دلالت نزول آیه تبلیغ در غدیر به امامت: تفاوت میان نسخه‌ها

از ویکی غدیر
بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۳۰: خط ۳۰:
افزون بر اين، وقتى اين آيه مباركه بر رسول ‏الله‏ صلى الله عليه و آله نازل شد و حضرتش با تهديد مذكور در آيه فرمان يافت كه آن پيام بزرگ را برساند، سينه حضرتش به تنگ آمد، زيرا مى‏ دانست كه مردم او را [[تکذیب]] مى‏ كنند.
افزون بر اين، وقتى اين آيه مباركه بر رسول ‏الله‏ صلى الله عليه و آله نازل شد و حضرتش با تهديد مذكور در آيه فرمان يافت كه آن پيام بزرگ را برساند، سينه حضرتش به تنگ آمد، زيرا مى‏ دانست كه مردم او را [[تکذیب]] مى‏ كنند.


اين خود بهترين دليل بر بزرگى آن پيام و دشوارى پذيرش آن از سوى صحابه بوده است، چرا كه اگر امرى كه پيامبر صلى الله عليه و آله مأمور به رساندن آن شد، از امور فرعى و آسان يا تنها براى واجب گرداندن محبت و مودّت اميرالمؤمنين‏ عليه السلام بود، رساندن آن بر حضرتش گران نمى ‏آمد و از تكذيب مردم بيمناک نمى‏ شد!  
اين خود بهترين دليل بر بزرگى آن پيام و دشوارى پذيرش آن از سوى [[صحابه]] بوده است، چرا كه اگر امرى كه پيامبر صلى الله عليه و آله مأمور به رساندن آن شد، از امور فرعى و آسان يا تنها براى واجب گرداندن محبت و مودّت اميرالمؤمنين‏ عليه السلام بود، رساندن آن بر حضرتش گران نمى ‏آمد و از [[تکذیب]] مردم بيمناک نمى‏ شد!  


حال آنكه شمارى از روايات حديث غدير دربردارنده همين نكات است.  
حال آنكه شمارى از روايات حديث غدير دربردارنده همين نكات است.  
خط ۳۸: خط ۳۸:
ابن ‏مردويه در كتاب «مناقب على بن ابى‏ طالب ‏عليه السلام» در شأن نزول آيه تبليغ، به اِسناد خود از زيد بن على نقل كرده است:
ابن ‏مردويه در كتاب «مناقب على بن ابى‏ طالب ‏عليه السلام» در شأن نزول آيه تبليغ، به اِسناد خود از زيد بن على نقل كرده است:


هنگامى كه جبرئيل امر ولايت را آورد، سينه رسول‏ خدا صلى الله عليه و آله به سبب آن به تنگ آمد و فرمود: قوم من به دوران جاهليت نزديک‏ اند (و تازه مسلمان ‏اند و فرهنگ جاهليت در آنان از ميان نرفته است) . در پى اين سخن، آيه تبليغ نازل شد.  
هنگامى كه [[جبرئیل]] امر ولايت را آورد، سينه رسول‏ خدا صلى الله عليه و آله به سبب آن به تنگ آمد و فرمود: قوم من به دوران [[جاهلیت]] نزديک‏ اند (و تازه مسلمان ‏اند و فرهنگ جاهليت در آنان از ميان نرفته است) . در پى اين سخن، آيه تبليغ نازل شد.  


