پرش به محتوا

حارث بن نعمان فهری: تفاوت میان نسخه‌ها

۱٬۲۷۷ بایت اضافه‌شده ،  ‏۱۲ سپتامبر ۲۰۲۱
خط ۸۶: خط ۸۶:




آيا شما را كفايت نكرد كه على در مسير راهش با چند ديوار رو به رو شد و آن ديوارها شكافته شدند و او از آنها عبور كرد و دوباره شكاف ديوارها به هم آمد؟!
<big>آيا شما را كفايت نكرد كه على در مسير راهش با چند ديوار رو به رو شد و آن ديوارها شكافته شدند و او از آنها عبور كرد و دوباره شكاف ديوارها به هم آمد؟!</big>


<big><br />آيا شما را كفايت نكرد همين روز غدير خم آنگاه كه رسول ‏اللَّه او را به ولايت منصوب نمود درهاى آسمان را ديديد كه باز شده و ملائكه از آنجا بر شما مشرف گرديده و ندا مى ‏كنند: «هذا وَلِىُّ اللَّه فَاتَّبِعُوهُ وَ الاّ حَلَّ بِكُمُ عَذابُ اللَّه فَاحْذَرُوهُ» : «اين ولى خداست، پيرو او باشيد؛ وگرنه عذاب خدا بر شما نازل مى ‏شود، پس از آن بر حذر باشيد» ؟</big>


آيا شما را كفايت نكرد همين روز غدير خم آنگاه كه رسول‏اللَّه او را به ولايت منصوب نمود درهاى آسمان را ديديد كه باز شده و ملائكه از آنجا بر شما مشرف گرديده و ندا مى‏كنند: »هذا وَلِىُّ اللَّه فَاتَّبِعُوهُ وَ الاّ حَلَّ بِكُمُ عَذابُ اللَّه فَاحْذَرُوهُ« : »اين ولى خداست، پيرو او باشيد؛ وگرنه عذاب خدا بر شما نازل مى‏شود، پس از آن بر حذر باشيد« ؟
<big><br />آيا شما را كفايت نكرد آنگاه كه ديديد على بن ابى‏ طالب راهى را مى ‏رفت كه در برابر او كوه‏ هايى بودند. براى آنكه او از مسير خود به راست و چپ نرود كوه‏ ها پيشاپيش او به حركت در آمدند و مسير او را باز كردند، و پس از عبور على بار ديگر به جاى خود باز گشتند؟!</big>


<big><br />آنگاه پيامبرصلى الله عليه وآله فرمود: خدايا باز هم براى اينان آيات و نشانه‏ هايى ظاهر كن -  كه براى تو آسان است -  تا حجتت را بر اينان تمام كنى... .</big>


آيا شما را كفايت نكرد آنگاه كه ديديد على بن ابى‏طالب راهى را مى‏رفت كه در برابر او كوه‏هايى بودند. براى آنكه او از مسير خود به راست و چپ نرود كوه‏ها پيشاپيش او به حركت در آمدند و مسير او را باز كردند، و پس از عبور على بار ديگر به جاى خود باز گشتند؟!
<big><br />اينجا بود كه حارث فهرى برخاست و با لسانى تند و با جسارت در برابر پيامبر صلى الله عليه وآله قرار گرفت و گفت: وقتى قرار شد تو رسول ‏اللَّه باشى و على جانشين بعد از تو باشد و فاطمه دخترت سيده زنان عالم و حسن و حسين سيد جوانان اهل بهشت باشند، پس براى ساير قريش چيزى باقى نگذاشته ‏اى؟!</big>


<big><br />پيامبر صلى الله عليه وآله فرمود: من اين مقامات را تعيين نكرده ‏ام، بلكه خداوند معين فرموده است.</big>


آنگاه پيامبرصلى الله عليه وآله فرمود: خدايا باز هم براى اينان آيات و نشانه‏هايى ظاهر كن -  كه براى تو آسان است -  تا حجتت را بر اينان تمام كنى... .
<big>حارث سخن را به نقطه اصلى اعتقاد بازگرداند و گفت: اى محمد! ما را دعوت كردى كه «لا الهَ الا اللَّه»را قبول كنيم و ما هم پذيرفتيم. سپس دعوتمان كردى كه پيامبرى تو را بپذيريم و ما پذيرفتيم در حالى كه قلبمان رضايت نمى‏ داد!! سپس دستور نماز و بعد از آن روزه را دادى و ما انجام داديم. بعد از آن دستور حج و خمس و زكات را دادى و ما انجام داديم. به همه اينها اكتفا نكردى تا امروز كه پسر عمويت را منصوب نمودى و گفتى: «مَنْ كُنْتُ مَوْلاهُ فَهذا عَلِىٌّ مَوْلاهُ، اللهمَّ والِ ...» آيا واقعاً همه اينها از طرف خدا بود؟</big>


