اكراهِ عرب در مورد جوانىِ اميرالمؤمنين ‏عليه السلام[۱]

در ميان آثار اخير دانشمندان غرب درباره تاریخ اسلام، كتاب «تاريخ اسلام ۶۰۰-۷۵۰ پس از ميلاد» نوشته ام. اى. شعبان با عنوان فرعى «يک تفسیر جديد» قابل توجه است.

نويسنده در آن ادعا مى‏ كند نه تنها اسنادى نو يافته و استفاده كرده، بلكه اسنادى را كه چندين دهه معروف و مورد استفاده بوده را مورد بازنگرى و بازخوانى قرار داده است. شعبان، مدرس ادبیات عرب در دانشكده مطالعات شرقى و آفريقايى در دانشگاه لندن است، كه حتى حاضر نشده واقعه غدير خم را مورد توجه قرار دهد! او مى ‏نويسد:

حدیث معروف شيعه كه طبق آن پيامبر عليه السلام على‏ عليه السلام را به عنوان جانشين خود در غدیر خم منصوب نموده، نبايد جدى گرفته شود. شعبان براى اثبات اينكه واقعه غدير نبايد جدى گرفته شود، دو دليل جديد به شرح ذيل ارائه داده است:

در خصوص چنين رويدادى، ذاتاً اين احتمال را نمى ‏توان در نظر گرفت كه عرب ‏ها به طور معمول رضایت داشته باشند كه چنين مسئوليت بزرگى را به جوانان يا مردان نا آزموده بسپارند. افزودن بر آن، منابع ما در هيچ جا نشان نمى‏ دهند كه اهالى مدينه اظهار كرده ‏اند كه چنين انتصابى را شنيده ‏اند.

در اينجا همه دلائل و مطالبى را كه شعبان ارائه كرده، يک به يک نقد و بررسى مى‏ كنيم:

الف) اكراه مرسوم اعراب در سپردن مسئوليت بزرگ به جوانان

پيش از همه بايد گفت كه آيا پيامبر صلى الله عليه و آله بسيارى از چيزها را مطرح نكرد كه اعراب معمولاً نسبت به آنها اکراه داشتند؟ آيا مردم مكه، خود اسلام را با اكراه بسيار نپذيرفتند؟ آيا موضوع ازدواج با همسر مطلقه پسر، به عنوان يک تابو و كار زشت و حرام ميان عرب‏ ها پذيرفته نشده بود؟

اين اكراه سنتى به جاى اينكه استدلالى ضد انتصاب امام على‏ عليه السلام باشد، در حقيقت بخشى از استدلال شيعيان است. اهل‏ سنت تأييد مى‏ كنند كه اعراب و به ويژه قريش در پذيرش امام على‏ عليه السلام به عنوان جانشين پيامبر صلى الله عليه و آله اكراه داشتند.

اين نه تنها به دليل جوانى او، بلكه به اين دليل نيز بود كه على ‏عليه السلام رهبران آنها را در جنگ‏هاى صدر اسلام كشته بود. طبق نظر شيعيان خداوند نيز به اين اكراه علم داشت، و به همين دليل با آيه تبليغ به پيامبر صلى الله عليه وآله دستور داد تا حضرت على‏ عليه السلام را به عنوان جانشينش معرفى كند، و به پيامبرش اطمينان خاطر مى‏داد. پيامبر صلى الله عليه وآله مأموريت داشت تا پيام خداوند را ابلاغ نمايد، مهم نبود اعراب آن را دوست داشتند يا نداشتند، يا مى پذيرند و يا نمى‏پذيرند.

افزون بر اين و به عنوان مورد دوم بايد گفت كه اين اكراه مرسوم و سنتى، رسم غير قابل بطلان در جامعه عرب نبوده كه شعبان از ما مى‏ خواهد آن را تصديق كنيم. جعفرى در كتاب خود با عنوان ريشه و گسترش اوليه اسلام شيعى مى ‏گويد:

منابع ما مى‏ توانند به اين اشاره كنند كه گر چه پيش از اسلام، شوراى مجلس سنا -  كه همان مجلس بزرگان است -  يا همان «ندوه» در مكه، معمولاً يک شوراى ويژه بزرگان بوده است.

