پرش به محتوا

شبهه اعراض صحابه از غدیر: تفاوت میان نسخه‌ها

خط ۲۱۷: خط ۲۱۷:


====== '''توجيه سوم: كمىِ سنّ:''' ======
====== '''توجيه سوم: كمىِ سنّ:''' ======
عمر بن خطاب در جواب اعتراض ابن‏عباس كه چرا حق اميرالمؤمنين‏عليه السلام را گرفتيد، مى‏گويد: من گمان نمى‏كنم كه علت منع على از خلافت غير از اين باشد كه قوم، او را كوچك به حساب مى‏آوردند. ابن‏عباس در جواب عذر عمر بن خطاب مى‏گويد: خداوند از آن جهت كه او را اختيار كرد على‏عليه السلام را كوچك نشمرد!××× 3 شرح ابن ابى‏الحديد: ج 6 ص 45. ×××
عمر بن خطاب در جواب اعتراض ابن‏ عباس كه چرا حق اميرالمؤمنين‏ عليه السلام را گرفتيد، مى ‏گويد: من گمان نمى‏ كنم كه علت منع على از خلافت غير از اين باشد كه قوم، او را كوچک به حساب مى ‏آوردند. ابن‏ عباس در جواب عذر عمر بن خطاب مى گويد: خداوند از آن جهت كه او را اختيار كرد على ‏عليه السلام را كوچک نشمرد!<ref>شرح ابن ابى ‏الحديد: ج ۶ ،ص ۴۵.</ref>


مگر مقام و فضيلت به سن است؟ مگر نه اين است كه اسامة بن زيد جوانى نوزده يا بيست ساله بيش نبود؟ چرا پيامبرصلى الله عليه وآله اين قدر اصرار بر امارت او بر لشكر خود داشت؟ حتى با اصرار فراوان از جانب عمر و ابوبكر و ديگران كه او كم سن است و در ميان ما بزرگان و پيرمردان ورزيده جنگ وجود دارد، چرا او را بر اين امر انتخاب كرديد؟ حضرت به سخنان آنان گوش نداد و فرمود: اگر در امارت او ترديد مى‏ كنيد، قبلاً در امارت پدرش نيز ترديد داشتيد. از اين عملكرد پيامبرصلى الله عليه وآله استفاده مى‏ شود كه مقام و منصب به لياقت است نه به سنّ.


مگر مقام و فضيلت به سن است؟ مگر نه اين است كه اسامة بن زيد جوانى نوزده يا بيست ساله بيش نبود؟ چرا پيامبرصلى الله عليه وآله اين قدر اصرار بر امارت او بر لشكر خود داشت؟ حتى با اصرار فراوان از جانب عمر و ابوبكر و ديگران كه او كم سن است و در ميان ما بزرگان و پيرمردان ورزيده جنگ وجود دارد، چرا او را بر اين امر انتخاب كرديد؟ حضرت به سخنان آنان گوش نداد و فرمود: اگر در امارت او ترديد مى‏كنيد، قبلاً در امارت پدرش نيز ترديد داشتيد. از اين عملكرد پيامبرصلى الله عليه وآله استفاده مى‏شود كه مقام و منصب به لياقت است نه به سنّ.
====== توجيه چهارم: خدا نخواست: ======
برخى نيز در توجيه عملكرد غلط خود به جبر متوسل مى ‏شوند و مى‏ گويند: اگر چنين شد، جهتش اين بود كه خدا نخواست تا على ‏عليه السلام به خلافت برسد، گر چه رسول ‏خداصلى الله عليه وآله بر اين امر اصرار مى ‏ورزيد. و هنگام تعارض بين مراد خداوند و مراد رسول اوصلى الله عليه وآله، حق تقدم با خداست.<ref>شرح ابن ابى ‏الحديد: ج ۱۲ ،ص ۷۸.</ref>و اما پاسخ اين شبهه:


'''اولاً:''' اين توجيه در حقيقت باز كردن باب جبرگرايى است! اگر اين مسئله به جريان افتد به همه امور، حتى گناهان بشر نيز تعميم داده مى ‏شود! و در نتيجه، تمام مبانى عقلى و نقلى بر هم خواهد ريخت. خداوند هر فعلى را با اختيار از بشر درخواست كرده نه به جبر.


