۲۱٬۹۷۲
ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش |
بدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۱۷۳: | خط ۱۷۳: | ||
و اين مطلب بر آنان ([[ابوبکر بن ابی قحافه|ابوبکر]] و عمر) و بر تو (اى طلحه) به خصوص و بر اين كه همراه توست - يعنى زبير - و بر همه امت و بر اين دو نفر - و حضرت به [[سعد بن ابی وقاص (ابواسحاق)|سعد بن ابی وقاص]] و عبدالرحمان بن عوف اشاره كردند - و بر اين خليفه ظالم شما - يعنى عثمان - حجت است.<ref>كتاب سليم: ح ۱۱.</ref> | و اين مطلب بر آنان ([[ابوبکر بن ابی قحافه|ابوبکر]] و عمر) و بر تو (اى طلحه) به خصوص و بر اين كه همراه توست - يعنى زبير - و بر همه امت و بر اين دو نفر - و حضرت به [[سعد بن ابی وقاص (ابواسحاق)|سعد بن ابی وقاص]] و عبدالرحمان بن عوف اشاره كردند - و بر اين خليفه ظالم شما - يعنى عثمان - حجت است.<ref>كتاب سليم: ح ۱۱.</ref> | ||
== ارتداد عثمان<ref>غدير در قرآن: ج ۳ ص ۳۳۴، ۳۳۵.</ref> == | |||
شناسايى آنان كه سه بار كافر شدند و در واقع «اشربوا فى قلوبهم الكفر» بودند، با استناد به آيه قرآن و نشان دادن مراحل كفر آنان احتجاجى از امام صادق عليه السلام درباره غدير است كه نشان میدهد در چنين كسانى اثرى از ايمان باقى نمانده است. | |||
آن حضرت درباره آيه «إِنَّ الَّذِينَ آمَنُوا ثُمَّ كَفَرُوا ثُمَّ آمَنُوا ثُمَّ كَفَرُوا ثُمَّ ازْدادُوا كُفْراً لن تقبل توبتهم»<ref>نساء / ۱۳۷.</ref> فرمود: اين آيه درباره اولى و دومى و سومى است. اينان ابتدا به دين پيامبر صلى الله عليه وآله گرويدند، ولى آنگاه كه ولايت بر آنان عرضه شد و پيامبر صلى الله عليه وآله فرمود: مَنْ كُنْتُ مَوْلاهُ فَعَلِىٌّ مَوْلاهُ كافر شدند. سپس به ولايت اميرالمؤمنين عليه السلام اقرار كردند ولى آنگاه كه پيامبر صلى الله عليه و آله از دنيا رفت كافر شدند و بر [[بیعت]] خود ثابت نماندند. سپس كفر خود را بالاتر بردند و از آنان كه با على عليه السلام بيعت كرده بودند براى خود بيعت گرفتند!! اينان كسانى اند كه از ايمان برايشان هيچ نمانده است.<ref>اثبات الهداة: ج ۲ ص ۷ ح ۱۸.</ref> | |||
== بيعت عثمان با اميرالمؤمنين عليه السلام<ref>چهارده قرن با غدير: ص ۴۴. اسرار غدير: ۲۶۳-۲۷۲. واقعه قرآنى غدير: ص ۱۲۰، ۱۲۱.</ref> == | |||
پس اتمام خطبه غدير و دستور پيامبر صلى الله عليه وآله براى بيعت همه با اميرالمؤمنين عليه السلام، و بعد از [[بیعت]] مقداد و [[سلمان فارسی|سلمان]] و ابوذر و [[حذیفة بن یمان یمانی|حذیفه]] و ابن مسعود و عمار و بريده اسلمى، از اولين افرادى كه بايد بيعت مى كردند ابوبكر و عمر و عثمان و طلحه و زبير و معاويه و مغيره و ابوموسى اشعرى بودند، كه پيامبرصلى الله عليه وآله تأكيد خاصى بر بيعت آنان داشت. | |||
اميرالمؤمنين عليه السلام در ماجرايى به اين حقيقت اشاره مى كند: | |||
روزى ابوبكر با اميرالمؤمنين عليه السلام در كوچه بنى النجار برخورد كرد و فرصت را غنيمت شمرده گفت: يا على، به خدا قسم اگر كسى كه به او اطمينان داشته باشم شهادت دهد كه تو به خلافت از من سزاوارترى، آن را به تو مى سپارم!! | |||