همچنين در كتاب فوق از ابن‏ عباس روايت شده است: وقتى كه خدا به رسولش‏ صلى الله عليه وآله فرمان داد كه على ‏عليه السلام را جانشينى خود قرار دهد و آنچه را خدا به او گفته به على‏ عليه السلام بگويد، پيامبرصلى الله عليه وآله به خدا عرض كرد: خداوندا، قوم من به روزگار جاهليت نزديک ‏اند. سپس گذشت و حجّ گزارد. آنگاه  
همچنين در كتاب فوق از ابن‏ عباس روايت شده است: وقتى كه خدا به رسولش‏ صلى الله عليه وآله فرمان داد كه على ‏عليه السلام را جانشينى خود قرار دهد و آنچه را خدا به او گفته به على‏ عليه السلام بگويد، پيامبر صلى الله عليه و آله به خدا عرض كرد: خداوندا، قوم من به روزگار جاهليت نزديک ‏اند. سپس گذشت و حجّ گزارد. آنگاه  


كه از مكه باز مى‏ گشت و روى به مدينه داشت و در غدير خم توقف كرد، خداى تعالى اين آيه را بر او فرستاد: «يا أيُّهَا الرَسُولُ بَلِّغ ما أُنزِلَ إلَيكَ مِن رَبِّكَ» . در پى نزول
كه از مكه باز مى‏ گشت و روى به مدينه داشت و در غدير خم توقف كرد، خداى تعالى اين آيه را بر او فرستاد: «يا أيُّهَا الرَسُولُ بَلِّغ ما أُنزِلَ إلَيكَ مِن رَبِّكَ».  


اين آيه، رسول‏خداصلى الله عليه وآله بازوى على‏ عليه السلام را گرفت و به سوى مردم رفت... .
در پى نزول اين آيه، [[حضرت محمّد صلی الله علیه و آله|رسول‏ خدا صلی الله علیه و آله]] بازوى [[امیرالمؤمنین علی علیه السلام|على‏ عليه السلام]] را گرفت و به سوى مردم رفت... .  


چنانچه پيشتر گذشت، اين روايت را سيد جمال‏ الدين محدث شيرازى نيز روايت كرده است.
چنانچه پيشتر گذشت، اين روايت را سيد جمال‏ الدين محدث شيرازى نيز روايت كرده است.


همچنين در روايت سيوطى هم گذشت كه ابوالشيخ از حسن نقل كرده است: پيامبرصلى الله عليه وآله فرمود: خداى تعالى مرا به رساندن پيامى بر انگيخت، و من چون
همچنين در روايت سيوطى هم گذشت كه ابوالشيخ از حسن نقل كرده است: پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود:  


مى‏ دانستم كه مردم مرا تكذيب مى‏ كنند سينه‏ام به تنگ آمد. خدا به من فرمان داد كه آن پيام را برسانم و گر نه مرا عذاب مى‏ كند! و اين آيه فرود آمد: «يا أيُّهَا الرَسُولُ  
چخداى تعالى مرا به رساندن پيامى بر انگيخت، و من چون مى‏ دانستم كه مردم مرا تكذيب مى‏ كنند سينه‏ام به تنگ آمد. خدا به من فرمان داد كه آن پيام را برسانم و گر نه مرا عذاب مى‏ كند! و اين آيه فرود آمد: «يا أيُّهَا الرَسُولُ بَلِّغ ما أُنزِلَ إلَيكَ مِن رَبِّكَ».  
 
بَلِّغ ما أُنزِلَ إلَيكَ مِن رَبِّكَ» .


عبد بن حميد و ابن جرير و ابن‏ ابى‏ حاتِم و ابوالشيخ نيز از مجاهد نقل كرده ‏اند: هنگامى كه آيه «بَلِّغ ما أُنزِلَ إلَيكَ مِن رَبِّكَ» نازل شد، پيامبرصلى الله عليه وآله به خدا  
عبد بن حميد و ابن جرير و ابن‏ ابى‏ حاتِم و ابوالشيخ نيز از مجاهد نقل كرده ‏اند: هنگامى كه آيه «بَلِّغ ما أُنزِلَ إلَيكَ مِن رَبِّكَ» نازل شد، پيامبرصلى الله عليه وآله به خدا  

