برخورد معصومین علیهم السلام با دشمن غدیر: تفاوت میان نسخهها
بدون خلاصۀ ویرایش |
بدون خلاصۀ ویرایش |
||
(یک نسخهٔ میانیِ ایجادشده توسط همین کاربر نشان داده نشد) | |||
خط ۱: | خط ۱: | ||
در [[تبلیغ]] غدیر نبايد فقط به دوستان و يا بی اطلاعان از غدير اكتفا كرد، بلكه دشمنان غدير را نيز بايد زير نظر گرفت. | در [[تبلیغ]] غدیر نبايد فقط به دوستان و يا بی اطلاعان از غدير اكتفا كرد، بلكه دشمنان غدير را نيز بايد زير نظر گرفت. | ||
خط ۱۶۱: | خط ۱۶۰: | ||
اين گفتار بدان معناست كه اگر واقعه غدير فقط همين يک خاصيت را داشت كه غاصبين را به همه نشان داد كافى بود، چنانكه نسل هاى بعد به خوبى اين حقيقت را دريافتند، و لا اقل در فكر و اعتقاد گول سقيفه را نخوردند، اگر چه ظاهر حكومت در دست آنان بود. | اين گفتار بدان معناست كه اگر واقعه غدير فقط همين يک خاصيت را داشت كه غاصبين را به همه نشان داد كافى بود، چنانكه نسل هاى بعد به خوبى اين حقيقت را دريافتند، و لا اقل در فكر و اعتقاد گول سقيفه را نخوردند، اگر چه ظاهر حكومت در دست آنان بود. | ||
== منبع == | |||
غدير در سيره معصومين عليهم السلام: ص ۲۱۵ - ۲۳۳. | |||
== پانویس == | == پانویس == | ||
<references /> | <references /> | ||
[[رده: | [[رده:تبلیغ غدیر]] |
نسخهٔ کنونی تا ۲۷ دسامبر ۲۰۲۳، ساعت ۱۰:۴۲
در تبلیغ غدیر نبايد فقط به دوستان و يا بی اطلاعان از غدير اكتفا كرد، بلكه دشمنان غدير را نيز بايد زير نظر گرفت.
براى جلوگيرى از انحرافات فكرى درباره غدير و ايجاد تشكيک در اذهان، كه دشمن به شدت بدان دست يازيده است، نكاتى مورد عنايت و تأكيد معصومين عليهم السلام بوده كه درباره ساير مسائل اعتقادى و عملى به چشم نمى خورد.
اين نكات يک نوع برنامه ريزى براى خنثى كردن اقدامات دشمن است، كه از همان روزهاى سقیفه اين برنامه ها را در برابر غدير مى چيدند و مى گفتند: كاش قبل از بیعت سقيفه ما را متوجه غدير مى كرديد! غدير يادمان نبود! منظور از غدير چه بود!
در پاسخ دندان شكن به اين بهانه هاى واهى درباره غدیر، ائمه عليهم السلام از دو زاويه وارد عمل شده اند.
از يک سو تأكيد داشتند كه وضوح معناى غدير را به همه بفهمانند و بهانه جويى هاى بى جا در برابر چنين حقيقت عظيمى را بشكنند.
از سوى ديگر با ريشه يابى ضديت با غدير و اتمام حجت كامل بر دشمنانش استحكام و قوت غدير در را در ابعاد اعتقادى و فكرى ثابت كنند.
بايد در نظر داشته باشيم كه مخالفان با اصل غدير يا جوانبى از آن يكى از سه گروه مى توانند باشند:
يا دوستان كم اطلاعى هستند كه در اثر آگاهى اندک برخى مطالب مربوط به غدير را زير سؤال مى برند، و يا مخالفين غير مغرضى هستند كه در اثر ظلم سقيفه از حقايق غدير بى اطلاع مانده اند، و يا دشمنان سرسختى هستند كه آگاهانه به مقابله با غدير مى پردازند.
برخوردهاى متفاوت معصومین علیهم السلام با معارضه كنندگانِ مختلف غدير، حجت را بر نا آگاهان تمام مى كند و عذرى براى روز قيامت باقى نمى گذارد، و دشمنان را در پيشگاه خدا و خلق محكوم مى نمايد.
