ترور پیامبر صلی الله علیه و آله: تفاوت میان نسخه‌ها

از ویکی غدیر
بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۲۸: خط ۲۸:


<big>«إِنَّ رَبَّكَ لَبِالْمِرْصادِ»<ref>فجر/۱۴.</ref>: «پروردگار تو در كمين است».</big>
<big>«إِنَّ رَبَّكَ لَبِالْمِرْصادِ»<ref>فجر/۱۴.</ref>: «پروردگار تو در كمين است».</big>


<big>اين آيات از چهار بُعد قابل بررسى است:</big>
<big>اين آيات از چهار بُعد قابل بررسى است:</big>
خط ۹۵: خط ۹۴:
=== <big>تحليل اعتقادى</big> ===
=== <big>تحليل اعتقادى</big> ===
<big>آنچه به عنوان تفسير اين آيات از تطبيق آن ها بر صحيفه و توطئه قتل پيامبر صلى الله عليه و آله استفاده مى‏ شود دو نكته است:</big>
<big>آنچه به عنوان تفسير اين آيات از تطبيق آن ها بر صحيفه و توطئه قتل پيامبر صلى الله عليه و آله استفاده مى‏ شود دو نكته است:</big>




خط ۱۰۰: خط ۱۰۰:


<big>ب) خداوند دشمنان اهل‏ بيت‏ عليهم السلام را چند صباحى در اين دنيا مهلت مى‏ دهد چنانكه مى ‏فرمايد: «نُمَتِّعُهُمْ قَلِيلاً»؛ و سپس آنان را به عذاب غلاظ و شداد مبتلا مى ‏نمايد چنانكه مى‏ فرمايد: «ثُمَّ نَضْطَرُّهُمْ إِلى عَذابٍ غَلِيظٍ». اين عذابِ آنان از لحظه مرگ آغاز شده و در عالم برزخ ادامه دارد تا در قيامت به سزاى اصلى اعمال خود برسند.</big>
<big>ب) خداوند دشمنان اهل‏ بيت‏ عليهم السلام را چند صباحى در اين دنيا مهلت مى‏ دهد چنانكه مى ‏فرمايد: «نُمَتِّعُهُمْ قَلِيلاً»؛ و سپس آنان را به عذاب غلاظ و شداد مبتلا مى ‏نمايد چنانكه مى‏ فرمايد: «ثُمَّ نَضْطَرُّهُمْ إِلى عَذابٍ غَلِيظٍ». اين عذابِ آنان از لحظه مرگ آغاز شده و در عالم برزخ ادامه دارد تا در قيامت به سزاى اصلى اعمال خود برسند.</big>




خط ۴۱۷: خط ۴۱۸:
<big>حذيفه و عمار چهره‏ هاى همه چهارده نفر را ديدند و آنان را شناختند كه عبارت بودند از: ابوبكر و عمر، ابوعبيده جراح، معاذ بن جبل، سالم مولى ابى‏ حذيفه، عثمان، معاويه، عمروعاص، طلحه، سعد بن ابى‏ وقاص، عبدالرحمن بن عوف، ابوموسى اشعرى، مغيرة بن شعبه و ابوهريره؛ حتى شترانشان را ديدند كه در گوشه و كنار قله خوابانيده بودند.</big>
<big>حذيفه و عمار چهره‏ هاى همه چهارده نفر را ديدند و آنان را شناختند كه عبارت بودند از: ابوبكر و عمر، ابوعبيده جراح، معاذ بن جبل، سالم مولى ابى‏ حذيفه، عثمان، معاويه، عمروعاص، طلحه، سعد بن ابى‏ وقاص، عبدالرحمن بن عوف، ابوموسى اشعرى، مغيرة بن شعبه و ابوهريره؛ حتى شترانشان را ديدند كه در گوشه و كنار قله خوابانيده بودند.</big>


<big>پيامبر صلى الله عليه و آله مأمور بود با آنان درگير نشود، زيرا در آن شرايط حساس فتنه‏اى ديگر به پا مى‏ شد كه منافقين طالب همان بودند و زحمات گذشته در معرض خطر قرار مى‏ گرفت. با اين همه براى اتمام حجت، پيامبر صلى الله عليه و آله آنان را به نامشان صدا زد؛ ولى پاسخى ندادند و فرار كردند و خود را به افرادى كه پشت سر حضرت به طرف قله مى ‏آمدند رساندند و به طور نامحسوسى با آنان همراه شدند و به سمت سراشيبى كوه حركت كردند.</big>
<big>پيامبر صلى الله عليه و آله مأمور بود با آنان درگير نشود، زيرا در آن شرايط حساس فتنه‏اى ديگر به پا مى‏ شد كه منافقين طالب همان بودند و زحمات گذشته در معرض خطر قرار مى‏ گرفت. با اين همه براى [[اتمام حجت]]، پيامبر صلى الله عليه و آله آنان را به نامشان صدا زد؛ ولى پاسخى ندادند و فرار كردند و خود را به افرادى كه پشت سر حضرت به طرف قله مى ‏آمدند رساندند و به طور نامحسوسى با آنان همراه شدند و به سمت سراشيبى كوه حركت كردند.</big>
 
<big>پيامبر صلى الله عليه و آله نيز سراشيبى كوه را طى كرد و هنگامى كه به پايين كوه رسيد فجر طلوع كرده بود. حضرت پياده شد و وضو گرفت و منتظر اصحاب ماند تا آنان كه كوه را دور مى‏ زدند و آنان كه پشت سر حضرت از فراز كوه مى ‏آمدند، همه جمع شوند.</big>
 
<big>سپس نماز جماعت برپا شد. اين چهارده نفر نيز همراه مردم پشت سر حضرت به نماز ايستادند! حضرت پس از نماز فرمود: «چه شده است كه عده ‏اى در كعبه هم قسم شده ‏اند كه اگر خدا محمد را بميراند يا كشته شود امر خلافت را به اهل ‏بيتش باز نگردانند؟!».</big>
 
<big>آنگاه حضرت سراغ اين چهارده نفر فرستاد، و به آنان خبر داد كه نقشه قتل حضرت را داشته ‏اند، ولى آنان قسم دروغ ياد كردند كه در اين باره با يكديگر سخنى نگفته‏ اند و چنين قصدى نكرده ‏اند و نسبت به پيامبر صلى الله عليه و آله قصد سوئى نداشته ‏اند.</big>
 
<big>در اينجا بار ديگر آيه ۷۴ سوره توبه درباره آنان آمد: «يَحْلِفُونَ بِاللَّهِ ما قالُوا وَ لَقَدْ قالُوا كَلِمَةَ الْكُفْرِ بَعْدَ اِسْلامِهِمْ وَ هَمُّوا بِما لَمْ‏يَنالُوا...»: «اينان قسم ياد مى‏ كنند كه آن سخن را نگفته‏ اند ولى بعد از اسلامشان سخن كفر را گفته‏ اند و قصد سوئى كرده ‏اند كه بدان دست نيافته ‏اند...».<ref name=":0">بحار الانوار: ج ۷ ص ۲۰۹ و ج ۲۸ ص ۹۷، ۹۹، ۱۰۰، ۱۰۱، ۱۱۱ و ج۳۱ ص۶۳۲؛، ۶۳۵ و ج۳۷ ص۱۱۵، ۱۱۶، ۱۳۵. عوالم العلوم: ج۳/۱۵ ص۱۶۵، ۱۶۶، ۳۰۴. تفسیر القمی: ج۲ ص۱۵۹. ارشاد القلوب ج۲ ص۱۱۲، ۱۳۵. اقبال الاعمال: ص۴۵۸. مثالب النواصب (ابن شهر آشوب، نسخۀ خطی): ص۹۳، ۹۶. اثبات الهداة: ج۳ ص۵۵۳. دربارۀ نقشۀ قتل حضرت در تبوک: بحارالانوار: ج۲۱ ص۱۸۵-۲۵۲.</ref></big>
 
<big>در اينجا تحليل ‏ها و اشاراتى به جزئيات ترور پيامبر صلى الله عليه و آله خواهيم داشت و اين ماجرا را از منظرى ديگر مورد بررسى قرار خواهيم داد:</big>
 
 
<big>'''۱. نقشه قتل پيامبر صلى الله عليه و آله'''<ref name=":1">تفسير القمى: ص ۱۵۹. اقبال الاعمال: ص ۴۵۸. ارشاد القلوب: ج ۲ ص۱۱۲-۱۳۵. بحار الانوار: ج ۷ ص ۲۰۹ و ج ۲۸ ص۹۹، ۱۰۰ و ج ۳۱ ص۶۳۲-۶۳۵ و و ج ۳۷ ص۱۱۵، ۱۳۵. عوالم العلوم: ج ۳/۱۵ ص ۳۰۴. اثبات الهداة: ج ۳ ص ۵۵۳.</ref></big>
 
<big>اكنون كه مراسم غدير پايان يافت و كاروان عظيم غدير به حركت در آمد، اولين نقشه شوم در راه اهداف صحيفه ملعونه آماده شد و افراد لازم براى اجراى آن در نظر گرفته شدند و زمان و مكان اجراى آن را هم مشخص كردند. اين نقشه كه عبارت بود از قتل پيامبر صلى الله عليه و آله قبل از رسيدن به مدينه با اين هدف انجام شد كه اجتماع از شخصيتى كه قوام امور به حضور او بستگى داشت خالى شود تا بتوانند آشوبى به پا كنند و فكرهاى پيش ساخته خود را به اجرا درآورند.</big>
 
 
'''<big>۲. موقعيت سنجى اجراى توطئه قتل</big>'''
 
<big>نقطه حساس اين نقشه انجام آن در راه و قبل از رسيدن به مدينه بود، چرا كه به دست گرفتن امور در گير و دار مسايل سفر و خستگى مسافران و نبود استقرارى خاص براى آنان و نيز ايجاد فتنه و آشوب در چنان شرايطى بسيار آسان ‏تر از شهر مدينه بود، چرا كه آنجا مركز ثقل پيامبر صلى الله عليه و آله بود و حالت استقرار و نظم در آن حاكم بود.</big>
 
<big>گذشته از اينكه در مدينه جمعيت بسيارى حضور داشتند، ولى در راه تعداد مردم محدود و مشخص و قابل محاسبه بود. همچنين ممكن بود پس از اجراى نقشه مسئله خلافت را هم در بين راه حل كنند، و بهانه بياورند كه هنوز پنج روز تا مدينه باقى مانده و مسلمانان بدون سرپرست نمى‏ توانند زندگى كنند!</big>
 
 
'''<big>۳. انتخاب چهارده نفر براى اجراى توطئه قتل</big>'''
 
<big>افرادى كه براى اجراى نقشه در نظر گرفته شدند از چند خصوصيت برخوردار بودند:</big>
 
<big>الف) همگى از كينه‏ توزترين و دشمن ‏ترين افراد نسبت به پيامبر و على‏ عليهما السلام بودند.</big>
 
<big>ب) در پيمان‏ نامه و صحيفه ملعونه، اولين هم پيمانان و متعهدشوندگان بودند.</big>
 
<big>ج) با اين اقدام آينده خود را مى‏ خريدند و در صورت پيروزى در نقشه ‏ها در رده اول مقامات آينده خلافت مغصوب قرار مى ‏گرفتند، كه همين گونه هم شد.</big>
 
<big>براى اين كار چهارده نفر انتخاب شدند. اين افراد عبارت بودند از پنج نفر اصحاب صحيفه ملعونه كه در كعبه امضا شد يعنى ابوبكر و عمر و ابوعبيده و معاذ بن جبل و سالم، و شش نفر از قريش يعنى عثمان و معاويه و عمروعاص و طلحه و سعد بن ابى‏ وقاص و عبدالرحمن بن عوف، و سه نفر ديگر: [[ابوموسى اشعرى]] و مغيرة بن شعبه و [[ابوهريره دوسى|ابوهريره]]. در بعضى روايات اوس بن حدثان نيز ذكر شده، و او همان كسى است كه در حديث جعلىِ «إنا معاشر الأنبياء لا نورث» به عنوان كمک با عايشه و حفصه در شهادت همراه شد و گواهى داد!<ref name=":0" /></big>
 
<big>اين افراد با دقت كامل انتخاب شده بودند، و در آينده ‏هاى غصب خلافت نيز نقش‏ه اى اساسى ايفا كردند و پست‏ هاى اصلى را به دست گرفتند كه جز پاداش اين روزهاى آغازين نبود. جالب‏ تر اين است كه اين افراد سابقه حضور در زمينه ‏هاى خطر را نداشتند، اما در اين مورد اين گونه جان‏ نثارانه وارد عمل شدند و شمشير به دست گرفتند!</big>
 
 
'''<big>۴. زمان و مكان اجراى توطئه قتل</big>'''
 
<big>با در نظر گرفتن دو نكته، زمان و مكانِ اين نقشه تعيين شد. قافله ‏ها معمولاً شب را كه خنک ‏تر بود براى حركت انتخاب مى‏ كردند، زيرا در اثر تاريكى هوا و مشهود نبودن جاده، از نظر روانى مسير زودتر طى مى‏ شد. لذا زمان اجراى نقشه را، نيمه‏ هاى شب و ساعاتى كه اكثر مردم سوار بر مركب ‏هاى خود در حال چرت زدن هستند، تعيين نمودند.</big>
 
<big>از نظر مكان در پى جايى بودند كه حضرت تنها باشد و مردم كمتر اطراف حضرت جمع باشند تا نقشه ترور را به آسانى اجرا كنند. مناسب‏ ترين مكان براى چنين هدفى فراز كوه و در حاشيه پرتگاه ‏هاى آن بود. در انجام اين مرحله اگر مى‏ توانستند حضرت را از فراز كوه به پايين پرتاب مى‏ كردند<ref name=":1" />، واگر ممكن نمى‏ شد با شمشيرهاى آخته حمله مى‏ كردند و آن حضرت را نه تنها به قتل مى‏ رساندند بلكه قطعه قطعه مى‏ كردند و اثرى از او باقى نمى‏ گذاشتند.</big>
 
<big>آنان قبل از حركت صورت ‏هاى خود را هم پوشاندند، كه اگر به هر دليلى نقشه نيمه كاره ماند يا خنثى شد و يا بعد از اجراى نقشه خواستند فرار كنند، كسى آنان را نشناسد.</big>
 
 
'''<big>۵. حركت به سوى قله «هَرشى»</big>'''
 