<big><br />پيامبرصلى الله عليه وآله فرمود: از طرف خدا به من وحى مى‏ شود و جبرئيل سفير و واسطه الهى است و من به مردم خبر مى‏ دهم، و جز آنچه خدا دستور دهد چيزى را اعلام نمى‏ كنم.</big>


اينجا بود كه حارث فهرى برخاست و با لسانى تند و با جسارت در برابر پيامبرصلى الله عليه وآله قرار گرفت و گفت: وقتى قرار شد تو رسول‏اللَّه باشى و على جانشين بعد از تو باشد و فاطمه دخترت سيده زنان عالم و حسن و حسين سيد جوانان اهل بهشت باشند، پس براى ساير قريش چيزى باقى نگذاشته‏اى؟!
<big><br />حارث دوباره گفت: تو را به خدايى كه خدايى جز او نيست، آيا اين حتماً از طرف خداست و از طرف خودت نيست؟! حضرت فرمود: به خدايى كه جز او خدايى نيست اين از طرف خداست نه از پيش خودم - و اين را سه بار تكرار فرمود -  .</big>


<big><br />حارث گفت: تو ما را به حبّ على بن ابى ‏طالب دستور مى‏ دهى و گمان دارى كه او نسبت به تو همچون هارون نسبت به موسى است و شيعيان او سوار بر شتران نورانى به محشر مى ‏آيند و در عرصه قيامت بر ديگران فخر مى‏ كنند تا آنكه كنار حوض كوثر آيند و از آن بنوشند، و اين در حالى است كه بقيه امت در يك گروه جداگانه محشور مى‏ شوند. آيا همه اينها از آسمان نازل شده يا از پيش خود مى‏ گويى؟</big>


پيامبرصلى الله عليه وآله فرمود: من اين مقامات را تعيين نكرده‏ام، بلكه خداوند معين فرموده است.
<big><br />پيامبر صلى الله عليه وآله فرمود: آرى، از آسمان نازل شده و سپس من ابلاغ كرده ‏ام. خداوند ما را نورى در زير عرش خلق كرد.</big>


حارث سخن را به نقطه اصلى اعتقاد بازگرداند و گفت: اى محمد! ما را دعوت كردى كه »لا الهَ الا اللَّه« را قبول كنيم و ما هم پذيرفتيم. سپس دعوتمان كردى كه پيامبرى تو را بپذيريم و ما پذيرفتيم در حالى كه قلبمان رضايت نمى‏داد!! سپس دستور نماز و بعد از آن روزه را دادى و ما انجام داديم. بعد از آن دستور حج و خمس و زكات را دادى و ما انجام داديم. به همه اينها اكتفا نكردى تا امروز كه پسر عمويت را منصوب نمودى و گفتى: »مَنْ كُنْتُ مَوْلاهُ فَهذا عَلِىٌّ مَوْلاهُ، اللهمَّ والِ ...« آيا واقعاً همه اينها از طرف خدا بود؟
<big><br />حارث گفت: اكنون فهميدم كه تو ساحر كذّاب هستى! اى محمد، مگر شما هم از فرزندان آدم نيستيد؟</big>


<big><br />حضرت فرمود: آرى، ولى خداوند ما را نورى در زير عرش خلق فرمود دوازده هزار سال قبل آنكه آدم را خلق كند. سپس آن نور را در صلب آدم قرار داد. آن نور از صلبى به صلب ديگر منتقل شد تا آنكه در صلب عبد اللَّه و ابوطالب از يكديگر جدا شديم. بنابراين خداوند ما را از آن نور خلق كرده و [[فرق من و على]] در اين است كه پيامبرى بعد از من نيست.</big>


پيامبرصلى الله عليه وآله فرمود: از طرف خدا به من وحى مى‏شود و جبرئيل سفير و واسطه الهى است و من به مردم خبر مى‏دهم، و جز آنچه خدا دستور دهد چيزى را اعلام نمى‏كنم.
<big><br />آنگاه پيامبر صلى الله عليه وآله فرمود: اى حارث! از خدا بترس و از آنچه درباره دشمنى على بن ابى‏طالب بر زبان آوردى توبه كن.</big>


<big><br />حارث سر به سوى آسمان بلند كرد و گفت: خدايا ! اگر محمد در آنچه مى‏ گويد صادق و راستگوست سنگى از آسمان بر ما ببار يا عذابى بر ما نازل كن كه انتقامى در اولينِ ما (منكرين ولايت) و نشانه ‏اى براى آيندگان ما باشد؛ و اگر آنچه محمد مى‏ گويد دروغ است عذابت را بر او نازل كن.</big>


