آيه ۷۹ بقره و غدیر: تفاوت میان نسخهها
(صفحهای تازه حاوی «== «فَوَيْلٌ لِلَّذِينَ يَكْتُبُونَ الْكِتابَ بِأَيْدِيهِمْ ثُمَّ يَقُولُو...» ایجاد کرد) |
(بدون تفاوت)
|
نسخهٔ ۱۰ مهٔ ۲۰۲۲، ساعت ۰۷:۴۸
«فَوَيْلٌ لِلَّذِينَ يَكْتُبُونَ الْكِتابَ بِأَيْدِيهِمْ ثُمَّ يَقُولُونَ هذا مِنْ عِنْدِ الله لِيَشْتَرُوا بِهِ ثَمَناً قَلِيلاً»[۱]
پس از بازگشت از غدیر به مدینه و اجتماع ۳۴ نفر از رؤساى منافقين در خانه ابوبکر، متن صحیفه ملعونه دوم به عنوان اساسنامه - و به عبارت ديگر قانون اساسىِ سقيفه تصويب شد. سپس صحيفه را به ابوعبيده دادند كه آن را به مكه ببرد و در كعبه كنار صحیفه اول دفن كند. سپس آن عده از خانه ابوبكر برخاستند و رفتند.
پيامبر صلى الله عليه وآله پس از نماز صبح رو به ابوعبيده جراح كرده فرمود: «خوشا به حال تو كه امين اين امت شده اى» ! سپس اين آيات را تلاوت فرمود: «فَوَيْلٌ لِلَّذينَ يَكْتُبُونَ الْكِتابَ بِأَيْديهِمْ ثُمَّ يَقُولُونَ هذا مِنْ عِنْدِ اللَّهِ لِيَشْتَرُوا بِهِ ثَمَناً قَليلاً، فَوَيْلٌ لَهُمْ مِمَّا كَتَبَتْ اَيْديهِمْ وَ وَيْلٌ لَهُمْ مِمَّا يَكْسِبُونَ»[۲]: «واى بر كسانى كه نوشته اى را به دست خويش مى نويسند و سپس مى گويند: اين از سوى خداست، تا با آن مبلغ كمى به دست آورند. واى بر آنان از آنچه دستهايشان مى نويسد و واى بر آنان از آنچه كسب مىكنند» .
آنگاه فرمود: كسانى كه در اين امت چنين صحيفه اى را نوشته اند شباهت دارند به آنان كه خدا مى فرمايد: «يَسْتَخْفُونَ مِنَ النَّاسِ وَ لا يَسْتَخْفُونَ مِنَ اللَّهِ وَ هُوَ مَعَهُمْ اِذْ يُبَيِّتُونَ ما لايَرْضى مِنَ الْقَوْلِ وَ كانَ اللَّهُ بِما يَعْمَلُونَ مُحيطاً»[۳]: «از مردم مخفى مىكنند اما از خدا مخفى نمى كنند و خدا ناظر آنان است هنگامى كه شب را سحر مى كنند در سخنى كه خدا راضى نيست، و خدا به آنچه انجام مى دهند احاطه دارد».
سپس فرمود: امروز گروهى در امت من تشكيل يافته اند كه در صحيفه نوشتنشان مانند سردمداران زمان جاهليت شده اند، كه صحيفه اى بر عليه ما نوشتند و در كعبه آويزان نمودند. خداوند به آن عده امكانات مى دهد تا آنها و كسانى را كه بعد از آنان مى آيند امتحان كند و انسانهاى خبيث و پاك را از هم جدا سازد. اگر نبود كه خداوند به من دستور داده از آنها اعراض نمايم براى مقدّرى كه مى خواهد به انجام رساند، هم اكنون آنان را پيش آورده گردنشان را مى زدم!
حذيفه مىگويد: به خدا قسم ديديم هنگامى كه پيامبرصلى الله عليه وآله اين سخنان را مى فرمود لرزه بر اندام امضاكنندگان صحيفه افتاده و اختيار از كف داده بودند، به طورى كه بر حاضران در مجلس مخفى نماند كه حضرت با سخن خويش آن عده را قصد كرده و اين آيه هاى قرآنى را درباره آنان مى خواند.
مى بينيم كه پيامبرصلى الله عليه وآله كار آنان را در تدوين صحيفه ملعونه با ماجراى قريش در مكه مشابه دانسته، كه وقتى قريشيان انواع مبارزه و مقابله با پيامبرصلى الله عليه وآله را تجربه كردند و به نتيجه اى نرسيدند در مكانى به نام «دار النَدوة» جمع شدند و پيمان نامه اى بر ضد پيامبرصلى الله عليه وآله و خاندانش نوشتند و آن را در كعبه آويزان نمودند.[۴]
از سوى ديگر امضاكنندگان صحيفه ملعونه طبق فرموده صريح پيامبرصلى الله عليه وآله بايد گردن زده مى شدند و آن جنايت بزرگ مستحق چنين جزايى بود، ولى موقعيت خاص غدير اين اجازه را نمىداد، چرا كه برنامههاى انجام شده به خطر مىافتاد.
اين خلاصه ماجرا بود. و اما تفصيل ماجراى نزول اين آيات و حواشى آن:
على بن ابىطالبعليه السلام آن امامى است كه پيامبرصلى الله عليه وآله او را سبب امتحان امت قرار داد و فرمود: لَوْ لا انْتَ يا عَلِىُّ لَمْ يُعْرَفِ الْمُؤْمِنُونَ بَعْدى: اى على، اگر تو نبودى مؤمنين بعد از من شناخته نمىشدند.
