آیه ۱ تا ۴ نجم: تفاوت میان نسخه‌ها

از ویکی غدیر
بدون خلاصۀ ویرایش
جز (جایگزینی متن - '<references />' به '{{پانویس}}')
 
(یک نسخهٔ میانی ویرایش شده توسط یک کاربر دیگر نشان داده نشد)
خط ۱۶۴: خط ۱۶۴:


== پانویس ==
== پانویس ==
<references />
{{پانویس}}
[[رده:قرآن و غدیر]]
[[رده:قرآن و غدیر]]

نسخهٔ کنونی تا ‏۶ مارس ۲۰۲۴، ساعت ۱۵:۳۲

«وَ النَّجْمِ إِذا هَوى . ما ضَلَّ صاحِبُكُمْ وَ ما غَوى...»[۱]

از جمله آياتى كه پس از ايراد خطبه غدیر و به احتمال قوى در ايام سه روزه اقامت در غدير نازل شده آيات  ۱ - ۴ سوره نجم است:

«بِسْمِ اللَّه الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ، وَ النَّجْمِ إِذا هَوى، ما ضَلَّ صاحِبُكُمْ وَ ما غَوى، وَ ما يَنْطِقُ عَنِ الْهَوى، إِنْ هُوَ إِلاَّ وَحْىٌ يُوحى» :

«به نام خداى بخشنده مهربان، قسم به ستاره آنگاه كه پايين مى‏ آيد، هم صحبت شما (يعنى پيامبر صلى الله عليه و آله) گمراه نشده و راه نايافته نيست، و از روى هواى نفس سخن نمى ‏گويد.

آنچه مى ‏گويد نيست جز وحيى كه بر او نازل مى‏ شود».

اين آيات از دو بُعد قابل بررسى است:

موقعيت تاريخى

پس از سخنرانى غدير در فرصت مناسبى پيامبر صلى الله عليه و آله سند مكتوبى براى غدير آماده كردند.

براى اين كار دستور دادند بلال ندا دهد: «الصلاة جامعة» تا همه جمع شوند.

وقتى مهاجرين و انصار جمع شدند حضرت فرمود:

اى قريش! امروز شرف از آن شماست، صف ‏هاى خود را مرتب كنيد.

سپس فرمود: اى عرب! امروز شرف از آن شماست، صف‏ هاى خود را مرتب كنيد.

سپس فرمود: اى موالى و هم پيمانان! امروز شرف از آن شماست، صف‏ هاى خود را مرتب كنيد.

حضرت با اين كلمات همه گروه‏ ها را فراخواند و همه را مخاطب قرار داد.

سپس دوات و كاغذى طلب كرد و دستور داد كاتب آنچه حضرت مى‏ گويد و مردم اقرار مى‏ كنند بنويسد و آن را ثبت كند. نوشته به دستور حضرت چنين آغاز شد:

بِسْمِ اللَّه الرَّحْمنِ الرَّحيمِ، لا الهَ الاَّ اللَّه، مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللَّه.

سپس پرسيد: آيا به اين مطالب شهادت مى‏ دهيد؟ گفتند: آرى. فرمود: آيا مى‏ دانيد كه خداوند مولى و صاحب اختيار شماست؟

گفتند: آرى، به خدا قسم. فرمود: آيا مى‏ دانيد كه من مولى و صاحب اختيار شما هستم؟ گفتند: آرى، به خدا قسم.

در اينجا حضرت بازوى على‏ عليه السلام را گرفت و آن را بلند كرد به حدى كه سفيدى زير بازوى حضرت ظاهر شد و در آن حال فرمود:

مَنْ كُنْتُ مَوْلاهُ فَهذا عَلِىٌّ مَوْلاهُ، و سپس فرمود: اللهمَّ والِ مَنْ والاهُ وَ عادِ مَنْ عاداهُ وَ انْصُرْ مَنْ نَصَرَهُ وَ اخْذُلْ مَنْ خَذَلَهُ.