حضرت فرمود: اى ابوبكر، آيا احدى را مطمئن تر از پيامبر صلى الله عليه وآله سراغ دارى؟ آن حضرت در چهار مورد براى من از تو و عمر و عثمان و عدهاى از همراهيانت بيعت گرفت كه يكى از آنها روز غدير در بازگشت از [[حجةالوداع]] بود. آن روز همه شما گفتيد: شنيديم و اطاعت خدا و رسول را پذيرفتيم. | |||
پيامبر صلى الله عليه وآله از شما پرسيد: خدا و رسولش بر شما شاهد باشند؟ همگى گفتند: آرى، شاهد باشند. حضرت فرمود: پس بر يكديگر شاهد باشيد و حاضرين شما به غائبين برسانند و آنانكه شنيدند به كسانى كه نشنيده اند برسانند. و شما گفتيد: قبول كرديم يا رسول الله! | |||
سپس همگى برخاستيد و به پيامبر صلى الله عليه وآله و به من بخاطر اين كرامت خداوند [[تبریک]] گفتيد. عمر جلو آمد و بر كتف من زد و در حضور شما گفت: خوشا به حال تو اى پسر ابوطالب كه صاحب اختيار من و مؤمنين شدى!<ref>بحار الانوار: ج ۲۹ ص ۳۵-۳۷.</ref> | |||
براى توضيح بيشتر مراجعه شود به عنوان: [[بیعت]]. | |||
== بيعت با عثمان<ref>اسرار غدير: ص ۲۲۹.</ref> == | |||
اگر چه با وجود نصّ در غدير نيازى به بيعتِ مردم در غدير نبود، و مردم مثل ساير موارد منصوص اسلام، بايد خلافت را هم مى پذيرفتند، ولى اين بيعت عمومى به عنوان يک حق قانونى و اجتماعى نيز مطرح بود كه در مقابل كار عمّال [[سقیفه]] قرار مى گرفت. | |||
يعنى وقتى مى گفتند: در سقيفه ما با بيعت مردم خلافت [[ابوبکر بن ابی قحافه|ابوبکر]] را درست كرديم، در مقابلشان گفته مىشد: بيعت غدير قبل از آن و با حضور جميعتى بيشتر و با حضور شخص پيامبر صلى الله عليه وآله و به ضميمه نص الهى بوده است. | |||
اضافه بر اينكه اهل سقيفه در مراحل مختلف كارشان متوسل به انواع مختلف بيعت شدند. بيعت ابوبكر كه فلتة بود و با عده قليلى و بدون مشورت انجام شد و هيچ افضليتى هم مطرح نبود. بيعت عمر با سفارش ابوبكر و تعيين او بود. بيعت عثمان هم با تعيين شوراى فرمايشى عمر بود. | |||
ولى بيعت اميرالمؤمنين عليه السلام انتخاب افضل بود، كه اين افضليت به نص رسول صلى الله عليه و آله بود، گذشته از آنكه نص انتصابى آن حضرت نيز بود و بيعت به عنوان اقرار گرفتن و قبول آنچه حضرت مى خواست بود تا اگر كسى بيعت ديگرى را پذيرفت معلوم باشد كه قبلاً بيعت غدير را گردن نهاده بوده است. | |||
== تقارن مرگ عثمان و روز غدير<ref>اسرار غدير: ص ۲۴۱-۲۴۳. چهارده قرن با غدير: ص ۲۳۱، ۲۳۲.</ref> == | |||
از لطايف مقدّرات الهى اين است كه در روز ۱۸ ذى الحجه عثمان كشته شد و مردم پس از ۲۵ سال غصب خلافت، با اميرالمؤمنين عليه السلام بيعت كردند و خلافت ظاهرى آن حضرت بار ديگر مقارن با روز غدير شد.<ref>اثبات الهداة: ج ۲ ص ۱۹۸. بحار الانوار: ج ۳۱ ص ۴۹۳.</ref> | |||
== حَشرِ عثمان<ref>غدير در قرآن: ج ۳ ص ۱۷۶-۱۷۸.</ref> == | |||
در غدير كتاب الهى با حيات مردم عجين گرديد، به صورت جزء لا ينفكّى كه تا حوض كوثر عضو جدايى ناپذير زندگى مسلمانان خواهد بود. پيامبر صلى الله عليه وآله هم در خطبه غدير اين مفهوم را به شكل هاى مختلف از جمله [[رایات (حدیث)|حدیث رایات]] در روز قيامت بيان فرمود. | |||
آنچه در اينجا قابل ذكر است اشاره حضرت به حشر عثمان به عنوان هامان امت در حدیث رايات است: | |||
امت من بر سر حوض كوثر در پنج گروه و با پنج پرچم وارد مىشوند: | |||