از سوى ديگر اين كيفيت برخورد، دوستداران غدير را به سوى پخته شدن در اين اعتقاد، و مخالفین غدیر را به سوى بيدار شدن از غفلت و دست برداشتن از تعصبات بى جا سوق مى دهد.
در شش قسمت اين بخش روش هاى برخورد معصومين عليهم السلام با مخالفان غدير را با مستندات آن ارائه مى كنيم:
مفهوم ولايت در غدير
تعابير مختلف ادبى و اجتماعى و علمى در كلام معصومين عليهم السلام به چشم مى خورد كه براى اثبات روشن بودن چيزى است كه در غدير به عنوان ولایت براى همگان مطرح شده است.
به پنج مورد از اين كلمات قصار غديرى اشاره مى كنيم:
مورد اول: در اين باره گاهى مى فرمايند: «غدير يعنى على عليه السلام»[۱]؛ و اشاره به اين نكته است كه غدير براى اعلان هيچ موضوع ديگرى جز نشان دادن مقام خاص علی بن ابی طالب علیه السلام در مسئله امامت نبود.
مورد دوم: گاهى مى فرمايند: «غدير يعنى امامتِ على عليه السلام»[۲]؛ و اشاره به اين نكته كه غدير براى اعلان هيچ موضوع ديگرى جز امامت نبود.
مورد سوم: گاهى مى فرمايند: «غدير يعنى صاحب اختيارىِ مطلقِ امام علیه السلام»[۳]؛ و اشاره به اين نكته است كه اگر امام را خانه نشين كنند غدير را كنار گذاشته اند.
مورد چهارم: گاهى مى فرمايند: «به حكم غدير يارى على عليه السلام واجب است»[۴]؛ و اشاره به اين نكته است كه خدا امام را براى مردم منصوب فرموده، و اگر مردم بى اعتنا باشند در واقع به وظيفه خود عمل نكرده اند.
مورد پنجم: گاهى فرموده اند: «على عليه السلام مثل پیامبر صلی الله علیه و آله است»[۵]؛ و اشاره به اين است كه اگر كسى پيامبر صلى الله عليه و آله را قبول دارد نمى تواند بعد از او بدون امام بماند، و دقيقاً به همين دليل امام جايگزين تمام عيار پيامبر صلى الله عليه و آله است.
جايگاه ولايت در دين
كلماتى از ائمه عليهم السلام اين نقطه را نشانه گرفته است كه به مردم بفهماند مسئله ولايت آن قدر عظيم است كه جا دارد مراسمى به بزرگى غدير براى آن برپا گردد.
به چهار مورد از اين كلمات دُرَربار اشاره مى كنيم:
مورد اول: گاهى فرموده اند: «امامت منزلتى بالاتر از آن دارد كه مردم با عقل هاى خود بدان برسند»؟![۶] يعنى تشكيک در معناى كلمه «مولى» در غدير به معناى بازى گرفتن بزرگ ترين واژه الهى است.
مورد دوم: گاهى فرموده اند: «ولايت همه خلايق با ماست»[۷]؛ يعنى ولايت انسان ها جزء كوچكى از ولايتى است كه در غدير اعلام شد، و مردم بايد بدانند كه ولايت همه موجودات با ماست.
مورد سوم: گاهى فرموده اند: «قرآن موافقِ غدير و غدير موافقِ قرآن است»[۸]؛ يعنى مسئله اى كه پشتوانه قرآنى دارد بزرگ تر از آن است كه در آن تشكيک شود و يا كوچک شمرده شود و با مفهوم آن بازى شود.
مورد چهارم: گاهى در يک زيارتنامه مفصل با عنوان غدير اسرارى از آن را روشن ساخته اند[۹]؛ تا همه بدانند غدير عميق تر از آن چيزى است كه مى پندارند همه آن را فهميده اند.
تفكر بايسته درباره غدير
يكى از تأكيدات معصومین علیهم السلام درست فكر كردن درباره غدير و اجتناب از قالب ريزى هاى غلط يا اشتباه است. در اين باره شش عبارت از كلمات ايشان را مى آوريم:
الف) گاهى در كلام ايشان آمده است: «غدير يعنى كمال دين با صاحب غدير»[۱۰]؛ و اين بدان معناست كه با اعتقاد به كمالِ دين با غدير نوبت به اين همه تشكيک نمى رسد.
