، چرا که به فرض مثال میتوانیم به کودک خرد سالی که پدرش را دوست دارد بگوییم محب پدرش است، اما نمیتوانیم بگوییم این کودک خرد سال، ولیِّ پدر یا برادر بزرگترش میباشد. اگر یکی از معانیِ ولی محب میبود، میبایست بتوانیم ولـّیِ به معنای محب را در اینجا استفاده کنیم. حال آنکه ناروا بودنِ این استعمال برای هر که با زبانِ عربی آشنا باشد روشن است. | ب ـ کلمهٔ «ولی» همچنین نمیتواند در تمامیِ موارد، جایگزینِ «محب» بشود، چرا که به فرض مثال میتوانیم به کودک خرد سالی که پدرش را دوست دارد بگوییم محب پدرش است، اما نمیتوانیم بگوییم این کودک خرد سال، ولیِّ پدر یا برادر بزرگترش میباشد. اگر یکی از معانیِ ولی محب میبود، میبایست بتوانیم ولـّیِ به معنای محب را در اینجا استفاده کنیم. حال آنکه ناروا بودنِ این استعمال برای هر که با زبانِ عربی آشنا باشد روشن است. | ||
در قرآن کریم نیز میبینیم برخی از مؤمنان، چنین معرّفی شدهاند که ایشان محبّ خداوند بوده و خداوند نیز محبّ ایشان است: ﴿يَأْتِي الله بِقَوْمٍ يُحِبُّهُمْ | در قرآن کریم نیز میبینیم برخی از مؤمنان، چنین معرّفی شدهاند که ایشان محبّ خداوند بوده و خداوند نیز محبّ ایشان است: ﴿يَأْتِي الله بِقَوْمٍ يُحِبُّهُمْ وَيُحِبُّونَهُ﴾<ref>مائده (م) ۵/۵۴.</ref> یا اینکه میبینیم خداوند به کسانی که محبّ پروردگارِ خویشاند، توصیه کرده است که از پیامبر پیروی نمایند: ﴿قُلْ إِنْ كُنْتُمْ تُحِبُّونَ الله فَاتَّبِعُونِي يُحْبِبْكُمُ الله وَيَغْفِرْ لَكُمْ ذُنُوبَكُمْ...﴾<ref>آل عمران (م) ۳/۳۱.</ref> این در حالی است که نمیتوان مؤمنان را ولی خداوند دانست؛ چنانچه در بحث قبل به آیاتی اشاره شد که وجود هرگونه ولایتی بر خداوند را نفی کرده و آن را موجب ذلّت دانسته بود<ref>اسراء (ک) ۱۷/۱۱۱.</ref>. | ||
ج ـ به همین شکل «ولی» نمیتواند در تمامیِ موارد، جایگزینِ «جار» به معنای همسایه و «ابن العمّ» به معنای پسر عمو شود؛ چرا که همسایه و پسر عمو در تمامیِ حالات، همسایه و پسر عمو هستند، حتی اگر کودکی خردسال بوده، یا گرفتارِ دیوانگی و جنون باشند؛ در صورتی که نمیتوان ولی را ـ حتی در این معنایش ـ در مورد هر همسایهای یا هر پسر عمویی استفاده کرد، مگر آنکه در پسر عمو یا همسایه گونهای از حقّ تصرّف در امور شخص باشد. | ج ـ به همین شکل «ولی» نمیتواند در تمامیِ موارد، جایگزینِ «جار» به معنای همسایه و «ابن العمّ» به معنای پسر عمو شود؛ چرا که همسایه و پسر عمو در تمامیِ حالات، همسایه و پسر عمو هستند، حتی اگر کودکی خردسال بوده، یا گرفتارِ دیوانگی و جنون باشند؛ در صورتی که نمیتوان ولی را ـ حتی در این معنایش ـ در مورد هر همسایهای یا هر پسر عمویی استفاده کرد، مگر آنکه در پسر عمو یا همسایه گونهای از حقّ تصرّف در امور شخص باشد. | ||
خط ۱۷۲: | خط ۱۷۲: | ||
= دلیل دوم ـ به کارگیری واژهٔ ولی بدون قرینه = | = دلیل دوم ـ به کارگیری واژهٔ ولی بدون قرینه = | ||
