پرش به محتوا

آيه ۶۱ توبه و غدیر: تفاوت میان نسخه‌ها

خط ۷۳: خط ۷۳:
از ميان اينها عمر گفت: او را نمى ‏بينيد كه چشمانش مانند مجانين در گردش است؟! اكنون مى‏ گويد: خدايم چنين گفته است! <ref>عوالم العلوم: ج ۳  / ۱۵ ص ۱۳۴.</ref> و اين گونه برنامه پيامبرصلى الله عليه وآله را به مسخره گرفتند.
از ميان اينها عمر گفت: او را نمى ‏بينيد كه چشمانش مانند مجانين در گردش است؟! اكنون مى‏ گويد: خدايم چنين گفته است! <ref>عوالم العلوم: ج ۳  / ۱۵ ص ۱۳۴.</ref> و اين گونه برنامه پيامبرصلى الله عليه وآله را به مسخره گرفتند.


هنگام «مَنْ كُنْتُ مَوْلاهُ ...»
===== هنگام «مَنْ كُنْتُ مَوْلاهُ ...» =====
آنگاه كه اميرالمؤمنين‏ عليه السلام بر سر دستان پيامبر صلى الله عليه وآله قرار گرفتند و فرمودند: «مَنْ كُنْتُ مَوْلاهُ فَعَلِىٌّ مَوْلاهُ» ، عمر گفت: نه به خدا قسم، خدا به او چنين دستورى نداده و اين را از پيش خود مى‏ گويد! <ref>بحار الانوار: ج ۳۷ ص ۱۶۰.</ref>


آنگاه كه اميرالمؤمنين‏عليه السلام بر سر دستان پيامبرصلى الله عليه وآله قرار گرفت و فرمود: »مَنْ كُنْتُ مَوْلاهُ فَعَلِىٌّ مَوْلاهُ« ، عمر گفت: نه به خدا قسم، خدا به او چنين دستورى نداده و اين را از پيش خود مى‏گويد!××× ۱ بحار الانوار: ج ۳۷ ص ۱۶۰. ×××
===== پس از خطابه غدير =====
همچنين معاويه در روز غدير -  بعد از منصوب شدن اميرالمؤمنين ‏عليه السلام -  از شدت ناراحتى برخاست و با تكبر به راه افتاد و با غضب خارج شد در حالى كه دست راستش را بر ابوموسى اشعرى و دست چپش را بر مغيرة بن شعبه تكيه داده بود و با تبختر مى‏ گفت: محمد را بر اين گفتارش تصديق نمى‏ كنيم و به ولايت على اقرار نمى‏ نماييم.<ref>عوالم العلوم: ج ۳  / ۱۵ ص ۱۲۵ ، ۹۷ ، ۹۶.</ref>


===== در پايان سخنرانى =====
عده ‏اى ديگر از منافقين گفتند: محمد هر ساعتى ما را به مطلب جديدى مى‏ خواند. اكنون هم اين مطلب را پيش كشيده كه اهل‏ بيتش را بر گُرده ما سوار كند! <ref>بحار الانوار: ج ۳۷ ص ۱۶۰.</ref>


۴. پس از خطابه غدير
===== پس از بيعت =====
پس از بيعت در غدير عمر شانه بالا انداخت و به ابوبكر گفت: عجب زير بازوى پسر عمويش را گرفته بالا مى ‏برد! <ref>بحار الانوار: ج ۳۷ ص ۱۳۸.</ref>


همچنين معاويه در روز غدير -  بعد از منصوب شدن اميرالمؤمنين‏عليه السلام -  از شدت ناراحتى برخاست و با تكبر به راه افتاد و با غضب خارج شد در حالى كه دست راستش را بر ابوموسى اشعرى و دست چپش را بر مغيرة بن شعبه تكيه داده بود و با تبختر مى‏گفت: محمد را بر اين گفتارش تصديق نمى‏كنيم و به ولايت على اقرار نمى‏نماييم.××× ۲ عوالم العلوم: ج ۳  / ۱۵ ص ۱۲۵ ۹۷ ۹۶. ×××
===== هم پيمانى بعد از بيعت =====
 
عده‏ اى از منافقين پس از بيعت با يكديگر پيمان بستند و گفتند: اگر براى محمد اتفاقى بيفتد و از دنيا برود امر ولايت را از حضرت امیر ‏عليه السلام دور مى كنيم و نمى ‏گذاريم براى او باشد.<ref>بحار الانوار: ج ۳۷ ص ۱۴۲.</ref>
 
