پرش به محتوا

حارث بن نعمان فهری: تفاوت میان نسخه‌ها

خط ۱۰۴: خط ۱۰۴:


====== <big> '''انتخابِ بهترين در غدير'''</big> ======
====== <big> '''انتخابِ بهترين در غدير'''</big> ======
<big>بهترين انتخاب با زيباترين گونه انتصاب در غدير صورت گرفت. تا آنجا كه اگر تمام مردم جمع مى‏ شدند و عقل و تجربه خود را روى هم مى‏ گذاشتند نمى‏ توانستند بالاتر از دوازده امام معصوم‏ عليهم السلام را به عنوان جانشين پيامبرصلى الله عليه وآله معرفى كنند.</big><big><br />اين بدان معناست كه انتخاب خداوند حكيم و مهربان هرگز قابل مقايسه با انتخاب بشر نيست، چرا كه در آنجا اشتباه را راهى نيست و جز او خبر از باطن انتخاب شونده ندارد.</big>
<big>بهترين انتخاب با زيباترين گونه انتصاب در غدير صورت گرفت. تا آنجا كه اگر تمام مردم جمع مى‏ شدند و عقل و تجربه خود را روى هم مى‏ گذاشتند نمى‏ توانستند بالاتر از دوازده امام معصوم‏ عليهم السلام را به عنوان [[جانشين]] [[پيامبرصلى الله عليه وآله]] معرفى كنند.</big><big><br />اين بدان معناست كه انتخاب خداوند حكيم و مهربان هرگز قابل مقايسه با انتخاب بشر نيست، چرا كه در آنجا اشتباه را راهى نيست و جز او خبر از باطن انتخاب شونده ندارد.</big><big><br />اكنون چه زيباست كه در متن ماجراى [[حارث]]، خداوند تعالى مستقيماً با مخالفين ولايت على ‏عليه السلام رو به رو شده و پاسخ آنان را با حكيمانه ‏ترين صورت فرموده است. در اين كلام الهى جهت برگزيدن اوصياى [[پيامبرصلى الله عليه وآله]] را اطاعت آنان و امتحان خدا از آنان در تسليم ذكر كرده، و كراماتى كه به همين جهت از خدا به آنان اختصاص يافته است.</big>


<big><br />اكنون چه زيباست كه در متن ماجراى حارث، خداوند تعالى مستقيماً با مخالفين ولايت على ‏عليه السلام رو به رو شده و پاسخ آنان را با حكيمانه ‏ترين صورت فرموده است. در اين كلام الهى جهت برگزيدن اوصياى پيامبرصلى الله عليه وآله را اطاعت آنان و امتحان خدا از آنان در تسليم ذكر كرده، و كراماتى كه به همين جهت از خدا به آنان اختصاص يافته است.</big>
<big>يعنى اينان مدال گرفتگان از ساحت مقدس پروردگار بر نهايت درجه عبوديت و بندگى هستند، و هيچ موجود ديگرى نتوانسته خود را به اين درجه برساند. آيا اين يك منت الهى بر مردم نيست كه امور بندگانش را به چنين مخلوقات با عظمتى بسپارد؟ آيا اگر بر هركس ديگرى مى‏ سپرد به دور از حكمت الهى نبود؟ در اين باره در متن حديث چنين مى‏ خوانيم:</big><big><br />«ارْتَضى عِباداً مِنْ عِبادِهِ وَ اخْتَصَّهُمْ بِكَراماتٍ لِما عَلِمَ مِنْ حُسْنِ طاعَتِهِمْ وَ انْقِيادِهِمْ لِامْرِهِ، فَفَوَّضَ الَيْهِمْ امُورَ عِبادِهِ وَ جَعَلَ عَلَيْهِمْ سِياسَةَ خَلْقِهِ بِالتَّدْبيرِ الْحَكيمِ الَّذى وَفَّقَهُمْ لَهُ .<ref>بحار الانوار: ج ۴۲ ص ۴۰ ح ۱۴.</ref></big><big><br />خداوند بندگانى را برگزيده و به خاطر اطاعت نيكو و انقياد آنان در برابر اوامرش آنان را به كراماتى اختصاص داده است. آنگاه امور بندگانش را به آنان سپرده و سياست خلقش را با تدبير حكيمانه ‏اى كه آنان را بدان موفق نموده به ايشان سپرده است.</big>
 