<big>در تاريكى شب اكثر اهل قافله دور زدن از پاى كوه را انتخاب كردند. پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود: اگر كسى بالا رفتن از كوه را انتخاب مى‏ كند حق ندارد قبل از من به آنجا برود. سپس به حذيفه دستور داد تا در پاى كوه مواظب باشد كه چه كسانى جلوتر از حضرت به سمت قله مى‏ روند. حذيفه مى‏ گويد: چهارده نفر را ديدم كه صورت ‏هاى خودرا پوشانده بودند و سوار بر شتر به سمت قله حركت كردند.<ref>مثالب النواصب (ابن شهرآشوب، نسخه خطى): ص ۹۳.</ref></big>
 
<big>حضرت به همراه حذيفه و عمار به سوى قله هرشى حركت كردند. عمار افسار شتر حضرت را بر دوش مى‏ كشيد و حذيفه از پشت سر شتر را راهنمايى مى‏ كرد. اين در حالى بود كه چهارده نفر مذكور قبلاً خود را به آنجا رسانده و كاملاً آماده شده بودند.</big>
 
<big>به نزديكى قله كه رسيدند جبرئيل صدا زد: يا محمد، [[ابوبكر بن ابى قحافه|ابوبكر]] و عمر و ابوعبيده و معاذ بن جبل و سالم و عثمان و معاويه و عمرو عاص و طلحه و سعد بن ابى ‏وقاص و عبدالرحمن بن عوف و [[ابوموسى اشعرى]] و مغيرة بن شعبه و [[ابوهريره دوسى|ابوهريره]] در انتظار تو نشسته ‏اند تا تو را ترور كنند!</big>
 
<big>پيامبر صلى الله عليه و آله اين خبر را به اطلاع حذيفه و عمار رسانيد، و به آنان دستور داد تا با شمشيرهاى خود آماده باشند. در عين حال از ضمانت «واللَّه يعصمك من الناس» خبر داد كه آنان قادر به هيچ اقدامى نخواهند بود.</big>
 
 
'''<big>۶. اجراى توطئه در قله كوه</big>'''
 
<big>هنگامى كه پيامبر صلى الله عليه و آله و همراهان به قله كوه رسيدند و راه سراشيبى را پيش گرفتند، آن چهارده نفر نقشه خود را از پشت سر آغاز كردند. ابتدا ظرف‏ هاى پر از شن و نيز سنگ‏ هاى بزرگ را كه در پرتگاه قرار داده بودند غلتاندند و آنها را به سمت پايين رها كردند. صداى وحشتناكى بلند شد و سنگ‏ ها به سمت پاهاى شتر پيش آمدند.</big>
 
<big>شتر وحشت كرد و نزديک بود بِرَمَد و آن حضرت را زمين بزند. ولى پيامبر صلى الله عليه و آله فرياد زد: «آرام بگير كه بر تو مسئله‏ اى نخواهد بود». شتر با زبان عربى فصيح پاسخ داد: «به خدا قسم يا رسول اللَّه، قدم از قدم بر نمى‏دارم در حالى كه شما بر پشت من نشسته ‏ايد»! با توقف شتر، سنگ ‏ها به سمت پايين كوه رفتند و شتر آسيبى نديد.</big>
 
<big>منافقين با شكست در اين مرحله، به طرف شتر حمله كردند تا آن را از قله كوه پرتاب كنند، در حالى كه پيامبر صلى الله عليه و آله هم سوار بر آن بود. اين بار حذيفه و عمار با شمشيرهاى بركشيده حمله كردند و با آنان درگير شدند.</big>
 
<big>با آنكه تعداد آنان چهارده نفر بود و همراهان پيامبر صلى الله عليه و آله دو نفر بيشتر نبودند، ولى گويا در يک لحظه نقشه خود را خنثى شده ديدند و پا به فرار گذاشتند، و در پشت تخته سنگ ‏ها پنهان شدند تا پس از عبور پيامبر صلى الله عليه و آله سراغ شترهاى خود بروند و به قافله ملحق شوند!!</big>
 
 
'''<big>۷. معرفى چهارده نفر بر فراز كوه</big>'''
 
<big>حذيفه از پيامبر صلى الله عليه و آله پرسيد: اين افراد كيانند؟ حضرت فرمود: منافقين در دنيا و آخرت. حذيفه پيشنهاد كرد عده ‏اى را سراغشان بفرستد تا آنان را به قتل برسانند. حضرت فرمود: «خدا به من دستور داده از آنان اعراض كنم». سپس علت اين سرپوشى و افشا نكردن را چنين بيان كردند:</big>
 
<big>دوست ندارم مردم درباره من بگويند: «او عده ‏اى از قوم و اصحابش را به دين خود دعوت كرد و آنان پذيرفتند. سپس با كمک آنان جنگيد تا هنگامى كه بر دشمنش پيروز شد، و آنگاه رو در رويشان قرار گرفت و آنان را به قتل رسانيد». ولى اى حذيفه آنها را واگذار كه خداوند در كمين‏شان است و زمانى كوتاه به آنان مهلت مى‏ دهد و سپس آنان را به عذاب شديدى دچار مى ‏نمايد.</big>
 
<big>حذيفه پرسيد: يا رسول اللَّه، اين منافقين كيانند؟ از مهاجرين‏اند يا انصار؟ حضرت همه آنان را يک يک برشمرد، و او از شنيدن نامشان تعجب كرد و باور نمى ‏كرد چنين افرادى در آن نيمه شب براى چنين اقدامى حضور داشته باشند.</big>
 
<big>پيامبر صلى الله عليه و آله كه متوجه تعجب حذيفه شده بود فرمود: اى حذيفه، گويا درباره بعضى از افرادى كه نام بردم شک دارى؟ به سمت آنان نگاه كن. حذيفه به عقب برگشت و آنان را ديد كه در تاريكى شب بر قله كوه ايستاده ‏اند.</big>


== <big>پانویس</big> ==
== <big>پانویس</big> ==

نسخهٔ ‏۶ سپتامبر ۲۰۲۱، ساعت ۱۰:۲۶

آيه «أَ لَمْ تَرَ أَنَّ اللَّه يَعْلَمُ ما فِى السَّماواتِ وَ ما فِى الْأَرْضِ ما يَكُونُ مِنْ نَجْوى ثَلاثَةٍ...»[۱]

از جمله آياتى كه در سفر حجةالوداع و پس از اتمام مراسم حج در مكه بر پيامبر صلى الله عليه و آله نازل شد در مورد نجواى شيطانى اصحاب صحيفه بود:

«أَ لَمْ تَرَ أَنَّ اللَّه يَعْلَمُ ما فِى السَّماواتِ وَ ما فِى الْأَرْضِ ما يَكُونُ مِنْ نَجْوى ثَلاثَةٍ إِلاَّ هُوَ رابِعُهُمْ وَ لا خَمْسَةٍ إِلاَّ هُوَ سادِسُهُمْ وَ لا أَدْنى مِنْ ذلِكَ وَ لا أَكْثَرَ إِلاَّ هُوَ مَعَهُمْ أَيْنَ ما كانُوا، ثُمَّ يُنَبِّئُهُمْ بِما عَمِلُوا يَوْمَ الْقِيامَةِ إِنَّ اللَّه بِكُلِّ شَىْ‏ءٍ عَلِيمٌ»:

«آيا نمى‏ بينى كه خداوند مى‏ داند آنچه در آسمان و زمين است. هيچ نجواى سه نفرى نيست مگر آنكه او چهارمى آنان است، و هيچ نجواى پنج نفرى نيست مگر آنكه او ششمى آنان است، و نه كمتر و بيشتر از اين تعداد نجوى نمى‏ كنند مگر آنكه هر كجا باشند خدا همراه آنان است. سپس در قيامت به آنان درباره آنچه عمل كرده‏ اند خبر مى ‏دهد. خداوند به هر چيزى آگاه است».

در كنار روايتى كه حضرت مى ‏فرمايد اين آيه در مورد نجواى اصحاب صحيفه ملعونه در مورد صحيفه‏اشان نازل شده، در روايت ديگرى از ابن‏ عباس نزول اين آيه مربوط به زمانى است كه بزرگان قريش معاهده نامه‏اى نوشتند و در آن بر قتل على ‏عليه السلام هم پيمان شدند، و آن نوشته را به ابوعبيده جراح سپردند.

آيه «ما يَكُونُ مِنْ نَجْوى ثَلاثَةٍ إِلاَّ هُوَ رابِعُهُمْ...»: «هيچ نجواى سه نفره‏اى نيست مگر آنكه خداوند چهارمى آنان است» نازل شد. پيامبر صلى الله عليه و آله آن پيمان نامه را از ابوعبيده مطالبه كرد و او آن را تحويل داد.[۲]

آيه «أَمْ تَقُولُونَ إِنَّ إِبْراهِيمَ وَ إِسْماعِيلَ وَ إِسْحاقَ وَ يَعْقُوبَ وَ الْأَسْباطَ كانُوا هُوداً أَوْ نَصارى...»[۳]

على بن ابى‏ طالب ‏عليه السلام آن امامى است كه پيامبر صلى الله عليه و آله او را سبب امتحان امت قرار داد و فرمود: لَوْ لا انْتَ يا عَلِىُّ لَمْ يُعْرَفِ الْمُؤْمِنُونَ بَعْدى:

اى على، اگر تو نبودى مؤمنين بعد از من شناخته نمى‏ شدند.

پيامبر صلى الله عليه و آله فصلى از مراسم غدير و خطابه آن را به دشمنان ائمه ‏عليهم السلام اختصاص داده تا مردود شوندگان از امتحان علوى بدانند چه آينده ‏اى در انتظار آنان است. اقتباس از چند آيه و تضمين آياتى ديگر براى اين منظور، روى هم ۱۵ آيه را عنوان اين بخش قرار داده است.

در اين آيات از يک سو اوصاف و رفتار اعداء اهل ‏بيت ‏عليهم السلام در دنيا مطرح شده، كه ثابت قدم نبودن آنان در ايمان و گفتگوهاى نارواى آنان و متكبر بودن آنان ذكر شده است. از سوى ديگر جزاى اعتقاد و عملشان در دنيا و آخرت را بيان مى‏ كند كه سقوط ارزش اعمالشان، و استحقاق آتش ابدى بدون تخفيف و مهلت و بدون شفاعت، آن هم عذاب فوق ‏العاده ‏اى در پايين‏ ترين درجه جهنم با شنيدن صداى جوشش جهنم و ديدن شعله‏ هاى آتش نمونه‏ هاى آن است.

اين آيات تضمين شده در كلام پيامبر صلى الله عليه و آله ۱۵ آيه است، كه از جمله اين آيات آيه ۱۴۰ سوره بقره و آيه ۲۴ سوره لقمان و آيه ۱۴ سوره فجر است:

«أَمْ تَقُولُونَ إِنَّ إِبْراهِيمَ وَ إِسْماعِيلَ وَ إِسْحاقَ وَ يَعْقُوبَ وَ الْأَسْباطَ كانُوا هُوداً أَوْ نَصارى قُلْ أَنْتُمْ أَعْلَمُ أَمِ اللَّه وَ مَنْ أَظْلَمُ مِمَّنْ كَتَمَ شَهادَةً عِنْدَهُ مِنَ اللَّه وَ مَا اللَّه بِغافِلٍ عَمَّا تَعْمَلُونَ»:

«يا مى‏ گوييد ابراهيم و اسماعيل و اسحاق و يعقوب و نوادگانِ او يهودى يا نصرانى بوده ‏اند. بگو: شما آگاه ‏تريد يا خداوند؟ و چه كسى ظالم ‏تر است از كسى كه شهادتى از خداوند نزد او كتمان شود؟! خداوند از آنچه انجام مى ‏دهيد غافل نيست».

«نُمَتِّعُهُمْ قَلِيلاً ثُمَّ نَضْطَرُّهُمْ إِلى عَذابٍ غَلِيظٍ»[۴]: «آنان را زمان اندكى از نعمت ‏ها برخوردار مى ‏سازيم و سپس به عذاب غليظى دچار مى ‏نماييم».

«إِنَّ رَبَّكَ لَبِالْمِرْصادِ»[۵]: «پروردگار تو در كمين است».

اين آيات از چهار بُعد قابل بررسى است:

موقعيت تاريخى

برنامه سه روزه غدير پايان يافته و غروب بيستم ذى ‏الحجة كاروان پيامبرصلى الله عليه وآله از غدير خم راهى مدينه شده است. گروه چهارده نفرى از منافقين نقشه قتل پيامبرصلى الله عليه وآله را براى اجراى آن در عقبه هرشى در پيش دارند. قبل از رسيدن قافله به كوه هرشى، ۱۴ نفر خود را به قُلّه رساندند و در دو سوى آن كمين كردند. با رسيدن شتر پيامبرصلى الله عليه وآله -  كه پيشاپيش قافله در حركت بود و حذيفه و عمار راهنماى آن بودند -  منافقين حمله كردند و پس از درگيرى‏هاى مفصل، منافقين فرارى شدند.

در آنجا حذيفه پيشنهاد پيگيرىِ آنان را به پيامبر صلى الله عليه و آله داد، ولى حضرت با اقتباس از دو آيه قرآن به او فهماند كه فعلاً مأمور به صبر هستم. اين دو آيه يكى در سوره ملک است كه در قرآن «إِنَّ رَبَّكَ لَبِالْمِرْصادِ» است، ولى در كلام حضرت به اين صورت اقتباس شده آمده است: «انَّ اللَّه لَهُمْ بِالْمِرْصادِ».

آيه دوم در سوره لقمان است كه در كلام حضرت از صيغه متكلم به غايب تغيير يافته و به جاى «نمتعهم» كلمه «سَيُمْهِلُهُمُ» به كار رفته و حضرت فرموده است:

«وَ سَيُمْهِلُهُمْ قَليلاً ثُمَّ يَضْطَرُّهُمْ الى عَذابٍ غَليظٍ».

روز بعد كه قافله براى استراحت توقف كرد بار ديگر آن گروه با يكديگر به نجوى پرداختند در حالى كه حضرت همه را از سخن سرى گفتن منع كرده بود. هنگام حركت پيامبر صلى الله عليه و آله آنان را فراخواند و مورد مؤاخذه قرار داد و پرسيد: در چه باره ‏اى نجوى مى‏ك رديد؟ گفتند: ما اصلاً سخن سرّى نداشته‏ ايم!!

پيامبر صلى الله عليه و آله با تضمين بخش دوم آيه ۱۴۰ از سوره بقره در كلام خود و فقط با حذف همزه استفهام قبل از كلمه «أَ أَنْتُمْ» پاسخ آنان را داد و فرمود:

«أَنْتُمْ أَعْلَمُ أَمِ اللَّه، وَ مَنْ أَظْلَمُ مِمَّنْ كَتَمَ شَهادَةً عِنْدَهُ مِنَ اللَّه، وَ مَا اللَّه بِغافِلٍ عَمَّا تَعْمَلُونَ».

