پرش به محتوا

بیعت: تفاوت میان نسخه‌ها

۱۵۷ بایت اضافه‌شده ،  ‏۱۹ فوریهٔ ۲۰۲۲
بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۳۹۰: خط ۳۹۰:
على‏ عليه السلام به آنان فرمود: وفا كرديد به [[صحیفه ملعونه اول|صحیفه ملعونه‏]] اى كه در كعبه بر آن هم پيمان شديد كه: «اگر [[خداوند]] محمد را بكشد يا بميرد امر [[خلافت]] را از ما اهل‏ بيت بگيريد» .
على‏ عليه السلام به آنان فرمود: وفا كرديد به [[صحیفه ملعونه اول|صحیفه ملعونه‏]] اى كه در كعبه بر آن هم پيمان شديد كه: «اگر [[خداوند]] محمد را بكشد يا بميرد امر [[خلافت]] را از ما اهل‏ بيت بگيريد» .


ابوبكر گفت: از كجا اين مطلب را دانستى؟ ما تو را از آن مطلع نكرده بوديم! حضرت فرمود: اى زبير و تو اى سلمان و تو اى اباذر و تو اى [[مقداد بن عمرو کندی|مقداد]]، شما را به خدا و به اسلام قسم مى‏ دهم، آيا از پيامبرصلى الله عليه وآله نشنيديد كه در حضور شما مى‏ فرمود: «فلانى و فلانى -  تا آنكه حضرت همين پنج نفر را نام برد -  بين خود نوشته ‏اى نوشته ‏اند و در آن هم پيمان شده ‏اند و بر كارى كه كرده ‏اند قسم ‏ها خورده ‏اند كه اگر من كشته شوم يا بميرم ...» ؟
ابوبكر گفت: از كجا اين مطلب را دانستى؟ ما تو را از آن مطلع نكرده بوديم! حضرت فرمود: اى زبیر و تو اى سلمان و تو اى اباذر و تو اى [[مقداد بن عمرو کندی|مقداد]]، شما را به خدا و به اسلام قسم مى‏ دهم، آيا از [[پیامبر صلی الله علیه و آله]] نشنيديد كه در حضور شما مى‏ فرمود: «فلانى و فلانى -  تا آنكه حضرت همين پنج نفر را نام برد -  بين خود نوشته ‏اى نوشته ‏اند و در آن هم پيمان شده ‏اند و بر كارى كه كرده ‏اند قسم ‏ها خورده ‏اند كه اگر من كشته شوم يا بميرم ...» ؟


آنان گفتند: آرى ما از پيامبرصلى الله عليه وآله شنيديم كه اين مطلب را به تو مى‏ فرمود كه «آنان بر آنچه انجام دادند معاهده كرده و هم پيمان شده ‏اند، و در بين خود قراردادى نوشته‏ اند كه اگر من كشته شدم يا مُردَم، بر عليه تو اى على متحد شوند و اين خلافت را از تو بگيرند» .
آنان گفتند: آرى ما از پيامبرصلى الله عليه وآله شنيديم كه اين مطلب را به تو مى‏ فرمود كه «آنان بر آنچه انجام دادند معاهده كرده و هم پيمان شده ‏اند، و در بين خود قراردادى نوشته‏ اند كه اگر من كشته شدم يا مُردَم، بر عليه تو اى على متحد شوند و اين خلافت را از تو بگيرند» .
خط ۳۹۸: خط ۳۹۸:
على ‏عليه السلام فرمود: به خدا قسم، اگر آن چهل نفر كه با من بيعت كردند وفا مى‏ نمودند در راه خدا با شما جهاد مى‏ كردم. ولى به خدا قسم بدانيد كه احدى از نسل شما تا روز قيامت به [[خلافت]] دست پيدا نخواهد كرد.<ref>كتاب سليم: ص ۱۵۳ ح ۴. بحار الانوار: ج ۲۸ ص ۲۷۳.</ref>
على ‏عليه السلام فرمود: به خدا قسم، اگر آن چهل نفر كه با من بيعت كردند وفا مى‏ نمودند در راه خدا با شما جهاد مى‏ كردم. ولى به خدا قسم بدانيد كه احدى از نسل شما تا روز قيامت به [[خلافت]] دست پيدا نخواهد كرد.<ref>كتاب سليم: ص ۱۵۳ ح ۴. بحار الانوار: ج ۲۸ ص ۲۷۳.</ref>


  در نامه عمر به معاويه -  كه از پشت پرده با هم سخن گفته ‏اند -  نمونه‏ هايى از كينه را مى ‏بينيم، كه اگر خود او تصريح نكرده بود از ظاهر عمل نمى ‏شد به عمق آن جنايت پى برد.<ref>بحار الانوار: ج ۳۰ ص ۲۸۷-۳۰۰ .</ref>
  در نامه عمر به معاويه -  كه از پشت پرده با هم سخن گفته ‏اند -  نمونه‏ هايى از كینه را مى ‏بينيم، كه اگر خود او تصريح نكرده بود از ظاهر عمل نمى ‏شد به عمق آن جنايت پى برد.<ref>بحار الانوار: ج ۳۰ ص ۲۸۷-۳۰۰ .</ref>


