پرش به محتوا

عثمان بن عفّان: تفاوت میان نسخه‌ها

۲٬۰۰۹ بایت اضافه‌شده ،  ‏۱۵ دسامبر ۲۰۲۱
بدون خلاصۀ ویرایش
(صفحه‌ای تازه حاوی «== آيه «اِنَّ الَّذينَ آمَنوا ثُمَّ كَفَروا ثُمَّ آمَنوا ثُمَّ كَفَروا ثُمَّ...» ایجاد کرد)
 
بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۹۸: خط ۹۸:


زيد بن ارقم و بقيه پس از اين شهادت نشستند.<ref>بحار الانوار: ج ۳۱ ص ۴۱۰-۴۱۲.</ref>
زيد بن ارقم و بقيه پس از اين شهادت نشستند.<ref>بحار الانوار: ج ۳۱ ص ۴۱۰-۴۱۲.</ref>




'''و) اعتراض طلحه درباره غدير'''
'''و) اعتراض طلحه درباره غدير'''


طلحة بن عبيدالله -  كه زيرک قريش خوانده مى‏شد -  گفت:
طلحة بن عبيدالله -  كه زيرک قريش خوانده مى‏ شد -  گفت:


چه كنيم با ادعاى [[ابوبکر بن ابی قحافه|ابوبکر]] و عمر و اصحابش كه او را تصديق كردند و شهادت بر گفتار او دادند در آن روزى كه تو را به اجبار مى‏ آوردند و در گردنت طنابى بود! به تو گفتند: «بيعت كن»، و تو در مقابل آنان با فضايل و سوابق خود استدلال كردى، و همه تو را تصديق كردند. ولى بعد از آن ابوبكر ادعا كرد از پيامبر صلى الله عليه وآله شنيده است كه گفته: «خداوند نخواسته است نبوت و خلافت براى ما اهل بيت جمع شود». عمر و ابوعبيده جراح و سالم و معاذ بن جبل هم او را تصديق كردند؟!
چه كنيم با ادعاى [[ابوبکر بن ابی قحافه|ابوبکر]] و عمر و اصحابش كه او را تصديق كردند و شهادت بر گفتار او دادند در آن روزى كه تو را به اجبار مى‏ آوردند و در گردنت طنابى بود! به تو گفتند: «بيعت كن»، و تو در مقابل آنان با فضايل و سوابق خود استدلال كردى، و همه تو را تصديق كردند. ولى بعد از آن ابوبكر ادعا كرد از پيامبر صلى الله عليه وآله شنيده است كه گفته: «خداوند نخواسته است نبوت و خلافت براى ما اهل بيت جمع شود». عمر و ابوعبيده جراح و سالم و معاذ بن جبل هم او را تصديق كردند؟!


سپس طلحه رو به حضرت كرد و گفت: همه آنچه گفتى و ادعا كردى حق است، و آنچه از سابقه و فضيلت كه با آنها استدلال كردى ما هم اقرار مى‏كنيم و قبول داريم ولى درباره خلافت، اين پنج نفر به آنچه شنيدى شهادت دادند!
سپس طلحه رو به حضرت كرد و گفت: همه آنچه گفتى و ادعا كردى حق است، و آنچه از سابقه و فضيلت كه با آنها استدلال كردى ما هم اقرار مى‏كنيم و قبول داريم ولى درباره خلافت، اين پنج نفر به آنچه شنيدى شهادت دادند!