پيامبرصلى الله عليه وآله فصلى از مراسم غدير و خطابه آن را به دشمنان ائمهعليهم السلام اختصاص داده، تا مردود شوندگان از امتحان علوى بدانند چه آيندهاى در انتظار آنان است. اقتباس از چند آيه و تضمين آياتى ديگر براى اين منظور، روى هم 15 آيه را عنوان اين بخش قرار داده است.
در اين آيات از يك سو اوصاف و رفتار اعداء اهلبيتعليهم السلام در دنيا مطرح شده، كه ثابت قدم نبودن آنان در ايمان و گفتگوهاى نارواى آنان و متكبر بودن آنان ذكر شده است.
از سوى ديگر جزاى اعتقاد و عملشان در دنيا و آخرت را بيان مىكند كه سقوط ارزش اعمالشان، و استحقاق آتش ابدى بدون تخفيف و مهلت و بدون شفاعت، آن هم عذاب فوقالعادهاى در پايينترين درجه جهنم با شنيدن صداى جوشش جهنم و ديدن شعلههاى آتش نمونههاى آن است.
اين آيات تضمين شده در كلام پيامبرصلى الله عليه وآله 15 آيه است، كه از جمله اين آيات آيه 79 سوره بقره و آيه 108 سوره نساء است:
»فَوَيْلٌ لِلَّذِينَ يَكْتُبُونَ الْكِتابَ بِأَيْدِيهِمْ ثُمَّ يَقُولُونَ هذا مِنْ عِنْدِ اللَّه لِيَشْتَرُوا بِهِ ثَمَناً قَلِيلاً فَوَيْلٌ لَهُمْ مِمَّا كَتَبَتْ أَيْدِيهِمْ وَ وَيْلٌ لَهُمْ مِمَّا يَكْسِبُونَ« :
»واى بر كسانى كه كتاب را به دست خود مىنويسند، سپس مىگويند اين از طرف خداست تا در مقابل آن پول كمى بگيرند. واى بر آنان از آنچه دستانشان مىنويسد و واى بر آنان از آنچه كسب مىكنند« .
»يَسْتَخْفُونَ مِنَ النَّاسِ وَ لا يَسْتَخْفُونَ مِنَ اللَّه وَ هُوَ مَعَهُمْ إِذْ يُبَيِّتُونَ ما لا يَرْضى مِنَ الْقَوْلِ وَ كانَ اللَّه بِما يَعْمَلُونَ مُحِيطاً«××× 1 نساء / 108. ×××:
»از مردم مىترسند ولى از خدا نمىترسند، و خدا همراه آنان است هنگامى كه شبانه توطئه مىكنند گفتارى را كه خدا بدان راضى نيست و خداوند به آنچه انجام مىدهند احاطه دارد« .
اين آيات از چهار بُعد قابل بررسى است:
1- موقعيت تاريخى اول
مراسم سه روزه غدير پايان يافته و كاروان غدير باقيمانده پنج روزه راه تا مدينه را هم طى كرده است. ماجراى قتل پيامبرصلى الله عليه وآله در بين راه نيز با شكست رو به رو شده ولى منافقين هرگز از پاى ننشستهاند، بلكه در مدينه به فكر محكم كردن پايههايى هستند كه پس از اعمال حج با صحيفه ملعونه اول اساس آن را چيدند. اكنون ماه محرم آغاز شده و رؤساى منافقين جلسات سرى تشكيل مىدهند و جزئيات تازهاى به پيماننامه اول اضافه مىكنند.
از روزى كه پنج نفر در عقبه هرشى به چهارده نفر رسيد، منافقينِ رؤساى قبايل و صاحب نفوذان مردم را با راههاى مختلف به پيمان خود دعوت كردند. معاذ بن جبل درباره انصار و بقيه چهار نفر اصحاب صحيفه در مورد قريش دست به كار شدند، و توانستند يك گروه 34 نفرى از زبدهترين دشمنان پيامبرصلى الله عليه وآله را - كه تخصص لازم در حيلهگرى و خباثت و بىپروايى داشتند - گرد هم آورند، كه هر يك از اين افراد جمع بزرگى از مردم را تحت فرمان خود داشتند.
احساس آنان اين بود كه يك روز و حتى يك ساعت تأخير در اين باره جايز نيست، و اگر قبل از رحلت پيامبرصلى الله عليه وآله همه جوانب مسئله را آماده نكرده باشند، مجرد امضاى يك صحيفه چند سطرى در مكه كارى پيش نخواهد برد.
اين بود كه حتى اساسنامه كار خود را براى روزهايى كه امور را در دست خواهند گرفت تهيه كردند. اين پيماننامه كه در خانه اولى به امضاى همان 34 نفر رسيد و به دست ابوعبيده جراح سپرده شد »صحيفه دوم« نام گرفته و در چندين صفحه است كه قبلاً متن آن را آورديم.××× 1 مراجعه شود به عنوان: غدير در قرآن: ج 2 ص 129 - 126، و نيز بحار الانوار: ج 28 ص 104 103. ×××
صبح فرداى امضاى صحيفه دوم، پيامبرصلى الله عليه وآله پس از نماز رو به ابوعبيده كرد و سخن را از جايى آغاز كرد كه مردم بىخبر از همه جا اجمالاً متوجه قضاياى پنهانى شدند؛ ولى حضرت مأمور بود در كلام خود تصريح به نام آنان نكند ولى علت اين اجمال و كتمان را بيان فرمود.
