پرش به محتوا

شبهات آیه اکمال: تفاوت میان نسخه‌ها

۳۵٬۲۴۶ بایت اضافه‌شده ،  ‏۱۶ مهٔ ۲۰۲۲
بدون خلاصۀ ویرایش
(صفحه‌ای تازه حاوی «==شبهه اهل سنت درباره آیه اکمال== از جمله ايرادهايى كه اهل‏ سنت در معنى و مفهو...» ایجاد کرد)
 
بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۹۱: خط ۹۱:


در اين هنگام جابر بن عبداللَّه انصارى برخاست و عرض كرد: يا رسول ‏اللَّه، تعداد امامان چند نفر است؟ فرمود: خدا تو را رحمت كند، همه اسلام را از من پرسيدى؟ عدد آنها در كتاب خدا به تعداد ماه ‏ها در نزد خداوند است. از روزى كه خداوند آسمان‏ ها و زمين را آفريده است، تعداد دوازده ماه بوده است.<ref>اشاره به آيه ۳۶ سوره توبه. براى آگاهى بيشتر مراجعه كنيد به: پيشوايى نور: ص ۱۰۶ - ۱۰۹.</ref> تعداد آنها به عدد دوازده چشمه ‏اى است كه خداوند براى موسى بن عمران‏ عليه السلام باز كرد؛ در وقتى كه عصاى خود را به صخره زد و دوازده چشمه جارى شد<ref>اشاره به آيه ۶۰ سوره بقره، و آيه ۱۶۰ سوره اعراف.</ref>، و به عدد نقباى بنى ‏اسرائيل است كه خداوند مى‏ فرمايد: «و لقد اخذ اللَّه ميثاق بنى ‏اسرائيل و بعثنا منهم اثنى‏ عشر نقيباً».<ref>مائده /  ۱۲: «و در حقيقت ما (خدا) از بنى ‏اسرائيل پيمان گرفتيم و از ايشان دوازده سرپرست را برانگيختيم».</ref> پس اى جابر، امامان دوازده نفر اند؛ اول آنها على بن ابى‏ طالب ‏عليه السلام و آخر آنها قائم‏ عليه السلام است.<ref>غاية المرام: ص ۴۵، به نقل از: فروغ هدايت:ص ۳۲۹.</ref>
در اين هنگام جابر بن عبداللَّه انصارى برخاست و عرض كرد: يا رسول ‏اللَّه، تعداد امامان چند نفر است؟ فرمود: خدا تو را رحمت كند، همه اسلام را از من پرسيدى؟ عدد آنها در كتاب خدا به تعداد ماه ‏ها در نزد خداوند است. از روزى كه خداوند آسمان‏ ها و زمين را آفريده است، تعداد دوازده ماه بوده است.<ref>اشاره به آيه ۳۶ سوره توبه. براى آگاهى بيشتر مراجعه كنيد به: پيشوايى نور: ص ۱۰۶ - ۱۰۹.</ref> تعداد آنها به عدد دوازده چشمه ‏اى است كه خداوند براى موسى بن عمران‏ عليه السلام باز كرد؛ در وقتى كه عصاى خود را به صخره زد و دوازده چشمه جارى شد<ref>اشاره به آيه ۶۰ سوره بقره، و آيه ۱۶۰ سوره اعراف.</ref>، و به عدد نقباى بنى ‏اسرائيل است كه خداوند مى‏ فرمايد: «و لقد اخذ اللَّه ميثاق بنى ‏اسرائيل و بعثنا منهم اثنى‏ عشر نقيباً».<ref>مائده /  ۱۲: «و در حقيقت ما (خدا) از بنى ‏اسرائيل پيمان گرفتيم و از ايشان دوازده سرپرست را برانگيختيم».</ref> پس اى جابر، امامان دوازده نفر اند؛ اول آنها على بن ابى‏ طالب ‏عليه السلام و آخر آنها قائم‏ عليه السلام است.<ref>غاية المرام: ص ۴۵، به نقل از: فروغ هدايت:ص ۳۲۹.</ref>
== تفاوت اکمال و اتمام و پاسخ به شبهات ==
يكى از نكاتى كه در آيه اكمال بايد دقت شود، فرق اكمال و اتمام است. فرق اين دو كلمه -  در فارسى و بيشتر در عربى -  اين است كه «تمام» در جايى گفته مى‏ شود كه اجزاء يک چيز بايد پشت سر يكديگر بيايد، و تا وقتى كه هنوز همه اجزائش مرتب نشده مى‏ گوييم ناقص است، و وقتى آخرين جزئش هم آمد مى‏ گوييم تمام شد. مثل يک ساختمان؛ تا وقتى كه پايه‏ هايش را بالا آورده ‏اند و حتى سقف آن را هم زده ‏اند تمام نيست. تا همه اجزائى كه براى يک ساختمان لازم است -  كه اگر نباشد از آن ساختمان نمى ‏شود استفاده كرد -  نباشد، مى ‏گوييم اين ساختمان تمام نيست. وقتى همه اجزاء بود؛ به طورى كه بتوان در آن سكنى گزيد، مى‏ گوييم تمام شد.
