پرش به محتوا

حارث بن نعمان فهری: تفاوت میان نسخه‌ها

خط ۱۵: خط ۱۵:




<big>«آنگاه كه گفتند: خدايا، اگر اين حقى از طرف توست بر ما سنگى از آسمان ببار يا عذاب دردناكى بر ما بفرست. خدا آنان را عذاب نمى‏كند در حالى كه تو در ميان آنان باشى، و خدا آنان را عذاب نمى‏ كند در حالى كه استغفار كنند» .</big>
 
<big>«آنگاه كه گفتند: خدايا، اگر اين حقى از طرف توست بر ما سنگى از آسمان ببار يا عذاب دردناكى بر ما بفرست. خدا آنان را عذاب نمى‏ كند در حالى كه تو در ميان آنان باشى، و خدا آنان را عذاب نمى‏ كند در حالى كه استغفار كنند» .</big>
 


<big>«وَ لَوْ يُعَجِّلُ اللَّه لِلنَّاسِ الشَّرَّ اسْتِعْجالَهُمْ بِالْخَيْرِ لَقُضِىَ إِلَيْهِمْ أَجَلُهُمْ فَنَذَرُ الَّذِينَ لا يَرْجُونَ لِقاءَنا فِى طُغْيانِهِمْ يَعْمَهُونَ»</big> <big><ref>يونس /  ۱۱</ref>.</big>
<big>«وَ لَوْ يُعَجِّلُ اللَّه لِلنَّاسِ الشَّرَّ اسْتِعْجالَهُمْ بِالْخَيْرِ لَقُضِىَ إِلَيْهِمْ أَجَلُهُمْ فَنَذَرُ الَّذِينَ لا يَرْجُونَ لِقاءَنا فِى طُغْيانِهِمْ يَعْمَهُونَ»</big> <big><ref>يونس /  ۱۱</ref>.</big>
خط ۲۳: خط ۲۵:


<big>«اگر خداوند براى مردم شرّ را فوراً مى‏ فرستاد -  همان گونه كه خير را فوراً مى‏ فرستد -  اجل آنان را مقدر مى ‏فرمود. ما رها مى‏ كنيم كسانى را كه اميد ملاقات ما را ندارند، تا در طغيان خود متحيّر بمانند».</big>
<big>«اگر خداوند براى مردم شرّ را فوراً مى‏ فرستاد -  همان گونه كه خير را فوراً مى‏ فرستد -  اجل آنان را مقدر مى ‏فرمود. ما رها مى‏ كنيم كسانى را كه اميد ملاقات ما را ندارند، تا در طغيان خود متحيّر بمانند».</big>




خط ۳۰: خط ۳۰:




 
<big>«به آن ايمان نمى ‏آورند تا عذاب دردناك را ببينند. ناگهان به سراغ آنان مى‏ آيد و آنان متوجه نمى‏ شوند. مى‏ گويند آيا ما مهلت داده شده بوديم؟ آيا به عذاب ما عجله مى‏ كنند؟ » .</big>
 
<big>«به آن ايمان نمى‏آورند تا عذاب دردناك را ببينند. ناگهان به سراغ آنان مى‏آيد و آنان متوجه نمى‏شوند. مى‏گويند آيا ما مهلت داده شده بوديم؟ آيا به عذاب ما عجله مى‏كنند؟ » .</big>
 
 




<big>«وَ اسْتَفْتَحُوا وَ خابَ كُلُّ جَبَّارٍ عَنِيدٍ. مِنْ وَرائِهِ جَهَنَّمُ وَ يُسْقى مِنْ ماءٍ صَدِيدٍ. يَتَجَرَّعُهُ وَ لا يَكادُ يُسِيغُهُ وَ يَأْتِيهِ الْمَوْتُ مِنْ كُلِّ مَكانٍ وَ ما هُوَ بِمَيِّتٍ وَ مِنْ وَرائِهِ عَذابٌ غَلِيظٌ»</big><ref>ابراهيم ‏عليه السلام /  ۱۷  - ۱۵</ref>
<big>«وَ اسْتَفْتَحُوا وَ خابَ كُلُّ جَبَّارٍ عَنِيدٍ. مِنْ وَرائِهِ جَهَنَّمُ وَ يُسْقى مِنْ ماءٍ صَدِيدٍ. يَتَجَرَّعُهُ وَ لا يَكادُ يُسِيغُهُ وَ يَأْتِيهِ الْمَوْتُ مِنْ كُلِّ مَكانٍ وَ ما هُوَ بِمَيِّتٍ وَ مِنْ وَرائِهِ عَذابٌ غَلِيظٌ»</big><ref>ابراهيم ‏عليه السلام /  ۱۷  - ۱۵</ref>


