پرش به محتوا

اقرار: تفاوت میان نسخه‌ها

۱۶ بایت اضافه‌شده ،  ‏۸ نوامبر ۲۰۲۱
بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۹۷: خط ۹۷:
<big>'''شهادت چهار نفر درباره غدير'''</big>
<big>'''شهادت چهار نفر درباره غدير'''</big>


<big>در اينجا زيد بن ارقم و براء بن عازب و ابوذر و مقداد و عمار گفتند: ما شهادت مى‏ دهيم كه سخن پيامبرصلى الله عليه وآله را به ياد داريم كه بر منبر ايستاده بود و تو در كنار او بودى و مى ‏فرمود:</big>
<big>در اينجا زيد بن ارقم و براء بن عازب و ابوذر و مقداد و عمار گفتند: ما شهادت مى‏ دهيم كه سخن پيامبر صلى الله عليه و آله را به ياد داريم كه بر منبر ايستاده بود و تو در كنار او بودى و مى ‏فرمود:</big>


<big>اى مردم، خداوند به من دستور داده كه معرفى كنم امام شما را و آن كه بعد از من در ميان شما قائم خواهد بود، و وصى خود و جانشينم را، و آن كسى كه خداوند در كتابش اطاعت او را بر مؤمنين واجب كرده و اطاعت او را قرين اطاعت خود و من نموده، و شما را در قرآن به ولايت او دستور داده است. من براى معاف شدن در اين باره -  از ترس اهل نفاق و تكذيبشان -  به پروردگارم مراجعه كردم، ولى مرا ترسانيد كه بايد اين رسالت را برسانم و گرنه مرا عذاب مى‏ كند.</big>
<big>اى مردم، خداوند به من دستور داده كه معرفى كنم امام شما را و آن كه بعد از من در ميان شما قائم خواهد بود، و وصى خود و جانشينم را، و آن كسى كه خداوند در كتابش اطاعت او را بر مؤمنين واجب كرده و اطاعت او را قرين اطاعت خود و من نموده، و شما را در قرآن به ولايت او دستور داده است. من براى معاف شدن در اين باره -  از ترس اهل نفاق و تكذيبشان -  به پروردگارم مراجعه كردم، ولى مرا ترسانيد كه بايد اين رسالت را برسانم و گرنه مرا عذاب مى‏ كند.</big>
خط ۱۱۳: خط ۱۱۳:
<big>طلحة بن عبيدالله -  كه زيرک قريش خوانده مى ‏شد -  گفت:</big>
<big>طلحة بن عبيدالله -  كه زيرک قريش خوانده مى ‏شد -  گفت:</big>


<big>چه كنيم با ادعاى [[ابوبكر بن ابى قحافه|ابوبكر]] و [[عمر]] و اصحابش كه او را تصديق كردند و شهادت بر گفتار او دادند در آن روزى كه تو را به اجبار مى‏آوردند و در گردنت طنابى بود! به تو گفتند: «بيعت كن»، و تو در مقابل آنان با فضايل و سوابق خود استدلال كردى، و همه تو را تصديق كردند. ولى بعد از آن ابوبكر ادعا كرد از پيامبرصلى الله عليه وآله شنيده است كه گفته:</big>
<big>چه كنيم با ادعاى [[ابوبكر بن ابى قحافه|ابوبكر]] و [[عمر]] و اصحابش كه او را تصديق كردند و شهادت بر گفتار او دادند در آن روزى كه تو را به اجبار مى‏آوردند و در گردنت طنابى بود! به تو گفتند: «بيعت كن»، و تو در مقابل آنان با فضايل و سوابق خود استدلال كردى، و همه تو را تصديق كردند. ولى بعد از آن ابوبكر ادعا كرد از پيامبر صلى الله عليه و آله شنيده است كه گفته:</big>


<big>«خداوند نخواسته است نبوت و خلافت براى ما اهل بيت جمع شود». عمر و ابوعبيده جراح و سالم و معاذ بن جبل هم او را تصديق كردند؟!</big>
<big>«خداوند نخواسته است نبوت و خلافت براى ما اهل بيت جمع شود». عمر و ابوعبيده جراح و سالم و معاذ بن جبل هم او را تصديق كردند؟!</big>
خط ۱۳۵: خط ۱۳۵:
<big>'''سلام به امرة المؤمنين'''</big>
<big>'''سلام به امرة المؤمنين'''</big>


<big>دليل بر دروغ و باطل و ناحقشان اين است كه آنان به دستور پيامبرصلى الله عليه وآله بر من به عنوان »اميرالمؤمنين« سلام كردند.</big>
<big>دليل بر دروغ و باطل و ناحقشان اين است كه آنان به دستور پيامبر صلى الله عليه و آله بر من به عنوان «اميرالمؤمنين» سلام كردند.</big>