اما در مورد «كامل» اين طور نيست كه شى‏ء غير كامل جزء ناقصى داشته باشد، بلكه ممكن است هيچ جزء ناقص و ناتمامى نداشته باشد، ولى هنوز كامل نباشد. مثلاً يک جنين در رحم مادر به حد تمام مى‏ رسد؛ يعنى همه ساختمانش تمام مى‏ شود، بچه هم به دنيا مى‏ آيد، ولى هنوز انسان كاملى نيست؛ يعنى آن رشدى را كه بايد بكند نكرده است. رشد كردن غير از اين است كه جزء ناقصى داشته باشد. در واقع اختلاف كامل و تمام با يكديگر اختلاف كيفى و كمّى است؛ كامل در مورد كيفيت است، و تمام در مورد كمّيت.
قرآن از يک طرف مى‏ فرمايد: «اليوم اكملت لكم دينكم»: در اين روز دين شما را به حد كمال رساندم، و از طرف ديگر مى ‏فرمايد: «و اتممت عليكم نعمتى»: نعمت خودم را هم به حد اتمام رساندم، «و رضيت لكم الاسلام ديناً»: در امروز من اسلام را براى شما به عنوان يک دين پسنديدم. يعنى اين اسلام، امروز آن اسلامى است كه خدا مى‏ خواسته آن باشد. واضح است كه مقصود اين نيست كه اسلام همان اسلام سابق است ولى خدا نظرش تغيير كرده! بلكه مقصود اين است كه چون اكنون اسلام به حد كمال و حد تمام رسيد، اين همان دين مرضىّ الهى است، و آن دينى كه خدا مى‏خواسته همين اسلام كامل شده و تمام يافته است.
بعد از اين مقدمه، ببينيم مقصود از «اليوم» در آيه اكمال كدام روز است، چرا كه هر چه هست درباره كلمه «اليوم» است كه مقصود كدام روز است؟ كدام روز است در اين حد از اهميت كه قرآن مى گويد در آن روز دين كمال يافت و نعمت خدايى به اتمام رسيد. اين روز بايد يک روز خيلى مهمى باشد و بايد حادثه خيلى فوق‏ العاده ‏اى در آن روز واقع شده باشد. حتى اين سؤال مربوط به شيعه و سنى هم نيست؛ تمام مسلمانان وقتى اين آيه را مى‏ خوانند بايد از خود سؤال كنند كه آيا چه رخداد مهمى در اين روز رخ داده است؟
از عجايب قضيه اين است كه از ما قبل و ما بعد اين آيات و از قرائن لفظى خود آيه هيچ چيزى كه دلالت بر تعيين آن روز كند فهميده نمى ‏شود. مثلاً در مواردى در قرآن هست كه قبل از آيه حادثه يا جريان يا مطلب خيلى مهمى را نقل كرده، سپس مى‏ گويد «امروز» يعنى به مناسبت آن مطلبى كه در اينجا گفتيم.
در آيه اكمال اين طور نيست. چون قبل از اين آيه دستورات بسيار ساده ‏اى درباره اينكه گوشت چه حيوانى بر شما حلال است و گوشت چه حيوانى بر شما حرام است بيان شده و در مورد حرمت مردار و خون و گوشت خوک است. يک مرتبه مى‏ گويد: «اليوم يئس الذين كفروا من دينكم فلا تخشوهم و اخشون اليوم اكملت لكم دينكم و اتممت عليكم نعمتى و رضيت لكم الاسلام ديناً»! اين قسمت كه تمام مى‏ شود، دومرتبه آيه به همان سياق اول باز مى‏ گردد؛ كه چه گوشتى حرام است و در صورت اضطرار مانعى ندارد: «فمن اضطرّ فى مخمصة غير متجانف...».
يعنى اين آيات به شكلى است كه اگر ما آن قسمت را از وسط آن برداريم، ما قبل و ما بعد آن به يكديگر متصل مى ‏شود، بدون اينكه كوچک ‏ترين خللى وارد شود. كما اينكه همين مضمونى كه در ما قبل و ما بعد اين آيات آمده در دو سه جاى ديگر قرآن تكرار شده، بدون اينكه اين امر در وسط قرار گيرد و مطلب نيز متلائم و كامل مى ‏باشد.