همه اين گفتگوها طبق دستور حضرت در آن ورقه ثبت شد؛ و اينجا بود كه خداوند اين آيات را نازل كرد:

«وَ النَّجْمِ إِذا هَوى، ما ضَلَّ صاحِبُكُمْ وَ ما غَوى، وَ ما يَنْطِقُ عَنِ الْهَوى، إِنْ هُوَ إِلاَّ وَحْىٌ يُوحى»:

«قسم به ستاره هنگامى كه پايين مى‏ آيد، صاحب شما (يعنى پيامبر صلى الله عليه و آله) گمراه نشده و راه نايافته نيست و از روى هواى نفس سخن نمى‏ گويد.

آنچه مى‏ گويد نيست مگر وحيى كه نازل مى‏ شود».[۲]

موقعيت تاريخى اين آيات را به بيان ديگر نيز مى ‏توان گفت:

پس از اتمام خطبه غدير توسط پيامبر صلى الله عليه و آله، شايعات منافقین و شبهه ‏اندازى آنان تأثيراتى بين عده ‏اى مردم ضعيف الايمان ايجاد كرده بود.

گروهى مى‏ گفتند: «محمد گمراه شده است»! عده ‏اى ديگر مى‏ گفتند: «اِغوا شده است».

گروه ديگرى مى‏ گفتند: «درباره اهل‏ بيتش و پسر عمويش از روى هواى نفس سخن مى‏ گويد».

عكس‏ العمل قاطعى لازم بود كه به همه شايعه‏ ها پايان دهد و شبهه‏ ها را ريشه كن نمايد، كه با يک اقدام به موقع و غير قابل انتظار به ثمر رسيد.

پيامبر صلى الله عليه و آله امر كرد تا سند مكتوبى براى غدير آماده شود. براى اين كار دستور داد تا بلال ندا دهد: «الصَّلَاة جامعة» تا همه جمع شوند.

وقتى مهاجرين و انصار و ساير گروه‏ هاى مردم جمع شدند، حضرت سند نوشته شده ‏اى به اقرار همه به ثبت رساند. از جمله بار ديگر اميرالمؤمنين‏ عليه السلام را بلند كرده و حديث «مَنْ كُنْتُ مَوْلَاهُ فَهَذَا عَلِيٌّ مَوْلَاهُ» را تكرار فرمود.

همه اين گفتگوها طبق دستور حضرت در ورقه ‏اى ثبت شد، تا سندى مكتوب از غدير براى آينده‏ ها و آيندگان تاريخ باشد.

هم زمان آيات ۱ تا ۴ سوره نجم نازل شد، تا از يک سو تأييد ديگرى بر وَحْيانى بودن غدير باشد، و از سوى ديگر مشتى محكم بر دهان ياوه گويانى باشد كه نسبت گمراهى و اغوا و هواى نفس به مبلغ اعظم غدير پيامبر اكرم ‏صلى الله عليه و آله مى ‏دادند. آيات چنين بود:

«وَ النَّجْمِ اِذا هَوى، ما ضَلَّ صاحِبُكُمْ وَ ما غَوى، وَ ما يَنْطِقُ عَنِ الْهَوى، اِنْ هُوَ اِلاّ وَحْىٌ يُوحى»:

«قسم به ستاره هنگامى كه سقوط كرد، صاحب شما (پيامبر صلى الله عليه و آله) گمراه نشده و اِغوا نشده و از روى هواى نفس سخن نمى‏ گويد. آنچه مى ‏گويد وحيى است كه بر او نازل مى ‏شود».

تحليل اعتقادى

تحليل اول

در اين ماجرا شش نكته مهم جلب توجه مى ‏كند كه به آنها مى ‏پردازيم:

نكته اول: وقوع ماجرا در ايام غدير

اين ماجرا به احتمال قوى در ايام سه روزه اقامت در غدير به وقوع پيوسته كما اينكه آن حضرت در موقعيت‏ هاى مختلفى از سه روزه غدير مردم را جمع مى‏ كرد و محتواى ولايت را به گونه‏ هاى مختلف تكرار مى ‏فرمود.

