ابلاغ ولایت: تفاوت میان نسخهها
جزبدون خلاصۀ ویرایش |
جزبدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۴۲۶: | خط ۴۲۶: | ||
<big>«امروز كافران از تخريب دين شما نااميد شدند ديگر از آنان نترسيد و از من بترسيد امروز دين شما را كامل كردم و نعمتم را بر شما تمام نمودم و اسلام را به عنوان دين شما راضى شدم».</big> | <big>«امروز كافران از تخريب دين شما نااميد شدند ديگر از آنان نترسيد و از من بترسيد امروز دين شما را كامل كردم و نعمتم را بر شما تمام نمودم و اسلام را به عنوان دين شما راضى شدم».</big> | ||
خط ۴۳۵: | خط ۴۳۶: | ||
<big>اين آيه از نظر توضيح كلمه به كلمه آن، و نيز موقعيت تاريخى و تحليل اعتقادى مفصل توضيح داده شده است.</big> | <big>اين آيه از نظر توضيح كلمه به كلمه آن، و نيز موقعيت تاريخى و تحليل اعتقادى مفصل توضيح داده شده است.</big> | ||
<big>براى توضيح بيشتر مراجعه شود به عنوان: [[قرآن]] / آيۀ «الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِى وَ رَضِيتُ لَكُمُ الْإِسْلامَ دِيناً».</big> | <big>براى توضيح بيشتر مراجعه شود به عنوان: [[قرآن]] / آيۀ «الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِى وَ رَضِيتُ لَكُمُ الْإِسْلامَ دِيناً».</big> | ||
خط ۴۵۰: | خط ۴۵۰: | ||
<big>آنگاه امام حسين عليه السلام چيزى از آنچه خداوند درباره آنان از قرآن نازل كرده ترک نكرد مگر آنكه تلاوت نمود و تفسير كرد.</big> | <big>آنگاه امام حسين عليه السلام چيزى از آنچه خداوند درباره آنان از قرآن نازل كرده ترک نكرد مگر آنكه تلاوت نمود و تفسير كرد.</big> | ||
<big>سليم مى گويد: از جمله آنچه حضرت آنان را قسم داد و آنان را متذكر شد اين بود كه فرمود: شما را به خدا قسم مى دهم، آيا مى دانيد كه پيامبرصلى الله عليه وآله در روز غدير خم او را منصوب كرد و ولايت را براى او اعلام نمود و فرمود: «بايد حاضر به غايب خبر دهد»؟ گفتند: آرى به خدا قسم.<ref>کتاب سلیم: حدیث 11.</ref></big> | <big>سليم مى گويد: از جمله آنچه حضرت آنان را قسم داد و آنان را متذكر شد اين بود كه فرمود: شما را به خدا قسم مى دهم، آيا مى دانيد كه پيامبرصلى الله عليه وآله در روز غدير خم او را منصوب كرد و ولايت را براى او اعلام نمود و فرمود: «بايد حاضر به غايب خبر دهد»؟ گفتند: آرى به خدا قسم.<ref>کتاب سلیم: حدیث 11.</ref></big> | ||
== <big>امتثال آیۀ «بَلّغ»</big><ref>سخنرانی استثنائی غدیر: ص51.</ref> == | |||
<big>همۀ سخنرانى هاى پيامبر صلى الله عليه و آله براى ابلاغ دستورات پروردگار بود، اما در هيچ كدام خداوند دستور خاصى براى ابلاغ نداده بود.</big> | |||
<big>وقتى حكمى مانند نماز و امثال آن بر پيامبر صلى الله عليه و آله نازل مى شد به معناى آن بود كه آن را به مردم برساند، و نياز نبود كه امر خاصى هم بر پيامبر صلى الله عليه و آله نازل شود كه امر نماز را به مردم ابلاغ كن.</big> | |||
<big>اما در مسئله ولايت، گذشته از اصل مسئله كه بر پيامبر صلى الله عليه و آله نازل شده بود، براى ابلاغ آن امر خاص ديگرى نازل شد و آن آيه 67 [[سوره مائده]] بود: «يا اَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما اُنْزِلَ اِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ واِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ»:</big> | |||
<big>«اى پيامبر، برسان آنچه در حق على از پروردگارت بر تو نازل شده و اگر انجام ندهى رسالت او را نرسانده اى، و خداوند تو را از مردم حفظ مى كند».</big> | |||
<big>پيامبرصلى الله عليه وآله با توجه به همين امر خاص، مراسم غدير را ترتيب داد تا ابلاغ اين حكم به شكل خاصى انجام پذيرد. اقدام بديعى كه در سخنرانى غدير انجام گرفت آن بود كه در همان آغاز سخن - پس از حمد و ثنا - پيامبرصلى الله عليه وآله به صراحت اعلام كرد كه اين سخنرانى به خاطر نزول آن دستور است، آنجا كه فرمود: اُؤَدّى ما اَوْحى بِهِ اِلَىَّ: من اكنون در حال اداى وظيفه نسبت به مطلبى هستم كه خدا بر من وحى فرموده است.</big> | |||
<big>آنگاه به توضيح آن تبليغ پرداخت و در پايان فرمود: «فَاَوْحى اِلَىَّ: بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحيمِ، يا اَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ...»: «خدا بر من وحى كرده كه اى رسول ابلاغ كن آنچه از پروردگار بر تو نازل شده ...». و تصريح كرد كه موضوع اين ابلاغ ولايت على عليه السلام است.</big> | |||
<big>به همين خاطر در همان آغاز خطبه غدير - در حالى كه پس از اعلان نزول آيه مردم منتظر ورود به اصل مطلب بودند، با كمال تعجب متوجه شدند كه پيامبر صلى الله عليه و آله مسئلۀ تعطيل اين سخنرانى را مطرح مى كند!! حضرت به صراحت فرمود: «از [[جبرئيل]] خواستم كه از خدا بخواهد كه مرا از ابلاغ اين پيام معاف بدارد»!</big> | |||
<big>اين مطلب در ذهن مخاطبان دو سؤال به ميان آورد: يكى آنكه بدانند چرا حضرت چنين درخواستى را نموده است، و ديگر اينكه اگر چنين خواستهاى در ميان بوده پس چگونه اكنون سخنرانى در حال انجام است؟</big> | |||
<big>در دنباله سخن، پيامبرصلى الله عليه وآله پاسخ هر دو سؤال را داد. علت درخواست معاف شدن از ابلاغ پيام را حضور منافقين و فتنه گران ذكر كرد، و علت تعطيل نشدن سخنرانى را حكم قاطع الهى در ابلاغ پيام اعلام كرد، و اينكه خداوند بدون اين ابلاغ از من راضى نمى شود.</big> | |||
== <big>امر پيامبر صلى الله عليه و آله به ابلاغ ولايت</big><ref>اولین میراث مکتوب دربارۀ غدیر: ص23.</ref> == | |||
<big>از جمله مطالبى كه [[اميرالمؤمنين عليه السلام]] در مجلس احتجاج و مناشده خود در زمان [[عثمان]] و در مسجد بيان نمود، امر پيامبرصلى الله عليه وآله به ابلاغ غدير بود؛ آنجا كه پس از بيان غدير و [[صحيفۀ ملعونه]]، طلحه گفت: اين مطلب را از پيامبرصلى الله عليه وآله شنيديم؛ ولى براى ما بيان كن كه چگونه احدى صلاحيت ندارد مطلبى را از پيامبرصلى الله عليه وآله ابلاغ نمايد، در حالى كه آن حضرت به ما و به ساير مردم فرمود: «لِيَبْلُغَ الشّاهِدُ مِنْكُمْ الْغائِبَ» يعنى حاضران شما به غايبان اطلاع دهند؟ و در بيابان عَرَفه در حجةالوداع فرمود:</big> | |||
<big>خدا رحمت كند كسى كه سخن مرا بشنود و آن را در قلب خود جاى دهد و سپس از قول من برساند. چه بسا كسى كه علمى را حمل مىكند ولى خود نمى فهمد، و چه بسا كسى كه علمى را براى فهميده تر از خود حمل مى كند.</big> | |||
<big>سه چيز است كه قلب فرد مسلمان در آنها خيانت نمى كند: خالص كردن عمل براى خداوند، شنوا بودن و اطاعت و خير خواهى براى واليان امر، و همراهى با اجتماع مسلمانان، چرا كه دعوت واليان امر همه مسلمانان را در بر مى گيرد.</big> | |||
<big>و نيز پيامبرصلى الله عليه وآله در بيش از يك مورد بپا خاست و فرمود: حاضران به غايبان برسانند.</big> | |||
<big>اميرالمؤمنين عليه السلام فرمود: آنچه پيامبر صلى الله عليه و آله در اين باره فرموده در روز غدير خم و در روز عرفه در حجةالوداع و در روز رحلتش بوده است! پيامبرصلى الله عليه وآله به عموم مردم دستور داده كه هر كس از مردم را ديدند واجب بودن اطاعت از امامان آل محمد عليهم السلام و واجب بودن حقشان را برسانند، و اين وظيفه ابلاغ را در هيچ مطلب غير از اين موضوع نفرموده است. در واقع پيامبرصلى الله عليه وآله به عموم مردم دستور داده كه به مردم برسانند حجت و دليل كسانى را كه همه آنچه پيامبرصلى الله عليه وآله بدان مبعوث شده را از قول او كسى جز ايشان نمى رساند.</big> | |||
<big>طلحه گفت: مشكل مرا آسان نمودى. نمى دانستم پيامبرصلى الله عليه وآله از اين مطلب چه قصد كرده است تا اينكه آن را برايم بيان نمودى. اى اباالحسن، خدا به تو از همه امت جزاى خير دهد.<ref>كتاب سليم: حديث 11.</ref></big> | |||
== <big>امر خدا به ابلاغ ولايت</big><ref>غدیر در قرآن: ج1 ص68-70.</ref> == | |||
<big>از جمله آياتى كه در سفر [[حجةالوداع]] پس از اتمام اعمال حج و در مسير مكه تا غدير بر پيامبرصلى الله عليه وآله نازل شد اين آيات بود:</big> | |||
<big>«فَوَ رَبِّكَ لَنَسْئَلَنَّهُمْ أَجْمَعِينَ . عَمَّا كانُوا يَعْمَلُونَ . فَاصْدَعْ بِما تُؤْمَرُ وَ أَعْرِضْ عَنِ الْمُشْرِكِينَ . إِنَّا كَفَيْناكَ الْمُسْتَهْزِئِينَ»<ref>حجر/92-95.</ref>:</big> | |||
<big>«قسم به پروردگارت از همه آنان سؤال خواهيم كرد . درباره آنچه انجام مى دهند . پس با صداى بلند آنچه بدان مأمورى ابلاغ كن و از مشركين اعراض نما . و ما تو را از شرّ مسخره كنندگان حفظ مى كنيم».</big> | |||
<big>اين آيات از دو بُعد قابل بررسى است:</big> | |||
=== '''<big>موقعيت تاريخى</big>''' === | |||
<big>بلال در روز سيزدهم ذى الحجة، در مكه از طرف پيامبرصلى الله عليه وآله اعلان عمومى داد: فردا هيچ كس - جز معلولان - نبايد بماند، و همه بايد حركت كنند تا پس از طى مسافت چهار روزه، بتوانند روز پنجم را در غدير حاضر باشند.<ref>بحار الانوار: ج 37 ص 111.</ref></big> | |||
<big>با اين اعلان همه مردم آماده شدند، و پس از يک روز توقف صبح روز چهاردهم قافلۀ عظيم حجاج كه عده اى از اهل مكه و اهل يمن نيز آنان را همراهى مى كردند به سوى غدير به حركت در آمد. در بين راه نيز وحى الهى همچنان نازل مى شد و غدير را پشتيبانى مى كرد.</big> | |||
<big>حذيفۀ يمانى كه گزارش لحظه به لحظه از اين سفر تاريخى ارائه داده، مرحله بعدى نزول آيات را در روز سوم حركت چنين ترسيم مى كند:</big> | |||
<big>فَسارَ رَسُولُ اللَّه صلى الله عليه وآله يَوْمَيْنِ وَ لَيْلَتَيْنِ. فَلَمّا كانَ فِى الْيَوْمِ الثالِثِ اتاهُ جِبْرَئيلُ بِآخِرِ سُورَةِ الْحِجْرِ فَقالَ: اقْرَءْ: «فَوَ رَبِّكَ لَنَسْئَلَنَّهُمْ أَجْمَعِينَ عَمَّا كانُوا يَعْمَلُونَ فَاصْدَعْ بِما تُؤْمَرُ وَ أَعْرِضْ عَنِ الْمُشْرِكِينَ، إِنَّا كَفَيْناكَ الْمُسْتَهْزِئِينَ». قالَ: وَ رَحِلَ رَسُولُ اللَّه صلى الله عليه وآله وَ اغَذَّ السَّيْرَ مُسْرِعاً لِيَنْصِبَ عَلِيّاً عَلَماً لِلنّاسِ.</big> | |||
<big>پيامبر صلى الله عليه و آله دو روز و دو شب راه پيمود. روز سوم كه شد جبرئيل آيات آخر سوره حجر را آورد و گفت: بخوان: «قسم به پروردگارت از همه آنان سؤال خواهيم كرد درباره آنچه انجام مى دهند. پس با صداى بلند آنچه بدان مأمورى ابلاغ كن و از مشركين اعراض نما، و ما تو را از شرّ مسخره كنندگان حفظ مى كنيم». اينجا بود كه پيامبر صلى الله عليه و آله از آنجا حركت كرد و سرعت سير را زيادتر نمود تا على عليه السلام را به عنوان عَلَم و علامتى براى مردم منصوب نمايد.<ref>بحارالانوار: ج28 ص98. ارشاد القلوب: ج2 ص112-135. کشف الیقین: ص137.</ref></big> | |||
=== '''<big>تحلیل اعتقادی</big>''' === | |||
<big>نزول اين آيات در موقعيتى كه نيمى از مسير مكه تا غدير طى شده و كاروان به مقصد نزديک مى شود، نشانه اشراف كامل پروردگار بر لحظه لحظۀ اين برنامه اعتقادى است.</big> | |||
<big>سه نكته مهم درباره غدير در اين مقطع بيان شده است:</big> | |||
==== <big>الف) سؤال از همه مردم درباره ولايت</big> ==== | |||
<big>«فَوَ رَبِّكَ لَنَسْئَلَنَّهُمْ أَجْمَعِينَ عَمَّا كانُوا يَعْمَلُونَ». خداوند قسم ياد مى كند و با لام تأكيد در اول فعل و نون تأكيد در آخر آن عنايت بيشترى نسبت به آن نشان مى دهد و با آوردن كلمۀ «أَجْمَعِينَ» اين تأكيد را بيشتر مى نمايد. همه اين تأكيدات درباره اين است كه از عملكرد مردم سؤال خواهد شد.</big> | |||
<big>آنچه مهم است ارتباط اين عملكرد با مسئله اى است كه پيامبرصلى الله عليه وآله در حال حركت به سوى آن است و آن چيزى جز ولايت على عليه السلام نيست. در حديث ديگرى كه از پيامبرصلى الله عليه وآله درباره اين آيه پرسيدند، فرمود: درباره ولايت على بن ابى طالب سؤال مى شود.<ref>مناقب اميرالمؤمنين عليه السلام (محمد بن سليمان كوفى): ج 1 ص 156 ح 90. مناقب ابن شهرآشوب: ج 2 ص 4. شواهد التنزيل: ج 1 ص 423 ح 452. بحار الانوار: ج 24 ص 271. </ref></big> | |||
==== <big>ب) اعلان ولايت، مأموريتى الهى با صداى بلند</big> ==== | |||