۵ . در پايان سخنرانى
 
عده‏اى ديگر از منافقين گفتند: محمد هر ساعتى ما را به مطلب جديدى مى‏خواند. اكنون هم اين مطلب را پيش كشيده كه اهل‏بيتش را بر گُرده ما سوار كند!××× ۳ بحار الانوار: ج ۳۷ ص ۱۶۰. ×××
 
 
۶ . پس از بيعت
 
پس از بيعت در غدير عمر شانه بالا انداخت و به ابوبكر گفت: عجب زير بازوى پسر عمويش را گرفته بالا مى‏برد!××× ۴ بحار الانوار: ج ۳۷ ص ۱۳۸. ×××
 
 
۷. همپيمانى بعد از بيعت
 
عده‏اى از منافقين پس از بيعت با يكديگر پيمان بستند و گفتند: اگر براى محمد اتفاقى بيفتد و از دنيا برود امر ولايت را از على‏عليه السلام دور مى‏كنيم و نمى‏گذاريم براى او باشد.××× ۵ بحار الانوار: ج ۳۷ ص ۱۴۲. ×××
 
۸ . گفتگو در خيمه نفاق


===== گفتگو در خيمه نفاق =====
سه نفر از منافقين پس از خطابه و بيعت غدير در خيمه خود جمع شده بودند.
سه نفر از منافقين پس از خطابه و بيعت غدير در خيمه خود جمع شده بودند.


يكى از آن ها گفت: محمد احمق است(العیاذ بالله) اگر گمان مى‏ كند خلافت بعد از او براى حضرت امیر سازگار خواهد بود. ديگرى گفت: او را احمق مى‏ خوانى! آيا نمى‏ دانى او مجنون است(العیاذ بالله)؟ سومى گفت: چه احمق باشد و چه مجنون، به خدا قسم آنچه مى‏ گويد هرگز نخواهد شد. پيرمردى از ميان مردم گفت: اگر ما بين اقوام خود آن گونه كه او مى‏ گويد باشيم، از خران بدتريم!!! <ref>بحار الانوار: ج ۳۷ ص ۱۴۳.</ref>با توجه به اين موارد كه نمونه‏ هايى از مسايل اتفاق افتاده توسط منافقين است، اذيت و آزارشان نسبت به مقام نبوت معلوم مى‏ شود و طبعاً «عذاب اليمِ» مذكور در آيه شاملشان مى ‏گردد.


يكى از آنها گفت: محمد احمق است اگر گمان مى‏كند خلافت بعد از او براى على سازگار خواهد بود. ديگرى گفت: او را احمق مى‏خوانى! آيا نمى‏دانى او مجنون است؟ سومى گفت: چه احمق باشد و چه مجنون، به خدا قسم آنچه مى‏گويد هرگز نخواهد شد. پيرمردى از ميان مردم گفت: اگر ما بين اقوام خود آن گونه كه او مى‏گويد باشيم، از خران بدتريم!!!××× ۱ بحار الانوار: ج ۳۷ ص ۱۴۳. ×××
اين گونه است كه گروهى از اهل جهنم پس از پيامبرصلى الله عليه وآله زمام امور مسلمين را به دست گرفتند، و طبيعى بود كه جامعه اسلامى را به سوى آتش بكشانند و اين مسير تا كنون مسير چهارده قرن را طى كند. دقيقاً به همين دليل است كه شيعه از اين راه جهنمى فاصله مى‏ گيرد و همراه «قائِدُ الْغُرِّ الْمُحَجَّلينَ» تا «جَنّاتِ النَّعيمِ» مى‏ رود.
 
 
با توجه به اين موارد كه نمونه‏هايى از مسايل اتفاق افتاده توسط منافقين است، اذيت و آزارشان نسبت به مقام نبوت معلوم مى‏شود و طبعاً »عذاب اليم« مذكور در آيه شاملشان مى‏گردد.
 


اين گونه است كه گروهى از اهل جهنم پس از پيامبرصلى الله عليه وآله زمام امور مسلمين را به دست گرفتند، و طبيعى بود كه جامعه اسلامى را به سوى آتش بكشانند و اين مسير تا كنون مسير چهارده قرن را طى كند. دقيقاً به همين دليل است كه شيعه از اين راه جهنمى فاصله مى‏گيرد و همراه »قائِدُ الْغُرِّ الْمُحَجَّلينَ« تا »جَنّاتِ النَّعيمِ« مى‏رود.
پانویس