۲۱٬۹۷۲
ویرایش
(صفحهای تازه حاوی «== آماده سازى منبر غدير<ref>اسرار غدير: ص ۴۸. واقعه قرآنى غدير: ص ۷۳.</ref> == پس از...» ایجاد کرد) |
بدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۴۳: | خط ۴۳: | ||
همچنين امام صادق عليه السلام اولين توبه كنندگان از [[تزلزل]] سقيفه را چنين معرفى مى نمايد: به خدا قسم همه - به جز آن سه نفر - هلاك شدند. البته بعد از زمانى چهار نفر ديگر ملحق شدند و روى هم هفت نفر شدند: [[ابوساسان]]، عمار، [[شتيره|شتيره ابوعمره!]]<ref>بحار الانوار: ج ۲۲ ص ۳۵۲ ح ۷۸.</ref> | همچنين امام صادق عليه السلام اولين توبه كنندگان از [[تزلزل]] سقيفه را چنين معرفى مى نمايد: به خدا قسم همه - به جز آن سه نفر - هلاك شدند. البته بعد از زمانى چهار نفر ديگر ملحق شدند و روى هم هفت نفر شدند: [[ابوساسان]]، عمار، [[شتيره|شتيره ابوعمره!]]<ref>بحار الانوار: ج ۲۲ ص ۳۵۲ ح ۷۸.</ref> | ||
در حديث ديگرى امام صادق عليه السلام در بيان نمونه اى از لغزش ثابت قدمان در اثر فتنه سقيفه فرمود: ارْتَدَّ النّاسُ بَعْدَ رَسُولِ اللَّه صلى الله عليه وآله الاّ ثَلاثَةَ نَفَرٍ: سَلْمانَ وَ اباذَرٍ وَ الْمِقْدادَ. پرسيدند: پس عمار چه شد؟! فرمود: او از راه راست تمايلى به راست و چپ پيدا كرد، ولى سپس بازگشت!<ref name=":0">بحار الانوار: ج ۲۲ ص ۴۴۰ ح ۹ و ج ۲۸ ص ۲۳۹ ح ۲۶ و ج ۶۴ ص ۱۶۵.</ref><ref name=":0" /> | |||
از ابوذر پرسيدند: چگونه عمار و حذيفه وقتى ابوبكر و عمر را ديدند، در كار خود بعد از پيامبرصلى الله عليه وآله به ترديد افتادند؟ ابوذر پاسخ داد: آنان توبه و پشيمانى خود را بعداً اعلام كردند، ولى اولى براى خود مقامى ادعا كرد و دومى با سه نفر ديگر برايش شهادت دادند كه همان مطلب را از پيامبرصلى الله عليه وآله شنيده اند. عمار و حذيفه هم با خود گفتند: لابد اين مطلبى است كه بعد از مطلب اول (يعنى خلافت علىعليه السلام) اتفاق افتاده، و لذا اين دو نفر هم با ساير شك كنندگان به ترديد افتادند. ولى بعداً توبه كردند و معرفت پيدا كردند و تسليم شدند.<ref>كتاب سليم: ص ۲۷۲.</ref> | |||
وقتى همين سؤال را از خود [[حذيفه]] پرسيدند چنين گفت: به خدا قسم گوش و چشم ما گرفته شد و مرگ و شهادت را خوش نداشتيم و دنيا در قلبمان زينت يافت؛ و ما از خدا مى خواهيم كه از گناهانمان چشم پوشى كند، و در آنچه از عمرمان مانده ما را از لغزش حفظ نمايد.<ref>بحار الانوار: ج ۲۸ ص ۹۴ و ج ۳۷ ص ۳۲۷. </ref> | |||
از جهتى ديگر مى توان از كلمه ‹‹تَزِلَّ›› - كه به معناى لغزش است - اين استفاده را كرد كه راه راست يكى بيشتر نيست و آن گام برداشتن در راه على عليه السلام و موافقت تمام عيار با آن حضرت است. در نتيجه هر گونه لغزش و كوتاهى در آن راه به معناى انحراف از حق و مخالفت با آن است، ولى درجه آن از كوچكترين لغزش آغاز مى شود تا به لغزش هايى مى رسد كه به قعر جهنم پرتاب مى كند؛ و از همين ديدگاه مخالفين اهلبيت عليهم السلام قابل درجه بندى هستند. | |||
== بيعت عمّار در غدير<ref>غدير در قرآن: ج ۱ ص ۳۷۷ - ۳۷۴. واقعه قرآنى غدير: ص ۱۲۰. </ref> == | |||