توجيه چهارم: خدا نخواست: برخى نيز در توجيه عملكرد غلط خود به جبر متوسل مى‏شوند و مى‏گويند: اگر چنين شد، جهتش اين بود كه خدا نخواست تا على‏عليه السلام به خلافت برسد، گر چه رسول‏خداصلى الله عليه وآله بر اين امر اصرار مى‏ورزيد. و هنگام تعارض بين مراد خداوند و مراد رسول اوصلى الله عليه وآله، حق تقدم با خداست.××× 1 شرح ابن ابى‏الحديد: ج 12 ص 78. ×××
'''ثانياً:''' مگر درخواست ولايت على بن ابى‏ طالب ‏عليه السلام اختصاص به رسول‏ خداصلى الله عليه وآله دارد تا با خواست خداوند متعال تعارض داشته باشد؟ مگر خداوند متعال در آيات متعدد همچون آيه ولايت، سخن از ولايت اميرالمؤمنين ‏عليه السلام به ميان نياورده است؟


'''ثالثاً:''' مگر ممكن است كه رسول ‏خداصلى الله عليه وآله اراده چيزى كند كه خلاف اراده و مراد خدا باشد؟ مگر قرآن نمى‏ فرمايد:قُلْ إِنْ كُنْتُمْ تُحِبُّونَ اللَّهَ فَاتَّبِعُونِي يُحْبِبْكُمُ اللَّهُ<ref>آل عمران/۳۱.</ref>: بگو اگر خدا را دوست داريد از من پيروى كنيد تا خدا شما را دوست بدارد. در جاى ديگر مى‏ فرمايد:مَنْ يُطِعِ الرَّسُولَ فَقَدْ أَطَاعَ اللَّهَ وَمَنْ تَوَلَّى فَمَا أَرْسَلْنَاكَ عَلَيْهِمْ حَفِيظًا<ref>نساء/۸۰.</ref>: كسى كه از پيامبرصلى الله عليه وآله اطاعت كند خدا را اطاعت كرده است.


و اما پاسخ اين شبهه:
نتيجه كلام اينكه در توجيه اول از اعراض صحابه از اميرالمؤمنين ‏عليه السلام بعد از وفات رسول‏ خداصلى الله عليه وآله گفتيم كه دو اتجاه و روش فكرى در ميان صحابه حاكم بوده است؛ برخى خود را صاحب نظر در مقابل شريعت دانسته و در مقابل آن مصلحت انديشى كرده و اجتهاد مى ‏نمودند. اينان در مورد ادله خلافت و امامت على ‏عليه السلام نيز چنين كردند و در صدد توجيه آن به انواع حيله‏ ها برآمدند.


اين امر باعث شد تا امر براى گروهى ديگر از صحابه مشتبه شود، زيرا آنان صاحبان اين خط فكرى را از صحابه مى‏ پنداشتند. كسانى كه با پيامبرصلى الله عليه وآله حشر و نشر داشتند، باور نمى ‏كردند كه اينها شيطنت كرده و پا بر روى حق و حقيقت بگذارند.


اولاً: اين توجيه در حقيقت باز كردن باب جبرگرايى است! اگر اين مسئله به جريان افتد به همه امور، حتى گناهان بشر نيز تعميم داده مى‏شود! و در نتيجه، تمام مبانى عقلى و نقلى بر هم خواهد ريخت. خداوند هر فعلى را با اختيار از بشر درخواست كرده نه به جبر.
گروهى ديگر به تعبير على‏ عليه السلام هِمَج رُعاع بوده و با هر بادى ميل پيدا مى‏ كردند. خصوصاً آنكه داهيه و مصيبت وفات پيامبرصلى الله عليه وآله اثر سنگينى بر آنان گذاشته بود كه قدرت فكر كردن در امور را از آنان گرفته بود. و لذا رؤساى مدرسه خلفا، اين وقت را بهترين موقعيت براى اجراى نقشه‏ هاى خود پنداشتند و سريع به سقيفه رفتند و مسئله خلافت را به نفع خود به پايان رساندند.
 