'''ز) افشاى صحيفه ملعونه'''
'''ز) افشاى صحيفه ملعونه'''


در اينجا على‏عليه السلام بپاخاست و از سخن طلحه به غضب آمد و چيزى را كه كتمان مى‏كرد فاش نمود و مطلبى را روشن كرد كه در روز مرگ عمر فرموده بود ولى مردم مقصود آن حضرت را نفهميده بودند.××× 1 در بحار الانوار: ج 8 قديم ص 22 و 27 روايت كرده كه وقتى عمر مُرد و جنازه او را در كفن پيچيدند، اميرالمؤمنين‏عليه السلام نگاهى به جنازه‏اش كرد و فرمود: »هيچكس را بيشتر دوست ندارم كه با صحيفه و نوشته‏اش خدا را ملاقات كنم مانند اين به كفن پيچيده« ، كه اكثر مردم منظور حضرت از صحيفه را نفهميدند. در عبارات فوق اميرالمؤمنين‏عليه السلام منظور از صحيفه را بيان فرموده است. ×××
در اينجا على ‏عليه السلام بپاخاست و از سخن طلحه به غضب آمد و چيزى را كه كتمان مى‏ كرد فاش نمود و مطلبى را روشن كرد كه در روز مرگ عمر فرموده بود ولى مردم مقصود آن حضرت را نفهميده بودند.<ref>در بحار الانوار: ج ۸ قديم ص ۲۲ و ۲۷ روايت كرده كه وقتى عمر مُرد و جنازه او را در كفن پيچيدند، اميرالمؤمنين‏ عليه السلام نگاهى به جنازه ‏اش كرد و فرمود: «هيچكس را بيشتر دوست ندارم كه با صحيفه و نوشته ‏اش خدا را ملاقات كنم مانند اين به كفن پيچيده»، كه اكثر مردم منظور حضرت از صحيفه را نفهميدند. در عبارات فوق اميرالمؤمنين‏ عليه السلام منظور از صحيفه را بيان فرموده است.</ref>
 


حضرت رو به طلحه كرد و در حالى كه مردم مى‏شنيدند فرمود: اى طلحه، به خدا قسم نوشته‏اى كه روز قيامت با آن خدا را ملاقات كنم محبوب‏تر از نوشته اين پنج نفر نيست كه در حجةالوداع در خانه كعبه بر سر وفاى به آن هم پيمان شدند كه: »اگر خداوند محمد را بكشد يا بميرد يكديگر را بر ضد من كمك كنند و پشتيبانى نمايند تا به خلافت نرسم« !
حضرت رو به طلحه كرد و در حالى كه مردم مى‏ شنيدند فرمود: اى طلحه، به خدا قسم نوشته‏ اى كه روز قيامت با آن خدا را ملاقات كنم محبوب‏تر از نوشته اين پنج نفر نيست كه در [[حجةالوداع]] در خانه كعبه بر سر وفاى به آن هم پيمان شدند كه: «اگر خداوند محمد را بكشد يا بميرد يكديگر را بر ضد من كمک كنند و پشتيبانى نمايند تا به خلافت نرسم»!




ح. غدير پاسخ حديث جعلى ابوبكر


حضرت فرمود: اى طلحه، دليل بر بطلان آنچه بدان شهادت دادند، سخن پيامبرصلى الله عليه وآله است كه در روز غدير خم فرمود: »هر كس من نسبت به او از خودش صاحب اختيارترم على هم نسبت به او از خودش صاحب اختيارتر است« . من چگونه مى‏توانم بر آنان صاحب اختيارتر از خودشان باشم در حالى كه آنان اميران و حاكمان بر من باشند؟!××× 2 بحار الانوار: ج 31 ص 417 416. ×××


'''ح. غدير پاسخ حديث جعلى ابوبكر'''


ط . سلام به امرة المؤمنين
حضرت فرمود: اى طلحه، دليل بر بطلان آنچه بدان شهادت دادند، سخن پيامبر صلى الله عليه وآله است كه در روز غدير خم فرمود: «هر كس من نسبت به او از خودش صاحب اختيارترم على هم نسبت به او از خودش صاحب اختيارتر است». من چگونه مى‏توانم بر آنان صاحب اختيارتر از خودشان باشم در حالى كه آنان اميران و حاكمان بر من باشند؟!<ref>بحار الانوار: ج ۳۱ ص ۴۱۶، ۴۱۷.</ref>


دليل بر دروغ و باطل و ناحقشان اين است كه آنان به دستور پيامبرصلى الله عليه وآله بر من به عنوان »اميرالمؤمنين« سلام كردند.