همه اين اقدامات به نوعى تثبيت موقعيت اميرالمؤمنين ‏عليه السلام در اذهان و قلوب مردم بود تا راه فراموش كارى بسته شود.

نكته دوم: سند مكتوب براى آيندگان

انتخاب روش كتابت و تنظيم سندى كه براى روزهاى آينده و نسل‏ هاى آينده ارزش خاصى دارد در برابر فراموش كاران نقش ويژه ‏اى ايفا مى ‏كند.

دقيقاً مانند مسئله كتف كه پيامبر صلى الله عليه و آله در ساعات آخر عمر درخواست آن را كردند تا سندى محكم به دست مؤمنين بدهند؛ ولى عمر مانع شد و به هر قيمتى بود نگذاشت براى آن حضرت كتف و دوات بياورند، و حتى حاضر به توهين به ساحت مقدس رسول اللَّه‏ صلى الله عليه و آله شد! [۳]

نكته سوم: ثبت اقرار مردم

آنچه از ظاهر اين داستان كوتاه پيداست اينكه حضرت گزارش گونه ‏اى از اين مراسم تهيه كرد، نه آنكه محتواى آن را به امضاى همه آنان رسانده باشد.

همين اندازه كه به امر حضرت و در حضورش گزارشى تهيه شود و اقرارهاى مردم در آن ثبت شود از امضاى همه آنان مهم ‏تر خواهد بود.

نكته چهارم: غدير متعلق به همه

در اين مراسم حضرت تعمد داشته كه هيچ گروهى را مورد توجه خاص قرار ندهد، بلكه از يک سو قريش را مورد خطاب قرار مى‏ دهد، سپس همه عرب را و بعد همه موالى را كه منظور غير عرب هستند.

اين بدان معناست كه غدير متعلق به همه است و مخاطب آن همه مسلمانانند، و عمل كننده به آن هم بايد همه عرب و عجم از هر قبيله و گروهى، و به هر رنگى از سياه و سفيد و زرد و سرخ باشند؛ چنانكه در متن خطابه غدير مى‏ فرمايد:

«انَّ جَبْرَئيلَ هَبَطَ الَىَّ ... انْ اقُومَ فى هذَا الْمَشْهَدِ فَاعْلِمَ كُلَّ ابْيَضَ وَ اسْوَدَ: انَّ عَلِىَّ بْنَ ابى‏ طالِبٍ اخى وَ وَصِيّى».

نكته پنجم: امضاى الهى در كنار سند مكتوب

آياتى كه در پايان اين ماجرا نازل شده امضاى ديگرى از خداوند است كه پاسخ فتنه ‏گران را مى‏ دهد. آنان كه موذى‏ گرانه مى‏ پرسيدند:

مِنَ اللَّه اوْ مِنْ رَسُولِهِ: آيا غدير و ولايت و بيعت از طرف خداست يا از طرف رسولش است؟ پاسخ خدا چنين است:

«ما ضَلَّ صاحِبُكُمْ وَ ما غَوى»؛ يعنى اين همان پيامبر است كه كلمه كلمه ‏اش هدايت مردم بوده و تغيير نكرده و -  نعوذ باللَّه -  گمراهى در او پديد نيامده است.

«وَ ما يَنْطِقُ عَنِ الْهَوى»؛ او كه از روى هوا و هوس سخنى نمى‏ گويد، و تمام سخنان او حساب شده و مورد امضاى خداست.

«إِنْ هُوَ إِلاَّ وَحْىٌ يُوحى»؛ آنچه او مى ‏گويد وحى خداست و از طرف خدا به او الهام گرديده است.

نكته ششم: بيان مقام عظيم پيامبر صلى الله عليه و آله

پس از اعلام ولايت -  به جز عده ‏اى كه كاملاً در برابر امر ولايت سر تسليم فرود آوردند -  بقيه مردم استنكاف و نپذيرفتن ولايت را در دل خود با يكى از سه جهت عنوان كردند:

عده ‏اى مى‏ گفتند كه به تشخيص ما پيامبر صلى الله عليه و آله از راه حق منحرف شده است!! عده ‏اى ديگر برنامه غدير را سخنان جالبى براى اغواى مردم تلقى كردند!