پس از پايان خطابه غدير مراسم بيعت آغاز شد. دو خيمه در كنار هم بر پا شده و مردم براى بيعت صف بسته اند. صفى كه يكصد و بيست هزار نفر طى سه روز به نوبت وارد آن خواهند شد و با حضور در خيمه پيامبرصلى الله عليه وآله ابتدا با آن حضرت پيمان خواهند بست و سپس به خيمه اميرالمؤمنين عليه السلام مى آيند و با اقرار به صاحب اختيارى او بر خود، با او دست بيعت داده ‹‹السَّلامُ عَلَيْكَ يا اميرالمؤمنين››خواهند گفت. | |||
از اولين افراد از خواص مؤمنين كه براى بيعت حضور يافتند مقداد و سلمان و ابوذر بودند. پس از آنكه اين سه نفر با پيامبرصلى الله عليه وآله بيعت كردند به آنان فرمود: ‹‹به على به عنوان اميرالمؤمنين سلام كنيد›› ، و آنان اين كار را انجام داده با آن حضرت نيز بيعت كردند. بعد از آنان به حذيفه و ابن مسعود و عمار و بريده اسلمى همين دستور را دادند و آنان نيز بيعت كردند. | |||
ابتدا پيامبرصلى الله عليه وآله مقداد را براى بيعت به حضور پذيرفت و بعد از بيعت به او فرمود: برخيز و بر على به عنوان اميرالمؤمنين سلام كن. مقداد به خيمه اميرالمؤمنين صلى الله عليه وآله آمد و همان گونه بر حضرتش سلام داد و با او بيعت كرد. | |||
سپس سلمان آمد و پيامبرصلى الله عليه وآله به او هم فرمود: برخيز و بر على به عنوان اميرالمؤمنين سلام كن. او هم اين كار را انجام داد. سپس به ابوذر فرمود: برخيز و بر على به عنوان اميرالمؤمنين سلام كن. او هم بدون هيچ گفتگويى اين كار را انجام داد. سپس به حذيفه و ابنمسعود و عمار و بُرَيده اسلمى همين دستور را داد و آنان برخاستند و بدون هيچ گفتگويى امر آن حضرت را امتثال نمودند.<ref>بحار الانوار: ج ۳۶ ص ۱۲۶ ۱۴۸ و ج ۳۷ ص ۳۱۱ ح ۴۳. اليقين: ص ۲۸۵. التحصين )ابن طاووس( : ص ۵۳۷ . </ref> | |||
== روايت حديث غدير <ref>چكيده عبقات الانوار )حديث غدير( : ص ۱۵۷. </ref> == | |||
يكى از صحابه كه حديث غدير را نقل كرده عمّار بن ياسر عنسى، ابواليقظان(م ۳۷ ق) است. نصر بن مزاحم در ‹‹كتاب صفّين›› و در‹شرح نهج البلاغه›› ، احتجاج عمّار بن ياسر بر عمرو بن عاص به حديث غدير را نقل كرده اند. همچنين حموينى ‹‹فرائد السمطين›› و خوارزمى و شمس الدين جزرى در ‹‹اسنى المطالب›› او را در شمار راويان حديث غدير از صحابه ذكر كرده اند. او از ركبان است كه براى اميرالمؤمنين عليه السلام به حديث غدير شهادت دادند.<ref>كتاب صفّين (نصر بن مزاحم) : ص ۱۸۶. شرح نهج البلاغة: ج ۲ ص ۲۷۳. فرائد السمطين (حموينى) : ص ۵۸ باب ۴۰. اسنى المطالب (جزرى) : ص ۴. </ref> | |||
== شاهد ترور نافرجام پيامبرصلى الله عليه وآله<ref>ژرفاى غدير: ص ۱۵۷.</ref> == | |||
در ماجراى ترور نافرجام پيامبرصلى الله عليه وآله توسط منافقين پس از غدير و در عقبه هرشى، حذيفة بن يمان و عمار بن ياسر همراه حضرت و شاهد ماجرا بودند و از حضرت محافظت كردند، تا جايى كه مى خواستند با منافقين درگير شوند. پيامبرصلى الله عليه وآله هم با اعجاز چهره چهارده نفر از منافقين كه مى خواستند حضرت ترور كنند را به آن دو نشان داد.<ref>۴ بحار الانوار: ج ۲۸ ص ۱۰۰ و ج ۳۷ ص ۱۳۵ ۱۱۵. </ref> | |||
== شهادت دادن عمار براى غدير<ref>اولين ميراث مكتوب درباره غدير: ص ۳۷ ۱۹</ref> == | |||
در دو مورد عمار براى غدير شهادت داد: | |||
۱- شهادت براى غدير در زمان عثمان | |||
در اتمام حجتى كه اميرالمؤمنين عليه السلام در زمان عثمان در مسجد داشت، از جمله به غدير استناد فرمود. در آنجا زيد بن ارقم و براء بن عازب و ابوذر و مقداد و عمار گفتند: ما شهادت مى دهيم كه سخن پيامبرصلى الله عليه وآله را به ياد داريم كه بر منبر ايستاده بود و تو در كنار او بودى و مىفرمود: | |||