در اين باره به دو آيه از قرآن استشهاد فرمود كه هر دو آيه را عيناً به صورت تضمين در كلام خود آورد. آن گروه با شنيدن سخنان حضرت در آن مجلس و احتمال اينكه كم كم نوبت به نام بردن آنان برسد چنان بر خود لرزيدند كه همه اهل مجلس متوجه شدند منظور از آن خطابها و اشارههاى قرآنى كيانند!!
2- موقعيت قرآنى
از نظر موقعيت قرآنى، آيه سوره بقره دقيقاً درباره منافقين است و از آيه 75 آغاز مىشود كه خداوند مىفرمايد: »آيا طمع داريد كه آنان واقعاً به شما ايمان آوردند در حالى كه عدهاى از آنان سخنان خدا را مىشنيدند، و پس از فهميدن آن را تحريف مىكردند با آنكه علم و اطلاع داشتند« .
سپس چهره منافقانه آنان را توصيف مىكند كه وقتى با مؤمنان ملاقات مىكنند مىگويند ايمان آوردهايم و هر گاه در بين خود خلوت مىكنند به يكديگر مىگويند: »چرا مطالبى را كه خدا براى شما روشن كرده نزد مؤمنين بازگو مىكنيد تا در پيشگاه خدا بر ضد شما استدلال كنند« ؟
تا آنجا كه نوشتن عدهاى از آنان را مطرح مىكند كه نوشته خود را دستورالعمل الهى مىدانند و خداوند بر آنان واى و ويل مىفرستد. در آيات بعد سهلانگارى آنان نسبت به آتش جهنم را مطرح مىكند؛ و سپس از آنان به عنوان كسانى كه گناهشان آنان را از هر سو فرا گرفته نام مىبرد كه در جهنم دائمى خواهند بود.
آيه سوره نساء درباره كسانى است كه خداوند آنان را با عنوان »خيانت كاران به خود« مطرح مىكند و با تعجب از اينكه كار خود را از مردم مخفى مىكنند ولى از خدا پنهان نمىكنند، مجلس شبانه آنان بر ضد خدا را يادآور مىشود و جمله »إِذْ يُبَيِّتُونَ ما لا يَرْضى مِنَ الْقَوْلِ« را به ميان آورد.
3- موقعيت تاريخى دوم
جزئيات آن روز صبح كه پيامبرصلى الله عليه وآله آن آيات را براى مردم خواند و آنان را متوجه توطئهاى عظيم و آيندهاى نگران كننده نمود، از لسان حذيفه كه به دقت پيگير ماجراها بوده چنين نقل شده است:
آن گروه در منزل ابوبكر جمع شدند و درباره آينده خلافت به همفكرى پرداختند تا آنكه بر اصولى متفق شدند. سپس به سعيد بن عاص اموى دستور دادند تا نوشتهاى بنويسد و او آن صحيفه را به اتفاق آراى آنان نوشت. آنگاه صحيفه را به ابوعبيده جراح سپردند و او آن را به كسى سپرد تا به مكه ببرد. )و در كعبه پنهان كند( . آنگاه از خانه ابوبكر بازگشتند.
فردا صبح كه پيامبرصلى الله عليه وآله نماز صبح را خواند، همچنان در مصلاى خود نشست و به ذكر خود ادامه داد تا آفتاب طلوع كرد. آنگاه رو به ابوعبيده كرد و فرمود: به به! چه كسى مثل توست، در حالى كه امين اين امت شدهاى!! سپس حضرت اين آيه را تلاوت فرمود: »فَوَيْلٌ لِلَّذِينَ يَكْتُبُونَ الْكِتابَ بِأَيْدِيهِمْ ...« : »واى بر كسانى كه نوشته را به دست خود مىنويسند و سپس مىگويند: اين از جانب خداست، تا آن را به قيمت ارزانى بفروشند. واى بر آنان از آنچه دستانشان نوشته و واى بر آنان از آنچه كسب مىكنند« .
سپس پيامبرصلى الله عليه وآله فرمود: گروهى از اين امت شباهت پيدا كردهاند به آنچه در كلام خداست كه »يَسْتَخْفُونَ مِنَ النَّاسِ وَ لا يَسْتَخْفُونَ مِنَ اللَّه ...« : »از مردم مخفى مىكنند ولى از خدا مخفى نمىكنند، و خدا با آنان است آنگاه كه شبانه دور هم بر سر كلامى كه خدا راضى نيست جمع مىشوند، و خداوند به آنچه انجام مىدهند احاطه دارد« .
سپس فرمود: همين امروز گروهى در امت من صبح كردهاند كه به اهل اين آيه شباهت دارند، در صحيفهاى كه بر ضد ما در جاهليت نوشتند و در كعبه آويختند! خداوند تعالى آنان را از زندگى آسوده برخوردار مىكند تا امتحانشان كند، و كسانى را كه بعد از آنان مىآيند نيز امتحان كند تا جدا كردن خبيث و طيب انجام گيرد. اگر نبود كه خداوند به من دستور داده كه از معرفى آنان اعراض كنم - به خاطر مسئلهاى كه مىخواهد به انجام رساند - آنان را پيش مىآوردم و گردنشان را مىزدم!