<big>«فَاصْدَعْ بِما تُؤْمَرُ وَ أَعْرِضْ عَنِ الْمُشْرِكِينَ». در اين آيه چهار نكته ظريف درباره ولايت به چشم مى خورد:</big> | |||
<big>نكته اول: كلمه «اصدع» دربارۀ ولايت به كار رفته در حالى كه در اكثر موارد از كلمۀ «بلِّغ» و نظاير آن استفاده شده است. «اصدع» به معناى اعلان با صداى بلند و ابلاغى است كه اطمينان از رسيدن خبر به مخاطبين در آن لحاظ شده باشد؛ و حقاً مراسم غدير اين گونه ابلاغ شد به طورى كه خبر آن تا دورترين نقاط جهان آن روز و امروز منتشر شد، و تا دوردست هاى زمان و در همه اعصار تاكنون پخش شده است.</big> | |||
<big>نكته دوم: كلمه «تُؤْمَرُ» حاكى از مأموريت الهى ولايت است و صراحتى در نزول امر ولايت از جانب خدا بر پيامبر صلى الله عليه و آله است.</big> | |||
<big>نكته سوم: «مُشْرِكين» در چنين موقعيتى چه كسانى مى توانند باشند؟ با توجه به اينكه پس از فتح مكه پيامبر صلى الله عليه و آله معارضى از مشركين نداشت، منظور از مشركين يا منافقينى هستند كه با ظاهر اسلام باطن شرک را حفظ كرده اند و يا كسانى هستند كه مايلند در خلافت پيامبرصلى الله عليه وآله شركتى داشته باشند.</big> | |||
<big>نكته چهارم: كلمۀ «أَعْرِضْ» حاكى از بى توجهى و اعتنا نكردن است. يعنى اين امر پروردگار به قدرى مهم است كه در انجام آن به هيچ عكس العملى نبايد اعتنا كرد.</big> | |||
==== <big>ج) وعده حفظ پيامبرصلى الله عليه و آله</big> ==== | |||
<big>«إِنَّا كَفَيْناكَ الْمُسْتَهْزِئِينَ». چنانكه در اوايل خطابۀ غدير آمده، يكى از عمده ترين موانع بر سر راه ابلاغ ولايت در غدير حضور مسخره كنندگان اسلام از داخل مسلمين بود كه همان منافقين بودند. پيامبرصلى الله عليه وآله در خطبه غدير فرمود:</big> | |||
<big>«از جبرئيل خواستم كه از خدا بخواهد تا مرا از ابلاغ اين مهم معاف بدارد، زيرا ... از حيله هاى مسخره كنندگان اسلام ([[المستهزئين بالاسلام]]) اطلاع دارم».<ref>در این باره مراجعه شود به کتاب: اسرار غدیر: ص139 بخش2.</ref></big> | |||
<big>در اين آيه خداوند صريحاً به پيامبرش وعده خنثى سازى توطئه هاى آنان و دفع خطر آنان را مى دهد؛ و عملاً هم برگزارى مراسم سه روزه در آرامش كامل و حفظ حضرت از خطر قتل در كوه هرشى<ref>در اين باره مراجعه شود به كتاب: غدير در قرآن: ج 1 ص108، 131، 217، 230، 235، 476 و ج2 ص101، 406 و ج3 ص77.</ref>، نشان داد كه وقتى ضمانت خداوند پشتوانه عمل باشد، هيچ قدرتى توان بر هم زدن آن را ندارد.</big> | |||
<big>نكته ديگرى كه در متن حديث جلب توجه مى كند عبارت: «اتاهُ جِبْرَئيلُ بِآخَرِ سُورَةِ الْحِجْرِ» است. از اين جمله مى توان استفاده كرد كه آيات نازل شده در اين مورد همه آيات آخر سوره حجر است و اختصاص به چند آيه ذكر شده ندارد.</big> | |||
<big>دنبالۀ آيات از آيه 96 تا 99 در توصيف استهزاكنندگان و آزار آنان نسبت به ساحت مقدس پيامبر صلى الله عليه وآله چنين است:</big> | |||
<big>«الَّذِينَ يَجْعَلُونَ مَعَ اللَّه إِلهاً آخَرَ فَسَوْفَ يَعْلَمُونَ . وَ لَقَدْ نَعْلَمُ أَنَّكَ يَضِيقُ صَدْرُكَ بِما يَقُولُونَ . فَسَبِّحْ بِحَمْدِ رَبِّكَ وَ كُنْ مِنَ السَّاجِدِينَ . وَ اعْبُدْ رَبَّكَ حَتَّى يَأْتِيَكَ الْيَقِينُ»: «كسانى كه خداى ديگرى در كنار خدا قرار مى دهند كه به زودى خواهند دانست. ما خوب مى دانيم كه از آنچه مى گويند سينه ات به تنگ مى آيد. پس با حمد پروردگارت [[تسبيح]] بگو و از سجده كنندگان باش و پروردگارت را عبادت كن تا برايت يقين حاصل شود».</big> | |||
== <big>احياء شعائر با نشر غدير<ref>سخنرانى استثنائى غدير: ص 93. </ref></big> == | |||
<big>مراسمى كه به عنوان احياى [[شعائر]] برگزار مى شود با مراسمى كه با اهداف بلند مدت اجرا مى شود، اين تفاوت را دارد كه در نوع اول آنچه بر جاى مى ماند انتشار خبر آن است، ولى در نوع دوم گذشته از گزارش خبرى بايد اسناد تثبيت شده اى از آن براى نسل هاى آينده باقى بماند، تا اهداف دقيق آن را منتقل نمايد.</big> | |||
== <big>بزرگترين امر به معروف ابلاغ ولايت</big><ref>سخنرانى استثنائى غدير: ص223-231.</ref> == | |||
<big>پيامبرصلى الله عليه وآله در فرازى از بخش دهم خطبه غدير ضمن دستور به امر به معروف و نهى از منكر، دو نكته بسيار مهم درباره امر به معروف و نهى از منكر يادآور شد كه اگر آن حضرت نفرموده بود به ذهن كسى خطور نمى كرد.</big> | |||
<big>يكى اينكه بالاترين امر به معروف رساندن مسئلۀ امامت امامان و نهى از مخالفت با ايشان است. ديگر اينكه امر به معروف و نهى از منكر بايد طبق دستور مقام عصمت باشد، و گرنه معروف و منكر شناخته نمى شود تا كسى بخواهد امر و نهى كند.</big> | |||
<big>اَلا وَ اِنّى اُجَدِّدُ الْقَوْلَ: اَلا فَاَقيمُوا الصَّلاةَ وَ آتُوا الزَّكاةَ وَ أْمُرُوا بِالْمَعْرُوفِ وَ انْهَوْا عَنِ الْمُنْكَرِ.</big> | |||
<big>اَلا وَ اِنَّ رَأْسَ الاَمْرِ بِالْمَعْرُوفِ اَنْ تَنْتَهُوا اِلى قَوْلى وَ تُبَلِّغُوهُ مَنْ لَمْ يَحْضُرْ وَ تَأْمُرُوهُ بِقَبُولِهِ عَنّى وَ تَنْهَوْهُ عَنْ مُخالَفَتِهِ، فَإِنَّهُ اَمْرٌ مِنَ اللَّهِ عَزَّ وَجَلَّ وَ مِنّى. وَ لا اَمْرَ بِمَعْرُوفٍ وَ لا نَهْىَ عَنْ مُنْكَرٍ اِلاَّ مَعَ اِمامٍ مَعْصُومٍ:</big> | |||
<big>من سخن خود را تكرار مى كنم: نماز را بپا داريد و زكات را بپردازيد و به كار نيک امر كنيد و از منكرات نهى نماييد.</big> | |||
<big>بدانيد كه بالاترين امر به معروف آن است كه سخن مرا بفهميد و آن را به كسانى كه حاضر نيستند برسانيد و او را از طرف من به قبولش امر كنيد و از مخالفتش نهى نماييد، چرا كه اين دستورى از جانب خداوند عز و جل و از نزد من است، و هيچ امر به معروف و نهى از منكرى نمى شود مگر با امام معصوم.</big> | |||
== <big>بيعت براى ابلاغ غدير به نسل های آينده</big><ref>سخنرانى استثنائى غدير: ص 62 . ژرفاى غدير: ص 110.</ref> == | |||
<big>به همان اندازه كه بلند كردن و معرفى اميرالمؤمنين عليه السلام از فراز منبر غدير، مهمترين اقدام عملى در خطابۀ غدير به شمار مىآيد، بيعت گرفتن يكجا از صد و بيست هزار نفر نيز از شگرف ترين اقداماتى بود كه مردم تا آن روز نظيرش را نديده بودند و احتمال هم نمى دادند كه چگونه به انجام خواهد رسيد.</big> | |||
<big>ناگهان شنيدند كه پيامبرصلى الله عليه وآله فرمود: چون من يک دست دارم و از فراز اين منبر نمى توانم با صد و بيست هزار دست بيعت كنم، راه ديگر آن است كه من مطالبى را با نيت بيعت به شما بگويم و شما عين آن جملات را با من تكرار كنيد.</big> | |||
<big>مضمون آن جملات بيعت بر سر اطاعت از دوازده امام عليهم السلام با قلب و جان و زبان و دست بود، و پيمان بر سر پايدارى و تغيير ندادن تا روز قيامت بسته مى شد. نكته جالب اين بيعت لسانى ميثاق بستن بر سر ابلاغ پيام غدير به همه نسل ها در طول زمان ها و همه مردم در گستره مكان ها بود.</big> | |||
<big>در يك لحظه همۀ گوشها متوجه جمله جمله سخنان پيامبرصلى الله عليه وآله شد تا بتوانند آن را دقيقاً تكرار كنند. صداى يكپارچه صد و بيست هزار نفر كه يكصدا پس از شنيدن جملات از پيامبرصلى الله عليه وآله آن را تكرار مى كردند، هيبت عجيبى بر سرزمين غدير حاكم كرده بود.</big> | |||
<big>جمله اى كه مردم در غدير پيرامون موضوع ولايت بر سر آنها بيعت كردند اين بود: از قول تو، به نزديكان و دوردستان از فرزندان و فاميل خود مى رسانيم.</big> | |||
<big>تصور كنيد كه يک جمله تكرار نمى شد، بلكه متن بلندى بود كه به خاطر ياد گرفتن مردم بايد در فرازهاى كوتاه به مردم گفته مى شد. چه منظره بديعى بود كه در كمال نظم چهل قطعه پشت سر هم به مردم گفته شد و آنان تكرار كردند، و صداى درهم آميخته مردم تا اوج آسمانها رسيد.</big> | |||
<big>به راستى كه اين بيعت از بيعت با دست فراتر بود، و كدام سياستى بالاتر از اينكه قبل از بيعت با دست ها محتواى اين بيعت روشن شود. اين روشنگرى هم براى مخاطبين غدير و هم براى همه نسل هايى كه در حد خود به گونه اى در اين بيعت شركت داشتند، شفافيت اسلام و گونه هاى تبليغى آن را به همه نشان داد؛ و تا قيامت مايه افتخار مكتب اسلام شد.</big> | |||
== <big>تبليغ ولايت توسط پيامبرصلى الله عليه وآله</big><ref>اسرار غدیر: ص203.</ref> == | |||
<big>از جمله معارفى كه در خطبه غدير به آن اشاره شده مسئلۀ تبليغ پيامبرصلى الله عليه وآله است، كه در اين باره سه نكته فرمودند:</big> | |||
<big>الف) در رسانيدن آنچه خداوند بر او نازل كرده كوتاهى نكرده است.</big> | |||
<big>ب) مطالب را براى مردم روشن كرده و فهمانيده است. عين عبارت چنين است: «بدانيد كه ادا كردم و رساندم و شنواندم و واضح نمودم».</big> | |||
<big>ج) خدا را بر رساندن و تبليغ خود شاهد گرفتند.</big> | |||
== <big>تشكر خداوند از ابلاغ ولايت توسط پيامبرصلى الله عليه وآله</big><ref>غدير در قرآن: ج 1 ص 309.</ref> == | |||
<big>در لحظاتى كه خطابۀ پيامبرصلى الله عليه وآله به اوج خود رسيد و حضرت جمله معروف «مَنْ كُنْتُ مَوْلاهُ فَعَلِىٌّ مَوْلاهُ» را بر زبان جارى فرمود، منافقين و به خصوص اصحاب صحيفه طاقتشان تمام شد و از همان مقابل منبر سخنانى توهين آميز بين خود رد و بدل كردند. خداوند در پاسخ به اين اهانت ها آيات اول تا هشتم [[سوره قلم]] را نازل كرد.</big> | |||
<big>از جمله اين آيه بود: «وَ إِنَّ لَكَ لَأَجْراً غَيْرَ مَمْنُونٍ»<ref><big>قلم/3.</big></ref> كه دقيقاً در مقابل آيه «وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ» است. يعنى: اى پيامبر، همان گونه كه اگر ولايت على را ابلاغ نكرده بودى رسالت خدا را نرسانده بودى، اكنون كه اين مهم را به انجام رساندى نزد خداوند اجر و پاداشى بى منت خواهى داشت.</big> | |||
== <big> خطر ابلاغ ولايت</big><ref>غدير در قرآن: ج 2 ص95، 96.</ref> == | |||
<big>با در نظر گرفتن اينكه غدير مراسم مفصلى در سه روز بوده، گذشته از آياتى كه مستقيماً در آن ايام نازل شده و در قسمت آيات نازل شده در غدير ذكر شد، آياتى هم در ضمن كلام به صورت اشاره آمده و منظور از آنها بيان شده است.</big> | |||
<big>اين موارد در تفسير 18 آيه از قرآن است، كه از جمله اين آيات، آيه 11 سوره فتح و آيه 15 سوره نور است:</big> | |||
<big>«سَيَقُولُ لَكَ الْمُخَلَّفُونَ مِنَ الْأَعْرابِ شَغَلَتْنا أَمْوالُنا وَ أَهْلُونا، يَقُولُونَ بِأَلْسِنَتِهِمْ ما لَيْسَ فِى قُلُوبِهِمْ، قُلْ فَمَنْ يَمْلِكُ لَكُمْ مِنَ اللَّه شَيْئاً إِنْ أَرادَ بِكُمْ نَفْعاً بَلْ كانَ اللَّه بِما تَعْمَلُونَ خَبِيراً»<ref>فتح/11. </ref>:</big> | |||
<big>«به زودى بر جاى ماندگان از اعراب خواهند گفت: اموال و خانواده ما مشغولمان كرده است. آنان در زبانشان چيزى را مى گويند كه در قلبشان نيست. بگو پس چه كسى در برابر خدا به نفع شما اختيارى دارد اگر او نفعى را براى شما بخواهد؛ بلكه خداوند به آنچه انجام مى دهيد آگاه است».</big> | |||
<big>«إِذْ تَلَقَّوْنَهُ بِأَلْسِنَتِكُمْ وَ تَقُولُونَ بِأَفْواهِكُمْ ما لَيْسَ لَكُمْ بِهِ عِلْمٌ وَ تَحْسَبُونَهُ هَيِّناً وَ هُوَ عِنْدَ اللَّه عَظِيمٌ»<ref>نور/15.</ref></big>: | |||
<big>«آن هنگام كه با زبانتان با او ملاقات مى كنيد و با دهانتان مى گوييد آنچه بدان آگاهى نداريد، و اين كار را سهل مى انگاريد در حالى كه نزد خداوند عظيم است».</big> | |||
== <big>پانویس</big> == | == <big>پانویس</big> == | ||
<span dir="RTL"></span> | <span dir="RTL"></span> |
نسخهٔ ۱۵ ژوئن ۲۰۲۱، ساعت ۱۸:۲۴
آخرین جملۀ خطبۀ غدیر و ابلاغ ولایت[۱]
پيامبر صلى الله عليه و آله در آخرين فراز از يازدهمين و آخرين بخش از خطبه غدير، بار ديگر اشاره داشت كه من ولايت را ابلاغ نمودم:
اَللّهُمَّ اغْفِرْ لِلْمُؤْمِنينَ بِما اَدَّيْتُ وَ اَمَرْتُ وَ اغْضِبْ عَلَى الْجاحِدينَ الْكافِرينَ، وَ الْحَمْدُ للَّه رَبِّ الْعالَمينَ:
خدايا، به خاطر آنچه ادا كردم و امر نمودم مؤمنين را بيامرز، و بر منكرين كه كافرند غضب نما، و حمد و سپاس مخصوص خداوند عالم است.