نسخهٔ ‏۵ فوریهٔ ۲۰۲۳، ساعت ۱۱:۴۷

دلالت نزول آيه تبليغ در غدير به امامت

پس از ثبوت نزول آیه تبلیغ در غدير به اقرار بزرگان اهل‏ سنت، نوبت مى ‏رسد به دلالت آن بر ولایت و امامت و قرينه بودن براى معناى اولى بالتصرف براى مولى در حدیث غدیر. با اين توضيح كه:

نزول آيه مباركه تبليغ در واقعه روز غدير خم نشان مى ‏دهد كه اين آيه بر رسول‏ الله‏ صلی الله علیه و آله نازل شد تا بر لزوم رساندن امر جانشينى امیرالمؤمنین‏ علیه السلام تأكيد كند، و مراد از حديث غدير و سخنرانى پيامبر صلى الله عليه و آله در اين روز را روشن گرداند.

دليل اين ادعا هم اين است كه خداوند مى‏ فرمايد: «وَ إن لَم تَفعَل فَما بَلَّغتَ رِسالَتَهُ»: «و اگر انجام ندهى رسالت خداى را نرسانده ‏اى».

اين لحن و تصريح در آيه نشان مى‏ دهد كه آنچه خداى تعالى به تبليغش فرمان داده بود شأن بزرگى داشته است؛ به گونه ‏اى كه اگر پيامبر صلى الله عليه و آله آن پيام را به قوم نمى ‏رساند رسالت اسلامى را نگذارده بود و همه زحمات و كارهايش همچون گرد و غبار پراكنده مى‏ گشت!

آن پيام جز حكم امامت كه اصلى عظيم از اصول دين است و صلاح مسلمانان در دنيا و آخرت بدان وابسته است نخواهد بود.

چنانچه علامه مجلسی در «بحارالانوار» به اين مضمون مى ‏گويد:

اخبار پيشين كه به نزول آيه تبليغ در روز غدير خم دلالت مى ‏كنند كه مراد از مَولى در حدیث غدیر أولى و جانشين و امام باشد، به چند وجه:

۱. تهديد به اينكه اگر اين پيام را نرسانى گويا هيچ يک از پيام‏ هاى خدا را نرسانده ‏اى.

۲. تضمين حفاظت پيامبر صلى الله عليه و آله، كه نشان مى‏ دهد آيه درباره ابلاغ حكمى است كه در ابلاغ آن اصلاح دين و دنياى همه مردم نهفته است و به وسيله آن حلال و حرام تا روز قیامت براى مردم روشن گردد.

۳. و نيز پذيرش آن بر عده ‏اى دشوار است.

۴. همچنين كينه‏ هاى مردم نسبت به اميرالمؤمنين‏ عليه السلام اين گمان را تقويت مى‏ كند كه منافقان فتنه به پا كنند.

و لذا خدا به پيامبر صلى الله عليه و آله ضمانت داد كه او را از شرّ آنان حفظ خواهد كرد.

۵ . احتمالات ديگرى كه در معناى واژه «مَولى» گفته ‏اند چنين نيستند كه درباره آنها چنين گمانى رود و اين آيه با اين خصوصيات مناسب آنها باشد.

با در نظر گرفتن همه اينها، مراد از آيه تبليغ و نيز حديث غدير تنها جانشينى و امامت حضرت امیر‏ عليه السلام است، چرا كه به سبب آن احكام دين كه پيامبر صلى الله عليه و آله ابلاغ كرده است بر جاى مى‏ ماند و به وسيله آن امور مسلمانان سامان مى يابد.[۱]

افزون بر اين، وقتى اين آيه مباركه بر رسول ‏الله‏ صلى الله عليه و آله نازل شد و حضرتش با تهديد مذكور در آيه فرمان يافت كه آن پيام بزرگ را برساند، سينه حضرتش به تنگ آمد، زيرا مى‏ دانست كه مردم او را تکذیب مى‏ كنند.

