پرش به محتوا

آيات ۳ و ۴ تحریم و غدیر: تفاوت میان نسخه‌ها

بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۲۷: خط ۲۷:
پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود: به‌زودى به تو خبر خواهم داد، ولى آن را پنهان كن تا به من دستور داده شود كه آن را به صورت عمومى اعلام كنم. اگر آن را پنهان نمايى خداوند در دنيا و آخرت به تو اجر خواهد داد، و براى تو فضيلتى خواهد بود كه در ايمان به خدا و رسولش سبقت گرفته‌ای، ولى اگر اين راز را فاش كنى و مراعات حفظ آنچه به تو سپرده مى‏‌شود را ترک كنى، به پروردگارت كافر شده‌اى و اجر تو از بين مى‏‌رود، و دست امن خدا و رسول را از خود برداشته‌‏اى، و از زيانكاران خواهى بود؛ و اين به خدا و رسول ضررى نخواهد زد و لعنت خدا و ملائكه و همه مردم بر تو خواهد بود.
پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود: به‌زودى به تو خبر خواهم داد، ولى آن را پنهان كن تا به من دستور داده شود كه آن را به صورت عمومى اعلام كنم. اگر آن را پنهان نمايى خداوند در دنيا و آخرت به تو اجر خواهد داد، و براى تو فضيلتى خواهد بود كه در ايمان به خدا و رسولش سبقت گرفته‌ای، ولى اگر اين راز را فاش كنى و مراعات حفظ آنچه به تو سپرده مى‏‌شود را ترک كنى، به پروردگارت كافر شده‌اى و اجر تو از بين مى‏‌رود، و دست امن خدا و رسول را از خود برداشته‌‏اى، و از زيانكاران خواهى بود؛ و اين به خدا و رسول ضررى نخواهد زد و لعنت خدا و ملائكه و همه مردم بر تو خواهد بود.


[[عایشه بنت ابی بکر|عایشه]] قول داد كه آن راز را پنهان كند و بدان ايمان آورد، و آن را مراعات نمايد. پيامبر صلى الله عليه وآله هم آن راز را به او چنين خبر داد: خداوند تعالى به من خبر داده كه عمر من پايان يافته و به من دستور داده كه على را به‌عنوان علامتى در بين مردم منصوب نمايم و او را امام آنان قرار دهم و جانشين خود نمايم همان‌گونه كه پيامبران قبل از من جانشينان خود را تعيين كرده‌‏اند. من به‌سوى خدا می‌روم و خلافت او را اعلام خواهم كرد. اين مسئله را پشت پرده قلبت حفظ كن تا خدا اجازه اعلام آن را دهد. عايشه بار ديگر قول داد اين راز را به كسى نگويد؛ اما خداوند به پيامبرش خبر داد كه او و رفيقش [[حفصه بنت عمر|حفصه]] و پدرانشان در اين باره چه خواهند كرد.<ref>تفسير فرات الکوفی، ص۴۸۹-۴۹۲؛ تفسير القمى، ج۲، ص۳۷۶؛ الامالى، ص۱۵۱؛ مجمع البیان، ج۱۰، ص۴۷۱-۴۷۵؛ مناقب آل ابی‌طالب، ج۳، ص۷۷؛ ارشاد القلوب، ج۲، ص۱۹۴-۱۹۵؛ الصراط المستقيم، ج۳، ص۱۶۸؛ تفسیر نور الثقلين، ج۵، ص۳۶۹-۳۷۰؛ بحارالانوار، ج۲۲، ص۲۳۹-۲۳۲، ح۴؛ بحارالانوار، ج۲۲، ص۲۴۳، ح۹؛ بحارالانوار، ج۲۲، ص۲۴۶، ح۱۷؛ بحارالانوار، ج۲۷، ص۲۴۶، ح۱۷؛ بحارالانوار، ج۲۸، ص۹۵- ۹۷؛ بحارالانوار، ج۲۸، ص۱۰۷-۱۰۶؛ بحارالانوار، ج۳۰، ص۳۸۳؛ بحارالانوار، ج۳۱، ص۶۴۰، ح۱۵۷.  </ref>
[[عایشه بنت ابی بکر|عایشه]] قول داد كه آن راز را پنهان كند و بدان ايمان آورد، و آن را مراعات نمايد. پيامبر صلى الله عليه وآله هم آن راز را به او چنين خبر داد: خداوند تعالى به من خبر داده كه عمر من پايان يافته و به من دستور داده كه على را به‌عنوان علامتى در بين مردم منصوب نمايم و او را امام آنان قرار دهم و جانشين خود نمايم همان‌گونه كه پيامبران قبل از من جانشينان خود را تعيين كرده‌‏اند. من به‌سوى خدا می‌روم و خلافت او را اعلام خواهم كرد. اين مسئله را پشت پرده قلبت حفظ كن تا خدا اجازه اعلام آن را دهد. عايشه بار ديگر قول داد اين راز را به كسى نگويد؛ اما خداوند به پيامبرش خبر داد كه او و رفيقش [[حفصه بنت عمر|حفصه]] و پدرانشان در اين باره چه خواهند كرد.<ref>ارشاد القلوب، ج۲، ص۱۹۴-۱۹۵؛ بحارالانوار، ج۲۸، ص۹۵-۹۸؛ بحارالانوار، ج۳۰، ص۳۸۳؛ بحارالانوار، ج۳۱، ص۶۴۰، ح۱۵۷.  </ref>