آيه «قُلْ أَطِيعُوا الله وَ أَطِيعُوا الرَّسُولَ فَإِنْ تَوَلَّوْا فَإِنَّما عَلَيْهِ ما حُمِّلَ وَ عَلَيْكُمْ...»[۲]
با در نظر گرفتن اينكه غدير مراسم مفصلى در سه روز بوده، گذشته از آياتى كه مستقيماً در آن ايام نازل شده و در قسمت آيات نازل شده در غدير ذكر شد، آياتى هم در ضمن كلام به صورت اشاره آمده و منظور از آنها بيان شده است.
اين موارد در تفسير 18 آيه است، كه از جمله اين آيات، آيه 54 سوره نور و آيه 18 سوره عنكبوت است:
«قُلْ أَطِيعُوا اللَّه وَ أَطِيعُوا الرَّسُولَ فَإِنْ تَوَلَّوْا فَإِنَّما عَلَيْهِ ما حُمِّلَ وَ عَلَيْكُمْ ما حُمِّلْتُمْ وَ إِنْ تُطِيعُوهُ تَهْتَدُوا، وَ ما عَلَى الرَّسُولِ إِلاّ الْبَلاغُ الْمُبِينُ»:
«بگو: خدا و رسول را اطاعت نماييد. اگر روى گرداندند بر اوست آنچه مكلف شده و بر شماست آنچه بر آن تكليف شده ايد، و اگر از او اطاعت كنيد هدايت مى شويد و بر عهده رسول جز ابلاغ آشكار نيست».
«وَ إِنْ تُكَذِّبُوا فَقَدْ كَذَّبَ أُمَمٌ مِنْ قَبْلِكُمْ وَ ما عَلَى الرَّسُولِ إِلاّ الْبَلاغُ الْمُبِينُ»[۳]:
«اگر تكذيب كنند امّت هايى قبل از شما تكذيب شده اند و بر عهده رسول جز ابلاغ آشكار نيست».
اين آيات از پنج بُعد قابل بررسى است:
متن خطبه غدير
مَعاشِرَ النّاسِ، قَدِ اسْتَشْهَدْتُ اللَّه وَ بَلَّغْتُكُمْ رِسالَتى، وَ ما عَلَى الرَّسُولِ إِلاّ الْبَلاغُ الْمُبِينُ:
اى مردم، من خدا را شاهد گرفتم و رسالت خويش را به شما رساندم، و بر عهده رسول جز بلاغ مبين نيست.[۴]
موقعيت تاريخى
خطبه مراحل اصلى را پشت سر گذاشته و خاطر پيامبر صلى الله عليه و آله آسوده گشته كه با بلند كردن و معرفى اميرالمؤمنين عليه السلام و اعلان امامت دوازده امام عليهم السلام بعد از خود رسالتى كه از سوى پروردگار با امر «يا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ...» بر عهده او قرار داده شده بود، به انجام رسانده است.
در چنين مقطعى اعلام مى كند كه من وظيفه الهى خود را انجام دادم و بيش از اين از من خواسته نشده است چرا كه بر عهده رسول جز تبليغ روشنگرانه چيزى نيست، و اين اعلام را با اقتباس بخشى از آيه قرآن در كلام خود بيان مى فرمايد كه
«ما عَلَى الرَّسُولِ إِلاّ الْبَلاغُ الْمُبِينُ»، و تصريح به قرآن بودن آن نمى فرمايد.
موقعيت قرآنى
از نظر موقعيت قرآنى مضمون اين جمله در چندين آيه وجود دارد، ولى عين جمله ذكر شده در خطبه در انتهاى دو آيه از قرآن ديده مى شود، و يكى را به طور معين براى اين مورد نمى توان تعيين كرد.
يكى در سورۀ نور است كه آغاز آن امر به اطاعت خدا و رسول و نهى از سرپيچى و رويگردانى از اوامر ايشان است و اين مطيع بودن را رمز هدايت مى داند، و در پايان اين اطاعت را بلاغ مبين تلقى مى كند كه رسولان در پيشگاه الهى انجام وظيفه مى كنند.
ديگرى در سوره عنكبوت است كه آغاز آيه مربوط به تكذيب رسولان الهى است و اينكه نپذيرفتن سخنان انبيا تازگى ندارد و در همه امم گذشته وجود داشته است، و اين بدان مبنا استوار است كه پيامبران وظيفه رساندن حكم خدا را انجام مىدهند، خواه مردم بپذيرند و خواه انكار نمايند.
تحلیل تاریخی
اكنون بايد ببينيم آنچه تبليغ آن در غدير بر عهده خاتم انبيا حضرت محمد صلى الله عليه و آله گذارده شده بود، چه بود و چه زمانى حضرت به تبليغ آن دستور داده شد و حضرت چگونه آن را ابلاغ فرمود كه در اين مقطع پايان مأموريت خود را با جمله «وَ ما عَلَى الرَّسُولِ إِلاّ الْبَلاغُ» اعلام مى فرمايد.
دستور ابلاغ ولايت از مدينه به پيامبر صلى الله عليه و آله داده شد و سپس در مكه پس از اعمال حج به طور خاص مورد تأكيد قرار گرفت؛ و لذا حضرت در همانجا دستور حضور مردم در غدير را صادر فرمود.[۵]
در بين راه مكه تا غدير سه مرتبه تأكيد بر ابلاغ اين پيام الهى امر را مؤكدتر نمود. پيامبر صلى الله عليه و آله در آغاز خطبه مى فرمايد: «آنچه بر من وحى شده ادا مى نمايم براى آنكه مبادا اگر انجام ندهم عذاب پروردگار بر من نازل شود، چرا كه خداوند به من اعلام فرموده اگر آنچه در حق على نازل كرده ابلاغ نكنم رسالت او را نرسانده ام».[۶]
در فراز ديگر مى فرمايد: خداوند به من وحى فرموده: «يا أَيُّهَا الرَّسُولُ ابلاغ كن آنچه از سوى پروردگارت درباره على بر تو نازل شده» يعنى خلافت على بن ابى طالب «و اگر انجام ندهى رسالت او را ابلاغ نكرده اى». و پس از يادآورى خطر منافقين مى فرمايد: و با همه اينها خدا از من راضى نمى شود مگر آنكه آنچه در حق على نازل كرده ابلاغ نمايم.[۷]
محتواى كامل پيامى كه با اين مقدمات ابلاغ شده از كلامى معلوم مى شود كه حضرت در اواخر خطبه به عنوان اقرار از مردم مى خواهد كه آن را تكرار كنند و به ابلاغ حضرت شهادت دهند. آنجا كه مى فرمايد:
همگى چنين بگوييد: ما شنيديم و مطيعيم و سر تسليم فرود مى آوريم در برابر آنچه از پروردگارمان و پروردگارت رساندى و ابلاغ نمودى درباره اماممان على اميرالمؤمنين و امامانى كه از صلب او به دنيا مى آيند.[۸]
اين جمله حضرت را مىتوان در امامت دوازده امام عليهم السلام خلاصه اش نمود.
در پايان بخش سوم خطبه مى فرمايد: بدانيد كه من ابلاغ نمودم، بدانيد كه من شنوانيدم، بدانيد كه من واضح نمودم، و در پايان بخش چهارم مى فرمايد: خدايا تو را شاهد مىگيرم كه ابلاغ نمودم،
و در نسخه اى مى فرمايد: خدايا تو را شاهد مى گيرم و تو در گواه بودن كافى هستى كه من ابلاغ نمودم.[۹]
سپس در پايان بخش پنجم مى فرمايد: اى مردم، من خدا را شاهد گرفتم (كه اشاره به فقرات قبل است، و آنگاه مى فرمايد:) رسالت خود را ابلاغ نمودم (كه همان ولايت دوازده امام عليهم السلام پس از پيامبرصلى الله عليه وآله است، و مُهر پايانى كه بر اين تبليغ بزرگ مى زند:) «وَ ما عَلَى الرَّسُولِ إِلاّ الْبَلاغُ الْمُبِينُ» است. و بعد از اين مورد در اواسط بخش ششم نيز مى فرمايد: من رساندم آنچه مأمور به تبليغش بودم.[۱۰]
تحلیل اعتقادی
يا رسول اللَّه، بلاغى از اين مبين تر نمى شود. تو در غدير سخنى باقى نگذاشتى و عذرى براى احدى بر جاى نماند.
خدايا، تو را سپاسگزاريم كه چنين مُبلّغ با عظمتى را براى تبليغ پيام امامت و ولايتِ امامان در غدير برگزيدى كه با لسان فصيحش و در سايه ضمانت حفظ تو، بدون هيچ ترس و واهمه اى، در كاملترين شكل و با تبيين يک ساعته آن از فراز منبر غدير، بلاغ مبين را در زيباترين صورتى كه ممكن بود به انجام رساند.
پروردگارا، به ما توفيق ده تا با نگاهى عميقتر روشنگرى هاى خطابۀ غدير را مطالعه كنيم و خُم آن را در سفره اعتقادمان بچينيم و تا هميشه عمرمان ناب آن را نوش جان كنيم.
آيۀ «يا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ...»[۱۱]
از جمله مشهورترين آيات غدير آيه اى است كه پس از اتمام مراسم حج و در مسير مكه به سوى غدير بر پيامبرصلى الله عليه وآله نازل شد:
«يا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ وَ اللَّه يَعْصِمُكَ مِنَ النَّاسِ، إِنَّ اللَّه لا يَهْدِى الْقَوْمَ الْكافِرِينَ»:
«اى پيامبر، ابلاغ كن آنچه از پروردگارت بر تو نازل شده، و اگر انجام ندهى رسالت خدا را نرسانده اى، و خدا تو را از شر مردم حفظ مى كند. خداوند قوم كافر را هدايت نمى كند».
اين آيه از جمله مهمترين و اصلى ترين و مشهورترين آيات غدير است. خداوند در اين آيه دستور اكيد بر ابلاغ ولايت و امامت داده و به صراحت شرط قبولى رسالت پيامبر صلى الله عليه و آله را اعلان ولايت قرار داده است.
اين آيه از نظر توضيح كلمه به كلمۀ آن، و نيز موقعيت تاريخى و تحليل اعتقادى مفصل توضيح داده شده است.
براى توضيح بيشتر مراجعه شود به عنوان: قرآن / آيۀ «يا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ...».
ابلاغ ولایت از مبانی خطبۀ غدیر[۱۲]
در مسائلى كه به نوعى با ولايت مرتبط است و در دو بُعد اعتقاد و عمل جلوه مى كند، در خطبه غدير مبانى مستحكمى ارائه شده كه يكى از آنها كلياتى درباره امر به معروف و تبليغ است.
پيامبر صلى الله عليه و آله در اين باره دو جهت مهم را يادآور شد:
الف) مصدر و مرجع براى شناخت معروف ها و منكرها امامان معصوم عليهم السلام هستند.
ب) آموختن و به خاطر سپردن و تغيير ندادن شرط ابلاغ است. وسعتِ دائره تبليغ را نيز تا آنجا اعلام كرد كه هر كس اطلاع پيدا كرد بايد ديگرى را متذكر شود.
در اين باره براى پدران نسبت به فرزندان و فاميل نسبت به يكديگر وظيفه خاصى تعيين كردند. سپس به طور عام اعلام كردند كه حاضران براى غايبان و دور و نزديک بايد در راه تبليغ انجام وظيفه كنند.
ابلاغ ولایت پیش از غدیر[۱۳]
در سفر حجةالوداع، كاروان غدير وارد آخرين روز مناسک حج شده و روز سيزدهم ذى الحجه است. ايام تشريق كه سه روز در مِنا توقف كرده اند پايان يافته و وارد روز چهارم شده اند.
مسجد خيف در مِنا يادگار حضرت ابراهيم خليل عليه السلام است و اكنون آغازى بر خلافت سلالۀ او خواهد شد. با پايان مراسم حج، برنامه دوم اين سفر يعنى مراسم غدير آغاز مىشود.
در چنين حال و هواى پر از انتظارى، آخرين سوره كاملى كه در يک نزول جبرئيل فرود آمد[۱۴]، زنگ حركت كاروان غدير را به صدا درآورد و آن سوره نصر بود. به محض نزول اين سوره، پيامبر صلى الله عليه و آله به طور رسمى نزديكى مرگ خويش را خبر داد و فرمود: نُعِيَتْ الَىَّ نَفْسى بِأَنَّها مَقْبُوضَةٌ فى هذِهِ السَّنَةِ: نفسم به من خبر مى دهد كه در اين سال قبض روح خواهد شد[۱۵]، یعنی این سالی که در پیش است.
و اين گونه بود كه سوره نصر بر پيامبر صلى الله عليه و آله نازل شد:
«بِسْمِ اللَّه الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ، إِذا جاءَ نَصْرُ اللَّه وَ الْفَتْحُ، وَ رَأَيْتَ النَّاسَ يَدْخُلُونَ فِىدِينِ اللَّه أَفْواجاً، فَسَبِّحْ بِحَمْدِ رَبِّكَ وَ اسْتَغْفِرْهُ إِنَّهُ كانَ تَوَّاباً» و اين گونه بود كه سوره نصر بر پيامبر صلى الله عليه و آله نازل شد:
«بِسْمِ اللَّه الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ، إِذا جاءَ نَصْرُ اللَّه وَ الْفَتْحُ، وَ رَأَيْتَ النَّاسَ يَدْخُلُونَ فِىدِينِ اللَّه أَفْواجاً، فَسَبِّحْ بِحَمْدِ رَبِّكَ وَ اسْتَغْفِرْهُ إِنَّهُ كانَ تَوَّاباً»[۱۶]: «به نام خداوند بخشنده مهربان، آنگاه كه يارى خدا و پيروزى آمد و مردم را ديدى كه گروه گروه وارد دين الهى مى شوند، با حمد پروردگارت تسبيح بگو و از او طلب مغفرت كن كه او توبه پذير است».
با نزول اين سوره سه ماجراى مرتبط به هم به وقوع پيوست كه هموار كننده راه براى مراسم عظيم غدير بود:
سؤال مردم درباره جانشين پيامبرصلى الله عليه وآله
اولين مسئله اى كه پس از نزول سوره نصر و شنيدن خبر رحلت پيامبر صلى الله عليه و آله به ذهن همه خطور كرد، جانشينى آن حضرت به معناى پر كردن جاى خالى حضرت بود؛ و اين بهترين مقدمه براى آغاز مراسمى بود كه مى توانست پاسخ چنين سؤالى باشد.
اصحاب پيامبرصلى الله عليه وآله كه از يك سو از مطرح كردن مسئله رحلت آن حضرت در حضورش خجالت مى كشيدند، سراغ سلمان فارسى رفتند كه با حضرتش خصوصى تر بود. آنها با توجه به تصريح پيامبر صلى الله عليه و آله درباره رحلتش از سلمان خواستند تا از حضرت بپرسد: امور ما را به كه مى سپارى، و پناه ما چه كسى خواهد بود و محبوب ترين افراد نزد او كيست؟
در پاسخ اين سؤال آن حضرت تعلّلى نموده تا سه بار آن را به تأخير انداخت و گويا مردم را نسبت به مسئله حساستر و نسبت به پاسخ آن تشنه تر مى نمود. سپس فرمود: برادر و وزيرم و جانشينم در اهل بيتم و بهترين كسى كه بعد از خود باقى مى گذارم كه دِين مرا ادا مى كند و به وعده هاى من وفا مى نمايد، على بن ابى طالب است.[۱۷]
سخنان پيامبرصلى الله عليه وآله با على عليه السلام درباره خلافت
دومين پيامد نزول سوره نصر آن بود كه پيامبر صلى الله عليه و آله اميرالمؤمنين عليه السلام را فرا خواند و به او چنين فرمود:
يا على، آنچه بدان وعده داده شده بودم آمد. فتح آمد و مردم گروه گروه در دين خدا داخل شدند. هيچكس از تو سزاوارتر به قرار گرفتن در مقام من نيست، به خاطر پيشتر بودن تو در اسلام و نزديكى تو با من و دامادى تو نسبت به من و اينكه سيده زنان جهان نزد توست، و قبل از آن حمايت هايى كه پدرت ابوطالب درباره من داشت و گرفتارى هايى كه هنگام نزول قرآن به خاطر من متحمل شد ... .[۱۸]
اين احتمال وجود دارد كه حضرت اين سخنان را علناً در حضور مردم به على عليه السلام فرموده باشد، تا افكار مردم را نسبت به مسئله خلافت آماده تر سازد.