حارث دوباره گفت: تو را به خدايى كه خدايى جز او نيست، آيا اين حتماً از طرف خداست و از طرف خودت نيست؟! حضرت فرمود: به خدايى كه جز او خدايى نيست اين از طرف خداست نه از پيش خودم - و اين را سه بار تكرار فرمود -  .
<big><br />خداوند فوراً سخن حارث را با اين آيه براى پيامبر صلى الله عليه وآله فرستاد: «وَ إِذْ قالُوا اللهمَّ إِنْ كانَ هذا هُوَ الْحَقَّ مِنْ عِنْدِكَ فَأَمْطِرْ عَلَيْنا حِجارَةً مِنَ السَّماءِ أَوِ ائْتِنا بِعَذابٍ أَلِيمٍ»<ref>انفال / ۳۲</ref> : «آنگاه كه گفتند: خدايا، اگر اين حقى از طرف توست بر ما سنگى از آسمان ببار يا عذاب دردناكى بر ما بفرست» .</big>


<big><br />به دنبال اين آيه وحى چنين آمد: «وَ لَوْ يُعَجِّلُ اللَّه لِلنَّاسِ الشَّرَّ اسْتِعْجالَهُمْ بِالْخَيْرِ لَقُضِىَ إِلَيْهِمْ أَجَلُهُمْ فَنَذَرُ الَّذِينَ لا يَرْجُونَ لِقاءَنا فِى طُغْيانِهِمْ يَعْمَهُونَ»<ref>یونس / ۱۱</ref> : «اگر خداوند براى مردم شرّ را فوراً مى‏ فرستاد -  همان گونه كه خير را فوراً مى‏ فرستد -  اجل آنان را مقدر مى ‏فرمود. ما رها مى‏ كنيم كسانى را كه اميد ملاقات ما را ندارند، تا در طغيان خود متحيّر بمانند» .</big>


حارث گفت: تو ما را به حبّ على بن ابى‏طالب دستور مى‏دهى و گمان دارى كه او نسبت به تو همچون هارون نسبت به موسى است و شيعيان او سوار بر شتران نورانى به محشر مى‏آيند و در عرصه قيامت بر ديگران فخر مى‏كنند تا آنكه كنار حوض كوثر آيند و از آن بنوشند، و اين در حالى است كه بقيه امت در يك گروه جداگانه محشور مى‏شوند. آيا همه اينها از آسمان نازل شده يا از پيش خود مى‏گويى؟
<big><br />آنگاه آيه ديگرى نازل شد: «وَ ما كانَ اللَّه لِيُعَذِّبَهُمْ وَ أَنْتَ فِيهِمْ وَ ما كانَ اللَّه مُعَذِّبَهُمْ وَ هُمْ يَسْتَغْفِرُونَ»<ref>انفال / ۳۳</ref> : «خدا آنان را عذاب نمى‏كند در حالى كه تو در ميان آنان باشى، و خدا آنان را عذاب نمى‏كند در حالى كه استغفار كنند» .</big>


<big><br />با اين آيه در حضور پيامبر صلى الله عليه وآله عذابى نازل نمى‏ شد و در صورتى درخواست حارث عملى مى‏ شد كه از حضور آن حضرت خارج شود. راه ديگر توبه بود كه حارث از سخن خود باز گردد. لذا پيامبر صلى الله عليه وآله به او فرمود: اى حارث! يا توبه كن و يا از پيش ما برو!</big>


پيامبرصلى الله عليه وآله فرمود: آرى، از آسمان نازل شده و سپس من ابلاغ كرده‏ام. خداوند ما را نورى در زير عرش خلق كرد.
<big><br />حارث گفت: اى محمد! راه ديگر اين است كه براى قريش هم نصيبى از آنچه در اختيار دارى قرار دهى، چرا كه با اين برنامه تو بنى‏ هاشم همه مناقب عرب و عجم را به خود اختصاص دادند!</big>


<big><br />حضرت فرمود: اين مسئله در اختيار من نيست، بلكه مربوط به خداوند تبارك و تعالى است.</big>


حارث گفت: اكنون فهميدم كه تو ساحر كذّاب هستى! اى محمد، مگر شما هم از فرزندان آدم نيستيد؟
<big><br />حارث گفت: اگر اين گونه است اعلام مى‏ كنم كه قلبم توبه را نمى ‏پذيرد، ولى از حضور تو مى‏ روم! آنگاه برخاست و به سرعت به طرف شترش رفت و سوار شد و حركت كرد.</big>