و اين مطلب بر آنان )ابوبكر و عمر( و بر تو )اى طلحه( به خصوص و بر اين كه همراه توست -  يعنى زبير -  و بر همه امت و بر اين دو نفر -  و حضرت به سعد بن ابى‏وقاص و عبدالرحمان بن عوف اشاره كردند -  و بر اين خليفه ظالم شما -  يعنى عثمان -  حجت است.


ى. اقرار عمر به صحيفه هنگام مرگ
'''ط) سلام به امرة المؤمنين'''


چرا عمر هنگامى كه ما شش نفر اصحاب شورا را يكى يكى فراخواند به پسرش عبداللَّه گفت؛ -  در اينجا حضرت اشاره به پسر عمر كه در مجلس حاضر بود فرمود: هان، او اينجاست -  تو را به خدا قسم مى‏دهم كه بگويى وقتى ما خارج شديم پدرت به تو چه گفت؟ عبداللَّه بن عمر گفت: حال كه مرا قسم دادى، او گفت: اگر با اصلع××× 1 در اينجا اشاره به اميرالمؤمنين‏عليه السلام است. ××× بنى‏هاشم بيعت كنند آنان را به وسط جاده روشن خواهد كشانيد و طبق كتاب پروردگار و سنّت پيامبرشان بپا خواهد داشت« !
دليل بر دروغ و باطل و ناحقشان اين است كه آنان به دستور پيامبر صلى الله عليه وآله بر من به عنوان «اميرالمؤمنين» سلام كردند.


و اين مطلب بر آنان (ابوبكر و عمر) و بر تو (اى طلحه) به خصوص و بر اين كه همراه توست -  يعنى زبير -  و بر همه امت و بر اين دو نفر -  و حضرت به [[سعد بن ابی وقاص (ابواسحاق)|سعد بن ابی وقاص]] و عبدالرحمان بن عوف اشاره كردند -  و بر اين خليفه ظالم شما -  يعنى عثمان -  حجت است.


سپس حضرت فرمود: اى پسر عمر، در آنجا تو چه گفتى؟ پسر عمر گفت: من به او گفتم: اى پدر، چه مانعى دارى كه او را خليفه قرار دهى؟ حضرت فرمود: عمر چه جوابى به تو داد؟ پسر عمر گفت: مطلبى گفت كه آن را كتمان مى‏كنم! فرمود: پيامبرصلى الله عليه وآله آنچه او به تو گفته و تو به او گفته‏اى به من خبر داده است؟ پسر عمر پرسيد: چه موقع خبر داده است؟! فرمود: در زمان حياتش به من خبر داد، و سپس در آن شبى كه پدرت از دنيا رفت در خواب به من خبر داد، و هر كس پيامبرصلى الله عليه وآله را در خواب ببيند گويا در بيدارى ديده است.


'''ى) اقرار عمر به صحيفه هنگام مرگ'''


پسر عمر گفت: چه چيزى به تو خبر داده است؟ فرمود: اى پسر عمر، تو را به خدا قسم مى‏دهم كه اگر برايت نقل كردم گفتارم را تصديق كنى؟ پسر عمر گفت: اگر هم خواستم ساكت مى‏مانم! حضرت فرمود: وقتى به او گفتى: چه مانعى دارى كه او را خليفه قرار دهى؟ گفت: مانع من صحيفه و نوشته‏اى است كه در بين خود نوشته‏ايم و معاهده‏اى كه در كعبه در حجةالوداع بر سر آن هم پيمان شده‏ايم!
چرا عمر هنگامى كه ما شش نفر اصحاب شورا را يكى يكى فراخواند به پسرش عبدالله گفت؛ -  در اينجا حضرت اشاره به پسر عمر كه در مجلس حاضر بود فرمود: هان، او اينجاست -  تو را به خدا قسم میدهم كه بگويى وقتى ما خارج شديم پدرت به تو چه گفت؟ عبدالله بن عمر گفت: حال كه مرا قسم دادى، او گفت: اگر با اصلع<ref>در اينجا اشاره به اميرالمؤمنين‏ عليه السلام است.</ref> بنى ‏هاشم [[بیعت]] كنند آنان را به وسط جاده روشن خواهد كشانيد و طبق كتاب پروردگار و سنّت پيامبرشان بپا خواهد داشت!