<big>و اين مطلب بر آنان (ابوبكر و عمر) و بر تو (اى طلحه) به خصوص و بر اين كه همراه توست -  يعنى زبير -  و بر همه امت و بر اين دو نفر -  و حضرت به سعد بن ابى ‏وقاص و عبدالرحمان بن عوف اشاره كردند -  و بر اين خليفه ظالم شما -  يعنى عثمان -  حجت است.</big>
<big>و اين مطلب بر آنان (ابوبكر و عمر) و بر تو (اى طلحه) به خصوص و بر اين كه همراه توست -  يعنى زبير -  و بر همه امت و بر اين دو نفر -  و حضرت به سعد بن ابى ‏وقاص و عبدالرحمان بن عوف اشاره كردند -  و بر اين خليفه ظالم شما -  يعنى عثمان -  حجت است.</big>
خط ۱۴۲: خط ۱۴۲:


<big>چرا عمر هنگامى كه ما شش نفر اصحاب شورا را يكى يكى فراخواند به پسرش عبدالله گفت؛ - در اينجا حضرت اشاره به پسر عمر كه در مجلس حاضر بود فرمود: هان، او اينجاست -  تو را به خدا قسم مى‏ دهم كه بگويى وقتى ما خارج شديم پدرت به تو چه گفت؟ [[عبدالله بن عمر]] گفت: حال كه مرا قسم دادى، او گفت: «اگر با اصلح<ref>در اينجا اشاره به اميرالمؤمنين ‏عليه السلام است.</ref>بنى‏ هاشم بيعت كنند آنان را به وسط جاده روشن خواهد كشانيد و طبق كتاب پروردگار و سنّت پيامبرشان بپا خواهد داشت»!</big>
<big>چرا عمر هنگامى كه ما شش نفر اصحاب شورا را يكى يكى فراخواند به پسرش عبدالله گفت؛ - در اينجا حضرت اشاره به پسر عمر كه در مجلس حاضر بود فرمود: هان، او اينجاست -  تو را به خدا قسم مى‏ دهم كه بگويى وقتى ما خارج شديم پدرت به تو چه گفت؟ [[عبدالله بن عمر]] گفت: حال كه مرا قسم دادى، او گفت: «اگر با اصلح<ref>در اينجا اشاره به اميرالمؤمنين ‏عليه السلام است.</ref>بنى‏ هاشم بيعت كنند آنان را به وسط جاده روشن خواهد كشانيد و طبق كتاب پروردگار و سنّت پيامبرشان بپا خواهد داشت»!</big>


<big>سپس حضرت فرمود: اى پسر عمر، در آنجا تو چه گفتى؟ پسر عمر گفت: من به او گفتم: اى پدر، چه مانعى دارى كه او را خليفه قرار دهى؟ حضرت فرمود: عمر چه جوابى به تو داد؟</big>
<big>سپس حضرت فرمود: اى پسر عمر، در آنجا تو چه گفتى؟ پسر عمر گفت: من به او گفتم: اى پدر، چه مانعى دارى كه او را خليفه قرار دهى؟ حضرت فرمود: عمر چه جوابى به تو داد؟</big>


<big>پسر عمر گفت: مطلبى گفت كه آن را كتمان مى‏ كنم! فرمود: پيامبرصلى الله عليه وآله آنچه او به تو گفته و تو به او گفته ‏اى به من خبر داده است؟ پسر عمر پرسيد: چه موقع خبر داده است؟! فرمود: در زمان حياتش به من خبر داد، و سپس در آن شبى كه پدرت از دنيا رفت در خواب به من خبر داد، و هر كس پيامبرصلى الله عليه وآله را در خواب ببيند گويا در بيدارى ديده است.</big>
<big>پسر عمر گفت: مطلبى گفت كه آن را كتمان مى‏ كنم! فرمود: پيامبرصلى الله عليه وآله آنچه او به تو گفته و تو به او گفته ‏اى به من خبر داده است؟ پسر عمر پرسيد: چه موقع خبر داده است؟! فرمود: در زمان حياتش به من خبر داد، و سپس در آن شبى كه پدرت از دنيا رفت در خواب به من خبر داد، و هر كس پيامبرصلى الله عليه وآله را در خواب ببيند گويا در بيدارى ديده است.</big>