موقعيت قرآنى

از نظر موقعيت قرآنى، آيه سوره بقره درباره كسانى از يهود و نصارى است كه درباره خدا با پيامبر صلى الله عليه و آله احتجاج مى‏ كنند و شواهد را كتمان مى‏ كنند. خداوند به آنان خطاب مى‏ كند: چه كسى ظالم ‏تر است از آنكه شهادتى را نزد خدا كتمان مى‏ نمايد؟

آيه سوره فجر در زمينه احوال قوم عاد و ثمود و فرعون است كه در اثر كثرت فساد به تازيانه عذاب الهى گرفتار شدند. خداوند با يادآورى آنان مى‏ فرمايد: «پروردگار تو در كمينگاه است».

آيه سوره لقمان از آيه ۲۲ آغاز مى ‏شود كه خداوند مردم را در دو گروه معرفى مى ‏نمايد:

يكى «مَنْ يُسْلِمْ وَجْهَهُ إِلَى اللَّه» است كه به عروة الوثقى متمسک شده ‏اند.

گروه دوم كافران هستند كه درباره آنان «فَلا يَحْزُنْكَ كُفْرُهُ» و «إِلَيْنا مَرْجِعُهُمْ» فرموده و سپس مى ‏فرمايد: «آنان را زمان كوتاهى از نعمت ‏ها برخوردار مى ‏كنيم و سپس به عذاب غليظ مى‏ كشانيم».

تحليل تاريخى

داستان مفصلى كه اين سه آيه در ضمن آن از لبان مبارک پيامبر صلى الله عليه و آله به صورت اقتباس صادر شده، از حذيفه يمانى است كه گوشه‏ اى از داستان بلند غدير را چنين نقل مى‏ كند[۶]:

منافقين در بين خود به گفتگو پرداختند و بحث نمودند و نظر دادند تا بر اين نظر متفق شدند كه شتر پيامبر صلى الله عليه و آله را بر فراز كوه هَرشى بِرَمانند، و اين در حالى بود كه در جنگ تبوک نيز مثل همين نقشه را اجرا كرده بودند ولى خداوند شرّ آنان را از پيامبرش دور كرده بود.

اين گونه بود كه درباره پيامبر صلى الله عليه و آله بارها به قتل و ترور و مسموم كردن متفق شدند. در آن مجلس دشمنان پيامبر صلى الله عليه و آله از آزاد شدگانِ قريش و منافقينِ انصار و كسانى از اعراب مدينه و اطراف آن كه در دلشان ارتداد بود حاضر بودند. آنان -  كه چهارده نفر بودند -  قرار گذاشتند و هم قسم شدند كه شتر پيامبر صلى الله عليه و آله را بِرَمانند.

پيامبر صلى الله عليه و آله باقى آن روز و شب مسير را ادامه داد تا به گردنه هرشى نزديک شد. آنجا آن چهارده نفر جلوتر رفته بودند و در قله كوه پنهان شده بودند و شترهاى خود را پشت تخته سنگ ‏ها خوابانده بودند. آنان همراه خود ظرف‏ هاى استوانه‏ اى برده بودند و آنها را پر از ريگ كرده بودند، تا با رسيدن پيامبر صلى الله عليه و آله آنها را به سوى پاهاى شتر بغلتانند.

حذيفه مى ‏گويد: پيامبر صلى الله عليه و آله من و عمار را فراخواند و به او دستور داد از پشت سر شتر را راهنمايى كند و به من فرمود افسار شتر را در دست بگيرم. به قله كوه كه رسيديم آن چهارده نفر از پشت سر ما ظرف هاى پر از ريگ و نيز تخته سنگ‏ هاى از پيش آماده شده را بين پاهاى شتر رها كردند. شتر ترسيد و نزديک بود بِرَمَد، و پيامبر صلى الله عليه و آله را نيز با خود به اين سو و آن سو ببرد.

پيامبر صلى الله عليه و آله با صداى بلند خطاب به شتر فرمود: آرام بگير، كه بر تو مشكلى نيست. خداوند شتر را به زبان آورد و با عربى فصيح گفت: وَاللَّه يا رَسُولَ اللَّه، لا ازَلْتُ يَداً عَنْ مُسْتَقَرِّ يَدٍ وَ لا رِجْلاً عَنْ مَوْضِعِ رِجْلٍ وَ انْتَ عَلى ظَهْرى : يا رسول‏ اللَّه، به خدا قسم دست از جاى دست و پا از موضعِ پا حركت نخواهم داد مادامى كه تو بر پشت من هستى.

سپس آن چهارده نفر به شتر هجوم آوردند تا آن را برمانند. من و عمار رو در روى آنان ايستاديم و با شمشيرهايمان حمله كرديم. آن شب بسيار تاريک بود و آنان از مقابل ما فرار كردند و با نااميدى از نقشه‏ اى كه داشتند پشت تخته سنگ‏ ها پنهان شدند.

حذيفه مى ‏گويد: عرض كردم: يا رسول اللَّه، اين كسانى كه چنين قصدى داشتند چه كسانى هستند؟ فرمود: اى حذيفه، اينان منافقين در دنيا و آخرت هستند. عرض كردم: آيا عده ‏اى را سراغ آنان نمى ‏فرستى كه سرهاى آنان را جدا كند و بياورد.

فرمود: خداوند به من دستور داده از آنان اعراض كنم. خوش ندارم كه مردم بگويند: اين پيامبر گروهى از قوم و اصحابش را به دين خود فراخواند و آنان پذيرفتند. سپس با كمک آنان جنگيد تا بر دشمنش غالب گرديد، و آنگاه كه غلبه پيدا كرد ياران خود را به قتل رسانيد. اى حذيفه اينان را رها كن، «فَانَّ اللَّه لَهُمْ بِالْمِرْصادِ، وَ سَيُمْهِلُهُمْ قَليلاً ثُمَّ يَضْطَرُّهُمْ الى عَذابٍ غَليظٍ»: خداوند در كمين اينان است و به زودى به آنان مهلت مى‏دهد و سپس آنان را به عذاب شديد دچار مى‏ كند.[۷]

عرض كردم: يا رسول ‏اللَّه، اين عده منافق كيانند؟ آيا از مهاجرين‏اند يا انصار؟ پيامبر صلى الله عليه و آله يكايک آنان را نام برد تا همه چهارده نفر را ذكر كرد. در بين آنان كسانى بودند كه خوش نداشتم آنان را بين آن گروه ببينم! لذا ساكت شدم. پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود: اى حذيفه، گويا درباره بعضى از كسانى كه برايت نام بردم شک دارى؟! سرت را بلند كن!

حذيفه مى‏گويد: سرم را به سوى آن گروه برگرداندم در حالى كه در قله كوه ايستاده بودند. به فرمان پيامبر صلى الله عليه و آله آسمان برقى زد و آنچه در اطرافمان بود روشن شد. سپس نور آن برق ثابت ماند به طورى كه گمان كردم آفتاب طلوع كرده است.

سپس به آن گروه نگاه كردم و فرد فرد آنان را شناختم، و ديدم همان گونه كه پيامبر صلى الله عليه و آله فرموده بود؛ آنان چهارده نفر بودند: نُه نفر از قريش و پنج نفر از غير قريش ... . به خدا قسم آنان عبارت بودند از اولى، دومى، عثمان، طلحه، عبد الرحمن بن عوف، سعد بن ابى‏ وقاص، ابوعبيده جراح، معاوية بن ابى‏ سفيان و عمرو بن عاص، كه اينان از قريش بودند. اما پنج نفر ديگر عبارت بودند از: ابو موسى اشعرى، مغيرة بن شعبه ثقفى، اوس بن حدثان نصرى، ابوهريره و ابوطلحه انصارى.

حذيفه مى‏ گويد: سپس از كوه سرازير شديم و راه پايين را پيش گرفتيم در حالى كه فجر طلوع كرده و صبح شده بود. پيامبر صلى الله عليه و آله پياده شد و وضو گرفت و منتظر اصحابش شد تا جمع شدند. در آنجا همان گروه چهارده نفرى را ديدم كه همگى با مردم وارد شدند و پشت سر پيامبر صلى الله عليه و آله به نماز ايستادند.

وقتى نماز حضرت تمام شد نگاه كرد و ابوبكر و ابوعبيده را ديد كه با يكديگر نجوى مى‏ كنند و سخن سرّى مى‏ گويند. به همين جهت به منادى خود فرمان داد تا در بين مردم ندا كند: هيچ سه نفرى از مردم حق ندارند اجتماع كنند و سخن سرى نجوى كنند!!

سپس پيامبر صلى الله عليه و آله از پاى كوه هرشى مردم را حركت داد تا به منزل بعدى رسيدند. در آن منزل سالم مولى ابى‏ حذيفه ديد آن دو نفر با يكديگر نجوى مى‏ كنند. وقتى سالم در اين باره از آنان سؤال كرد گفتند: ما جمع شده ‏ايم تا قسم ياد كنيم و پيمان ببنديم كه از محمد اطاعت نكنيم در آنچه از ولايت على بن ابى‏ طالب بعد از خود بر ما واجب كرد!! او از اين نقشه استقبال كرد و وارد نجواى آنان شد.

وقتى پيامبر صلى الله عليه و آله مى ‏خواست از آن منزل حركت كند اين سه نفر نزد حضرت آمدند. حضرت پرسيد: امروز در چه باره ‏اى نجوى مى ‏كرديد، در حالى كه من شما را از نجوى نهى كرده بودم؟ گفتند: يا رسول‏ اللَّه، جز در اين وقتى كه نزد شماييم با هم ملاقاتى نداشته ‏ايم!

پيامبر صلى الله عليه و آله نگاهى به آنان كرد و اين آيه را براى آنان خواند: «أَنْتُمْ أَعْلَمُ أَمِ اللَّه، وَ مَنْ أَظْلَمُ مِمَّنْ كَتَمَ شَهادَةً عِنْدَهُ مِنَ اللَّه، وَ مَا اللَّه بِغافِلٍ عَمَّا تَعْمَلُونَ»: «آيا شما آگاه‏تريد يا خدا؟ چه كسى ظالم ‏تر است از كسى كه شهادتى نزد خود را از خدا كتمان مى‏ كند، و خداوند از آنچه شما انجام مى‏ دهيد غافل نيست».[۸]

تحليل اعتقادى

آنچه به عنوان تفسير اين آيات از تطبيق آن ها بر صحيفه و توطئه قتل پيامبر صلى الله عليه و آله استفاده مى‏ شود دو نكته است:


الف) اولى و دومى كه رو در روى خدا و رسول كار خود را كتمان كردند و اين كتمان را انكار كردند، مصداق «أَظْلَمُ» يعنى ظالم‏ ترين شدند.

ب) خداوند دشمنان اهل‏ بيت‏ عليهم السلام را چند صباحى در اين دنيا مهلت مى‏ دهد چنانكه مى ‏فرمايد: «نُمَتِّعُهُمْ قَلِيلاً»؛ و سپس آنان را به عذاب غلاظ و شداد مبتلا مى ‏نمايد چنانكه مى‏ فرمايد: «ثُمَّ نَضْطَرُّهُمْ إِلى عَذابٍ غَلِيظٍ». اين عذابِ آنان از لحظه مرگ آغاز شده و در عالم برزخ ادامه دارد تا در قيامت به سزاى اصلى اعمال خود برسند.


اولى و دومى هنگام مرگ، پيامبر و اميرالمؤمنين‏ عليهما السلام را ديدند كه به آنان مى ‏گفتند: بشارت باد شما را به آتش در پايين ‏ترين درجه جهنم!![۹]

بعد هم كه به حال احتضار افتادند خبر از ورود به آتش و داخل شدن در تابوت دادند و در توصيف آن چنين گفتند: تابوتى از آتش كه با قفلى از آتش بسته شده و در آن دوازده نفرند. آن تابوت در چاهى در قعر جهنم است، كه هر گاه خدا بخواهد جهنم را شعله‏ور نمايد صخره را از در آن چاه بر مى‏ دارد.[۱۰]

در عالم برزخ هم هر از چند گاهى اميرالمؤمنين‏ عليه السلام يا يكى از ائمه‏ عليهم السلام خود را به آنان نشان مى‏ دهند، و آنان از قعر آتش التماس مى‏ كنند، ولى جز پاسخ رد نمى‏ شنوند. در اين باره ماجرايى از زندگى اميرالمؤمنين‏ عليه السلام نقل شده در روزى با حارث همدانى بودند. حضرت فرمود: آيا آنچه من مى‏ بينم تو هم مى ‏بينى؟

عرض كرد: چگونه من مى‏ توانم آنچه شما مى ‏بينى ببينم، در حالى كه خداوند چشم شما را نورانيت داده و به شما عطا كرده آنچه به احدى عطا نكرده است. فرمود: اين ظالمِ اولى است كه بر دروازه‏اى از آتش مى‏ گويد: اى اباالحسن، مرا ببخش. خدا او را نيامرزد.

سپس حضرت لحظاتى مكث كرد و دوباره فرمود: اى حارث، آنچه من مى ‏بينم تو هم مى ‏بينى؟ آنگاه فرمود: اين ظالمِ دومى است كه بر دروازه ‏اى از دروازه ‏هاى آتش مى ‏گويد: اى اباالحسن، مرا ببخش. خدا او را نيامرزد.[۱۱]

آيه «فَإِذا نَزَلَ بِساحَتِهِمْ فَساءَ صَباحُ الْمُنْذَرِينَ»[۱۲]

از جمله آياتى كه پس از غدير و در ماجراى عقبه هرشى و ترور پيامبر صلى الله عليه و آله بر آن حضرت نازل شده اين آيات است:

«لَقَدِ ابْتَغَوُا الْفِتْنَةَ مِنْ قَبْلُ وَ قَلَّبُوا لَكَ الْأُمُورَ حَتَّى جاءَ الْحَقُّ وَ ظَهَرَ أَمْرُ اللَّه وَ هُمْ كارِهُونَ»[۱۳]:

«آنان از قبل به دنبال فتنه بودند و امور را براى تو دگرگون كردند، تا آنكه حق آمد و امر الهى ظاهر شد در حالى كه آنان كراهت داشتند».

«يَحْذَرُ الْمُنافِقُونَ أَنْ تُنَزَّلَ عَلَيْهِمْ سُورَةٌ تُنَبِّئُهُمْ بِما فِى قُلُوبِهِمْ قُلِ اسْتَهْزِؤُا إِنَّ اللَّه مُخْرِجٌ ما كنتم تَحْذَرُونَ»[۱۴]:

منافقين حذر مى ‏كنند از اينكه سوره ‏اى بر آنان نازل شود كه به آنان از آنچه در قلوبشان است خبر دهد. بگو: مسخره كنيد كه خداوند ظاهر مى‏ كند همان چيزى را كه از آن حذر مى ‏كنيد.