عده ‏اى ديگر هم به صراحت گفتند: او خواسته دل خود را مى‏ گويد.

اگر چه اين سه ديدگاه قابل جمع در يک عنوان است ولى با ديده دقت كه بنگريم حاكى از فساد اعتقادى آنان در گونه‏ هاى متفاوت است.

يعنى عده ‏اى كار حضرت را اشتباه تلقى مى‏ كردند و عده ‏اى ديگر آن را حيله و تزوير به شمار مى‏ آوردند و عده‏ اى حمل بر نفس پرستى و پيروى از خواهش دل مى‏ كردند.

خداوند همه اين برخوردهاى كفرآميز را كه برخاسته از ضعف ايمان يا عدم اعتقاد بود با اين آيات پاسخ داد، و بار ديگر مقام عظيم پيامبر صلى الله عليه و آله را به همه كوردلانى كه بر سر مسئله ولايت چنين جسارتى به آن حضرت روا داشتند، خاطر نشان ساخت.

امام صادق‏ علیه السلام اين مرحله غدير را چنين بيان فرموده است:

هنگامى كه پيامبر صلى الله عليه و آله در روز غدير اميرالمؤمنين‏ عليه السلام را معرفى كرد مردم سه دسته شدند: عده ‏اى گفتند: محمد گمراه شده است.

عده‏ اى ديگر گفتند: اغوا شده است. گروه ديگرى گفتند: درباره اهل‏ بيتش و پسر عمويش از روى هواى نفس سخن مى‏ گويد.

اينجا بود كه خداوند سبحان چنين نازل كرد: «وَ النَّجْمِ إِذا هَوى، ما ضَلَّ صاحِبُكُمْ وَ ما غَوى، وَ ما يَنْطِقُ عَنِ الْهَوى، إِنْ هُوَ إِلاَّ وَحْىٌ يُوحى»:

«قسم به ستاره هنگامى كه فرودآمد، صاحب شما (يعنى پيامبر صلى الله عليه و آله) گمراه نشده و اغوا نشده و از روى هواى نفس سخن نمى‏ گويد. آنچه مى‏ گويد وحيى است كه بر او نازل مى‏ شود».[۴]

در حديث ديگرى اين مرحله از غدير با تفسير آيات مزبور چنين ترسيم شده است:

پيامبر صلى الله عليه و آله به على ‏عليه السلام فرمود: يا على، قسم به آنكه مرا به پيامبرى مبعوث فرموده، وصايت و خلافت و امامت بعد از من براى تو واجب گرديد. منافقين گفتند: محمد در محبت پسر عمويش گمراه شده و منحرف گرديده و درباره شأن او از روى هواى نفس سخن مى‏ گويد.

خداوند تبارک و تعالى هم اين آيات را نازل كرد: «وَ النَّجْمِ إِذا هَوى»، خداوند عزوجل مى‏ گويد:

«قسم به خالق ستاره هنگامى كه پايين آمد». «ما ضَلَّ صاحِبُكُمْ» يعنى محمد صلى الله عليه و آله در محبت على بن ابى‏ طالب‏ عليه السلام گمراه نشده، «وَ ما غَوى وَ ما يَنْطِقُ عَنِ الْهَوى» يعنى درباره مقام على‏ عليه السلام از روى اغوا و هواى نفس سخن نمى‏ گويد.

«إِنْ هُوَ إِلاَّ وَحْىٌ يُوحى»: «آنچه مى‏ گويد وحيى است كه بر او نازل مى‏ شود».[۵]

تحليل دوم

آنچه به عنوان تفسير از اين آيه در ارتباط با غدير بايد استفاده كرد ارتباط مستقيم مراسم اعلام ولايت در غدير با منبع وحى است.

