پرش به محتوا

امامت: تفاوت میان نسخه‌ها

۲۱٬۱۰۴ بایت اضافه‌شده ،  ‏۴ اوت ۲۰۲۱
قرار دادن امامت
بدون خلاصۀ ویرایش
(قرار دادن امامت)
خط ۷۵۱: خط ۷۵۱:


<big>غدير روزى است كه در مفصل ‏ترين خطبه پيامبرصلى الله عليه وآله، مقام امامت و ابعاد مختلف آن با استناد به بيش از پنجاه آيه قرآن به طور كامل تبيين گرديد، به گونه‏ اى كه هيچ نقطه ابهامى درباره آن باقى نماند.</big>
<big>غدير روزى است كه در مفصل ‏ترين خطبه پيامبرصلى الله عليه وآله، مقام امامت و ابعاد مختلف آن با استناد به بيش از پنجاه آيه قرآن به طور كامل تبيين گرديد، به گونه‏ اى كه هيچ نقطه ابهامى درباره آن باقى نماند.</big>


<big>براى توضيح بيشتر مراجعه شود به عنوان: [[قرآن]] /  معرفى قرآنىِ غدير.</big>
<big>براى توضيح بيشتر مراجعه شود به عنوان: [[قرآن]] /  معرفى قرآنىِ غدير.</big>
خط ۷۵۷: خط ۷۵۶:
== <big>شک در امامت مساوى با كفر</big><ref>سخنرانى استثنائى غدير: ص157-170. واقعه قرآنی غدیر: ص86.</ref> ==
== <big>شک در امامت مساوى با كفر</big><ref>سخنرانى استثنائى غدير: ص157-170. واقعه قرآنی غدیر: ص86.</ref> ==
<big>پيامبرصلى الله عليه وآله در فرازى از بخش سوم خطبه غدير و پس از بيان فضائل اميرالمؤمنين ‏عليهم السلام، توازن مقام نبوت و امامت را يادآور شد. ابتدا گستره حجت بودن خود را بر تمام مخلوقات به صراحت بيان كرده فرمود: «وَ اَنَا وَ اللهِ خاتَمُ الاَنْبِياءِ وَ الْمُرْسَلينَ ، وَ الْحُجَّةُ عَلى جَميعِ الْمَخْلُوقينَ مِنْ اَهْلِ السَّماواتِ وَ الاَرَضينَ» و تصريح كرد كه اين عنايتى از طرف خداوند است و تعجبى ندارد. سپس شک در نبوت و امامت را يكسان دانست، و شک در يكى از امامان را نيز مانند شک در همه آنان اعلام كرد، و نتيجه چنين شكى را كفرِ جاهليت و آتش جهنم قرار داد.</big>
<big>پيامبرصلى الله عليه وآله در فرازى از بخش سوم خطبه غدير و پس از بيان فضائل اميرالمؤمنين ‏عليهم السلام، توازن مقام نبوت و امامت را يادآور شد. ابتدا گستره حجت بودن خود را بر تمام مخلوقات به صراحت بيان كرده فرمود: «وَ اَنَا وَ اللهِ خاتَمُ الاَنْبِياءِ وَ الْمُرْسَلينَ ، وَ الْحُجَّةُ عَلى جَميعِ الْمَخْلُوقينَ مِنْ اَهْلِ السَّماواتِ وَ الاَرَضينَ» و تصريح كرد كه اين عنايتى از طرف خداوند است و تعجبى ندارد. سپس شک در نبوت و امامت را يكسان دانست، و شک در يكى از امامان را نيز مانند شک در همه آنان اعلام كرد، و نتيجه چنين شكى را كفرِ جاهليت و آتش جهنم قرار داد.</big>
== <big>غدير آغاز امامت</big><ref>تبليغ غدير در سيره معصومين ‏عليهم السلام: ص 224.</ref> ==
<big>يكى از تأكيدات معصومين‏ عليهم السلام درست فكر كردن درباره غدير و اجتناب از قالب ريزى‏ هاى غلط يا اشتباه است. از جمله فرموده ‏اند: «غدير پايان رسالت و آغاز امامت است»<ref>اثبات الهداة: ج 2 ص 4 ح 7.</ref>و اين بدان معناست كه با ختم نبوت راه خدا پايان نيافته؛ بلكه ولايت بايد آغاز مى ‏شود.</big>