به خدا قسم وقتى پيامبرصلى الله عليه وآله اين سخنان را فرمود آن گروه را ديديم كه چنان لرزه بر اندامشان افتاده بود كه حواس خود را از دست داده بودند، و بر احدى از آنان كه آن روز در مجلس حاضر بودند مخفى نماند كه حضرت با آن كلام آنان را قصد كرده بود و آن نمونههايى كه از قرآن تلاوت فرمود به خاطر آنان مطرح كرده بود.××× 1 بحار الانوار: ج 28 ص 105 - 102. كشف اليقين: ص 137. ارشاد القلوب: ج 2 ص 135 - 112. ×××
در روايت ديگرى امام باقرعليه السلام پايهگذاران اين مجلس مخفى را كه سر از سقيفه در آورد صريحاً معرفى مىكند، و درباره كلام خداوند تبارك و تعالى: »إِذْ يُبَيِّتُونَ ما لا يَرْضى مِنَ الْقَوْلِ« : »آنگاه كه شبانه درباره كلامى كه خدا به آن راضى نبود جمع شدند« ، فرمود: يعنى ابوبكر و عمر و معاذ بن جبل و ابوعبيده جراح.××× 2 بحار الانوار: ج 30 ص 216 ح 80 ، ص 271 ح 141. تفسير العياشى: ج 1 ص 275. المحتضر: ص 57 . كافى: ج 8 ص 334 ح 525 . ×××
4- تحليل اعتقادى
آنچه به عنوان تفسير از اين تطبيق آيات بر صحيفه ملعونه قابل استفاده است، هفت نكته است كه با ذكر فرازِ مربوطه از آيات به تبيين آن مىپردازيم:
اول: نسبت دادن صحيفه به خدا !
»يَكْتُبُونَ الْكِتابَ بِأَيْدِيهِمْ ثُمَّ يَقُولُونَ هذا مِنْ عِنْدِ اللَّه« .
آنچه را كه با دست نوشتهاند براى آنكه هنگام عرضه به مردم ارزش پيدا كند و مردم بدان اعتماد كنند عنوان خدايى به آن مىدهند و مىگويند از طرف خداست. اين مسئلهاى است كه با ظرافت و حيلهگرى تمام در آغاز صحيفه دوم پشتوانه محتواى آن قرار داده شده است.
كسانى كه مىخواهند خلافت علىعليه السلام را غصب كنند، نه تنها از خجالت سر به زير نيفكندهاند بلكه با كمال جسارت آن را جزئى از اسلام معرفى كردهاند، و براى برقرارى ارتباط بين غصب و اسلام! عنوان »اصحاب محمدصلى الله عليه وآله« را به كار گرفتهاند. عين عبارت در آغاز صحيفه چنين است:
هذا مَا اتَّفَقَ عَلَيْهِ الْمَلَأُ مِنْ اصْحابِ مُحَمَّدٍ رَسُولِاللَّه مِنَ الْمُهاجِرينَ وَ الانْصارِ الَّذينَ مَدَحَهُمُ اللَّه فى كِتابِهِ عَلى لِسانِ نَبِيِّهِ، وَ اتَّفَقُوا جَميعاً بَعْدَ انْ اجْهَدُوا رَأْيَهُمْ وَ تَشاوَرُوا فى امْرِهِمْ وَ كَتَبُوا هذِهِ الصَّحيفَةَ نَظَراً مِنْهُمْ الَى الاسْلامِ وَ اهْلِهِ عَلى غابِرِ الايّامِ وَ باقِى الدُّهُورِ لِيَقْتَدِىَ بِهِمْ مَنْ يَأْتى مِنَ الْمُسْلِمينَ مِنْ بَعْدِهِمْ××× 1 بحار الانوار: ج 28 ص 103. همچنين متن كامل اين صحيفه در كتاب »غدير در قرآن« آمده است: غدير در قرآن: ج 2 ص 129 - 126. ×××:
اين نوشتهاى است كه گروه مهمى از اصحاب محمد رسولاللَّه از مهاجرين و انصار بر آن متفق شدهاند، همان مهاجر و انصارى كه خداوند در قرآنش و بر لسان پيامبرش آنان را ستوده است.
آنان بعد از آنكه آخرين تلاش را در رأى خود به كار گرفتند و در مسئله خود به مشورت پرداختند، و اين صحيفه را با در نظر داشتن صلاح اسلام و اهل آن در ايام گذشته و باقيمانده روزگار نوشتند، تا كسانى از مسلمانان كه بعد از آنان مىآيند به آنان اقتدا كنند.
مىبينيم كه با سوء استفاده از كلمه »اتَّفَقَ« و »اصْحاب« و »مَدَحَهُمُ اللَّه« و »اجْهَدُوا رَأْيَهُمْ« و »نَظَراً مِنْهُمْ الَى الاسْلامِ« و »لِيَقْتَدِىَ« جلوههاى مثبتى به كار خود دادهاند، تا نسلهاى آينده آنان را دلسوزان خود بپندارند.
دوم: جنايتى عظيم به خاطر دنيا:
»لِيَشْتَرُوا بِهِ ثَمَناً قَلِيلاً« .
ارزش صحيفه براى نويسندگان آن رسيدن به رياست و طمعهاى زود گذر دنيا بود؛ كه براى ابوبكر دو سال و چند ماه و براى عمر دوازده سال و اندى بود، و سه نفر ديگر با حسرتِ آن چشم از جهان فرو بستند و قبل از آنكه طعم آن را بچشند معاذ و ابوعبيده طاعون گرفتند و در زمان عمر مردند و سالم در جنگ يمامه فداى سقيفه شد.