«يَحْلِفُونَ بِاللَّه ما قالُوا وَ لَقَدْ قالُوا كَلِمَةَ الْكُفْرِ بَعْدَ إِسْلامِهِمْ وَ هَمُّوا بِما لَمْ يَنالُوا وَ ما نَقَمُوا إِلاَّ أَنْ أَغْناهُمُ اللَّه مِنْ فَضْلِهِ فَإِنْ يَتُوبُوا يَكُ خَيْراً لَهُمْ وَ إِنْ يَتَوَلَّوْا يُعَذِّبْهُمُ اللَّه عَذاباً أَلِيماً فِى الدُّنْيا وَ الْآخِرَةِ وَ ما لَهُمْ فِى الْأَرْضِ مِنْ وَلِيٍّ وَ لا نَصِيرٍ»[۱۵]:

«آنان قسم ياد مى ‏كنند كه چنين نگفته ‏اند در حالى كه سخن كفر را بعد از اسلامشان گفته ‏اند و قصد كرده‏ اند آنچه را كه بدان دست نيافته‏ اند، و ناراحت نشدند مگر آنكه خدا و رسولش آنان را از فضل خود مستغنى ساختند. اگر توبه كنند براى آنان بهتر است، و اگر روى گردان شوند خداوند آنان را در دنيا و آخرت عذاب دردناكى مى ‏نمايد، و آنان در زمين سرپرست و ياورى نخواهند يافت».

«وَ لَقَدْ كانُوا عاهَدُوا اللَّه مِنْ قَبْلُ لا يُوَلُّونَ الْأَدْبارَ وَ كانَ عَهْدُ اللَّه مَسْؤُلاً»[۱۶]:

«آنان از قبل با خدا پيمان بستند كه به دشمن پشت نكنند، و پيمان خداوند هميشه مورد سؤال است».


«إِنَّ الَّذِينَ يَكْفُرُونَ بِاللَّه وَ رُسُلِهِ وَ يُرِيدُونَ أَنْ يُفَرِّقُوا بَيْنَ اللَّه وَ رُسُلِهِ وَ يَقُولُونَ نُؤْمِنُ بِبَعْضٍ وَ نَكْفُرُ بِبَعْضٍ وَ يُرِيدُونَ أَنْ يَتَّخِذُوا بَيْنَ ذلِكَ سَبِيلاً»[۱۷]:

«كسانى كه به خدا و رسولش كفر مى ‏ورزند، و مى‏ خواهند بين خدا و رسولانش جدايى بيندازند، و مى‏ گويند به بعضى از آن ايمان مى ‏آوريم و به بعضى ديگر كفر مى‏ ورزيم، و مى خواهند راهى بين اينها در پيش بگيرند».


«فَإِذا نَزَلَ بِساحَتِهِمْ فَساءَ صَباحُ الْمُنْذَرِينَ»:

«آنگاه كه بر در خانه آنان در آيد بَدا به حال انذار شدگان».


اين آيات از دو بُعد قابل بررسى است:

موقعيت تاريخى

در حالى كه چهارده نفر براى قتل پيامبر صلى الله عليه و آله نقشه كشيده بودند و بر فراز كوه هرشى مراحل اجراى توطئه را پيش مى‏ بردند، خداوند شديدترين آيات را درباره آنان نازل فرمود.

در اين باره روايتى وارد شده كه مى‏ فرمايد[۱۸]: اين آيات درباره اصحاب عقبه نازل شده است كه عمار و حذيفه در آن حضور داشتند. منظور از عقبه همان «گردنه هَرشى» است كه عمار و حذيفه شتر پيامبر صلى الله عليه و آله را راهنمايى مى ‏كردند[۱۹]، و اصحاب عقبه چهارده نفرى هستند كه در آن شب قصد به شهادت رساندن پيامبرصلى الله عليه وآله را داشتند كه عبارت بودند از:

ابوبكر، عمر، عثمان، معاويه، عمروعاص، طلحه، سعد بن ابى ‏وقاص، عبدالرحمن بن عوف، ابوعبيده جراح، ابوموسى اشعرى، ابوهريره، مغيرة بن شعبه، معاذ بن جبل، سالم مولى ابى‏ حذيفه.

و اما آيات عبارتند از:

الف) «لَقَدِ ابْتَغَوُا الْفِتْنَةَ مِنْ قَبْلُ...»: «آنان از قبل به دنبال فتنه بودند و امور را براى تو دگرگون كردند، تا آنكه حق آمد و امر الهى ظاهر شد در حالى كه آنان كراهت داشتند».

ب) «يَحْذَرُ الْمُنافِقُونَ أَنْ تُنَزَّلَ عَلَيْهِمْ سُورَةٌ...»: «منافقين حذر مى ‏كنند از اينكه سوره ‏اى بر آنان نازل شود كه به آنان از آنچه در قلوبشان است خبر دهد. بگو: مسخره كنيد كه خداوند ظاهر مى‏ كند همان چيزى را كه از آن حذر مى‏ كنيد».

ج) «يَحْلِفُونَ بِاللَّه ما قالُوا وَ لَقَدْ قالُوا كَلِمَةَ الْكُفْرِ بَعْدَ إِسْلامِهِمْ...»: «آنان قسم ياد مى‏ كنند كه چنين نگفته ‏اند در حالى كه سخن كفر را بعد از اسلامشان گفته ‏اند و قصد كرده ‏اند آنچه را كه بدان دست نيافته ‏اند، و ناراحت نشدند مگر آنكه خدا و رسولش آنان را از فضل خود مستغنى ساختند. اگر توبه كنند براى آنان بهتر است، و اگر روى گردان شوند خداوند آنان را در دنيا و آخرت عذاب دردناكى مى‏نمايد، و آنان در زمين سرپرست و ياورى نخواهند يافت».

د) «وَ لَقَدْ كانُوا عاهَدُوا اللَّه مِنْ قَبْلُ...»: «آنان از قبل با خدا پيمان بستند كه به دشمن پشت نكنند، و پيمان خداوند هميشه مورد سؤال است».

هـ) «إِنَّ الَّذِينَ يَكْفُرُونَ بِاللَّه وَ رُسُلِهِ...»: «كسانى كه به خدا و رسولش كفر مى ‏ورزند، و مى ‏خواهند بين خدا و رسولانش جدايى بيندازند، و مى ‏گويند به بعضى از آن ايمان مى ‏آوريم و به بعضى ديگر كفر مى‏ ورزيم، و مى‏ خواهند راهى بين اينها در پيش بگيرند».

و) «فَإِذا نَزَلَ بِساحَتِهِمْ فَساءَ صَباحُ الْمُنْذَرِينَ»: «آنگاه كه بر در خانه آنان در آيد بَدا به حال انذار شدگان».

تحليل اعتقادى

از نزول اين آيات درباره اصحاب عقبه چند نتيجه مى‏ گيريم:

الف) قبول اسلام به خاطر توطئه

آنان كه در گردنه هرشى به فكر قتل پيامبر صلى الله عليه و آله بودند و بعدها گردانندگان اصلى سقيفه شدند، از همان اول در فكر توطئه و به هم ريختن برنامه‏ هاى پيامبر صلى الله عليه و آله بودند، چنانكه مى‏ فرمايد: «لَقَدِ ابْتَغَوُا الْفِتْنَةَ مِنْ قَبْلُ وَ قَلَّبُوا لَكَ الْأُمُورَ». همين گروه هرگز روزهاى پيروزمند اسلام را نمى ‏خواستند، و آنچه از عظمت اسلام به وقوع پيوست مورد كراهت آنان بود چنانكه مى‏ فرمايد: «حَتَّى جاءَ الْحَقُّ وَ ظَهَرَ أَمْرُ اللَّه وَ هُمْ كارِهُونَ». بنابراين تعجبى از مسلمان شدن آنان نيست، همان گونه كه تعجبى از ايجاد سقيفه و به قهقرى برگرداندن مردم به دست آنان نيست.


ب) كفر بعد از اسلام

كسى كه قصد قتل پيامبر صلى الله عليه و آله را دارد در حالى كه ادعاى مسلمانى مى‏ نمايد، اين در واقع كفر بعد از اسلام است چنانكه فرمود: «وَ لَقَدْ قالُوا كَلِمَةَ الْكُفْرِ بَعْدَ إِسْلامِهِمْ».

جالب است كه خداوند در قرآن حتى عقيم ماندن نقشه آنان را بيان داشته و با جمله «وَ هَمُّوا بِما لَمْ يَنالُوا» هم نشان كفر بر پيشانى آنان زده و هم عجز آنان را در برابر اراده الهى بيان فرموده است.


ج) دينى جديد غير از دين الهى

سلاح «نُؤْمِنُ بِبَعْضٍ وَ نَكْفُرُ بِبَعْضٍ»، و پذيرفتن برخى از حجج الهى و انكار بعضى ديگر از مسائلى بود كه سقيفه به شدت پيگيرى نمود و نتايج مهمى براى اهداف خود به دست آورد.

خداوند ابعاد گسترده اين توطئه اعتقادى را در يک آيه بيان فرموده و پرده از اسرار سقيفه برداشته است؛ از يک سو صاحبان چنين تفكرى را كافر معرفى كرده مى‏ فرمايد: «إِنَّ الَّذِينَ يَكْفُرُونَ بِاللَّه وَ رُسُلِهِ».

از سوى ديگر شعار «يُفَرِّقُوا بَيْنَ اللَّه وَ رُسُلِهِ» را خاطر نشان فرموده، و فرضيه «نُؤْمِنُ بِبَعْضٍ وَ نَكْفُرُ بِبَعْضٍ» را مطرح نموده است.

نهايتاً هدف اصلى را نشانه رفته كه آنان در صدد ايجاد دينى جديد و اعتقادى خاص هستند كه ربطى به دين الهى ندارد، چنانكه مى ‏فرمايد: «وَ يُرِيدُونَ أَنْ يَتَّخِذُوا بَيْنَ ذلِكَ سَبِيلاً».

نزول اين آيات درباره اصحاب عقبه به معناى معرفى پيشاپيش توطئه‏گران سقيفه است كه از روز اولِ مسلمان شدنشان، تا روزگارى كه دسيسه كارى‏ هاى آنان به اسلام ضربه زد، و تا هنگامى كه با نقشه‏ اى اساسى غدير و ولايت را كنار زدند و دين جديدى تأسيس كردند، در واقع مسير يک نقشه بود كه گام به گام عملى گرديد.

با چنين اتمام حجت الهى بايد تعجب كرد كه چگونه مردم تن به سقيفه دادند و مقام ولايت غدير را تنها گذاشتند، و تا آنجا پيش رفتند كه او را به اجبار براى بيعت با اصحاب صحيفه و عقبه و سقيفه آوردند!!

اِخبار خداوند در غدير از ترور توسط منافقين[۲۰]

پس از معرفى اميرالمؤمنين ‏عليه السلام توسط پيامبر صلى الله عليه و آله در روز غدير و بيعت همگانى، همگان شاهد معجزه‏اى بزرگ از اميرالمؤمنين‏ عليه السلام بودند. ابوبكر همراه ديگر سران منافقين -  كه از اين همه بزرگى و فضيلت به غيظ آمده بودند -  رسماً دست به كار شدند و به فكر عملى كردن نقشه‏ هايشان افتادند. خداوند هم پيامبر صلى الله عليه و آله را از اين اقدامات آنان با خبر نمود.[۲۱]

از جمله تصميم آنان بر قتل پيامبر صلى الله عليه و آله و اميرالمؤمنين‏ عليه السلام بود كه خداوند فرمود: لكِنَّهُمْ يَتَواطَئُونَ عَلى اهْلاكِكَ وَ اهْلاكِهِ[۲۲]:

ولى آنان توطئه بر هلاک نمودن تو و على كرده ‏اند.

از اين مجموعه رفتار بر مى ‏آيد كه گويا چشم ديدن مؤمنين را ندارند و حتى از ديدن گُل روى آنان مشمئز مى‏ شوند، كه اين حاكى از باطن خبيث آنان دارد كه تطابقى با طيّب بودن ندارد.

شدت غيظ و غضبشان در رفتار مسخره ‏آميز و حيله‏ گرانه جلوه مى‏ كند، و با ايجاد تشويش در افكار مردم ضربه ‏هاى كارى بر پيكره اجتماعى مى‏ زنند كه تازه در حال ساخته شدن است.

با كتمان اقدامات خود و ظاهرسازى دروغين نقشه ‏هاى خود را به آسانى عملى مى‏ كنند، و تصميم‏ هاى عظيمى در پشت پرده كارشان درباره قتل بزرگان اسلام و تمرد از دستوراتشان در سر دارند.


براى توضيح بيشتر مراجعه شود به عنوان: منافقين /  آيه «وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ يَقُولُ آمَنَّا بِاللَّه وَ بِالْيَوْمِ الْآخِرِ وَ ما هُمْ بِمُؤْمِنِينَ...».

اسرار ترور پيامبر صلى الله عليه و آله در عقبه هرشى[۲۳]

از جمله مشهورترين آيات غدير آيه‏ اى است كه پس از اتمام مراسم حج و در مسير مكه به سوى غدير بر پيامبر صلى الله عليه و آله نازل شد:

«يا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ وَ اللَّه يَعْصِمُكَ مِنَ النَّاسِ، إِنَّ اللَّه لا يَهْدِى الْقَوْمَ الْكافِرِينَ»[۲۴]:

«اى پيامبر، ابلاغ كن آنچه از پروردگارت بر تو نازل شده، و اگر انجام ندهى رسالت خدا را نرسانده ‏اى، و خدا تو را از شر مردم حفظ مى‏ كند. خداوند قوم كافر را هدايت نمى‏ كند».

سه در نكته در اينجا قابل ذكر است:

زمينه ترور در عقبه هرشى

اينكه اوضاع مسلمانان و نفوذ منافقين بين آنان به گونه ‏اى بود كه خود پيامبر صلى الله عليه و آله ترور را حدس مى‏زد. و لذا از خداوند در مورد ابلاغ ولايت مهلتى خواست و خداوند هم آيه تبليغ را نازل كرد.