== <big>قرآن و امامت</big><ref>سخنرانى استثنائى غدير: ص223-231.</ref> ==
<big>پيامبر صلى الله عليه وآله در فرازى از بخش دهم [[خطبه غدير]] تأكيد خاصى داشت كه امامتِ فرزندان معصوم على‏ عليه السلام در متن قرآن است و آيه 28 سوره زخرف: «وَ جَعَلَها كَلِمَةً باقِيَةً فى عَقِبِهِ» را شاهد آن قرار داده فرمود: «آنجا كه خدا مى‏ فرمايد: امامت را مطلبى باقى در نسل او قرار داديم»، و سپس به حديث ثقلين اشاره كرد كه «لَنْ تَضِلُّوا ما اِنْ تَمَسَّكْتُمْ بِهِما».</big>
<big>مَعاشِرَ النّاسِ، الْقُرْآنُ يُعَرِّفُكُمْ اَنَّ الاَئِمَّةَ مِنْ بَعْدِهِ وُلْدُهُ، وَ عَرَّفْتُكُمْ اَنَّهُمْ مِنّى وَ مِنْهُ، حَيْثُ يَقُولُ اللَّهُ فى كِتابِهِ: «وَ جَعَلَها كَلِمَةً باقِيَةً فى عَقِبِهِ»، و قُلْتُ: «لَنْ تَضِلُّوا ما اِنْ تَمَسَّكْتُمْ بِهِما»:</big>
<big>اى مردم، قرآن به شما مى ‏شناساند كه امامان بعد از على فرزندان او هستند و من هم به شما شناساندم كه آنان از نسل من و از نسل اويند. آنجا كه خداوند در كتابش مى ‏فرمايد:</big>
<big>«وَ جَعَلَها كَلِمَةً باقِيَةً فى عَقِبِهِ»: «آن امامت را به عنوان كلمه باقى در نسل او قرار داد»، و من نيز به شما گفتم: «اگر به آن دو (قرآن و اهل بيت) تمسک كنيد هرگز گمراه نمى ‏شويد».</big>
<big>يكى از سؤالاتى كه در حاشيه غدير مطرح مى‏ شود اين است: چرا امامت و جانشينى حضرت على ‏عليه السلام با ذكر نام ايشان صراحتاً در قرآن كريم نيامده است؟</big>
<big>پاسخ به اين سؤال چند مرحله دارد:</big>
<big>الف) شكل و طرز هدايت خداوند نسبت به بندگانش، به دست و برعهده ما نيست. خداوند خود مى‏داند طبق حكمتش چگونه حقايق را به بشر برساند. اينكه خداوند تا چه حدى صراحت و وضوح به كار ببرد، چه بسا پروردگار در مواردى مطالبى را مخفى داشته است تا بندگان خود را بيازمايد. به داستانى كه در قرآن كريم در مورد قوم حضرت موسى ‏عليه السلام آمده توجه كنيد:</big>
<big>خداوند مى‏ فرمايد: «با موسى سى شب وعده گذارديم و اين قرار را با ده شب ديگر كامل ساختيم».<ref>اعراف/143.</ref>در اين ماجرا، بنى‏اسرائيل تنها از وعده نخست به مدت سى شب خبر داشتند. وقتى حضرت موسى‏ عليه السلام پس از سى ‏شب بازنگشت، گمان كردند او از دنيا رفته است و زمينه انحرافشان تشديد شد. آيا مى ‏توان گفت: اگر خداوند از ابتدا صراحتاً اعلام مى‏ فرمود وعده موسى‏ عليه السلام چهل شب است، زمينه گمراهى بنى ‏اسرائيل از ميان مى ‏رفت؟</big>
<big>در پاسخ بايد گفت: اين تشخيص ماست. ولى به روشنى مشاهده مى‏ شود كه حكمت الهى به گونه ديگرى اقتضا كرد؛ خداوند اراده فرمود به اين وسيله بنى ‏اسرائيل را پس از مشاهده آن همه نعمت و معجزات بيازمايد.</big>