براى اين دوران كوتاه، كه حتى به احتمال خودشان هم با سنى كه هنگام نوشتن صحيفه داشتند حد اكثر ده سال بيشتر از اين نمىتوانست باشد، حاضر شدند دين و دنيا و آخرت نسل خود و همه نسلهاى آينده را تا روز قيامت تباه كنند.
آيا اين ثَمَن و قيمت در برابر آن جنايت هولناك واقعاً بَخْس و ناچيز نيست؟ اين ارزشى بود كه براى آنان داشت، ولى اهلبيت پيامبرعليهم السلام و امت اسلام تاوان عظيمى براى آن جنايت پرداختند.
اين قيمت گران با بىنهايت گِره خورده و با بزرگىِ جرم قابل سنجش است، كه از خانه حضرت زهراعليها السلام و دربِ شكسته و ديوارِ سوخته آن آغاز مىشود. اگر آن سوزاندن قابل جبران بود، ائمهعليهم السلام هيزم آن را نزد خود نگاه نمىداشتند چنان كه امام صادقعليه السلام مىفرمايد: ثُمَّ يُحْرِقُهُما بِالْحَطَبِ الَّذى جَمَعاهُ لِيُحْرِقا بِهِ عَلِيّاً وَ فاطِمَةَ وَ الْحَسَنَ وَ الْحُسَيْنَعليهم السلام، وَ ذلِكَ الْحَطَبُ عِنْدَنا نَتَوارَثُهُ××× 1 دلائل الامامة: ص 242. ×××: سپس آن دو نفر را با هيزمى كه براى سوزاندن على و فاطمه و حسنين جمع كردند مىسوزاند، و آن هيزم نزد ماست و براى يكديگر به ارث مىگذاريم.
اگر لباسهاى غارت رفته خيمههاى كربلا و عاشورا قيمت دنيايى داشت امام سجادعليه السلام به يزيد نمىفرمود: ما از اموال تو نمىخواهيم، بلكه آنچه غارت شده را از تو خواستم زيرا در آنها بافتههاى حضرت زهراعليها السلام و مقنعه و گردنبند و پيراهن آن حضرت بود.××× 1 بحار الانوار: ج 45 ص 144. ×××
و اگر فدك باز گرداندنى بود نمىفرمود: حقوق ما را از كسانى كه به ما ظلم كردند، جز خدا نمىتواند بگيرد.
و يا نمىفرمود: ما اهلبيتى هستيم كه باز پس نمىگيريم چيزى را كه به ظلم از ما گرفته شده باشد.××× 2 بحار الانوار: ج 29 ص 396 395. ×××
سوم: واى بر صحيفه از كربلا!
»فَوَيْلٌ لَهُمْ مِمَّا كَتَبَتْ أَيْدِيهِمْ وَ وَيْلٌ لَهُمْ مِمَّا يَكْسِبُونَ« .
صحيفه ملعونه نادرترين مورد از اقدامات مخفيانهاى است كه سر از عظيمترين جنايات بر آورد كه بشريت را به خاك مصيبت نشاند و صداى »واى حسين« آن به آسمانها رسيد، چنانكه امام صادقعليه السلام فرمود: اذا كُتِبَ الْكِتابُ قُتِلَ الْحُسَيْنُعليه السلام: آنگاه كه صحيفه نوشته شد حسينعليه السلام كشته شد.××× 3 بحار الانوار: ج 24 ص 365 و ج 28 ص 123. ×××
در محرم سال يازدهم هجرى - اندكى پس از غدير - در خانه ابوبكر در مدينه صحيفه دوم كه اساسنامه سقيفه بود تنظيم شد و دقيقاً پنجاه سال بعد از آن در محرم سال 61 هجرى سيدالشهداءعليه السلام به شهادت رسيد.
آيا جا دارد به چنين نوشتهاى گفته شود: اى واى بر شما از آنچه نوشتهايد، واى ننگ بر شما از چنين دستخطى! و آيا نبايد به اين گروه گفت: اى واى بر شما از آنچه عاقبت كارتان بدان انجاميد و اف بر شما از آنچه كسب كرديد!
چهارم: صحيفه مخفى از غير خدا !
»يَسْتَخْفُونَ مِنَ النَّاسِ وَ لا يَسْتَخْفُونَ مِنَ اللَّه« .
بىاعتمادى منافقين به يكديگر در حدى است كه كارشان را به تناقض در گفتار و عمل و دو رنگى حتى در بين خود منجر مىكند، و برخوردهايى از خود نشان مىدهند كه قابل استهزا و خندهآور است.
آيا اين مسخرهآور نيست كه از مردم حساب ببرند و كار خود را از آنان مخفى كنند، ولى از خدا مخفى نكنند؟
گمان نشود كه هيچ كارى قابل مخفى كردن از خدا نيست، پس آنان چگونه مخفى مىكردند؟
اگر چنين است چرا درون كعبه گرد آمدهاند؟!
آيا آمدهاند خدا را شاهد بگيرند؟!
آيا جمع شدهاند تا خدا ضامن اجرايى كارشان باشد؟!
آيا در خانه خدا پيمان مىبندند كه اگر كسى تخلف كرد صاحب خانه او را كمرشكن كند؟!
همه اينها يك علت بيشتر ندارد و آن بىاعتمادى شديد جوّ نفاق حتى نسبت به يكديگر است؛ و آنگاه كه نوبت به محكمكارى مىرسد براى الزام يكديگر مجبور از به كار گرفتن چيزهايى هستند كه قابل اعتماد باشد.