و لذا مفسرين شيعه و سنى در تلاش هستند كه معنى «اليوم» را به دست آورند. اين كار دو راه دارد: يک راه اين است كه ما از قرائن بفهميم؛ يعنى از قرينه مضمون پى ببريم چه روزى مى‏ تواند باشد و درباره چه روزى مى‏ شود چنين جمله ‏اى آمده باشد؟ ديگر اينكه از تاريخ و حديث بفهميم كه شأن نزول اين آيه چيست.
در اين باره دو مسلک وجود دارد؛ '''مسلک اهل‏ سنت''' و '''مسلک شيعه''':
=== مسلک اهل ‏سنت ===
بسيارى از اهل ‏سنت پذيرفته‏ اند كه آيه اكمال در روز غدير نازل شده است، كه در كتاب «عبقات الانوار» مفصل به آنها اشاره شده است. در اينجا به آن اقوال اشاره نمى ‏كنيم، چرا كه آنها موافق با مسلک و قول شيعه است.
و اما نظريات ديگر از اهل ‏سنت درباره «اليوم» و نزول آيه اكمال را مرور مى ‏كنيم:
==== الف) روز بعثت ====
گروهى كه راه اول را انتخاب مى ‏كنند، به تاريخ و سنت و حديث -  كه در حديث درباره اينكه اين آيه چه وقت و به چه مناسبت نازل شد چه آمده -  كارى ندارند. بلكه مى ‏گويند ما به مضمون آيه نگاه مى‏ كنيم. در نتيجه گفته‏ اند اين آيه مربوط به زمان بعثت است، پس «اليوم» يعنى «آن روز» نه «امروز».
===== پاسخ =====
در جواب اين افراد بايد گفت: اين آيات در اوايل سوره مائده است، كه سوره پنجم قرآن است و با آيه «يا ايها الذين آمنوا اوفوا بالعقود» شروع مى‏ شود. اين سوره به اتفاق جميع مفسرين آخرين سوره ‏اى است كه بر پيامبر صلى الله عليه و آله نازل شده و مدنى است. حتى از سوره «اذا جاء نصر اللَّه و الفتح» هم ديرتر نازل شده است.
البته يكى دو آيه از قرآن را گفته ‏اند كه بعد از سوره مائده نازل شده و در سوره‏ هاى ديگر قرار داده شده است. ولى سوره ‏اى بعد از اين سوره نازل نشده است. پس اين سوره جزء آخرين آياتى است كه بر پيامبر نازل شده است.
وانگهى، بر اساس چه قرينه ‏اى مقصود آن روز است تا اشاره به بعثت باشد؟ مى‏ گويند: وقتى مى ‏فرمايد: «اليوم» و در توصيفش مى ‏گويد كه در اين روز من اسلام را براى شما به عنوان يک دين پسنديدم، قاعدتاً اين روز بايد همان روز بعثت پيامبر صلى الله عليه و آله باشد.
جواب داده ‏اند كه شما اين سخن را به قرينه «رضيت لكم الاسلام ديناً» مى‏ گوييد. اين درست است در صورتى كه جملات قبلش نبود، زيرا صحبت اين است كه من امروز دين را به پايان رساندم و نعمت را به حد اتمام رساندم، حال آن كه روز بعثت روز شروع اين نعمت بوده است. «رضيت لكم الاسلام ديناً» نيز به اين عنوان است كه حالا كه اسلام كامل شد و نعمت اسلام تمام شد، من اين را به عنوان آن اسلامى كه مى‏ خواهم براى شما پسنديدم. پس «اليوم» نمى ‏تواند روز بعثت باشد.
==== ب) روز فتح مكه ====
از روز بعثت كه بگذريم، روز ديگرى كه احتمال داده ‏اند روز فتح مكه است.<ref>اينها هيچ قرينه ‏اى ندارد و فقط احتمال است، چون گفته‏ اند ما هم نقل مى ‏كنيم.</ref> گفته اند يک روز ديگر هم در تاريخ اسلام روز خيلى مهمى است، و آن روز فتح مكه است كه آيه نازل شد: «انّا فتحنا لك فتحاً مبيناً . ليغفر لك اللَّه ما تقدّم من ذنبك و ما تأخّر».<ref>فتح /  ۲،۱.</ref>
===== پاسخ =====
'''پاسخ اول:''' اين مطلب درست است كه روز فتح مكه روز بسيار مهمى است. چرا كه مكه در جزيرةالعرب از نظر روحى وضع و موقعيت عجيبى داشت. بعد از عام‏ الفيل و داستان اصحاب فيل كه به مكه حمله كردند و به آن وضع عجيب شكست خوردند، تمام مردم جزيرةالعرب اعتقاد عظيمى به كعبه به عنوان معبد بزرگ پيدا كرده بودند. غرور قريش هم از همان جا بود. قريش اين را به حساب خودشان گذاشتند و ادعا داشتند اين كعبه ما است كه چنين احترامى دارد، كه لشكرى با آن قدرت مى‏آيد و آنچنان دچار بلاى آسمانى مى‏ شود كه كسى از ايشان باقى نمى‏ ماند.