<big><br />اكنون دو عذاب الهى با هم نازل شد در حالى كه پيامبر صلى الله عليه وآله و اصحابش از فاصله‏ اى او را مى ‏ديدند. خداوند پرنده ‏اى را از آسمان فرستاد كه در منقار او ريگى به اندازه عدس بود. او آن ريگ را بر سر حارث رها كرد و از سر او وارد شد و از دُبُر او خارج گرديد. حارث بر زمين افتاد در حالى كه پاهايش را بر زمين مى‏ كوبيد. در همين حال ابر سياهى ظاهر شد و رعد و برقى زد و صاعقه‏ اى پديد آورد كه بر بدن حارث خورد و او را سوزانيد.</big>


حضرت فرمود: آرى، ولى خداوند ما را نورى در زير عرش خلق فرمود دوازده هزار سال قبل آنكه آدم را خلق كند. سپس آن نور را در صلب آدم قرار داد. آن نور از صلبى به صلب ديگر منتقل شد تا آنكه در صلب عبد اللَّه و ابوطالب از يكديگر جدا شديم. بنابراين خداوند ما را از آن نور خلق كرده و فرق من و على در اين است كه پيامبرى بعد از من نيست.
<big><br />در آن لحظه جبرئيل نازل شد و اين آيات را آورد: «سَأَلَ سائِلٌ بِعَذابٍ واقِعٍ. لِلْكافِرينَ لَيْسَ لَهُ دافِعٌ. مِنَ اللَّه ذِى الْمَعارِجِ»<ref>معارج / ۱ - ۳</ref> : «درخواست كننده ‏اى عذاب واقع را درخواست كرد كه كافران قدرت دفع آن را ندارند، و اين از طرف خداوند صاحب عروج‏ ها بود» .</big>


<big><br />پيامبر صلى الله عليه وآله به اصحابش فرمود: اكنون به طرف او برويد كه آنچه از خدا خواست بر او رسيد، چنانكه خداوند عزوجل مى ‏فرمايد: «وَ اسْتَفْتَحُوا وَ خابَ كُلُّ جَبَّارٍ عَنِيدٍ»<ref>حضرت ابراهیم علیه السلام / ۱۵</ref> : «ابتدا خودشان درخواست كردند، و اين گونه هر جبار معاندى ضرر كرد و به هدف خود نرسيد» .</big>


آنگاه پيامبرصلى الله عليه وآله فرمود: اى حارث! از خدا بترس و از آنچه درباره دشمنى على بن ابى‏طالب بر زبان آوردى توبه كن.
<big>آنگاه اين آيه نازل شد: «أَ فَبِعَذابِنا يَسْتَعْجِلُونَ»<ref>حضرت ابراهیم علیه السلام / ۱۷</ref> : «آيا به عذاب ما عجله مى‏ كنند»؟!</big>


<big><br />سپس حضرت فرمود: آيا با چشم خود ديديد؟ گفتند: آرى. فرمود: آيا با گوش خود شنيديد؟ گفتند: آرى. فرمود: خوشا به حال كسى كه على را دوست بدارد، و واى به حال كسى كه با او دشمنى كند. گويا على و شيعيانش را مى ‏بينيم كه در روز قيامت سوار بر شترانى به طرف باغ‏ هاى بهشت برده مى ‏شوند، در حالى كه چهره ‏هايشان جوان و تاج بر سر و سرمه كشيده ‏اند. ترسى بر آنان نيست و محزون نمى‏ شوند. آنان با رضايت بزرگِ خدا تأييد شده ‏اند، و اين رستگارى بزرگ است. تا هنگامى كه در مقام قدس از محضر ربّ العالمين ساكن شوند، كه در آنجا آنچه دل طلب كند و چشم لذت ببرد آماده است و در آنجا هميشگى خواهند بود و ملائكه به آنان مى‏ گويند: «سَلامٌ عَلَيْكُمْ بِما صَبَرْتُمْ فَنِعْمَ عُقْبَى الدَّارِ»<ref>رعد / ۲۴</ref> : «سلام بر شما به خاطر صبرى كه كرديد و اين عاقب نيكويى است» .</big>


حارث سر به سوى آسمان بلند كرد و گفت: خدايا ! اگر محمد در آنچه مى‏گويد صادق و راستگوست سنگى از آسمان بر ما ببار يا عذابى بر ما نازل كن كه انتقامى در اولينِ ما )منكرين ولايت( و نشانه‏اى براى آيندگان ما باشد؛ و اگر آنچه محمد مى‏گويد دروغ است عذابت را بر او نازل كن.
<big><br />اين بود ماجراى مفصل حارث فهرى و سنگ آسمانى كه در آخرين ساعات مراسم سه روزه غدير اتفاق افتاد و مُهر تأييد الهى را بر سطر نهايى آن زد.</big>