شکی نیست، هنگامی که میخواهیم از واژهای استفاده کنیم که دارای چند معنا بوده و مشترک لفظی است، باید در کلام قرینهای داشته باشیم که معنای مورد نظر را مشخص نماید. به همین صورت، هنگامی که واژهای را در معنایی جز معنای اصلیِ خود به صورت مجازی استفاده میکنیم، باید قرینهای را به همراه بیاوریم که معنایِ اصلی را منتفی نموده و معنای جدید را در ذهن خواننده ایجاد کند. روشنترین مثال برای این بحث کلمهٔ «عین» در عربی است که گفته میشود هفتاد معنا دارد؛ این کلمه | شکی نیست، هنگامی که میخواهیم از واژهای استفاده کنیم که دارای چند معنا بوده و مشترک لفظی است، باید در کلام قرینهای داشته باشیم که معنای مورد نظر را مشخص نماید. به همین صورت، هنگامی که واژهای را در معنایی جز معنای اصلیِ خود به صورت مجازی استفاده میکنیم، باید قرینهای را به همراه بیاوریم که معنایِ اصلی را منتفی نموده و معنای جدید را در ذهن خواننده ایجاد کند. روشنترین مثال برای این بحث کلمهٔ «عین» در عربی است که گفته میشود هفتاد معنا دارد؛ این کلمه ۵۷ بار در قرآن کریم مورد استفاده قرار گرفته است؛ بر اساس همین قاعده و دستوری که ذکر شد، میبینیم که در تمامیِ موارد، بدون استثنا، همواره عین به همراه قرینهای آمده که معنای آن را مشخص نموده است. فی المثل گفته شده است «عینٌ باصرة» یعنی چشم بینا، یا «عینٌ نابعة» یعنی چشمهٔ جوشان و... لذا نمیبینیم در هیچ یک از این موارد مفسّران، در تعیین معنای عین دچار مشکل شده باشند. | ||
اکنون باید گفت که اگر کلمهٔ ولیّ نیز، همچون عین، لفظ مشترک بوده یا در معنای مجازیِ خاصّی استفاده شده است، باید در تمامیِ مواردی که این کلمه به کار رفته است، قرینهٔ آن نیز موجود باشد تا ابهام و سردرگمی را در تعیین معنا از بین ببرد. در این صورت، اگر واژهٔ ولیّ حتی در یک مورد ـ بر خلاف انتظار ـ بدون قرینه استفاده شده باشد، مشترک بودنِ آن، یا استفاده شدنِ آن در معنایِ مجازی زیر سؤال میرود؛ و حال آنکه میبینیم در موارد بسیاری این لفظ در قرآن کریم بدون قرینهای که معنای خاصی را تلقی نماید، به کار رفته است؛ بلکه در بیشتر مواردی که کلمهٔ ولی مورد استفاده قرار گرفته، قرینهای در همان آیه برای تعیین معنا | اکنون باید گفت که اگر کلمهٔ ولیّ نیز، همچون عین، لفظ مشترک بوده یا در معنای مجازیِ خاصّی استفاده شده است، باید در تمامیِ مواردی که این کلمه به کار رفته است، قرینهٔ آن نیز موجود باشد تا ابهام و سردرگمی را در تعیین معنا از بین ببرد. در این صورت، اگر واژهٔ ولیّ حتی در یک مورد ـ بر خلاف انتظار ـ بدون قرینه استفاده شده باشد، مشترک بودنِ آن، یا استفاده شدنِ آن در معنایِ مجازی زیر سؤال میرود؛ و حال آنکه میبینیم در موارد بسیاری این لفظ در قرآن کریم بدون قرینهای که معنای خاصی را تلقی نماید، به کار رفته است؛ بلکه در بیشتر مواردی که کلمهٔ ولی مورد استفاده قرار گرفته، قرینهای در همان آیه برای تعیین معنا نمییابیم<ref>با توجه به آنچه که میدانیم قرآن کریم به صورت پراکنده و آیه، آیه، نازل شده است، لازم است همیشه قرینه به همراهِ آیهٔ موردِ نظر باشد و این که معنای یک واژه از آیات قبلی و بعدی روشن گردد کفایت نمیکند. کما این که در واژهٔ عین چنین است.</ref>. | ||