درباره قساوتى كه در بردن [[امیرالمؤمنین (لقب)|امیرالمؤمنین‏ علیه السلام]] به مسجد براى بيعت به كار گرفته مى‏ گويد:
درباره قساوتى كه در بردن [[امیرالمؤمنین (لقب)|امیرالمؤمنین‏ علیه السلام]] به مسجد براى بيعت به كار گرفته مى‏ گويد:
خط ۴۰۶: خط ۴۰۶:
من مايل نبودم او را وادار به بيعت كنم چرا كه مى‏ ترسيدم در بلايى كه از من به تأخير انداخته تعجيل كند، و ابوبكر هم آرزو كرد كه ‏اى كاش على را در آن مكان نمى‏ ديد به خاطر وحشت و ترسى كه از او بر دلش افتاده بود!! اى معاویه، چه كسى توانسته كارى مثل من انجام دهد و چه كسى توانسته انتقام كينه‏ هاى گذشته‏ اش را مثل من بگيرد؟!!
من مايل نبودم او را وادار به بيعت كنم چرا كه مى‏ ترسيدم در بلايى كه از من به تأخير انداخته تعجيل كند، و ابوبكر هم آرزو كرد كه ‏اى كاش على را در آن مكان نمى‏ ديد به خاطر وحشت و ترسى كه از او بر دلش افتاده بود!! اى معاویه، چه كسى توانسته كارى مثل من انجام دهد و چه كسى توانسته انتقام كينه‏ هاى گذشته‏ اش را مثل من بگيرد؟!!


  ابان بن ابى‏ عياش از سليم بن قيس نقل مى‏ كند كه گفت: نزد ابن‏ عباس در خانه ‏اش بودم و عده ‏اى از شيعيان اميرالمؤمنين‏ عليه السلام همراه ما بودند. ابن‏ عباس براى ما صحبت كرد و از جمله سخنانش چنين گفت:
  ابان بن ابى‏ عياش از سليم بن قيس نقل مى‏ كند كه گفت: نزد ابن‏ عباس در خانه ‏اش بودم و عده ‏اى از شيعيان [[امیرالمؤمنین (لقب)|امیرالمؤمنین‏ علیه السلام]] همراه ما بودند. ابن‏ عباس براى ما صحبت كرد و از جمله سخنانش چنين گفت:


آنگاه كه مردم دچار فتنه آن دو نفر (ابوبكر و عمر) شدند، و جز على و بنی‏ هاشم و ابوذر و مقداد و سلمان و عده ‏اى كم كسى باقى نماند، عمر به ابوبكر گفت: همه مردم با تو بيعت كردند به جز اين مرد و اهل‏ بيتش و اين چند نفر. اكنون سراغ او بفرست.
آنگاه كه مردم دچار فتنه آن دو نفر (ابوبكر و عمر) شدند، و جز على و بنی‏ هاشم و ابوذر و مقداد و سلمان و عده ‏اى كم كسى باقى نماند، عمر به ابوبكر گفت: همه مردم با تو بيعت كردند به جز اين مرد و اهل‏ بيتش و اين چند نفر. اكنون سراغ او بفرست.


تا آنجا كه حمله كردند و على‏ عليه السلام را بيرون بردند و مردم هم پشت سر او آمدند. سلمان و ابوذر و مقدار و عمار و بريده اسلمى رحمهم اللَّه به دنبال آن حضرت به راه افتادند در حالى كه مى‏ گفتند: چه زود به پيامبرصلى الله عليه وآله خيانت كرديد و كينه ‏هايى كه در سينه ‏ها داشتيد بيرون آورديد.
تا آنجا كه حمله كردند و على‏ عليه السلام را بيرون بردند و مردم هم پشت سر او آمدند. سلمان و ابوذر و مقداد و [[عمار بن یاسر عنسی (ابوالیقظان)|عمار]] و بريده اسلمى رحمهم اللَّه به دنبال آن حضرت به راه افتادند در حالى كه مى‏ گفتند: چه زود به [[پیامبر صلی الله علیه و آله]] خيانت كرديد و كينه ‏هايى كه در سينه ‏ها داشتيد بيرون آورديد.


بريدة بن خصيب اسلمى گفت: اى عمر، آيا بر برادر پيامبر و وصيش و بر دخترش حمله مى ‏كنى و او را مى ‏زنى، در حالى كه قريش سوابق تو را خوب مى‏ دانند!
بريدة بن خصيب اسلمى گفت: اى عمر، آيا بر برادر پيامبر و وصيش و بر دخترش حمله مى ‏كنى و او را مى ‏زنى، در حالى كه قريش سوابق تو را خوب مى‏ دانند!
خط ۴۲۶: خط ۴۲۶:
عمر گفت: اى بريده، تو را به اين موضوع چه كار است؟ و چرا در اين مسئله دخالت مى‏ كنى؟! بريده گفت: به خدا قسم در شهرى كه شما در آن حكمران باشيد سكونت نخواهم كرد. عمر دستور داد او را زدند و بيرون كردند!<ref>كتاب سليم: حديث ۴۸.</ref>
عمر گفت: اى بريده، تو را به اين موضوع چه كار است؟ و چرا در اين مسئله دخالت مى‏ كنى؟! بريده گفت: به خدا قسم در شهرى كه شما در آن حكمران باشيد سكونت نخواهم كرد. عمر دستور داد او را زدند و بيرون كردند!<ref>كتاب سليم: حديث ۴۸.</ref>