اما پسران رئيس قبيله «قصى» اين امتياز را داشتند كه از اين محدوديت سنى معاف باشند و با وجود جوانيشان در اين شورى پذيرفته شوند. به نظر می‏رسد كه در زمان‏ هاى بعدى، پذيرش آزادانه‏ ترى نسبت به جوانان رايج بوده است. مثلاً ابوجهل با وجود جوانى ‏اش در اين شورى پذيرفته شد، و حكيم بن حزم زمانى كه بيش از ۱۵ يا ۲۰ سال بيشتر نداشت به عضويت اين شورى پذيرفته شد.

سپس جعفرى به نقل از ابن ‏عبدربه مى ‏نويسد:

در دوران جاهليت، هيچ پادشاهى كه حكومت سلطنتى داشته باشد در ميان اعراب مكه وجود نداشت. از اين رو، هر گاه جنگى پيش آمد آنان ميان رؤساى قبائل قرعه ‏كشى مى‏ كردند و يكى از آنان را به عنوان پادشاه انتخاب مى ‏كردند. اين فرد يا كم سن و سال بود يا مردى سال خورده. از اين رو در جنگ «فجار»[۲]، نوبت بنى ‏هاشم بود و نتيجه قرعه ‏كشى اين بود كه عباس بن عبدالمطلب -  كه طفلى بيش نبود -  انتخاب شد، و آنان به حمايت از او برخاستند.

سومين دليل آن است كه ما نمونه ‏اى از تصميمات خود پيامبر صلى الله عليه وآله را در دوران آخر زندگيش داريم؛ آنگاه كه فرماندهى ارتش را به اسامة بن زيد -  كه مرد جوانى بود و كمتر از بيست سال سن داشت -  واگذار نمود. اسامه به فرماندهى اعضاى سالخورده مهاجرينِ قريش و انصار منصوب شد، و بسيارى از اين بزرگان از اين تصميم پيامبر صلى الله عليه و آله ناراحت شدند.[۳]

پس اگر پيامبر اسلام ‏صلى الله عليه و آله توانسته اسامة بن زيدِ جوان و كم ‏تجربه را به فرماندهى بزرگان قريش و مهاجرين و انصار برگزيند، چگونه اين احتمال ذاتاً وجود نداشته باشد كه پيامبر صلى الله عليه وآله امام على‏ عليه السلام را به عنوان جانشينش منصوب نموده باشد؟!

ب) اكراه مرسوم نسبت به واگذارى مسئوليت بزرگ به مردان كم‏ تجربه

صرف نظر از جوانى امام على‏ عليه السلام، شعبان به اكراه اعراب در واگذارى مسئوليت بزرگ به مردان كم‏تجربه نيز اشاره مى‏كند؛ يعنى اعراب ابوبکر را بدين دليل برگزيدند كه مسئوليت‏ هاى بزرگى را تجربه كرده بود.

من شک دارم كه آيا آقاى شعبان مى ‏تواند برداشت مورد ادعايش را از تاريخ اسلام ثابت نمايد؟! افراد مى‏ توانند با مطالعه نمونه‏ ها و موارد بيشترى بيابند، كه طبق آنها اين امام على ‏عليه السلام بوده كه از طرف پيامبر صلى الله عليه وآله مسئوليت‏ هاى بزرگ به او واگذار مى‏ شده، نه ابوبكر.

به عنوان نمونه:

يک. اميرالمؤمنين‏ عليه السلام در طول هجرت پيامبر صلى الله عليه و آله به مدينه در مكه ماند، و در جاى رسول‏ خدا صلى الله عليه وآله خوابيد تا دشمنان را فريب دهد. همچنين اموال افراد گوناگونى را -  كه به دليل اعتماد به پيامبر صلى الله عليه و آله آنها را نزدش به امانت گذاشته بودند -  به صاحبانش برگرداند.

دو. امام على‏ عليه السلام در طول نبردهاى صدر اسلام با مسئوليت‏ هاى بزرگ‏ترى آزموده شده بود. به طورى كه هميشه موفق بود. هنگامى كه اتمام حجت به منظور برائت از اعراب مشرک و بت‏پرست مكه به پيامبر صلى الله عليه و آله ابلاغ شد، ابتدا ابوبكر براى ابلاغ آن به مردم مكه انتخاب شد. ولى بعد اين مسئوليت بزرگ از او گرفته شد و به امام على‏ عليه السلام سپرده شد.