<big>پسر عمر گفت: چه چيزى به تو خبر داده است؟ فرمود: اى پسر عمر، تو را به خدا قسم مى‏ دهم كه اگر برايت نقل كردم گفتارم را تصديق كنى؟ پسر عمر گفت: اگر هم خواستم ساكت مى‏ مانم!</big>
<big>پسر عمر گفت: چه چيزى به تو خبر داده است؟ فرمود: اى پسر عمر، تو را به خدا قسم مى‏ دهم كه اگر برايت نقل كردم گفتارم را تصديق كنى؟ پسر عمر گفت: اگر هم خواستم ساكت مى‏ مانم!</big>
خط ۱۷۵: خط ۱۷۱:
== <big>اقرار همگانى بر ولايت</big><ref>غدير در قرآن: ج ۱ ص ۳۵. </ref> ==
== <big>اقرار همگانى بر ولايت</big><ref>غدير در قرآن: ج ۱ ص ۳۵. </ref> ==
<big>در پىِ نزول آيه «النَّبِىُّ أَوْلى بِالْمُؤْمِنِينَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ» در مدينه و سؤال مردم از معناى آن و پاسخ پيامبر صلى الله عليه وآله كه «سمع و طاعت مطلق» است، مردم بر اين ولايت اقرار كردند و پيمان بستند كه وفادار بمانند، و اين عهد را با جمله «سَمِعْنا وَ أَطَعْنا» اعلان كردند.</big>
<big>در پىِ نزول آيه «النَّبِىُّ أَوْلى بِالْمُؤْمِنِينَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ» در مدينه و سؤال مردم از معناى آن و پاسخ پيامبر صلى الله عليه وآله كه «سمع و طاعت مطلق» است، مردم بر اين ولايت اقرار كردند و پيمان بستند كه وفادار بمانند، و اين عهد را با جمله «سَمِعْنا وَ أَطَعْنا» اعلان كردند.</big>


<big>متعاقب اين پيمان آيه نازل شد كه اين عهد و پيمان را به ياد داشته باشيد، چرا كه زمينه‏ هاى مختلفى براى شكستن آن در پيش بود.</big>
<big>متعاقب اين پيمان آيه نازل شد كه اين عهد و پيمان را به ياد داشته باشيد، چرا كه زمينه‏ هاى مختلفى براى شكستن آن در پيش بود.</big>
خط ۱۹۱: خط ۱۸۵:


<big>نزول اين آيه در چنين موقعيتى، با هدفِ خاطر نشان ساختن پيمان‏هاى بعدى بر سر همين مسئله ولايت صورت گرفت؛ چرا كه در حديثى امام باقرعليه السلام درباره همين آيه مى ‏فرمايد: ميثاق و پيمان (كه در آيه ذكر شده) آن چيزى است كه خداوند در [[حجةالوداع]] بيان كرد ... ، كه نصب اميرالمؤمنين‏ عليه السلام به عنوان امام همه خلق است.<ref>فقه القرآن (راوندى): ج ۲ ص ۲۸۴. مستدرك الوسائل: ج ۱۷ ص ۶۱ ح ۱۳.</ref></big>
<big>نزول اين آيه در چنين موقعيتى، با هدفِ خاطر نشان ساختن پيمان‏هاى بعدى بر سر همين مسئله ولايت صورت گرفت؛ چرا كه در حديثى امام باقرعليه السلام درباره همين آيه مى ‏فرمايد: ميثاق و پيمان (كه در آيه ذكر شده) آن چيزى است كه خداوند در [[حجةالوداع]] بيان كرد ... ، كه نصب اميرالمؤمنين‏ عليه السلام به عنوان امام همه خلق است.<ref>فقه القرآن (راوندى): ج ۲ ص ۲۸۴. مستدرك الوسائل: ج ۱۷ ص ۶۱ ح ۱۳.</ref></big>


<big>در حديث ديگرى در تفسير همين آيه مى ‏فرمايد: آنگاه كه پيامبرصلى الله عليه وآله پيمان ولايت را از مردم گرفت گفتند: سَمِعْنا وَ اطَعْنا، ولى سپس پيمان خدا را شكستند.<ref>بحار الانوار: ج ۲۳ ص ۳۷۰ ح ۴۶. تفسير القمى: ج ۱ ص ۳۶۷. </ref></big>
<big>در حديث ديگرى در تفسير همين آيه مى ‏فرمايد: آنگاه كه پيامبرصلى الله عليه وآله پيمان ولايت را از مردم گرفت گفتند: سَمِعْنا وَ اطَعْنا، ولى سپس پيمان خدا را شكستند.<ref>بحار الانوار: ج ۲۳ ص ۳۷۰ ح ۴۶. تفسير القمى: ج ۱ ص ۳۶۷. </ref></big>
خط ۱۹۹: خط ۱۹۱:


<big>بار اول در مدينه براى ولايت پيامبر صلى الله عليه وآله «سَمِعْنا وَ اطَعْنا» گفتند.</big>
<big>بار اول در مدينه براى ولايت پيامبر صلى الله عليه وآله «سَمِعْنا وَ اطَعْنا» گفتند.</big>


<big>بار دوم در اواخر خطابه غدير بود كه حضرت از مردم اقرار لسانى گرفت و صراحتاً كلمه عهد و پيمان را به ميان آورد و بدين صورت پيمان دوم به انجام رسيد، آنجا كه فرمود:</big>
<big>بار دوم در اواخر خطابه غدير بود كه حضرت از مردم اقرار لسانى گرفت و صراحتاً كلمه عهد و پيمان را به ميان آورد و بدين صورت پيمان دوم به انجام رسيد، آنجا كه فرمود:</big>
خط ۲۰۷: خط ۱۹۷:


<big>پس همگى چنين بگوييد: ما شنيديم و اطاعت مى‏كنيم ... ، از اين قول بر نمى‏ گرديم و پيمان را نمى‏ شكنيم ... . پس براى آنان عهد و پيمان از ما گرفته شد، از قلب‏ هايمان و جان ‏هايمان و زبان‏ هايمان و ضمائرمان و دست‏هايمان... ، هرگز در پى تغيير اين عهد نيستيم و خداوند در اين باره از نفس هايمان دگرگونى نبيند.</big>
<big>پس همگى چنين بگوييد: ما شنيديم و اطاعت مى‏كنيم ... ، از اين قول بر نمى‏ گرديم و پيمان را نمى‏ شكنيم ... . پس براى آنان عهد و پيمان از ما گرفته شد، از قلب‏ هايمان و جان ‏هايمان و زبان‏ هايمان و ضمائرمان و دست‏هايمان... ، هرگز در پى تغيير اين عهد نيستيم و خداوند در اين باره از نفس هايمان دگرگونى نبيند.</big>


<big>بار سوم با پايان يافتنِ خطبه، مردم به طرف منبر پيامبر صلى الله عليه وآله جلو آمدند و صداى مردم بلند شد: نَعَمْ، نَعَمْ! سَمِعْنا وَ أطَعْنا امْرَ اللَّه وَ امْرَ رَسُولِهِ بِقُلُوبِنا وَ انْفُسِنا وَ الْسِنَتِنا وَ ايْدينا: آرى، آرى! شنيديم و اطاعت مى‏ كنيم امر خدا و رسولش را با قلب ها و جان‏ ها و زبان‏ ها و دستانمان.<ref>بحار الانوار: ج ۳۷ ص ۲۱۷ ح ۱۳۳.</ref></big>
<big>بار سوم با پايان يافتنِ خطبه، مردم به طرف منبر پيامبر صلى الله عليه وآله جلو آمدند و صداى مردم بلند شد: نَعَمْ، نَعَمْ! سَمِعْنا وَ أطَعْنا امْرَ اللَّه وَ امْرَ رَسُولِهِ بِقُلُوبِنا وَ انْفُسِنا وَ الْسِنَتِنا وَ ايْدينا: آرى، آرى! شنيديم و اطاعت مى‏ كنيم امر خدا و رسولش را با قلب ها و جان‏ ها و زبان‏ ها و دستانمان.<ref>بحار الانوار: ج ۳۷ ص ۲۱۷ ح ۱۳۳.</ref></big>


<big>بار چهارم بيعت رسمى بود كه هم با پيامبرصلى الله عليه وآله و هم با اميرالمؤمنين‏ عليه السلام رسماً دست بيعت دادند و اين ميثاق الهى را به محكم‏ ترين شكل ممكن نشان دادند.</big>
<big>بار چهارم بيعت رسمى بود كه هم با پيامبرصلى الله عليه وآله و هم با اميرالمؤمنين‏ عليه السلام رسماً دست بيعت دادند و اين ميثاق الهى را به محكم‏ ترين شكل ممكن نشان دادند.</big>


<big>مى‏ بينيم هيچ پيمانى چنين مراحل بهم پيوسته و محكمى نداشته، و هيچ پيمان مستحكمى اين گونه زير پا گذاشته نشده است. پس جا دارد خداوند آن را به رخ مردم بكشد و يادآور شود كه:</big>
<big>مى‏ بينيم هيچ پيمانى چنين مراحل بهم پيوسته و محكمى نداشته، و هيچ پيمان مستحكمى اين گونه زير پا گذاشته نشده است. پس جا دارد خداوند آن را به رخ مردم بكشد و يادآور شود كه:</big>
خط ۲۴۲: خط ۲۲۶:


<big>اى مردم، من برايتان روشن كردم و به شما فهمانيدم، و اين على است كه بعد از من به شما مى‏ فهماند. بدانيد كه من بعد از پايان خطابه ‏ام شما را به دست دادن با من به عنوان بيعت با او و اقرار به او، و بعد از من به دست دادن با خود او فرا مى‏ خوانم.</big>
<big>اى مردم، من برايتان روشن كردم و به شما فهمانيدم، و اين على است كه بعد از من به شما مى‏ فهماند. بدانيد كه من بعد از پايان خطابه ‏ام شما را به دست دادن با من به عنوان بيعت با او و اقرار به او، و بعد از من به دست دادن با خود او فرا مى‏ خوانم.</big>


<big>اگر از مردمى كه مطالبى را مى‏ شنوند بپرسند: «آيا شنيديد»؟ و آنان بگويند: «آرى شنيديم»! اين سندى محكم و اتمام حجتى قوى بر آنان است.</big>
<big>اگر از مردمى كه مطالبى را مى‏ شنوند بپرسند: «آيا شنيديد»؟ و آنان بگويند: «آرى شنيديم»! اين سندى محكم و اتمام حجتى قوى بر آنان است.</big>
خط ۲۵۴: خط ۲۳۶:


<big>اما در روز سقيفه نه اينكه فراموش كردند بلكه خود را به فراموشى زدند، و نه اينكه يک نفر بلكه جز عده انگشت شمارى هيچكس به ياد نياورد، و نه به فاصله زيادى كه در كمتر از ۸۰ روز فراموشى به آنان دست داده بود.</big>
<big>اما در روز سقيفه نه اينكه فراموش كردند بلكه خود را به فراموشى زدند، و نه اينكه يک نفر بلكه جز عده انگشت شمارى هيچكس به ياد نياورد، و نه به فاصله زيادى كه در كمتر از ۸۰ روز فراموشى به آنان دست داده بود.</big>


<big>صاحب غدير با دلى پر خون اين حقيقت را گوشزد مى‏ كند:</big>
<big>صاحب غدير با دلى پر خون اين حقيقت را گوشزد مى‏ كند:</big>
خط ۳۳۵: خط ۳۱۵:


== <big>سند مكتوب غدير و اقرار به ولايت</big><ref>غدير در قرآن: ج ۱ ص ۲۰۲. </ref> ==
== <big>سند مكتوب غدير و اقرار به ولايت</big><ref>غدير در قرآن: ج ۱ ص ۲۰۲. </ref> ==
<big>پس از سخنرانى غدير و در فرصتى مناسب، پيامبرصلى الله عليه وآله مهاجرين و انصار را جمع كرده و سند مكتوبى براى غدير آماده كردند و در آن براى توحيد ونبوت از همگان اقرار گرفته و [[حديث غدير]] را بيان كردند.</big>
<big>پس از سخنرانى غدير و در فرصتى مناسب، پيامبرصلى الله عليه وآله مهاجرين و انصار را جمع كرده و سند مكتوبى براى غدير آماده كردند و در آن براى توحيد و نبوت از همگان اقرار گرفته و [[حدیث غدیر]] را بيان كردند.</big>


<big>از جمله نكات اين سند مكتوب اينكه آنچه از ظاهر اين داستان كوتاه پيداست حضرت گزارش گونه ‏اى از اين مراسم تهيه كرد، نه آنكه محتواى آن را به امضاى همه آنان رسانده باشد.</big>
<big>از جمله نكات اين سند مكتوب اينكه آنچه از ظاهر اين داستان كوتاه پيداست حضرت گزارش گونه ‏اى از اين مراسم تهيه كرد، نه آنكه محتواى آن را به امضاى همه آنان رسانده باشد.</big>
خط ۳۴۱: خط ۳۲۱:
<big>همين اندازه كه به امر حضرت و در حضورش گزارشى تهيه شود و اقرارهاى مردم در آن ثبت شود از امضاى همه آنان مهم‏تر خواهد بود.</big>
<big>همين اندازه كه به امر حضرت و در حضورش گزارشى تهيه شود و اقرارهاى مردم در آن ثبت شود از امضاى همه آنان مهم‏تر خواهد بود.</big>


 
<big>براى توضيح بيشتر مراجعه شود به عنوان: [[سند مکتوب غدیر]].</big>
<big>براى توضيح بيشتر مراجعه شود به عنوان: [[سند مكتوب غدير]].</big>


== <big>دشمنان اهل ‏بيت ‏عليهم السلام و اقرار به ولايت در جهنم</big><ref>سخنرانى استثنائى غدير: ص۲۰۱-۲۱۲.</ref> ==
== <big>دشمنان اهل ‏بيت ‏عليهم السلام و اقرار به ولايت در جهنم</big><ref>سخنرانى استثنائى غدير: ص۲۰۱-۲۱۲.</ref> ==
خط ۳۶۷: خط ۳۴۶:
<big>ما تقولون؟! چه مى ‏گوييد؟</big>
<big>ما تقولون؟! چه مى ‏گوييد؟</big>


<big>اين سؤال پس از آن همه جملاتى كه مردم پس از پيامبرصلى الله عليه وآله تكرار كردند و بر زبان آوردند، يک پرسش حقيقى نبود؛ چرا كه پيامبرصلى الله عليه وآله هم مى‏ ديد و هم مى‏ شنيد كه مردم چه مى‏ گويند.</big>
<big>اين سؤال پس از آن همه جملاتى كه مردم پس از پيامبر صلى الله عليه و آله تكرار كردند و بر زبان آوردند، يک پرسش حقيقى نبود؛ چرا كه پيامبر صلى الله عليه و آله هم مى‏ ديد و هم مى‏ شنيد كه مردم چه مى‏ گويند.</big>