<big>يعنى اينان مدال گرفتگان از ساحت مقدس پروردگار بر نهايت درجه عبوديت و بندگى هستند، و هيچ موجود ديگرى نتوانسته خود را به اين درجه برساند. آيا اين يك منت الهى بر مردم نيست كه امور بندگانش را به چنين مخلوقات با عظمتى بسپارد؟ آيا اگر بر هركس ديگرى مى‏ سپرد به دور از حكمت الهى نبود؟ در اين باره در متن حديث چنين مى‏ خوانيم:</big>
 
<big><br />«ارْتَضى عِباداً مِنْ عِبادِهِ وَ اخْتَصَّهُمْ بِكَراماتٍ لِما عَلِمَ مِنْ حُسْنِ طاعَتِهِمْ وَ انْقِيادِهِمْ لِامْرِهِ، فَفَوَّضَ الَيْهِمْ امُورَ عِبادِهِ وَ جَعَلَ عَلَيْهِمْ سِياسَةَ خَلْقِهِ بِالتَّدْبيرِ الْحَكيمِ الَّذى وَفَّقَهُمْ لَهُ .<ref>بحار الانوار: ج ۴۲ ص ۴۰ ح ۱۴.</ref></big>
 
<big><br />خداوند بندگانى را برگزيده و به خاطر اطاعت نيكو و انقياد آنان در برابر اوامرش آنان را به كراماتى اختصاص داده است. آنگاه امور بندگانش را به آنان سپرده و سياست خلقش را با تدبير حكيمانه ‏اى كه آنان را بدان موفق نموده به ايشان سپرده است.</big>


====== '''<big> شباهت به حضرت عيسى‏ عليه السلام :</big>''' ======
====== '''<big> شباهت به حضرت عيسى‏ عليه السلام :</big>''' ======
<big>آغاز ماجراى حارث فهرى از ذكر فضيلتى عظيم براى اميرالمؤمنين‏ عليه السلام، يعنى شباهت آن حضرت به عيسى بن مريم‏ عليه السلام بود. با توجه به محتواى بسيار عميق آن و مطرح شدن چنين فضيلتى در غدير، به مو شكافى آن در چند مرحله مى ‏پردازيم:</big>
<big>آغاز ماجراى [[حارث فهرى]] از ذكر فضيلتى عظيم براى [[اميرالمؤمنين‏ عليه السلام]]، يعنى شباهت آن حضرت به [[عيسى بن مريم‏ عليه السلام]] بود. با توجه به محتواى بسيار عميق آن و مطرح شدن چنين فضيلتى در [[غدير]]، به مو شكافى آن در چند مرحله مى ‏پردازيم:</big>'''<big><br />فضيلت عظيم</big>'''
 
'''<big><br />فضيلت عظيم</big>'''
 
<big>آنچه در اين قسمت از غدير به عنوان فضيلت اميرالمؤمنين‏ عليه السلام در اين بخش از ماجرا مطرح شده، در واقع فقط بيان عظمت است و نام فضيلت خاصى در آن به چشم نمى ‏خورد؛ زيرا پيامبر صلى الله عليه وآله مى‏ فرمايد: اگر ترس از مبالغه مردم نبود آن فضيلت را مى‏ گفتم، و چون ترس دارم از ذكر آن خوددارى مى‏ كنم!</big>
 
<big>اما همين ابهام دليل بر فضيلتى عظيم است كه مردم تحمل شنيدن آن را ندارند، اگر چه آن منقبت به طور خاص براى ما روشن نباشد. در عظمت آن همين بس كه اگر گفته مى ‏شد مردم خاك پاى على‏ عليه السلام را براى تبرك بر مى ‏داشتند.</big>
 