حال اگر کلمهٔ ولی را در قرآن کریم با کلمهٔ عین مقایسه کنیم و در نظر داشته باشیم که: حتی یک مورد نمییابیم که واژهٔ عین بدونِ وجودِ قرینه در همان آیه ـ و نه قبل و بعد آن ـ استفاده شده باشد، در مییابیم که واژهٔ ولی مانند واژهٔ عین نیست. گذشته از آنکه عدمِ ذکرِ قرینه با ابتداییترین قواعد و دستوراتِ زبان سازگاری ندارد، چه رسد به قرآن کریمی که در بالاترین مرتبهٔ بلاغت و در حدّ اعجاز است. | حال اگر کلمهٔ ولی را در قرآن کریم با کلمهٔ عین مقایسه کنیم و در نظر داشته باشیم که: حتی یک مورد نمییابیم که واژهٔ عین بدونِ وجودِ قرینه در همان آیه ـ و نه قبل و بعد آن ـ استفاده شده باشد، در مییابیم که واژهٔ ولی مانند واژهٔ عین نیست. گذشته از آنکه عدمِ ذکرِ قرینه با ابتداییترین قواعد و دستوراتِ زبان سازگاری ندارد، چه رسد به قرآن کریمی که در بالاترین مرتبهٔ بلاغت و در حدّ اعجاز است. | ||
در اینجا به چند آیه که در آن ولی بدون قرینه استفاده شده است اشاره مینماییم: ﴿إِنَّ أَوْلَى النَّاسِ بِإِبْرَاهِيمَ لَلَّذِينَ اتَّبَعُوهُ وَهَذَا النَّبِيُّ وَالَّذِينَ آَمَنُوا وَالله وَلِيُّ | در اینجا به چند آیه که در آن ولی بدون قرینه استفاده شده است اشاره مینماییم: ﴿إِنَّ أَوْلَى النَّاسِ بِإِبْرَاهِيمَ لَلَّذِينَ اتَّبَعُوهُ وَهَذَا النَّبِيُّ وَالَّذِينَ آَمَنُوا وَالله وَلِيُّ الْمُؤْمِنِينَ﴾<ref>آل عمران (م) ۳/۶۸.</ref> و آیهٔ: ﴿وَأَنْذِرْ بِهِ الَّذِينَ يَخَافُونَ أَنْ يُحْشَرُوا إِلَى رَبِّهِمْ لَيْسَ لَهُمْ مِنْ دُونِهِ وَلِيٌّ وَلَا شَفِيعٌ لَعَلَّهُمْ يَتَّقُونَ﴾<ref>انعام (ک) ۶/۵۱.</ref> همچنین: ﴿أَلَا إِنَّ أَوْلِيَاءَ الله لَا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَلَا هُمْ يَحْزَنُونَ﴾<ref>یونس (ک) ۱۰/۶۲.</ref> و آیهٔ: ﴿وَكَذَلِكَ أَنْزَلْنَاهُ حُكْمًا عَرَبِيًّا وَلَئِنِ اتَّبَعْتَ أَهْوَاءَهُمْ بَعْدَمَا جَاءَكَ مِنَ الْعِلْمِ مَا لَكَ مِنَ الله مِنْ وَلِيٍّ وَلَا وَاقٍ﴾<ref>رعد (م) ۱۳/۳۷.</ref> و آیهٔ: ﴿أَفَحَسِبَ الَّذِينَ كَفَرُوا أَنْ يَتَّخِذُوا عِبَادِي مِنْ دُونِي أَوْلِيَاءَ إِنَّا أَعْتَدْنَا جَهَنَّمَ لِلْكَافِرِينَ نُزُلًا﴾<ref>کهف (ک) ۱۸/۱۰۲.</ref> و آیاتی دیگر از این دست.<ref>همچون: آل عمران (م) ۳/۱۷۵؛ مائده (م) ۵/۸۰ و۸۱؛ سبأ (ک) ۳۴/۴۱؛ انعام (ک) ۶/۱۲۱؛ انفال (م) ۸/۳۴؛ فصلت (ک) ۴۱/۳۱؛ احقاف (ک) ۴۶/۳۲. و همچنین بسیاری دیگر.</ref> | ||
در نتیجه باید بگوییم که منکران، برای حلّ ِ مشکلِ «بدونِ قرینه بودنِ» این آیات، هیچ راهی ندارند مگر آنکه بپذیرند کلمهٔ ولی در نگاه شنوندگان این آیات و مخاطبین آن ـ اهل مکّه بوده باشند یا اهل مدینه ـ معنای واضح و روشنی داشته است به گونهای که هنگامِ شنیدنِ آن دچارِ هیچ مشکلی نشده و در فهمِ معنایِ آن با ابهام روبرو نمیشدهاند؛ همچنین باید بپذیرند که اختلافات مفسّران در معنای این واژه در آیاتِ قرآنی، مربوط به معنا و مفهومِ کلّی آن نبوده، بلکه در تعیین مصداقی بوده که آیه در مقامِ بیان آن بوده است؛ در این هنگام این اختلاف، همچون اختلافی خواهد بود که مفسّران در معنای «رجل» در برخی آیات کریمه داشتهاند. مانند: ﴿وَجَاءَ رَجُلٌ مِنْ أَقْصَى الْمَدِينَةِ يَسْعَى قَالَ يَا