البته اين خطر كه در بازگشت از تبوک سابقه داشت، و منافقين نقشه قتل پيامبر صلى الله عليه و آله را در راه بازگشت از جنگ تبوک و قتل اميرالمؤمنين‏ عليه السلام را هنگام استقبال از پيامبر صلى الله عليه و آله در همان جنگ كشيده بودند و اجرا هم كردند؛ ولى خداوند آن دو بزرگوار را حفظ كرد.[۲۵]

در اين موقعيت هم به طور جدى در چنين فكرى بودند و از هنگامى كه متوجه جدى بودن مراسم غدير شدند سعى داشتند قبل از اعلان ولايت در غدير آن حضرت را به قتل برسانند[۲۶]و وقتى موقعيتى نيافتند باز هم دست برنداشتند تا در گردنه هَرشى در بازگشت از غدير نقشه خود را عملى كردند؛ ولى خداوند به پيامبرش خبر داد و او را از شر آنان نجات داد.[۲۷]

اين خطر نيز به صراحت در كلام پيامبر صلى الله عليه و آله آمده است كه فرمود: «اىْ رَبِّ، انّى اخافُ قُرَيْشاً وَ النّاسَ عَلى نَفْسى وَ عَلِىٍّ»[۲۸]:

«پروردگارا، من از قريش و مردم بر جان خود و على مى ‏ترسم».

آثار ترور

در كنار همه خطراتى كه اسلام و جامعه اسلامى را تهديد مى ‏كرد، به خطر افتادن جان پيامبر و اميرالمؤمنين‏ عليهما السلام در آن موقعيت -  چه قبل از اعلان ولايت و چه بعد از آن -  آسان‏ترين راه براى منافقين بود كه هر چه سريع‏تر اهداف خود را به عمل برسانند، بدون آنكه واهمه‏ اى از مقامى بلند چون پيامبر صلى الله عليه و آله يا على‏ عليه السلام داشته باشند.

مهم ‏تر اينكه فقط مسئله به شهادت رسيدن اين دو بزرگوار نبود، بلكه توطئه‏ هايى بود كه در پى اين قتل ‏ها انجام مى ‏گرفت.

اين بسيار مهم است كه همين اصحاب صحيفه ملعونه با عده ‏اى ديگر رسماً نقشه قتل پيامبر صلى الله عليه و آله را كشيدند. خدايى كه ضامن حفظ پيامبر صلى الله عليه و آله بود آن حضرت را تا ميان معركه برد و در محاصره آن چهارده نفر قرار داد، و سپس به طور معجزه آسا او را نجات داد.

اين گونه بود كه بر همه معلوم شد غدير خدايى دارد و وعده «وَ اللَّه يَعْصِمُكَ مِنَ النَّاسِ» را عملى خواهد كرد. اينک به فرازهايى در اين باره اشاره مى‏ كنيم:

خدا به پيامبرش چنين خبر داد: «لكِنَّهُمْ مُواطِئُونَ عَلى هَلاكِكَ وَ هَلاكِهِ»[۲۹]: «آنان درباره هلاک كردن تو و على نقشه ريخته ‏اند».

منافقين در سفر بازگشت از حجةالوداع اين گونه توطئه كردند: «دارَ الْكَلامُ بَيْنَهُمْ وَ اعادُوا الْخِطابَ وَ اجالُوا الرَّأْىَ فَاتَّفَقُوا عَلى انْ يَنْفِرُوا بِالنِّبِىِّ ناقَتَهُ عَلى عَقَبَةِ هَرْشى»[۳۰]:

«در بين آن ها گفتگو واقع شد و در اين باره سخن گفتند و نظريه دادند و به اين نتيجه رسيدند كه شتر پيامبر صلى الله عليه و آله را بر فراز گردنه كوه هَرشى بِرَمانند».

دشمنان پيامبر صلى الله عليه و آله جمع شدند كه عبارت بودند از آزادشدگان قريش و منافقين انصار و كسانى از اعراب مدينه و اطراف آن كه قلوبشان مايل به ارتداد از اسلام بود، و اينان كه چهارده نفر بودند هم پيمان و هم قسم شدند كه شتر پيامبر صلى الله عليه و آله را برمانند.[۳۱]

وقتى پيامبر صلى الله عليه و آله راه صعود بر كوه هَرشى را پيش گرفت جبرئيل نازل شد و اين خبر را براى حضرت آورد: «يا مُحَمَّدُ، انَّ فُلاناً وَ فُلاناً قَعَدُوا لَكَ فِى الْعَقَبَةِ لِيَغْتالُوكَ»[۳۲]: «اى محمد، فلانى و فلانى، در گردنه كوه برايت كمين كرده ‏اند تا تو را ترور كنند». اين گونه بود كه ضامن حفظ رسول او را به سلامت به مدينه رسانيد در حالى كه اين اتمام حجت تاريخى را به صورت تمام عيار به نتيجه رسانده بود.

كفر عوامل ترور پيامبر صلى الله عليه و آله

نكته ديگر و البته بسيار مهم در آيه، فراز چهارم اين آيه است: «إِنَّ اللَّه لا يَهْدِى الْقَوْمَ الْكافِرِينَ».

«كافرين» در اين آيه در واقع دادن نشان «كفر» به كسانى است كه در فرازهاى قبلى آيه به آنان اشاره شده است. با دقت در آيه ‏هاى قبل به خوبى معلوم مى ‏شود كه منظور از آنان چه كسانى هستند و چرا كافرند.

از اولِ آيه خداوند دستور ابلاغ ولايت على بن ابى‏ طالب ‏عليه السلام را مى‏ دهد و بر انجام اين اتمام حجت با وعيدِ «إِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ» و ضمانتِ «وَ اللَّه يَعْصِمُكَ مِنَ النَّاسِ» تأكيد مى‏ نمايد.

شكى نيست كه چنين اتمام حجتى با هدف هدايت مردم انجام مى‏ شود، به خصوص آنكه در بين اتمام حجت‏ هاى الهى چنين برنامه مفصلى بى ‏نظير است.

به نظر مى‏ رسد با انجام چنين مراسم پر شكوهى ديگر كسى باقى نماند كه هدايت نشود، ولى آخرين فراز آيه نشان مى‏ دهد عده‏ اى منافق و كوردل هستند كه حتى با چنين اتمام حجتى قابل هدايت نيستند، و لايق آنان جز نشان «كفر» نيست، چرا كه از كُفّار هم بدترند. قسمت آخر آيه مى‏ گويد: خدا براى هدايت همه مردم راه ‏هاى مختلفى گذاشته، اما قوم كافرين را كه همان دشمنان و مخالفان ولايت على‏ عليه السلام هستند، هدايت نمى‏ كند.

در اين ميان سردمداران سقيفه، رؤساى اين خطِ كفر هستند كه هنوز زلال غدير از گلوى مردم پايين نرفته، قصد جان پيامبر صلى الله عليه و آله را نمودند. آنان چند ساعتى از پايان مراسم غدير نگذشته براى به قتل رساندن پيامبر صلى الله عليه و آله پيشاپيش قافله حركت كردند، و بر فراز كوه هرشى كمين كردند و با رها كردن سنگ ‏ها به طرف شترِ پيامبر صلى الله عليه و آله و حمله با شمشير نقشه خود را به اجرا در آوردند ولى خدا آن حضرت را حفظ كرد.[۳۳]

در روايتى كه در تفسير آيه وارد شده در بيان «إِنَّ اللَّه لا يَهْدِى الْقَوْمَ الْكافِرِينَ» آمده است: «هُمُ الَّذينَ هَمُّوا بِرَسُولِ اللَّه»[۳۴]:

«اين كافران همان كسانى هستند كه قصد جان پيامبر صلى الله عليه و آله را نمودند». آنان چهارده نفر بودند كه با يک اشاره پيامبر صلى الله عليه و آله و نورانى شدن شب، حذيفه چهره هايشان را ديد. آن ها عبارت بودند از:

ابوبكر، عمر، عثمان، معاويه، عمروعاص، طلحه، سعد بن ابى‏ وقاص، عبدالرحمن بن عوف، ابوعبيدة بن جراح، ابوموسى اشعرى، ابوهريره، مغيرة بن شعبه، معاذ بن جبل، سالم مولى ابى‏ حذيفه.

تا اينجا چهار فرازِ آيه با دقت در جزئيات وقايع مورد بررسى قرار گرفت، و زمينه نزول آيه به خوبى روشن شد. چند نقطه تحليلى درباره محتواى آيه وجود دارد كه بخش نهايى بحث ‏هاى مربوط به آيه را بدان ‏ها اختصاص مى‏ دهيم.


براى توضيح بيشتر مراجعه شود به عنوان: قرآن /  آيه «يا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ...».

ترور پيامبر صلى الله عليه و آله پس از تبوک[۳۵]

پس از امضاى صحيفه ملعونه كه تعهدنامه اصلى براى همه توطئه‏ ها بود، دو نقشه ترور براى پيامبر صلى الله عليه و آله و اميرالمؤمنين‏ عليه السلام با نتايج پيش ‏بينى شده بر ضد غدير طرح شد. البته نقشه ترور پيامبر صلى الله عليه و آله و اميرالمؤمنين ‏عليه السلام قبلاً در مدينه به هنگام بازگشت پيامبر صلى الله عليه و آله از جنگ تبوک طرح شده بود، كه با نزول وحى خنثى شد.[۳۶]

مقدمه ترور پيامبر صلى الله عليه و آله[۳۷]

پس از اتمام اعمال حج و بازگشت به مكه[۳۸]، خداوند رسماً دستور ابلاغ ولايت را بر پيامبر صلى الله عليه و آله نازل كرد.

در پى آن پيامبر صلى الله عليه و آله با اميرالمؤمنين ‏عليه السلام مجلس خصوصى داشتند و عايشه با اصرار از اين جلسه و محتواى آن و دستور ابلاغ ولايت با خبر شد. سپس آن را براى حفصه فاش كرد و هر دو به پدرانشان گفتند. آن ها هم با همكارى ديگر سران منافقين تصميم به ترور پيامبر صلى الله عليه و آله در عقبه هرشى گرفتند و همين مقدمه ‏اى براى شهادت حضرت شد، و آياتى هم در اين باره نازل گرديد.

ابوبكر و عمر و منافقين مشورت خود را ادامه دادند و به اظهار نظر پرداختند، تا آنكه متفق شدند بر آنكه شتر پيامبر صلى الله عليه و آله را بر فراز كوه «هَرشى» بِرَمانند -  كه نظير آن را در جنگ تبوک هم عملى كردند -  ولى خداوند اين شر را از پيامبرش دفع نمود.[۳۹]بعد از آن به فكرهاى ديگرى از قتل و ترور و خوراندن سم به حضرت افتادند كه به صور مختلف در فكر اجراى آن بودند.


براى توضيح بيشتر مراجعه شود به عنوان: قرآن /  آيه «وَ إِذْ أَسَرَّ النَّبِىُّ إِلى بَعْضِ أَزْواجِهِ حَدِيثاً...».

واكاوى ترور پيامبر صلى الله عليه و آله پس از غدير[۴۰]

پس از امضاى صحيفه ملعونه كه تعهدنامه اصلى براى همه توطئه ‏ها بود، دو نقشه با نتايج پيش‏ بينى شده بر ضد غدير طرح شد. اين نقشه قبلاً در مدينه به هنگام بازگشت پيامبر صلى الله عليه و آله از جنگ تبوک طرح شده بود، كه با نزول وحى خنثى شد.[۴۱]

نقشه اول طرح قتل پيامبر صلى الله عليه و آله قبل از رسيدن به مدينه، و نقشه دوم قتل على‏ عليه السلام بود. با آنكه نقشه به دقت اجرا شد، ولى با عنايت خداوند آن حضرت سالم ماند و توطئه با شكست مواجه شد.

مى ‏توان ادعا كرد بزرگ‏ترين اقدام ضد غدير و ولايت صحيفه ملعونه ‏اى است كه پنج نفر بعد از ايام حج و قبل از حركت به سوى غدير در مكه آن را نوشتند و امضا كردند، و در آن هم پيمان شدند كه بعد از رحلت پيامبر صلى الله عليه و آله نگذارند خلافت به امامان برسد.[۴۲]

وقتى اين كار را انجام دادند حضرت آنان را فرا خواند و مورد توبيخ قرار داد، ولى آنان انكار كردند. در مقابل اين انكارشان درباره صحيفه آيه نازل شد:

«يَحْلِفُونَ بِاللَّه ما قالُوا وَ لَقَدْ قالُوا كَلِمَةَ الْكُفْرِ...».[۴۳]

در روايت ديگرى در تفسير همين آيه امام‏ عليه السلام مى‏ فرمايد: اين آيه درباره كسانى نازل شده كه در كعبه هم قسم شدند كه نگذارند امر خلافت به بنى ‏هاشم برسد.

بنابراين همان صحيفه «كلمه كفر» است كه در آيه ذكر شده است. سپس در قله كوه هَرشى به كمين پيامبر صلى الله عليه و آله نشستند و قصد قتل حضرت را داشتند، و اين همان كلام خداوند است كه (در آيه) مى ‏فرمايد: «وَ هَمُّوا بِما لَمْ يَنالُوا»: «قصد كردند چيزى را كه بدان دست نيافتند».[۴۴]

در حديث ديگرى دامنه اين قسم‏ هاى دروغ را تا قيامت مى‏ كشاند كه در آنجا هم وقتى نقشه‏ هاى مخفيانه آنان نزد همه خلايق افشا مى‏ شود انكار مى‏ كنند و قسم ياد مى‏ كنند. متن حديث چنين است:

روز قيامت كه مى ‏شود و خداوند غاصبين حق آل‏ محمد عليهم السلام را جمع مى‏ كند و اعمالشان را بر آنان عرضه مى‏ نمايد، قسم ياد مى‏ كنند كه هيچ يک از اين كارها را انجام نداده ‏اند، همان گونه كه در دنيا براى پيامبر صلى الله عليه و آله قسم ياد كردند.

و اين زمانى بود كه قسم ياد كرده بودند ولايت به بنى ‏هاشم نرسد، و نيز قصد قتل پيامبر صلى الله عليه و آله را در كوه هرشى كرده بودند.

وقتى خداوند پيامبرش را مطلع ساخت و آن حضرت به آنان خبر داد براى آن حضرت قسم ياد كردند كه چنين سخنى نگفته و چنين قصدى نداشته‏ اند. اينجا بود كه خداوند بر پيامبرش اين آيه را نازل كرد: «يَحْلِفُونَ بِاللَّه ما قالُوا...»[۴۵]:

«به خدا قسم ياد مى كنند كه چنان سخنى نگفته‏ اند در حالى كه سخن كفر را گفته ‏اند و بعد از اسلامشان كافر شده ‏اند، و قصد كرده ‏اند چيزى را كه به آن نرسيدند، و از چيزى ناراضى نبودند مگر آنكه خدا و رسولش آنان را از فضل خويش مستغنى گردانيده بود. پس اگر توبه كنند براى آنان بهتر است».[۴۶]

در اين دو روايت ديديم كه توطئه قتل حضرت در عقبه هرشى نيز بيان شده است كه در مورد بعدى مفصلاً ذكر خواهد شد.