<big><br />«ابتدا خودشان درخواست كردند، و اين گونه هر جبار معاندى ضرر كرد و به هدف خود نرسيد. در پى او جهنم است و از آب چركين به او نوشانده مى‏ شود. آن را جرعه جرعه مى‏ آشامد و گواراى او نخواهد بود و مرگ از هر سو سراغ او مى‏ آيد ولى او نمى ‏ميرد و پشت سر او عذاب سختى است» .<br /></big>


»ابتدا خودشان درخواست كردند، و اين گونه هر جبار معاندى ضرر كرد و به هدف خود نرسيد. در پى او جهنم است و از آب چركين به او نوشانده مى‏شود. آن را جرعه جرعه مى‏آشامد و گواراى او نخواهد بود و مرگ از هر سو سراغ او مى‏آيد ولى او نمى‏ميرد و پشت سر او عذاب سختى است« .
<big>«سَأَلَ سائِلٌ بِعَذابٍ واقِعٍ . لِلْكافِرينَ لَيْسَ لَهُ دافِعٌ . مِنَ اللَّه ذِى الْمَعارِجِ» : «درخواست كرد درخواست كننده ‏اى عذاب واقع را كه كافران قدرت دفع آن را ندارند، و اين از طرف خداوند صاحب عروج ها بود» .</big>
 
 
 
»سَأَلَ سائِلٌ بِعَذابٍ واقِعٍ . لِلْكافِرينَ لَيْسَ لَهُ دافِعٌ . مِنَ اللَّه ذِى الْمَعارِجِ« : »درخواست كرد درخواست كننده‏اى عذاب واقع را كه كافران قدرت دفع آن را ندارند، و اين از طرف خداوند صاحب عروج‏ها بود« .
 
اين آيه از دو بُعد قابل بررسى است:
 
 
1-  موقعيت تاريخى
 
روز سوم غدير است و ساعات پايانى برنامه سه روزه نزديك مى‏شود. غيظ منافقين به اعلا درجه رسيده و آماده انفجار است. پيامبرصلى الله عليه وآله فضيلت بلندى از مناقب على‏عليه السلام بر زبان جارى مى‏فرمايد و همين جرقه‏اى بر دل منافقين است كه كينه توزانه سخنانى بر زبان جارى كنند.
 
 
اما يكى از آنان با صراحت تمام و با جرئتى كه تا آن روز ديده نشده در برابر پيامبرصلى الله عليه وآله قرار مى‏گيرد و نسبت دروغ به آن حضرت مى‏دهد و چنان بر گفته خود پافشارى مى‏كند كه براى خود درخواست عذاب مى‏كند، و عذاب الهى فوراً نازل مى‏شود و امضاى الهى بر غدير براى همه ثابت مى‏شود.
 
 
در اين ماجرا آيات قرآن يكى پس از ديگرى نازل مى‏شود و آخرين صفحه غدير در متن قرآن نقش مى‏بندد. مفصل ماجرا با جمع‏بندى چند نقل تاريخى چنين است××× 1 الكافى: ج 1 ص 422 ح 47 و ج 8 )روضه( ص 57 ح 18. تفسير القمى: ص 695 . الفضائل )شاذان( : ص 84 . تفسير فرات: ص 505 190 ح 663 . مناقب ابن شهرآشوب: ص 3 ح 40. اربعين منتجب‏الدين: ص 83 . العمدة )ابن بطريق( : ص 101. الاقبال: ص 459  - 453. حلية الابرار: ج 2 ص 125. مدينة المعاجز: ج 2 ص 276  - 267. بحار الانوار: ج 8 ص 6 ح 10 و ج 15 ص 6 ح 6 و ج 35 ص 323  - 320 ح 22 و ج 37 ص 176 173 166 162 و ج 42 ص 42  - 40 ح 14 و ج 94 ص 13 ح 22. عوالم العلوم: ج 3 / 15 ص 56 ح 22، ص 68 ح 45، ص 130 ح 185، ص 306. تفسير ثعالبى: ج 3 ص 239. تفسير القرطبى: ج 8 ص 316 315 و ج 10 ص 225. زاد المسير )ابن جوزى( : ج 4 ص 10. ×××:
 