<big>بنابراين يک استفهام تقريرى بود كه معنايش اين گونه مى ‏شد: پس از شنيدن اين همه سخن و اين همه اقرارها چه مى ‏گوييد؟ آيا باز هم سخنى براى گفتن مانده است؟ آيا مى ‏توانيد نزد خداوند عذر نرسيدن پيام الهى را بياوريد؟</big>
<big>بنابراين يک استفهام تقريرى بود كه معنايش اين گونه مى ‏شد: پس از شنيدن اين همه سخن و اين همه اقرارها چه مى ‏گوييد؟ آيا باز هم سخنى براى گفتن مانده است؟ آيا مى ‏توانيد نزد خداوند عذر نرسيدن پيام الهى را بياوريد؟</big>
خط ۳۷۶: خط ۳۵۵:
<big>در خطبه غدير، پيش از لحظات حساس خطابه هنوز يک مرحله در پيش بود.</big>
<big>در خطبه غدير، پيش از لحظات حساس خطابه هنوز يک مرحله در پيش بود.</big>


<big>پيامبرصلى الله عليه وآله مى‏ خواهد ولايت و صاحب اختيارى على‏عليه السلام را اعلام كند، اما دو مقدمه براى اين هدف در نظر مى ‏گيرد تا كسى را ياراى انكار آن نباشد.</big>
<big>پيامبر صلى الله عليه و آله مى‏ خواهد ولايت و صاحب اختيارى على‏ عليه السلام را اعلام كند، اما دو مقدمه براى اين هدف در نظر مى ‏گيرد تا كسى را ياراى انكار آن نباشد.</big>


<big>يكى آنكه صاحب اختيارى خود را با استناد به آيه «النَّبِىُّ اَوْلى بِالْمُؤْمِنينَ مِنْ اَنْفُسِهِمْ» اعلام نمايد، و ديگر اينكه ولايت على‏ عليه السلام را مساوى و جايگزين ولايت خود قرار مى‏ دهد؛ و اين به معناى آوردن دليل محكم ولايت على بن ابى ‏طالب‏ عليه السلام از متن قرآن است.</big>
<big>يكى آنكه صاحب اختيارى خود را با استناد به آيه «النَّبِىُّ اَوْلى بِالْمُؤْمِنينَ مِنْ اَنْفُسِهِمْ» اعلام نمايد، و ديگر اينكه ولايت على‏ عليه السلام را مساوى و جايگزين ولايت خود قرار مى‏ دهد؛ و اين به معناى آوردن دليل محكم ولايت على بن ابى ‏طالب‏ عليه السلام از متن قرآن است.</big>


<big>پيامبرصلى الله عليه وآله براى اين هدف از يک شيوه غير منتظره استفاده كرد، و آن اقرار گرفتن از مردم درباره صاحب اختيارى خود بود. اين اقرار در واقع اعتراف به ركنى بود كه ولايت على‏ عليه السلام مترتب بر آن مى‏ شد.</big>
<big>پيامبر صلى الله عليه و آله براى اين هدف از يک شيوه غير منتظره استفاده كرد، و آن اقرار گرفتن از مردم درباره صاحب اختيارى خود بود. اين اقرار در واقع اعتراف به ركنى بود كه ولايت على‏ عليه السلام مترتب بر آن مى‏ شد.</big>


<big>يک لحظه قبل از معرفى على ‏عليه السلام فرمود: «اَيُّهَا النّاسُ، مَنْ اَوْلى بِكُمْ مِنْ اَنْفُسِكُمْ؟»: «اى مردم، چه كسى از خودتان بر شما صاحب اختيارتر است؟» اين سؤال تداعى كننده فورى آيه «النَّبِىُّ اَوْلى بِالْمُؤْمِنينَ مِنْ اَنْفُسِهِمْ» بود، و اين پاسخ را در ذهن مردم زنده مى‏ كرد كه «پيامبرصلى الله عليه وآله بر مؤمنين از خودشان صاحب اختيارتر است».</big>
<big>يک لحظه قبل از معرفى على ‏عليه السلام فرمود: «اَيُّهَا النّاسُ، مَنْ اَوْلى بِكُمْ مِنْ اَنْفُسِكُمْ؟»: «اى مردم، چه كسى از خودتان بر شما صاحب اختيارتر است؟» اين سؤال تداعى كننده فورى آيه «النَّبِىُّ اَوْلى بِالْمُؤْمِنينَ مِنْ اَنْفُسِهِمْ» بود، و اين پاسخ را در ذهن مردم زنده مى‏ كرد كه «پيامبر صلى الله عليه و آله بر مؤمنين از خودشان صاحب اختيارتر است».</big>


<big>نتيجه فوق ‏العاده اين سؤال، پاسخ يک پارچه مردم بود كه صدا زدند: «اللَّهُ وَ رَسُولُهُ». با اين پاسخ در واقع به ولايت خدا و رسول نسبت به خود اقرار نمودند، و جوابِ بلافاصله مخاطبين حكايت از مسلَّم بودن مسئله داشت، و اين گونه يک امر استثنائى ديگر در اثناى خطابه غدير انجام پذيرفت.</big>
<big>نتيجه فوق ‏العاده اين سؤال، پاسخ يک پارچه مردم بود كه صدا زدند: «اللَّهُ وَ رَسُولُهُ». با اين پاسخ در واقع به ولايت خدا و رسول نسبت به خود اقرار نمودند، و جوابِ بلافاصله مخاطبين حكايت از مسلَّم بودن مسئله داشت، و اين گونه يک امر استثنائى ديگر در اثناى خطابه غدير انجام پذيرفت.</big>