سخنرانى عمومى درباره ولايت
سومين عكس العمل پيامبر صلى الله عليه و آله به نزول سوره نصر آن بود كه در فرصت باقيمانده از آخرين روز مراسم حج، مردم را در مسجد خيف در مِنا جمع كند و براى آينده خلافت پيش بينى هاى اساسى بنمايد.
با توجه به امامت ابدى دوازده امام عليهم السلام كه برنامه خلافت اسلام بود و مردم بايد دلسوزانه و از عمق جان از آنان حمايت مى نمودند و با حضور آنان از هر اختلافى پرهيز مى كردند، پيامبرصلى الله عليه وآله در برابر جمعيت عظيم حاجيان بر فراز منبر مسجد خيف چنين خطابه خواند:
خدا آباد كند زندگى كسى را كه سخن مرا بشنود و آن را به خاطر بسپارد و به كسانى كه نشنيده اند برساند، كه چه بسا حمل كننده علمى كه خود اهل تفكر نيست، و چه بسا حمل كننده علمى به كسى كه از او فقيه تر و فكر كننده تر است.
اى مردم، من در ميان شما دو چيز گرانبها باقى گذاشتم كه اگر به آن دو تمسّک كنيد هرگز گمراه نمى شويد و لغزش پيدا نمى كنيد: كتاب خدا و عترت من اهل بيتم.
خداوند لطيف خبير به من خبر داده است كه اين دو از يكديگر جدا نمى شوند تا بر سر حوض كوثر بر من وارد شوند، مانند اين دو انگشتِ من - و حضرت دو انگشت سبابه را كنار يكديگر قرار دادند - و نمى گويم: مانند اين دو - و حضرت انگشت سبابه و وسط را كنار هم قرار دادند - كه يكى بر ديگرى فضيلت داشته باشد.[۱۹]
ابلاغ ولايت در خطبه غدير[۲۰]
با پايان اولين بخش سخن در خطبه غدير كه حمد و ثناى الهى بود، پيامبر صلى الله عليه و آله بخش دوم سخن را آغاز فرمود و مردمِ سراپا گوش را كه بدون كوچک ترين بى نظمى يک پارچه دل به سخنانش سپرده بودند، متوجه مطلب اصلى نمود:
وحى خاص براى ابلاغ ولايت
آن حضرت ابتدا اعلام فرمود كه درباره برنامه اى كه در پيش است وحى خاصى از طرف خدا نازل شده و من در برابر آن انجام وظيفه خواهم كرد، از ترس آنكه عذابى بر من نازل شود.
سپس تصريح فرمود كه در اين فرمان به من گفته شده كه اگر آنچه در حق على بر من نازل فرموده ابلاغ نكنم رسالت او را نرسانده ام.
آنگاه براى نشان دادن اينكه در ابلاغ آن از هيچ كس ترسى ندارم فوراً تصريح كرد: خداوند براى من حفظ از شر مردم را ضمانت فرموده است.
با اين مقدمه آيه نازل شده را - كه آيه 67 سوره مائده است - قرائت فرمود و با صراحت فرمود كه بر من چنين وحى شده است:
«يا اَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما اُنْزِلَ اِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ وَ اِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ وَ اللَّهُ يَعْصِمُكَ مِنَ النّاسِ»؛ و در حين قرائت كلمه «ما اُنْزِلَ» را تفسير كرد كه منظور خلافت على بن ابى طالب است.
سابقۀ قرآنى ولايت
اكنون كليد سخن به حركت درآمد و قفل آن براى مراحل بعدى كلام گشوده شد. ابتدا حضرت به مردم گوشزد كرد كه من سابقه كوتاهى و قصور در ابلاغ اوامر الهى نداشته ام و نزول چنين آيه اى درباره ابلاغ ولايت سبب خاصى دارد.
آنگاه در بيان علت نزول چنين آيه شديد اللحنى فرمود: «جبرئيل سه مرتبه از طرف خداوند بر من دستور ابلاغ ولايت على را آورده است».
در اينجا قبل از بيان علت نزول آيه، اين مسئله را مطرح كرد كه خداوند درباره ولايت على عليه السلام آيه خاصى بر من نازل كرده، و سپس آيه 55 سوره مائده را قرائت كرد: «اِنَّما وَلِيُّكُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذينَ آمَنُوا الَّذينَ يُقيمُونَ الصَّلاةَ وَ يُؤْتُونَ الزَّكاةَ وَ هُمْ راكِعُونَ» و سپس آن را به على عليه السلام تفسير كرده فرمود: «على است كه نماز را به پا داشته و در حال ركوع زكات داده است».
علت امر شديد اللحن در ابلاغ ولايت
آنگاه به علت نزول آيه پرداخته فرمود: «من از جبرئيل درخواست كردم كه از خدا بخواهد تا مرا از ابلاغ اين مسئله به شما معاف نمايد، چرا كه از كمى متقين و زيادى منافقين آگاهم». آنگاه اوصاف منافقين را با اشاره به آيه 11 سوره فتح:
«يَقوُلُونَ بِأَلْسِنَتِهِمْ ما لَيْسَ فى قُلُوبِهِمْ» و آيه 15 سوره نور: «تَحْسَبُونَهُ هَيِّناً وَ هُوَ عِنْدَ اللَّهِ عَظيمٌ» بيان كرد.
سپس آزار و اذيت هاى پى در پى منافقين را نسبت به حضرتش يادآور شد، تا آنجا كه نسبت هاى مسخره آميز به حضرت دادند و كلمه «اُذُن» به معناى «گوش» را درباره حضرت به كار بردند، كه منظورشان «سراپا گوش» بودن اميرالمؤمنين و پيامبر صلى الله عليه و آله و توجه متقابل آنان نسبت به يكديگر بود.
آنگاه آيه 61 سوره توبه را قرائت كرد كه درباره نسبت دهندگان اين كلمه از منافقين نازل شده بود:
«وَ مِنْهُمُ الَّذينَ يُؤْذُونَ النَّبِىَّ وَ يَقُولُونَ هُوَ اُذُنٌ، قُلْ اُذُنُ خَيْرٍ لَكُمْ، يُؤْمِنُ بِاللَّهِ وَ يُؤْمِنُ لِلْمُؤْمِنينَ وَ رَحْمَةٌ لِلَّذينَ آمَنوا مِنْكُمْ وَ الَّذينَ يُؤذُونَ رَسُولَ اللَّهِ لَهُمْ عَذابٌ اَليمٌ».
در پى آن با لحنى جدى تر منافقين حاضر در غدير را به لرزه درآورده فرمود: «اگر بخواهم مى توانم آنان را نام ببرم و آنان را نشان دهم، ولى درباره آنان با بزرگوارى رفتار كرده ام».
خدا جز با ابلاغ ولايت راضى نمى شود
با اين سخن از يک سو علت لحن شديد آيه نسبت به پيامبر صلى الله عليه و آله براى مؤمنين روشن گرديد، و از سوى ديگر ضمانت «وَ اللَّهُ يَعْصِمُكَ» بر منافقين گوشزد شد.
اكنون پيامبر صلى الله عليه و آله كرسى سخن را كاملاً آماده كرده بود. لذا براى تأكيد بيشتر يك بار ديگر آيه 67 سوره مائده را با اين مقدمه تكرار كرد كه با حضور منافقين و آزار دهندگان و درخواست معاف شدن از ابلاغ اين پيام، ولى خدا از من راضى نمى شود مگر آنچه در حق على عليه السلام نازل كرده ابلاغ نمايم و خواند: «يا اَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما اُنْزِلَ اِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ واِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ وَ اللَّهُ يَعْصِمُكَ مِنَ النّاسِ».
متن مرحله دوم خطبه غدير چنين است:
وَ اُقِرُّ لَهُ عَلى نَفْسى بِالْعُبُودِيَّةِ، وَ اَشْهَدُ لَهُ بِالرُّبُوبِيَّةِ، وَ اُؤَدّى ما اَوْحى بِهِ اِلَىَّ، حَذَراً مِنْ اَنْ لا اَفْعَلَ فَتَحِلَّ بى مِنْهُ قارِعَةٌ لا يَدْفَعُها عَنّى اَحَدٌ وَ اِنْ عَظُمَتْ حيلَتُهُ وَ صَفَتْ خُلَّتُهُ؛ لا اِلهَ اِلاّ هُوَ.
لاَنَّهُ قَدْ اَعْلَمَنى اَنّى اِنْ لَمْ اُبَلِّغْ ما اَنْزَلَ اِلَىَّ فى حَقِّ عَلِىٍّ فَما بَلَّغْتُ رِسالَتَهُ، وَ قَدْ ضَمِنَ لى تَبارَكَ وَ تَعالَى الْعِصْمَةَ مِنَ النّاسِ وَ هُوَ اللَّهُ الْكافِى الْكَريمُ. فَاَوْحى اِلَىَّ: «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحيمِ، يا اَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما اُنْزِلَ اِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ فى عَلِىٍّ، يَعْنى فِى الْخِلافَةِ لِعَلِىِّ بْنِ اَبىطالِبٍ وَ اِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ وَ اللَّهُ يَعْصِمُكَ مِنَ النّاسِ».
مَعاشِرَ النّاسِ، ما قَصَّرْتُ فى تَبْليغِ ما اَنْزَلَ اللَّهُ تَعالى اِلَىَّ، وَ اَنَا اُبَيِّنُ لَكُمْ سَبَبَ هذِهِ الْآيَةِ: اِنَّ جَبْرَئيلَ هَبَطَ اِلَىَّ مِراراً ثَلاثاً يَأْمُرُنى عَنِ السَّلامِ رَبّى وَ هُوَ السَّلامُ اَنْ اَقُومَ فى هذَا الْمَشْهَدِ فَاُعْلِمَ كُلَّ اَبْيَضَ وَ اَسْوَدَ: اَنَّ عَلِىَّ بْنَ اَبيطالِبٍ اَخى وَ وَصِيّى وَ خَليفَتى عَلى اُمَّتى وَ اْلاِمامُ مِنْ بَعْدى، الَّذى مَحَلُّهُ مِنّى مَحَلُّ هارُونَ مِنْ مُوسى اِلاّ اَنَّهُ لا نَبِىَّ بَعْدى، وَ هُوَ وَلِيُّكُمْ بَعْدَ اللَّهِ وَ رَسُولِهِ.
وَ قَدْ اَنْزَلَ اللَّهُ تَبارَكَ وَ تَعالى عَلَىَّ بِذلِكَ آيَةً مِنْ كِتابِهِ هِىَ: «اِنَّما وَلِيُّكُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذينَ آمَنُوا الَّذينَ يُقيمُونَ الصَّلاةَ وَ يُؤْتُونَ الزَّكاةَ وَ هُمْ راكِعُونَ« ، وَ عَلِىُّ بْنُ اَبىطالِبٍ الَّذى اَقامَ الصَّلاةَ وَ آتَى الزَّكاةَ وَ هُوَ راكِعٌ يُريدُ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ فى كُلِّ حالٍ.
وَ سَاَلْتُ جَبْرَئيلَ اَنْ يَسْتَعْفِىَ لِىَ السَّلامَ عَنْ تَبْليغِ ذلِكَ اِلَيْكُمْ - اَيُّهَا النّاسُ لِعِلْمى بِقِلَّةِ الْمُتَّقينَ وَ كَثْرَةِ الْمُنافِقينَ وَ اِدْغالِ اللاّئِمينَ وَ حِيَلِ الْمُسْتَهْزِئينَ بِالاِسْلامِ، الَّذينَ وَصَفَهُمُ اللَّهُ فى كِتابِهِ بِاَنَّهُمْ يَقُولُونَ بِاَلْسِنَتِهِمْ ما لَيْسَ فى قُلُوبِهِمْ، وَ يَحْسَبُونَهُ هَيِّناً وَ هُوَ عِنْدَ اللَّهِ عَظيمٌ، وَ كَثْرَةِ اَذاهُمْ لى غَيْرَ مَرَّةٍ، حَتّى سَمُّونى اُذُناً وَ زَعَمُوا اَنّى كَذلِكَ لِكَثْرَةِ مُلازَمَتِهِ اِيّاىَ وَ اِقْبالى عَلَيْهِ وَ هَواهُ وَ قَبُولِهِ مِنّى، حَتّى اَنْزَلَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ فى ذلِكَ: »وَ مِنْهُمُ الَّذينَ يُؤْذُونَ النَّبِىَّ وَ يَقُولُونَ هُوَ اُذُنٌ، قُلْ اُذُنُ عَلَى الَّذينَ يَزْعَمُونَ اَنَّهُ اُذُنٌ خَيْرٍ لَكُمْ، يُؤْمِنُ بِاللَّهِ وَ يُؤْمِنُ لِلْمُؤْمِنينَ وَ رَحْمَةٌ لِلَّذينَ آمَنوا مِنْكُمْ وَ الَّذينَ يُؤذُونَ رَسُولَ اللَّهِ لَهُمْ عَذابٌ اَليمٌ».
وَ لَوْ شِئْتُ اَنْ اُسَمِّىَ الْقائِلينَ بِذلِكَ بِاَسْمائِهِمْ لَسَمَّيْتُ، وَ اَنْ اُومِئَ اِلَيْهِمْ بِاَعْيانِهِمْ لاَوْمَأْتُ، وَ اَنْ اَدُلَّ عَلَيْهِمْ لَدَلَلْتُ، وَ لكِنّى وَ اللَّهِ فى اُمُورِهِمْ قَدْ تَكَرَّمْتُ.
وَ كُلُّ ذلِكَ لا يَرْضَى اللَّهُ مِنّى اِلاّ اَنْ اُبَلِّغَ ما اَنْزَلَ اللَّهُ اِلَىَّ فى حَقِّ عَلِىٍّ، «يا اَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما اُنْزِلَ اِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ فى حَقِّ عَلِىٍّ وَ اِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ وَ اللَّهُ يَعْصِمُكَ مِنَ النّاسِ»:
براى خداوند بر نفس خود به عنوان بندگى او اقرار مىكنم، و شهادت مىدهم براى او به پروردگارى، و آنچه به من وحى نموده ادا مىنمايم از ترس آنكه مبادا اگر انجام ندهم عذابى از او بر من فرود آيد كه هيچ كس نتواند آن را دفع كند، هر چند كه حيله عظيمى به كار بندد و دوستى او خالص باشد نيست خدايى جز او زيرا خداوند به من اعلام فرموده كه اگر آنچه در حق على بر من نازل نموده ابلاغ نكنم رسالت او را نرساندهام، و براى من حفظ از شر مردم را ضمانت نموده و خدا كفايت كننده و كريم است.
خداوند به من چنين وحى كرده است: «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحيمِ، يا اَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما اُنْزِلَ اِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ ...»: «اى پيامبر ابلاغ كن آنچه از طرف پروردگارت بر تو نازل شده درباره على، يعنى خلافت على بن ابى طالب و اگر انجام ندهى رسالت او را نرسانده اى، و خداوند تو را از مردم حفظ مى كند».
اى مردم، من در رساندن آنچه خداوند بر من نازل كرده كوتاهى نكرده ام، و من سبب نزول اين آيه را براى شما بيان مى كنم:
جبرئيل سه مرتبه بر من نازل شد و از طرف خداوندِ سلام پروردگارم - كه او سلام است - مرا مأمور كرد كه در اين اجتماع بپاخيزم و بر هر سفيد و سياهى اعلام كنم كه «على بن ابى طالب برادرِ من و وصى من و جانشين من بر امتم و امام بعد از من است. نسبت او به من همانند هارون به موسى است جز اينكه پيامبرى بعد از من نيست. و او صاحب اختيار شما بعد از خدا و رسولش است».