از آن پس قريش عجيب غرور پيدا كردند، و در مردم جزيرةالعرب نيز يک نوع اطاعت و فرمانبردارى از ايشان پديد آمده بود. بازار مكه رواج بسيار يافت و آنها هر تحكّمى كه دلشان مى‏ خواست به مردم مى كردند. مردم هم روى همين جنبه روانى و اعتقادى كه به كعبه پيدا كرده بودند اطاعت مى‏ كردند.
از آن هنگام، مردم اعتقاد پيدا كردند كه محال است كسى بر كعبه قدرت پيدا كند و مسلط شود. پيامبر اكرم‏ صلى الله عليه و آله مكه را بدون خونريزى و بدون هيچ ناراحتى و بدون اينكه كوچک ترين آسيبى به كسى برسد فتح كرد. شايد پيامبر اكرم ‏صلى الله عليه وآله كه اين همه اصرار داشت كه مكه را بدون خونريزى فتح كند، غير از مسئله حرمت كعبه، اين مسئله را نيز در نظر داشت. اگر در جاى ديگر مى جنگيدند، چنانچه صد مسلمان هم كشته مى‏ شدند كسى به حساب چيزى نمى‏ گذاشت. ولى اگر در فتح مكه به مسلمانان آسيبى مى‏ رسيد، مى‏ گفتند: همان كارى كه بر سر اصحاب فيل آمد بر سر اصحاب محمد آمد.
پيامبر صلى الله عليه و آله مكه را آنچنان فتح كرد كه قطره خونى به زمين نريخت؛ نه از مسلمين و نه از كفار. فقط خالد بن وليد روى كينه‏ هاى خودش، در گوشه ‏اى از مكه دو سه نفر از كسانى كه مقاومت مى ‏كردند كشت. وقتى پيامبر صلى الله عليه و آله با خبر شد، به شدت آنها را تهديد كرد كه چرا چنين كارى كرديد؟ و از اين كارشان اين گونه تبرّى جست: خدايا، من از تو تبرّى مى‏ جويم از كارى كه اين مرد كرد، و من هرگز به اين كار راضى نبودم.
اين بود كه فتح مكه از نظر روانى اثر فوق ‏العاده ‏اى در مردم جزيرةالعرب گذاشت. گفتند: محمد صلى الله عليه و آله آمد مكه را تصرف كرد و هيچ آسيبى هم به او نرسيد. بعد از اين بود كه ديگر مردم جزيرةالعرب كاملاً تسليم شدند و اسلام اختيار كردند. آيه قرآن مى‏ فرمايد: «لا يستوى منكم من انفق من قبل الفتح و قاتل اولئك اعظم درجة من الذين انفقوا من بعد و قاتلوا»<ref>حديد /  ۱۰.</ref>: در نزد خدا مردمى كه قبل از فتح مكه براى اسلام فداكارى جانى يا مالى كردند با آنان كه بعد از فتح مكه چنين كردند برابر نيستند. چون قبل از فتح مكه هنوز مسلمين در اقليت بودند، و اين اعمال آنها روى ايمان كامل بود. ولى بعد از فتح مكه مردم خود به خود مى ‏آمدند و اسلام اختيار مى‏ كردند. طبعاً ايمان بعد از فتح مكه ارزش ايمان قبل از فتح مكه را نداشت.
پس در اينكه روز فتح مكه روز پيروزى عظيمى براى اسلام است هيچ بحثى نيست. ولى نكته اينجاست كه هيچ دليلى در لفظ يا در تاريخ براى اثبات اين سخن نيست.
'''پاسخ دوم:''' گذشته از اينكه هيچ قرينه و تاريخى آن را تأييد نمى‏ كند، صدر آيه نيز آن را تأييد نمى ‏كند؛ چون آيه مى‏ فرمايد: «اكملت لكم دينكم و اتممت عليكم نعمتى»: نعمت خودم را به پايان رساندم؛ يعنى چيزى باقى نمانده كه نگفته باشم و همه چيز را گفتم. در حالى كه ما مى‏ دانيم بسيارى از دستورات اسلام بعد از فتح مكه نازل شده است.