<big>آن ها وظيفه داشتند با حضور پيامبر الهى و جانشين حضرت موسى‏ عليه السلام در ميانشان -  يعنى حضرت هارون‏ عليه السلام -  از ايشان كسب تكليف كنند، و حق نداشتند فقط به دليل غيبت حضرت موسى‏ عليه السلام و با ملاحظه يک گوساله فلزى كه از او صداى حيوان بر مى‏ خاست گوساله‏ پرست شوند!<ref>اعراف/148.</ref></big>
<big>توجه كنيد كه منظور از اين بخش پاسخ آن نيست كه خداوند مسئله امامت اميرالمؤمنين‏ عليه السلام را مخفى نگاه داشته تا مردم را به وسيله آن بيازمايد. بلكه امر امامت و خلافت اميرالمؤمنين ‏عليه السلام به صراحت تمام در قرآن و فرمايشات پيامبر اكرم ‏صلى الله عليه وآله از روز نخست دعوت حضرتش تا لحظه شهادت تكرار شده است. بلكه منظور آن است كه ميزان تصريح به يک مسئله يا نحوه بيان آن به عهده پروردگار عالم است. اين موضوع جاى ابراز سليقه ما انسان‏ ها نيست، و چه بسا شكل خاصى از اعلام يک موضوع به جهت امتحان كردن بشر باشد. اما به هر تقدير خداوند حجت خود را بر انسان ‏ها تمام مى ‏كند و جايى براى عذر باقى نمى‏ گذارد.</big>
<big>ب) خداوند متعال وعده داده كه قرآن كريم را حفظ خواهد فرمود.<ref>حجر/9.</ref>اين محافظت قطعاً بدان شكل است كه خداوند اسباب طبيعى آن را فراهم آورده است، نه آنكه مثلاً اگر كسى خواست قرآن را تحريف كند او را ناتوان يا منصرف سازد. خداوند شرايط را به گونه ‏اى فراهم ساخته تا زمينه تحريف قرآن به طور طبيعى فراهم نيايد و از ميان برود. مثلاً اگر تصريح به نام اميرالمؤمنين‏ عليه السلام در قرآن مطرح مى‏ شد، اين يک زمينه تحريف بود. زيرا براى ممانعت از خلافت ايشان، لازم مى‏آمد چنين آيه يا آياتى از قرآن حذف گردد. چنانچه با كتب آسمانى امت‏ هاى گذشته چنين كردند.</big>
<big>وقايع تلخ تاريخ اسلام نشان داد: دشمنان دين براى به دست آوردن قدرت از هيچ كارى دريغ نمى‏كنند. كارهاى اعجاب‏ آورى مثل: حمله به خانه دختر رسول‏ خدا صلى الله عليه وآله آن هم تنها چند روز پس از شهادت خاتم الانبياء صلى الله عليه وآله، و يا دستور به لعن اميرالمؤمنين‏ عليه السلام بر روى هر منبر و در هر خطابه -  كه حدود شصت سال به امر معاويه در كشور اسلامى رواج داشت -  ، و يا خارجى ناميدن نوه پيامبرصلى الله عليه وآله، با آنكه همه مى‏ دانستند رسول‏ خدا صلى الله عليه وآله تا چه حد حسين‏ عليه السلام را گرامى مى‏ داشت... ! در چنين حالتى، حذف يک نام از قرآن كارى مشكلى براى اين دشمنان خطرنام دين نخواهد بود. در پى آن، اگر باب تحريف قرآن باز مى‏ شد، ديگر اين باب قابل بستن نبود.</big>
<big>ج) سؤال كننده در واقع مى‏ خواهد بگويد: اگر نام مقدس حضرت على ‏عليه السلام در قرآن آمده بود، ديگر همه اختلاف‏ ها برچيده مى‏ شد و همگان تسليم خلافت آن حضرت مى‏ شدند! در صورتى كه قرآن كريم نشان مى ‏دهد كه اگر گروهى در صدد انكار حقيقت باشند، حتى  اين قبيل تصريحات نيز چاره‏ اى نخواهد ساخت.</big>