<big><br />نمونه اين فضيلت را در متن خطبه غدير مى‏ بينيم كه پيامبر صلى الله عليه وآله بدون آنكه فضيلت خاصى را بيان كند فقط به بى‏ انتها بودن فضائل اميرالمؤمنين‏ عليه السلام اشاره مى‏ كند و مى‏ فرمايد:</big>
 
<big><br />مَعاشِرَ النّاسِ، انَّ فَضائِلَ عَلِىِّ بْنِ ابى‏طالِبٍ عِنْدَ اللَّه عَزَّ وَ جَلَّ -  وَ قَدْ انْزَلَها فِى الْقُرْآنِ -  اكْثَرُ مِنْ انْ احْصِيَها فى مَقامٍ واحِدٍ:</big>
 
<big><br />اى مردم، فضائل على بن ابى‏ طالب‏ عليه السلام نزد خداوند -  كه در قرآن آنها را نازل كرده -  بيش از آن است كه بتوانم آنها را در يك مجلس بشمارم.</big>
 
'''<big><br />ترس از غلو</big>'''


<big>شباهت اميرالمؤمنين‏ عليه السلام به حضرت عيسى‏ عليه السلام كه در اين حديث مطرح شده درباره خود اين دو وجود مبارك نيست، بلكه از نظر مردمى است كه درباره ايشان غلوّ مى‏ كنند، چنانكه مى‏ فرمايد: لَوْ لا انْ تَقُولَ طَوائِفُ مِنْ امَّتى فيكَ ما قالُوا فى عيسَى بْنِ مَرْيَمَ... .</big>
<big>آنچه در اين قسمت از [[غدير]] به عنوان [[فضيلت اميرالمؤمنين‏ عليه السلام]] در اين بخش از ماجرا مطرح شده، در واقع فقط بيان عظمت است و نام فضيلت خاصى در آن به چشم نمى ‏خورد؛ زيرا [[پيامبر صلى الله عليه وآله]] مى‏ فرمايد: اگر ترس از مبالغه مردم نبود آن فضيلت را مى‏ گفتم، و چون ترس دارم از ذكر آن خوددارى مى‏ كنم!</big>


<big><br />نكته اين است كه ترس از غلو را حضرت درباره همه مردم نمى ‏فرمايد، بلكه آن را به «طوائفى از امت» نسبت مى‏ دهد. اين بدان معنى است كه اگر عده ‏اى فتنه‏ گر نبودند و مردم را با بهانه هاى واهى به سوى غلو نمى ‏كشاندند، پيامبر صلى الله عليه وآله آن فضيلت اميرالمؤمنين‏ عليه السلام را هم مى‏ فرمود، و نتيجه آن مى ‏شد كه مردم در زمان حيات پيامبر صلى الله عليه وآله و بعد از شهادت آن حضرت در حيات اميرالمؤمنين عليه السلام خاك پايش را براى تبرك بر مى ‏داشتند.</big>
<big>اما همين ابهام دليل بر فضيلتى عظيم است كه مردم تحمل شنيدن آن را ندارند، اگر چه آن منقبت به طور خاص براى ما روشن نباشد. در عظمت آن همين بس كه اگر گفته مى ‏شد مردم خاك پاى [[على‏ عليه السلام]] را براى تبرك بر مى ‏داشتند.</big><big><br />نمونه اين فضيلت را در متن [[خطبه غدير]] مى‏ بينيم كه [[پيامبر صلى الله عليه وآله]] بدون آنكه فضيلت خاصى را بيان كند فقط به بى‏ انتها بودن [[فضائل اميرالمؤمنين‏ عليه السلام]] اشاره مى‏ كند و مى‏ فرمايد:</big><big><br />مَعاشِرَ النّاسِ، انَّ فَضائِلَ عَلِىِّ بْنِ ابى‏طالِبٍ عِنْدَ اللَّه عَزَّ وَ جَلَّ -  وَ قَدْ انْزَلَها فِى الْقُرْآنِ -  اكْثَرُ مِنْ انْ احْصِيَها فى مَقامٍ واحِدٍ:</big><big><br />اى مردم، [[فضائل على بن ابى‏ طالب‏ عليه السلام]] نزد خداوند -  كه در قرآن آنها را نازل كرده -  بيش از آن است كه بتوانم آنها را در يك مجلس بشمارم.</big>'''<big><br />ترس از غلو</big>'''