مُوسَى إِنَّ الْمَلَأَ يَأْتَمِرُونَ بِكَ لِيَقْتُلُوكَ فَاخْرُجْ إِنِّي لَكَ مِنَ | در نتیجه باید بگوییم که منکران، برای حلّ ِ مشکلِ «بدونِ قرینه بودنِ» این آیات، هیچ راهی ندارند مگر آنکه بپذیرند کلمهٔ ولی در نگاه شنوندگان این آیات و مخاطبین آن ـ اهل مکّه بوده باشند یا اهل مدینه ـ معنای واضح و روشنی داشته است به گونهای که هنگامِ شنیدنِ آن دچارِ هیچ مشکلی نشده و در فهمِ معنایِ آن با ابهام روبرو نمیشدهاند؛ همچنین باید بپذیرند که اختلافات مفسّران در معنای این واژه در آیاتِ قرآنی، مربوط به معنا و مفهومِ کلّی آن نبوده، بلکه در تعیین مصداقی بوده که آیه در مقامِ بیان آن بوده است؛ در این هنگام این اختلاف، همچون اختلافی خواهد بود که مفسّران در معنای «رجل» در برخی آیات کریمه داشتهاند. مانند: ﴿وَجَاءَ رَجُلٌ مِنْ أَقْصَى الْمَدِينَةِ يَسْعَى قَالَ يَا مُوسَى إِنَّ الْمَلَأَ يَأْتَمِرُونَ بِكَ لِيَقْتُلُوكَ فَاخْرُجْ إِنِّي لَكَ مِنَ النَّاصِحِينَ﴾<ref>قصص (ک) ۲۸/۲۰.</ref> و آیهٔ: ﴿وَجَاءَ مِنْ أَقْصَى الْمَدِينَةِ رَجُلٌ يَسْعَى قَالَ يَا قَوْمِ اتَّبِعُوا الْمُرْسَلِينَ﴾<ref>یس (ک) ۳۶/۲۰.</ref> همچنین آیهٔ: ﴿وَقَالَ رَجُلٌ مُؤْمِنٌ مِنْ آَلِ فِرْعَوْنَ يَكْتُمُ إِيمَانَهُ أَتَقْتُلُونَ رَجُلًا أَنْ يَقُولَ رَبِّيَ الله...﴾<ref>غافر (ک) ۴۰/۲۸.</ref> و آیهٔ: ﴿وَقَالُوا لَوْلَا نُزِّلَ هَذَا الْقُرْءانُ عَلَى رَجُلٍ مِنَ الْقَرْيَتَيْنِ عَظِيمٍ﴾<ref>زخرف (ک) ۴۳/۳۱.</ref>. از این موارد در قرآن کریم بسیار است. | ||
در این جا لازم است یادآور شویم، آنچه به فصاحت و بلاغت قرآن لطمه میزند و با قواعد و دستوراتِ زبان هم خوانی ندارد، ذکرِ لفظ مشترک یا استعمال مجازی است که معنای موردِ نظرِ متکلّم در آن تعیین نشده باشد؛ این، یکی از مواردِ اجمالِ در مفهوم است که همواره ناروا شمرده میشود؛ اما ابهامی که ناشی از اجمالِ در مصداق باشد نه تنها با فصاحت و بلاغت کلام در تنافی نیست، بلکه گاهی عینِ فصاحت و بلاغت به شمار میآید. | در این جا لازم است یادآور شویم، آنچه به فصاحت و بلاغت قرآن لطمه میزند و با قواعد و دستوراتِ زبان هم خوانی ندارد، ذکرِ لفظ مشترک یا استعمال مجازی است که معنای موردِ نظرِ متکلّم در آن تعیین نشده باشد؛ این، یکی از مواردِ اجمالِ در مفهوم است که همواره ناروا شمرده میشود؛ اما ابهامی که ناشی از اجمالِ در مصداق باشد نه تنها با فصاحت و بلاغت کلام در تنافی نیست، بلکه گاهی عینِ فصاحت و بلاغت به شمار میآید. | ||
= دلیل سوم ـ نهی از پذیرشِ ولایتِ غیر خدا = | = دلیل سوم ـ نهی از پذیرشِ ولایتِ غیر خدا = | ||
بر اساسِ بسیاری از آیاتِ قرآن کریم، ولایت پذیری از غیر | بر اساسِ بسیاری از آیاتِ قرآن کریم، ولایت پذیری از غیر خداوند<ref>اتّخاذ الولی من دون الله.</ref> ناروا و به تعبیر قرآن، شرک است<ref>رکـ : نساء (م) ۴/۱۱۶ـ ۱۲۱؛ انعام (ک) ۶/۱۲ـ ۱۸، ۵۱، ۷۰ـ ۷۱، ۱۲۶ـ ۱۲۹؛ اعراف (ک)۷/۲۷ـ ۳۰، ۱۸۹ـ ۱۹۷؛ هود (ک) ۱۱/۱۸ـ ۲۴؛ رعد (ک) ۱۳/۸ـ ۱۶؛ نحل (ک) ۱۶/۶۲ـ۶۳؛ اسراء (ک) ۱۷/۸۶ـ ۹۷؛ کهف (ک) ۱۸/۵۰ـ ۵۲، ۱۰۲؛ فرقان (ک) ۲۵/۱۷ـ ۱۹؛ عنکبوت (ک) ۲۹/۱۴ـ ۴۳؛ سجده (ک) ۳۲/۴ـ ۹؛سبأ (ک) ۳۴/۴۰ـ ۴۲؛ زمر(ک)۳۹/۲ـ ۶؛ شوری (ک) ۴۲/۳ـ ۹، ۲۵ـ ۳۱، ۴۴ـ ۴۷؛ جاثیه (ک)۴۵/۳ـ ۱۳، ۱۸ـ ۲۰؛ احقاف (ک) ۴۶/۳۱ـ ۳۲.