<big>خداوند متعال در [[سوره بقره]]، از آيه 247 داستان گروهى از بنى‏ اسرائيل را آورده كه به پيامبر خود گفتند: «فرمانده ‏اى براى ما قرار ده تا (به فرماندهى او) در راه خدا بجنگيم». پيامبرِ آنان در نهايت گفت: «خداوند طالوت را به فرماندهى شما برانگيخته است». آنان بلافاصله گفتند: «چگونه او بر ما فرماندهى يابد در حالى كه ما نسبت به فرماندهى شايسته ‏تر از او هستيم و او قدرت گسترده مالى ندارد». پيامبر خدا پاسخ داد: «خداوند او را بر شما برگزيده و توان جسمى او را فزونى بخشيده و خداوند فرماندهى خود را به هر كس بخواهد عطا مى‏كند و خداوند دانا و فزونى‏ بخش است». اما تا پايان ماجرا -  آيه 257 -  قرآن كريم نشان مى ‏دهد كه بنى ‏اسرائيل با آنكه خودشان ابتدا چنين درخواستى از پيامبر خود نمودند و با وجود تصريح پيامبرشان كه خداوند طالوت را بر شما برگزيده و برانگيخته، زير بار او نرفتند.</big>
<big>د) قرآن كريم نام مبارک اميرالمؤمنين ‏عليه السلام را ذكر نكرده است، اما در آياتى امامت و مقام الهى آن حضرت را به گونه ‏اى زيبا و دقيق بيان كرده كه: از سويى به دليل عدم وجود نام ايشان انگيزه تحريف در مخالفين و قدرت‏ طلبان ايجاد نمى ‏شود، و از سوى ديگر مسئله به قدرى روشن و آفتابى است كه حقيقت را بر هر جوينده‏ اى آشكار و حجت را بر همگان تمام كرده است.</big>
<big>اين ادعا را البته بايد مورد به مورد و با دلائل ثابت كرد، اما به اختصار اشاره ‏اى به آيه ولايت<ref>مائده/55.</ref>مى‏ كنيم. در اين آيه خداوند ولىّ مؤمنين را در سه مورد منحصر دانسته است، زيرا در ابتداى آيه كلمه «انّما» به كار رفته كه براى انحصار است. براى معناى ولىّ در اين آيه سه احتمال گفته ‏اند. دو معنى دوست و ياور است. اما اين دو معنى قطعاً با آيه مطابقت ندارد، زيرا دوستى و يارى در ميان همه مؤمنان جارى است، و بالاترين مرتبه دوستى و يارى كه برادرى است، به حكم قرآن بايد ميان همه مؤمنان بر قرار باشد: «انما المؤمنون اخوة».<ref>حجرات/10.</ref></big>
<big>پس تنها معناى سوم باقى مى ‏ماند؛ كه همان سرپرستى و صاحب اختيار بودن است. سه گروه عبارتند از: خدا و رسول‏ صلى الله عليه وآله، و گروه سومى كه خداوند با توصيفى خاص و منحصر به فرد به آن ها اشاره كرده است: كسانى كه ايمان آورده و نماز مى‏ خوانند و در ركوع نماز صدقه مى‏ دهند. جالب اينجاست كه شأن نزول اين آيه شريفه از مشهورترين شأن نزول‏ هاى قرآنى است، كه شيعه و سنى آن را نقل كرده ‏اند، و نزول آيه را هنگامى دانسته ‏اند كه اميرالمؤمنين‏ عليه السلام در ركوع نماز به فقيرى انگشتر خويش را صدقه داد.</big>
== <big>كلمه امامت</big><ref>اسرار غدير: ص 111. </ref> ==