ابوبكر و عمر براى بيعت گرفتن از اميرالمؤمنين ‏عليه السلام به خانه آن حضرت آمدند و پس از صحبت‏ هايى در اين باره بيرون آمدند. بلافاصله اميرالمؤمنين‏ عليه السلام به مسجد آمد و پس از حمد و ثنا و مطالبى ديگر، فرمود: ابوبكر و عمر نزد من آمدند و از من طلب بيعت نمودند با كسى كه او بايد با من بيعت كند ... . من صاحب روز غديرم و درباره من سوره‏ اى از قرآن نازل شده است. منم وصى بر رفتگان اهل ‏بيتش، منم يادگار و باقيمانده او بر زندگان از امتش. تقوا پيشه كنيد تا شما را ثابت قدم بدارد و نعمتش را بر شما تمام كند. سپس حضرت به خانه بازگشتند.<ref>بحار الانوار: ج ۲۸ ص ۲۴۸. </ref>
ابوبكر و عمر براى بيعت گرفتن از اميرالمؤمنين ‏عليه السلام به خانه آن حضرت آمدند و پس از صحبت‏ هايى در اين باره بيرون آمدند. بلافاصله اميرالمؤمنين‏ عليه السلام به مسجد آمد و پس از حمد و ثنا و مطالبى ديگر، فرمود: [[ابوبکر بن ابی قحافه|ابوبکر]] و عمر نزد من آمدند و از من طلب بيعت نمودند با كسى كه او بايد با من بيعت كند ... . من صاحب روز غديرم و درباره من سوره‏ اى از قرآن نازل شده است. منم وصى بر رفتگان اهل ‏بيتش، منم يادگار و باقيمانده او بر زندگان از امتش. تقوا پيشه كنيد تا شما را ثابت قدم بدارد و نعمتش را بر شما تمام كند. سپس حضرت به خانه بازگشتند.<ref>بحار الانوار: ج ۲۸ ص ۲۴۸. </ref>


بار اول كه اميرالمؤمنين ‏عليه السلام را به اجبار براى بيعت با ابوبكر آوردند و آن حضرت امتناع فرمود و احتجاجاتى نمود، بشير بن سعيد و عده ‏اى از انصار كه طرفدار ابوبكر بودند گفتند: اى اباالحسن، اگر انصار اين سخنان را قبل از بيعت با ابوبكر از تو مى‏ شنيدند، حتى دو نفر در امامت تو اختلاف نمى‏ كردند.
بار اول كه اميرالمؤمنين ‏عليه السلام را به اجبار براى بيعت با ابوبكر آوردند و آن حضرت امتناع فرمود و احتجاجاتى نمود، بشير بن سعيد و عده ‏اى از [[انصار]] كه طرفدار ابوبكر بودند گفتند: اى اباالحسن، اگر انصار اين سخنان را قبل از بيعت با ابوبكر از تو مى‏ شنيدند، حتى دو نفر در [[امامت]] تو اختلاف نمى‏ كردند.


حضرت در پاسخ فرمود: ... به خدا قسم هرگز ترس آن نداشتم كه كسى براى خلافت خود را بالا بگيرد و با ما اهل‏ بيت در آن نزاع كند و آنچه شما انجام داديد حلال به شمارد! گمان ندارم پيامبرصلى الله عليه وآله در روز غدير خم براى احدى حجتى و براى گوينده ‏اى سخنى باقى گذاشته باشد. قسم مى‏ دهم كسانى را كه از پيامبرصلى الله عليه وآله در روز غدير خم شنيدند كه مى ‏فرمود: «من كنت مولاه فهذا على مولاه، اللهم وال من والاه و عادِ من عاداه وانصر من نصره و اخذل من خذله» ، برخيزند و به آنچه شنيده ‏اند شهادت دهند.
حضرت در پاسخ فرمود: ... به خدا قسم هرگز ترس آن نداشتم كه كسى براى خلافت خود را بالا بگيرد و با ما اهل‏ بيت در آن نزاع كند و آنچه شما انجام داديد حلال به شمارد! گمان ندارم پيامبرصلى الله عليه وآله در روز غدير خم براى احدى حجتى و براى گوينده ‏اى سخنى باقى گذاشته باشد. قسم مى‏ دهم كسانى را كه از پيامبرصلى الله عليه وآله در روز غدير خم شنيدند كه مى ‏فرمود: «من كنت مولاه فهذا على مولاه، اللهم وال من والاه و عادِ من عاداه وانصر من نصره و اخذل من خذله» ، برخيزند و به آنچه شنيده ‏اند شهادت دهند.