</ref>. در بسیاری از این آیات، خداوند مشرکان را مورد خطاب قرار میدهد و به آنها گوشزد مینماید که ایشان اشخاص یا چیزهایی غیر از خدا را ولی خود قرار دادهاند و همانا خداوندِ آسمان و زمین ولی ایشان است. و برخی از چیزهایی که ایشان ولی خود قرار دادهاند، خود، اعتراف به توحیدِ خداوند و ولایتش دارند. در این آیات تأکید شده است که تنها ولیِّ کون و مکان پروردگار عالمیان است که قدرت لا یتناهی دارد و سلطنت و ملک و جبروتش همه جا را فرا گرفته است. | ||
آری، هر آنکه در راه توحید خالص پای نهد باید به مضمون این آیات معتقد باشد و بپذیرد که هیچ ولایتی جز ولایت خداوند ـ هم به لحاظ مفهومی و هم به لحاظ مصداقی ـ بر خلایق وجود ندارد و هرکه در این دنیا مدّعی ولایتی است، باید ولایتش در طول ولایت خداوندی بوده و آن را از ولیّ مطلق گرفته باشد. | آری، هر آنکه در راه توحید خالص پای نهد باید به مضمون این آیات معتقد باشد و بپذیرد که هیچ ولایتی جز ولایت خداوند ـ هم به لحاظ مفهومی و هم به لحاظ مصداقی ـ بر خلایق وجود ندارد و هرکه در این دنیا مدّعی ولایتی است، باید ولایتش در طول ولایت خداوندی بوده و آن را از ولیّ مطلق گرفته باشد. | ||
خط ۱۹۵: | خط ۱۹۵: | ||
= أول ـ معنای ولی در قرآن کریم = | = أول ـ معنای ولی در قرآن کریم = | ||
پس از جستجو از مشتقّات ریشهٔ (و ل ی) در قرآن کریم خواهیم دید که گذشته از مشتقّات دیگر، فقط کلمهٔ «ولیّ» در قرآن کریم | پس از جستجو از مشتقّات ریشهٔ (و ل ی) در قرآن کریم خواهیم دید که گذشته از مشتقّات دیگر، فقط کلمهٔ «ولیّ» در قرآن کریم ۸۶ مرتبه استفاده شده است؛ کما این که در ۲۱ مورد نیز شاهدِ استعمالِ واژهٔ «مولى» هستیم. حال اگر خوانندهٔ محترم این موارد را به دقّت بنگرد، خواهد دید که در بیشتر آنها معنایی که ما از لفظ ولیّ ارائه کردهایم کاملا روشن و نمایان است و هیچ نیازی به بحث در معنای آنها نیست<ref>البته همانگونه که پیش از این به تفصیل در قسمتِ (د) از نکات ذکر شده گذشت، شاید در بسیاری از این موارد بتوان قرینهای یافت که معنای مورد نظر را اثبات کند، امّا این به معنای مشترک لفظی بودنِ (ولی) یا کاربرد مجازیِ آن نیست.</ref>. | ||
اکنون اگر این موارد را ـ که معنای ولی کاملاً در آنها روشن و بارز است ـ نادیده بگیریم، موارد بسیار اندکی که به بیست مورد هم نمیرسد، باقی میماند که میتوان آنها را افزون بر معنای سرپرست و متصرف، به معانیِ دیگری از قبیلِ یاور، دوست، هم پیمان و... حمل کرد؛ الا این که شکّی نیست این معانی، خود، جزوِ مصادیق و جزئیاتِ معنایِ کلّیِ متصرّف و سرپرست میباشند. در این هنگام ـ حتّى اگر چند معنایی بودن ولی را نیز بپذیریم ـ میان دو راه قرار میگیریم: یا باید این موارد را در معنایِ یاور و دیگر معانی، به عنوانِ مصداقی از مصادیق کلّیِ سرپرست بدانیم، آنگونه که غالبِ موارد دیگر در همین معنا استعمال شده بودند، یا این که معتقد شویم این موارد به طور مستقیم در معنای یاور استفاده