اى مردم، خداوند به من دستور داده كه معرفى كنم امام شما را و آن كه بعد از من در ميان شما قائم خواهد بود، و وصى خود و جانشينم را، و آن كسى كه خداوند در كتابش اطاعت او را بر مؤمنين واجب كرده و اطاعت او را قرين اطاعت خود و من نموده، و شما را در قرآن به ولايت او دستور داده است. | |||
من براى معاف شدن در اين باره - از ترس اهل نفاق و تكذيبشان - به پروردگار خود مراجعه كردم، ولى مرا ترسانيد كه بايد اين رسالت را برسانم و گرنه مرا عذاب مى كند. | |||
اى مردم، خداوند در كتابش شما را به نماز امر كرده و من آن را برايتان بيان نمودم، و به زكات و روزه و حج دستور داده كه آن را هم براى شما بيان و تفسير نمودم، و به ولايت دستور داده و من شما را شاهد مى گيرم كه ولايت مخصوص اين شخص است - و حضرت دست مبارك را بر على بن ابى طالب عليه السلام قرار دادند - . | |||
و سپس براى دو پسرش بعد از او، و سپس براى اوصياء از فرزندانشان بعد از آنهاست. آنان از قرآن جدا نمى شوند و قرآن از آنان جدا نمى شود تا بر سر حوضم بر من وارد شوند. | |||
اى مردم، پناه و امامتان بعد از خودم و ولىّ و هدايت كننده شما را برايتان بيان كردم و او برادرم على بن ابى طالب است و او در ميان شما به منزله من در ميان شماست. دين خود را از او پيروى كنيد و در همه امورتان از او اطاعت نماييد، زيرا آنچه خداوند از علم و حكمتش به من آموخته نزد اوست. | |||
از او بپرسيد و از او و جانشينانش بعد از او بياموزيد. به آنان چيزى ياد ندهيد و بر آنان پيشى نگيريد و از ايشان عقب نمانيد كه آنان با حق و حق با آنان است. نه ايشان از حق جدا مى شوند و نه حق از ايشان جدا مى شود. | |||
زيد بن ارقم و بقيه پس از اين شهادت نشستند.<ref>كتاب سليم: ح ۱۱. </ref> | |||
۲- شهادت براى غدير در صفين | |||
در صفين كه حضرت فضايل خود من جمله حديث و ماجراى غدير را فرمود، دوازده نفر از اهل بدر برخاستند و گفتند: ما شهادت مى دهيم كه اين مطالب را همانطور كه گفتى از پيامبرصلى الله عليه وآله شنيديم، نه يك حرف زياد نمودى و نه كم كردى، و پيامبرصلى الله عليه وآله ما را بر اين مطلب شاهد گرفت. | |||
بقيه هفتاد نفر هم گفتند: اين مطالب را شنيديم ولى همه آن را حفظ نكرديم، ولى اين دوازده نفر برگزيدگان و بهتران ما هستند›› . | |||
از بين آن دوازده نفر چهار نفر برخاستند: ابوالهيثم بن تيهان، ابوايوب انصارى، عمار بن ياسر و خزيمة بن ثابت ذوالشهادتين، كه خداوند آنان را رحمت كند. اينان گفتند: شهادت مى دهيم كه سخن پيامبرصلى الله عليه وآله را شنيديم و آن را حفظ كرديم كه در آن روز فرمود در حالى كه ايستاده بود و على هم در كنار او ايستاده بود. | |||
سپس پيامبرصلى الله عليه وآله فرمود: اى مردم، خداوند به من دستور داده كه براى شما امام و وصىّ و جانشينى منصوب كنم كه وصى پيامبرتان در ميان شما و جانشين من در امتم و بين اهل بيتم بعد از من باشد. كسى كه خداوند در كتابش اطاعت او را بر مؤمنين واجب كرده و به شما دستور ولايت او را داده است. من از ترس اهل نفاق و تكذيب آنان از پروردگارم خواستم كه اين دستور را از عهده من بردارد، ولى خداوند مرا ترسانيد كه بايد ابلاغ كنم و گرنه مرا عذاب خواهد كرد.<ref>كتاب سليم: حديث ۲۵</ref> | |||
== پانويس == |