سپس حضرت فرمود: اى پسر عمر، در آنجا تو چه گفتى؟ پسر عمر گفت: من به او گفتم: اى پدر، چه مانعى دارى كه او را خليفه قرار دهى؟ حضرت فرمود: عمر چه جوابى به تو داد؟ پسر عمر گفت: مطلبى گفت كه آن را كتمان مى‏كنم! فرمود: پيامبر صلى الله عليه و آله آنچه او به تو گفته و تو به او گفته‏ اى به من خبر داده است؟ پسر عمر پرسيد: چه موقع خبر داده است؟! فرمود: در زمان حياتش به من خبر داد، و سپس در آن شبى كه پدرت از دنيا رفت در خواب به من خبر داد، و هر كس پيامبر صلى الله عليه وآله را در خواب ببيند گويا در بيدارى ديده است.


پسر عمر در اينجا ساكت ماند و گفت: تو را به حق پيامبر قسم مى‏دهم كه دست از سر من بردارى!
پسر عمر گفت: چه چيزى به تو خبر داده است؟ فرمود: اى پسر عمر، تو را به خدا قسم مى‏دهم كه اگر برايت نقل كردم گفتارم را تصديق كنى؟ پسر عمر گفت: اگر هم خواستم ساكت مى‏مانم! حضرت فرمود: وقتى به او گفتى: چه مانعى دارى كه او را خليفه قرار دهى؟ گفت: مانع من صحيفه و نوشته‏ اى است كه در بين خود نوشته ‏ايم و معاهده ‏اى كه در كعبه در حجةالوداع بر سر آن هم پيمان شده ‏ايم!


پسر عمر در اينجا ساكت ماند و گفت: تو را به حق پيامبر قسم مى‏ دهم كه دست از سر من بردارى!


سليم مى‏گويد: پسر عمر را در آن مجلس مى‏ديدم كه گريه راه گلويش را بسته بود و از چشمانش اشك جارى بود.
سليم مى ‏گويد: پسر عمر را در آن مجلس مى ‏ديدم كه گريه راه گلويش را بسته بود و از چشمانش اشک جارى بود.


ك. لِيَبْلُغَ الشّاهِدُ الْغائِبَ در غدير


طلحه گفت: اين مطلب را از پيامبرصلى الله عليه وآله شنيديم؛ ولى براى ما بيان كن كه چگونه احدى صلاحيت ندارد مطلبى را از پيامبرصلى الله عليه وآله ابلاغ نمايد، در حالى كه آن حضرت به ما و به ساير مردم فرمود: »لِيَبْلُغَ الشّاهِدُ مِنْكُمْ الْغائِبَ« يعنى حاضران شما به غايبان اطلاع دهند؟ و در بيابان عَرَفه در حجةالوداع فرمود:
'''ک) لِيَبْلُغَ الشّاهِدُ الْغائِبَ در غدير'''


طلحه گفت: اين مطلب را از پيامبر صلى الله عليه وآله شنيديم؛ ولى براى ما بيان كن كه چگونه احدى صلاحيت ندارد مطلبى را از پيامبر صلى الله عليه وآله ابلاغ نمايد، در حالى كه آن حضرت به ما و به ساير مردم فرمود: «لِيَبْلُغَ الشّاهِدُ مِنْكُمْ الْغائِبَ» يعنى حاضران شما به غايبان اطلاع دهند؟ و در بيابان عَرَفه در حجةالوداع فرمود:


خدا رحمت كند كسى كه سخن مرا بشنود و آن را در قلب خود جاى دهد و سپس از قول من برساند. چه بسا كسى كه علمى را حمل مى‏كند ولى خود نمى‏فهمد، و چه بسا كسى كه علمى را براى فهميده‏تر از خود حمل مى‏كند. سه چيز است كه قلب فرد مسلمان در آنها خيانت نمى‏كند: خالص كردن عمل براى خداوند، شنوا بودن و اطاعت و خير خواهى براى واليان امر، و همراهى با اجتماع مسلمانان، چرا كه دعوت واليان امر همه مسلمانان را در بر مى‏گيرد.
خدا رحمت كند كسى كه سخن مرا بشنود و آن را در قلب خود جاى دهد و سپس از قول من برساند. چه بسا كسى كه علمى را حمل مى‏ كند ولى خود نمى ‏فهمد، و چه بسا كسى كه علمى را براى فهميده ‏تر از خود حمل مى‏ كند. سه چيز است كه قلب فرد مسلمان در آنها خيانت نمى ‏كند: خالص كردن عمل براى خداوند، شنوا بودن و اطاعت و خير خواهى براى واليان امر، و همراهى با اجتماع مسلمانان، چرا كه دعوت واليان امر همه مسلمانان را در بر مى‏ گيرد.


و نيز پيامبر صلى الله عليه وآله در بيش از يک مورد بپا خاست و فرمود: حاضران به غايبان برسانند.


و نيز پيامبرصلى الله عليه وآله در بيش از يك مورد بپا خاست و فرمود: حاضران به غايبان برسانند.
اميرالمؤمنين ‏عليه السلام فرمود: آنچه پيامبر صلى الله عليه وآله در اين باره فرموده در روز غدير خم و در روز عرفه در [[حجةالوداع]] و در روز رحلتش بوده است! پيامبر صلى الله عليه وآله به عموم مردم دستور داده كه هر كس از مردم را ديدند واجب بودن اطاعت از امامان آل محمد عليهم السلام و واجب بودن حقشان را برسانند، و اين وظيفه ابلاغ را در هيچ مطلب غير از اين موضوع نفرموده است. در واقع پيامبر صلى الله عليه وآله به همه دستور داده كه به مردم برسانند حجت و دليل كسانى را كه آنچه پيامبر صلى الله عليه وآله بدان مبعوث شده را از قول او كسى جز ايشان نمى ‏رساند.<ref>كتاب سليم بن قيس: حديث ۱۱.</ref>


طلحه گفت: مشكل مرا آسان نمودى. نمى ‏دانستم پيامبرصلى الله عليه وآله از اين مطلب چه قصد كرده است تا اينكه آن را برايم بيان نمودى. اى اباالحسن، خدا به تو از همه امت جزاى خير دهد.<ref>كتاب سليم: حديث ۱۱.</ref>


اميرالمؤمنين‏عليه السلام فرمود: آنچه پيامبرصلى الله عليه وآله در اين باره فرموده در روز غدير خم و در روز عرفه در حجةالوداع و در روز رحلتش بوده است! پيامبرصلى الله عليه وآله به عموم مردم دستور داده كه هر كس از مردم را ديدند واجب بودن اطاعت از امامان آل محمدعليهم السلام و واجب بودن حقشان را برسانند، و اين وظيفه ابلاغ را در هيچ مطلب غير از اين موضوع نفرموده است. در واقع پيامبرصلى الله عليه وآله به همه دستور داده كه به مردم برسانند حجت و دليل كسانى را كه آنچه پيامبرصلى الله عليه وآله بدان مبعوث شده را از قول او كسى جز ايشان نمى‏رساند.××× 1 كتاب سليم بن قيس: حديث 11. ×××
'''۳. در تبعيد ابوذر به ربذه'''