ب) گاهى آمده است: «غدير راهنمايى و نشان دادنِ ولى است»[۱۱]؛ و اين بدان معناست كه ولايت امرى ثابت است و در غدير مورد آن نشان داده شده، نه اينكه پس از نشان دادن ولىّ تازه در مفهوم آن تشكيک كنيم.
ج) گاهى آمده است: «غدير يعنى خلیفه الهی صاحب اختيار است»[۱۲]؛ و اين بدان معناست كه در غدير صاحب اختيارى خليفه بيان شده و اگر آن را سلب كنيم چيزى از مفهوم خلافت و امامت نمى ماند.
د) گاهى آمده است: «غدير تجديد پيمان است»[۱۳]؛ و اين بدان معناست كه غدير عنوان تازه اى نيست بلكه همان مسير انبياست كه مردم هميشه بايد پيرو جهت خدا باشند، و در غدير يک بار ديگر اين پيمان را تجديد مى كنند.
هـ) گاهى آمده است: «غدير پايان رسالت و آغاز امامت است»[۱۴]؛ و اين بدان معناست كه با ختم نبوت راه خدا پايان نيافته؛ بلكه ولايت بايد آغاز مى شود.
و) گاهى آمده است كه پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود: «من در روز غدير خم از مردم عهد و پيمان گرفته ام ... . مَثَل تو مثل بيت الله الحرام است كه مردم بايد سراغ تو بيايند و تو نبايد سراغ مردم بروى»[۱۵]؛ و اين بدان معناست كه مردم موظف به پيروى از امامند و بر امام دعوت مردم لازم نيست.
اتمام حجت كامل با غدير
اولين برخورد امامان معصوم عليهم السلام با دشمن غدير و ولايت در قالب اتمام حجت كامل است؛ بدين معنى كه كيفيت اجراى برنامه غدير و اعلان ولايت به گونه اى بوده كه هيچ راه فرارى براى كسى باقى نگذاشته است. در اين باره سيزده نمونه به چشم مى خورد:
الف) گاهى مسئله عذرهاى بىجا را مطرح كرده فرموده اند: «بعد از غدير هيچ عذرى پذيرفته نيست»[۱۶]، و يا فرموده اند: «غدير براى احدى عذرى باقى نگذاشته است».[۱۷]
ب) گاهى از غدير به عنوان «آزمايش بزرگ»[۱۸] ياد كرده اند كه همه بايد در آن شركت كنند.
ج) گاهى خاطر نشان كرده اند كه مرد و زن، سفید و سیاه، عرب و عجم، درباره غدير فرقى ندارند.[۱۹]
د) گاهى آن را منت خدا بر مردم دانسته و آن را امر الهى و دستور مستقيم خداوند اعلام كرده اند.[۲۰]
هـ) گاهى پذيرش آن را علامت ايمان و گاهى پيام مستقيم قرآن[۲۱] و گاهى مهم ترين پيام پيامبر صلى الله عليه و آله معرفى كرده اند.[۲۲]
و) گاهى با يک نكته سنجى فرموده اند كه در غدير نه فقط ولايت على عليه السلام را اعلام كرد، بلكه خود على عليه السلام را بر فراز دستانش بلند كرد و به مردم نشان داد، و در واقع او را به همه امت در همه آينده ها نشان داد.[۲۳]
ز) گاهى هزاران شاهدِ غدير را به رخ كشيده اند[۲۴]و گاهى همه مردم را شاهدِ آن دانسته اند.[۲۵]
ح) گاهى غدير را حقيقت غير قابل انكار دانسته اند.[۲۶]
ط) گاهى خطابه كامل غدير را در اختيار مردم گذاشته اند تا با مطالعه سخنان كامل پيامبر صلى الله عليه و آله هدف آن حضرت واضح باشد.[۲۷]
ى) گاهى با قَسَم دادن مخاطبين درباره غدير، وضوح و مسلم بودن غدير را به نسل هاى آينده فهمانده اند.[۲۸]
ک) گاهى غدير را بزرگ ترين خبر براى قيامت دانسته اند كه همه بايد درباره آن پاسخگو باشند.[۲۹]
ل) گاهى به مردم هشدار داده اند كه وظيفه آنان است كه سراغ غدير و صاحب آن بروند، نه آنكه صاحب ولايت به آنان التماس كند![۳۰]
م) گاهى قرآن را به عنوان پشتوانه غدير - كه قاطع ترين دليل در اتمام حجت استبه مردم نشان داده اند.[۳۱]
تعجب از كوتاهى درباره غدير
يكى از برخوردهاى معصومين عليهم السلام با دشمنان كوچک و بزرگ غدير، اظهار تعجب از كسانى است كه به بهانه هاى مختلف از پذيرش آن سر باز مى زنند.