 
نزديك غروب روز بيستم ذى‏الحجة سال دهم هجرت آخرين لحظات برنامه سه روزه غدير است. در طول اين سه روز پيامبرصلى الله عليه وآله در هر مناسبتى فضايل و مناقب اميرالمؤمنين و اهل‏بيتش را براى مردم بيان مى‏فرمايد. در آن لحظات عده‏اى از اصحاب خدمت حضرت جمع بودند كه ابوبكر و عمر و مغيره و عده‏اى ديگر از منافقين نيز در ميان آنان بودند.
 
حارث فهرى از ميان آنها آمادگى بيشترى براى جسارت داشت و در واقع زبان منافقين به حساب مى‏آمد. در اين حال پيامبرصلى الله عليه وآله خطاب به اميرالمؤمنين‏عليه السلام فرمود:
 
 
انَّ فيكَ شِبْهاً مِنْ عيسَى بْنِ مَرْيَمَ. لَوْ لا انْ تَقُولَ فيكَ طَوائُفٌ مِنْ امِّتى ما قالَتِ النَّصارى فى عيسَى بْنِ مَرْيَمَ لَقُلْتُ فيكَ قَوْلاً لا تَمُرُّ بِمَلَأٍ مِنَ النّاسِ الاّ اخَذُوا التُّرابَ مِنْ تَحْتِ قَدَمَيْكَ يَلْتَمِسُونَ بِذلِكَ الْبَرَكَةَ:
 
 
در تو شباهتى به عيسى بن مريم وجود دارد. اگر نبود كه گروه‏هايى از امتم درباره تو سخنى را بگويند كه مسيحيان درباره عيسى گفتند، درباره تو سخنى مى‏گفتم كه از كنار هر دسته از مردم مى‏گذشتى خاك پاى تو را بر مى‏داشتند و بدان تبرك مى‏جستند.
 
 
شنيدن اين منقبت بر منافقين گران آمد و مسخره كنان در بين خود گفتند: ببينيد چگونه او را مِثل عيسى بن مريم قرار داد! چطور چنين چيزى ممكن است؟!


==== '''<big>اين آيه از دو بُعد قابل بررسى است:</big>''' ====


ابوبكر و عمر نيز غضب كردند و گفتند: براى پسر عمويش به هيچ مثالى راضى نشد جز عيسى بن مريم!
===== '''<big>موقعيت تاريخى</big>''' =====
<big>روز سوم غدير است و ساعات پايانى برنامه سه روزه نزديك مى‏ شود. غيظ منافقين به اعلا درجه رسيده و آماده انفجار است. پيامبر صلى الله عليه وآله فضيلت بلندى از مناقب على‏ عليه السلام بر زبان جارى مى‏ فرمايد و همين جرقه ‏اى بر دل منافقين است كه كينه توزانه سخنانى بر زبان جارى كنند.</big>




در اين ميان حارث فهرى رو به اصحاب خود كرد و گفت: محمد براى پسر عمويش مَثَلى جز عيسى بن مريم پيدا نكرد. نزديك است كه او را بعد از خود پيامبر قرار دهد. خدايانمان كه مى‏پرستيديم بهتر از اين است!
<big>اما يكى از آنان با صراحت تمام و با جرئتى كه تا آن روز ديده نشده در برابر پيامبر صلى الله عليه وآله قرار مى ‏گيرد و نسبت دروغ به آن حضرت مى‏ دهد و چنان بر گفته خود پافشارى مى‏ كند كه براى خود درخواست عذاب مى‏ كند، و عذاب الهى فوراً نازل مى ‏شود و امضاى الهى بر غدير براى همه ثابت مى‏ شود.</big>