===== '''<big> تحليل اعتقادى :</big>''' =====
<big>ماجراى حارث فهرى با توجه به مقدمات و مؤخرات آن - كه در اين داستان مفصل ذكر شد -  مطالب بسيار مهمى درباره غدير براى ما به ارمغان مى‏ آورد كه اهميت آنها از خطبه غدير كم تر نيست، چرا كه نزول پى در پى آيات قرآن و برخورد جدى خداوند را با دشمنان ولايت به گونه‏ اى نشان داده كه در طول عمر پيامبر صلى الله عليه وآله بى نظير است، اضافه بر آنكه پشت سر آن مراسم عظيم و به عنوان بخش پايانى آن جلوه‏ گر شده است. در اينجا به تفصيلِ اين برداشت‏ هاى ده گانه مى‏ پردازيم:</big>


خداوند فوراً سخن حارث را با اين آيه براى پيامبرصلى الله عليه وآله فرستاد: »وَ إِذْ قالُوا اللهمَّ إِنْ كانَ هذا هُوَ الْحَقَّ مِنْ عِنْدِكَ فَأَمْطِرْ عَلَيْنا حِجارَةً مِنَ السَّماءِ أَوِ ائْتِنا بِعَذابٍ أَلِيمٍ« : »آنگاه كه گفتند: خدايا، اگر اين حقى از طرف توست بر ما سنگى از آسمان ببار يا عذاب دردناكى بر ما بفرست« .
====== '''<big> قرآنى شدن ماجراى حارث</big>''' ======
<big>ماجراى حارث فهرى كه كم تر از يك ساعت طول كشيده انعكاس قرآنى عجيبى يافته است. تعداد آيات نازل شده در اين ماجرا از يك سو، و ظرافت آنها در نشان دادن جزئيات واقعه از سوى ديگر، نشانه اهميت شديد آخرين فراز غدير است.</big>


<big>ماجرا از ذكر يكى از عظيم ‏ترين فضايل اميرالمؤمنين‏ عليه السلام آغاز مى ‏شود كه تشبيه به حضرت عيسى ‏عليه السلام است و فوراً انعكاس قرآنى در آيه «وَ لَمَّا ضُرِبَ ابْنُ مَرْيَمَ مَثَلاً ...»<ref>زخرف / ۵۷</ref> مى ‏يابد.</big>


به دنبال اين آيه وحى چنين آمد: »وَ لَوْ يُعَجِّلُ اللَّه لِلنَّاسِ الشَّرَّ اسْتِعْجالَهُمْ بِالْخَيْرِ لَقُضِىَ إِلَيْهِمْ أَجَلُهُمْ فَنَذَرُ الَّذِينَ لا يَرْجُونَ لِقاءَنا فِى طُغْيانِهِمْ يَعْمَهُونَ« : »اگر خداوند براى مردم شرّ را فوراً مى‏فرستاد -  همان گونه كه خير را فوراً مى‏فرستد -  اجل آنان را مقدر مى‏فرمود. ما رها مى‏كنيم كسانى را كه اميد ملاقات ما را ندارند، تا در طغيان خود متحيّر بمانند« .
<big><br />آنگاه حارث درخواست عذاب مى‏ كند و فوراً آيه «اللهمَّ إِنْ كانَ هذا هُوَ الْحَقَّ مِنْ عِنْدِكَ ...»<ref>انفال / ۳۲</ref>عين سخن او را نقل مى‏كند.</big>


<big><br />سپس عجله او در طلب عذاب و تعجب از چنين درخواستى در آيه «وَ لَوْ يُعَجِّلُ اللَّه لِلنَّاسِ الشَّرَّ ...»<ref>یونس / ۱۱</ref> منعكس مى‏ شود.</big>


آنگاه آيه ديگرى نازل شد: »وَ ما كانَ اللَّه لِيُعَذِّبَهُمْ وَ أَنْتَ فِيهِمْ وَ ما كانَ اللَّه مُعَذِّبَهُمْ وَ هُمْ يَسْتَغْفِرُونَ« : »خدا آنان را عذاب نمى‏كند در حالى كه تو در ميان آنان باشى، و خدا آنان را عذاب نمى‏كند در حالى كه استغفار كنند« .
<big><br />در مرحله بعد شرط اجابت درخواست حارث و نزول عذاب در آيه «ما كانَ اللَّه لِيُعَذِّبَهُمْ وَ أَنْتَ فِيهِمْ ...»<ref>انفال / ۳۳</ref> مطرح مى‏ شود.</big>