در نگاهى ديگر:

دومين اقدام هتّاكانه منافقين كه هم تراز صحيفه ملعونه به شمار مى ‏آيد مسئله قتل پيامبر صلى الله عليه و آله است، آن هم به سرعت و در حالى كه هنوز گوش‏ ها از نداى غدير پر است و در حالى كه قافله ‏اى عظيم پشت سر آن حضرت در حركت است!

اين تصميم نيز حاكى از غيظ و كينه‏اى است كه از اجراى منظم و بى ‏دغدغه مراسم سه روزه غدير به دل گرفتند و آنچه باور نداشتند به چشم خود ديدند. از سوى ديگر از رسيدن پيامبر صلى الله عليه و آله واهمه داشتند كه نقشه ‏هاى آنان را بر ملا كند و نزد همگان آنان را معرفى فرمايد.

به همين جهت خواستند خيال خود را از همه مراحل احتمالى بعد راحت كنند، و با قتلِ آن حضرت نفس راحتى بكشند.

اما خداوند وعده «وَ اللَّه يَعْصِمُكَ مِنَ النَّاسِ» را به انجام رساند و در حالى كه هيچ كس از اين توطئه خبر نداشت پيامبرش را آگاه ساخت و حضرت در بالاى كوه با آنان درگير شد، ولى نتوانستند مقاومت كنند و فرار كردند. حضرت آنان را با نامشان صدا زد و چهره ‏هايشان را به عمار و حذيفه كه همراهش بودند نشان داد تا سندى محكم براى آيندگان باشد.[۴۷]

در اينجا شأن نزول آيه را از لسان حذيفه مى‏ شنويم و يادآور مى‏ شويم كه اين روايت در كتاب اقبال سيد ابن ‏طاووس و تفسير قمى به دو روايت آمده است كه روايت اقبال كامل‏ تر است. نكاتى هم در تفسير قمى آمده كه بين پرانتز در جاى خود ذكر خواهد شد:

عده ‏اى از منافقين كه عهد پيامبر صلى الله عليه و آله را شكستند (و بعد از آن حضرت از دين بازگشتند) جمع شدند و گفتند: محمد ديروز در مسجد خيف آن سخنان را گفت و در اينجا -  يعنى غدير -  هم اين سخنان را گفت. اگر به مدينه باز گردد دوباره براى او بيعت مى‏ گيرد. فكر درست آن است كه محمد را قبل از آنكه وارد مدينه شود بكشيم.

شب موعود كه رسيد چهارده نفر در كوه هرشى به كمين حضرت نشستند تا او را به قتل برسانند. آنجا كوه هرشى بين جحفه و ابواء بود. هفت نفر سمت راست گردنه هرشى و هفت نفر سمت چپ آن نشستند تا شتر حضرت را بِرَمانند. حضرت پس از نماز عشا حركت كرد و پيشاپيش اصحابش سوار بر شترى تندرو سر بالايى كوه را در پيش گرفت.

به سمت گردنه كوه كه بالا مى‏رفت جبرئيل خبر آورد: يا محمد! ابوبكر و عمر و عثمان و معاويه و عمرو عاص و طلحه و سعد بن ابى‏ وقاص و عبدالرحمن بن عوف و ابوعبيده جراح و ابوموسى اشعرى و ابوهريره و مغيرة بن شعبه و معاذ بن جبل و سالم مولى ابى‏ حذيفه، در گردنه كوه در كمين تو نشسته ‏اند تا تو را به قتل برسانند!

پيامبر صلى الله عليه و آله به من كه پشت سرش بودم نگاهى كرد و پرسيد: اين كيست پشت سر من؟ گفتم: من حذيفه هستم، يا رسول اللَّه! فرمود: آنچه من شنيدم تو هم شنيدى؟ عرض كردم: آرى. فرمود: كتمان كن! سپس به آنان نزديک شد[۴۸]و با اسمشان و اسم پدرانشان آنان را صدا زد.

وقتى نداى پيامبر صلى الله عليه و آله را شنيدند فرار كردند و خود را داخل انبوه جمعيت گم كردند، و حتى شترهاى خود را كه داخل گردنه بسته بودند رها كردند. پيامبر صلى الله عليه و آله به شترهاى آنان رسيد و آن ها را شناخت. مردم از پشت سر به پيامبر صلى الله عليه و آله رسيدند و در پى آنان به جستجو افتادند.

صبح كه كاروان پياده شدند پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود: چه شده است گروهى را كه در كعبه هم قسم شده ‏اند كه «اگر خدا محمد را بميراند يا كشته شود امر خلافت را به اهل ‏بيتش باز نگردانيم»، سپس دست به اين اقدام زدند.

با شنيدن اين سخنان، همان چهارده نفر نزد پيامبر صلى الله عليه و آله آمدند و قسم ياد كردند (كه هيچ يک از آن سخنان را نگفته‏ اند و چنين قصدى نداشته ‏اند) و درباره جان آن حضرت دست به هيچ اقدامى نزده ‏اند.

خداوند تبارک و تعالى اين آيه را نازل كرد: «يَحْلِفُونَ بِاللَّه ما قالُوا...»[۴۹]:

«به خدا قسم ياد مى كنند كه آن سخن را نگفته ‏اند در حالى كه سخن كفر را گفته ‏اند و بعد از اسلامشان كافر شده ‏اند، و اقدام به كارى كردند كه بدان دست نيافتند -  كه همان قتل پيامبر صلى الله عليه و آله است - ...» تا آخر آيه.[۵۰]

مى‏ بينيم كه در اينجا يک بار ديگر صحيفه ملعونه در برابر امضاكنندگان آن مطرح شده و سپس سخن از ماجراى عقبه هرشى به ميان آمده است.

آنچه به خصوص در اين مورد جلب توجه مى ‏كند روايات اهل ‏سنت در نزول اين آيه در ماجراى عقبه است. سيوطى در كتاب «الدر المنثور» همين توطئه قتل پيامبر صلى الله عليه و آله را با حضور حذيفه چنين نقل مى ‏كند:

درباره اين قول خداوند «يَحْلِفُونَ بِاللَّه ما قالُوا...» ضحاک مى ‏گويد: آنان كسانى بودند كه تصميم گرفتند پيامبر صلى الله عليه و آله را در شب عقبه از كوه پرتاب كنند. اين در حالى بود كه با هم نقشه كشيده بودند كه آن حضرت را در سفرى كه همراه او بودند به قتل برسانند و در پى فرصتى براى كمين بودند.

تا آن شب كه حضرت راه كوه هرشى را پيش گرفت. عده ‏اى پيش‏تر رفتند و عده ‏اى عقب ماندند، و اين برنامه در ساعاتى از شب بود.

آنان با يكديگر گفتند: آنگاه كه به گردنه كوه رسيد او را از روى شترش به زمين مى ‏اندازيم و به سوى بيابان پرتاب مى‏ كنيم! حذيفه سخن آنان را شنيد، و اين در حالى بود كه او شتر پيامبر صلى الله عليه و آله را از پشت سر راهنمايى مى‏ كرد.

در آن شب عمار شتر حضرت را از جلو مى ‏برد و حذيفه يمانى از عقب راهنمايى مى‏ نمود. ناگهان حذيفه صداى پاى شتران را شنيد و نگاهش برگشت و گروهى را ديد كه صورت‏ هاى خود را پوشانده بودند! به آنان گفت: دور شويد! دور شويد اى دشمنان خدا ! آنان دست نگه داشتند[۵۱]، و پيامبر صلى الله عليه و آله به راه خود ادامه داد تا در محلى كه مى‏ خواست توقف فرمود و پياده شدند.

صبح كه شد حضرت سراغ يكايک آنان فرستاد و فرمود: شما چنين برنامه ‏اى داشتيد! آنان قسم ياد كردند كه در اين باره چيزى نگفته‏ اند و درباره آنچه پيامبر صلى الله عليه و آله از آنان مى ‏پرسد قصدى نداشته ‏اند. اين همان كلام پروردگار است كه مى‏ فرمايد: «يَحْلِفُونَ بِاللَّه ما قالُوا وَ لَقَدْ قالُوا كَلِمَةَ الْكُفْرِ بَعْدَ إِسْلامِهِمْ...».[۵۲]

در اين روايت مى بينيم كه پيامبر صلى الله عليه و آله سراغ همه ۱۴ نفر فرستاده و اطلاع خود را از نقشه‏ هايشان اعلام نموده، و با اينكه در آن نيمه شب حضرت نام آنان را صدا زده و با تابش نورى چهره‏ هايشان و شترهاى بر جاى مانده آنان را به حذيفه و عمار نشان داده، ولى باز هم رو در روى پيامبر صلى الله عليه و آله قسم دروغ ياد مى كنند و منكر مى‏ شوند.

ماجراى ترور پيامبر صلى الله عليه و آله را با بيانى ديگر نيز مى‏ توان دنبال كرد و آن اينكه:

نقشه قتل پيامبر صلى الله عليه و آله يكبار در جنگ تبوک و چند بار به وسيله سَم و بارها به صورت ترور تدارک ديده شده بود كه همه نقش بر آب شد.

اما در حجةالوداع، در حالى كه مردم با شور و نشاطى فوق العاده غدير را وداع مى ‏گفتند، منافقين توطئه ديگرى را تدارک مى‏ ديدند كه نقشه قتل پيامبر صلى الله عليه و آله قبل از رسيدن به مدينه بود.

اين تصميم حاكى از غيظ و كينه ‏اى بود كه از اجراى منظم و بى ‏دغدغه مراسم سه روزه غدير به دل گرفتند، و آنچه باور نداشتند به چشم خود ديدند. از سوى ديگر از رسيدن پيامبر صلى الله عليه و آله به شهر مدينه واهمه داشتند كه نقشه‏ هاى آنان را برملا كند و نزد همگان آنان را معرفى فرمايد. به همين جهت خواستند خيال خود را از همه مراحل احتمالى بعد راحت كنند، و با قتل آن حضرت نفس راحتى بكشند.

آغاز توطئه از آنجا بود كه اصحاب صحيفه در جلسه مخفيانه خود گفتند: «محمد ديروز در مسجد خيف آن سخنان را گفت، و در غدير هم اين سخنان را مطرح كرد. اگر به مدينه باز گردد كار او را محكم‏تر خواهد كرد. فكر درست آن است كه قبل از ورود به مدينه او را بكشيم»!

آنان براى اين كار نُه نفر از هم پيمانان درجه اول خود را انتخاب كردند كه عبارت بودند از: عثمان، معاويه، عمروعاص، طلحه، سعد بن ابى‏ وقاص، عبدالرحمن بن عوف، ابوموسى اشعرى، مغيرة بن شعبه و ابوهريره، كه با گروه پنج نفرى خود چهارده نفر مى ‏شدند.

نقطه حساس اين نقشه انجام آن در راه و قبل از رسيدن به مدينه بود، چرا كه به دست گرفتن امور در گير و دارِ مسايلِ سفر و خستگى مسافران و در حال نبودِ استقرارى خاص براى آنان و نيز ايجاد فتنه و آشوب در چنان شرايطى بسيار آسان‏تر از شهر مدينه بود، چرا كه آنجا مركز ثقل پيامبر صلى الله عليه و آله بود و حالت استقرار و نظم در آن حاكم بود.

از آنجا كه قافله ‏ها معمولاً شب را كه خنک‏ تر بود براى حركت انتخاب مى‏ كردند، لذا زمان اجراى نقشه را نيمه ‏هاى شب و ساعاتى كه اكثر مردم سوار بر مركب‏ هاى خود خواب آلود هستند، تعيين نمودند. از نظر مكان بايد جايى را در نظر مى‏ گرفتند كه حضرت تنها باشد و مردم كمتر در اطراف حضرت جمع باشند.

مناسب‏ ترين مكان براى چنين هدفى قله كوه «هَرشى» بود، چرا كه اين كوه بسيار بلند گردنه و پرتگاه‏ هاى خطرناكى داشت. به همين جهت وقتى مسافران به پاى اين كوه مى‏ رسيدند دو راه در برابرشان بود: يا بايد كوه را دور مى‏ زدند و از سختى و خطر بالا رفتن كوه راحت مى‏ شدند، كه با سرعت بيشترى مى‏ رسيدند اگر چه مسيرشان دورتر مى ‏شد، و يا از كوه بالا مى ‏رفتند كه با سرعت كمتر و تحمل مشكلات كوه فاصله كمترى را طى مى‏ كردند.

منافقين تصميم گرفته بودند اگر بتوانند حضرت را در يكى از پرتگاه‏ هاى كوه به پايين پرتاب كنند، و در غير اين صورت با شمشير حمله كرده آن حضرت را به قتل برسانند.

شب بيست و يكم ماه ذى ‏الحجه كاروان عظيم با عبور از جُحفه، آن شب را تا صبح و نيز روز بيست و يكم را تا نزديكى غروب به حركت خود ادامه دادند تا به پاى كوه هَرشى رسيدند. پس از استراحت نسبتاً طولانى پاسى از شب بيست و دوم ذى‏ الحجه گذشته پس از عشا كاروان به حركت در آمد.

در آن تاريكى شب اكثر اهل قافله دور زدن از پاى كوه را انتخاب كردند. پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود: «اگر كسى بالا رفتن از كوه را انتخاب مى ‏كند حق ندارد قبل از من به آنجا برود»! سپس به حذيفه دستور داد تا در پاى كوه مواظب باشد كه چه كسانى جلوتر از حضرت به سمت قله مى‏ روند. گروه چهارده نفرى منافقين قبل از حركت صورت‏ هاى خود را پوشاندند، كه هنگام جدا شدن از كاروان كسى آنان را نشناسد و تا محل موعود بر فراز كوه هَرشى به راحتى بروند.

حذيفه مى‏ گويد: چهارده نفر را ديدم كه صورت‏ هاى خود را پوشانده بودند و سوار بر شتر به سمت قله حركت كردند.

منافقين در گروه چهارده نفرى خود پيشاپيش قافله رفتند و در محل موعود -  كه پايان سربالايى قلّه هرشى و آغاز سراشيبى كوه بود -  در ظلمت شب حاضر شدند و شترهاى خود را در كنارى خوابانيدند. سپس پشت صخره ‏ها، هفت نفر در سمت راست جاده و هفت نفر در سمت چپ به كمين نشستند. اين در حالى بود كه ظرف‏ هاى بُشكه مانند بزرگى را نيز همراه خود برده بودند و آن ها را پر از ريگ و شن كرده بودند تا براى رَماندن شتر آن ها را از پشت سر در سراشيبى كوه رها كنند.