دقيقاً مانند بسيارى از ظالمين و غارتگران دنيا كه وقتى بخواهند امانتى را نزد كسى قرار دهند بهترين و پاكترين افراد جامعه را انتخاب مىكنند، در حالى كه اگر روزى صلاحشان اقتضا كند ممكن است به همان اشخاص نيز ظلم روا دارند.
اكنون جا دارد همه اهل عالم از هر دين و آيينى بر اصحاب صحيفه بخندند و آنان را مسخره كنند، كه در خانه خدا بر ضد صاحب خانه پيمان بستند و در خانه او پيماننامه نوشتند و در حضور او آن را امضا كردند )وَ هُوَ مَعَهُمْ( .
و اصل پيماننامه را هم به او سپردند كه خدا امين و شاهدشان باشد. صحيفه دوم را هم كه در مدينه نوشتند فوراً براى صاحب خانه فرستادند و نزد او زير خاك كعبهاش به وديعت سپردند!!
اى صاحبِ خانه! تو را به صبر و حلمى كه نسبت به آنان روا داشتهاى سوگند مىدهيم، كه در روز قيامت آن چهرهها را در پيشگاه خلايقت رسوا سازى و اسرار ناگفتهشان را بازگويى.
پنجم: صحيفه ملعونه نمونهاى از كار امتهاى گذشته:
»إِذْ يُبَيِّتُونَ ما لا يَرْضى مِنَ الْقَوْلِ« .
آغاز انحراف امتها از دستكارى اصول و مبانى هر دينى آغاز شده تا به همه جوانب آن سرايت كرده است. به عبارت ديگر قوام هر دينى با اصول و پايههاى آن است كه آسانترين راه براى از ميان برداشتن آن دين تغيير در آن مبانى است.
صحيفه اول و دوم دقيقاً با اين هدف نوشته شد، كه پايههاى اصلى اسلام در آن به صراحت مورد دستكارى قرار گرفت، و دقيقاً آنچه مورد رضاى خدا نبود )ما لا يَرْضى مِنَ الْقَوْلِ( جاى فرامين الهى را گرفت.××× 1 درباره متن صحيفه ملعونه به: غدير در قرآن: ج 2 ص 129 - 126. ××× امام اميرالمؤمنينعليه السلام در اين باره مىفرمايد:
خداوند تعالى در قرآن داستان تغييردهندگان دين را بيان كرده آنجا كه مىفرمايد: »إِذْ يُبَيِّتُونَ ما لا يَرْضى مِنَ الْقَوْلِ« : »آنگاه كه براى تدوين آنچه خدا راضى نيست شبانه گرد هم جمع مىشوند« ، كه اين سخنان مربوط به بعد از فقدان پيامبرصلى الله عليه وآله است، امورى كه پايههاى باطلشان را با آنها بر پا مىكنند، چنانكه يهود و نصارى بعد از فقدان حضرت موسى و عيسىعليهما السلام انجام دادند و تورات و انجيل را تغيير دادند، و هر سخنى را از موقعيت خود تحريف كردند ... .××× 2 بحار الانوار: ج 89 ص 44 و ج 90 ص 113. الاحتجاج: ج 1 ص 371. ×××
ششم: صحيفهاى مثل صحيفه جاهليت:
»ضاهُوهُمْ فى صَحيفَتِهِمُ الَّتى كَتَبُوها عَلَيْنا فِى الْجاهِلِيَّةِ« .
اين كلام پيامبرصلى الله عليه وآله درباره امضا كنندگان صحيفه است كه رو در روى آنان به كنايه فرمود: امروز در امت من گروهى صبح كردهاند كه شباهت دارند به كسانى كه در جاهليت بر ضد ما صحيفهاى نوشتند و آن را در كعبه آويختند.××× 1 بحار الانوار: ج 28 ص 106. همچنين مراجعه شود به كتاب: غدير در قرآن: ج 1 ص 129 و ج 2 ص 123. ×××
قريش در جاهليت وقتى راههاى مختلف مبارزه با پيامبرصلى الله عليه وآله را تجربه كردند و به نتيجهاى نرسيدند، به عنوان آخرين اقدام پيماننامهاى نوشتند و بر سر آن هم قسم شدند كه با هيچ يك از بنىهاشم مجالست نكنند و با آنان معامله ننمايند تا زمانى كه پيامبرصلى الله عليه وآله را تسليم قريش كنند تا او را بكشند!
اين پيماننامه را چهل نفر از بزرگان قريش مُهر زدند و آن را در كعبه آويختند و در پى آن بنىهاشم را چهار سال در شعب ابىطالب محاصره كردند.××× 2 بحار الانوار: ج 18 ص 120 ح 33 و ج 19 ص 2. ×××
وجه مشابهتهاى اين دو صحيفه باز مىگردد به قصد ريشه كن كردن اسلام در هر دو مورد، تصميم بر قتل پيامبرصلى الله عليه وآله در هر دو، و آزار خاندان پيامبرصلى الله عليه وآله در هر دو، قرار دادن آن در كعبه در هر دو مورد، كه اين شباهتها ارتباط كفر ظاهر در جاهليت و كفر باطن )نفاق( در زمان پيامبرصلى الله عليه وآله را روشن مىكند.
هفتم: اغماض از صحيفه براى امتحان:
»لِيَبْتَلِىَ مَنْ يَأْتى بَعْدَهُمْ تَفْرِقَةً بَيْنَ الْخَبيثِ وَ الطَّيِّبِ« .