و خداوند در اين مورد آيهاى از كتابش بر من نازل كرده است: «اِنَّما وَلِيُّكُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذينَ آمَنُوا ...»: «صاحب اختيار شما خدا و رسولش هستند و كسانى كه ايمان آورده و نماز را بپا مى دارند و در حال ركوع زكات مى دهند» ، و على بن ابى طالب است كه نماز را بپا داشته و در حال ركوع زكات داده و در هر حال خداوند عز و جل را قصد مى كند.
اى مردم، من از جبرئيل درخواست كردم از خدا بخواهد تا مرا از ابلاغ اين مهم معاف بدارد، زيرا از كمى متقين و زيادى منافقين و فساد ملامت كنندگان و حيلههاى مسخره كنندگانِ اسلام اطلاع دارم، كسانى كه خداوند در كتابش آنان را چنين توصيف كرده است كه با زبانشان مىگويند آنچه در قلبهايشان نيست، و اين كار را سهل مىشمارند در حالى كه نزد خداوند عظيم است.
همچنين به خاطر اينكه منافقين بارها مرا اذيت كرده اند تا آنجا كه مرا «اُذُن» (گوش دهنده بر هر حرفى) ناميدند، و گمان كردند كه من چنين هستم به خاطر ملازمت بسيار على با من و توجه من به او و تمايل او و قبولش از من، تا آنكه خداوند عزوجل در اين باره چنين نازل كرد: «وَ مِنْهُمُ الَّذينَ يُؤْذُونَ النَّبِىَّ وَ يَقُولُونَ هُوَ اُذُنٌ ...»:
«از آنان كسانى هستند كه پيامبر را اذيت مى كنند و مى گويند او «اُذُن» (گوش دهنده به هر حرفى) است، بگو: گوش دهنده است بر ضد كسانى كه گمان مى كنند او «اُذُن» است و براى شما خير است، به خدا ايمان مىآورد و در مقابل مؤمنين اظهار تواضع و احترام مىنمايد، و براى كسانى از شما كه ايمان آوردهاند رحمت است؛ و كسانى كه پيامبر را اذيت مى كنند عذاب دردناكى در انتظارشان است».
اگر من بخواهم گويندگان اين نسبت (اُذُن) را نام ببرم مىتوانم، و اگر بخواهم به شخص آنان اشاره كنم مى نمايم، و اگر بخواهم با علائم آن ها را معرفى كنم مى توانم، ولى به خدا قسم من در كار آنان با بزرگوارى رفتار كرده ام.
بعد از همه اينها، خداوند از من راضى نمى شود مگر آنچه در حق على بر من نازل كرده ابلاغ نمايم. «يا اَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما اُنْزِلَ اِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ ...» : «اى پيامبر، برسان آنچه در حق على از پروردگارت بر تو نازل شده و اگر انجام ندهى رسالت او را نرسانده اى، و خداوند تو را از مردم حفظ مى كند».
در ادامه و در فرازهاى پايانى بخش سوم خطبه غدير، پيامبرصلى الله عليه وآله بار ديگر اتمام حجت كرد كه من رساندم و ابلاغ كردم:
اَلا وَ قَدْ اَدَّيْتُ، اَلا وَ قَدْ بَلَّغْتُ، اَلا وَ قَدْ اَسْمَعْتُ، اَلا وَ قَدْ اَوْضَحْتُ. اَلا وَ اِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ قالَ، وَ اَنَا قُلْتُ عَنِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ:
بدانيد كه من ادا نمودم، بدانيد كه من ابلاغ كردم، بدانيد كه من شنوانيدم، بدانيد كه من روشن نمودم، بدانيد كه خداوند فرموده است و من از جانب خداوند عز و جل مى گويم.
همچنين پيامبرصلى الله عليه وآله در انتهاى بخش چهارم خطبه غدير و پس از بيان حديث غدير و نزول آيه اكمال دين و آيات ديگر، نفسى به راحتى كشيد و خطاب به خداوند عرضه داشت:
اللّهُمَّ اِنّى اُشْهِدُكَ اَنّى قَدْ بَلَّغْتُ:
خدايا تو را شاهد مى گيرم كه من ابلاغ نمودم.
در فرازى ديگر از بخش پايانى بخش چهارم خطبه غدير، بار ديگر احساسى سرشار از رضايت از دو لب مبارك پيامبرصلى الله عليه وآله شنيده شد. آن حضرت با آوردن آيه 54 سوره نور در ضمن كلام خود اطمينان از ابلاغ فرمان الهى را يادآور شد و فرمود: اى مردم، من از خدا خواستم كه شاهد باشد و رسالتم را به شما رساندم وَ ما عَلَى الرَّسُولِ اِلاَّ الْبَلاغُ الْمُبينِ:
مَعاشِرَ النّاسِ، قَدِ اسْتَشْهَدْتُ اللَّهَ وَ بَلَّغْتُكُمْ رِسالَتى وَ ما عَلَى الرَّسُولِ اِلاّ الْبَلاغُ الْمُبينُ:
اى مردم، من خدا را شاهد گرفتم و رسالتم را به شما ابلاغ نمودم، و بر عهده رسول جز ابلاغ روشن چيزى نيست.
ابلاغ ولايت در عرفات[۲۱]
در بين مراسم حجةالوداع و در عرفات، جبرئيل نازل شد و با اشاره به آيه 7 سوره مائده «وَ اذْكُرُوا نِعْمَةَ اللَّهِ عَلَيْكُمْ وَ ميثاقَهُ الَّذى واثَقَكُمْ بِهِ» - كه در مدينه قبل از سفر نازل شده بود - اين پيام را آورد:
اى محمد، خداوند عز و جل به تو سلام مى رساند و مى فرمايد: اجل تو نزديک شده و مدت تو پايان يافته است؛ و من تو را به سوى آنچه چاره اى و فرارى از آن نيست (يعنى مرگ) خواهم برد. اكنون عهد خويش را بسپار و وصيت خود را پيش بينى نما؛ و آنچه از علم و ميراث علوم انبياى قبل از توست و اسلحه و تابوت و همه آنچه از نشانه هاى پيامبران نزد توست به وصى و خليفه بعد از خود تحويل ده، كه او حجت تمام عيار من بر خلقم على بن ابى طالب است.
او را به عنوان علامت براى مردم به پا دار و عهد و پيمان و بيعت او را تجديد كن، و به آنان ياد آورى كن آنچه از آنان تعهد گرفته ام از بيعتم و پيمانى كه با آنان محكم كرده ام، و عهدى كه با آنان داشته ام درباره ولايت وليم و صاحب اختيار آنان و هر مرد و زن مؤمنى، يعنى على بن ابى طالب.
آنگاه با اشاره به آيه 3 سوره مائده «اليَوْمَ اَكْمَلْتُ لَكُمْ» - كه هنوز نازل نشده بود ارتباط كمال دين را با ولايت على عليه السلام بيان كرده در ادامه خطاب آمده بود:
من پيامبرى از پيامبرانم را از دنيا نمىبرم مگر بعد از كمال دينم و حجتم و نعمتم با ولايت اوليائم و دشمنى دشمنانم، و اين است كمال توحيد و دين من و اتمام نعمتم بر خلقم كه با پيروى از وليم و اطاعت او تحقق مىيابد.
و اين بدان جهت است كه من زمينم را بدون صاحب اختيار و سرپرست رها نمى كنم، تا حجت من بر خلقم باشد. پس آن روز است كه دينم را كامل مى نمايم و نعمتم را به درجه تمام مى رسانم و اسلام را به عنوان دين شما راضى مى شوم با ولايت على وليم و صاحب اختيار هر مرد و زن مؤمنى، بنده ام و وصى پيامبرم و خليفه بعد از او و حجت تمام عيارم بر خلقم، كه اطاعت او به اطاعت پيامبرم محمد مقرون است و اطاعت او با اطاعت محمد به اطاعت من مقرون است.
هر كس او را اطاعت كند مرا اطاعت كرده و هر كس از او سرپيچى كند از من سرپيچى كرده است.
او را بين خود و خلقم علامتى قرار دادم كه هر كس او را بشناسد مؤمن است، و هر كس او را انكار نمايد كافر است، و هر كس در بيعت او ديگرى را شريک كند مشرک است، و هر كس مرا با ولايت او ملاقات كند وارد بهشت مى شود، و هر كس با عداوت او مرا ملاقات كند داخل آتش مى شود.
سپس خطاب الهى بار ديگر به آيه 7 سوره مائده اشاره فرموده بود كه «ميثاقَهُ الَّذى واثَقَكُمْ بِهِ» را خاطر نشان مى كرد و در ادامه دستور پروردگار آمده بود:
پس اى محمد، على را به عنوان علامتى منصوب كن و از مردم در اين باره بيعت بگير و عهد و پيمانى را كه با آنان محكم كرده ام تجديد كن، چرا كه من تو را قبض روح نموده نزد خود خواهم برد.
پيامبر صلى الله عليه و آله با شنيدن اين پيام الهى و با توجه به فورى نبودن آن، بار ديگر منافقين و اخلال گران را به ياد آورد و ترس آن را داشت كه مبادا مردم متفرق شوند يا به جاهليت باز گردند، چرا كه آن حضرت دشمنى آنان را مى دانست و از بغض آنان نسبت به على عليه السلام خبر داشت.
اين بود كه آن حضرت خود را در شرايطى سخت احساس كرد و آن قدر گريست كه محاسن شريفش پر از اشك شد و فرمود:
اى جبرئيل، دير زمانى نيست كه قوم من از جاهليت فاصله گرفته اند. من اينان را به اختيار خودشان يا به كمک جنگ ها به انقياد درآورده ام. اكنون اگر بخواهم كسى را بر آنان حاكم كنم چه خواهد شد؟!
آنگاه پيامبر صلى الله عليه و آله از جبرئيل درخواست كرد تا از خدا حفظ او از شر مردم را درخواست كند، و همچنان منتظر ماند تا جبرئيل در اين باره خبرى از سوى خداوند بياورد.[۲۲]
پيامبر صلى الله عليه و آله در ايام حج در سفر حجةالوداع، از هر فرصتى براى زمينه سازى غدير استفاده مى كرد. در عرفات كه سيل جمعيت اطراف پيامبر صلى الله عليه و آله بودند، حضرت به على عليه السلام اشاره كرد و فرمود:
يا على به من نزديک شو. على عليه السلام به آن حضرت نزديک شد. فرمود: كف دستت را در كف دست من بگذار. آنگاه كف دست على عليه السلام را گرفت و فرمود:
يا على، من و تو از يك درخت خلق شده ايم. من ريشه آنم و تو تنه آن و حسن و حسين شاخه هاى آن هستند. هر كس به شاخه اى از شاخه هاى آن بياويزد خداوند با رحمتش او را وارد بهشت مى كند.
يا على، اگر امت من روزه بگيرند تا همچون كمان قد خميده شوند و نماز بخوانند تا همچون تير لاغر شوند، ولى تو را مبغوض بدارند خداوند آنان را با صورت در آتش مى اندازد.
سعادتمند كامل عيار و سزاوار سعادت كسى است كه بعد از من تو را اطاعت كند و صاحب اختيارى تو را بپذيرد، و شقى كامل عيار و سزاوار شقاوت كسى است كه بعد از من عصيان تو نمايد و در مقابل تو عَلَم دشمنى برافرازد.[۲۳]
ابلاغ ولایت در مدینه[۲۴]
آنچه مى توانست همه نقشه هاى منافقين را يكجا خنثى نمايد و اسلام را در جوّ اجتماعى آغشته به نفاق زمان پيامبر صلى الله عليه و آله بر حقيقت خود حفظ كند، تعيين و اعلان رسمى جانشين پيامبرصلى الله عليه وآله بود.
رسول اللَّه صلى الله عليه و آله اين مهم را از آغاز بعثت خويش در هر فرصت مناسب بيان مى فرمود، و حتى بارها با سند و پشتوانه اجتماعى مطرح مى كرد.
تا آنجا كه روزى حضرت اميرالمؤمنين عليه السلام را فراخواند و سپس به خادم خود دستور داد تا صد نفر از قريش و هشتاد نفر از ساير عرب و شصت نفر از عجم و چهل نفر از اهل حبشه را جمع نمايد.
وقتى اين عده جمع شدند دستور داد ورقه اى بياورند. سپس حضرت به آنان دستور داد مانند صف نماز در كنار يكديگر بايستند و فرمود:
اى مردم، آيا قبول داريد كه خداوند صاحب اختيار من است و به من امر و نهى مى نمايد و من در برابر سخن خدا حق امر و نهى ندارم؟
گفتند: آرى، يا رسول اللَّه. فرمود: «آيا من نسبت به شما از خودتان صاحب اختيارتر نيستم و به شما امر و نهى مى كنم و شما در برابر سخن من حق امر و نهى نداريد»؟ گفتند: بلى ، يا رسول اللَّه.
فرمود: هر كس كه خداوند و من صاحب اختيار اوييم اين على صاحب اختيار او است. او شما را امر و نهى مى كند و شما در برابر سخن او حق امر و نهى نداريد.
خداوندا دوست بدار هر كس او را دوست بدارد، و دشمن بدار هر كس او را دشمن بدارد، و يارى كن هر كس او را يارى كند، و خوار كن هر كس او را خوار كند. خداوندا تو شاهد من بر اينان هستى كه من ابلاغ كردم و دلسوزى نمودم.
سپس دستور داد آن ورقه (كه اين مطالب در آن نوشته شده بود) سه بار براى آنان خوانده شود. بعد سه بار فرمود: چه كسى از شما مايل است اين پيمان را باز پس گيرد؟ آنان سه مرتبه گفتند: به خدا و پيامبرش پناه مى بريم از اينكه گفته خود را باز پس گيريم.
بعد آن حضرت ورقه را بست و با مُهر يكايک آن جمع ورقه را مهر نمود و فرمود: «اى على، اين نوشته را نزد خود نگه دار، و هر كس اين پيمان را شكست آن را برايش بخوان تا من در روز قيامت خصم او باشم».[۲۵]
ابلاغ ولايت در مسير غدير[۲۶]
پس از اتمام مراسم حجةالوداع، پيامبر صلى الله عليه وآله با خروج از مكه جاده منتهى به مدينه را در پيش گرفتند. روز شانزدهم ذى الحجة همچنان قافله در مسير خود به سمت غدير در حركت بود و وحى الهى پى در پى غدير را پشتيبانى مى كرد تا در منزلى توقف كردند.
در آنجا جبرئيل بار ديگر نازل شد و اولين نشانه هاى حفظ الهى را طى آيات 92 الی 95 سوره حجر براى پيامبرصلى الله عليه وآله آورد: «فَوَرَبِّكَ لَنَسَأَلَنَّهُمْ اَجْمَعينَ، عَمّا كانُوا يَعْمَلُونَ، فَاصْدَعْ بِما تُؤْمَرْ وَ اَعْرِضْ عَنِ الْمُشْرِكينَ. اِنّا كَفَيْناكَ الْمُسْتَهْزِئينَ»: «قسم به پروردگارت از همه آنان درباره آنچه انجام مى دهند سؤال خواهيم كرد. پس آنچه به تو امر شده ابلاغ كن و از مشركين اعراض نما. ما تو را از شر مسخره كنندگان حفظ مى كنيم».
با نازل شدن اين آيات پيامبرصلى الله عليه وآله دستور حركت داد و سرعت كاروان را بيشتر نمود تا هر چه زودتر خود را براى اعلان ولايت به غدير برساند.[۲۷]
ابلاغ ولايت در مكه[۲۸]
پيامبرصلى الله عليه وآله در مكه در دو مرحله ولايت را اعلان فرمود:
در اعمال حج
همزمان با اعمال حج در سفر حجةالوداع، مىبايست آمادگى مردم براى برنامه بعدى يعنى اعلان ولايت حفظ مى شد. اكنون كه بخشى از مناسک انجام يافته بود و مردم در حال انتظار به سر مى بردند، در همان روزِ ورود به مكه از طرف خداوند اين خطاب بر پيامبرصلى الله عليه وآله نازل شد:
«من محمودم و تو محمدى، نام تو را از نام خود مشتق ساخته ام. هر كس با تو متصل و مرتبط باشد من نيز با او ارتباط دارم، و هر كس با تو قطع رابطه نمايد من نيز با او قطع مى نمايم.