سه. زمانى كه پيامبرصلى الله عليه وآله به غزوه تبوك رفته بود، حفاظت از شهر مدينه و شهروندان آن به امام على‏عليه السلام سپرده شده بود.

چهار. امام على‏ عليه السلام به عنوان فرمانده لشكر اعزامى به یمن منصوب شد.

اينها تنها چندين نمونه بود كه به طور تصادفى به ذهن من رسيد. از اين رو، در سطحى قابل مقايسه، على بن ابى‏ طالب‏ عليه السلام بيش از ابوبكر فردى كارآزموده بود و مسئوليت ‏هاى بزرگ‏ترى به او سپرده شده بود.

وجوب اطاعت عرب از اميرالمؤمنين‏ عليه السلام[۴]

در مرحله سوم از خطبه غدير، پيامبر صلى الله عليه وآله وارد اعلان عمومى شد و امامت على‏ عليه السلام و وجوب اطاعت از او را مطرح كرد. عموميت خطاب را نيز بيان كرد و گستره آن را به دقت نشان داد.

ابتدا با اقتباس از آيه ۱۰۰ سوره توبه، مهاجرين و انصار و تابعين را داخل اين عموم اعلان كرده فرمود: «وَ اعْلَمُوا اَنَّ اللَّهَ قَدْ نَصَبَهُ لَكُمْ وَلِيّاً وَ اِماماً فَرَضَ طاعَتَهُ عَلَى الْمُهاجِرينَ وَ الاَنْصارِ وَ عَلَى التّابِعينَ لَهُمْ بِاِحْسانٍ»، و سپس بقيه اين عموم را با ذكر روستايى و شهرى، عجمى و عربى، آزاد و بنده، صغير و كبير، سياه و سفيد بيان كرد، و با يک كلمه همه اين گروه ‏ها را يك جا ذكر كرده فرمود: «وَ عَلى كُلِّ مُوَحِّدٍ ماضٍ حُكْمُهُ ...». در اينجا از وجوب اطاعت على‏ عليه السلام نتيجه ‏گيرى كرد كه حكم او نافذ است و هر كس با او مخالفت كند ملعون است.

فَاعْلَمُوا مَعاشِرَ النّاسِ ذلِكَ فيهِ وَ افْهَمُوهُ، وَ اعْلَمُوا اَنَّ اللَّهَ قَدْ نَصَبَهُ لَكُمْ وَلِيّاً وَ اِماماً فَرَضَ طاعَتَهُ عَلَى الْمُهاجِرينَ وَ الاَنْصارِ وَ عَلَى التّابِعينَ لَهُمْ بِاِحْسانٍ، وَ عَلَى الْبادى وَ الْحاضِرِ، وَ عَلَى الْعَجَمِىِّ وَ الْعَرَبِىِّ، وَ الْحُرِّ وَ الْمَمْلُوكِ وَ الصَّغيرِ وَ الْكَبيرِ، وَ عَلَى الاَبْيَضِ وَ الاَسْوَدِ، وَ عَلى كُلِّ مُوَحِّدٍ ماضٍ حُكْمُهُ، جازٍ قَوْلُهُ، نافِذٌ اَمْرُهُ، مَلْعُونٌ مَنْ خالَفَهُ، مَرْحُومٌ مَنْ تَبِعَهُ وَ صَدَّقَهُ، فَقَدْ غَفَرَ اللَّهُ لَهُ وَ لِمَنْ سَمِعَ مِنْهُ وَ اَطاعَ لَهُ:

اى مردم، اين مطلب را درباره او بدانيد و بفهميد، و بدانيد كه خداوند او را براى شما صاحب اختيار و امامى قرار داده كه اطاعتش را واجب نموده است بر مهاجرين و انصار و بر تابعین آنان به نيكى، و بر روستايى و شهرى، و بر عجمى و عربى، و بر آزاد و بنده، و بر بزرگ و كوچک، و بر سفيد و سياه. بر هر يكتا پرستى حكم او اجرا شونده و كلام او مورد عمل و امر او نافذ است. هر كس با او مخالفت كند ملعون است، و هر كس تابع او باشد و او را تصديق نمايد مورد رحمت الهى است. خداوند او را و هر كس را كه از او بشنود و او را اطاعت كند آمرزيده است.