اين با «اتممت عليكم نعمتى» نمى ‏سازد. وقتى مى ‏گويد من اين ساختمان را به پايان رساندم، مسلماً منظور ساختمان نيمه تمام نيست. بسيارى از آيات و از جمله همه سوره مائده -  كه اتفاقاً مفصل و زياد است و دستور هم زياد دارد -  بعد از فتح مكه نازل شده است. چطور مى‏تواند اين آيه كه جزء سوره مائده است مربوط به فتح مكه باشد، كه در سال هشتم هجرى بوده است؟ در حالى كه سوره مائده در اواخر سال دهم هجرى نازل شده است. حتى اگر بگوييم تنها اين آيه در فتح مكه نازل شده، باز هم با اتمام مناسبت ندارد.
'''پاسخ سوم:''' در اين كه منظور از «اليوم» در اين آيه روز فتح مكه باشد ايراد ديگرى نيز هست، و آن اينكه: آيه مى‏ گويد: «اليوم يئس الذين كفروا من دينكم»: امروز كافران از دين شما مأيوس شدند؛ يعنى از تسلط بر دين شما مأيوس شدند. آيا در روز فتح مكه اين طور شد؟ درست است كه اين فتح اثر عظيم داشت، ولى آيا آن روز روزى بود كه ديگر كافران به كلى از اينكه اين دين از بين برود مأيوس نشدند.
==== ج) روز قرائت سوره برائت به وسيله اميرالمؤمنين ‏عليه السلام در منى ====
روز ديگرى را نيز روز مهمى شمرد ه‏اند، كه البته مهم‏تر هم بوده است. گفته‏ اند مقصود از اليوم در آيه اكمال، روز قرائت سوره برائت به وسيله اميرالمؤمنين ‏عليه السلام در منى در سال نهم هجرى است.
فتح مكه يک فتح نظامى بود، و به موجب آن قدرت نظامى و حتى قدرت معنوى اسلام عجيب تثبيت شد. ولى هنوز پيامبر صلى الله عليه و آله با كفار با شرايط صلح زندگى مى‏ كرد و قرار داد صلح بسته بود. لذا آنها هم حق داشتند در خانه كعبه طواف كنند و در مكه باشند، و نيز حق داشتند در حج شركت كنند.
يک سال هم مراسم حج به همين صورت بود كه مسلمين شركت مى‏ كردند و آنها هم شركت مى‏ كردند. مسلمين مراسمشان را مطابق اسلام انجام مى ‏دادند و آنها هم مطابق رسوم خودشان انجام مى‏ دادند.
پس در سال نهم هجرى سوره برائت نازل شد. بعد كه اين سوره نازل شد، قرار شد اميرالمؤمنين ‏عليه السلام برود و آن را در منى در مجمع عمومى بخواند؛ كه از اين پس ديگر مشركين حق ندارند در مراسم حج شركت كنند و اين مراسم خاص مسلمين است.
داستان هم اين گونه بود كه حضرت رسول ‏صلى الله عليه و آله اول ابوبكر را به عنوان امير الحاج فرستادند و او رفت. ولى هنوز بين راه بود كه آيه نازل شد. اينكه ابوبكر سوره برائت را هم با خود برد يا از اول سوره برائت نبود و او فقط براى امارة الحاج رفته بود، مورد اختلاف مفسرين است. ولى به هر حال اين مورد اتفاق شيعه و سنى است و آن را جزء فضائل اميرالمؤمنين ‏عليه السلام مى شمارند. ماجرايى كه در آن ابتدا پيامبر صلى الله عليه و آله ابوبكر را به مكه فرستاد تا آيات برائت را براى مشركان بخواند. ولى فوراً اميرالمؤمنين ‏عليه السلام را با مركب مخصوص خودش فرستاد تا به جاى ابوبكر برود و ابوبكر را از تبليغ سوره برائت عزل كردند.
روز اعلام سوره برائت براى مسلمين روز فوق ‏العاده ‏اى بود. در آن روز اعلام شد كه از امروز ديگر كفار حق ندارند در مراسم حج شركت كنند و محيط حرم اختصاص به مسلمين دارد. مشركين فهميدند كه ديگر نمى ‏توانند به وضع شرک زندگى كنند و اسلام شرك را تحمل نمى ‏كند. حتى همزيستى با اديان مثل يهود و نصرانيت و مجوسيت را مى‏ پذيرد، ولى همزيستى با شرک را نمى ‏پذيرد. در اينجا گفته ‏اند شايد مقصود از «اليوم» اين روز باشد.