اين تعجب بسيارى از مخالفينِ بی غرض و غير عنود غدير را بيدار مى كند، به خصوص اگر تعجب از مقامى صادر شود كه خيلى كم تعجب مى كند و بجا تعجب مى كند!
اين تعجب درباره غدير از حضرت زهرا عليها السلام آغاز شده و از چند معصوم ديگر نيز ديده مى شود. جهات تعجب كه در مجموع اين موقعيت ها ديده مى شود، در دوازده مورد زير خلاصه مى گردد:
الف) تعجب از اينكه در غدير هم حضور در مراسم و هم شنيدن كلام پيامبر صلى الله عليه و آله و هم ديدن پيامبر و على عليهما السلام تحقق يافت، كه درباره كم تر حكمى اين گونه محكم كارى مى شود؛ ولى با اين همه مورد انكار قرار گرفته است!![۳۲]
ب) تعجب از به خاطر نياوردن آن مراسم عظيم و اظهار فراموشى نسبت به غدير، كه چگونه كسى به خود اجازه مى دهد و چگونه خجالت نمى كشد از اينكه با سينه سپر كرده فراموشى غدير را اظهار نمايد.[۳۳]
ج) تعجب از اظهار تغافل و خود را به فراموشى زدن درباره غدير از كسانى كه شخصاً در آنجا حاضر بودند؛ در حالى كه مراسم سه روزه و سخنرانى يک ساعته آن هم در جمع صد و بيست هزار نفرى، چگونه مى تواند مورد فراموشى قرار گيرد؟[۳۴]
د) تعجب از ناشنيده گرفتن غدير، يعنى برخى از حاضرين غدير با اقرار به حضور در آن مراسم ادعا مى كردند كه نشنيده اند يا نفهميده اند در غدير چه مطلبى بيان شده است، و يا اشاره مى كردند كه از ما نديده و نشنيده بگيريد و از ما اعتراف و اقرار درباره غدير نخواهيد!![۳۵]
هـ) تعجب از انكار غدير از كسانى است كه به فراموشى و تغافل اكتفا نكردند، بلكه صريحاً انكار كردند كه چنين واقعه اى اتفاق افتاده باشد. جالب اين بود كه اين انكار در نسل هاى بَعدِ سقيفه بيش از نسل اول بود كه كاسه از آش داغ تر شده بودند.
البته عمليات شكننده سقيفه به حدى بود كه برخى مى گفتند: مگر مى شود با وجود چنان مراسم عظيمى در غدير، چنين برنامه ضد غديرى در سقيفه تدارک ديده شود؟!![۳۶]
و) تعجب از مسخره كردن غدير، كه اين مسخره از سوى طرفداران انتخاب مردم در برابر انتخاب خدا مطرح مى شد. يعنى اهل غدير را مسخره مى كردند كه شما به چه فكر مى كنيد در حالى كه مردم براى خود تصميم گرفتند و راه ضد غدير را برگزيدند!! اظهار تعجب ائمه عليهم السلام هم از همين نقطه بود كه چگونه مردمى به انتخاب خود در برابر انتخاب پروردگارشان افتخار مى كنند و گروه خدا باور را مسخره مى كنند!![۳۷]
ز) تعجب از سؤال درباره معناى غدير، كه در طول چهارده قرن وجود داشته و آخرين راهِ تشكيک درباره غدير را نفهميدن يا شک در معناى «مولى»قرار داده اند. اين تعجب از معصومين عليهم السلام بارها اظهار شده كه چگونه كسى غدير را مى پذيرد اما لُبّ و اصل و اساس آن را كه جمله «مَن كُنتُ مَولاهُ فَهذا عَلِىٌّ مَولاهُ» است نمى فهمد و نمى داند منظور از آن چه بوده، در حالى كه همه آن خطبه بلند و آن مراسم سه روزه براى بيان همين ولايت و صاحب اختيارى بوده است.[۳۸]
ح) تعجب از عذرخواهى بى جا درباره غدير كه از سوى بيعت كنندگان با سقيفه اظهار مى شد. وقتى امیرالمؤمنین و حضرت زهرا علیهما السلام از آنان كمک مى خواستند، با كمال بى حيايى مى گفتند:
چرا غدير را بعد از بیعت با سقیفه به ما يادآور شديد، و اى كاش قبل از آن متذكر مى شديد!!