صحيفه ملعونه سؤال بزرگى براى ما دارد، و آن اينكه با اطلاع دادن خداوند به پيامبرش و علم آن حضرت به انعقاد چنين قراردادى بر ضد اسلام، چرا حضرت افشاگرى نكرد و چرا مانع از كارشان نشد و چرا آنان را به قتل نرساند؟
اين سؤال درباره سقيفه نيز مطرح است كه چرا اميرالمؤمنينعليه السلام با اينكه با دست يداللهى مىتوانست همه مهاجمين به خانهاش را به قتل برساند و با همان قدرت بر اريكه خلافت تكيه دهد، ولى چنين اقدامى نكرد و صبر و تحمل را پيشه كرد؟
اين سؤال درباره بسيارى از اقدامات انبياء و ائمهعليهم السلام مطرح است كه كار آنان به ظاهر سؤال برانگيز است، ولى در باطن امر مستقيم الهى بر همان است.
پيامبرصلى الله عليه وآله پاسخ چنين سؤالى را به تأخير نينداخته و درباره صحيفه ملعونه به صراحت فرموده است:
انَّ اللَّه تَعالى يُمَتِّعُهُمْ لِيَبْتَليهِمْ وَ يَبْتَلى مَنْ يَأْتى بَعْدَهُمْ، تَفْرِقَةً بَيْنَ الْخَبيثِ وَ الطَّيِّبِ، وَ لَوْ لا انَّهُ سُبْحانَهُ امَرَنى بِالاعْراضِ عَنْهُمْ لِلامْرِ الَّذى هُوَ بالِغُهُ لَقَدَّمْتُهُمْ فَضَرَبْتُ اعْناقَهُمْ:
خداوند تعالى آنان را از زندگى دنيا برخوردار مىكند تا آنان را و كسانى كه بعد از آنان مىآيند امتحان كند و جدا كردن خبيث و طيب انجام گيرد. اگر نبود كه خداوند سبحان به من دستور اعراض از آنان را داده - به خاطر امرى كه مىخواهد به انجام رساند - آنان را پيش مىآوردم و گردنشان را مىزدم!!××× 1 بحار الانوار: ج 28 ص 106. ×××
دقت در اين كلام پيامبرصلى الله عليه وآله پاسخ كامل همان سؤال است و در مجموع شش جواب از شش ديدگاه است:
پاسخ اول: »يُمَتِّعُهُمْ لِيَبْتَلِيَهُمْ« : »آنان را )از دنيا( برخوردار مىكند تا امتحانشان كند« .
خداوند از اول روزگار بنا را بر نابودى فورى ظالمين نگذاشته، بلكه آنان را آزاد گذاشته تا امتحان خود را پس دهند. چنانكه قابيل و نمرود و شدّاد و فرعون را مدتى در زمين مهلت داد، در حالى كه مىتوانست به مجرد ادعاى نابجا نابودشان كند.
پاسخ دوم: »وَ يَبْتَلِىَ مَنْ يَأْتى بَعْدَهُمْ« : »تا كسانى را كه بعد از آنان مىآيند امتحان كند« .
اگر خدا راه ظالمين و گمراهان را مسدود كند وسيلهاى براى امتحان مردم نمىماند. مردم بايد در معرض راه منحرف و افكار باطل قرار بگيرند، تا عيار ثابت قدم بودنشان در كنار حق محك زده شود. درست است كه اهل باطل به سزاى خود مىرسند، ولى از جهتى باعث امتحان ديگران نيز خواهند بود.
اين امتحان همه نسلها را تا روز قيامت فرا مىگيرد كه علىعليه السلام را انتخاب خواهند كرد يا اولى و دومى را ؟
در غدير حضور خواهند يافت يا در سقيفه؟
از درون خانه زهراعليها السلام مدافع عصمت كبرى خواهند بود يا از بيرون خانه آتش خواهند آورد؟
طناب بر گردن علىعليه السلام انداخته و شمشير بر سر او خواهند گرفت كه به اجبار بيعت كند، يا مانند سلمان و ابوذر و مقداد با سرهاى تراشيده و شمشيرهاى حمايل كرده كنار احجار زيت براى نصرتش آماده مىشوند؟
حسين عزيزعليه السلام را با داعيه »بُغْضاً مِنّا لابيكَ« به شهادت مىرسانند، يا پيشمرگ او مىشوند تا در صحنه كربلا نماز بخواند؟!
امواج پيچ در پيچ فرات را از جگر كباب شده 72 مرد آسمانى و 84 بانوى بهشتى منع مىكنند، يا در راه آوردن مشك آبى جان بر كف بر نيزههاى يزيد مىتازند و با دو دست بريده بر لبان خشكيده آنان اشك مىريزند؟
آيا كدام نسل با گذشت قرنها از روز فاطمه و حسينعليهما السلام ، دشمنان و قاتلان ايشان را مىستايند و از ذكر جناياتشان اغماض مىكنند، يا با لعن بر غاصبين حقشان و افشاى جوانب سوزناك جناياتشان، بر پهلوى شكسته سِرّاللَّه و سَرِ مقدس ثاراللَّه آه مىكشند و اشك مىريزند؟
پاسخ سوم: »تَفْرِقَةً بَيْنَ الْخَبيثِ وَ الطَّيِّبِ« : »تا جدا كردن خبيث و طيب انجام گيرد« .