== <big>طبرى و اقرار به حديث غدير</big><ref>اسرار غدير: ص ۳۰۳. </ref> ==
== <big>طبرى و اقرار به حديث غدير</big><ref>اسرار غدير: ص ۳۰۳. </ref> ==
<big>در زمان طبرى مورخ معروف عامه، ابوبكر بن ابى ‏داود درباره [[حديث غديرخم]] مطالب نادرستى گفته بود و اين خبر به طبرى رسيد. او در پاسخ به ابن ابى‏ داود كتاب مستقلى درباره غدير نوشت و در آن صحت اسناد آن را ثابت كرد و مدارک لازم را ارائه داد.<ref>تاريخ الاسلام (ذهبى): ج ۲۳ ص ۲۸۳. </ref></big>
<big>در زمان طبرى مورخ معروف عامه، ابوبكر بن ابى ‏داود درباره [[حدیث غدیر|حدیث غدیر خم]] مطالب نادرستى گفته بود و اين خبر به طبرى رسيد. او در پاسخ به ابن ابى‏ داود كتاب مستقلى درباره غدير نوشت و در آن صحت اسناد آن را ثابت كرد و مدارک لازم را ارائه داد.<ref>تاريخ الاسلام (ذهبى): ج ۲۳ ص ۲۸۳. </ref></big>


== <big>عمر بن خطاب و اقرار به حديث غدير</big><ref>اسرار غدير: ص ۳۰۰. چهارده قرن با غدير: ص ۱۱۳. </ref> ==
== <big>عمر بن خطاب و اقرار به حديث غدير</big><ref>اسرار غدير: ص ۳۰۰. چهارده قرن با غدير: ص ۱۱۳. </ref> ==
<big>[[عمر بن خطاب]] حديث غدير را به اين صورت نقل كرده است: پيامبر على را به عنوان امام منصوب كرد و گفت: «من كنت مولاه فعلى مولاه، اللهم وال من والاه و عاد من عاداه وانصر من نصره و اخذل من خذله، خدايا تو بر اينان شاهد هستى»!</big>
<big>[[عمر بن خطاب]] حديث غدير را به اين صورت نقل كرده است: پيامبر على را به عنوان امام منصوب كرد و گفت: «من كنت مولاه فعلى مولاه، اللهم وال من والاه و عاد من عاداه وانصر من نصره و اخذل من خذله، خدايا تو بر اينان شاهد هستى»!</big>


<big>عمر مى‏ گويد جوان خوش سيمايى را ديدم كه گفت: اى عمر، چه مى‏ بينى؟ بخدا قسم پيامبرصلى الله عليه وآله پيمانى بر شما بست كه جز منافق آن را بر هم نمى‏ زند، و عهدى گرفت كه با آن مخالفت نمى كند مگر كسى كه از دينش مرتد شده باشد. اى عمر، تو بپرهيز از اينكه آن را بر هم زنى  يا با آن مخالفت كنى!!<ref>اثبات الهداة: ج ۲ ص ۲۰ ح ۱۰۱۵.</ref></big>
<big>عمر مى‏ گويد جوان خوش سيمايى را ديدم كه گفت: اى عمر، چه مى‏ بينى؟ بخدا قسم پيامبر صلى الله عليه و آله پيمانى بر شما بست كه جز منافق آن را بر هم نمى‏ زند، و عهدى گرفت كه با آن مخالفت نمى كند مگر كسى كه از دينش مرتد شده باشد. اى عمر، تو بپرهيز از اينكه آن را بر هم زنى  يا با آن مخالفت كنى!!<ref>اثبات الهداة: ج ۲ ص ۲۰ ح ۱۰۱۵.</ref></big>


== <big>عمر بن عبدالعزيز و اقرار به حديث غدير</big><ref>اسرار غدير: ص ۳۰۲. چهارده قرن با غدير: ص ۱۱۶. </ref> ==
== <big>عمر بن عبدالعزيز و اقرار به حديث غدير</big><ref>اسرار غدير: ص ۳۰۲. چهارده قرن با غدير: ص ۱۱۶. </ref> ==
خط ۴۱۰: خط ۳۸۹:


# <big>مأمون نامه ‏اى براى بنى ‏هاشم نوشت و در آن فضايل اميرالمؤمنين ‏عليه السلام را برشمرد، و از جمله نوشت: «او بود صاحب ولايت در حديث غدير خم».<ref>الغدير: ج ۱ ص ۲۱۲. </ref></big>
# <big>مأمون نامه ‏اى براى بنى ‏هاشم نوشت و در آن فضايل اميرالمؤمنين ‏عليه السلام را برشمرد، و از جمله نوشت: «او بود صاحب ولايت در حديث غدير خم».<ref>الغدير: ج ۱ ص ۲۱۲. </ref></big>
# <big>مأمون عباسى در خراسان مجلسى تشكيل داد كه در آن چهل نفر از بزرگان علماى اسلام را براى مناظره با خود دعوت كرد. از جمله مطالبى كه در آن مجلس مطرح شد اين بود كه على بن ابى‏ طالب‏ عليه السلام در خلافت بر ديگران مقدم است. وقتى اهل مجلس از اين مطلب تعجب كردند، از يكى از آنان پرسيد: آيا حديث ولايت (غدير) را روايت مى ‏كنى؟ آنان اقرار كردند، وآن را نقل كردند.</big>  <big>مأمون گفت: اين حديث، خلافت على بن ابى ‏طالب ‏عليه السلام را بر [[ابوبكر بن ابى قحافه|ابوبكر]] و [[عمر]] ثابت مى‏ كند و هيچ حقى براى آنان ثابت نمى ‏كند.</big>  <big>يكى از آنان به نام اسحاق گفت: عده ‏اى مى ‏گويند: اين حديث مربوط به مسئله‏ اى است كه بين على بن ابى‏ طالب ‏عليه السلام و زيد بن حارثه پيش آمده است!! مأمون گفت: زمان اين حديث كِى بوده؟ آيا هنگام بازگشت از [[حجةالوداع]] نبوده؟ گفت: آرى. مأمون گفت: شهادت زيد بن حارثه قبل از غدير بوده است!! چطور خود را به چنين اشكالى قانع كرده ‏اى؟!<ref>الغدير: ج ۱ ص ۲۱۰. </ref></big>
# <big>مأمون عباسى در خراسان مجلسى تشكيل داد كه در آن چهل نفر از بزرگان علماى اسلام را براى مناظره با خود دعوت كرد. از جمله مطالبى كه در آن مجلس مطرح شد اين بود كه على بن ابى‏ طالب‏ عليه السلام در خلافت بر ديگران مقدم است. وقتى اهل مجلس از اين مطلب تعجب كردند، از يكى از آنان پرسيد: آيا حديث ولايت (غدير) را روايت مى ‏كنى؟ آنان اقرار كردند، وآن را نقل كردند.</big>  <big>مأمون گفت: اين حديث، خلافت على بن ابى ‏طالب ‏عليه السلام را بر [[ابوبكر بن ابى قحافه|ابوبكر]] و عمر ثابت مى‏ كند و هيچ حقى براى آنان ثابت نمى ‏كند.</big>  <big>يكى از آنان به نام اسحاق گفت: عده ‏اى مى ‏گويند: اين حديث مربوط به مسئله‏ اى است كه بين على بن ابى‏ طالب ‏عليه السلام و زيد بن حارثه پيش آمده است!! مأمون گفت: زمان اين حديث كِى بوده؟ آيا هنگام بازگشت از [[حجةالوداع]] نبوده؟ گفت: آرى. مأمون گفت: شهادت زيد بن حارثه قبل از غدير بوده است!! چطور خود را به چنين اشكالى قانع كرده ‏اى؟!<ref>الغدير: ج ۱ ص ۲۱۰. </ref></big>


== <big>موضوع اقرار در غدير</big><ref>اسرار غدير: ص ۵۰ . </ref> ==
== <big>موضوع اقرار در غدير</big><ref>اسرار غدير: ص ۵۰ . </ref> ==
خط ۴۱۹: خط ۳۹۸:
<big>سپس مطلبى را كه مى ‏بايست همه مردم به آن اقرار مى‏ كردند تعيين كردند كه خلاصه آن اطاعت از دوازده امام‏ عليهم السلام و عهد و پيمان بر عدم تغيير و تبديل و بر رساندن پيام غدير به نسل‏ هاى آينده و غائبان از غدير بود. در ضمن بيعت با دست هم حساب مى ‏شد زيرا حضرت فرمودند: «بگوئيد با جان و زبان و دستمان بيعت مى ‏كنيم».</big>
<big>سپس مطلبى را كه مى ‏بايست همه مردم به آن اقرار مى‏ كردند تعيين كردند كه خلاصه آن اطاعت از دوازده امام‏ عليهم السلام و عهد و پيمان بر عدم تغيير و تبديل و بر رساندن پيام غدير به نسل‏ هاى آينده و غائبان از غدير بود. در ضمن بيعت با دست هم حساب مى ‏شد زيرا حضرت فرمودند: «بگوئيد با جان و زبان و دستمان بيعت مى ‏كنيم».</big>


<big>كلمات نهايى پيامبرصلى الله عليه وآله دعا براى اقراركنندگان به سخنانش و نفرين بر منكرين اوامر آن حضرت بود و با حمد خداوند خطابه حضرت پايان يافت.</big>
<big>كلمات نهايى پيامبر صلى الله عليه و آله دعا براى اقراركنندگان به سخنانش و نفرين بر منكرين اوامر آن حضرت بود و با حمد خداوند خطابه حضرت پايان يافت.</big>


== <big>پانویس</big> ==
== <big>پانویس</big> ==