<big><br />در اين ماجرا آيات قرآن يكى پس از ديگرى نازل مى‏ شود و آخرين صفحه غدير در متن قرآن نقش مى ‏بندد. مفصل ماجرا با جمع ‏بندى چند نقل تاريخى چنين است .<ref>الكافى: ج ۱ ص ۴۲۲ ح ۴۷ و ج ۸ )روضه( ص ۵۷ ح ۱۸. تفسير القمى: ص ۶۹۵ . الفضائل )شاذان( : ص ۸۴ . تفسير فرات: ص ۵۰۵ ۱۹۰ ح ۶۶۳ . مناقب ابن شهرآشوب: ص ۳ ح ۴۰. اربعين منتجب‏الدين: ص ۸۳ . العمدة )ابن بطريق( : ص ۱۰۱. الاقبال: ص ۴۵۹  - ۴۵۳. حلية الابرار: ج ۲ ص ۱۲۵. مدينة المعاجز: ج ۲ ص ۲۷۶  - ۲۶۷. بحار الانوار: ج ۸ ص ۶ ح ۱۰ و ج ۱۵ ص ۶ ح ۶ و ج ۳۵ ص ۳۲۳  - ۳۲۰ ح ۲۲ و ج ۳۷ ص ۱۷۶ ۱۷۳ ۱۶۶ ۱۶۲ و ج ۴۲ ص ۴۲  - ۴۰ ح ۱۴ و ج ۹۴ ص ۱۳ ح ۲۲. عوالم العلوم: ج ۳ / ۱۵ ص ۵۶ ح ۲۲، ص ۶۸ ح ۴۵، ص ۱۳۰ ح ۱۸۵، ص ۳۰۶. تفسير ثعالبى: ج ۳ ص ۲۳۹. تفسير القرطبى: ج ۸ ص ۳۱۶ ۳۱۵ و ج ۱۰ ص ۲۲۵. زاد المسير )ابن جوزى( : ج ۴ ص ۱۰.</ref></big>


در پى اين حركات منافقين، آيات سوره زخرف نازل شد:
<big><br />نزديك غروب روز بيستم ذى‏ الحجة سال دهم هجرت آخرين لحظات برنامه سه روزه غدير است. در طول اين سه روز پيامبر صلى الله عليه وآله در هر مناسبتى فضايل و مناقب اميرالمؤمنين و اهل‏ بيتش را براى مردم بيان مى ‏فرمايد. در آن لحظات عده ‏اى از اصحاب خدمت حضرت جمع بودند كه ابوبكر و عمر و مغيره و عده ‏اى ديگر از منافقين نيز در ميان آنان بودند.</big>


<big>حارث فهرى از ميان آنها آمادگى بيشترى براى جسارت داشت و در واقع زبان منافقين به حساب مى‏ آمد. در اين حال پيامبر صلى الله عليه وآله خطاب به اميرالمؤمنين‏ عليه السلام فرمود:</big>


»وَ لَمَّا ضُرِبَ ابْنُ مَرْيَمَ مَثَلاً إِذا قَوْمُكَ مِنْهُ يَصِدُّونَ . وَ قالُوا أَ آلِهَتُنا خَيْرٌ أَمْ هُوَ ما ضَرَبُوهُ لَكَ إِلاَّ جَدَلاً بَلْ هُمْ قَوْمٌ خَصِمُونَ . إِنْ هُوَ إِلاَّ عَبْدٌ أَنْعَمْنا عَلَيْهِ وَ جَعَلْناهُ مَثَلاً لِبَنِى إِسْرائِيلَ . وَ لَوْ نَشاءُ لَجَعَلْنا مِنْكُمْ مَلائِكَةً فِى الْأَرْضِ يَخْلُفُونَ . وَ إِنَّهُ لَعِلْمٌ لِلسَّاعَةِ فَلا تَمْتَرُنَّ بِها وَ اتَّبِعُونِ هذا صِراطٌ مُسْتَقِيمٌ« :
<big><br />انَّ فيكَ شِبْهاً مِنْ عيسَى بْنِ مَرْيَمَ. لَوْ لا انْ تَقُولَ فيكَ طَوائُفٌ مِنْ امِّتى ما قالَتِ النَّصارى فى عيسَى بْنِ مَرْيَمَ لَقُلْتُ فيكَ قَوْلاً لا تَمُرُّ بِمَلَأٍ مِنَ النّاسِ الاّ اخَذُوا التُّرابَ مِنْ تَحْتِ قَدَمَيْكَ يَلْتَمِسُونَ بِذلِكَ الْبَرَكَةَ:</big>