حضرت زهرا علیها السلام در مقابل آنان مى فرمود: «بعد از روز غدير (كه قبل از سقيفه بوده) از كسى عذرى پذيرفته نيست»، و يا مى فرمود: «كسى كه كوتاهى مى كند و عمداً قصور مى نمايد جاى عذرى براى او نيست».[۳۹]
ط) تعجب از ضديت با غدير به معناى ترجيح و تقدم ادعاى خلق خدا بر امر خداوند!! كه به معناى تعجب از ضديت با خدا به حساب مى آيد.
جهت تعجب در اين است كه عده اى به جاى اينكه از گناه خود شرمسار باشند كه غدير را زير پا گذاشته اند، با سينه سپر كرده به ضديت با آن پرداخته و بدان افتخار مى كردند!![۴۰]
ى) تعجب از اجبار صاحب غدير به بيعت؛ يعنى نه تنها غدير را نپذيرفتند و نه تنها حق صاحب غدير را هم براى خود برداشتند، بلكه به طمع افتادند كه حتى از خود صاحب غدير براى حكومت ضد غدير بيعت بگيرند. اين كمال بى حيايى و بی انصافى در حق غدير و صاحب آن بود.[۴۱]
ک) تعجب از بى انصافى درباره غدير كه به معناى برخورد ناجوانمردانه و فوق جنايت كارانه با مسئله غدير است. به عنوان نمونه:
با وجود ۱۲۰۰۰۰ شاهد چگونه نبايد اميرالمؤمنين عليه السلام بتواند حق خود را بگيرد؟
چرا بايد سقيفه به نام حق قريش كه حق اهل بيت عليهم السلام است خلافت را به نام خود نمايد؟
چرا بايد براى بيعت گرفتن اجبارى از صاحب غدير درِ خانه او آتش زده شود؟
چرا بايد در راه بيعت اجبارى از صاحب غدير حضرت زهرا عليها السلام كه سيدة النساء و همسر صاحب غدير است به شهادت برسد؟
چرا بايد صاحب غدير را با آن وضع فجيع در حالى كه طناب بر گردن او انداخته اند براى بيعت اجبارى ببرند و شمشيرها بر سر او بگيرند كه اگر با ضد غدير بيعت نكند او را بكشند؟
آيا همه اينها گذشته از اينكه جناياتى عظيم است، يک بى انصافى و بى مروتى و ناجوانمردى محسوب نمى شود؟[۴۲]
ل) تعجب از اينكه اگر غدير قانع كننده نيست، پس چه حجت و دليلى قانع كننده است؟!
يعنى اگر مراسمى به عظمت غدير و خطابه اى به بلنداى خطبه غدير، آن هم از لسان مستقيم ختم نبوت صادر شده باشد و صد و بيست هزار نفر شنيده باشند و او گفته باشد كه آنچه مى گويم از طرف خداست و از همه مردم حتى اهل سقيفه بيعت گرفته باشد، اگر چنين اتمام حجتى در عالم قانع كننده نيست، پس كدام دليل در جهان مى تواند قانع كننده باشد؟![۴۳]
ريشه يابى ضديت با غدير
در مقابله ائمه علیهم السلام با معاندان و مخالفان غدير، حقايق ريشه اى اين مسئله تبيين شده، تا همه بدانند دشمنى با غدير مشابه دشمنى هاى ديگر نيست و مسئله عميق تر از آن چيزى است كه فكر مى كنند. در اين باره پنج مسئله زير مطرح شده است:
الف) گاهى از دشمنى با غدير به عنوان قطع ارتباط با خدا و پیامبر صلی الله علیه و آله تعبير شده[۴۴]، به اين معنى كه جدايى از غدير قهر با خدا و رسول است، چرا كه مهم ترين فرمان ايشان عمداً زير پا گذاشته مى شود.
ب) گاهى مخالفت با غدير از بالاترين مصاديق ظلم شمرده شده[۴۵]، به اين معنى كه هم ظلم به خود و هم به ديگران است، و هم در ميان ظلم هايى كه تصور مى شود هيچ ظلمى به اين وسعت نيست.