اول آنان رايت گوساله امت من است... . سپس رايت فرعون امتم بر سر حوض وارد مى شوند كه اكثر مردم اينانند كه توسط او از راه راست منحرف شده اند ... . سپس رايت هامان امتم كه امام پنجاه هزار نفر از آنان است نزد من مى آيند. | |||
من بر مى خيزم و دست او را مى گيرم. آنگاه كه دست او را گرفتم روى او سياه مى شود و قدم هايش به لرزه مىافتد و امعاء و احشايش منقلب مى شود، و تابعين او نيز چنان مى شوند. من مى پُرسم: درباره ثِقلين بعد از من چه كرديد؟ مى گويند: ثِقل اكبر را [[تکذیب]] كرديم و از دستوراتش سرپيچى نموديم، و ثقل اصغر را خوار كرديم و او را تنها گذاشتيم. | |||
من مى گويم: شما به راه گروه هاى قبل برويد. آنان نيز تشنه و جگرسوخته و روسياه باز مى گردند در حالى كه قطرهاى از حوض كوثر ننوشيده اند. سپس رايت مِخْدَج نزد من مى آيد كه امام هفتاد هزار نفر از امت من است و من دست او را مى گيرم... . | |||
براى توضيح بيشتر مراجعه شود به عنوان: [[رایات (حدیث)]]. | |||
== روايت حديث غدير<ref>چكيده عبقات الانوار (حديث غدير): ص ۱۵۶.</ref> == | |||
يكى از صحابه كه [[حدیث غدیر]] را نقل كرده عثمان بن عفان (م ۳۵ ق) است. [[ابن عقده]] در «حديث الولاية» و منصور رازى در ـكتاب الغدير« حديث غدير را با ذكر سند از عثمان بن عفان روايت كرده اند. همچنين او يكى از عشره مبشّره است كه ابنمغازلى به طُرق خود آنها را از جمله يكصد تن راويان حديث غدير شمرده است. | |||
10. عدم اعتراض عثمان به غديريّه حسّان بن ثابت××× 2 چكيده عبقات الانوار )حديث غدير( : ص 483 476. ××× | |||
يكى از وجوه دلالت حديث غدير بر امامت و جانشينى، شعر حسّان بن ثابت است. قضيه شعر سرودن حسّان بن ثابت در روز غدير خم، در مقابل و به اذن پيامبرصلى الله عليه وآله را شمارى از بزرگان اهلسنت نقل كردهاند. نكتهاى كه در اينجا قابل ذكر است تقرير خلفاى سهگانه نسبت به اين شعر است. | |||
شكى نيست وقتى كه حسّان شعرش را در روز غدير خم خواند خلفاى سهگانه حاضر بودند. در هيچ جا نقل نشده كه يكى از اين سه تن به حسّان و شعرش اعتراضى كرده باشد. با اينكه خليفه دوم از ميان اين سه خليفه در موارد متعدد بسيار اعتراض مىكرد. اين نشان مىدهد كه نزد اين سه خليفه، مانند ديگر مسلمانان حاضر در روز غدير، »مَولى« در حديث غدير به معناى »امام« و »هادى« بوده است. | |||
11. كفر ابوبكر و عمر و عثمان××× 1 اسرار غدير: ص 277. چهارده قرن با غدير: ص 72. ××× | |||
امام صادقعليه السلام درباره آيه »ان الذين آمنوا ثم كفروا ثم آمنوا ثم كفروا ثم ازدادوا كفراً لن تقبل توبتهم« فرمود: اين آيه درباره ابوبكر و عمر و عثمان است. اينان ابتدا به دين پيامبرصلى الله عليه وآله گرويدند، ولى آنگاه كه ولايت بر آنان عرضه شد و پيامبرصلى الله عليه وآله فرمود: »من كنت مولاه فعلى مولاه« كافر شدند. سپس به ولايت اميرالمؤمنينعليه السلام اقرار كردند ولى آنگاه كه پيامبرصلى الله عليه وآله از دنيا رفت كافر شدند و بر بيعت خود ثابت نماندند. سپس كفر خود را بالاتر بردند و از آنان كه با علىعليه السلام بيعت كرده بودند براى خود بيعت گرفتند!! اينان كسانىاند كه از ايمان براى آنان هيچ نمانده است.××× 2 اثبات الهداة: ج 2 ص 7 ح 18. ××× | |||
همچنين مراجعه شود به عنوان: عثمان بن عفّان / ارتداد عثمان. | |||
== پانویس == | == پانویس == |