<big>به كار گرفتن كلمه «مولى» در حديث و خطبه غدير براى آن است كه هيچ لفظى از قبيل «امامت»، «خلافت»، «وصايت» و امثال اين ها نمى ‏تواند حامل معناى دقيقى باشد كه در «ولايت» نهفته و فوق همه معانى الفاظ مذكور است.</big>
<big>پيامبر صلى الله عليه وآله نمى‏ خواهد فقط امامت يا خلافت يا وصايت حضرت را بيان كند، بلكه مى‏ خواهد اولى به نفس بودن و صاحب اختيار تام بر جان و مال و عرض و دين مردم بودن و به عبارت واضح ‏تر «ولايت مطلقه الهيه» را كه به معناى نيابت تامه از طرف پروردگار است بيان كند، و براى اين منظور هيچ لفظى فصيح ‏تر و گوياتر از «مولى» پيدا نمى ‏شود.</big>
<big>براى توضيح بيشتر مراجعه شود به عنوان: [[حديث غدير]] /  محور خطبه غدير: حديث غدير.</big>
== <big>محور خطبه غدير: امامت</big><ref>اسرار غدير: ص 193. سخنرانى استثنائى غدير: ص 65.</ref> ==
<big>هنگامى كه دستور سفر «حجة الوداع» از طرف خداوند به پيامبرصلى الله عليه وآله نازل شد خطاب الهى چنين بود كه همه فرامين مهم الهى به مردم ابلاغ شده بجز حج و ولايت. اعمال حج هم در طول اين سفر به طور كامل تبيين شد، و آنچه براى غدير باقى ماند يک موضوع بود: «ولايت».</big>
<big>پيامبرصلى الله عليه وآله در خطبه غدير يک مقصد اساسى داشتند كه عصاره و چكيده آن را مى‏ توان در اين جمله بيان كرد: «اعلام ولايت و امامتِ دوازده امام بعد از خود تا آخرين روزِ دنيا».</big>
<big>با دقتِ كامل در طول خطبه، اين نكته كاملاً مشهود است كه حضرت، محور سخن را ولايت امامان و بيان شئون آن قرار دادند و در سراسر صحبت از اين موضوع خارج نشدند، و اگر مطالب جنبىِ ديگرى به چشم مى ‏خورَد ارتباط مستقيم آن با اصل مطلب محفوظ است.</big>
<big>با يک نظر دقيق مى ‏توان ادعا كرد كه كلام حضرت در اين سخنرانى از سه موضوع خارج نشده است: مواردى از خطبه صريحاً درباره ولايت و امامت است، و مواردى از آن به عنوان مقدمه چينى و تمهيد براى موضوعِ ولايت است، و مواردى در بيان شئون امامت و حد ولايت امامان و فضائل ايشان و برنامه ‏هاى اجتماعى آنان، و نيز درباره دشمنان ايشان و رؤساى ضلالت و انحراف است.</big>
== <big>موضوع اصلى بيعت غدير: امامت</big><ref>اسرار غدير: ص 225.</ref> ==
<big>عنوان اصلى بيعت در غدير عبارت بود از [[اقرار]] و قبولِ امامت اميرالمؤمنين على بن ابى‏ طالب‏ عليه السلام و امامان از فرزندان او تا آخرينِ آنها كه حضرت مهدى ‏عليه السلام بوده و امامتشان تا روز قيامت است، با قبول تمام شئون و مقاماتى كه درباره آنان در متنِ خطبه ذكر شده است.</big>
<big>پس موضوع اصلى بيعت غدير فقط امامت و خلافتِ على بن ابى‏ طالب‏ عليه السلام نيست، بلكه امامت همه ائمه‏ عليهم السلام است كه امامتشان تا روز قيامت ادامه دارد و قبل و بعد از ايشان امامى نيست و كسى جز آن ها حق چنين ادعايى را ندارد. مردم كه با على‏ عليه السلام بيعت كردند، در واقع مستقيماً با همه امامان بيعت نمودند.</big>