ج) گاهى از انكار غدير به «كفرى بر كفر ديگر» تعبير شده[۴۶]، حاكى از آنكه اهل سقیفه فقط غدير را منكر نشده اند، بلكه در توحید و نبوّت کافر بوده اند، تا روزى كه به فرامين خدا و رسول درباره غدير كافر شده اند.
د) گاهى اين تعبير به ميان آمده كه آيا دشمنان غدير به اين هم فكر كرده اند كه روزى بايد پاسخگوى اين جنايت خود در روز قيامت باشند؟ و آيا فكر كرده اند كه آنچه در دنيا انجام مى دهند جز مهلت الهى نمى تواند باشد؟[۴۷]
هـ) گاهى شدت اين دشمنى ترسيم شده كه حتى صاحب غدير را با طناب سياهى بر گردن براى بيعت با دشمن غدير بردند! و نهايتاً تعابيرى داريم كه به همه غاصبين غدير و مخالفان آن اعلام مى دارد: «غدير خط بطلان بر هر غاصبى است».[۴۸]
اين گفتار بدان معناست كه اگر واقعه غدير فقط همين يک خاصيت را داشت كه غاصبين را به همه نشان داد كافى بود، چنانكه نسل هاى بعد به خوبى اين حقيقت را دريافتند، و لا اقل در فكر و اعتقاد گول سقيفه را نخوردند، اگر چه ظاهر حكومت در دست آنان بود.
منبع
غدير در سيره معصومين عليهم السلام: ص ۲۱۵ - ۲۳۳.
پانویس
- ↑ روضه كافى: ص ۲۷. اثبات الهداة: ج ۲ ص ۱۸ ح ۷۲.
- ↑ بحار الانوار: ج ۳۱ ص ۳۶۱.
- ↑ بحار الانوار: ج ۲۹ ص ۳ - ۱۸ و ج ۴۱ ص ۲۲۸.
- ↑ كتاب سليم: حديث ۱۱. بحار الانوار: ج ۳۲ ص ۳۸۸.
- ↑ اثبات الهداة: ج ۲ ص ۱۲۶ ص ۵۳۵ .
- ↑ غيبت نعمانى: ص ۲۱۸ ح ۶ .
- ↑ بحار الانوار: ج ۴۸ ص ۱۴۷.
- ↑ بحار الانوار: ج ۲ ص ۲۲۶ ح ۳.
- ↑ مصباح المتهجد: ص ۶۹۱ . بحار الانوار: ج ۹۷ ص ۳۶۰.
- ↑ فضائل شاذان: ص ۸۴ .
- ↑ روضه كافى: ص ۲۷. اثبات الهداة: ج ۲ ص ۱۸ ح ۷۲.
- ↑ بحار الانوار: ج ۲۹ ص ۳ - ۱۸.
- ↑ اثبات الهداة: ج ۲ ص ۹۱.
- ↑ اثبات الهداة: ج ۲ ص ۴ ح ۷.
- ↑ اثبات الهداة: ج ۲ ص ۱۱۱ ح ۴۶۵.
- ↑ بحار الانوار: ج ۲۸ ص ۱۸۶. اثبات الهداة: ج ۲ ص ۱۱۵.
- ↑ دلائل الامامة: ص ۳۸. خصال: ص ۱۷۳. بحار الانوار: ج ۲۸ ص ۱۸۶ و ج ۴۳ ص ۱۶۱. اثبات الهداة: ج ۲ ص ۱۱۵.
- ↑ روضه كافى: ص ۲۷. اثبات الهداة: ج ۲ ص ۱۸ ح ۷۲.
- ↑ خطبه غدير: بخش سوم.
- ↑ بحار الانوار: ج ۵۰ ص ۳۲۱.
- ↑ بحار الانوار: ج ۲۳ ص ۱۰۳.
- ↑ بحار الانوار: ج ۳۵ ص ۳۱۱.
- ↑ بحار الانوار: ج ۴۴ ص ۷۵.
- ↑ بحار الانوار: ج ۳۷ ص ۱۴۰ ح ۳۳.