اين خود بهترين دليل بر بزرگى آن پيام و دشوارى پذيرش آن از سوى صحابه بوده است، چرا كه اگر امرى كه پيامبر صلى الله عليه و آله مأمور به رساندن آن شد، از امور فرعى و آسان يا تنها براى واجب گرداندن محبت و مودّت اميرالمؤمنين‏ عليه السلام بود، رساندن آن بر حضرتش گران نمى ‏آمد و از تکذیب مردم بيمناک نمى‏ شد!

حال آنكه شمارى از روايات حديث غدير دربردارنده همين نكات است.

به عنوان نمونه:

ابن ‏مردويه در كتاب «مناقب على بن ابى‏ طالب ‏عليه السلام» در شأن نزول آيه تبليغ، به اِسناد خود از زيد بن على نقل كرده است:

هنگامى كه جبرئیل امر ولايت را آورد، سينه رسول‏ خدا صلى الله عليه و آله به سبب آن به تنگ آمد و فرمود: قوم من به دوران جاهلیت نزديک‏ اند (و تازه مسلمان ‏اند و فرهنگ جاهليت در آنان از ميان نرفته است) . در پى اين سخن، آيه تبليغ نازل شد.

همچنين در كتاب فوق از ابن‏ عباس روايت شده است: وقتى كه خدا به رسولش‏ صلى الله عليه وآله فرمان داد كه على ‏عليه السلام را جانشينى خود قرار دهد و آنچه را خدا به او گفته به على‏ عليه السلام بگويد، پيامبر صلى الله عليه و آله به خدا عرض كرد: خداوندا، قوم من به روزگار جاهليت نزديک ‏اند. سپس گذشت و حجّ گزارد. آنگاه

كه از مكه باز مى‏ گشت و روى به مدينه داشت و در غدير خم توقف كرد، خداى تعالى اين آيه را بر او فرستاد: «يا أيُّهَا الرَسُولُ بَلِّغ ما أُنزِلَ إلَيكَ مِن رَبِّكَ».

در پى نزول اين آيه، رسول‏ خدا صلی الله علیه و آله بازوى على‏ عليه السلام را گرفت و به سوى مردم رفت... .

چنانچه پيشتر گذشت، اين روايت را سيد جمال‏ الدين محدث شيرازى نيز روايت كرده است.

همچنين در روايت سيوطى هم گذشت كه ابوالشيخ از حسن نقل كرده است: پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود:

چخداى تعالى مرا به رساندن پيامى بر انگيخت، و من چون مى‏ دانستم كه مردم مرا تكذيب مى‏ كنند سينه‏ام به تنگ آمد. خدا به من فرمان داد كه آن پيام را برسانم و گر نه مرا عذاب مى‏ كند! و اين آيه فرود آمد: «يا أيُّهَا الرَسُولُ بَلِّغ ما أُنزِلَ إلَيكَ مِن رَبِّكَ».

عبد بن حميد و ابن جرير و ابن‏ ابى‏ حاتِم و ابوالشيخ نيز از مجاهد نقل كرده ‏اند: هنگامى كه آيه «بَلِّغ ما أُنزِلَ إلَيكَ مِن رَبِّكَ» نازل شد، پيامبرصلى الله عليه وآله به خدا

عرض كرد: خداوندا، من تنها يک تن هستم. اگر مردم در برابر من گرد هم آيند چه كنم؟ پس نازل شد: «وَ إن لَم تَفعَل فَما بَلَّغتَ رِسالَتَهُ» : اگر چنين نكنى رسالت او را نرسانده ‏اى.[۲]

آنچه ابن ‏مردويه و ديگران روايت كرده ‏اند، اين دو حديث را تفسير مى‏ كند؛ چرا كه در علم اصول الحديث بيان شده و پيشتر گذشت كه حافظ ابن ‏حجر نيز در «فتح

البارى فى شرح صحيح البخارى» تصريح كرده كه بعضى از احاديث بعضى ديگر را تفسير مى‏ كند.