===== پاسخ =====
اين مطلب با «اتممت عليكم نعمتى»: نعمتم را به پايان رساندم، مناسبت ندارد، چرا كه بسيارى از دستورات بعد از آن روز رسيده است. پس اين روز حتماً بايد از روزهاى آخر عمر پيامبر صلى الله عليه و آله باشد، كه ديگر بعد از آن دستور جديدى نرسيده باشد. كسانى كه گفته‏ اند مقصود از «اليوم» فلان روز است -  غير از روز غدير -  هيچ دليلى ندارند؛ يعنى گذشته از اينكه تاريخ ادعايشان را تأييد نمى‏ كند، قرائن هم تأييد نمى‏ كند.
=== مسلک شيعه ===
شيعه در شأن نزول آيه اكمال بيانى دارد، كه هم مضمون آيات آن را تأييد مى ‏كند و هم تاريخ. پس مطلب در دو قسمت مورد بررسى قرار گيرد: يكى تأييد تاريخ، و ديگر تأييد به مضمون آيات. و اما توضيح اين دو مورد:
==== الف) جنبه تاريخى ====
اگر بخواهيم تأييد تاريخى را مرور كنيم بحث مفصلى است. اغلب كتاب‏ هايى كه در اين مورد نوشته شده، بيشتر روى اين جهت تكيه كرده ‏اند كه از جنبه تاريخى و حديثى آيه اكمال در غدير خم نازل شده است. مثل كتاب «الغدير» علامه امينى. گذشته از كتب حديث، در مورد مورخين هم همين گونه است.
از جمله قديمى‏ ترين كتاب‏هاى مشهور تاريخ اسلام كه اكثراً آن را معتبر مى‏ شمارند كتاب «تاريخ يعقوبى» است، كه در اوائل قرن سوم هجرى و ظاهراً بعد از زمان مأمون و حدود زمان متوكل نوشته شده است. اين كتاب -  كه فقط كتاب تاريخى است و حديثى نيست -  از جمله كتاب‏ هايى است كه داستان غدير خم را نوشته است.
كتاب ‏هاى ديگرى -  كه آنها را هم اهل ‏تسنن نوشته ‏اند -  نيز حادثه غدير خم را ذكر كرده ‏اند. در تمام اين نقل‏ ها، نزول آيه اكمال را در ماجراى غدير و پس از اعلام ولايت و امامت اميرالمؤمنين‏ عليه السلام و بيان حديث غدير نقل كرده ‏اند. بررسى اين موارد و كتب به طور مفصل در كتاب «عبقات الانوار» و «الغدير» آمده است.
پس از جنبه تاريخى و شأن نزول آيه، به طور متواتر در تاريخ شيعه و اهل ‏سنت اين آيه در روز غدير خم نازل شده است.
==== ب) قرائن موجود در آيه ====
حال ببينيم آيا قرائنى كه در خود آيه هست نيز اين نقل تاريخى مورد تأييد است؟ و آيا آيه اكمال در غدير نازل شده است؟
آيه چنين است: «اليوم يئس الذين كفروا من دينكم»: امروز (يا بگوييم آن روز) كافران از دين شما مأيوس شدند. اين را ما ضميمه مى‏ كنيم به يک سلسله آيات ديگرى در قرآن كه مسلمين را تحذير مى‏ كند و مى‏ ترساند. اين آيات مى‏ گويد كه كافران دائماً نقشه مى ‏كشند و دوست دارند شما را از دينتان برگردانند و عليه دينتان اقداماتى مى ‏كنند. اين مفهوم هم در مورد اهل كتاب وراد شده و هم در مورد غير اهل كتاب: «ودَّ كثير من اهل الكتاب لو يردّونكم من بعد ايمانكم كفاراً حسداً من عند انفسهم».<ref>بقره /  ۱۰۹.</ref>
پس از يک طرف ما مى‏ بينيم خداوند در آياتى از قرآن گوشزد مى ‏كند كه كفار طمع بسته ‏اند به از بين بردن دين شما، و از طرف ديگر مى‏ بينيم در آيه اكمال مى ‏فرمايد كه امروز ديگر مأيوس شدند و از امروز فعاليت كافران عليه دين شما به پايان رسيد: «فلا تخشوهم»: ديگر از ناحيه آنها بيمى نداشته باشيد، «و اخشون»: از من بترسيد؛ اشاره به اينكه بعد از اينكه دينتان از بين برود يا ضعيف شود بايد از من بترسيد.