پيامبر صلى الله عليه و آله به همراه حذيفه و عمار با شترى تندرو به سوى قله هرشى حركت كردند. عمار افسار شتر حضرت را بر دوش مى‏ كشيد و حذيفه از پشت سر شتر را راهنمايى مى‏ كرد. به نزديكى قله كه رسيدند جبرئيل خبر آورد:

يا محمد، ابوبكر و عمر و ابوعبيده و معاذ بن جبل و سالم و عثمان و معاويه و عمروعاص و طلحه و سعد بن ابى‏ وقاص و عبدالرحمن بن عوف و ابوموسى اشعرى و مغيرة بن شعبه و ابوهريره در انتظار تو نشسته‏ اند تا تو را به قتل رسانند!

پيامبر صلى الله عليه و آله اين خبر را به اطلاع حذيفه و عمار رسانيد، و به آنان دستور داد تا با شمشيرهاى خود آماده باشند. در عين حال با ضمانت «وَ اللَّهُ يَعْصِمُكَ مِنَ النّاسِ» خبر داد كه آنان قادر به هيچ اقدامى نخواهند بود.

هنگامى كه پيامبر صلى الله عليه و آله و همراهان به قله كوه رسيدند و راه سراشيبى را پيش گرفتند، آن چهارده نفر نقشه خود را از پشت سر آغاز كردند. ابتدا ظرف‏ هاى پر از شن و نيز سنگ‏ هاى بزرگ را كه در پرتگاه قرار داده بودند غلتاندند و آن ها را به سمت پايين رها كردند. صداى وحشتناكى بلند شد و سنگ ‏ها به سمت پاهاى شتر پيش آمدند.

شتر وحشت كرد و نزديک بود بِرَمَد و آن حضرت را بر زمين زند، ولى پيامبر صلى الله عليه و آله فرياد زد: «آرام بگير كه بر تو مشكلى نخواهد بود». شتر با زبان عربى فصيح پاسخ داد: «به خدا قسم يا رسول اللَّه، قدم از قدم بر نمى ‏دارم در حالى كه شما بر پشت من نشسته ‏ايد»! با توقف شتر، سنگ‏ ها به سمت پايين كوه رفتند و شتر آسيبى نديد.

منافقين با شكست در اين مرحله، به طرف شتر حمله كردند تا آن را از قله كوه پرتاب كنند، در حالى كه پيامبر صلى الله عليه و آله هم سوار بر آن بود. اين بار حذيفه و عمار با شمشير هاى بر كشيده حمله كردند و با آنان درگير شدند.

با آنكه تعداد آنان چهارده نفر بود و همراهان پيامبر صلى الله عليه و آله دو نفر بيشتر نبودند، ولى در يک لحظه نقشه خود را خنثى شده ديدند و پا به فرار گذاشتند، و در پشت تخته سنگ‏ ها پنهان شدند تا پس از عبور پيامبر صلى الله عليه و آله سراغ شترهاى خود بروند و به قافله ملحق شوند!!

حذيفه از پيامبر صلى الله عليه و آله پرسيد: اين افراد كيانند؟ حضرت فرمود: منافقين در دنيا و آخرت. حذيفه پيشنهاد كرد عده ‏اى را سراغشان بفرستد تا آنان را به قتل برسانند. حضرت فرمود: «خدا به من دستور داده از آنان اعراض كنم». سپس علت اين سرپوشى و افشا نكردن را چنين بيان فرمود:

دوست ندارم مردم درباره من بگويند: «او عده ‏اى از قوم و اصحابش را به دين خود دعوت كرد و آنان پذيرفتند. سپس با كمک آنان جنگيد تا هنگامى كه بر دشمنش پيروز شد، و آنگاه رو در رويشان قرار گرفت و آنان را به قتل رسانيد».

آنگاه با اشاره به آيه ۱۴ سوره فجر «اِنَّ رَبَّكَ لَبِالْمِرصادِ» فرمود: «اى حذيفه، اينان را به حال خود واگذار كه خدا در كمينشان است». سپس با اشاره به آيه ۲۴ سوره لقمان «نُمَتِّعُهُمْ قَليلاً ثُمَّ نَضْطَرُّهُمْ اِلى عَذابٍ غَليظٍ» فرمود: «خدا به آنان مهلت مى ‏دهد، و سپس به عذاب شديد دچار مى‏ نمايد».

حذيفه پرسيد: يا رسول اللَّه، اين منافقين كيانند؟ از مهاجرين‏اند يا انصار؟ در آن لحظه حضرت همه آنان را يک يک به اسمشان صدا زد و حذيفه از شنيدن نامشان تعجب كرد و باور نمى‏ كرد چنين افرادى در آن نيمه شب براى چنين اقدامى حضور داشته باشند.

پيامبر صلى الله عليه وآله كه متوجه تعجب حذيفه شده بود فرمود: «اى حذيفه، گويا درباره بعضى از افرادى كه نام بردم شک دارى؟ به سمت آنان نگاه كن». حذيفه به عقب برگشت و آنان را ديد كه در تاريكى شب بر قله كوه ايستاده‏ اند.

براى آنكه نسل‏ هاى آينده بدانند كه رؤساى منافقين و دشمنان اصلى اسلام در آن شب چه كسانى بودند و بسيارى از توطئه ‏هاى بعد از پيامبر صلى الله عليه و آله را به راحتى تحليل كنند، در همان تاريكى شب حضرت اشاره ‏اى فرمود و ناگهان نورى تابيد و فضا را براى لحظاتى روشن ساخت؛ و آن روشنايى ثابت ماند به گونه ‏اى كه حذيفه گمان كرد آفتاب طلوع كرده است.

حذيفه و عمار چهره‏ هاى همه چهارده نفر را ديدند و آنان را شناختند كه عبارت بودند از: ابوبكر و عمر، ابوعبيده جراح، معاذ بن جبل، سالم مولى ابى‏ حذيفه، عثمان، معاويه، عمروعاص، طلحه، سعد بن ابى‏ وقاص، عبدالرحمن بن عوف، ابوموسى اشعرى، مغيرة بن شعبه و ابوهريره؛ حتى شترانشان را ديدند كه در گوشه و كنار قله خوابانيده بودند.

پيامبر صلى الله عليه و آله مأمور بود با آنان درگير نشود، زيرا در آن شرايط حساس فتنه‏اى ديگر به پا مى‏ شد كه منافقين طالب همان بودند و زحمات گذشته در معرض خطر قرار مى‏ گرفت. با اين همه براى اتمام حجت، پيامبر صلى الله عليه و آله آنان را به نامشان صدا زد؛ ولى پاسخى ندادند و فرار كردند و خود را به افرادى كه پشت سر حضرت به طرف قله مى ‏آمدند رساندند و به طور نامحسوسى با آنان همراه شدند و به سمت سراشيبى كوه حركت كردند.

پيامبر صلى الله عليه و آله نيز سراشيبى كوه را طى كرد و هنگامى كه به پايين كوه رسيد فجر طلوع كرده بود. حضرت پياده شد و وضو گرفت و منتظر اصحاب ماند تا آنان كه كوه را دور مى‏ زدند و آنان كه پشت سر حضرت از فراز كوه مى ‏آمدند، همه جمع شوند.

سپس نماز جماعت برپا شد. اين چهارده نفر نيز همراه مردم پشت سر حضرت به نماز ايستادند! حضرت پس از نماز فرمود: «چه شده است كه عده ‏اى در كعبه هم قسم شده ‏اند كه اگر خدا محمد را بميراند يا كشته شود امر خلافت را به اهل ‏بيتش باز نگردانند؟!».

آنگاه حضرت سراغ اين چهارده نفر فرستاد، و به آنان خبر داد كه نقشه قتل حضرت را داشته ‏اند، ولى آنان قسم دروغ ياد كردند كه در اين باره با يكديگر سخنى نگفته‏ اند و چنين قصدى نكرده ‏اند و نسبت به پيامبر صلى الله عليه و آله قصد سوئى نداشته ‏اند.

در اينجا بار ديگر آيه ۷۴ سوره توبه درباره آنان آمد: «يَحْلِفُونَ بِاللَّهِ ما قالُوا وَ لَقَدْ قالُوا كَلِمَةَ الْكُفْرِ بَعْدَ اِسْلامِهِمْ وَ هَمُّوا بِما لَمْ‏يَنالُوا...»: «اينان قسم ياد مى‏ كنند كه آن سخن را نگفته‏ اند ولى بعد از اسلامشان سخن كفر را گفته‏ اند و قصد سوئى كرده ‏اند كه بدان دست نيافته ‏اند...».[۵۳]

در اينجا تحليل ‏ها و اشاراتى به جزئيات ترور پيامبر صلى الله عليه و آله خواهيم داشت و اين ماجرا را از منظرى ديگر مورد بررسى قرار خواهيم داد:


۱. نقشه قتل پيامبر صلى الله عليه و آله[۵۴]

اكنون كه مراسم غدير پايان يافت و كاروان عظيم غدير به حركت در آمد، اولين نقشه شوم در راه اهداف صحيفه ملعونه آماده شد و افراد لازم براى اجراى آن در نظر گرفته شدند و زمان و مكان اجراى آن را هم مشخص كردند. اين نقشه كه عبارت بود از قتل پيامبر صلى الله عليه و آله قبل از رسيدن به مدينه با اين هدف انجام شد كه اجتماع از شخصيتى كه قوام امور به حضور او بستگى داشت خالى شود تا بتوانند آشوبى به پا كنند و فكرهاى پيش ساخته خود را به اجرا درآورند.


۲. موقعيت سنجى اجراى توطئه قتل

نقطه حساس اين نقشه انجام آن در راه و قبل از رسيدن به مدينه بود، چرا كه به دست گرفتن امور در گير و دار مسايل سفر و خستگى مسافران و نبود استقرارى خاص براى آنان و نيز ايجاد فتنه و آشوب در چنان شرايطى بسيار آسان ‏تر از شهر مدينه بود، چرا كه آنجا مركز ثقل پيامبر صلى الله عليه و آله بود و حالت استقرار و نظم در آن حاكم بود.

گذشته از اينكه در مدينه جمعيت بسيارى حضور داشتند، ولى در راه تعداد مردم محدود و مشخص و قابل محاسبه بود. همچنين ممكن بود پس از اجراى نقشه مسئله خلافت را هم در بين راه حل كنند، و بهانه بياورند كه هنوز پنج روز تا مدينه باقى مانده و مسلمانان بدون سرپرست نمى‏ توانند زندگى كنند!


۳. انتخاب چهارده نفر براى اجراى توطئه قتل

افرادى كه براى اجراى نقشه در نظر گرفته شدند از چند خصوصيت برخوردار بودند:

الف) همگى از كينه‏ توزترين و دشمن ‏ترين افراد نسبت به پيامبر و على‏ عليهما السلام بودند.

ب) در پيمان‏ نامه و صحيفه ملعونه، اولين هم پيمانان و متعهدشوندگان بودند.

ج) با اين اقدام آينده خود را مى‏ خريدند و در صورت پيروزى در نقشه ‏ها در رده اول مقامات آينده خلافت مغصوب قرار مى ‏گرفتند، كه همين گونه هم شد.

براى اين كار چهارده نفر انتخاب شدند. اين افراد عبارت بودند از پنج نفر اصحاب صحيفه ملعونه كه در كعبه امضا شد يعنى ابوبكر و عمر و ابوعبيده و معاذ بن جبل و سالم، و شش نفر از قريش يعنى عثمان و معاويه و عمروعاص و طلحه و سعد بن ابى‏ وقاص و عبدالرحمن بن عوف، و سه نفر ديگر: ابوموسى اشعرى و مغيرة بن شعبه و ابوهريره. در بعضى روايات اوس بن حدثان نيز ذكر شده، و او همان كسى است كه در حديث جعلىِ «إنا معاشر الأنبياء لا نورث» به عنوان كمک با عايشه و حفصه در شهادت همراه شد و گواهى داد![۵۳]

اين افراد با دقت كامل انتخاب شده بودند، و در آينده ‏هاى غصب خلافت نيز نقش‏ه اى اساسى ايفا كردند و پست‏ هاى اصلى را به دست گرفتند كه جز پاداش اين روزهاى آغازين نبود. جالب‏ تر اين است كه اين افراد سابقه حضور در زمينه ‏هاى خطر را نداشتند، اما در اين مورد اين گونه جان‏ نثارانه وارد عمل شدند و شمشير به دست گرفتند!


۴. زمان و مكان اجراى توطئه قتل

با در نظر گرفتن دو نكته، زمان و مكانِ اين نقشه تعيين شد. قافله ‏ها معمولاً شب را كه خنک ‏تر بود براى حركت انتخاب مى‏ كردند، زيرا در اثر تاريكى هوا و مشهود نبودن جاده، از نظر روانى مسير زودتر طى مى‏ شد. لذا زمان اجراى نقشه را، نيمه‏ هاى شب و ساعاتى كه اكثر مردم سوار بر مركب ‏هاى خود در حال چرت زدن هستند، تعيين نمودند.

از نظر مكان در پى جايى بودند كه حضرت تنها باشد و مردم كمتر اطراف حضرت جمع باشند تا نقشه ترور را به آسانى اجرا كنند. مناسب‏ ترين مكان براى چنين هدفى فراز كوه و در حاشيه پرتگاه ‏هاى آن بود. در انجام اين مرحله اگر مى‏ توانستند حضرت را از فراز كوه به پايين پرتاب مى‏ كردند[۵۴]، واگر ممكن نمى‏ شد با شمشيرهاى آخته حمله مى‏ كردند و آن حضرت را نه تنها به قتل مى‏ رساندند بلكه قطعه قطعه مى‏ كردند و اثرى از او باقى نمى‏ گذاشتند.

آنان قبل از حركت صورت ‏هاى خود را هم پوشاندند، كه اگر به هر دليلى نقشه نيمه كاره ماند يا خنثى شد و يا بعد از اجراى نقشه خواستند فرار كنند، كسى آنان را نشناسد.