شدهاند. | اکنون اگر این موارد را ـ که معنای ولی کاملاً در آنها روشن و بارز است ـ نادیده بگیریم، موارد بسیار اندکی که به بیست مورد هم نمیرسد، باقی میماند که میتوان آنها را افزون بر معنای سرپرست و متصرف، به معانیِ دیگری از قبیلِ یاور، دوست، هم پیمان و... حمل کرد؛ الا این که شکّی نیست این معانی، خود، جزوِ مصادیق و جزئیاتِ معنایِ کلّیِ متصرّف و سرپرست میباشند. در این هنگام ـ حتّى اگر چند معنایی بودن ولی را نیز بپذیریم ـ میان دو راه قرار میگیریم: یا باید این موارد را در معنایِ یاور و دیگر معانی، به عنوانِ مصداقی از مصادیق کلّیِ سرپرست بدانیم، آنگونه که غالبِ موارد دیگر در همین معنا استعمال شده بودند، یا این که معتقد شویم این موارد به طور مستقیم در معنای یاور استفاده شدهاند. | ||
خط ۲۰۴: | خط ۲۰۴: | ||
= دوم ـ نصرت از لوازم ولایت در قرآن کریم = | = دوم ـ نصرت از لوازم ولایت در قرآن کریم = | ||
قرآن کریم در موارد بسیاری نصرت و یاری کردن را از لوازم ولایت دانسته است به گونهای که اگر ولایت موجود باشد، میبایست نصرت و یاری رسانی نیز حاصل باشد، آنگونه که اثر و مؤثر لاجرم در پی هم میآیند. به طور نمونه در آیات قرآنی آمده است: ﴿وَمَا كَانَ لَهُمْ مِنْ أَوْلِيَاءَ يَنْصُرُونَهُمْ مِنْ دُونِ | قرآن کریم در موارد بسیاری نصرت و یاری کردن را از لوازم ولایت دانسته است به گونهای که اگر ولایت موجود باشد، میبایست نصرت و یاری رسانی نیز حاصل باشد، آنگونه که اثر و مؤثر لاجرم در پی هم میآیند. به طور نمونه در آیات قرآنی آمده است: ﴿وَمَا كَانَ لَهُمْ مِنْ أَوْلِيَاءَ يَنْصُرُونَهُمْ مِنْ دُونِ الله﴾<ref>شوری (ک) ۴۲/۴۶.</ref> در این آیه در رابطه با مشرکان آمده است که ایشان جز خداوند هیچ ولیّی ندارند كه یاریشان کند؛ یا در آیهٔ دیگر آمده: ﴿وَمَا لَكُمْ مِنْ دُونِ الله مِنْ أَوْلِيَاءَ ثُمَّ لَا تُنْصَرُونَ﴾<ref>هود (ک) ۱۱/۱۱۳.</ref>، این آیه به مؤمنان هشدار میدهد که به ستم کاران تکیه نکنند چرا که آتش عذابشان دامن ایشان را نیز خواهد گرفت، سپس میگوید: در این هنگام به جز خداوند هیچ ولیی ندارید، پس یاری نخواهید شد. در آیهٔ دیگر نیز خطاب به مؤمنان میخوانیم: ﴿بَلِ الله مَوْلَاكُمْ وَهُوَ خَيْرُ النَّاصِرِينَ﴾<ref>آل عمران (م) ۳/۱۵۰.</ref>، در اینجا تأکید شده است که مشرکان نمیتوانند مولای مؤمنان باشند بلکه خداوند مولای ایشان است و او بهترین یاری دهنده است. | ||
همانگونه که مشاهده نمودید، ما در ترجمهٔ این آیات واژههای ولی و مولی را ترجمه نکردیم، بلکه تأکید ما در اینجا بر این است که ولایت بر هر معنایی که باشد، در این آیات به گونهای مطرح گردیده که یاری رسانی لازمهٔ آن است و بیشک اگر کسی حقیقتا ولی باشد، باید یار و یاور زیردستش نیز باشد. | همانگونه که مشاهده نمودید، ما در ترجمهٔ این آیات واژههای ولی و مولی را ترجمه نکردیم، بلکه تأکید ما در اینجا بر این است که ولایت بر هر معنایی که باشد، در این آیات به گونهای مطرح گردیده که یاری رسانی لازمهٔ آن است و بیشک اگر کسی حقیقتا ولی باشد، باید یار و یاور زیردستش نیز باشد. | ||
خط ۲۱۱: | خط ۲۱۱: | ||