'''<big><br />وجه شباهت به عيسى ‏عليه السلام</big>'''
<big>شباهت [[اميرالمؤمنين‏ عليه السلام]] به [[حضرت عيسى‏ عليه السلام]] كه در اين حديث مطرح شده درباره خود اين دو وجود مبارك نيست، بلكه از نظر مردمى است كه درباره ايشان [[غلوّ]] مى‏ كنند، چنانكه مى‏ فرمايد: لَوْ لا انْ تَقُولَ طَوائِفُ مِنْ امَّتى فيكَ ما قالُوا فى عيسَى بْنِ مَرْيَمَ... .</big><big><br />نكته اين است كه ترس از [[غلو]] را حضرت درباره همه مردم نمى ‏فرمايد، بلكه آن را به «طوائفى از امت» نسبت مى‏ دهد. اين بدان معنى است كه اگر عده ‏اى فتنه‏ گر نبودند و مردم را با بهانه هاى واهى به سوى غلو نمى ‏كشاندند، [[پيامبر صلى الله عليه وآله]] آن [[فضيلت اميرالمؤمنين‏ عليه السلام]] را هم مى‏ فرمود، و نتيجه آن مى ‏شد كه مردم در زمان حيات [[پيامبر صلى الله عليه وآله]] و بعد از شهادت آن حضرت در حيات [[اميرالمؤمنين عليه السلام]] خاك پايش را براى تبرك بر مى ‏داشتند.</big>'''<big><br />وجه شباهت به عيسى ‏عليه السلام</big>'''


<big>در متن كلام پيامبر صلى الله عليه وآله آمده «ما قالَتِ النَّصارى فى عيسَى بْنِ مَرْيَمَ» . بايد بدانيم مسيحيان درباره عيسى‏ عليه السلام چه گفته ‏اند تا اين وجه شباهت روشن شود. در اين باره پيامبر صلى الله عليه وآله به على ‏عليه السلام چنين فرمود:</big>
<big>در متن كلام [[پيامبر صلى الله عليه وآله]] آمده «ما قالَتِ النَّصارى فى عيسَى بْنِ مَرْيَمَ» . بايد بدانيم [[مسيحيان]] درباره [[عيسى‏ عليه السلام]] چه گفته ‏اند تا اين وجه شباهت روشن شود. در اين باره [[پيامبر صلى الله عليه وآله]] به [[على ‏عليه السلام]] چنين فرمود:</big><big><br />انَّ فيكَ مَثَلاً مِنْ عيسى: ... احَبَّهُ النَّصارى حَتّى انْزَلُوهُ الْمَنْزِلَ الَّذى لَيْسَ لَهُ بِأَهْلٍ. وَ فى رَوايَةٍ : حَتّى جَعَلُوهُ الهاً :</big><big><br />در تو شباهتى به عيسى هست: ... مسيحيان او را دوست داشتند تا آنجا كه او را در مقامى كه در آن حد نبود قرار دادند. و در روايتى: او را خدا قرار دادند.<ref>بحار الانوار: ج ۳۵ ص ۳۱۶ ح ۵ ، ص ۳۲۲ ح ۲۰</ref></big><big><br />بنابراين وجه شباهت در اين است كه عده ‏اى با شنيدن بعضى فضائل عظيم [[نسبت الوهيت]] به [[اميرالمؤمنين‏ عليه السلام]] ندهند، چنانكه درباره [[حضرت عيسى ‏عليه السلام]] چنين مسئله‏ اى اتفاق افتاد و عده ‏اى او را پسر خدا و حتى خود خدا دانستند.</big><big><br />[[اميرالمؤمنين‏ عليه السلام]] نيز در اين باره مى ‏فرمايد: مَثَلى فى هذِهِ الامَّةِ مَثَلُ عيسَى بْنِ مَرْيَمَ؛ احَبَّهُ قَوْمٌ فَغالُوا فى حُبِّهِ فَهَلَكُوا ... : مَثَل من در اين امت مانند عيسى بن مريم است، كه عده ‏اى به او محبت ورزيدند ولى در محبت خود غلوّ كردند و هلاك شدند...  <ref>بحار الانوار: ج ۳۵ ص ۳۱۵ ح ۴، ص ۳۱۹ ح ۱۴.</ref></big>'''<big><br />خاك پاى حضرت امیرالمؤمنین امام على‏ عليه السلام :</big>'''