== <big>مهم ‏ترين امر به معروف</big><ref>واقعه قرآنى غدير: ص 106. </ref> ==
<big>در فرازى از بخش دهم خطبه غدير، پيامبر صلى الله عليه وآله دو نكته مهم درباره امر به معروف و نهى از منكر يادآور شد كه اگر آن حضرت نفرموده بود به ذهن كسى خطور نمى‏ كرد:</big>
<big>الف) بالاترين امر به معروف رساندن مسئله امامت امامان و نهى از مخالفت با ايشان است.</big>
<big>ب) امر به معروف و نهى از منكر بايد طبق دستور مقام عصمت باشد، و گرنه معروف و منكر شناخته نمى‏ شود تا كسى بخواهد امر و نهى كند.</big>
<big>در اينجا پيامبرصلى الله عليه وآله تأكيد خاصى داشت كه امامتِ فرزندان معصوم على ‏عليه السلام در متن قرآن است و آيه 28 سوره زخرف «وَ جَعَلَها كَلِمَةً باقِيَةً فى عَقِبِهِ» را شاهد آن قرار داده فرمود: «آنجا كه خدا مى ‏فرمايد: امامت را مطلبى باقى در نسل او قرار داديم»، و سپس به حديث ثقلين اشاره كردند كه «لَنْ تَضِلُّوا ما اِنْ تَمَسَّكْتُمْ بِهِما».</big>
== <big>نسل اميرالمؤمنين‏ عليه السلام و امامت</big><ref>سخنرانى استثنائى غدير: ص201-212.</ref> ==
<big>پيامبرصلى الله عليه وآله در فراز پايانى بخش هفتم خطبه غدير نسبت خود را با على ‏عليه السلام در چند جمله بيان فرمود. از جمله فرمود:</big>
<big>مَعاشِرَ النّاسِ، اَلا وَ اِنّى رَسُولٌ وَ عَلِىٌّ الاِمامُ وَ الْوَصِىُّ مِنْ بَعْدى، وَ الاَئِمَّةُ مِنْ بَعْدِهِ وُلْدُهُ. اَلا وَ اِنّى والِدُهُمْ وَ هُمْ يَخْرُجُونَ مِنْ صُلْبِهِ:</big>
<big>اى مردم، بدانيد كه من پيامبرم و على امام و وصى بعد از من است، و امامان بعد از او فرزندان او هستند. بدانيد كه من پدر آنانم و آنها از صلب او به وجود مى‏ آيند.</big>
== <big>نسل پيامبر صلى الله عليه وآله و امامت</big><ref>سخنرانى استثنائى غدير: ص179-186.</ref> ==
<big>پيامبر صلى الله عليه وآله در فرازى از بخش ششم [[خطبه غدير]]، براى آنكه در مقابل امامان ضلالت سخن قاطعى مطرح كرده و راه را به طور كلى بر آنان بسته باشد فرمود: «من خلافت را به عنوان امامت آن هم در نسل خود تا روز قيامت به وديعه مى‏ گذارم» و اين بدان معنى بود كه اميد ديگران را قطع نمايد:</big>
<big>مَعاشِرَ النّاسِ، اِنّى اَدَعُها اِمامَةً وَ وِراثَةً فى عَقِبى اِلى يَوْمِ الْقِيامَةِ:</big>
<big>اى مردم، من امر خلافت را به عنوان امامت و وراثتِ آن در نسل خودم تا روز قيامت به وديعه مى‏ سپارم.</big>
<big>براى موارد بيشتر در مورد «امامت» مراجعه شود به عنوان: [[ائمه اثنی عشر|ائمه اثنى‏ عشر عليهم السلام]]، و عنوان: [[صاحب اختيار]]، و عنوان: [[مولى]]، و عنوان: [[ولايت]].</big>


== <big>پانویس</big> ==
== <big>پانویس</big> ==