۵. حركت به سوى قله «هَرشى»

در تاريكى شب اكثر اهل قافله دور زدن از پاى كوه را انتخاب كردند. پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود: اگر كسى بالا رفتن از كوه را انتخاب مى‏ كند حق ندارد قبل از من به آنجا برود. سپس به حذيفه دستور داد تا در پاى كوه مواظب باشد كه چه كسانى جلوتر از حضرت به سمت قله مى‏ روند. حذيفه مى‏ گويد: چهارده نفر را ديدم كه صورت ‏هاى خودرا پوشانده بودند و سوار بر شتر به سمت قله حركت كردند.[۵۵]

حضرت به همراه حذيفه و عمار به سوى قله هرشى حركت كردند. عمار افسار شتر حضرت را بر دوش مى‏ كشيد و حذيفه از پشت سر شتر را راهنمايى مى‏ كرد. اين در حالى بود كه چهارده نفر مذكور قبلاً خود را به آنجا رسانده و كاملاً آماده شده بودند.

به نزديكى قله كه رسيدند جبرئيل صدا زد: يا محمد، ابوبكر و عمر و ابوعبيده و معاذ بن جبل و سالم و عثمان و معاويه و عمرو عاص و طلحه و سعد بن ابى ‏وقاص و عبدالرحمن بن عوف و ابوموسى اشعرى و مغيرة بن شعبه و ابوهريره در انتظار تو نشسته ‏اند تا تو را ترور كنند!

پيامبر صلى الله عليه و آله اين خبر را به اطلاع حذيفه و عمار رسانيد، و به آنان دستور داد تا با شمشيرهاى خود آماده باشند. در عين حال از ضمانت «واللَّه يعصمك من الناس» خبر داد كه آنان قادر به هيچ اقدامى نخواهند بود.


۶. اجراى توطئه در قله كوه

هنگامى كه پيامبر صلى الله عليه و آله و همراهان به قله كوه رسيدند و راه سراشيبى را پيش گرفتند، آن چهارده نفر نقشه خود را از پشت سر آغاز كردند. ابتدا ظرف‏ هاى پر از شن و نيز سنگ‏ هاى بزرگ را كه در پرتگاه قرار داده بودند غلتاندند و آنها را به سمت پايين رها كردند. صداى وحشتناكى بلند شد و سنگ‏ ها به سمت پاهاى شتر پيش آمدند.

شتر وحشت كرد و نزديک بود بِرَمَد و آن حضرت را زمين بزند. ولى پيامبر صلى الله عليه و آله فرياد زد: «آرام بگير كه بر تو مسئله‏ اى نخواهد بود». شتر با زبان عربى فصيح پاسخ داد: «به خدا قسم يا رسول اللَّه، قدم از قدم بر نمى‏دارم در حالى كه شما بر پشت من نشسته ‏ايد»! با توقف شتر، سنگ ‏ها به سمت پايين كوه رفتند و شتر آسيبى نديد.

منافقين با شكست در اين مرحله، به طرف شتر حمله كردند تا آن را از قله كوه پرتاب كنند، در حالى كه پيامبر صلى الله عليه و آله هم سوار بر آن بود. اين بار حذيفه و عمار با شمشيرهاى بركشيده حمله كردند و با آنان درگير شدند.

با آنكه تعداد آنان چهارده نفر بود و همراهان پيامبر صلى الله عليه و آله دو نفر بيشتر نبودند، ولى گويا در يک لحظه نقشه خود را خنثى شده ديدند و پا به فرار گذاشتند، و در پشت تخته سنگ ‏ها پنهان شدند تا پس از عبور پيامبر صلى الله عليه و آله سراغ شترهاى خود بروند و به قافله ملحق شوند!!


۷. معرفى چهارده نفر بر فراز كوه

حذيفه از پيامبر صلى الله عليه و آله پرسيد: اين افراد كيانند؟ حضرت فرمود: منافقين در دنيا و آخرت. حذيفه پيشنهاد كرد عده ‏اى را سراغشان بفرستد تا آنان را به قتل برسانند. حضرت فرمود: «خدا به من دستور داده از آنان اعراض كنم». سپس علت اين سرپوشى و افشا نكردن را چنين بيان كردند:

دوست ندارم مردم درباره من بگويند: «او عده ‏اى از قوم و اصحابش را به دين خود دعوت كرد و آنان پذيرفتند. سپس با كمک آنان جنگيد تا هنگامى كه بر دشمنش پيروز شد، و آنگاه رو در رويشان قرار گرفت و آنان را به قتل رسانيد». ولى اى حذيفه آنها را واگذار كه خداوند در كمين‏شان است و زمانى كوتاه به آنان مهلت مى‏ دهد و سپس آنان را به عذاب شديدى دچار مى ‏نمايد.

حذيفه پرسيد: يا رسول اللَّه، اين منافقين كيانند؟ از مهاجرين‏اند يا انصار؟ حضرت همه آنان را يک يک برشمرد، و او از شنيدن نامشان تعجب كرد و باور نمى ‏كرد چنين افرادى در آن نيمه شب براى چنين اقدامى حضور داشته باشند.

پيامبر صلى الله عليه و آله كه متوجه تعجب حذيفه شده بود فرمود: اى حذيفه، گويا درباره بعضى از افرادى كه نام بردم شک دارى؟ به سمت آنان نگاه كن. حذيفه به عقب برگشت و آنان را ديد كه در تاريكى شب بر قله كوه ايستاده ‏اند.

پانویس

  1. مجادله/۷. غدير در قرآن: ج ۱ ص ۲۵۰.
  2. الصراط المستقيم: ج ۱ ص ۲۹۶. همچنين مراجعه شود به كتاب: غدير در قرآن: ج ۱ ص۲۳۵-۲۳۶، كه نزول آيه «يَحْلِفُونَ بِاللَّه ما قالُوا ...» در همين مورد ذكر شد.
  3. بقره/۱۴۰. غدير در قرآن: ج ۲ ص۴۰۵-۴۱۲.
  4. لقمان/۲۴.
  5. فجر/۱۴.
  6. ارشاد القلوب: ج ۲ ص۱۱۲-۱۳۵. بحارالانوار، ج۲۸ ص۹۷-۱۱۱.
  7. اين عبارت همان دو آيه سوره ملک و سوره لقمان است كه اقتباس شده است.
  8. اين آيه سومى است كه در كلام پيامبر صلى الله عليه و آله به آن استشهاد شده است.
  9. كتاب سليم: ص ۳۴۸ ح ۳۱.
  10. كتاب سليم: ص ۳۴۹.
  11. بحار الانوار: ج ۴۰ ص ۱۸۵ ح ۶۸.
  12. صافّات/۱۷۷. غدير در قرآن: ج ۱ ص۴۷۵-۴۷۹.
  13. توبه/۴۸.
  14. توبه/۶۴.
  15. توبه/۷۴.
  16. احزاب/۱۵.
  17. نساء/۱۵۰.
  18. مثالب النواصب (ابن شهرآشوب، نسخه خطى): ص ۹۶.
  19. مراجعه شود به كتاب: غدير در قرآن: ج ۲ ص ۴۰۷.
  20. غدير در قرآن: ج ۱ ص ۴۶۴.
  21. تفسير الامام العسكرى‏ عليه السلام: ص۱۱۱-۱۲۳. عوالم العلوم: ج۳/۱۵ ص۱۵۴-۱۶۱. بحارالانوار: ج۳۰ ص۲۲۳-۲۲۶ و ج۳۷ ص۱۴۲-۱۴۸. مدینة المعاجز: ج۱ ص۴۳۸. تأویل الآیات: ج۱ ص۴۰ ح۱۱. تفسیر البرهان: ج۱ ص۵۹ ح۱. اثبات الهداة: ج۳ ص۵۷۳.
  22. عوالم العلوم: ج ۳/۱۵ ص ۱۵۵.
  23. غدير در قرآن: ج ۱ ص۱۰۷، ۱۰۸، ۱۳۰-۱۳۳.
  24. مائده/۶۷.
  25. بحار الانوار: ج ۲۱ ص۱۸۵-۲۵۲.
  26. بحار الانوار: ج ۲۸ ص۹۷، ۹۸.
  27. مراجعه شود به كتاب: غدير در قرآن: ج ۱ ص۱۰۸، ۱۳۱، ۲۱۷، ۲۳۰، ۲۳۵، ۴۷۶ و ج۲ ص۱۰۱، ۴۰۶ و ج۳ ص۷۷.
  28. اليقين: ص ۳۷۳.
  29. بحار الانوار: ج ۳۷ ص ۱۴۳.
  30. بحار الانوار: ج ۲۸ ص ۹۷ و ج ۳۷ ص۱۱۵، ۱۱۶.
  31. بحار الانوار: ج ۲۸ ص۹۷، ۹۸.
  32. بحار الانوار: ج ۳۷ ص ۱۳۵.
  33. مراجعه شود به كتاب غدير در قرآن: ج ۱ ص۱۰۸، ۱۳۱، ۲۱۷، ۲۳۰، ۲۳۵، ۴۷۶ و ج۲ ص۱۰۱، ۴۰۶ و ج۳، ص۷۷.
  34. ارشاد القلوب: ج ۲ ص۱۱۲-۱۳۵. بحار الانوار: ج ۲۸ ص ۹۸.
  35. ژرفاى غدير: ص ۱۵۴.
  36. درباره نقشه قتل پيامبر و اميرالمؤمنين‏ عليهما السلام در تبوک به اين منابع مراجعه شود: مجمع البيان: ج ۵ ص۶۷، ۷۹. الاحتجاج: ج ۱ ص ۳۰. تفسير الامام العسكرى‏ عليه السلام : ص ۱۵۲. بحار الانوار: ج ۲۱ ص۱۸۵-۲۵۲. دلائل النبوة: ص ۲۴۷. مجمع الزوائد: ج ۱ ص ۱۱۰. المعجم الكبير: ج ۶ ص ۱۹۵.
  37. غدير در قرآن: ج ۱ ص۴۲۸، ۴۳۳.
  38. از نظر ترتيب زمانى اگر چه اين آيات مربوط به وقايعى است كه در مكه قبل از حركت به سوى غدير رخ داده، اما از آنجا كه ادامه آن تا ورود به مدينه است، در اينجا قرار داده شد.
  39. براى داستان مفصل آن مراجعه كنيد به: غدير در قرآن: ج ۲ ص ۴۰۷.
  40. ژرفاى غدير: ص۱۵۴-۱۶۰. غدير در قرآن: ج ۱ ص۲۳۰، ۲۳۱. واقعه قرآنى غدير: ص۱۶۱-۱۶۶. اسرار غدير: ص ۷۶. سخنرانى استثنائى غدير: ص ۲۹. اولين ميراث مكتوب درباره غدير: ص ۳۱.
  41. درباره نقشه قتل پيامبر و اميرالمؤمنين‏ عليهما السلام در تبوک به اين منابع مراجعه شود: مجمع البيان: ج ۵ ص۶۷، ۷۹. الاحتجاج: ج ۱ ص ۳۰. تفسير الامام العسكرى‏ عليه السلام : ص ۱۵۲. بحار الانوار: ج ۲۱ ص ۱۸۵-۲۵۲. دلائل النبوة: ص ۲۴۷. مجمع الزوائد: ج ۱ ص ۱۱۰. المعجم الكبير: ج ۶ ص ۱۹۵.
  42. مراجعه شود به كتاب: غدير در قرآن: ج ۱ ص۱۲۸، ۱۲۹.
  43. بحار الانوار: ج ۲۸ ص ۱۲۲. الصراط المستقيم: ج ۳ ص ۱۵۱.
  44. تفسير القمى: ج ۱ ص ۳۰۱. بحار الانوار: ج ۲۲ ص ۹۶ ص ۴۹ و ج ۳۱ ص ۶۳۳.
  45. توبه/۷۴.
  46. بحار الانوار: ج ۷ ص ۲۰۹ ح ۱۰۲ و ج ۳۱ ص ۶۳۵ . تفسير القمى: ج ۲ ص ۳۵۸.
  47. مفصلِ اين ماجرا در كتاب: غدير در قرآن: ج ۲ ص ۴۰۷، آمده است.
  48. در اينجا حذيفه ماجراى حمله اين ۱۴ نفر و رها كردن ظرف‏هاى پر از سنگ به زير پاى شتر حضرت را ذكر نكرده، زيرا منظور و محل شاهد از شأن نزول آيه نبوده است. روايات ديگرى از حذيفه وارد شده كه همه جزئيات ماجرا را ذكر كرده است. مراجعه شود به كتاب: غدير در قرآن: ج ۲ ص ۴۰۷.
  49. توبه/۷۴.
  50. عوالم العلوم: ج ۳/۱۵ ص۱۶۵، ۳۰۴. بحار الانوار: ج ۳۱ ص ۶۳۲ ح ۱۳۷ و ج ۳۷ ص ۱۱۵. الاقبال: ص۴۵۳-۴۵۹. تفسير القمى: ص ۱۵۹.
  51. در اين روايت (سيوطى) هم ماجراهاى درگيرى بر فراز كوه هرشى و ديده شدن چهره ۱۴ نفر ذكر نشده است، كه علت آن از يك سو حذف بسيارى از زواياى مهم در كتُب اهل ‏سنت است و از سوى ديگر راوى در صدد ذكر شأن نزول آيه بوده و اصل ماجرا را به اختصار ذكر كرده است.
  52. الدر المنثور: ج ۳ ص ۲۵۹.
  53. ۵۳٫۰ ۵۳٫۱ بحار الانوار: ج ۷ ص ۲۰۹ و ج ۲۸ ص ۹۷، ۹۹، ۱۰۰، ۱۰۱، ۱۱۱ و ج۳۱ ص۶۳۲؛، ۶۳۵ و ج۳۷ ص۱۱۵، ۱۱۶، ۱۳۵. عوالم العلوم: ج۳/۱۵ ص۱۶۵، ۱۶۶، ۳۰۴. تفسیر القمی: ج۲ ص۱۵۹. ارشاد القلوب ج۲ ص۱۱۲، ۱۳۵. اقبال الاعمال: ص۴۵۸. مثالب النواصب (ابن شهر آشوب، نسخۀ خطی): ص۹۳، ۹۶. اثبات الهداة: ج۳ ص۵۵۳. دربارۀ نقشۀ قتل حضرت در تبوک: بحارالانوار: ج۲۱ ص۱۸۵-۲۵۲.
  54. ۵۴٫۰ ۵۴٫۱ تفسير القمى: ص ۱۵۹. اقبال الاعمال: ص ۴۵۸. ارشاد القلوب: ج ۲ ص۱۱۲-۱۳۵. بحار الانوار: ج ۷ ص ۲۰۹ و ج ۲۸ ص۹۹، ۱۰۰ و ج ۳۱ ص۶۳۲-۶۳۵ و و ج ۳۷ ص۱۱۵، ۱۳۵. عوالم العلوم: ج ۳/۱۵ ص ۳۰۴. اثبات الهداة: ج ۳ ص ۵۵۳.
  55. مثالب النواصب (ابن شهرآشوب، نسخه خطى): ص ۹۳.