<big><br />انَّ فيكَ مَثَلاً مِنْ عيسى: ... احَبَّهُ النَّصارى حَتّى انْزَلُوهُ الْمَنْزِلَ الَّذى لَيْسَ لَهُ بِأَهْلٍ. وَ فى رَوايَةٍ : حَتّى جَعَلُوهُ الهاً :</big>
<big>در اين فراز از واقعه غدير «خاك پاى على‏ عليه السلام» به چند عنوان و از چند جهت مطرح شده است:</big>'''<big><br />لا تَمُرُّ بِمَلَأ مِنَ النّاسِ</big>'''
 
<big><br />در تو شباهتى به عيسى هست: ... مسيحيان او را دوست داشتند تا آنجا كه او را در مقامى كه در آن حد نبود قرار دادند. و در روايتى: او را خدا قرار دادند.<ref>بحار الانوار: ج ۳۵ ص ۳۱۶ ح ۵ ، ص ۳۲۲ ح ۲۰</ref></big>
 
<big><br />بنابراين وجه شباهت در اين است كه عده ‏اى با شنيدن بعضى فضائل عظيم نسبت الوهيت به اميرالمؤمنين‏ عليه السلام ندهند، چنانكه درباره حضرت عيسى ‏عليه السلام چنين مسئله‏ اى اتفاق افتاد و عده‏اى او را پسر خدا و حتى خود خدا دانستند.</big>
 
<big><br />اميرالمؤمنين‏ عليه السلام نيز در اين باره مى ‏فرمايد: مَثَلى فى هذِهِ الامَّةِ مَثَلُ عيسَى بْنِ مَرْيَمَ؛ احَبَّهُ قَوْمٌ فَغالُوا فى حُبِّهِ فَهَلَكُوا ... : مَثَل من در اين امت مانند عيسى بن مريم است، كه عده ‏اى به او محبت ورزيدند ولى در محبت خود غلوّ كردند و هلاك شدند...  <ref>بحار الانوار: ج ۳۵ ص ۳۱۵ ح ۴، ص ۳۱۹ ح ۱۴.</ref></big>
 
'''<big><br />خاك پاى على‏ عليه السلام :</big>'''
 
<big>در اين فراز از واقعه غدير «خاك پاى على‏ عليه السلام» به چند عنوان و از چند جهت مطرح شده است:</big>
 
'''<big><br />لا تَمُرُّ بِمَلَأ مِنَ النّاسِ</big>'''


<big>اين عبارت بدان معناست كه «از كنار هر گروهى از مردم عبور مى‏ كردى خاك پاى تو را براى تبرك بر مى‏ داشتند» . اولاً نشان مى‏ دهد آن فضيلت به قدرى مهم است كه همه مردم اين گونه مى‏ شوند نه گروه خاصى. ثانياً لازم نيست مردم به در خانه تو هجوم آورند، بلكه از هر جا عبور كنى مردم بى ‏اختيار چنين خواهند كرد!</big>
<big>اين عبارت بدان معناست كه «از كنار هر گروهى از مردم عبور مى‏ كردى خاك پاى تو را براى تبرك بر مى‏ داشتند» . اولاً نشان مى‏ دهد آن فضيلت به قدرى مهم است كه همه مردم اين گونه مى‏ شوند نه گروه خاصى. ثانياً لازم نيست مردم به در خانه تو هجوم آورند، بلكه از هر جا عبور كنى مردم بى ‏اختيار چنين خواهند كرد!</big>
خط ۱۵۷: خط ۱۲۵:
'''<big>مِنْ تَحْتِ قَدَمَيْكَ</big>'''
'''<big>مِنْ تَحْتِ قَدَمَيْكَ</big>'''