<big><br />با نزول عذاب بر حارث آيه «سَأَلَ سائِلٌ بِعَذابٍ واقِعٍ ...»<ref>معارج / ۱</ref> به عنوان اعلام اصابت عقاب الهى بر اين منكر غدير نازل مى‏ شود.</big>


با اين آيه در حضور پيامبرصلى الله عليه وآله عذابى نازل نمى‏شد و در صورتى درخواست حارث عملى مى‏شد كه از حضور آن حضرت خارج شود. راه ديگر توبه بود كه حارث از سخن خود باز گردد. لذا پيامبرصلى الله عليه وآله به او فرمود: اى حارث! يا توبه كن و يا از پيش ما برو!
<big><br />در تأكيد اينكه نزول عذاب به درخواست خودش بوده آيه«وَ اسْتَفْتَحُوا ...»<ref>حضرت ابراهیم علیه السلام / ۱۵</ref> نازل مى ‏گردد.</big>


<big><br />تعجب از اين همه عجله حارث براى عذاب در آيه «أَ فَبِعَذابِنا يَسْتَعْجِلُونَ»<ref>شعرا / ۲۰۴</ref> انعكاس مى‏ يابد.</big>


حارث گفت: اى محمد! راه ديگر اين است كه براى قريش هم نصيبى از آنچه در اختيار دارى قرار دهى، چرا كه با اين برنامه تو بنى‏هاشم همه مناقب عرب و عجم را به خود اختصاص دادند!
<big><br />با توجه به اين روند قرآنى در ماجراى حارث فهرى است كه مى ‏توان اذعان داشت كم تر حادثه ‏اى از وقايع اسلام است كه با اين ظرافت در قرآن منعكس گرديده باشد و سعى در حفظ همه جوانب آن شده باشد.</big>


====== <big> '''زمينه سؤالات حارث'''</big> ======
<big>حارث فهرى در حالى لب به اعتراض گشود كه اتمام حجت درباره ولايت اميرالمؤمنين‏ عليه السلام در كامل ‏ترين و بديع‏ ترين نوع خود انجام گرفته بود، و در چنين زمينه ‏اى حارث سؤال خود را آن گونه مطرح كرد كه گويا هيچ اتفاقى نيفتاده است. به همين جهت ابعادى از تعجب درباره عكس العمل حارث به ميان مى‏ آيد.</big>


حضرت فرمود: اين مسئله در اختيار من نيست، بلكه مربوط به خداوند تبارك و تعالى است.
<big>اما يك نگاه واقع بينانه درمى‏ يابد كه آنچه حارث گفت قبل از او توسط ابوبكر و عمر هنگام بيعت در غدير به همين صراحت مطرح شده بود، با اين تفاوت كه آنان با زرنگى خاصشان درخواست عذاب را مطرح نكردند!</big>


<big><br />مگر همين دو نفر نبودند كه هم قبل از بيعت و هم بعد از آن گفتند: آيا اين امر از طرف خداوند است يا از طرف خودت؟! حضرت فرمود: از طرف خدا و رسولش است. آيا چنين مسئله بزرگى بدون امر خدا مى ‏شود؟! <ref>كتاب سليم: ص ۳۵۶.</ref></big>


حارث گفت: اگر اين گونه است اعلام مى‏كنم كه قلبم توبه را نمى‏پذيرد، ولى از حضور تو مى‏روم! آنگاه برخاست و به سرعت به طرف شترش رفت و سوار شد و حركت كرد.
<big><br />مى ‏بينيم حارث نيز همان مسئله را مطرح كرده كه سابقه آن در غدير وجود داشته و احياناً به تحريك همانان بوده، و شايد سخن دل همه كسانى بوده كه با شهادت پيامبر صلى الله عليه وآله همه چيز را كَأَن لَم يَكُن تلقّى كردند!</big>




اكنون دو عذاب الهى با هم نازل شد در حالى كه پيامبرصلى الله عليه وآله و اصحابش از فاصله‏اى او را مى‏ديدند. خداوند پرنده‏اى را از آسمان فرستاد كه در منقار او ريگى به اندازه عدس بود. او آن ريگ را بر سر حارث رها كرد و از سر او وارد شد و از دُبُر او خارج گرديد. حارث بر زمين افتاد در حالى كه پاهايش را بر زمين مى‏كوبيد. در همين حال ابر سياهى ظاهر شد و رعد و برقى زد و صاعقه‏اى پديد آورد كه بر بدن حارث خورد و او را سوزانيد.
كيفيت تشكيك حارث
 
 
در آن لحظه جبرئيل نازل شد و اين آيات را آورد: »سَأَلَ سائِلٌ بِعَذابٍ واقِعٍ. لِلْكافِرينَ لَيْسَ لَهُ دافِعٌ. مِنَ اللَّه ذِى الْمَعارِجِ« : »درخواست كننده‏اى عذاب واقع را درخواست كرد كه كافران قدرت دفع آن را ندارند، و اين از طرف خداوند صاحب عروج‏ها بود« .
 