<big><br />
در تو شباهتى به عيسى بن مريم وجود دارد. اگر نبود كه گروه ‏هايى از امتم درباره تو سخنى را بگويند كه مسيحيان درباره عيسى گفتند، درباره تو سخنى مى ‏گفتم كه از كنار هر دسته از مردم مى‏ گذشتى خاك پاى تو را بر مى ‏داشتند و بدان تبرك مى ‏جستند.</big>


»هنگامى كه عيسى بن مريم مثال زده مى‏شود قوم تو از آن رويگردان مى‏شوند و مى‏گويند: آيا اين بهتر است يا خدايان ما؟! اين سخن را جز از روى جدل بر زبان جارى نمى‏كنند، چرا كه اينان گروهى مخاصمه‏گر هستند. او نيست جز بنده‏اى كه بر او تفضّل كرده‏ايم و او را مثالى براى بنى‏اسرائيل قرار داده‏ايم. اگر مى‏خواستيم از شما ملائكه‏اى را قرار مى‏داديم كه در زمين جانشين مى‏شدند. اين علمى براى آن زمان است، پس درباره آن شك نداشته باشيد و از من پيروى كنيد كه اين صراط مستقيم است« .
<big><br />شنيدن اين منقبت بر منافقين گران آمد و مسخره كنان در بين خود گفتند: ببينيد چگونه او را مِثل عيسى بن مريم قرار داد! چطور چنين چيزى ممكن است؟!</big>


<big><br />ابوبكر و عمر نيز غضب كردند و گفتند: براى پسر عمويش به هيچ مثالى راضى نشد جز عيسى بن مريم!</big>


يكى از منافقين گفت: محمد در مدح خود و برادرش على زياده‏روى كرد و اين سخنانى كه گفت از طرف خدا نبود، بلكه چون مى‏داند سخنش را مى‏پذيرند مى‏خواهد رياست خود و على را بر ما محكم نمايد!
<big><br />در اين ميان حارث فهرى رو به اصحاب خود كرد و گفت: محمد براى پسر عمويش مَثَلى جز عيسى بن مريم پيدا نكرد. نزديك است كه او را بعد از خود پيامبر قرار دهد. خدايانمان كه مى ‏پرستيديم بهتر از اين است!</big>


<big><br />در پى اين حركات منافقين، آيات سوره زخرف نازل شد:</big>


از طرف خدا پاسخ آمد: اى محمد! به اينان بگو: كجاى اين فضايل قابل انكار بود؟ خداوند عظيم و كريم و حكيم است. بندگانى را برگزيده و اطاعت نيكو و انقياد آنان را در برابر اوامرش ديده و آنان را به كراماتى اختصاص داده و امور بندگانش را به آنان سپرده و سياست خلقش را به تدبير حكيمانه‏اى كه آنان را بدان موفق نموده به ايشان سپرده است.
<big><br />«وَ لَمَّا ضُرِبَ ابْنُ مَرْيَمَ مَثَلاً إِذا قَوْمُكَ مِنْهُ يَصِدُّونَ . وَ قالُوا أَ آلِهَتُنا خَيْرٌ أَمْ هُوَ ما ضَرَبُوهُ لَكَ إِلاَّ جَدَلاً بَلْ هُمْ قَوْمٌ خَصِمُونَ . إِنْ هُوَ إِلاَّ عَبْدٌ أَنْعَمْنا عَلَيْهِ وَ جَعَلْناهُ مَثَلاً لِبَنِى إِسْرائِيلَ . وَ لَوْ نَشاءُ لَجَعَلْنا مِنْكُمْ مَلائِكَةً فِى الْأَرْضِ يَخْلُفُونَ . وَ إِنَّهُ لَعِلْمٌ لِلسَّاعَةِ فَلا تَمْتَرُنَّ بِها وَ اتَّبِعُونِ هذا صِراطٌ مُسْتَقِيمٌ»</big><ref>زخرف ۶۱ - ۵۷</ref><big> :</big>


<big><br />«هنگامى كه عيسى بن مريم مثال زده مى‏ شود قوم تو از آن رويگردان مى ‏شوند و مى‏ گويند: آيا اين بهتر است يا خدايان ما؟! اين سخن را جز از روى جدل بر زبان جارى نمى‏ كنند، چرا كه اينان گروهى مخاصمه‏ گر هستند. او نيست جز بنده ‏اى كه بر او تفضّل كرده‏ ايم و او را مثالى براى بنى ‏اسرائيل قرار داده‏ ايم. اگر مى ‏خواستيم از شما ملائكه ‏اى را قرار مى‏ داديم كه در زمين جانشين مى‏ شدند. اين علمى براى آن زمان است، پس درباره آن شك نداشته باشيد و از من پيروى كنيد كه اين صراط مستقيم است» .</big>