<big>مطرح كردن «تُراب اقدام» بالاترين گونه احترام عرفى است كه وقتى مردم به قداست كسى معتقد شوند حاضرند پست‏ ترين چيز منسوب به او را به عنوان با ارزش ‏ترين چيز بردارند و حفظ كنند و بدان تبرك جويند. لذا خاك پاى او كه در واقع زير پاى او قرار گرفته مورد احترام قرار مى‏ گيرد. در اين حديث هم مى ‏بينيم پيامبر صلى الله عليه وآله با تأكيد بر جمله «زير پاى تو» بر اين عظمت تأكيد مى ‏فرمايد.</big>
<big>مطرح كردن «تُراب اقدام» بالاترين گونه احترام عرفى است كه وقتى مردم به قداست كسى معتقد شوند حاضرند پست‏ ترين چيز منسوب به او را به عنوان با ارزش ‏ترين چيز بردارند و حفظ كنند و بدان [[تبرک]] جويند. لذا خاك پاى او كه در واقع زير پاى او قرار گرفته مورد احترام قرار مى‏ گيرد. در اين حديث هم مى ‏بينيم [[پيامبر صلى الله عليه وآله]] با تأكيد بر جمله «زير پاى تو» بر اين عظمت تأكيد مى ‏فرمايد.</big>'''<big><br />يَلْتَمِسُونَ بِذلِكَ الْبَرَكَةَ</big>'''


'''<big><br />يَلْتَمِسُونَ بِذلِكَ الْبَرَكَةَ</big>'''
<big>مطرح شدن«[[بركت]]» بدان معناست كه مردم با شنيدن آن فضيلت، خاك پاى على‏ عليه السلام را به عنوان تبرك بر مى‏ داشتند و آن را مايه بركت زندگى خويش مى‏ دانستند. در بعضى احاديث حتى كلمه «يُقَبِّلُونَهُ» آمده است <ref>كتاب سليم: ص ۹۱۰ ح ۶۲</ref>.  يعنى «خاك پاى تو را مى ‏بوسيدند».</big><big><br />در احاديث ديگرى «يَسْتَشْفُونَ بِهِ» ذكر شده <ref>بحار الانوار: ج ۳۱ ص ۴۳۸</ref>.  كه به معناى «[[شفا گرفتن]] از خاك پاى على‏ عليه السلام» است. حتى در بعضى احاديث با آب مخلوط كردن خاك پاى على ‏عليه السلام براى خوردن آن مطرح شده كه مى‏ فرمايد: لَوْ حَدَّثْتُ بِما انْزِلَ فى عَلِىٍّ ما وَطَئَ عَلى مَوْضِعٍ فِى الارْضِ الاّ اخَذَ تُرابُهُ الَى الْماءِ:</big><big><br />اگر نقل كنم آنچه درباره على نازل شده، قدم بر جايى از زمين نمى‏ گذارد مگر آنكه خاكش را به سوى آب مى‏ برند <ref>بحار الانوار: ج ۴۰ ص ۴۸ ح ۸۵</ref> . !! (كنايه از اينكه با آب مخلوط مى‏ كنند و مى‏ خورند) .</big><big><br />جالب‏ تر از همه احاديثى است كه برداشتن خاك پاى على‏ عليه السلام را به عنوان [[تبرکِ]] نسل‏ هاى بعدى مطرح كرده است. در حديثى [[پيامبر صلى الله عليه وآله]] فرمود:</big>
 