جدا كردن خبيث از طيب از اهداف اصلى آوردن بشر به دنياست. اگر اين دوران نبود تا بشر باطن خود را نشان دهد، در روز قيامت هر كس براى خود ادعايى داشت و خبيثان خباثت خود را نمىپذيرفتند و همه هوس بهشت را داشتند، در حالى كه بهشت جاى پاكان است.××× 1 در اين باره مراجعه شود به: غدير در قرآن: ج 2 ص 253 - 140، كه مفصل بحث شد. ×××
خداوند پاكانى چون محمد و على و فاطمه و حسن و حسين و نُه امام از فرزندان حسينعليهم السلام را در يك سوى اين جهان قرار داده، و در سوى ديگر ناپاكانى چون ابوبكر و عمر و عثمان و معاويه و يزيد و بنىاميه و بنىعباس را در ديدگاه فكر و انديشه و عمل مردم قرار داده است.
حق انتخاب را چنان آزادانه به مردم داده كه آن كششهاى درونىِ سعادت و شقاوت و پاكى و خباثت به صورت تمام عيار خود را نشان دهند و باطنها به ظهور رسد و خبيث و طيب خود را به دست خود معرفى كنند و بر خودشان هم مخفى نماند كه چه موجودى هستند!
پاسخ چهارم: »انَّهُ سُبْحانَهُ امَرَنى بِالاعْراضِ عَنْهُمْ« : »خداوند سبحان به من دستور اعراض از آنان را داده است« .
ما نبايد گمان كنيم كه پيامبرصلى الله عليه وآله به خاطر مصالح شخصى يا از روى تصميمگيرى شخصى با اصحاب صحيفه درگير نشده، بلكه اغماض و اعراض آن حضرت مستقيماً به امر الهى بوده است.
نتيجه اين است كه سؤال ما درباره صبر و تحمل در برابر اصحاب صحيفه به معناى كاسه از آش داغتر خواهد بود، چرا كه نازل كننده اسلام بر قلب پيامبرصلى الله عليه وآله به او اين گونه امر فرموده و او امر خدا را اجرا كرده، در حالى كه قتل آنان در آن موقعيت كار بسيار سادهاى بوده است. اين اغماض از آن اقدام بسيار بالاتر است، چرا كه تحمل خباثت دشمن به خاطر امتثال امر الهى است.
پاسخ پنجم: »لِلامْرِ الَّذى هُوَ بالِغُهُ« : »به خاطر امرى كه مىخواهد به انجام رساند« .
بسيارى از امور جهان بلكه همه آنچه پشت پرده جهان به حساب مىآيد بر انسانها مخفى است و قطعاً ظرفيت و تحمل درك آن را ندارند. خداوند هم بنا ندارد براى نظام و اهدافى كه براى بشريّت مقدر كرده منتظر فهم و درك بشر بماند و بعد آنها را اجرا كند.
نتيجه اين است كه بشر بايد بپذيرد كه بسيارى از سؤالاتش اگر هم بىپاسخ بماند دلش آرام است كه خداوند حكيم عليمى آن را به اجرا در آورده است. البته اگر بنا بر بيان مصالح امور باشد، خداوند بهترين و قانع كنندهترين پاسخها را براى آنها دارد.
بنابراين نگرانى ندارد كه چرا خدا و رسولش اصحاب صحيفه را آزاد گذاشتند، چرا كه اين كار را خداى عليم قدير حكيم رحيم انجام داده؛ و ما اطمينان خاطر داريم كه هر چه او مقدر كند بهترين است و از آن نيكوتر فرض نمىشود.
پاسخ ششم: »لَقَدَّمْتُهُمْ فَضَرَبْتُ اعْناقَهُمْ« : »آنان را پيش مىآوردم و گردنشان را مىزدم« .
قابل توجه همه كسانى كه سنگ سقيفه را بر سينه مىزنند و از ابوبكر و عمر بيش از پيامبرصلى الله عليه وآله دفاع مىكنند! اين نكته است كه پيامبرصلى الله عليه وآله در شأن آن دو فرموده است: »آنان را در پيشگاه مردم گردن مىزدم« . يعنى آن روز بنا بوده اين دو نفر گردن زده شوند و با نوشتن صحيفه مستحق چنين سزايى شدهاند، ولى خدا به آنان مهلت داده است.
بنابراين طرفداران سقيفه با اعدام شدگانى كه بيش از نصيبشان زنده ماندهاند در حركتند! اى كاش خدا اجازه مىداد و آن روز - كه دو ماه قبل از احراق بيت بود - با شمشير پيامبرصلى الله عليه وآله به قتل مىرسيدند، تا آن دست نحس آتشگيره بر در خانه وحى روشن نمىكرد، و آن كفّ منحوس بر صورت عصمت كبريا سيلى نمىزد، و آن پاى خبيث درِ آتش گرفته را بر روى زهراعليها السلام نمىشكست تا محسن شهيد نمىشد!
اى كاش آن بازوى كثيف با جسارت تمام بر بازوى سيدة النساءعليها السلام تازيانه نمىزد و بازوبند كبود براى علىعليه السلام به يادگار نمىگذاشت.
اى كاش با دست آن لعين غلاف شمشير بىمحابا بر پهلو و كتف و كمر فاطمهعليها السلام فرود نمىآمد، تا هنگام غسل خون تازه از پهلوى او جارى باشد!
خدايا، اى كاش كار به اينجا نمىرسيد، ولى همچنانكه پيامبر و على و فاطمه و حسن و حسين و امامانمانعليهم السلام به مقدر تو راضى بودند ما هم به آنان اقتدا مىكنيم، و صبر مىكنيم و تا قيامت بر اين مصائب عظيم اشك مىريزيم.