آيا پادشاهان زمين را نمى‏بينيد كه وقتى پادشاهى خدمتگزارى يكى از كارگزارانش را مى‏پسندد و در آنچه از امور مملكتش به او مى‏سپارد اطاعت درست از او مى‏بيند، چنين كسى را براى آنچه بيرون كاخ است برمى‏گزيند و در سياست لشكر و رعيت خود بر او اعتماد مى‏كند.
<big><br />يكى از منافقين گفت: محمد در مدح خود و برادرش على زياده‏ روى كرد و اين سخنانى كه گفت از طرف خدا نبود، بلكه چون مى ‏داند سخنش را مى ‏پذيرند مى‏ خواهد رياست خود و على را بر ما محكم نمايد!</big>


<big><br />از طرف خدا پاسخ آمد: اى محمد! به اينان بگو: كجاى اين فضايل قابل انكار بود؟ خداوند عظيم و كريم و حكيم است. بندگانى را برگزيده و اطاعت نيكو و انقياد آنان را در برابر اوامرش ديده و آنان را به كراماتى اختصاص داده و امور بندگانش را به آنان سپرده و سياست خلقش را به تدبير حكيمانه ‏اى كه آنان را بدان موفق نموده به ايشان سپرده است.</big>


محمد نيز در تدبيرى كه پروردگارش براى او قرار داده چنين است و نيز على بعد از او كه او را وصى و جانشين خود در اهل‏بيتش و ادا كننده قرض هايش، و برآورنده وعده‏هايش و يارى دهنده دوستانش و مقابله كننده با دشمنانش قرار داده است.
<big><br />آيا پادشاهان زمين را نمى‏ بينيد كه وقتى پادشاهى خدمتگزارى يكى از كارگزارانش را مى ‏پسندد و در آنچه از امور مملكتش به او مى‏ سپارد اطاعت درست از او مى‏ بيند، چنين كسى را براى آنچه بيرون كاخ است برمى‏ گزيند و در سياست لشكر و رعيت خود بر او اعتماد مى‏ كند.</big>


<big><br />محمد نيز در تدبيرى كه پروردگارش براى او قرار داده چنين است و نيز على بعد از او كه او را وصى و جانشين خود در اهل ‏بيتش و ادا كننده قرض هايش، و برآورنده وعده‏ هايش و يارى دهنده دوستانش و مقابله كننده با دشمنانش قرار داده است.</big>


منافقين با شنيدن اين فرمايشات پيامبرصلى الله عليه وآله گفتند: آنچه براى على بن ابى‏طالب در نظر گرفته مسئله كوچكى نيست. اينها حاكم شدن درباره خون مردم و زنان و فرزندان و اموال و حقوق آنان و انساب و دنيا و آخرتشان است. بايد در اين باره آيت و نشانه‏اى بياورد كه مناسب اين ولايت باشد.
<big><br />منافقين با شنيدن اين فرمايشات پيامبر صلى الله عليه وآله گفتند: آنچه براى على بن ابى‏ طالب در نظر گرفته مسئله كوچكى نيست. اينها حاكم شدن درباره خون مردم و زنان و فرزندان و اموال و حقوق آنان و انساب و دنيا و آخرتشان است. بايد در اين باره آيت و نشانه‏ اى بياورد كه مناسب اين ولايت باشد.</big>


پيامبرصلى الله عليه وآله نمونه‏هايى از آيات و معجزات ظهور يافته درباره اميرالمؤمنين‏عليه السلام را باز شمرد و فرمود:
<big>پيامبر صلى الله عليه وآله نمونه ‏هايى از آيات و معجزات ظهور يافته درباره اميرالمؤمنين ‏عليه السلام را باز شمرد و فرمود:</big>


<big><br />آيا شما را كفايت نكرد نور على كه در آن شب ظلمانى هنگام خروج از خانه پيامبر ظاهر شد؟!</big>


آيا شما را كفايت نكرد نور على كه در آن شب ظلمانى هنگام خروج از خانه پيامبر ظاهر شد؟!