<big>مطرح شدن«بركت» بدان معناست كه مردم با شنيدن آن فضيلت، خاك پاى على‏ عليه السلام را به عنوان تبرك بر مى‏ داشتند و آن را مايه بركت زندگى خويش مى‏ دانستند. در بعضى احاديث حتى كلمه «يُقَبِّلُونَهُ» آمده است <ref>كتاب سليم: ص ۹۱۰ ح ۶۲</ref>.  يعنى «خاك پاى تو را مى ‏بوسيدند».</big>
 
<big><br />در احاديث ديگرى «يَسْتَشْفُونَ بِهِ» ذكر شده <ref>بحار الانوار: ج ۳۱ ص ۴۳۸</ref>.  كه به معناى «شفا گرفتن از خاك پاى على‏ عليه السلام» است. حتى در بعضى احاديث با آب مخلوط كردن خاك پاى على ‏عليه السلام براى خوردن آن مطرح شده كه مى‏ فرمايد: لَوْ حَدَّثْتُ بِما انْزِلَ فى عَلِىٍّ ما وَطَئَ عَلى مَوْضِعٍ فِى الارْضِ الاّ اخِذَ تُرابُهُ الَى الْماءِ:</big>
 
<big><br />اگر نقل كنم آنچه درباره على نازل شده، قدم بر جايى از زمين نمى‏ گذارد مگر آنكه خاكش را به سوى آب مى‏ برند <ref>بحار الانوار: ج ۴۰ ص ۴۸ ح ۸۵</ref> . !! )كنايه از اينكه با آب مخلوط مى‏ كنند و مى‏ خورند( .</big>
 
<big><br />جالب‏ تر از همه احاديثى است كه برداشتن خاك پاى على‏ عليه السلام را به عنوان تبركِ نسل‏ هاى بعدى مطرح كرده است. در حديثى پيامبر صلى الله عليه وآله فرمود:</big>


<big><br />لَوْ لا انْ لا يَبْقى احَدٌ الاّ قَبَضَ مِنْ اثَرِكَ قَبْضَةً يَطْلُبُ بِهَا الْبَرَكَةَ لِعَقِبِهِ مِنْ بَعْدِهِ لَقُلْتُ فيكَ قَوْلاً لا يَبْقى احَدٌ الاّ قَبَضَ مِنْ اثَرِكَ قَبْضَةً:</big>
<big><br />لَوْ لا انْ لا يَبْقى احَدٌ الاّ قَبَضَ مِنْ اثَرِكَ قَبْضَةً يَطْلُبُ بِهَا الْبَرَكَةَ لِعَقِبِهِ مِنْ بَعْدِهِ لَقُلْتُ فيكَ قَوْلاً لا يَبْقى احَدٌ الاّ قَبَضَ مِنْ اثَرِكَ قَبْضَةً:</big>


<big>اگر نبود كه مى‏ ترسيدم احدى باقى نماند مگر آنكه از خاك پاى تو مُشتى بردارد تا براى نسل بعد از خود بركت قرار دهد، درباره تو سخنى مى‏ گفتم كه هيچ كس نماند مگر آنكه از جاى پاى تو مشتى از خاك بردارد.<ref>بحار الانوار: ج ۳۱ ص ۳۱۹.</ref></big>  
<big>اگر نبود كه مى‏ ترسيدم احدى باقى نماند مگر آنكه از خاك پاى تو مُشتى بردارد تا براى نسل بعد از خود [[بركت]] قرار دهد، درباره تو سخنى مى‏ گفتم كه هيچ كس نماند مگر آنكه از جاى پاى تو مشتى از خاك بردارد.<ref>بحار الانوار: ج ۳۱ ص ۳۱۹.</ref></big>'''<big><br />از خاك پا تا خاك قبرش</big>'''
 
'''<big><br />از خاك پا تا خاك قبرش</big>'''
 
<big>جا دارد اشاره كنيم كه مردم آن زمان -  با آن همه فضايل كه درباره على‏ عليه السلام شنيده بودند -  ولى گويا هنوز معرفتى به مقام آن حضرت نداشتند؛ و گذشته از كينه توزان، بسيارى از دوستان هم آن گونه كه بايد به عظمت علوى نمى‏ نگريستند.</big>
 