=== افشای راز الهی ولایت ===
=== افشای راز الهی ولایت ===
خط ۳۵: خط ۳۵:


=== پیامدهای رخداد ===
=== پیامدهای رخداد ===
از سوى ديگر منافقين مشورت خود را ادامه دادند و به اظهار نظر پرداختند، تا آنكه متفق شدند بر آنكه شتر پيامبر صلى الله عليه و آله را بر فراز كوه «هَرشى» بِرَمانند -  كه نظير آن را در جنگ تبوک هم عملى كردند -  ولى خداوند اين شر را از پيامبرش دفع نمود.<ref>براى داستان مفصل آن مراجعه كنيد به: غدير در قرآن: ج ۲ ص ۴۰۷.</ref>
در ادامه آن رخداد، [[منافقین|منافقان]] مشورت کردند تا آنكه متفق شدند بر آنكه شتر پيامبر صلى الله عليه و آله را بر فراز كوه «هَرشى» بِرَمانند ولى خداوند اين شر را از پيامبرش دفع نمود.<ref>برای اطلاع کامل از این رخداد نگاه کنید: غدير در قرآن، ج۲، ص۴۰۷.</ref> بعد از آن به فكر قتل پیامبر از راه خوراندن سم افتادند. با كارى كه عايشه در افشای راز پيامبر اكرم‏ صلى الله عليه و آله را كرد، وقتى پيامبر از سفر غدير به مدينه بازگشت به خانه همسرش ام‌‏سلمه رفت و يک ماه تمام در خانه او ماند و به خانه عايشه و حفصه نرفت. آن دو اين موضوع را نزد پدرانشان مطرح کردند. پدرانشان گفتند: ما مى‏‌دانيم چرا اين گونه رفتار كرده است. شما نزد او برويد و با محبت با او سخن بگویید و او را نسبت به خود متمايل نماييد كه او را با حيا و كريم خواهيد يافت. شايد اين‌گونه بتوانيد آنچه در قلب اوست بيرون آوريد و  خشم او را آرام كنيد.


بعد از آن به فكرهاى ديگرى از قتل و ترور و خوراندن سم به حضرت افتادند كه به صور مختلف در فكر اجراى آن بودند.
پيرو اين تصميم، عايشه به‌تنهايى نزد پيامبر صلى الله عليه و آله آمد و آن حضرت را در خانه ام‌سلمه يافت در حالى كه على‏ عليه السلام نزد آن حضرت بود. پيامبر صلى الله عليه و آله پرسيد: براى چه آمده‏‌اى؟ گفت: يا رسول اللَّه! برايم غير عادى بود كه پس از بازگشت از اين سفر به خانه خود نيامدى و من از نارضايتى تو به خدا پناه مى‌‏برم. حضرت فرمود: اگر اين‌گونه است كه مى‏‌گويى نبايد رازى را كه سفارش كتمان آن را به تو نمودم افشا مى‌كردى. با اين كار هم خود را هلاک نمودى و هم گروهى از مردم را به هلاكت انداختى.<ref>بحارالانوار، ج۲۸، ص۱۰۶-۱۰۷؛</ref>