 
ثانيا: مگر درخواست ولايت على بن ابى‏طالب‏عليه السلام اختصاص به رسول‏خداصلى الله عليه وآله دارد تا با خواست خداوند متعال تعارض داشته باشد؟ مگر خداوند متعال در آيات متعدد همچون آيه ولايت، سخن از ولايت اميرالمؤمنين‏عليه السلام به ميان نياورده است؟
 
 
ثالثاً: مگر ممكن است كه رسول‏خداصلى الله عليه وآله اراده چيزى كند كه خلاف اراده و مراد خدا باشد؟ مگر قرآن نمى‏فرمايد: »قل ان كنتم تحبّون اللَّه فاتبعونى يحببكم اللَّه«××× 2 آل عمران /  31. ×××: بگو اگر خدا را دوست داريد از من پيروى كنيد تا خدا شما را دوست بدارد. در جاى ديگر مى‏فرمايد: »من يطع الرسول فقد اطاع اللَّه«××× 3 نساء /  80 . ×××: كسى كه از پيامبرصلى الله عليه وآله اطاعت كند خدا را اطاعت كرده است.
 
نتيجه كلام اينكه در توجيه اول از اعراض صحابه از اميرالمؤمنين‏عليه السلام بعد از وفات رسول‏خداصلى الله عليه وآله گفتيم كه دو اتجاه و روش فكرى در ميان صحابه حاكم بوده است؛ برخى خود را صاحب نظر در مقابل شريعت دانسته و در مقابل آن مصلحت انديشى كرده و اجتهاد مى‏نمودند. اينان در مورد ادله خلافت و امامت على‏عليه السلام نيز چنين كردند و در صدد توجيه آن به انواع حيله‏ها برآمدند.
 
 
اين امر باعث شد تا امر براى گروهى ديگر از صحابه مشتبه شود، زيرا آنان صاحبان اين خط فكرى را از صحابه مى‏پنداشتند. كسانى كه با پيامبرصلى الله عليه وآله حشر و نشر داشتند، باور نمى‏كردند كه اينها شيطنت كرده و پا بر روى حق و حقيقت بگذارند.
 
 
گروهى ديگر به تعبير على‏عليه السلام »هِمَج رُعاع« بوده و با هر بادى ميل پيدا مى‏كردند. خصوصاً آنكه داهيه و مصيبت وفات پيامبرصلى الله عليه وآله اثر سنگينى بر آنان گذاشته بود كه قدرت فكر كردن در امور را از آنان گرفته بود. و لذا رؤساى مدرسه خلفا، اين وقت را بهترين موقعيت براى اجراى نقشه‏هاى خود پنداشتند و سريع به سقيفه رفتند و مسئله خلافت را به نفع خود به پايان رساندند.
 
 
2-  عامل دوم: حقد و كينه


=== ۲. عامل دوم: حقد و كينه ===
امام على‏عليه السلام كسى بود كه پدران و اجداد كافر و فاسق عده‏اى از همين افراد تازه مسلمان را در جنگ‏ها به قتل رسانده بود. و لذا كينه عجيبى در دل از اين جهت نسبت به آن حضرت داشتند.
امام على‏عليه السلام كسى بود كه پدران و اجداد كافر و فاسق عده‏اى از همين افراد تازه مسلمان را در جنگ‏ها به قتل رسانده بود. و لذا كينه عجيبى در دل از اين جهت نسبت به آن حضرت داشتند.


۸۴۹

ویرایش