- ↑ بحار الانوار: ج ۳۱ ص ۴۴۷ و ج ۳۷ ص ۱۹۹. عوالم العلوم: ج ۳/۱۵ ص ۴۹۰،۸۹. الغدير: ج ۱ ص ۹۳. مسند احمد: ج ۱ ص ۸۴ . شرح نهج البلاغه: ج ۱ ص ۳۶۱ و ج ۴ ص ۴۸۸. تاريخ ابن عساكر: ج ۳ ص ۵۰ .
- ↑ اثبات الهداة: ج ۲ ص ۱۳۴ ح ۵۸۴ .
- ↑ احتجاج: ج ۱ ص ۶۶ . بحار الانوار: ج ۳۷ ص ۲۰۱ ح ۸۶ .
- ↑ كتاب سليم: حديث ۲۶ ۲۵. بحار الانوار: ج ۲۸ ص ۲۷۳ و ج ۳۱ ص ۴۴۷،۳۸۱،۳۷۳،۳۶۱،۳۵۱،۳۳۲ و ج ۳۷ ص ۱۹۹. عوالم العلوم: ج ۳/۱۵ ص ۴۹۰،۸۹. الغدير: ج ۱ ص ۱۸۶ ۹۳. مسند احمد: ج ۱ ص ۸۴ . شرح نهج البلاغة: ج ۱ ص ۳۶۱ و ج ۴ ص ۴۸۸. تاريخ ابن عساكر: ج ۳ ص ۵۰.
- ↑ مناقب ابن شهرآشوب: ج ۳ ص ۸۰ .
- ↑ اثبات الهداة: ج ۲ ص ۱۱۱ ح ۴۶۵.
- ↑ بحار الانوار: ج ۲۳ ص ۱۰۳.
- ↑ اثبات الهداة: ج ۲ ص ۸۸ ح ۳۶۰. بحار الانوار: ج ۱۰ ص ۱۳۹.
- ↑ كتاب سليم: حديث ۲۶. اثبات الهداة: ج ۱ ص ۵۲۶ ح ۲۸۵ و ج ۲ ص ۱۱۲ ح ۴۷۳. بحار الانوار: ج ۲۸ ص ۲۷۳ و ج ۳۶ ص ۳۵۲ ح ۲۲۴. الغدير: ج ۱ ص ۱۹۷.
- ↑ اثبات الهداة: ج ۱ ص ۵۲۶ ح ۲۸۵.
- ↑ اثبات الهداة: ج ۲ ص ۱۶۴ ح ۷۳۶. بحار الانوار: ج ۳۱ ص ۴۴۷ و ج ۳۷ ص ۱۹۹،۱۴۰ . عوالم العلوم: ج ۳/۱۵ ص ۴۹۰،۸۹. الغدير: ج ۱ ص ۹۳. مسند احمد: ج ۱ ص ۸۴ . شرح نهج البلاغه: ج ۱ ص ۳۶۱ و ج ۴ ص ۴۸۸. تاريخ ابن عساكر: ج ۳ ص ۵۰ .
- ↑ اثبات الهداة: ج ۲ ص ۱۶۴ ح ۷۳۶.
- ↑ كتاب سليم: حديث ۱۴.
- ↑ اثبات الهداة: ج ۲ ص ۳۴ ح ۱۴۰،۱۳۹.
- ↑ دلائل الامامة: ص ۳۸. الخصال: ص ۱۷۳. بحار الانوار: ج ۲۸ ص ۱۸۶ و ج ۴۳ ص ۱۶۱. اثبات الهداة: ج ۲ ص ۱۱۵.
- ↑ بحار الانوار: ج ۲۸ ص ۲۰۵.
- ↑ بحار الانوار: ج ۲۸ ص ۲۴۸.
- ↑ بحار الانوار: ج ۲۱ ص ۲۳۹ و ج ۳۷ ص ۱۴۰ ح ۳۳.
- ↑ بحار الانوار: ج ۲۹ ص ۴۶ - ۶۲.
- ↑ بحار الانوار: ج ۲۸ ص ۲۰۵.
- ↑ بحار الانوار: ج ۳۱ ص ۴۴۳.
- ↑ اثبات الهداة: ج ۲ ص ۷ ح ۱۸.
- ↑ مناقب ابن شهرآشوب: ج ۳ ص ۸۰ . بحار الانوار: ج ۶ ص ۵۳ .
- ↑ بحار الانوار: ج ۳۱ ص ۴۱۷،۴۱۶.