سليم بن قيس مى‏ گويد: هنگامى كه عثمان ابوذر را به ربذه تبعيد كرده بود<ref>در بحار الانوار: ج ۸ قديم ص ۳۰۵ روايت كرده كه عثمان به ابوذر گفت: «اذيت تو به من و اصحابم زياد شده است، بايد به شام بروى»، و او را از مدينه به شام اخراج كرد. ابوذر در شام به كارهاى معاويه اعتراض مى ‏كرد، و لذا معاويه به عثمان در مورد ابوذر نامه ‏اى نوشت. عثمان در جواب نوشت: «ابوذر را بر چهار پايى سخت و خشن سوار كن و بفرست». معاويه هم ابوذر را همراه كسى فرستاد كه شب و روز راه مى‏ پيمود و او را بر شتر پيرى كه غير از جهازى روى آن نبود سوار كرد، تا به مدينه آورد در حالى كه گوشت ران ‏هايش از رنج و تعب ريخته بود.وقتى ابوذر به مدينه رسيد عثمان كسى را فرستاد كه هر جا مى‏ خواهى برو. ابوذر گفت: به مكه؟ عثمان گفت: نه! گفت: پس بيت المقدس؟ گفت: نه! گفت: پس به يكى از دو شهر كوفه يا بصره؟ گفت: نه! ولى تو را به «رَبَذه» خواهم فرستاد. عثمان ابوذر را به آنجا فرستاد و در آنجا بود تا از دنيا رفت.</ref> در آنجا نزد ابوذر حاضر شدم. او به اميرالمؤمنين‏ عليه السلام در مورد خانواده و اموالش وصيت كرد. كسى به ابوذر گفت: كاش به اميرالمؤمنين عثمان وصيت كرده بودى!!


طلحه گفت: مشكل مرا آسان نمودى. نمى‏دانستم پيامبرصلى الله عليه وآله از اين مطلب چه قصد كرده است تا اينكه آن را برايم بيان نمودى. اى اباالحسن، خدا به تو از همه امت جزاى خير دهد.××× 2 كتاب سليم: حديث 11. ×××
ابوذر گفت: من به اميرالمؤمنين حقيقى وصيت كرده‏ام. اميرالمؤمنين على بن ابى‏ طالب‏ عليه السلام كه در زمان پيامبر صلى الله عليه و آله و به دستور آن حضرت به عنوان «اميرالمؤمنين» بر او سلام كرديم؛ آن حضرت فرمود: به برادرم و وزيرم و وارثم و خليفه ‏ام در امتم و صاحب اختيار هر مؤمنى بعد از من به عنوان «اميرالمؤمنين» سلام كنيد، چرا كه اوست باعث قوام زمين كه به خاطر آن آرام گرفته است، و اگر او را از دست دهيد زمين و آنچه روى آن است به چشمتان زشت مى ‏آيد<ref>كنايه از اينكه با فقدان او چنان دگرگونى در زمين ايجاد مى‏ شود كه از صورت اصلى خارج مى‏ شود. اين حديث می‏تواند در مجموع به معنى «لَوْ لاَ الْحُجَّةُ لَساخَتِ الاَرْضُ بِأَهْلِها» باشد، و منظور از «او» شخص اميرالمؤمنين و جانشينانش ‏عليهم السلام هستند.</ref>.<ref>كتاب سليم: حديث ۲۰.</ref>


3-  در تبعيد ابوذر به ربذه
== اتمام حجت پيامبر صلى الله عليه و آله بر عثمان<ref>اولين ميراث مكتوب درباره غدير: ص ۲۱.</ref> ==
در ماجرايى كه اميرالمؤمنين‏ عليه السلام بر طلحه [[اتمام حجت]] فرمود، نام عثمان و اينكه حجت بر او تمام شده را آوردند:


سليم بن قيس مى‏گويد: هنگامى كه عثمان ابوذر را به ربذه تبعيد كرده بود××× 1 در بحار الانوار: ج 8 قديم ص 305 روايت كرده كه عثمان به ابوذر گفت: »اذيت تو به من و اصحابم زياد شده است، بايد به شام بروى« ، و او را از مدينه به شام اخراج كرد. ابوذر در شام به كارهاى معاويه اعتراض مى‏كرد، و لذا معاويه به عثمان در مورد ابوذر نامه‏اى نوشت. عثمان در جواب نوشت: »ابوذر را بر چهار پايى سخت و خشن سوار كن و بفرست« . معاويه هم ابوذر را همراه كسى فرستاد كه شب و روز راه مى‏پيمود و او را بر شتر پيرى كه غير از جهازى روى آن نبود سوار كرد، تا به مدينه آورد در حالى كه گوشت ران‏هايش از رنج و تعب ريخته بود.
ابان از سليم نقل مى ‏كند در گفتگويى كه اميرالمؤمنين عليه السلام با منافقين و دشمنان در زمان عثمان داشت، از جمله حضرت فرمود: اى طلحه، دليل بر بطلان آنچه بدان شهادت دادند، سخن پيامبر صلى الله عليه وآله است كه در روز غدير خم فرمود: «هر كس من نسبت به او از خودش صاحب اختيارترم على هم نسبت به او از خودش صاحب اختيارتر است». من چگونه مى‏ توانم بر آنان صاحب اختيارتر از خودشان باشم در حالى كه آنان اميران و حاكمان بر من باشند؟!


   وقتى ابوذر به مدينه رسيد عثمان كسى را فرستاد كه هر جا مى‏خواهى برو. ابوذر گفت: به مكه؟ عثمان گفت: نه! گفت: پس بيت المقدس؟ گفت: نه! گفت: پس به يكى از دو شهر كوفه يا بصره؟ گفت: نه! ولى تو را به »رَبَذه« خواهم فرستاد. عثمان ابوذر را به آنجا فرستاد و در آنجا بود تا از دنيا رفت. ××× در آنجا نزد ابوذر حاضر شدم. او به اميرالمؤمنين‏عليه السلام در مورد خانواده و اموالش وصيت كرد. كسى به ابوذر گفت: كاش به اميرالمؤمنين عثمان وصيت كرده بودى!!
دليل بر دروغ و باطل و ناحقشان اين است كه آنان به دستور پيامبر صلى الله عليه وآله بر من به عنوان «اميرالمؤمنين» سلام كردند.


و اين مطلب بر آنان ([[ابوبکر بن ابی قحافه|ابوبکر]] و عمر) و بر تو (اى طلحه) به خصوص و بر اين كه همراه توست -  يعنى زبير -  و بر همه امت و بر اين دو نفر -  و حضرت به [[سعد بن ابی وقاص (ابواسحاق)|سعد بن ابی‏ وقاص]] و عبدالرحمان بن عوف اشاره كردند -  و بر اين خليفه ظالم شما -  يعنى عثمان -  حجت است.<ref>كتاب سليم: ح ۱۱.</ref>


ابوذر گفت: من به اميرالمؤمنين حقيقى وصيت كرده‏ام. اميرالمؤمنين على بن ابى‏طالب‏عليه السلام كه در زمان پيامبرصلى الله عليه وآله و به دستور آن حضرت به عنوان »اميرالمؤمنين« بر او سلام كرديم؛ آن حضرت فرمود: به برادرم و وزيرم و وارثم و خليفه‏ام در امتم و صاحب اختيار هر مؤمنى بعد از من به عنوان »اميرالمؤمنين« سلام كنيد، چرا كه اوست باعث قوام زمين كه به خاطر آن آرام گرفته است، و اگر او را از دست دهيد زمين و آنچه روى آن است به چشمتان زشت مى‏آيد××× 2 كنايه از اينكه با فقدان او چنان دگرگونى در زمين ايجاد مى‏شود كه از صورت اصلى خارج مى‏شود. اين حديث مى‏تواند در مجموع به معنى »لَوْ لاَ الْحُجَّةُ لَساخَتِ الاَرْضُ بِأَهْلِها« باشد، و منظور از »او« شخص اميرالمؤمنين و جانشينانش‏عليهم السلام هستند. ××× .   ××× 3 كتاب سليم: حديث 20. ×××
== پانویس ==