<big><br />خدا را شكر كه ما در عصرى زندگى مى‏ كنيم كه در سايه احاديث ائمه‏ عليهم السلام و رشدى كه فكرها و قلب‏ ها به بركت آنها پيدا كرده‏ اند، شيعيان چنان عظمتى به مقام عصمت كبرى قائل اند كه اگر امروز على بن ابى‏ طالب‏ عليه السلام يا يكى از ائمه تا امام زمان ‏عليهم السلام در ميان مردم حضور مى‏ يافت همه خاك پايش را براى تبرك بر مى‏ داشتند، بدون آنكه آن مطلبى را كه پيامبر صلى الله عليه وآله فرمود شنيده باشند. بلكه اگر امروز قنبر يا فضه زنده مى‏ شدند مردم خاك پاى آنان را به عنوان غلام و كنيز اميرالمؤمنين‏ عليه السلام سرمه چشمان خود مى ‏نمودند.</big>


<big><br />نمونه بارز آن تبرك به غبار حرم‏ هاى شريفه است، بلكه در زيارات به صراحت مى‏ گوييم:«وَ اجْعَلْ ارْواحَنا تَحِنُّ الى مَوْطِئِ اقْدامِهِمْ» : «خدايا ارواح ما را چنان قرار ده كه متمايل به جاى پاى آنان باشد» . از همه بالاتر تربت حسينى است كه در طول قرن ‏ها خاكى را كه نه جاى پاى حسين ‏عليه السلام است بلكه همين كه در جوار حرم اوست و عطر عاشورايى دارد شيعيان آن را تا اقصى نقاط جهان براى تبرك مى‏ برند.</big>
<big>جا دارد اشاره كنيم كه مردم آن زمان -  با آن همه فضايل كه درباره [[حضرت امیرالمؤمنین امام على‏ عليه السلام]] شنيده بودند -  ولى گويا هنوز معرفتى به مقام آن حضرت نداشتند؛ و گذشته از كينه توزان، بسيارى از دوستان هم آن گونه كه بايد به [[عظمت علوى]] نمى‏ نگريستند.</big><big><br />خدا را شكر كه ما در عصرى زندگى مى‏ كنيم كه در سايه احاديث ائمه‏ عليهم السلام و رشدى كه فكرها و قلب‏ ها به [[بركت]] آنها پيدا كرده‏ اند، [[شيعيان]] چنان عظمتى به مقام عصمت كبرى قائل اند كه اگر امروز [[حضرت امیرالمؤمنین امام على بن ابى‏ طالب‏ عليه السلام]] يا يكى از ائمه تا امام زمان ‏عليهم السلام در ميان مردم حضور مى‏ يافت همه خاك پايش را براى تبرك بر مى‏ داشتند، بدون آنكه آن مطلبى را كه [[پيامبر صلى الله عليه وآله]] فرمودند شنيده باشند. بلكه اگر امروز قنبر يا فضه زنده مى‏ شدند مردم خاك پاى آنان را به عنوان غلام و كنيز اميرالمؤمنين‏ عليه السلام سرمه چشمان خود مى ‏نمودند.</big><big><br />نمونه بارز آن [[تبرک]] به غبار [[حرم‏ هاى شريفه]] است، بلكه در زيارات به صراحت مى‏ گوييم:«وَ اجْعَلْ ارْواحَنا تَحِنُّ الى مَوْطِئِ اقْدامِهِمْ» : «خدايا ارواح ما را چنان قرار ده كه متمايل به جاى پاى آنان باشد» . از همه بالاتر [[تربت حسينى]] است كه در طول قرن ‏ها خاكى را كه نه جاى پاى امام حسين ‏عليه السلام است بلكه همين كه در جوار حرم اوست و عطر [[عاشورايى]] دارد [[شيعيان]] آن را تا اقصى نقاط جهان براى [[تبرک]] مى‏ برند.</big>


'''<big><br />پاسخ به دو اشكال تراشى :</big>'''
'''<big><br />پاسخ به دو اشكال تراشى :</big>'''