با اين كارى كه عايشه انجام داد و سرّ پيامبر اكرم‏ صلى الله عليه و آله را فاش كرد، وقتى پيامبر صلى الله عليه و آله از سفر غدير به مدينه بازگشت به خانه همسرش ام ‏سلمه رفت و يک ماه تمام در خانه او ماند و به خانه عايشه و حفصه نرفت!! آن دو اين مسئله را نزد پدرانشان ابوبكر و عمر مطرح كردند.
پس از اين ماجرا بود كه عايشه و حفصه با همدستى پدرانشان تصميم بر مسموم‌كردن پيامبر صلى الله عليه و آله گرفتند تا زودتر به اهداف خود دست يابند. [[ابوبکر بن ابی قحافه|ابوبکر]] و [[عمر بن خطاب|عمر]] با گذشت دو ماه از واقعه غدير، پيامبر صلى الله عليه و آله را به‌دست [[عایشه بنت ابی بکر|عایشه]] و [[حفصه بنت عمر|حفصه]] مسموم كردند. هنگامى كه حضرت در بستر افتاد آنان سم را به اسم دارو به حضرت مى‌دادند و وقتى حضرت بى‏‌حال مى‏‌شد آن را به زور در حلق او مى‏‌ريختند؛ در آن حال هر چه حضرت از خوردن آن ابا مى‏‌كرد آنان به زور متوسل می‌شدند. وقتى حضرت به حال آمد فرمود: مگر من به شما اشاره نمى‏‌كردم كه دارو را به زور به من نخورانيد؛ در پاسخ گفتند: ما به عنوان اينكه مريض دارو را دوست ندارد اين كار را كرديم؛ فرمود: همه شما بر اين كار متفق بوديد.<ref>السيرة النبوية (ابن كثير) : ج ۴ ص ۴۴۹. صحيح البخارى: ج ۷ ص ۱۷ و ج ۸ ص ۴۰. صحيح مسلم: ج ۷ ص ۲۴. مسند احمد: ج ۶ ص ۵۲ .</ref>
 
پدرانشان گفتند: ما مى‏ دانيم چرا اين گونه رفتار كرده است و علت آن چيست. شما نزد او برويد و با محبت دَرِ گفتگو را با او باز كنيد و او را نسبت به خود متمايل نماييد، كه او را با حيا و كريم خواهيد يافت.
 
شايد اين گونه بتوانيد آنچه در قلب اوست بيرون آوريد و غيظ او را آرام كنيد.
 
پيرو اين تصميم، عايشه به تنهايى نزد پيامبر صلى الله عليه و آله آمد و آن حضرت را در خانه ام ‏سلمه يافت در حالى كه على‏ عليه السلام نيز نزد آن حضرت بود.
 
پيامبر صلى الله عليه و آله پرسيد: براى چه آمده‏ اى؟! گفت: يا رسول اللَّه! برايم غير عادى بود كه پس از بازگشت از اين سفر به خانه خود نيامدى، و من از نارضايتى تو به خدا پناه مى ‏برم!
 
حضرت فرمود: اگر اين گونه است كه مى‏ گويى نبايد رازى را كه سفارش كتمان آن را به تو نمودم افشا مى ‏كردى. با اين كار هم خود را هلاک نمودى و هم گروهى از مردم را به هلاكت انداختى.
 
پس از اين ماجرا بود كه عايشه و حفصه با همدستى پدرانشان تصميم بر مسموم كردن پيامبر صلى الله عليه و آله گرفتند تا زودتر به اهداف خود دست يابند. [[ابوبکر بن ابی قحافه|ابوبکر]] و [[عمر بن خطاب|عمر]] با گذشت دو ماه از واقعه غدير، پيامبر صلى الله عليه و آله را به دست [[عایشه بنت ابی بکر|عایشه]] و [[حفصه بنت عمر|حفصه]] مسموم كردند.
 
هنگامى كه حضرت در بستر افتاد آنان سم را به اسم دارو به حضرت مى ‏دادند، و وقتى حضرت بى‏ حال مى‏ شد آن را به زور در حلق پيامبر صلى الله عليه و آله مى‏ ريختند، و در آن حال هر چه حضرت از خوردن آن ابا مى‏ كرد آنان به زور آن را در دهان مباركش مى‏ ريختند.
 
وقتى حضرت به حال آمد فرمود:
 
مگر من به شما اشاره نمى‏ كردم كه دارو را به زور به من نخورانيد؟! در پاسخ گفتند: ما به عنوان اينكه مريض دارو را دوست ندارد اين كار را كرديم!! فرمود: همه شما بر اين كار متفق بوديد!!!<ref>السيرة النبوية (ابن كثير) : ج ۴ ص ۴۴۹. صحيح البخارى: ج ۷ ص ۱۷ و ج ۸ ص ۴۰. صحيح مسلم: ج ۷ ص ۲۴. مسند احمد: ج ۶ ص ۵۲ .</ref>


=== تحليل اعتقادى ===
=== تحليل اعتقادى ===
۱٬۶۲۶

ویرایش