در اينجا «از من بترسيد» يعنى چه؟ مگر خداوند دشمن دين خود است؟! قطعاً چنين نيست، بلكه اين آيه همان مطلبى را مى ‏گويد كه در آيات بسيارى از قرآن به صورت يک اصل اساسى در مورد نعمت‏ هايى كه خداوند بر بنده ‏اش تمام مى‏ كند بيان شده است: «ان اللَّه لا يغيّر ما بقوم حتى يغيّروا ما بأنفسهم»<ref>انفال /  ۵۳ .</ref>؛ به اين معنى كه خداوند هر نعمتى را كه بر قومى ارزانى بدارد، آن نعمت را از آنها نمى ‏گيرد مگر وقتى كه آن مردم خودشان به دست خودشان بخواهند آن نعمت را زايل كنند. اين مطلب اساساً يک اصل اساسى در قرآن مجيد است.
=== محكمات و متشابهات ===
در آخر و به مناسبت اين آيه لازم است نكته ‏اى در نظر گرفته شود، كه البته در خيلى از موارد به كار مى ‏آيد، و آن اينكه: القرآن يفسّر بعضه بعضاً: آيات قرآن بعضى بعضى ديگر را تفسير مى ‏كنند.
قرآن كتاب مبين است؛ آشكار و آشكار كننده است. خود قرآن تصريح دارد كه آيات من دو گونه است: محكمات و متشابهات. آيات محكمات را آيات مادر مى ‏نامند: «هو الذى انزل عليك الكتاب منه آيات محكمات هنّ امّ الكتاب و اُخَر متشابهات».<ref>آل‏ عمران /  ۷.</ref> آيه متشابه آيه‏ اى است كه مفهومى دارد كه آن را به چند گونه مى‏ شود پياده كرد، ولى آيه محكمه را فقط يک گونه مى‏ توان پياده كرد.
قرآن كه آيات محكمات را آيات مادر مى ‏نامد، يعنى آيات متشابه را با كمک آيات محكمه مى ‏شود پياده كرد. اگر آيه‏ اى از قرآن را چند گونه بشود پياده كرد، ما حق نداريم آن را پياده كنيم مگر اينكه رجوع كنيم به ساير آيات قرآن، و با توجه به آنها خواهيم دانست كه چگونه بايد آن را پياده كنيم.
پس معناى آيه متشابه اين نيست كه مجمل است، يا لغتى در آن است كه معنايش را نمى ‏دانيم! بلكه آيه متشابه يعنى آيه ‏اى كه مى‏ شود آن را به چند گونه شبيه يكديگر توجيه كرد. مثلاً در قرآن آياتى است راجع به مشيّت مطلقه الهى كه همه چيز به مشيت الهى است، و استثنا هم نمى‏ كند. از جمله اين آيه است كه به همين معنى متشابه است: «قل اللهم مالك المُلك تؤتى الملك من تشاء و تنزع الملك ممن تشاء و تغزّ من تشاء و تذلّ من تشاء بيدك الخير انك على كل شى قدير».<ref>آل‏ عمران /  ۲۶.</ref>
تأكيدى از اين بالاتر نمى‏ شود: مالک اساسى همه مُلک ها و قدرت ‏ها تو هستى، و به هر كس مُلک بدهى تو مى‏ دهى و از هر كس منتزع كنى تو مى‏ كنى، و به هر كس عزت بدهى تو مى‏ دهى و از هر كس عزت بگيرى و ذلت بدهى تو مى‏ دهى. خير منحصراً در دست توست و تو بر همه چيز توانا هستى.
اين آيه از اين نظر متشابه است كه آن را چند گونه مى ‏شود پياده كرد. همين قدر مى‏ گويد كه همه چيز به مشيت الهى است، ولى اين مفهوم به دو گونه مى ‏تواند باشد: يكى اينكه در مشيت الهى هيچ چيزى شرط هيچ چيز نيست، كما اينكه بعضى همين طور نتيجه‏ گيرى غلط كرده و گفته‏ اند.
بنابراين ممكن است تمام شرايطى كه ما آنها را شرايط عزت مى ‏ناميم پيدا شود ولى به دنبال آن به جاى عزت ذلت بيايد، و ممكن است تمام شرايطى كه ما آنها را شرايط ذلت مى ‏ناميم حاصل شود اما پشت سر آن عزت بيايد! در سعادت دنيا و سعادت آخرت هيچ چيزى شرط هيچ چيز نيست، چون همه چيز به مشيت الهى است!
در نتيجه ممكن است يک قومى يا يک فردى در دنيا به سعادت كامل نائل شود بدون هيچ مقدمه ‏اى، يا به بدبختى كامل برسد بدون هيچ مقدمه‏ اى، و يا در آخرت يک قومى به اعلى عليّين برده شوند بدون هيچ شرط و مقدمه ‏اى و قوم ديگرى در قعر سجّين فرو روند بدون هيچ مقدمه ‏اى!