اگر گفته شود: پيامبرصلى الله عليه وآله از تكذيب كافران و مشركان بيمناک بود نه صحابه. خواهيم گفت: آن حضرت مأمور شد كه اين پيام را به مسلمانان برساند، و

آنان كه در روز غدير حاضر بودند همگى مسلمان و صحابى وى بودند. كافران كه در روز غدير نبودند تا پيامبرصلى الله عليه وآله از تكذيب آنان بيمناک گردد!

اگر گفته شود: در ميان صحابه منافقانى بودند. خواهيم گفت: اين همان است كه ما مى‏ گوييم.

بلكه بيشتر آنان چنين بودند؛ چرا كه اگر منافقان كم تر از مؤمنان و مخلصان به پيامبرصلى الله عليه وآله بودند، حضرتش بيمناک نمى‏ شد و رساندن آن پيام بر وى

گران نمى ‏آمد و عرض نمى‏ كرد: خداوندا، من تنها يک تن هستم.

اگر مردم در برابر من گرد هم آيند چه كنم؟ افزون بر اين، الفاظ حديثى كه محدث شيرازى و ابن‏ مردويه روايت كرده ‏اند، صريح‏ اند كه پيامبرصلى الله عليه وآله از

صحابه مسلمانش كه آنان را نزديک به روزگار جاهليت خوانده بود بيم داشت. اگر كسانى كه رسول‏خداصلى الله عليه وآله از ايشان بيمناک بود كافران بودند، درباره‏شان چنين نمى‏ فرمود و اين گونه وصفشان نمى ‏كرد.

حاصل آنكه نزول آيه مباركه تبليغ در روز غدير خم و رخدادهاى اين روز دليل قطعى است بر امامت و جانشينى بلافصل اميرالمؤمنين‏ عليه السلام پس از رسول‏خداصلى

الله عليه وآله، و اينكه آنچه پيامبرصلى الله عليه وآله به رساندن آن مأمور گشت تنها واجب گرداندن مودّت اميرالمؤمنين ‏عليه السلام نبود. امرى كه حضرتش آن را

پيش از روز غدير بارها و بارها؛ چه با تصريح به نام على‏ عليه السلام چه در ضمن ايجاب مودّت اهل‏ بيت‏ عليهم السلام بى ترس و هراس انجام داده بود، آن هم در روزگارى كه صحابه به كفر و جاهليت نزديک ‏تر بودند.

اگر گفته شود: پيامبرصلى الله عليه وآله پيش از روز غدير از امر جانشينى سخن گفته و اميرالمؤمنين ‏عليه السلام را براى آن منصب تعيين كرده بود، پس مراد از پيام

در آيه تبليغ چيزى غير از جانشينى است. خواهيم گفت: هدف اين است كه اثبات شود امرى كه رسول‏خداصلى الله عليه وآله مأمور به رساندن آن شد در غايت عظمت و اهميت بود، و امر ديگرى جز امر امامت و جانشينى به گونه ‏اى نيست كه حضرتش در تبليغ آن از تكذيب صحابه بيم داشته باشد.

از سوى ديگر، تبليغ اين امر بزرگ پيش از واقعه غدير با تبليغ آن و تأكيد بر آن در حجةالوداع و در روز غدير منافاتى ندارد. اضافه بر اين، در اين رخداد امور جديدى

ابلاغ و واقع گشت كه پيشتر واقع نگشته بود؛ مانند: جانشين ساختن على ‏عليه السلام و تنصيص بر آن، اخذ بيعت بر جانشينى على‏ عليه السلام در نزديكى وفات

پيامبرصلى الله عليه وآله در همايشى بزرگ كه در دوران حيات رسول‏خداصلى الله عليه وآله بى‏ مانند است.

پانویس

  1. بحار الانوار: ج ۳۷ ص ۲۴۹.
  2.   الدرّ المنثور: ج ۲ ص ۲۹۸.