اكنون احترام خود نزد مرا براى مردم بازگو كن و به آنان خبر ده كه من پيامبرى مبعوث نكرده ام مگر آنكه براى او وزيرى قرار داده ام. تو نيز فرستاده من هستى و على وزير توست».
اين اولين دستور الهى درباره ولايت بعد از ورود به مكه بود كه البته يک دستور فورى نبود. از آنجا كه مردم به جاهليت و طرز تفكر جاهلى قريب العهد بودند، پيامبرصلى الله عليه وآله اعلان اين خبر را در آن موقعيت مناسب نمى ديد تا مبادا او را متهم كنند كه خويشان خود را بر مردم حاكم مى كند! لذا با توجه به اينكه امر الهى در اين باره فورى نبود، اعلام آن را براى شرايط مناسبى در نظر گرفت.[۲۹]
پس از اعمال حج
پس از انجام اعمال حج در سفر حجةالوداع پيامبر صلى الله عليه وآله از هر فرصتى براى آماده سازى مردم نسبت به اعلان ولايت استفاده مى كرد.
آن حضرت كنار كعبه ايستاده بود و جابر بن عبداللَّه انصارى هم كنار حضرت بود. در اين حال على عليه السلام به طرف حضرت آمد. پيامبرصلى الله عليه وآله فرمود: «برادرم نزد شما آمد».
آنگاه توجهى به كعبه كرد و با دست بر آن زد و فرمود:
«قسم به آنكه جانم به دست اوست، اين (على) و شيعيانش روز قيامت رستگارانند. او اوّلِ شما در ايمان به من است، و وفادارترين شما به عهد خدا و قيام كننده ترين شما به امر خدا و عادل ترين شما بين مردم و قسمت كننده به تساوى و بلند مرتبه ترين شما نزد خداست».
اينجا بود كه سايه سنگين وحى بر كعبه افتاد و آيه 7 سوره بيّنه نازل شد:
«اِنَّ الَّذينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصّالِحاتِ اُولئِكَ هُمْ خَيْرُ الْبَرِيَّةِ»: «كسانى كه ايمان آورده و عمل صالح انجام داده اند بهترين مردم هستند».
پيامبر صلى الله عليه و آله در حضور اصحاب فوراً آيه را تفسير كرد و با اشاره به اميرالمؤمنين عليه السلام فرمود: «خير البرية» آمد.[۳۰]
اجر ابلاغ ولايت در قرآن[۳۱]
يكى از آياتى كه در ماجراى غدير و پس از اعلان ولايت در غدير بر پيامبرصلى الله عليه وآله نازل شد اين آيه بود:
«وَ إِنَّ لَكَ لَأَجْراً غَيْرَ مَمْنُونٍ»[۳۲]: «برای تو اجر بی منّتی است».
این آیه از دو بُعد قابل بررسی است:
موقعيت تاريخى
رسالتى كه به عنوان اعلان ولايت بر دوش پيامبرصلى الله عليه وآله قرار داده شد طى مراحلى به انجام رسيد. يكى از مراحل جالب اين تبليغ هنگامى بود كه تشكر الهى از انجام چنين وظيفه خطير اعلام شد، كه به معناى تحقق اهداف از پيش تعيين شده غدير بود. در روايت مربوط به اين فراز غدير چنين آمده است:
هنگامى كه دستور اعلان ولايت على عليه السلام نازل شد، پيامبرصلى الله عليه وآله آن حضرت را معرفى كرد و ولايت او را اعلام نمود و فرمود: «مَنْ كُنْتُ مَوْلاهُ فَعَلِىٌّ مَوْلاهُ».
اينجا بود كه خداوند اين آيه را نازل كرد: «وَ إِنَّ لَكَ لَأَجْراً غَيْرَ مَمْنُونٍ» : «براى تو اجرى بى منّت است»، و منظور خدا آن بود كه اين اجر به خاطر تبليغى است كه درباره على عليه السلام به انجام رساندى.[۳۳]
تحليل اعتقادى
از موقعيت نزول اين آيه سه نكته قابل استفاده است:
نكته اول: اجر و مزد پيامبرصلى الله عليه وآله
خداوند در هيچ جاى قرآن براى پيامبرش اجر و مزدى اعلام نفرموده، و فقط در يک جمله از قول پيامبرصلى الله عليه وآله مى فرمايد: «إِنْ أَجْرِىَ إِلاَّ عَلَى اللَّه وَ هُوَ عَلى كُلِّ شَىْءٍ شَهِيدٌ»[۳۴]: «اجر من بر خداوند است، و او بر هر چيزى شاهد است».
اما در اين آيه خداوند بدون آنكه پرده از اين اجر و مزد بردارد مى فرمايد: «براى تو اجر بى منّتى است».
اين دليل عظمت مسئله اعلان ولايت است كه تنها در اين مورد خدا نام اجر و مزد را به ميان مى آورد، و در جمله اى آكنده از تأكيد با استفاده از «انَّ» و «لام تأكيد» آن را بيان مى دارد.
نكته دوم: سند سپاس الهى
اين اجر و پاداش عنوان «مُزد» ندارد، بلكه به عنوان تشكر الهى از انجام كارى پر مخاطره و سنگين است. كلمۀ «غير ممنون» به عنوان صفت «اجر» دلالت بر اين مطلب دارد، و حاكى از آن است كه خداوند بى هيچ منّتى، و بدون آنكه اين پاداش را با عمل انجام شده مقايسه كند و در ميزان و ترازو قرار دهد، به عنوان سپاس و سند افتخار آن را تقديم پيامبرش مى نمايد.
نكته سوم: نشان تقدير در غدير
در حديثى كه شأن نزول اين آيه را بيان مى دارد تصريح شده كه اين پاداش بى منّت كه تقديمى پروردگار به خاتم پيامبران است، دقيقاً پس از اعلان «مَنْ كُنْتُ مَوْلاهُ فَعَلِىٌّ مَوْلاهُ» در غدير صورت گرفته است.
اين نشان دهنده قلّۀ سر به فلک كشيده غدير است كه در اوج عظمتش نشان تقدير به پيامبر معظم صلى الله عليه وآله اعطا مى گردد.
ارتباط مستقیم ابلاغ ولایت با وحی[۳۵]
پس از سخنرانى غدير و در فرصتى مناسب، پيامبرصلى الله عليه وآله مهاجرين و انصار را جمع كرده و سند مكتوبى براى غدير آماده كردند و در آن براى توحيد ونبوت از همگان اقرار گرفته و حديث غدير را بيان كردند.
آنچه در اين سند مكتوب جالب توجه است و به عنوان تفسير از آيۀ «... و ما ينطق عن الهوى»[۳۶]-كه در مورد همين سند مكتوب نازل شد- در ارتباط با غدير بايد استفاده كرد، ارتباط مستقيم مراسم اعلام ولايت در غدير با منبع وحى است.
خداوند متعال در غدير به گونه هاى مختلف در صدد اثبات اين ارتباط براى مردم بود تا بدانند هر گونه مخالفتى با ولايت در واقع مخالفت با خداوند است و هر گونه بهانه اى در اين رابطه ناپذيرفته است.
يک بار با سنگ آسمانى بر سر حارث فهرى اين مطلب بر همگان ثابت شد، و بار ديگر با ظهور جبرئيل براى مردم اين مهم به اثبات رسيد. چند مورد هم آيات قرآن نازل شد كه اين مورد يكى از آنهاست. در اينجا خداوند از دو سوى نفى و اثبات وَحْيانى بودن غدير را مطرح مى نمايد كه به توضيح آن مى پردازيم:
نفى هواى نفس درباره غدير: «وَ ما يَنْطِقُ عَنِ الْهَوى»
خداوند براى اثبات اين مطلب كه غدير هيچ رنگ و بويى از هواهاى نفسانى در خود ندارد، مسئله را به صورت ريشه اى مطرح مى نمايد؛ و آن اينكه پيامبر مكرم صلى الله عليه وآله در هيچ موردى از روى هواى نفس سخن نمى گويد تا نوبت به غدير برسد.
آن حضرت حتى در گفته هاى مربوط به زندگى شخصى خويش هم پيرو هواى نفس نيست و هيچ امرى و نهيى و سخنى كه برخاسته از هواى نفس باشد بر لسان مبارک آن حضرت جارى نمى شود؛ و اين معناى مقام عصمت است كه «ما يَنْطِقُ عَنِ الْهَوى».
وقتى اين ريشه اعتقادى را پذيرفته باشيم چگونه ممكن است در مسئله غدير با آن برنامه مفصل و با آن خطابه اى كه حضرتش بيش از 100 مورد به آيات قرآن استناد فرموده، بتوان خدشه وارد كرد كه از روى هواى نفس فرموده باشد؟!
اثبات وَحْيانيت غدير: «إِنْ هُوَ إِلاَّ وَحْىٌ يُوحى»
جلوه اثباتى در ارزش غدير - پس از نفى هواى نفس درباره آن - نزول دستور مستقيم آن از طرف خداست. اين مسئله در آيه با استفاده از تركيب مفيد انحصار آمده كه ابتدا حرف نفى (اِنْ) به كار رفته و سپس با كلمه استثناء (الاّ) اين انحصار به اثبات رسيده است، آنجا كه مى فرمايد: «إِنْ هُوَ إِلاَّ وَحْىٌ يُوحى»: «نيست آن مگر وحيى كه نازل مى شود».
با اين تركيب خاص، خداوند قاطعيت فوق العاده اى درباره غدير نشان داده و در صدد بيان اين مطلب است كه «غدير» و «ولايت» و تركيب اين دو، يعنى «اعلام ولايت در غدير» همه به دستور خاص الهى در «يا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ ...» بوده و پشتيبان آن خداست، چرا كه او آن را فرستاده است.
براى توضيح بيشتر مراجعه شود به عنوان: سند مكتوب غدير.
اعلان غدير پس از حج[۳۷]
در سفر حجةالوداع دو مقصد اساسى در نظر بود، و آن عبارت بود از بيان دو حكم مهم از قوانين اسلام كه هنوز براى مردم به طور كامل و رسمى تبيين نشده بود: يكى حج، و ديگرى مسئله خلافت و ولايت و جانشينى بعد از پيامبرصلى الله عليه وآله.
و لذا پس از اتمام اعمال حج، دو اقدام همزمان از سوى پيامبر صلى الله عليه و آله آمادگى فكرى مسلمانان را براى اعلام جانشينى حضرت دو چندان كرد:
يكى آنكه به فاصله يک روز از پايان حج فوراً به سوى غدير حركت كردند؛ در حالى كه مردم انتظار داشتند پيامبرصلى الله عليه وآله چند روزى در مكه بماند تا مردم معارف دين خود را بياموزند و سؤالات خود را بپرسند. اين اقدامِ با عجله نشانگرِ اهميت برنامه اعلان ولايت بود كه در پيش داشتند و به مردم چنين فهماند كه به خاطر اهميت فوق العاده آن حتى لحظه اى تأخير در آن ممكن نيست.
اقدام دوم اعلان رسمى براى همه حاجيان بود كه در روز چهاردهم ذى الحجة به دستور پيامبرصلى الله عليه وآله از سوى بلال اعلام شد: «فردا همه مردم - جز معلولان - بايد به طرف غدير خم حركت كنند».
اين اعلامِ كوتاه شاملِ چهار نكته مهم بود كه توجه همه را جلب كرد:
نكته اول: زمان آن كه فرداى آن روز -يعنى روز 15 ذى الحجة- بود.
نكته دوم: مخاطبين اين پيام كه همه حاجيان بودند، و طبعاً شامل اهل مكه و طائف و يمن نيز مى شد كه مسيرشان به سمت غدير نبود ولى بايد براى مراسم مورد نظر اين مسير را مى آمدند.
نكته سوم: استثناى معلولان بود كه به معناى وجوب و لزوم آمدن تا غدير بر هر مرد و زنى از هر قوم و قبيله اى بود جز معلولان كه عملاً قادر به آمدن نبودند.
نكته چهارم: تعيين مقصد بود، كه آدرس محل برگزارى مراسم را به همه معرفى مىفرمود؛ و اين به معناى برنامه اى دقيق براى اعلان ولايت بود كه حتى مكان آن از پيش معين شده بود، و مردم را با انتظار و اشتياق خاصى به سوى ميعادگاه ولايت مى كشاند.[۳۸]
اكمال دين با ابلاغ ولايت[۳۹]
در اوج حساس ترين مقطع مراسم غدير، كه على بن ابى طالب عليه السلام بر فراز دست پيامبرصلى الله عليه وآله قرار داشت و آن حضرت از بالاى منبر غدير على عليه السلام را به جهانيان نشان مىداد و معرفى مىكرد، اين آيه نازل شد.
پيامبرصلى الله عليه وآله مى فرمود: «مَنْ كُنْتُ مَوْلاهُ فَهذا عَلِىٌّ مَوْلاهُ، اللهمَّ والِ مَنْ والاهُ وَ عادِ مَنْ عاداهُ وَ انْصُرْ مَنْ نَصَرَهُ وَ اخْذُلْ مَنْ خَذَلَهُ»؛ و هنوز على عليه السلام را از فراز دست خويش بر زمين فرود نياورده بود كه خبر كامل شدن دين و تكميل نعمت ها بر آن حضرت نازل شد و خداوند رضايت خويش را از اسلامى كه آخرين خبرش ولايت دوازده امام عليهم السلام باشد اعلام كرد. امين وحى هم به امر الهى اين خبر خوش را آورد و آن را در قرآن به عنوان سندى ابدى به ثبت رساند:
«الْيَوْمَ يَئِسَ الَّذِينَ كَفَرُوا مِنْ دِينِكُمْ فَلا تَخْشَوْهُمْ وَ اخْشَوْنِ، الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِى وَ رَضِيتُ لَكُمُ الْإِسْلامَ دِيناً»[۴۰]:
«امروز كافران از تخريب دين شما نااميد شدند ديگر از آنان نترسيد و از من بترسيد امروز دين شما را كامل كردم و نعمتم را بر شما تمام نمودم و اسلام را به عنوان دين شما راضى شدم».
پيامبرصلى الله عليه وآله اميرالمؤمنين عليه السلام را از فراز دست بر زمين گذاشت و نزول آيه را به مردم چنين خبر داد: خدايا ! تو هنگام بيان ولايت على و منصوب نمودنت على را در اين روز، اين آيه را درباره او نازل كردى:
«الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِى وَ رَضِيتُ لَكُمُ الْإِسْلامَ دِيناً»، و هر كس غير از اسلام در پى دين ديگرى باشد هرگز از او قبول نخواهد شد و در آخرت از زيانكاران است.
اين آيه از جمله مهمترين و اصلى ترين و مشهورترين آيات غدير است. خداوند در اين آيه به صراحت بيان داشته كه در روز غدير دين و با اعلان ولايت دين را كامل نموده و با ولايت و امامت اسلام دينى الهى و آسمانى است.
اين آيه از نظر توضيح كلمه به كلمه آن، و نيز موقعيت تاريخى و تحليل اعتقادى مفصل توضيح داده شده است.
براى توضيح بيشتر مراجعه شود به عنوان: قرآن / آيۀ «الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِى وَ رَضِيتُ لَكُمُ الْإِسْلامَ دِيناً».
امام حسین علیه السلام و ابلاغ ولایت[۴۱]
يک سال قبل از مرگ معاويه، امام حسين عليه السلام به همراه عبداللَّه بن عباس و عبداللَّه بن جعفر به حج رفتند. حضرت مردان و زنان بنى هاشم و دوستان و شيعيانشان را كه به حج آمده بودند و نيز گروهى از انصار را كه حضرت و اهل بيتش آنان را مى شناختند جمع كرد.