متأسفانه بعضى از مسلمين كه به آنها اشاعره مى‏ گويند همين استفاده را از اين آيه كرده و گفته ‏اند: هيچ مانعى ندارد كه پيامبر صلى الله عليه و آله به جهنم برود و ابوجهل به بهشت، چون خدا فرموده همه چيز به مشيت الهى است!
ولى اين يک نوع پياده كردن غلط است. آيه فقط مى ‏گويد همه چيز به مشيت الهى است، اما كيفيت جريان مشيت را بيان نكرده و نگفته است كه مشيت الهى كه سعادت و شقاوت و عزت و ذلت به مشيت او است چگونه عملى مى ‏شود.
پس اين آيه را چند گونه مى ‏توان پياده كرد. ولى وقتى ما به آيات ديگر قرآن مراجعه مى‏ كنيم، آنها آيات مادر مى‏ شوند و اين آيه را تفسير مى كنند. مثلاً اين آيه در كمال صراحت مى ‏گويد: «ذلك بأن اللَّه لم يك مغيّراً نعمة انعمها على قوم حتى يغيّروا ما بأنفسهم».<ref>انفال /  ۵۳ .</ref> يا آيه ديگر كه از يک نظر اعمّ است مى ‏گويد: «ان اللَّه لا يغيّر ما بقوم حتى يغيّروا ما بأنفسهم».<ref>رعد /  ۱۱.</ref> اين دو آيه هر كدام چيزى دارد كه ديگرى ندارد.
'''آيه دوم مى‏ گويد:''' خدا آنچه را كه بر قومى هست از آنها نمى‏گيرد مگر آنچه را كه در ايشان هست خودشان از خودشان بگيرند. اين آيه اعم است؛ يعنى خداوند نعمتى را كه قومى دارند از آنها نمى‏ گيرد و تبديل به نقمت نمى ‏كند مگر خودشان را تغيير داده باشند. نقمتى را هم كه قومى دارند از آنها نمى ‏گيرد مگر خودشان را تغيير داده باشند.
ولى آيه اول فقط در مورد نعمت‏ هاست و به نقمت ‏ها كارى ندارد. اما با يک نكته اضافى و آن اينكه مى ‏فرمايد: «ذلك بان اللَّه لم يك مغيّراً»: اين بدان جهت است كه خدا چنين نبوده است (يعنى خدايى خدا ايجاب نمى ‏كند و بر ضد خدايى خداست) كه نعمتى را بى‏ جهت از قومى سلب كند؛ يعنى اينكه مشيت خداوند بى جهت و گزاف جريان پيدا كند و هيچ چيزى را شرط هيچ چيز قرار ندهد، بر خلاف حكمت و كمال ذات و خدايى او است.
پس اين آيات، آيات مادر اند نسبت به آن آيه؛ آيه ‏هايى كه راجع به مشيت است همين قدر مى ‏گويد كه همه چيز به مشيت خداست. اين آيه مى ‏گويد كه مشيت خدا اين چنين در عالم جريان دارد و اين چنين قانونى دارد.
پس در قرآن اين مطلب يک اصل اساسى بسيار متينى است و در آيات زيادى تكرار شده است، كه اگر شكر نعمت مرا به جاى آوريد -  و يا به تعبيرى اگر از نعمت من درست استفاده كنيد -  آن را ابقاء مى‏ كنم، و اگر با نعمت من بازى كنيد كفران نعمت كنيد آن را از شما سلب مى‏ كنم.
در آيه اكمال هم معناى «اليوم يئس الذين كفروا من دينكم فلا تخشوهم و اخشون» اين است كه از اين پس كافران بيرون جامعه اسلامى مأيوس هستند و از ناحيه آنان ديگر خطرى براى عالم اسلامى نيست. سپس مى‏ فرمايد: «از من بترسيد» در واقع يعنى از خودتان بترسيد.
گويا خداوند خطاب مى‏ كند و نهيب مى‏زند كه: اى جماعت مسلمين! بعد از اين اگر خطرى باشد آن است كه خودتان با نعمت اسلام بد عمل كنيد و كفران نعمت كنيد، و به گونه‏ اى رفتار كنيد كه استفاده لازم را نبريد. در نتيجه، قانون من در مورد شما اجرا مى‏ شود: «ان اللَّه لا يغيّر ما بقوم حتى يغيّروا ما بأنفسهم». از اين رو ديگر خطرى از خارج، جامعه اسلامى را تهديد نمى‏ كند. بلكه خطر از داخل تهديد مى‏ كند.


==پانویس==
==پانویس==