خداوند متعال در غدير به گونه‏ هاى مختلف در صدد اثبات اين ارتباط براى مردم بود تا بدانند هر گونه مخالفتى با ولايت در واقع مخالفت با خداوند است و هر گونه بهانه ‏اى در اين رابطه ناپذيرفته است.

يک بار با سنگ آسمانى بر سر حارث فهری اين مطلب بر همگان ثابت شد، و بار ديگر با ظهور جبرئيل براى مردم اين مهم به اثبات رسيد.

چند مورد هم آيات قرآن نازل شد كه اين مورد يكى از آنهاست.

در اينجا خداوند از دو سوى نفى و اثبات وَحْيانى بودن غدير را مطرح مى‏ نمايد كه به توضيح آن مى‏ پردازيم:

الف) نفى هواى نفس درباره غدير: «وَ ما يَنْطِقُ عَنِ الْهَوى»

خداوند براى اثبات اين مطلب كه غدير هيچ رنگ و بويى از هواهاى نفسانى در خود ندارد، مسئله را به صورت ريشه ‏اى مطرح مى ‏نمايد؛ و آن اينكه پيامبر مكرم‏ صلى الله عليه و آله در هيچ موردى از روى هواى نفس سخن نمى ‏گويد تا نوبت به غدير برسد.

آن حضرت حتى در گفته‏ هاى مربوط به زندگى شخصى خويش هم پيرو هواى نفس نيست و هيچ امرى و نهيى و سخنى كه برخاسته از هواى نفس باشد بر لسان مبارک آن حضرت جارى نمى ‏شود؛ و اين معناى مقام عصمت است كه «ما يَنْطِقُ عَنِ الْهَوى».

وقتى اين ريشه اعتقادى را پذيرفته باشيم چگونه ممكن است در مسئله غدير با آن برنامه مفصل و با آن خطابه ‏اى كه حضرتش بيش از ۱۰۰ مورد به آيات قرآن استناد فرموده، بتوان خدشه وارد كرد كه از روى هواى نفس فرموده باشد؟!

ب) اثبات وَحْيانيت غدير: «إِنْ هُوَ إِلاَّ وَحْىٌ يُوحى»

جلوه اثباتى در ارزش غدير -  پس از نفى هواى نفس درباره آن -  نزول دستور مستقيم آن از طرف خداست.

اين مسئله در آيه با استفاده از تركيب مفيد انحصار آمده كه ابتدا حرف نفى (اِنْ) به كار رفته و سپس با كلمه استثناء (الاّ) اين انحصار به اثبات رسيده است، آنجا كه مى ‏فرمايد: «إِنْ هُوَ إِلاَّ وَحْىٌ يُوحى»: «نيست آن مگر وحيى كه نازل مى ‏شود».

با اين تركيب خاص، خداوند قاطعيت فوق العاده ‏اى درباره غدير نشان داده و در صدد بيان اين مطلب است كه «غدير» و «ولايت» و تركيب اين دو، يعنى «اعلام ولايت در غدير» همه به دستور خاص الهى در «يا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ ...» بوده و پشتيبان آن خداست، چرا كه او آن را فرستاده است.

پانویس

  1. نجم /  ۱ - ۴. غدير در قرآن: ج ۱ ص ۲۰۰ - ۲۰۵. واقعه قرآنى غدير: ص ۱۴۸.
  2. بحار الانوار: ج ۳۵ ص ۲۸۲. تفسير فرات: ص ۴۵۰ ح ۵۹۰ .
  3. بحار الانوار: ج ۳۰ ص ۴۶۶، ۴۶۷، ۵۱۳، ۵۲۹ - ۵۸۶. الغدير: ج ۵ ص ۳۴۰.
  4. عوالم العلوم: ج ۳  / ۱۵ ص ۱۵۱ ح ۲۲۸. تأويل الآيات: ج ۲ ص ۶۲۳ .
  5. بحار الانوار: ج ۳۵ ص ۲۷۲. امالى الصدوق: ص ۶۶۰ .