وظيفه تبليغ غدير براى عرب به امر پيامبر صلى الله عليه و آله[۵]

يكى از شاخص ‏هاى زندگى معصومين‏ عليهم السلام تبليغ غدير به شكل‏ هاى مختلف است. از جمله امر پيامبر صلى الله عليه وآله به تبليغ غدير است كه ذيلاً به بيان آن مى ‏پردازيم:

يكى از پيش‏ بينى ‏هاى مهم براى آينده غدير، فرهنگ‏ سازى آن با انواع اتمام ‏حجت است بر مخاطبين متفاوتى كه فرض مى‏شود، كه در اين فراز خطابه غدير آمده است:

فَاعلَموا مَعاشِرَ النّاسِ ذلِكَ فيهِ وَ افهَموهُ، وَ اعلَموا اَنَّ اللَّهَ قَد نَصَبَهُ لَكُم وَلِيّاً وَ اِماماً فَرَضَ طاعَتَهُ عَلَى المُهاجِرينَ وَ الاَنصارِ وَ عَلَى التّابِعينَ لَهُم بِاِحسانٍ، وَ عَلَى البادى وَ الحاضِرِ، وَ عَلَى العَجَمِىِّ وَ العَرَبِىِّ، وَ الحُرِّ وَ المَملُوكِ وَ الصَّغيرِ وَ الكَبيرِ، وَ عَلَى الاَبيَضِ وَ الاَسوَدِ، وَ عَلى كُلِّ مُوَحِّدٍ ماضٍ حُكمُهُ، جازٍ قَولُهُ، نافِذٌ اَمرُهُ[۶]:

اى مردم، اين مطلب را درباره او بدانيد و بفهميد، و بدانيد كه خداوند او را براى شما صاحب اختيار و امامى قرار داده كه اطاعتش را واجب نموده بر مهاجرين و انصار و بر تابعين آنان به نيكى، و بر روستايى و شهرى، و بر عجمى و عربى، و بر آزاد و بنده، و بر بزرگ و كوچک، و بر سفيد و سياه. بر هر يكتا پرستى حكم او اجرا شونده و كلام او مورد عمل و امر او نافذ است.

در اين خطاب پيامبر صلى الله عليه وآله صريحاً به عرب و غير عرب -  اهل هر زبانى كه باشند اشاره كرده و اينكه هيچ كدام براى غدير قابل تفاوت نيست.

منبع

دانشنامه غدیر،جلد ۱۵،صفحه ۷۵.

پانویس

  1. زلال غدير (مجموعه مقالات): ش ۱ ص ۱۳۷-۱۵۶. اين نوشتار مقاله ‏اى است تحت عنوان «رويداد غدير از منظر خاورشناسان» كه به زبان انگيليسى توسط استاد سيد محمد رضوى در ژوئن سال ۱۹۹۰ دو بار در دو ماهنامه the light  و در كتاب غدير چاپ تورنتو كانادا به چاپ رسيده است.
  2. جنگ فجار و به عربى «حرب الفجار» به معنى «جنگ گناهگاران»، جنگى است كه در ماه ‏هاى حرام در دوران قبل از ظهور اسلام و در انتهاى قرن ششم ميلادى صورت پذيرفت. قبيله «كنانه» و «قريش» در يک طرف و «قيس عيلان» در طرف ديگر جنگ بودند. منابع تاريخى شرح وقايع هشت روزى را كه در آنها جنگ صورت گرفت ذكر كرده‏ اند.
  3. مراجعه شود به طبقات ابن ‏سعد و آثار مهم ديگر درباره سيره.
  4. سخنرانى استثنائى غدير: ص ۱۵۷-۱۷۰.
  5. تبليغ غدير در سيره معصومين‏ عليهم السلام: ص ۱۱۸، ۱۱۹.
  6. خطبه غدير: بخش سوم.