= سوم ـ عطفِ ولی و نصیر در آیات بسیاری از قرآن کریم = | = سوم ـ عطفِ ولی و نصیر در آیات بسیاری از قرآن کریم = | ||
بنا بر جستجویی که انجام دادهایم واژهٔ ولی در قرآن کریم، دست کم در | <blockquote>بنا بر جستجویی که انجام دادهایم واژهٔ ولی در قرآن کریم، دست کم در ۱۵ مورد به همراه واژهٔ نصیر به کار رفته است؛ کما اینکه در دو مورد نیز واژهٔ مولی همراه با نصیر آمده است. حال باید گفت که اگر معانی ولی و نصیر در این موارد اختلاف نداشته باشند آنگاه این همراهی صحیح نخواهد بود بلکه، سبب بیان مطالبِ تکراری و بیهوده خواهد گشت که با فصاحت و بلاغت قرآن کریم در تنافی است. | ||
به دلیل همین نکته است که میبینیم برخی از مفسّرانِ بزرگ، که در بعضی از آیاتِ قرآن کریم، هنگامِ بیانِ معنایِ واژهٔ ولی دچار اشتباه شده یا خود را به اشتباه انداختهاند، در این آیات معنای صحیحِ آن را درک کرده و بیان نمودهاند. به فرض مثال طبری در تفسیر آیهٔ ﴿أَلَمْ تَعْلَمْ أَنَّ الله لَهُ مُلْكُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَمَا لَكُمْ مِنْ دُونِ الله مِنْ وَلِيٍّ وَلَا | به دلیل همین نکته است که میبینیم برخی از مفسّرانِ بزرگ، که در بعضی از آیاتِ قرآن کریم، هنگامِ بیانِ معنایِ واژهٔ ولی دچار اشتباه شده یا خود را به اشتباه انداختهاند، در این آیات معنای صحیحِ آن را درک کرده و بیان نمودهاند. به فرض مثال طبری در تفسیر آیهٔ ﴿أَلَمْ تَعْلَمْ أَنَّ الله لَهُ مُلْكُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَمَا لَكُمْ مِنْ دُونِ الله مِنْ وَلِيٍّ وَلَا نَصِيرٍ﴾<ref>بقره (م) ۲/۱۰۷.</ref> گفته است: | ||
(ولی) بر وزن فعیل، همچون آنکه گفته شود: (ولیت أمر فلان) یعنی: سرپرستیِ آن را به عهده گرفتم. پس من سرپرست آنم، (فهو ولیّه وقیّمه) او سرپرست آن است. از همین باب است که گفته میشود (ولی عهد مسلمین) چرا که مقصود آن است که وی امور مسلمین را به دست گرفته است. اما واژهٔ (نصیر) بر وزن فعیل همچون آنکه گفته شود: (نصرتك أنصُرُكَ، فأنا ناصرك ونصيرك) پس این شخص تأیید کننده و تقویت کننده است. | |||
والوليّ معناه فعيل، من قول القائل: وليت أمر فلان: إذا صرت قيّماً به، فأنا إليه، فهو وليّه وقيّمه. ومن ذلك قيل: فلان وليّ عهد المسلمين، يعني به: القائم بما عهد إليه من أمر المسلمين. وأمّا النصير فإنّه فعيل من قولك: نصرتك أنصُرُكَ، فأنا ناصرك ونصيرك، وهو المؤيّد والمقويّ. (ولی) بر وزن فعیل، همچون آنکه گفته شود: (ولیت أمر فلان) یعنی: سرپرستیِ آن را به عهده گرفتم. پس من سرپرست آنم، (فهو ولیّه وقیّمه) او سرپرست آن است. از همین باب است که گفته میشود (ولی عهد مسلمین) چرا که مقصود آن است که وی امور مسلمین را به دست گرفته است. اما واژهٔ (نصیر) بر وزن فعیل همچون آنکه گفته شود: (نصرتك أنصُرُكَ، فأنا ناصرك ونصيرك) پس این شخص تأیید کننده و تقویت کننده است.<ref>تفسیر ۱/۴۸۳.</ref></blockquote>در انتها باید گفت که اگر تمام آنچه گفتیم را به دقّت مدّ نظر قرار دهیم، میتوانیم به طور قطع و یقین بگوییم که واژهٔ ولی یک معنا بیشتر ندارد و آن سرپرست و متصدّی و مالک امر چیزی یا کسی بودن است و تمامی معانی دیگری که برای این واژه ذکر کردهاند یا از مصادیق کلّی این معنا هستند و یا جزو لوازم و مستلزمات آنند. پس تمامِ معانیِ موجود در فرهنگهای کوچک و بزرگِ لغت، همچون: ناصر، نصیر، حبیب، محبوب، معتِق، معتَق، ابن العم، صدیق، خلیل، صهر، وارث، حلیف، جار و... که در کتابهای تفسیر و فقه و کلام و غیره نیز منعکس گردیده است را میتوان به یکی از این دو مبنا تفسیر نمود. | |||