سپس سيدالشهداء عليه السلام افرادى را فرستاد و فرمود: احدى از اصحاب پيامبر صلى الله عليه وآله كه معروف به صلاح و عبادت هستند و امسال به حج آمده اند را ترک نكنيد و آنها را نزد من جمع نماييد.
در مِنا بيش از هفتصد نفر[۴۲] نزد آن حضرت در خيمه اش جمع شدند كه اكثر آنان از تابعين بودند، و حدود دويست نفر از اصحاب پيامبر صلى الله عليه و آله و ديگران بودند.
امام حسين عليه السلام در مقابل آنان براى خطابه ايستاد و خدا را حمد و ثنا گفت و سپس فرمود: اما بعد، اين طغيانگر درباره ما و شيعيانمان آنچه ديديد و مى دانيد و حاضر بوده ايد روا داشت! من مى خواهم از شما مطالبى را سؤال كنم. اگر راست گفتم مرا تصديق كنيد و اگر دروغ گفتم تكذيب كنيد.
آنگاه امام حسين عليه السلام چيزى از آنچه خداوند درباره آنان از قرآن نازل كرده ترک نكرد مگر آنكه تلاوت نمود و تفسير كرد.
سليم مى گويد: از جمله آنچه حضرت آنان را قسم داد و آنان را متذكر شد اين بود كه فرمود: شما را به خدا قسم مى دهم، آيا مى دانيد كه پيامبرصلى الله عليه وآله در روز غدير خم او را منصوب كرد و ولايت را براى او اعلام نمود و فرمود: «بايد حاضر به غايب خبر دهد»؟ گفتند: آرى به خدا قسم.[۴۳]
امتثال آیۀ «بَلّغ»[۴۴]
همۀ سخنرانى هاى پيامبر صلى الله عليه و آله براى ابلاغ دستورات پروردگار بود، اما در هيچ كدام خداوند دستور خاصى براى ابلاغ نداده بود.
وقتى حكمى مانند نماز و امثال آن بر پيامبر صلى الله عليه و آله نازل مى شد به معناى آن بود كه آن را به مردم برساند، و نياز نبود كه امر خاصى هم بر پيامبر صلى الله عليه و آله نازل شود كه امر نماز را به مردم ابلاغ كن.
اما در مسئله ولايت، گذشته از اصل مسئله كه بر پيامبر صلى الله عليه و آله نازل شده بود، براى ابلاغ آن امر خاص ديگرى نازل شد و آن آيه 67 سوره مائده بود: «يا اَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما اُنْزِلَ اِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ واِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ»:
«اى پيامبر، برسان آنچه در حق على از پروردگارت بر تو نازل شده و اگر انجام ندهى رسالت او را نرسانده اى، و خداوند تو را از مردم حفظ مى كند».
پيامبرصلى الله عليه وآله با توجه به همين امر خاص، مراسم غدير را ترتيب داد تا ابلاغ اين حكم به شكل خاصى انجام پذيرد. اقدام بديعى كه در سخنرانى غدير انجام گرفت آن بود كه در همان آغاز سخن - پس از حمد و ثنا - پيامبرصلى الله عليه وآله به صراحت اعلام كرد كه اين سخنرانى به خاطر نزول آن دستور است، آنجا كه فرمود: اُؤَدّى ما اَوْحى بِهِ اِلَىَّ: من اكنون در حال اداى وظيفه نسبت به مطلبى هستم كه خدا بر من وحى فرموده است.
آنگاه به توضيح آن تبليغ پرداخت و در پايان فرمود: «فَاَوْحى اِلَىَّ: بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحيمِ، يا اَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ...»: «خدا بر من وحى كرده كه اى رسول ابلاغ كن آنچه از پروردگار بر تو نازل شده ...». و تصريح كرد كه موضوع اين ابلاغ ولايت على عليه السلام است.
به همين خاطر در همان آغاز خطبه غدير - در حالى كه پس از اعلان نزول آيه مردم منتظر ورود به اصل مطلب بودند، با كمال تعجب متوجه شدند كه پيامبر صلى الله عليه و آله مسئلۀ تعطيل اين سخنرانى را مطرح مى كند!! حضرت به صراحت فرمود: «از جبرئيل خواستم كه از خدا بخواهد كه مرا از ابلاغ اين پيام معاف بدارد»!
اين مطلب در ذهن مخاطبان دو سؤال به ميان آورد: يكى آنكه بدانند چرا حضرت چنين درخواستى را نموده است، و ديگر اينكه اگر چنين خواستهاى در ميان بوده پس چگونه اكنون سخنرانى در حال انجام است؟
در دنباله سخن، پيامبرصلى الله عليه وآله پاسخ هر دو سؤال را داد. علت درخواست معاف شدن از ابلاغ پيام را حضور منافقين و فتنه گران ذكر كرد، و علت تعطيل نشدن سخنرانى را حكم قاطع الهى در ابلاغ پيام اعلام كرد، و اينكه خداوند بدون اين ابلاغ از من راضى نمى شود.
امر پيامبر صلى الله عليه و آله به ابلاغ ولايت[۴۵]
از جمله مطالبى كه اميرالمؤمنين عليه السلام در مجلس احتجاج و مناشده خود در زمان عثمان و در مسجد بيان نمود، امر پيامبرصلى الله عليه وآله به ابلاغ غدير بود؛ آنجا كه پس از بيان غدير و صحيفۀ ملعونه، طلحه گفت: اين مطلب را از پيامبرصلى الله عليه وآله شنيديم؛ ولى براى ما بيان كن كه چگونه احدى صلاحيت ندارد مطلبى را از پيامبرصلى الله عليه وآله ابلاغ نمايد، در حالى كه آن حضرت به ما و به ساير مردم فرمود: «لِيَبْلُغَ الشّاهِدُ مِنْكُمْ الْغائِبَ» يعنى حاضران شما به غايبان اطلاع دهند؟ و در بيابان عَرَفه در حجةالوداع فرمود:
خدا رحمت كند كسى كه سخن مرا بشنود و آن را در قلب خود جاى دهد و سپس از قول من برساند. چه بسا كسى كه علمى را حمل مىكند ولى خود نمى فهمد، و چه بسا كسى كه علمى را براى فهميده تر از خود حمل مى كند.
سه چيز است كه قلب فرد مسلمان در آنها خيانت نمى كند: خالص كردن عمل براى خداوند، شنوا بودن و اطاعت و خير خواهى براى واليان امر، و همراهى با اجتماع مسلمانان، چرا كه دعوت واليان امر همه مسلمانان را در بر مى گيرد.
و نيز پيامبرصلى الله عليه وآله در بيش از يك مورد بپا خاست و فرمود: حاضران به غايبان برسانند.
اميرالمؤمنين عليه السلام فرمود: آنچه پيامبر صلى الله عليه و آله در اين باره فرموده در روز غدير خم و در روز عرفه در حجةالوداع و در روز رحلتش بوده است! پيامبرصلى الله عليه وآله به عموم مردم دستور داده كه هر كس از مردم را ديدند واجب بودن اطاعت از امامان آل محمد عليهم السلام و واجب بودن حقشان را برسانند، و اين وظيفه ابلاغ را در هيچ مطلب غير از اين موضوع نفرموده است. در واقع پيامبرصلى الله عليه وآله به عموم مردم دستور داده كه به مردم برسانند حجت و دليل كسانى را كه همه آنچه پيامبرصلى الله عليه وآله بدان مبعوث شده را از قول او كسى جز ايشان نمى رساند.
طلحه گفت: مشكل مرا آسان نمودى. نمى دانستم پيامبرصلى الله عليه وآله از اين مطلب چه قصد كرده است تا اينكه آن را برايم بيان نمودى. اى اباالحسن، خدا به تو از همه امت جزاى خير دهد.[۴۶]
امر خدا به ابلاغ ولايت[۴۷]
از جمله آياتى كه در سفر حجةالوداع پس از اتمام اعمال حج و در مسير مكه تا غدير بر پيامبرصلى الله عليه وآله نازل شد اين آيات بود:
«فَوَ رَبِّكَ لَنَسْئَلَنَّهُمْ أَجْمَعِينَ . عَمَّا كانُوا يَعْمَلُونَ . فَاصْدَعْ بِما تُؤْمَرُ وَ أَعْرِضْ عَنِ الْمُشْرِكِينَ . إِنَّا كَفَيْناكَ الْمُسْتَهْزِئِينَ»[۴۸]:
«قسم به پروردگارت از همه آنان سؤال خواهيم كرد . درباره آنچه انجام مى دهند . پس با صداى بلند آنچه بدان مأمورى ابلاغ كن و از مشركين اعراض نما . و ما تو را از شرّ مسخره كنندگان حفظ مى كنيم».
اين آيات از دو بُعد قابل بررسى است:
موقعيت تاريخى
بلال در روز سيزدهم ذى الحجة، در مكه از طرف پيامبرصلى الله عليه وآله اعلان عمومى داد: فردا هيچ كس - جز معلولان - نبايد بماند، و همه بايد حركت كنند تا پس از طى مسافت چهار روزه، بتوانند روز پنجم را در غدير حاضر باشند.[۴۹]
با اين اعلان همه مردم آماده شدند، و پس از يک روز توقف صبح روز چهاردهم قافلۀ عظيم حجاج كه عده اى از اهل مكه و اهل يمن نيز آنان را همراهى مى كردند به سوى غدير به حركت در آمد. در بين راه نيز وحى الهى همچنان نازل مى شد و غدير را پشتيبانى مى كرد.
حذيفۀ يمانى كه گزارش لحظه به لحظه از اين سفر تاريخى ارائه داده، مرحله بعدى نزول آيات را در روز سوم حركت چنين ترسيم مى كند:
فَسارَ رَسُولُ اللَّه صلى الله عليه وآله يَوْمَيْنِ وَ لَيْلَتَيْنِ. فَلَمّا كانَ فِى الْيَوْمِ الثالِثِ اتاهُ جِبْرَئيلُ بِآخِرِ سُورَةِ الْحِجْرِ فَقالَ: اقْرَءْ: «فَوَ رَبِّكَ لَنَسْئَلَنَّهُمْ أَجْمَعِينَ عَمَّا كانُوا يَعْمَلُونَ فَاصْدَعْ بِما تُؤْمَرُ وَ أَعْرِضْ عَنِ الْمُشْرِكِينَ، إِنَّا كَفَيْناكَ الْمُسْتَهْزِئِينَ». قالَ: وَ رَحِلَ رَسُولُ اللَّه صلى الله عليه وآله وَ اغَذَّ السَّيْرَ مُسْرِعاً لِيَنْصِبَ عَلِيّاً عَلَماً لِلنّاسِ.
پيامبر صلى الله عليه و آله دو روز و دو شب راه پيمود. روز سوم كه شد جبرئيل آيات آخر سوره حجر را آورد و گفت: بخوان: «قسم به پروردگارت از همه آنان سؤال خواهيم كرد درباره آنچه انجام مى دهند. پس با صداى بلند آنچه بدان مأمورى ابلاغ كن و از مشركين اعراض نما، و ما تو را از شرّ مسخره كنندگان حفظ مى كنيم». اينجا بود كه پيامبر صلى الله عليه و آله از آنجا حركت كرد و سرعت سير را زيادتر نمود تا على عليه السلام را به عنوان عَلَم و علامتى براى مردم منصوب نمايد.[۵۰]
تحلیل اعتقادی
نزول اين آيات در موقعيتى كه نيمى از مسير مكه تا غدير طى شده و كاروان به مقصد نزديک مى شود، نشانه اشراف كامل پروردگار بر لحظه لحظۀ اين برنامه اعتقادى است.
سه نكته مهم درباره غدير در اين مقطع بيان شده است:
الف) سؤال از همه مردم درباره ولايت
«فَوَ رَبِّكَ لَنَسْئَلَنَّهُمْ أَجْمَعِينَ عَمَّا كانُوا يَعْمَلُونَ». خداوند قسم ياد مى كند و با لام تأكيد در اول فعل و نون تأكيد در آخر آن عنايت بيشترى نسبت به آن نشان مى دهد و با آوردن كلمۀ «أَجْمَعِينَ» اين تأكيد را بيشتر مى نمايد. همه اين تأكيدات درباره اين است كه از عملكرد مردم سؤال خواهد شد.
آنچه مهم است ارتباط اين عملكرد با مسئله اى است كه پيامبرصلى الله عليه وآله در حال حركت به سوى آن است و آن چيزى جز ولايت على عليه السلام نيست. در حديث ديگرى كه از پيامبرصلى الله عليه وآله درباره اين آيه پرسيدند، فرمود: درباره ولايت على بن ابى طالب سؤال مى شود.[۵۱]
ب) اعلان ولايت، مأموريتى الهى با صداى بلند
«فَاصْدَعْ بِما تُؤْمَرُ وَ أَعْرِضْ عَنِ الْمُشْرِكِينَ». در اين آيه چهار نكته ظريف درباره ولايت به چشم مى خورد:
نكته اول: كلمه «اصدع» دربارۀ ولايت به كار رفته در حالى كه در اكثر موارد از كلمۀ «بلِّغ» و نظاير آن استفاده شده است. «اصدع» به معناى اعلان با صداى بلند و ابلاغى است كه اطمينان از رسيدن خبر به مخاطبين در آن لحاظ شده باشد؛ و حقاً مراسم غدير اين گونه ابلاغ شد به طورى كه خبر آن تا دورترين نقاط جهان آن روز و امروز منتشر شد، و تا دوردست هاى زمان و در همه اعصار تاكنون پخش شده است.
نكته دوم: كلمه «تُؤْمَرُ» حاكى از مأموريت الهى ولايت است و صراحتى در نزول امر ولايت از جانب خدا بر پيامبر صلى الله عليه و آله است.
نكته سوم: «مُشْرِكين» در چنين موقعيتى چه كسانى مى توانند باشند؟ با توجه به اينكه پس از فتح مكه پيامبر صلى الله عليه و آله معارضى از مشركين نداشت، منظور از مشركين يا منافقينى هستند كه با ظاهر اسلام باطن شرک را حفظ كرده اند و يا كسانى هستند كه مايلند در خلافت پيامبرصلى الله عليه وآله شركتى داشته باشند.
نكته چهارم: كلمۀ «أَعْرِضْ» حاكى از بى توجهى و اعتنا نكردن است. يعنى اين امر پروردگار به قدرى مهم است كه در انجام آن به هيچ عكس العملى نبايد اعتنا كرد.
ج) وعده حفظ پيامبرصلى الله عليه و آله
«إِنَّا كَفَيْناكَ الْمُسْتَهْزِئِينَ». چنانكه در اوايل خطابۀ غدير آمده، يكى از عمده ترين موانع بر سر راه ابلاغ ولايت در غدير حضور مسخره كنندگان اسلام از داخل مسلمين بود كه همان منافقين بودند. پيامبرصلى الله عليه وآله در خطبه غدير فرمود:
«از جبرئيل خواستم كه از خدا بخواهد تا مرا از ابلاغ اين مهم معاف بدارد، زيرا ... از حيله هاى مسخره كنندگان اسلام (المستهزئين بالاسلام) اطلاع دارم».[۵۲]
در اين آيه خداوند صريحاً به پيامبرش وعده خنثى سازى توطئه هاى آنان و دفع خطر آنان را مى دهد؛ و عملاً هم برگزارى مراسم سه روزه در آرامش كامل و حفظ حضرت از خطر قتل در كوه هرشى[۵۳]، نشان داد كه وقتى ضمانت خداوند پشتوانه عمل باشد، هيچ قدرتى توان بر هم زدن آن را ندارد.
نكته ديگرى كه در متن حديث جلب توجه مى كند عبارت: «اتاهُ جِبْرَئيلُ بِآخَرِ سُورَةِ الْحِجْرِ» است. از اين جمله مى توان استفاده كرد كه آيات نازل شده در اين مورد همه آيات آخر سوره حجر است و اختصاص به چند آيه ذكر شده ندارد.