 
پيامبرصلى الله عليه وآله به اصحابش فرمود: اكنون به طرف او برويد كه آنچه از خدا خواست بر او رسيد، چنانكه خداوند عزوجل مى‏فرمايد: »وَ اسْتَفْتَحُوا وَ خابَ كُلُّ جَبَّارٍ عَنِيدٍ« : »ابتدا خودشان درخواست كردند، و اين گونه هر جبار معاندى ضرر كرد و به هدف خود نرسيد« .
 
آنگاه اين آيه نازل شد: »أَ فَبِعَذابِنا يَسْتَعْجِلُونَ« : »آيا به عذاب ما عجله مى‏كنند«؟!
 
 
سپس حضرت فرمود: آيا با چشم خود ديديد؟ گفتند: آرى. فرمود: آيا با گوش خود شنيديد؟ گفتند: آرى. فرمود: خوشا به حال كسى كه على را دوست بدارد، و واى به حال كسى كه با او دشمنى كند. گويا على و شيعيانش را مى‏بينيم كه در روز قيامت سوار بر شترانى به طرف باغ‏هاى بهشت برده مى‏شوند، در حالى كه چهره‏هايشان جوان و تاج بر سر و سرمه كشيده‏اند. ترسى بر آنان نيست و محزون نمى‏شوند. آنان با رضايت بزرگِ خدا تأييد شده‏اند، و اين رستگارى بزرگ است. تا هنگامى كه در مقام قدس از محضر ربّ العالمين ساكن شوند، كه در آنجا آنچه دل طلب كند و چشم لذت ببرد آماده است و در آنجا هميشگى خواهند بود و ملائكه به آنان مى‏گويند: »سَلامٌ عَلَيْكُمْ بِما صَبَرْتُمْ فَنِعْمَ عُقْبَى الدَّارِ« : »سلام بر شما به خاطر صبرى كه كرديد و اين عاقب نيكويى است« .
 
 
اين بود ماجراى مفصل حارث فهرى و سنگ آسمانى كه در آخرين ساعات مراسم سه روزه غدير اتفاق افتاد و مُهر تأييد الهى را بر سطر نهايى آن زد.
 
 
2-  تحليل اعتقادى
 
ماجراى حارث فهرى با توجه به مقدمات و مؤخرات آن - كه در اين داستان مفصل ذكر شد -  مطالب بسيار مهمى درباره غدير براى ما به ارمغان مى‏آورد كه اهميت آنها از خطبه غدير كمتر نيست، چرا كه نزول پى در پى آيات قرآن و برخورد جدى خداوند را با دشمنان ولايت به گونه‏اى نشان داده كه در طول عمر پيامبرصلى الله عليه وآله بى نظير است، اضافه بر آنكه پشت سر آن مراسم عظيم و به عنوان بخش پايانى آن جلوه‏گر شده است. در اينجا به تفصيلِ اين برداشت‏هاى دهگانه مى‏پردازيم:
 
 
اول: قرآنى شدن ماجراى حارث
 
ماجراى حارث فهرى كه كمتر از يك ساعت طول كشيده انعكاس قرآنى عجيبى يافته است. تعداد آيات نازل شده در اين ماجرا از يك سو، و ظرافت آنها در نشان دادن جزئيات واقعه از سوى ديگر، نشانه اهميت شديد آخرين فراز غدير است.
 
ماجرا از ذكر يكى از عظيم‏ترين فضايل اميرالمؤمنين‏عليه السلام آغاز مى‏شود كه تشبيه به حضرت عيسى‏عليه السلام است و فوراً انعكاس قرآنى در آيه »وَ لَمَّا ضُرِبَ ابْنُ مَرْيَمَ مَثَلاً ...« مى‏يابد.
 
 
آنگاه حارث درخواست عذاب مى‏كند و فوراً آيه »اللهمَّ إِنْ كانَ هذا هُوَ الْحَقَّ مِنْ عِنْدِكَ ...« عين سخن او را نقل مى‏كند.
 