والسلام علیکم ورحمة الله وبرکاته | والسلام علیکم ورحمة الله وبرکاته | ||
خط ۲۲۰: | خط ۲۲۱: | ||
سید حسین حائری | سید حسین حائری | ||
ربیع الثانی | ربیع الثانی ۱۴۳۲ ـ اسفند ۱۳۸۹ | ||
== فهرست منابع: == | == فهرست منابع: == | ||
أساس البلاغة، جارالله ابوالقاسم محمود بن عمر بن محمّد بن أحمد الزمخشری الخوارزمی المعتزلی الحنفی (۴۶۷ ـ ۵۳۸ ﻫ/۱۰۷۵ـ۱۱۴۴م)، دار الصادر/ دارالبیروت ـ بیروت؛ تفسیر الطبری (جامع البیان عن تأویل آی القرآن)، أبوجعفر محمّد بن جریر بن یزید الطبری الشافعی (۲۲۴ـ۳۱۰ﻫ/۸۳۹ـ۹۲۳م)، مکتبة مصطفى البابی ـ مصر، ط۲؛ تفسیر القرطبی (الجامع لأحکام القرآن)، أبوعبدالله محمّد بن أحمد بن أبی بکر بن فراح القرطبی الأنصاری الخزرجی الأشعری المالکی (۵۸۰ـ۶۷۱ﻫ/۱۱۸۴ـ۱۲۷۳م)، دار الکتب المصریّة؛ صحاح الجوهری (تاج اللغة وصحاح العربیّة)، أبونصر إسماعیل بن حمّاد الفارابی الجوهری (۳۳۲ـ ۳۹۳ﻫ)، تحقیق: أحمد عبدالغفور عطّار، دارالکتاب العربی ـ مصر؛ صحیح البخاری (الجامع الصحیح المسند المختصر من حدیث رسول الله صلى الله علیه وآله)، امام أبوعبدالله محمّد بن إسماعیل بن إبراهیم بن المغیرة البخاری الجعفی (۱۹۴ـ۲۵۶ﻫ/۸۱۰ـ۸۷۰م)، مکتب محمّد علی صبیّح ـ مصر؛ صحیح الترمذی (الجامع الصحیح)، أبوعیسى محمّد بن عیسى بن صورة الترمذی (۲۰۹ـ۲۷۹ﻫ)، مکتب مصطفى البابی، مصر؛ صحیح مسلم،الإمام مسلم بن الحجّاج القشیری النیسابوری (۲۶۱ﻫ)، همراه با: شرح نووی، دارالفکر ـ بیروت؛ لسان العرب، ابن منظور جمال الدین أبوالفضل محمّد بن مکرّم بن علی بن أحمد الأنصاری الرویفعی الإفریقی ثم المصری (۶۳۰ـ۷۱۱ﻫ/۱۲۳۲ـ۱۳۱۱م)، دارالصادر ـ بیروت، ط (۱۳۸۸ﻫ/۱۹۶۸م)؛ المعجم الوسیط ، مجمع اللغة العربیّة، دار المعارف ـ مصر، ط ۲؛ معجم مقاییس اللغة ، ابوالحسین أحمد بن فارس بن زکریّا بن محمّد بن حبیب الرازی (۳۹۵ ﻫ / ۱۰۰۵م)، تحقیق: عبدالسلام محمّد هارون، مکتب مصطفى البابی الحلبی و أولاده ـ مصر، ط ۲ (۱۳۸۹ﻫ/ ۱۹۶۹م)؛ مفردات الفاظ القرآن الکریم، ابوالقاسم الحسین بن محمّد بن المفضّل الراغب الأصفهانی(ح۴۲۵ﻫ)، تحقیق: صفوان عدنان داوودی، ذوی القربى ـ قم، ط۳ (۱۴۲۴ﻫق/۱۳۸۲ﻫش)؛ الموطّأ، الإمام أبوعبدالله مالک بن أنس بن مالک بن أبی عامر الحمیری ثم الأصبحی المدنی (۹۳ ـ ۱۷۹ﻫ)، تحقیق: محمّد فؤاد عبدالباقی، دار إحیاء التراث العربی ـ بیروت؛ النهایة فی غریب الحدیث والأثر، ابن الأثیر مجدالدین أبوالسعادات المبارک بن أبی الکرم محمّد بن [محمّد بن] عبدالکریم الشیبانی الجزری ثم الموصلی الشافعی (۵۴۴ـ۶۰۶ﻫ/۱۱۴۹ـ ۱۲۰۹م)، تحقیق: طاهر أحمد الزاوی ـ محمود محمّد الطنامی، دارإحیاء الکتب العربیّة ـ مصر، ط۱ (۱۳۸۳ﻫ/۱۹۶۶م). | |||
== پانویس == |
ویرایش