دنبالۀ آيات از آيه 96 تا 99 در توصيف استهزاكنندگان و آزار آنان نسبت به ساحت مقدس پيامبر صلى الله عليه وآله چنين است:
«الَّذِينَ يَجْعَلُونَ مَعَ اللَّه إِلهاً آخَرَ فَسَوْفَ يَعْلَمُونَ . وَ لَقَدْ نَعْلَمُ أَنَّكَ يَضِيقُ صَدْرُكَ بِما يَقُولُونَ . فَسَبِّحْ بِحَمْدِ رَبِّكَ وَ كُنْ مِنَ السَّاجِدِينَ . وَ اعْبُدْ رَبَّكَ حَتَّى يَأْتِيَكَ الْيَقِينُ»: «كسانى كه خداى ديگرى در كنار خدا قرار مى دهند كه به زودى خواهند دانست. ما خوب مى دانيم كه از آنچه مى گويند سينه ات به تنگ مى آيد. پس با حمد پروردگارت تسبيح بگو و از سجده كنندگان باش و پروردگارت را عبادت كن تا برايت يقين حاصل شود».
احياء شعائر با نشر غدير[۵۴]
مراسمى كه به عنوان احياى شعائر برگزار مى شود با مراسمى كه با اهداف بلند مدت اجرا مى شود، اين تفاوت را دارد كه در نوع اول آنچه بر جاى مى ماند انتشار خبر آن است، ولى در نوع دوم گذشته از گزارش خبرى بايد اسناد تثبيت شده اى از آن براى نسل هاى آينده باقى بماند، تا اهداف دقيق آن را منتقل نمايد.
بزرگترين امر به معروف ابلاغ ولايت[۵۵]
پيامبرصلى الله عليه وآله در فرازى از بخش دهم خطبه غدير ضمن دستور به امر به معروف و نهى از منكر، دو نكته بسيار مهم درباره امر به معروف و نهى از منكر يادآور شد كه اگر آن حضرت نفرموده بود به ذهن كسى خطور نمى كرد.
يكى اينكه بالاترين امر به معروف رساندن مسئلۀ امامت امامان و نهى از مخالفت با ايشان است. ديگر اينكه امر به معروف و نهى از منكر بايد طبق دستور مقام عصمت باشد، و گرنه معروف و منكر شناخته نمى شود تا كسى بخواهد امر و نهى كند.
اَلا وَ اِنّى اُجَدِّدُ الْقَوْلَ: اَلا فَاَقيمُوا الصَّلاةَ وَ آتُوا الزَّكاةَ وَ أْمُرُوا بِالْمَعْرُوفِ وَ انْهَوْا عَنِ الْمُنْكَرِ.
اَلا وَ اِنَّ رَأْسَ الاَمْرِ بِالْمَعْرُوفِ اَنْ تَنْتَهُوا اِلى قَوْلى وَ تُبَلِّغُوهُ مَنْ لَمْ يَحْضُرْ وَ تَأْمُرُوهُ بِقَبُولِهِ عَنّى وَ تَنْهَوْهُ عَنْ مُخالَفَتِهِ، فَإِنَّهُ اَمْرٌ مِنَ اللَّهِ عَزَّ وَجَلَّ وَ مِنّى. وَ لا اَمْرَ بِمَعْرُوفٍ وَ لا نَهْىَ عَنْ مُنْكَرٍ اِلاَّ مَعَ اِمامٍ مَعْصُومٍ:
من سخن خود را تكرار مى كنم: نماز را بپا داريد و زكات را بپردازيد و به كار نيک امر كنيد و از منكرات نهى نماييد.
بدانيد كه بالاترين امر به معروف آن است كه سخن مرا بفهميد و آن را به كسانى كه حاضر نيستند برسانيد و او را از طرف من به قبولش امر كنيد و از مخالفتش نهى نماييد، چرا كه اين دستورى از جانب خداوند عز و جل و از نزد من است، و هيچ امر به معروف و نهى از منكرى نمى شود مگر با امام معصوم.
بيعت براى ابلاغ غدير به نسل های آينده[۵۶]
به همان اندازه كه بلند كردن و معرفى اميرالمؤمنين عليه السلام از فراز منبر غدير، مهمترين اقدام عملى در خطابۀ غدير به شمار مىآيد، بيعت گرفتن يكجا از صد و بيست هزار نفر نيز از شگرف ترين اقداماتى بود كه مردم تا آن روز نظيرش را نديده بودند و احتمال هم نمى دادند كه چگونه به انجام خواهد رسيد.
ناگهان شنيدند كه پيامبرصلى الله عليه وآله فرمود: چون من يک دست دارم و از فراز اين منبر نمى توانم با صد و بيست هزار دست بيعت كنم، راه ديگر آن است كه من مطالبى را با نيت بيعت به شما بگويم و شما عين آن جملات را با من تكرار كنيد.
مضمون آن جملات بيعت بر سر اطاعت از دوازده امام عليهم السلام با قلب و جان و زبان و دست بود، و پيمان بر سر پايدارى و تغيير ندادن تا روز قيامت بسته مى شد. نكته جالب اين بيعت لسانى ميثاق بستن بر سر ابلاغ پيام غدير به همه نسل ها در طول زمان ها و همه مردم در گستره مكان ها بود.
در يك لحظه همۀ گوشها متوجه جمله جمله سخنان پيامبرصلى الله عليه وآله شد تا بتوانند آن را دقيقاً تكرار كنند. صداى يكپارچه صد و بيست هزار نفر كه يكصدا پس از شنيدن جملات از پيامبرصلى الله عليه وآله آن را تكرار مى كردند، هيبت عجيبى بر سرزمين غدير حاكم كرده بود.
جمله اى كه مردم در غدير پيرامون موضوع ولايت بر سر آنها بيعت كردند اين بود: از قول تو، به نزديكان و دوردستان از فرزندان و فاميل خود مى رسانيم.
تصور كنيد كه يک جمله تكرار نمى شد، بلكه متن بلندى بود كه به خاطر ياد گرفتن مردم بايد در فرازهاى كوتاه به مردم گفته مى شد. چه منظره بديعى بود كه در كمال نظم چهل قطعه پشت سر هم به مردم گفته شد و آنان تكرار كردند، و صداى درهم آميخته مردم تا اوج آسمانها رسيد.
به راستى كه اين بيعت از بيعت با دست فراتر بود، و كدام سياستى بالاتر از اينكه قبل از بيعت با دست ها محتواى اين بيعت روشن شود. اين روشنگرى هم براى مخاطبين غدير و هم براى همه نسل هايى كه در حد خود به گونه اى در اين بيعت شركت داشتند، شفافيت اسلام و گونه هاى تبليغى آن را به همه نشان داد؛ و تا قيامت مايه افتخار مكتب اسلام شد.
تبليغ ولايت توسط پيامبرصلى الله عليه وآله[۵۷]
از جمله معارفى كه در خطبه غدير به آن اشاره شده مسئلۀ تبليغ پيامبرصلى الله عليه وآله است، كه در اين باره سه نكته فرمودند:
الف) در رسانيدن آنچه خداوند بر او نازل كرده كوتاهى نكرده است.
ب) مطالب را براى مردم روشن كرده و فهمانيده است. عين عبارت چنين است: «بدانيد كه ادا كردم و رساندم و شنواندم و واضح نمودم».
ج) خدا را بر رساندن و تبليغ خود شاهد گرفتند.
تشكر خداوند از ابلاغ ولايت توسط پيامبرصلى الله عليه وآله[۵۸]
در لحظاتى كه خطابۀ پيامبرصلى الله عليه وآله به اوج خود رسيد و حضرت جمله معروف «مَنْ كُنْتُ مَوْلاهُ فَعَلِىٌّ مَوْلاهُ» را بر زبان جارى فرمود، منافقين و به خصوص اصحاب صحيفه طاقتشان تمام شد و از همان مقابل منبر سخنانى توهين آميز بين خود رد و بدل كردند. خداوند در پاسخ به اين اهانت ها آيات اول تا هشتم سوره قلم را نازل كرد.
از جمله اين آيه بود: «وَ إِنَّ لَكَ لَأَجْراً غَيْرَ مَمْنُونٍ»[۵۹] كه دقيقاً در مقابل آيه «وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ» است. يعنى: اى پيامبر، همان گونه كه اگر ولايت على را ابلاغ نكرده بودى رسالت خدا را نرسانده بودى، اكنون كه اين مهم را به انجام رساندى نزد خداوند اجر و پاداشى بى منت خواهى داشت.
خطر ابلاغ ولايت[۶۰]
با در نظر گرفتن اينكه غدير مراسم مفصلى در سه روز بوده، گذشته از آياتى كه مستقيماً در آن ايام نازل شده و در قسمت آيات نازل شده در غدير ذكر شد، آياتى هم در ضمن كلام به صورت اشاره آمده و منظور از آنها بيان شده است.
اين موارد در تفسير 18 آيه از قرآن است، كه از جمله اين آيات، آيه 11 سوره فتح و آيه 15 سوره نور است:
«سَيَقُولُ لَكَ الْمُخَلَّفُونَ مِنَ الْأَعْرابِ شَغَلَتْنا أَمْوالُنا وَ أَهْلُونا، يَقُولُونَ بِأَلْسِنَتِهِمْ ما لَيْسَ فِى قُلُوبِهِمْ، قُلْ فَمَنْ يَمْلِكُ لَكُمْ مِنَ اللَّه شَيْئاً إِنْ أَرادَ بِكُمْ نَفْعاً بَلْ كانَ اللَّه بِما تَعْمَلُونَ خَبِيراً»[۶۱]:
«به زودى بر جاى ماندگان از اعراب خواهند گفت: اموال و خانواده ما مشغولمان كرده است. آنان در زبانشان چيزى را مى گويند كه در قلبشان نيست. بگو پس چه كسى در برابر خدا به نفع شما اختيارى دارد اگر او نفعى را براى شما بخواهد؛ بلكه خداوند به آنچه انجام مى دهيد آگاه است».
«إِذْ تَلَقَّوْنَهُ بِأَلْسِنَتِكُمْ وَ تَقُولُونَ بِأَفْواهِكُمْ ما لَيْسَ لَكُمْ بِهِ عِلْمٌ وَ تَحْسَبُونَهُ هَيِّناً وَ هُوَ عِنْدَ اللَّه عَظِيمٌ»[۶۲]:
«آن هنگام كه با زبانتان با او ملاقات مى كنيد و با دهانتان مى گوييد آنچه بدان آگاهى نداريد، و اين كار را سهل مى انگاريد در حالى كه نزد خداوند عظيم است».
پانویس
- ↑ سخنرانی استثنائی غدیر: ص233-242.
- ↑ نور/54. غدیر در قرآن: ج2 ص116-119.
- ↑ عنکبوت/18.
- ↑ مراجعه شود به كتاب: اسرار غدير: ص 147 بخش 5 .
- ↑ بحار الانوار: ج 37 ص 111.
- ↑ مراجعه شود به كتاب: اسرار غدير: ص 138 بخش 2.
- ↑ مراجعه شود به كتاب: اسرار غدير: ص138، 140 بخش2.
- ↑ مراجعه شود به كتاب: اسرار غدير: ص 157 بخش 11.
- ↑ مراجعه شود به كتاب: اسرار غدير: ص 144 بخش 3 و ص 146 بخش 4 پاورقى 2 از نسخه «الف».
- ↑ مراجعه شود به كتاب: اسرار غدير: ص 149 بخش 6 .
- ↑ مائده/67. غدیر در قرآن: ج1 ص35، 84-150.
- ↑ سخنرانی استثنائی غدیر: ص68.
- ↑ غدیر در قرآن: ج1 ص57-59.
- ↑ عدة الداعى: ص 279.
- ↑ تفسير نورالثقلين: ج 5 ص 689 ح 1. بحار الانوار: ج 37 ص 113 ح 6 . عوالم العلوم: ج3/15 ص171، 298. الاقبال: ص453-459. تفسیر القمی: ص159.
- ↑ نصر/3-1.
- ↑ تفسير فرات: ص 613 . شرح الاخبار: ج 1 ص 211 ح 183. ترجمة الامام علىعليه السلام من تاريخ دمشق: ج 1 ص 130.
- ↑ بحار الانوار: ج 40 ص 85 . شرح نهج البلاغة (ابن ابى الحديد): ج 9 ص 174. ينابيع المودة: ج 2 ص 495 ح 389.
- ↑ بحار الانوار: ج 27 ص 68 ح 5 . تفسير القمى: ج 1 ص 3.
- ↑ اسرار غدیر: ص50. سخنرانی استثنائی غدیر: ص147-155. واقعۀ قرآنی غدیر: ص82.
- ↑ واقعه قرآنى غدير: ص26، 28. سخنرانی استثنائی غدیر: ص16.
- ↑ بحارالانوار: ج37 ص151، 202، 203. عوالم العلوم: ج3/15 ص51، 52، 76، 177، 297. الاحتجاج: ج1 ص66.
- ↑ 1 امالى الطوسى: ص 611 . مناقب ابن مغازلى: ص90، 297. الطرائف: ص 111. بحار الانوار: ج 15 ص 20 و ج 65 ص 69 و ج 37 ص 65 . تاريخ دمشق (ابن عساكر): ج 42 ص64، 66. امالى المفيد: ص 161. سؤال
- ↑ اسرار غدیر: ص24.
- ↑ فيض القدير: ص 394.
- ↑ واقعه قرآنى غدير: ص 59.
- ↑ بحار الانوار: ج 28 ص 98.
- ↑ واقعۀ قرآنی غدیر: ص18.
- ↑ عوالم العلوم: ج 3/15 ص 39. بحار الانوار: ج 37 ص 109.
- ↑ امالى الطوسى: ص 251. بحار الانوار: ج 38 ص5، 9 و ج65 ص133. تاریخ مدینة دمشق: ج42 ص371. بشارة المصطفی صلى الله عليه وآله: ص91، 192. تفسیر فرات: ص585.
- ↑ غدیر در قرآن: ج1 ص207، 208.
- ↑ قلم/3.
- ↑ تفسير فرات: ص 495 ح 648.
- ↑ سبأ/47.
- ↑ غدیر در قرآن: ج1 ص204.
- ↑ نجم/1-4.
- ↑ سخنرانی استثنائی غدیر: ص18.
- ↑ بحارالانوار: ج37 ص111.
- ↑ غدير در قرآن: ج 1 ص151-199.
- ↑ مائده/3.
- ↑ اولین میراث مکتوب دربارۀ غدیر: ص41.
- ↑ در کتاب احتجاج: هزار نفر.
- ↑ کتاب سلیم: حدیث 11.
- ↑ سخنرانی استثنائی غدیر: ص51.
- ↑ اولین میراث مکتوب دربارۀ غدیر: ص23.
- ↑ كتاب سليم: حديث 11.
- ↑ غدیر در قرآن: ج1 ص68-70.
- ↑ حجر/92-95.
- ↑ بحار الانوار: ج 37 ص 111.
- ↑ بحارالانوار: ج28 ص98. ارشاد القلوب: ج2 ص112-135. کشف الیقین: ص137.
- ↑ مناقب اميرالمؤمنين عليه السلام (محمد بن سليمان كوفى): ج 1 ص 156 ح 90. مناقب ابن شهرآشوب: ج 2 ص 4. شواهد التنزيل: ج 1 ص 423 ح 452. بحار الانوار: ج 24 ص 271.
- ↑ در این باره مراجعه شود به کتاب: اسرار غدیر: ص139 بخش2.
- ↑ در اين باره مراجعه شود به كتاب: غدير در قرآن: ج 1 ص108، 131، 217، 230، 235، 476 و ج2 ص101، 406 و ج3 ص77.
- ↑ سخنرانى استثنائى غدير: ص 93.
- ↑ سخنرانى استثنائى غدير: ص223-231.
- ↑ سخنرانى استثنائى غدير: ص 62 . ژرفاى غدير: ص 110.
- ↑ اسرار غدیر: ص203.
- ↑ غدير در قرآن: ج 1 ص 309.
- ↑ قلم/3.
- ↑ غدير در قرآن: ج 2 ص95، 96.
- ↑ فتح/11.
- ↑ نور/15.