 
سپس عجله او در طلب عذاب و تعجب از چنين درخواستى در آيه »وَ لَوْ يُعَجِّلُ اللَّه لِلنَّاسِ الشَّرَّ ...« منعكس مى‏شود.
 
 
در مرحله بعد شرط اجابت درخواست حارث و نزول عذاب در آيه »ما كانَ اللَّه لِيُعَذِّبَهُمْ وَ أَنْتَ فِيهِمْ ...« مطرح مى‏شود.
 
 
با نزول عذاب بر حارث آيه »سَأَلَ سائِلٌ بِعَذابٍ واقِعٍ ...« به عنوان اعلام اصابت عقاب الهى بر اين منكر غدير نازل مى‏شود.
 
 
در تأكيد اينكه نزول عذاب به درخواست خودش بوده آيه »وَ اسْتَفْتَحُوا ...« نازل مى‏گردد.
 
 
تعجب از اين همه عجله حارث براى عذاب در آيه »أَ فَبِعَذابِنا يَسْتَعْجِلُونَ« انعكاس مى‏يابد.
 
 
با توجه به اين روند قرآنى در ماجراى حارث فهرى است كه مى‏توان اذعان داشت كمتر حادثه‏اى از وقايع اسلام است كه با اين ظرافت در قرآن منعكس گرديده باشد و سعى در حفظ همه جوانب آن شده باشد.
 
 
دوم: زمينه سؤالات حارث
 
حارث فهرى در حالى لب به اعتراض گشود كه اتمام حجت درباره ولايت اميرالمؤمنين‏عليه السلام در كامل‏ترين و بديع‏ترين نوع خود انجام گرفته بود، و در چنين زمينه‏اى حارث سؤال خود را آن گونه مطرح كرد كه گويا هيچ اتفاقى نيفتاده است. به همين جهت ابعادى از تعجب درباره عكس العمل حارث به ميان مى‏آيد.
 
اما يك نگاه واقع بينانه درمى‏يابد كه آنچه حارث گفت قبل از او توسط ابوبكر و عمر هنگام بيعت در غدير به همين صراحت مطرح شده بود، با اين تفاوت كه آنان با زرنگى خاصشان درخواست عذاب را مطرح نكردند!
 
 
مگر همين دو نفر نبودند كه هم قبل از بيعت و هم بعد از آن گفتند: آيا اين امر از طرف خداوند است يا از طرف خودت؟! حضرت فرمود: از طرف خدا و رسولش است. آيا چنين مسئله بزرگى بدون امر خدا مى‏شود؟!××× 1 كتاب سليم: ص 356. ×××
 
 
مى‏بينيم حارث نيز همان مسئله را مطرح كرده كه سابقه آن در غدير وجود داشته و احياناً به تحريك همانان بوده، و شايد سخن دل همه كسانى بوده كه با رحلت پيامبرصلى الله عليه وآله همه چيز را كَأَن لَم يَكُن تلقّى كردند!
 
 
سوم: كيفيت تشكيك حارث


با اينكه مسئله مطرح شده در غدير »ولايت« بود، ولى مراحلى كه حارث در طرح سؤال خود مطرح كرده نشانه ريشه‏دار بودن اين شك در اعماق اعتقاد اوست. حارث مانند كسى كه طلبكار است و منّتى هم بر سر پيامبرصلى الله عليه وآله مى‏گذارد مسئله را از توحيد شروع مى‏كند و مى‏گويد: »ما را به لا اله الاّ اللَّه دعوت كردى، و ما هم پذيرفتيم« . وقتى نوبت به نبوت مى‏رسد به صراحت مى‏گويد: »پذيرفتيم در حالى كه قلبمان رضايت نمى‏داد« و پس از سال‏ها كه از اين پذيرفتن گذشته، مى‏پرسد: »آيا نبوت تو از طرف خودت بوده يا خدا« ؟
با اينكه مسئله مطرح شده در غدير »ولايت« بود، ولى مراحلى كه حارث در طرح سؤال خود مطرح كرده نشانه ريشه‏دار بودن اين شك در اعماق اعتقاد اوست. حارث مانند كسى كه طلبكار است و منّتى هم بر سر پيامبرصلى الله عليه وآله مى‏گذارد مسئله را از توحيد شروع مى‏كند و مى‏گويد: »ما را به لا اله الاّ اللَّه دعوت كردى، و ما هم پذيرفتيم« . وقتى نوبت به نبوت مى‏رسد به صراحت مى‏گويد: »پذيرفتيم در حالى كه قلبمان رضايت نمى‏داد« و پس از سال‏ها كه از اين پذيرفتن گذشته، مى‏پرسد: »آيا نبوت تو از طرف خودت بوده يا خدا« ؟